میرزا علی هسته ای

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

میرزا علی هسته‌ای اصفهانی (م ۱۳۴۷ ش) از عالمان بزرگ اصفهان بود. وی از نزدیکان و شاگردان برجسته شیخ فضل الله نوری بشمار می‌آمد و در نهضت مشروطه همراه او بود.

Hasteie.GIF
نام کامل میرزا علی هسته‌ای اصفهانی
زادروز 1250 شمسی
زادگاه اصفهان
وفات 1347 شمسی
مدفن قم

Line.png

اساتید

سید محمدباقر درچه ای، شیخ فضل الله نوری،...


آثار

شرح «عقاید» علامه مجلسی،...


ولادت و خاندان

میرزا علی هسته‌ای، فرزند محمد، فرزند علی، فرزند محمدرضا، فرزند شیخ زین‌الدین فرزند عین علی در اصل اهل خوانسار بود که در سال ۱۲۵۰ ش. در «هَسْتان»، حومه اصفهان، در خانواده‌ای ریشه‌دار و متدین دیده به جهان گشود.[۱]

جدش آقا محمدرضا از عالمان و فقیهان بزرگ اصفهان بود که در نهم ربیع الاول ۱۲۰۲ ق وفات یافت و در قبرستان تخت فولاد نزدیک بقعه آقا محمد بیدآبادی دفن شد. جد دیگرش، شیخ زین‌الدین، از عالمان بزرگ بود و مدتی امامت جمعه اصفهان را بر عهده داشت که در سال ۱۱۶۷ ق در قبرستان آب بخشان به خاک سپرده شد و بقعه کوچکی داشت.[۲] شیخ زین الدین، که اهل عرفان بود و در خوانسار زندگی می‌کرد، مورد طمع ورزی صوفیان قرار می‌گیرد و مقام «قطب» به او پیشنهاد می‌شود، ولی او نمی‌پذیرد. مراتب فضل و کمال شیخ زین‌الدین چنان بود که علامه مجلسی دامادش، میر محمدصالح خاتون آبادی‌[۳] را به خوانسار فرستاد تا او را به اصفهان دعوت کند که شیخ می‌پذیرد و علامه مجلسی سمت «شیخ الاسلامی» اصفهان را به وی واگذار می‌نماید.[۴]

تحصیلات و اساتید

پدر میرزا علی هسته‌ای، در همان دوران کودکی، آثار هوش، ذکاوت و حافظه فوق العاده‌ای را در فرزندش مشاهده می‌کند و به تربیت و تعلیم او همت می‌گمارد. او مقدمات ادبیات عرب، زبان فارسی و کتاب‌های متداول دینی آن عصر را به خوبی فرامی‌گیرد و در جوانی، در ادبیات عرب سرآمد طلاب می‌شود. میرزا علی دروس فقه، اصول و منطق را از استادان مشهور زمان خویش، در نهایت دقت و جدیت می‌آموزد؛ به طوری که در فاصله کوتاهی، به تدریس دروس سطح در حوزه علمیه اصفهان می‌پردازد. وی سپس در درس خارج فقه و اصول آیت الله حاج سید محمدباقر درچه‌ای اصفهانی، از مجتهدان به نام و مشهور اصفهان، حضور می‌یابد و مورد توجه استادش قرار می‌گیرد.[۵]

هر چند او دوست داشت برای تکمیل تحصیل خود به نجف اشرف برود، اما از یک سو آوازه علمی‌ و معنوی میرزا حبیب الله رشتی (م ۱۳۱۲ ق) که محضر درس وی مجمع عالمان و فقیهان بود، و از سوی دیگر مشکلات مادی موجب شد تا پس از مشورت با استادش آیت الله درچه‌ای، در درس میرزا حبیب الله شرکت کند. استاد، ضمن تأیید موقعیت علمی، فقهی و معنوی مرحوم محقق رشتی می‌گوید: «درس میرزا خیلی عالی است و برای طلاب مبتدی سنگین است؛ ولی چون شما را دارای حافظه قوی و همت عالی می‌بینم، درس ایشان را برای شما مفید و سودمند می‌دانم».[۶]

او بنابر توصیه استادان اصفهان، خصوصاً جهانگیرخان قشقایی، به تهران رهسپار شد و در یک کاروان سرا مسکن گزید و سپس در درس استادان معروف و برجسته تهران، به ویژه آیت الله حاج شیخ فضل الله نوری اعلی الله مقامه، شرکت جست.

