جعفر بن محمد قولویه: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (←اساتید و مشایخ روایت) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
(۲ نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{بخشی از یک کتاب}} | {{بخشی از یک کتاب}} | ||
+ | '''«جعفر بن محمد بن قولویه»''' (م، ۳۶۹ ق) فرزند «[[محمد بن قولویه|محمد بن قولویه قمی]]»، از فقها و [[محدثان]] بزرگ [[شیعه]] در قرن چهارم قمری و از شاگردان [[شیخ کلینی]] است. روایات بسیارى در [[فقه]] از ابن قولویه نقل شده و کتاب «[[كامل الزیارات (کتاب)|کامل الزیارات]]» او نزد علما از اعتبار و اهمیت ویژهای برخوردار است. [[شیخ مفید]] از شاگردان نامدار اوست. | ||
+ | {{شناسنامه عالم | ||
+ | ||نام کامل = '''جعفر بن محمد بن قولویه''' | ||
+ | ||تصویر= | ||
+ | ||زادروز = | ||
+ | |زادگاه = [[قم]] | ||
+ | |وفات = ۳۶۹ قمری | ||
+ | |مدفن = [[کاظمین]] | ||
+ | |اساتید = [[شیخ کلینی|محمد بن یعقوب کلینی]]، [[محمد بن حسن بن ولید]]، [[محمد بن عبدالله بن جعفر حميرى قمى|محمد بن عبدالله حمیرى]]، [[علی بن حسین بن بابویه قمی|على بن الحسین بن بابویه]]،... | ||
+ | |شاگردان = [[شیخ مفید]]، احمد بن عبدون و ابن عزور، حسین بن عبیدالله غضایرى، محمد بن سلیم صابونى،... | ||
+ | |آثار = [[كامل الزیارات (کتاب)|کامل الزیارات]]، الصلوة، الجمعة و الجماعة، قیام اللیل، الصرف، العدد فى شهر رمضان، الحج، الشهادات، العقیقه، یوم و لیلة،... | ||
+ | }} | ||
+ | ==ولادت و خاندان== | ||
− | جعفر بن محمد بن قولویه | + | تاریخ ولادت جعفر بن محمد بن قولویه به درستى روشن نیست، اما سال هجرت او به [[عتبات عالیات|عتبات]] که جهت [[زیارت]] به [[خانه خدا]] از آنجا گذشته است و سال رحلت این بزرگوار در تاریخ ثبت شده است (۳۶۹ ق). چنانکه تراجم نویسان گفته اند، وى در سال ۳۳۹ ق. به قصد زیارت خانه خدا وارد [[عراق]] شد؛<ref>بشارة المؤمنین، ص ۸۵.</ref> اما این که در همان سال، چند سال از عمر شریفش مى گذشته بیان نشده است ولى از این که مرحوم [[شیخ مفید|مفید]] جزو شاگردان مکتب فقهى او بوده است، معلوم مى شود که به هنگام ورود به [[بغداد]] وى عالم و فقیهى بنام بوده است. |
− | + | خاندان «ابن قولویه» یکى از خانواده هاى پرفضیلت است که در قرن چهارم در [[قم]] مى زیسته و به نوبه خود خدمات ارزنده اى را به عالم [[اسلام]] و مکتب [[شیعه|تشیع]] تقدیم داشته اند. از میان آنها شخصیت هاى بزرگ و والامقامى پرورش یافته اند؛ از جمله [[محمد بن قولویه|محمد بن قولویه قمى]] از این خاندان است که پدر جعفر بن قولویه و از بزرگان و از مشایخ دانشوران [[شیعه]] مى باشد که از [[سعد بن عبدالله اشعری قمی|سعد بن عبدالله قمى]] نقل روایت کرده است.<ref>مجمع الرجال، ج ۶، ص ۲۶.</ref> همچنین على بن محمد بن قولویه قمى که او نیز از بزرگان میدان علم و عمل بوده و از سعد بن عبدالله نقل روایت کرده است. | |
− | + | ==اساتید و مشایخ== | |
− | + | جعفر بن قولویه اساتید بسیار بزرگى در [[قم]] و [[بغداد]] داشته که در بیشتر ابواب [[فقه]] و... نامشان به چشم مى خورد و او در فقه و [[حدیث]] از آنها بهره هاى فراوانى جسته است. برخی اساتید وى بدین قرارند: | |