آیت الله هسته‌ای در سال ۱۲۸۳ ش. در تهران، قبل از آن که جذب درس و معنویت شیخ فضل الله نوری شود، در درس حضرات آیات: سید عبدالله بهبهانی، میرزا حسین تهرانی و حاج میرزا خلیل تهرانی که دروس معقول را تدریس می‌کردند، حاضر شد.

وی می‌گوید: «دروس اساتید تهران قابل مقایسه با دروس استادان اصفهان علی الخصوص مرحوم درچه‌ای نبود. ولذا به درس شیخ فضل الله نوری، از شاگردان ممتاز میرزای رشتی رفتم. هنگامی‌که ایشان «بحث ترتب» اصول را تدریس می‌فرمود، بنده از انتهای مجلس اشکالی کردم. شیخ جوابی فرمود. بنده بر جواب او اشکال نمودم و این امر تا چند مرتبه تکرار شد. شیخ پرسید: تو میرزا علی اصفهانی نیستی! عرض کردم: بله. فرمود: بعد از درس نروید! پس از درس، به محضرش شرفیاب شدم. فرمود: چه وقت است آمده‌ای. عرض کردم: چند روزی بیش نیست. فرمود: کجا منزل کردی. گفتم: در یک کاروان سرا. هنگامی‌که محل اقامتم را دانست، همان خادم را فرستاد تا از کاروان سرا اثاث مختصر مرا بیاورد و اتاقی هم در منزلش در اختیارم گذارد».[۷]

فعالیت سیاسی

میرزا علی هسته‌ای وقتی به جلسات درس شیخ شهید (فضل الله نوری) می‌رفت، استاد و جلسه درسی او را، سرآمد همه می‌دانست و از این که استاد می‌توانست حق مطالب را به شایستگی ادا نماید، بسیار لذت می‌برد. استاد نیز از اشکالات اساسی و پرمحتوای شاگرد، مسرور می‌گردید؛ اما جریان مشروطه پیش آمد و جلسات درس تداوم نیافت. شهید شیخ فضل الله نوری، در اوایل نهضت، با مشروطیت موافق بود؛ اما بعد از آن که فهمید دسایسی در کار است، آن را مقید به مشروعه کرد که با مخالفت و جنجال عوامل نفوذی استعمار مواجه شد و آنان به دشمنی با شیخ و پیروان او پرداختند و او را متهم به استبداد و مطالب دیگر نمودند.

آیت الله حاج میرزا علی خط زیبایی داشت و در آن گیرودار غالب مکاتبات با خط خوش ایشان صورت می‌پذیرفت. از آن جا که میرزا علی دارای فهم و هوش سرشاری بود و وقایع سیاسی را به خوبی درک می‌کرد، مشاوری امین و یاوری دلسوز برای آیت الله نوری بشمار می‌آمد. آیت الله هسته‌ای تا آخرین لحظات حیات شیخ، او را یاری کرد. او بعد از اعدام شیخ در بغداد دستگیر شد و اگر اقدام عالمان بزرگ نبود، قطعاً سرنوشتی جز اعدام و مرگ نداشت.

فرزند بزرگوار آن مرحوم، حجة الاسلام والمسلمین میرزا مهدی شیخ زین الدین (هسته‌ای اصفهانی) در این باره می‌نویسد: «مرحوم آیت الله والد، محرم اسرار حاج شیخ فضل الله بود و رتق و فتق امور داخلی و تقریر مکاتبات و ترتیب دادن ملاقات رجال با شیخ شهید را به عهده داشت. او گاهی کارهای بیرونی مرحوم حاج شیخ را انجام می‌داد؛ به طوری که مرحوم حاج شیخ زن مؤمنی را با خواندن صیغه محرمیت برای پذیرایی پدرم به عنوان پرستار و خدمتگزار قرار داد تا این که مقدمات محاکمه شیخ فراهم آمد. شیخ کلیه طلاب وابسته به خود را مرخص فرمود و هر یک را به شهر خودشان فرستاد و فرمود: بعد از من شما را دستگیر و شکنجه می‌کنند و به قتل می‌رسانند؛ چرا که میل نداشت کسی به خاطر حمایت از او کشته شود؛ هر چند شیخ هراسی از شهادت نداشت. به هر حال، همه با اصرار خود شیخ از دور او پراکنده شدند؛ حتی خانواده شیخ هم رفتند و فقط همان خانم مؤمن در خدمت شیخ بود.