− | + | *[[محمد بن قولویه|محمد بن قولویه]] (پدر جعفر بن محمد)؛ | |
+ | *[[شیخ کلینی|محمد بن یعقوب کلینى]]؛ | ||
+ | *[[محمد بن عبدالله بن جعفر حميرى قمى|محمد بن عبدالله بن جعفر حمیرى]]؛ | ||
+ | *[[محمد بن همام اسکافی]]؛ | ||
+ | *[[علی بن حسین بن بابویه قمی|على بن الحسین بن بابویه قمی]]؛ | ||
+ | *[[محمد بن حسن بن ولید|محمد بن الحسن بن ولید قمى]]؛ | ||
+ | *محمد بن جعفر رزّاز؛ | ||
+ | *محمد بن الحسن بن [[علی بن مهزیار اهوازی|على بن مهزیار]]؛<ref>معجم طبقات الفقهاء، ج ۴، ص ۱۲۳.</ref> | ||
+ | *[[حسین بن محمد اشعری قمی|حسین بن محمد بن عامر]]؛ | ||
+ | *محمد بن الحسین جوهرى؛<ref>معجم رجال الحدیث، ج ۴، ص ۱۱۶.</ref> | ||
+ | *[[ابن عقده]]؛<ref>معالم العلماء، ص ۳۰.</ref> | ||
+ | *على بن محمد بن یعقوب بن اسحاق صیرفى؛<ref>فوائدالرضویه، ص ۸۰.</ref> | ||
+ | *[[هارون بن موسی تلعکبری|هارون بن موسى تلعکبرى]]؛ | ||
+ | *قاسم بن محمد بن على بن ابراهیم همدانى (وکیل ناحیه مقدسه)؛<ref>فوائدالرضویه، ص ۸۰.</ref> | ||
+ | *حسین بن على زعفرانى. | ||
− | + | ==شاگردان و راویان== | |
− | + | عالمان فراوانى در [[قم]] و [[بغداد]] و [[مصر]] از محضر این چهره فرهیخته به کسب علم و دانش پرداختند؛ زیرا حضور سى ساله وى در جوار تربت پاک حضرت [[امام موسی کاظم علیه السلام|موسى بن جعفر]] و [[امام جواد]] علیهما السلام، منشأ بسیارى از برکات و افاضات علمى او گردید. آورده اند که ابن قولویه استاد فقه [[شیخ مفید]] بوده است. | |
− | + | همچنین شاگردان دیگرى همانند احمد بن عبدون و ابن عزور،<ref>معجم رجال الحدیث، ج ۴، ص ۱۰۷؛ بهجةالآمال، ج ۲، ص ۵۲۰.</ref> نزد این شخصیت بزرگ تلمذ نموده و از وى نقل روایت کرده اند. [[ابن حجرعسقلانی|ابن حجر عسقلانى]] ضمن یادى از این شخصیت والامقام مى نویسد: [[حسین بن عبیدالله غضایرى]] و محمد بن سلیم صابونى به نقل روایت از او پرداخته اند.<ref>لسان المیزان، ج ۲، ص ۱۲۵.</ref> | |
− | + | ==آثار و تألیفات== | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | اصحاب [[رجال]] و تراجم براى جعفر بن محمد بن قولویه تألیفات ارزشمندى را به ثبت رسانده اند که افزون بر کتاب هاى [[فقه|فقهى]]، در علوم دیگر همانند [[صرف|علم صرف]] نیز آثارى را به [[اسلام]] تقدیم داشته است. به تعبیر [[احمد بن علی نجاشی|نجاشى]]، رجالى معروف: «از وى کتاب هاى خوبى بر جاى مانده است»؛<ref> رجال نجاشى، ص ۸۹.</ref> و به گفته [[شیخ طوسی|شیخ طوسى]]: «وى شخصیتى مورد اطمینان و داراى تألیفاتى فراوان به تعداد ابواب فقه مى باشد».<ref>الفهرست، ص ۴۲؛ معجم رجال الحدیث، ج ۴، ص ۱۰۷.</ref> در فهرست زیر برخی آثار او را نجاشى و شیخ طوسى و دیگران یاد کرده اند: | |
− | + | #[[کامل الزیارات (کتاب)|کامل الزیارات]] (الزیارة)؛ فقهاى والامقام براى این کتاب و اسناد و روایاتش اهمیت فراوانى قائل شده اند؛ به گونه اى که هرگاه درباره فردى از نظر «ثقهبودن» بحث و گفتگویى داشته باشند، اگر نام وى در اسناد این کتاب آمده باشد، آن فرد را توثیق مى نمایند؛ چرا که جزو [[مشایخ]] ابن قولویه در کامل الزیارات مى باشد. در این نوشته به روایاتى که درباره [[زیارت]] [[اهل بیت]] علیهمالسلام آمده و همچنین به [[ثواب|ثوابى]] که به زائران قبور آنان داده مى شود، اشاره شده است. | |
− | + | #مداواة الجسد؛<ref>شیخ طوسى نام کامل این کتاب را چنین آورده است: کتاب مداواة الجسد لحیاة الأبد. (الفهرست، ص ۴۲)</ref> | |
− | + | #الصلوة؛ | |
− | # | + | #الجمعة والجماعة؛ |
− | # | + | #قیام اللیل؛ |
− | # | + | #الرضاع؛ |
− | # | + | #الصداق؛ |
− | # | + | #الاضاحى؛ |
− | # | + | #الصرف؛ |
− | # | + | #الوطىء بملک الیمین؛ |
− | # | + | #بیان حل الحیوان من محرمه؛ |
− | # | + | #قسمة الزکوة؛ |
− | # | + | #العدد فى شهر رمضان؛ |
− | # | + | #الرد على ابن داود فى عدد شهر رمضان؛ |
− | # | + | #الحج؛ |
− | # | + | #یوم و لیلة؛ |
− | # | + | #القضاء و آداب الحکام؛ |
− | # | + | #الشهادات؛ |
− | # | + | #العقیقه؛ |
− | + | #الشهور والحوادث فیها؛ | |
− | + | #النوادر؛ | |
− | # | + | #النساء (البته به صورت ناقص)؛<ref>قرأت أکثر هذه الکتب على شیخنا أبى عبداللّه رحمه اللّه و على الحسین بن عبیداللّه.</ref> |
− | + | #الفطرة؛<ref>رجال نجاشى، ص ۸۹.</ref> | |
− | # | + | #الأربعین؛ |
− | # | + | #فهرست ما رواه من الکتب والاصول.<ref>معجم رجال الحدیث، ج ۴، ص ۱۰۷.</ref> |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | ==ابن قولویه در نظر عالمان== | |
− | در | + | از جعفر بن قولویه همگان به نیکى یاد کرده اند. وى نه فقط در نظر عالمان [[شیعه]]، فقیهى وارسته، مرزبانى امین و استادى دلسوز بود، بلکه در نظر عالمان [[اهل سنت]] نیز، شخصیتى بسیار ممتاز و فوق العاده بشمار مى رفت. |
− | + | *[[شیخ طوسى]]: «ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه قمى، شخصیتى مورد اطمینان و داراى تألیفات فراوان به تعداد ابواب فقهى مى باشد».<ref>الفهرست، ص ۴۲؛ سفینة البحار، ج ۱، ص ۱۶۳؛ بهجة الآمال، ج ۲، ص ۵۵۸.</ref> | |
− | + | *[[احمد بن علی نجاشی|نجاشى]]: «ابوالقاسم از ثقات اصحاب ما و از شخصیت هاى گرانقدر آن ها در [[حدیث]] و [[فقه]] مى باشد. هر زیبایى و علمى که مردم را با آن وصف نمایى، برتر از آن را در جعفر بن محمد بن قولویه خواهى یافت».<ref>رجال نجاشى، ص ۸۹.</ref> | |
− | + | *[[شیخ مفید]]: «خداوند شیخ مورد اعتماد ما، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه را تأیید فرماید».<ref>تنقیح المقال، ج ۱، ص ۲۲۳.</ref> | |
− | + | *[[سید بن طاووس|ابن طاووس]]: «در کتاب ها ملاحظه کردم که شیخ مورد اتفاق بر امانتش، جعفر بن محمد بن قولویه است».<ref>تنقیح المقال، ج ۱، ص ۲۲۳.</ref> | |
− | + | *[[علامه حلى]]: «ابوالقاسم از اصحاب ثقه و جلیل القدر در حدیث و فقه بوده است. وى از طریق پدر و برادرش از سعد نقل روایت کرده است».<ref> خلاصة الاقوال، ص ۸۸؛ بهجةالآمال، ج ۲، ص ۵۵۹.</ref> | |
− | + | *[[ملا علی علیاری تبریزی|ملا على علیارى]]: «جعفر بن محمد بن قولویه، از ثقات و بزرگان اصحاب امامیه در فقه و حدیث است. وى از شیخ ابوجعفر کلینى و همچنین از پدرش محمد بن قولویه نقل روایت کرده است».<ref>بهجة الآمال، ج ۲، ص ۵۶۱.</ref> | |