این خانم، پس از او تا آخر عمر در کفالت مرحوم پدرم بود. آن خانم محترم نقل کرده است: شبی که فردای آن شیخ را دار زدند، شیخ مرا طلبید و دستور داد تا نامه‌هایی را که مردم برایش نوشته‌اند جمع کنیم. ما همه را جمع کردیم و در صندوق ریختم و به کمک حاج میرزا علی صندوق را در آب انبار انداختیم؛ شیخ می‌فرمود، بعد از من این نامه‌ها باعث گرفتاری مردم می‌شود. در همان شب، شهید آیت الله نوری به پدرت فرمود که حتماً باید به اصفهان برود؛ زیرا پدرت تلگراف کرده و نگران است. در آن موقع وثوق الدوله به وسیله پدرت برای شیخ پیام داده بود که به آقا بگویید اگر مخالفت کنید، شما را خواهند کشت. پدرت چون اصرار شیخ را در رفتن می‌بینند با قلبی پردرد و چشمی‌اشکبار با شیخ خداحافظی می‌کند و شبانه عازم اصفهان می‌شود. صبح زود که شیخ مهدی فرزند شیخ فضل الله نوری با چند قزاق برای بردن شیخ به پای چوبه دار آمده بود از روی غضب، از پدرش می‌پرسد: میرزا علی را کجا فرستادی! برخیز و برویم برای دار! آنگاه شیخ مرا صدا زد و گفت: خانم! آب بیاور برای وضو! آب و ظرفی را بردم و شیخ وضو گرفت. اما شیخ مهدی بارها می‌گفت: بابا برخیز برویم برای دار. شیخ فرمود: اجازه می‌دهید دو رکعت نماز بگذارم. بعد از خواندن نماز، شیخ را بردند و در میدان توپخانه به دار آویختند».[۸]

آیت الله هسته‌ای اصفهانی، با اصرار حاج شیخ و با لباس مبدل، تهران را به قصد اصفهان ترک کرد و به منزل پدری رفت. دو روز در آن جا مخفی بود تا این که خبر شهادت شیخ به اصفهان رسید. ایشان با لباس مبدل عازم نجف گردید. چون به کاظمین رسید و در یک کاروان سرا ساکن شد؛ دو افسر انگلیسی وارد کاروان سرا شدند و یکسره به اتاق ایشان مراجعه کردند و عکسی را که با خود داشتند با او تطبیق کردند. سپس او را به سفارت ایران در بغداد تحویل دادند. آن ها هم ایشان را بدون بازپرسی و محاکمه به سردابی تاریک که چهل پله داشت، منتقل و وی را به زنجیر کشیدند.

خانم خدمتگزار شیخ، بعد از شهادت شیخ به اصفهان می‌آید و همزمان خبر دستگیری و زندانی شدن آیت الله هسته‌ای به اصفهان و به خانواده‌اش می‌رسد. این خانم، با همت بلند خویش برای آزادی میرزا علی اقدام می‌کند و به خدمت عالمان اصفهان می‌رود و نامه‌های عربی از آنان برای عالمان نجف می‌گیرد و به نجف اشرف می‌برد. در نتیجه، با اقدامات مؤثر عالمان نجف، سفارت ایران مجبور به آزادی میرزا علی هسته‌ای می‌شوند.[۹]