+ | *[[ابن حجر عسقلانى]]: «ابوالقاسم جعفر بن محمد بن موسى بن قولویه قمى شیعى، از بزرگان شیعه و علماى مشهور و بنام آنها مى باشد. شیخ طوسى و نجاشى و على بن الحکم او را جزو [[مشایخ]] شیعه آورده اند. شیخ مفید یکى از شاگردانش بوده و در مدح و ثنایش کوتاهى نمى کرده است».<ref>لسان المیزان، ج ۲، ص ۱۲۵.</ref> | ||
==سفرهاى ابن قولویه== | ==سفرهاى ابن قولویه== | ||
− | براى جعفر بن محمد بن قولویه دو سفر ثبت شده | + | براى جعفر بن محمد بن قولویه دو سفر ثبت شده است. سفر وى به [[عراق]] در سال ۳۰۷ یا ۳۰۹ رخ داد که به عشق دیدار [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|مهدى آل محمد]] علیه السلام به هنگام نصب [[حجرالاسود]]، به عراق سفر کرد تا از آنجا به [[مکه]] رود؛ اما به علت بیمارى سخت، در [[بغداد]] ماند. از آن پس به مدت سى سال در بغداد به عالم [[اسلام]] خدمت کرد. |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | در سال ۳۳۹ | + | گفته شده در سال ۳۳۹ ق،<ref>برخى این ماجرا را در سال ۳۷۷ مى دانند. ر.ک: کامل ابن اثیر، ج ۷، ص ۲۳۴.</ref> [[قرامطه]]<ref>قرامطه گروهى از [[خوارج]] هستند که بنا به گفته [[شیخ بهایى]] آنان در سال ۳۱۶ ق در ایام حج به مکه هجوم بردند و بسیارى از مردم را کشتند. آنان حجرالاسود را به همراه خود بردند و در حدود بیست سال در نزد آنها بود. (مجمع البحرین، ص ۳۴۰)</ref> قرار گذاشته بودند که [[حجر الأسود|حجرالاسود]] را - که بیست و دو سال در تصرف غاصبانهشان بود - به جاى خویش بازگردانند. از این روى جعفر بن محمد ابن قولویه که از پیش مى دانست این سنگ باید به وسیله [[امام زمان]] و حجت خدا در جایگاه خود قرار گیرد، با قلبى آکنده و لبریز از عشق به دیدار مهدى آل محمد علیهمالسلام شهر و دیار خود را رها کرد و به قصد زیارت [[خانه خدا]] راهى [[عراق]] گشت تا از آن جا براى انجام مراسم [[حج]] به سوى [[مکه]] مکرمه برود؛ اما همین که به [[بغداد]] رسید، بیمارى سختى بر او عارض شد و از ادامه سفر بازماند. بدین علت، فرد دیگرى را جهت شرکت در این امر مهم به هزینه خود به همراه نامه اى راهى خانه خدا کرد و خود در بغداد اقامت گزید. |
− | [[قطب راوندى]] در شرح این ماجرا از زبان ابن قولویه چنین نقل مى کند: در سال ۳۳۹، یعنى در همان سالى که قرامطه حجرالاسود را به جاى خود برگرداندند، آهنگ خانه خدا کردم. وقتى وارد بغداد شدم، تمام همت من این بود تا خود را به مکه برسانم و بر فردى که حجرالاسود را نصب مى کند، دست یابم؛ زیرا در کتاب ها آمده بود که قرامطه حجرالاسود را ربوده اند و همچنین آمده بود که فقط حجت زمان آن را به جایگاه خویش بازمى گرداند؛ همان گونه که در زمان [[حجاج بن یوسف|حجاج]]، حضرت [[امام زین العابدین]] علیه السلام آن را در جاى خود قرار داده بود. در این بین به یک بیمارى سختى دچار شدم که بر جان خودم ترسیدم. بدین جهت نتوانستم به هدف خود جامه عمل بپوشانم. پس شخصى را که به ابن هشام معروف بود، به نیابت از خود براى این کار آماده کردم و نامه اى سربسته و مهر شده به او دادم. در آن نامه از مدت عمر خود پرسیده بودم که آیا [[مرگ]] من در همین بیمارى خواهد بود یا نه؟ و گفتم: تمام تلاش من این است که این نامه را به آن کس برسانى که حجرالاسود را در جایگاهش قرار مى دهد و جوابش را برایم دریافت کن. و بدان که فقط تو را براى چنین کارى مى فرستم. | + | [[قطب راوندى]] در شرح این ماجرا از زبان ابن قولویه چنین نقل مى کند: در سال ۳۳۹، یعنى در همان سالى که قرامطه حجرالاسود را به جاى خود برگرداندند، آهنگ خانه خدا کردم. وقتى وارد بغداد شدم، تمام همت من این بود تا خود را به مکه برسانم و بر فردى که حجرالاسود را نصب مى کند، دست یابم؛ زیرا در کتاب ها آمده بود که قرامطه حجرالاسود را ربوده اند و همچنین آمده بود که فقط حجت زمان آن را به جایگاه خویش بازمى گرداند؛ همان گونه که در زمان [[حجاج بن یوسف|حجاج بن یوسف]]، حضرت [[امام زین العابدین]] علیه السلام آن را در جاى خود قرار داده بود. در این بین به یک بیمارى سختى دچار شدم که بر جان خودم ترسیدم. بدین جهت نتوانستم به هدف خود جامه عمل بپوشانم. پس شخصى را که به ابن هشام معروف بود، به نیابت از خود براى این کار آماده کردم و نامه اى سربسته و مهر شده به او دادم. در آن نامه از مدت عمر خود پرسیده بودم که آیا [[مرگ]] من در همین بیمارى خواهد بود یا نه؟ و گفتم: تمام تلاش من این است که این نامه را به آن کس برسانى که حجرالاسود را در جایگاهش قرار مى دهد و جوابش را برایم دریافت کن. و بدان که فقط تو را براى چنین کارى مى فرستم. |
ابن هشام گوید: وقتى که به [[مکه]] رسیدم، پولى به خادمان خانه خدا دادم تا مرا در جایگاهى قرار دهند که در موقع گذاردن حجرالاسود، دید خوبى داشته باشم. از آنان نیز کمک گرفتم تا در موقع ازدحام جمعیت مردم را از من دور کنند. موقع گذاردن سنگ فرارسید. هر که نزدیک شد و خواست سنگ را در جایگاهش قرار دهد، هرگز قرار نمى گرفت. در این وقت جوانى گندم گون و خوش سیما پیش آمد و سنگ را بدست گرفت و آن را در جایگاه خود قرار داد. گویا هرگز از جایش بیرون آورده نشده بود. این جا بود که صداى شادى و خوشحالى مردم بالا گرفت. او پس از نصب حجرالاسود از در مسجد خارج شد. من نیز که براى دیدن چهره مبارکش و ملاقات با وى لحظه شمارى مى کردم، فوراً از جاى برخاستم و با کنارزدن مردم به طرف راست و چپ، سراسیمه به دنبال او راه افتادم؛ به گونه اى که برخى فکر مى کردند، جنون بر من عارض گشته و عقل خود را از دست داده ام. مردم چون چنین دیدند راه را بر من باز نمودند و این در حالى بود که لحظه اى از او چشم برنمى داشتم. تا این که از مردم فاصله گرفته و دور شد. با این که او آرام مى رفت و من به سرعت دنبالش مى دویدم، اما به او نمى رسیدم. هنگامى که به جایى رسید و کسى غیر از من در آن جا حضور نداشت، درنگى کرد و نگاهى به من افکند و فرمود: آن چه را که همراه خود دارى به من تسلیم کن. پس آن نامه را که همراه خود داشتم، به او تحویل دادم. او نیز بدون آن که نامه را بخواند، فرمود: به او بگو در این بیمارى هیچ نگرانى بر تو نیست. مرگ حتمى تو پس از سى سال خواهد بود. آنگاه در حالى که لرزه شدیدى اندامم را فراگرفته و هر گونه حرکتى از من سلب گشته بود، مرا به حال خود رها کرد و به راه خود ادامه داد. ابوالقاسم گوید: او همین جمله را (از [[امام زمان]] علیه السلام) به من خبر داد.<ref>الخرایج والجرایح، ج ۱، ص ۴۷۵؛ ذرایع البیان، ج ۲، ص ۹۲؛ سفینةالبحار، ج ۱، ص ۱۶۲.