هجرت به نجف

حاج میرزا علی هسته‌ای بعد از آزادی از زندان، بغداد را به قصد اقامت و تحصیل در نجف اشرف ترک کرد. وی در جوار حرم مطهر حضرت امام علی علیه السلام رحل اقامت افکند و در محضر آیات عظام: سید محمدکاظم یزدی صاحب عروةالوثقی (متوفای ۱۳۳۷ ق) و شیخ محمدکاظم خراسانی صاحب کفایة الاصول (متوفای ۱۳۲۹ ق) و شریعت اصفهانی (متوفای ۱۳۳۹ ق) به فراگیری دروس خارج فقه و اصول پرداخت و ده سال در درس خارج فقه و اصول آیات مذکور شرکت نمود. میرزا علی هسته‌ای از نزدیکان و یاران خاص آیت الله سید محمدکاظم یزدی بشمار می‌رفت. لطف و عنایت مرحوم یزدی به میرزا علی، به قدری بود که در یکی از سال ها وی را همراه فرزندانش، به مکه فرستاد. هسته‌ای در مدت اقامت در نجف اشرف مبحث «تعادل و تراجیح» آیات عظام را با شیخ عبدالکریم حائری یزدی و اغلب دروس دیگر را با مرحوم آیت الله سید محمدتقی خوانساری مباحثه می‌کرد. وی پس از حمله انگلیسی‌ها به عراق و آغاز آشوب در این کشور، از نجف به اصفهان بازگشت.[۱۰]

تدریس و منبر

آیت الله هسته‌ای در حدود سال ۱۳۰۰ ش وارد اصفهان شد. در همان سال که سن شریفش متجاوز از پنجاه سال بود و هنوز ازدواج نکرده بود، با علویه‌ای ازدواج نمود و در منزل خویش مجلس درسی قرار داد، که فضلا و طلاب محترم حاضر می‌شدند و ایشان نیز بر اساس کتاب عروة الوثقی مباحث را عنوان می‌کرد.

وی مورد توجه و احترام همه عالمان و مردم اصفهان بود. از این رو، به توصیه و درخواست آنان، به منبر و وعظ پرداخت و از این زمان، اشتغالات منبری ایشان در اجتماعات و مجالس آغاز شد و تا پایان عمر آن بزرگوار ادامه یافت.[۱۱]

میرزا علی به علت طلاقت زبان و شیرینی گفتار در اندک زمانی، آوازه نطق‌های آتشین و مؤثر وی به شهرهای اطراف آن رسید. مردم تهران نیز آن بزرگوار را دعوت کردند و این منبرها در اصفهان و تهران تا آخر عمر ادامه داشت. او می‌فرمود: آن گاه که به تهران آمدم و در مدرسه سپهسالار (مدرسه شهید مطهری) دعوت به منبر شدم، جمعیت موج می‌زد و سپس در مسجد امام خمینی (مسجد شاه سابق) و سایر مجالس منبر می‌رفتم و کلیه وعاظ محترم و علمای اعلام، نهایت احترام را نسبت به من روا می‌داشتند.[۱۲]

تألیفات

هسته‌ای، آثار خطی فراوانی داشت که بخشی از آن ها به همراه اجازات اجتهاد ایشان، در اثر حوادث زندگی مفقود شد و بخشی را دوستان به امانت بردند که برگشت داده نشد. وی شرحی جامع بر کتاب «عقاید» علامه مجلسی نوشته است که در آن زمان به وسیله مرحوم امین التجار چاپ سنگی شد.[۱۳]

ویژگی‌های اخلاقی

۱- عشق به وعظ و ارشاد:

او با داشتن مقام والای اجتهاد، منبر و ارشاد و هدایت جامعه را کسرشأن نمی‌دانست. او بیش از پنجاه سال منبر رفت و بارها می‌فرمود: «منبر وظیفه است، نه شغل». از ایشان سؤال کردند که شما با این سن و سال و موقعیت ممتاز علمی، تا کی باید منبر بروید! فرمود: تا زمانی که حمد و سوره می‌خوانم! لذا مرحوم هسته‌ای تا آخر عمر به وعظ و خطابه علاقه‌مند بود و عاشقانه منبر می‌رفت. او هیچ گاه به فکر مسائل مادی نبود و در تمام مدت تبلیغ و روضه، مطلقاً از پول سخن به میان نمی‌آورد.[۱۴] با این که حافظه قوی داشت؛ مقید بود تمام ریزه‌کاری های منبر را بنویسد. او اغلب در اصفهان و تهران منبر می‌رفت و گاهی اوقات به سایر شهرها؛ ولی همواره به دعوت آیت الله حائری به قم مشرف و در مدرسه فیضیه برای عموم عالمان، بزرگان و طلاب سخن می‌گفت.