</ref> | ابن هشام گوید: وقتى که به [[مکه]] رسیدم، پولى به خادمان خانه خدا دادم تا مرا در جایگاهى قرار دهند که در موقع گذاردن حجرالاسود، دید خوبى داشته باشم. از آنان نیز کمک گرفتم تا در موقع ازدحام جمعیت مردم را از من دور کنند. موقع گذاردن سنگ فرارسید. هر که نزدیک شد و خواست سنگ را در جایگاهش قرار دهد، هرگز قرار نمى گرفت. در این وقت جوانى گندم گون و خوش سیما پیش آمد و سنگ را بدست گرفت و آن را در جایگاه خود قرار داد. گویا هرگز از جایش بیرون آورده نشده بود. این جا بود که صداى شادى و خوشحالى مردم بالا گرفت. او پس از نصب حجرالاسود از در مسجد خارج شد. من نیز که براى دیدن چهره مبارکش و ملاقات با وى لحظه شمارى مى کردم، فوراً از جاى برخاستم و با کنارزدن مردم به طرف راست و چپ، سراسیمه به دنبال او راه افتادم؛ به گونه اى که برخى فکر مى کردند، جنون بر من عارض گشته و عقل خود را از دست داده ام. مردم چون چنین دیدند راه را بر من باز نمودند و این در حالى بود که لحظه اى از او چشم برنمى داشتم. تا این که از مردم فاصله گرفته و دور شد. با این که او آرام مى رفت و من به سرعت دنبالش مى دویدم، اما به او نمى رسیدم. هنگامى که به جایى رسید و کسى غیر از من در آن جا حضور نداشت، درنگى کرد و نگاهى به من افکند و فرمود: آن چه را که همراه خود دارى به من تسلیم کن. پس آن نامه را که همراه خود داشتم، به او تحویل دادم. او نیز بدون آن که نامه را بخواند، فرمود: به او بگو در این بیمارى هیچ نگرانى بر تو نیست. مرگ حتمى تو پس از سى سال خواهد بود. آنگاه در حالى که لرزه شدیدى اندامم را فراگرفته و هر گونه حرکتى از من سلب گشته بود، مرا به حال خود رها کرد و به راه خود ادامه داد. ابوالقاسم گوید: او همین جمله را (از [[امام زمان]] علیه السلام) به من خبر داد.<ref>الخرایج والجرایح، ج ۱، ص ۴۷۵؛ ذرایع البیان، ج ۲، ص ۹۲؛ سفینةالبحار، ج ۱، ص ۱۶۲.</ref> | ||
− | + | سفر دیگر ابن قولویه به دیار مصر بود؛ اما روشن نیست که این سفر در چه سالى و از چه طریقى و به چه منظورى انجام شده است و همچنین روشن نیست که چند مدت در آن دیار رحل اقامت افکنده و با چه شخصیت هایى ملاقات داشته است و چه کسانى بر سر سفره علمى اش زانوى ادب زده اند؛ جز آن که از ابن حجر عسقلانى نقل شده که محمد بن سلیم صابونى در مصر از وى نقل حدیث کرده است.<ref>لسان المیزان، ج ۲، ص ۱۲۵.</ref> ممکن است این فرد همان محمد بن احمد بن ابراهیم بن سلیم جعفرى کوفى مصرى باشد که [[نجاشى]] درباره اش مى نویسد: «وى در مصر اقامت گزیده و بسیار مورد احترام مردم و داراى منزلتى عظیم بوده است.» آن گاه هفتاد کتاب از او برمى شمرد.<ref>رجال نجاشى، ص ۲۶۴.</ref> | |
− | + | ==وفات و مدفن== | |
− | + | به دنبال خبرى که جعفر بن محمد بن قولویه در سال ۳۳۹ ق. دریافت کرد، سرانجام در سال ۳۶۹ هجری بیمار شد و خود را آماده سفر [[آخرت]] کرد. از این روى وصیت نامه خود را نوشت و توصیه هاى لازم را بیان داشت. به وى گفته شد: این همه ترس و نگرانى تو از چیست؟ امیدواریم خداوند به تو سلامتى و عافیت ببخشد. او در پاسخ گفت: این همان سالى است که من در آن ترسانده شده ام. جعفر بن قولویه در همان سال جان به جان آفرین تسلیم کرد و به لقاءالله پیوست.<ref>کامل الزیارات، ص ۵۳۶.</ref> | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | به دنبال خبرى که جعفر بن محمد بن قولویه در سال ۳۳۹ ق. دریافت کرد، سرانجام در سال ۳۶۹ بیمار | ||