آیت الله میرزا مهدی هسته‌ای اصفهانی می‌گوید: «وقتی که حضرت امام در تهران مستقر شد، به اتفاق جمعی از عالمان از جمله آیت الله استرآبادی، به محضر حضرت امام رسیدیم. ایشان تا مرا دید، فرمود: تو آقا مهدی نیستی! بعد فرمودند: در اوایل ورودمان به قم، مرحوم حاج میرزا علی آقا، به دعوت حاج شیخ به مدرسه حاج ملا صادق می‌آمد و برای طلبه‌ها درس اخلاق می‌گفت و من هم در آن شرکت می‌کردم. بیان شیرینی داشت».[۱۵]

۲- امر به معروف و نهی از منکر:

وی امر به معروف و نهی از منکر را همانند نماز واجب می‌دانست و معتقد بود که ما تا زنده‌ایم باید آن را بجا بیاوریم و این کار برای حفظ جامعه از فساد و حفظ محیط اسلامی ‌ضروری است. حاج آقا مجتهدی می‌نویسد: بعضی‌ها بر این باورند که با امر به معروف کار پیش نمی‌رود؛ باید سکوت کرد، ولی حضرت آیت الله میرزا علی هسته‌ای در جواب این گروه و با این تفکر و بی تفاوتی و بی خیالی آنان با همان لهجه اصفهانی خود می‌فرمود: «می‌گویید پیش نِمیرِه. یک غُرّ و غُرّی، یک لُند و لُندی، یک نُچّ و نُچّی بکنید تا بفهمند که شما ناراحت هستید و شاید در آن ها اثر بکند. گاهی اوقات اگر نیاز باشد خودت را بزن تا دیگران بفهمند که اشتباه کرده‌اند. اگر در مجلس، گناهی شد، بلند شو و برو. اخم کن و ناراحت شو. خلاصه کاری بکن که بفهمند تو ناراحت شدی».[۱۶]

۳- توجه به دانش و پرهیز از اتلاف وقت:

هسته‌ای معتقد بود اهل علم نباید وقت خویش را تلف کنند؛ بلکه باید برای رسیدن به مقاصد عالی و نیل به قله‌های رفیع کمال، از هر فرصتی استفاده نمایند و خود بدین سخنان پای بند بود و در این زمینه خاطراتی را از برخی بزرگان نقل می‌کرد. فرزند ایشان میرزا مهدی هسته‌ای، می‌نویسد: «مرحوم پدرم با آیت الله حاج عبدالکریم حائری هم بحث بود و قضایایی از ایشان نقل می‌فرمود؛ از جمله این که در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان در منزل آن مرحوم مباحثه می‌کردیم. مقداری از شب گذشته بود که عرض کردم حرم و زیارت مشرف نمی‌شوید؛ مردم همه شب در حرم مطهر مشغول ضجه و ناله و گریه و زاری‌اند. فرمود: حاج میرزا علی! بهترین عبادت در شب‌های قدر، مذاکره علم است که ما مشغولیم.

همچنین آیت الله هسته‌ای می‌فرمود: به آیت الله سید محمدکاظم یزدی خیلی اعتراض و حمله می‌کردند. یک بار که در محضر ایشان بودم، بعضی از طرفداران مشروطه پرسیدند: چرا شما با مشروطه مخالفید؛ ایشان فرمود: «هر ادعایی را که می‌خواهید بفهمید تا چه حد حقیقت دارد، دقت کنید در هواداران و کسانی که سنگ آن را به سینه می‌زنند. من هواداران و دوستداران مشروطه را جز اشخاص مجهول الهویه و بیکار و درس نخوان و هوچی گر، کس دیگری نمی‌بینم».[۱۷]

۴- شهامت:

آیت الله هسته‌ای با مسائل زمان خویش شجاعانه برخورد می‌کرد. در سال‌های ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۸ ش که به فرمان شاه، کشف حجاب زنان و مسئله اتحاد شکل مردان، در مجلس شورای آن زمان تصویب و اجرا گردید، ایشان را برای منبر به دماوند دعوت کردند. مجلس مملو از جمعیت بود و چادر و حاجبی بین مردان و زنان وجود نداشت. ایشان دستور می‌دهد که بین زنان و مردان پرده‌ای قرار دهند تا مردان، زنان را نبینند. این موضوع به تهران و رضاشاه گزارش شد. او فرمان می‌دهد که واعظ را بیاورند. تابستان بود ایشان را از دماوند آوردند و به حضور شاه بردند. زمانی که شاه در کاخ مرمر هم وی را دید، او را شناخت و می‌دانست که او از یاران نزدیک شیخ فضل الله است. رضاشاه می‌گوید: میرزا علی! هنوز به شلنگ و تخته می‌زنی. شنیدم در دماوند، دستور داده ای که بین زن و مرد چادر و پرده باشد. نمی‌خواهی به عراق بروی. آیت الله میرزا علی هسته‌ای با حاضر جوابی می‌گوید: «امر بفرمایید، با اهل بیت به زیارت می‌روم. خیلی آرزومندم». آن گاه او به رئیس نظمیه وقت، دستور صدور گذرنامه‌ای را داد و با خانواده همگی به عراق رهسپار شدیم.[۱۸]

۵- دوری از افراط و تفریط:

آیت الله هسته‌ای معتقد بود، طلبه و روحانی باید از افراط و تفریط در کلیه امور به دور باشد و تقدس آنان باید به اندازه‌ای باشد که لطمه‌ای به خودش و اطرافیان نزند. ایشان خصوصاً در درس اخلاق هشدار می‌داد که طلاب باید رگ مقدسی داشته باشند؛ یعنی علاوه بر درس، هم باید اهل نوافل، مستحبات، تعقیبات و تلاوت قرآن باشند و هم مزاح و شوخی کنند؛ ولی همه این امور باید به اندازه و اعتدال باشد. آن وقت این جمله را به طلاب می‌فرمود: «آقایان محترم! همان طوری که بادبادک بدون دنباله بالا نمی‌رود، نماز هم بدون تعقیبات بالا نمی‌رود.» و از عواقب افراط در تقدس، کسانی بودند که نه تنها از طلبگی بیرون رفتند، بلکه عاقبت به خیر هم نشدند.[۱۹]

۶- بیان جذاب و گیرا:

ایشان واعظی شیرین بیان و گوینده ای طلیق اللسان و حاضر جواب بود؛ ضمن آن که واجد مقام اجتهاد و فقاهت نیز بود و در منبر او (در عصر آیت الله العظمی ‌حائری یزدی) در قم، مراجع و علما هم شرکت می‌کردند.[۲۰] او با مهارت، در منبرها از تمثیل و حکایت استفاده می‌کرد؛ به طوری که عموم شنوندگان را به شدت تحت تأثیر قرار می‌داد. حجة الاسلام والمسلمین آقای نظری منفرد در گفتگو با نگارنده می‌گوید: من ایشان را ندیده بودم؛ ولی بارها از بزرگانی موثق شنیدم که ایشان لیاقت مرجعیت را داشت. وی منبر رفتن را عار نمی‌دانست و دینداری خیلی از مردم مسلمان به خاطر وجود چنین فقیهان بزرگواری بود که با فروتنی برای عموم مردم منبر می‌رفتند و به هدایت و ارشاد و تهذیب نفوس می‌پرداختند. من از زبان بزرگانی که او را دیده بودند شنیدم که او مهارت فوق العاده‌ای در خنداندن و گریاندن مردم در آنِ واحد داشت؛ مثلاً مسئله‌ای را می‌گفت که باعث خندیدن حضار می‌گردید، آن وقت هنوز لبخند آنان خاتمه نیافته، مطلبی را می‌فرمود که حضار شروع به گریه می‌کردند.

۷- ارادت راسخ به خاندان پیامبر:

هسته‌ای، همواره خود را خادم و روضه خوان خاندان اهل بیت علیهم السلام می‌دانست. او در آخرین سفری که در حقیقت باید آن را تبعید رضاخان نامید، بعد از سفر به نجف، از طریق دریای سرخ عازم مکه بود که به مدت دوازده روز با زن و فرزندانش، گرفتار طوفان دریا می‌شود، وی در حالی که وحشت، ساکنان کشتی را فراگرفته بود، بر خلاف همه، آرام بود و می‌فرمود: «اهل بیت علیهم السلام نوکرشان را فراموش نمی‌کنند».[۲۱] او مدال ایمان را، ولایت می‌دانست و می‌فرمود: «اسلام بدون امام علی علیه السلام، هیچ قیمت و ارزش ندارد؛ ارزش دین به ولایت خاندان پیامبر است.»[۲۲] او می‌فرمود: «من به برکت خاندان پیامبر همه چیز دارم؛ نه حسرتی دارم و نه کمبودی». آن وقت، نتیجه می‌گرفت که حسادت افراد، ریشه در حسرت و کمبودها دارد؛ چون حسرت هاست که حسد می‌آورد. حسد در جایی است که شخص خودش را کم ارزش می‌داند؛ کسی که سرمایه ولایت را داشته باشد، ثروتمند است. با این وجود، حسرت و حسد به همنوع معنا ندارد.[۲۳]

۸- تهجد:

آن بزرگوار مقید بود نافله شب را بخواند. فرزند برومند وی می‌گوید: «مرحوم والد، گاه دعای ابوحمزه ثمالی را از حفظ، در قنوت نماز وتر می‌خواند و هیچ گاه نماز شب را ترک نکرد».[۲۴]

وفات

آیت الله میرزا علی هسته‌ای در سال ۱۳۴۷ ش در ۹۷ سالگی و در اصفهان رحلت کرد و روحش در جوار رحمت الهی آرام گرفت. پیکر پاک ایشان پس از تشییع باشکوهی در اصفهان، به قم انتقال یافت و بعد از اقامه نماز توسط آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی در شمال قبرستان شیخان دفن شد. پس از ارتحال، مجالس فراوانی در اصفهان، تهران، قم و نجف اشرف از سوی عالمان و گروه‌های مختلف مردم برای وی برگزار شد.

پانویس

  1. هستان، دهی است از دهستانِ «جِی» در حومه اصفهان که آب آن از زاینده‌رود و چاه تأمین می‌شود و محصول عمده‌اش غله، پنبه و میوه و تعداد سکنه آن ۱۴۸ نفر است (لغت نامه دهخدا، ص ۲۰۷۵۷).
  2. تذکرة القبور، یا دانشمندان و بزرگان اصفهان، سید مصلح الدین مهدوی، ص ۳۰۴، چاپ دوم ثقفی اصفهان، رجال اصفهان، ملا عبدالکریم جزی، ص ۱۰۳.
  3. میر محمدصالح خاتون آبادی (۱۱۱۶ ق) عالم فاضل و جلیل القدر، داماد و شاگرد ملا محمدتقی مجلسی و علامه محمدباقر مجلسی، شیخ الاسلام و امام جمعه اصفهان و صاحب تألیفات گوناگون. ر.ک: تذکرة القبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهان، سید مصلح الدین مهدوی، ص ۳۸۶.
  4. مصاحبه نگارنده با آیت الله حاج میرزا مهدی شیخ زین‌الدین، معروف به هسته‌ای اصفهانی.
  5. همان.
  6. همان.
  7. همان.
  8. همان.
  9. همان.
  10. گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج ۲، ص ۴۲۶؛ آیینه دانشوران، سید علیرضا ریحان یزدی، ص ۳۱۸؛ تذکرةالقبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهان، سید مصلح الدین مهدوی، ص ۲۹۵.
  11. یکی از سخنرانی‌های ایشان، تحت عنوان «بررسی و کاوش دینی» در مجموعه گفتار وعاظ از محمدمهدی تاج لنگرودی (وعظ)، ج ۳، ص ۳۳۹ به چاپ رسیده است.
  12. از دست نوشته‌های آیت الله میرزا مهدی هسته‌ای اصفهانی.
  13. همان؛ گنجینه دانشمندان، ج ۲، ص ۴۲۷.
  14. مصاحبه نگارنده با آیت الله میرزا مهدی هسته‌ای اصفهانی.
  15. همان.
  16. آداب الطلاب، شاکر برخوردار فرید، چاپ اول، بهمن ۱۳۷۹، ص ۲۷۴.
  17. از نوشته‌های فرزندش آیت الله میرزا مهدی هسته‌ای اصفهانی.
  18. همان.
  19. آداب الطلاب، ص ۱۸۹-۱۸۶.
  20. گنجینه دانشمندان، ج ۲، ص ۴۲۶.
  21. از نوشته‌های آیت الله میرزا مهدی هسته‌ای اصفهانی.
  22. مصاحبه نگارنده با معظم‌له.
  23. همان.
  24. همان.

منبع

محمدتقی ادهم نژاد لنگرودی، ستارگان حرم، جلد ۱۷، صفحه ۱۲-۲۶.