− | |||
− | |||
+ | در این که ابن قولویه در رواق [[کاظمین]] و در جوار تربت پاک و مقدس [[امام موسی کاظم علیه السلام|امام موسى بن جعفر]] و [[امام جواد]] علیهما السلام دفن گردیده کسى ابراز تردید نکرده است، جز [[میرزا عبدالله افندی|عبدالله افندی]] در «[[رياض العلماء (کتاب)|ریاض العلماء]]» که معتقد است وى در [[قم]] دفن شده است؛<ref> الخرایج والجرایح، ج ۱، ص ۴۷۵.</ref> اما چنین به نظر مى رسد که سخن وى اشتباه است. مرحوم [[ملا علی علیاری تبریزی|ملا علی علیارى]] در رد این قول مى نویسد: «والظاهر ان ذلک منه اشتباه محض بتربة ابیه المذکور، او احد من اهل بیته الفضلاء المدفون بها البته؛<ref>بهجةالآمال، ج ۲، ص ۵۶۱.</ref> ظاهراً این نظر از وى اشتباه محض است و وى را با پدر یا یکى از فضلاى این خاندان، که در قم دفن گردیده اشتباه گرفته است». | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references /> | <references /> | ||
+ | ==منابع== | ||
− | + | *محمدجواد طبسی، [[ستارگان حرم (کتاب)|ستارگان حرم]]، جلد ۱۲. | |
− | محمدجواد طبسی، [[ستارگان حرم (کتاب)|ستارگان حرم]]، جلد | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
[[رده: علمای قرن چهارم]] | [[رده: علمای قرن چهارم]] | ||
+ | [[رده:علماء شیعه]] | ||
+ | [[رده:فقیهان]] | ||
+ | [[رده:محدثان]] | ||
+ | [[رده:مدفونین در کاظمین]] |
نسخهٔ کنونی تا ۹ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۰۰
«جعفر بن محمد بن قولویه» (م، ۳۶۹ ق) فرزند «محمد بن قولویه قمی»، از فقها و محدثان بزرگ شیعه در قرن چهارم قمری و از شاگردان شیخ کلینی است. روایات بسیارى در فقه از ابن قولویه نقل شده و کتاب «کامل الزیارات» او نزد علما از اعتبار و اهمیت ویژهای برخوردار است. شیخ مفید از شاگردان نامدار اوست.
نام کامل | جعفر بن محمد بن قولویه |
زادگاه | قم |
وفات | ۳۶۹ قمری |
مدفن | کاظمین |
اساتید |
محمد بن یعقوب کلینی، محمد بن حسن بن ولید، محمد بن عبدالله حمیرى، على بن الحسین بن بابویه،... |
شاگردان |
شیخ مفید، احمد بن عبدون و ابن عزور، حسین بن عبیدالله غضایرى، محمد بن سلیم صابونى،... |
آثار |
کامل الزیارات، الصلوة، الجمعة و الجماعة، قیام اللیل، الصرف، العدد فى شهر رمضان، الحج، الشهادات، العقیقه، یوم و لیلة،... |
محتویات
ولادت و خاندان
تاریخ ولادت جعفر بن محمد بن قولویه به درستى روشن نیست، اما سال هجرت او به عتبات که جهت زیارت به خانه خدا از آنجا گذشته است و سال رحلت این بزرگوار در تاریخ ثبت شده است (۳۶۹ ق). چنانکه تراجم نویسان گفته اند، وى در سال ۳۳۹ ق. به قصد زیارت خانه خدا وارد عراق شد؛[۱] اما این که در همان سال، چند سال از عمر شریفش مى گذشته بیان نشده است ولى از این که مرحوم مفید جزو شاگردان مکتب فقهى او بوده است، معلوم مى شود که به هنگام ورود به بغداد وى عالم و فقیهى بنام بوده است.
خاندان «ابن قولویه» یکى از خانواده هاى پرفضیلت است که در قرن چهارم در قم مى زیسته و به نوبه خود خدمات ارزنده اى را به عالم اسلام و مکتب تشیع تقدیم داشته اند. از میان آنها شخصیت هاى بزرگ و والامقامى پرورش یافته اند؛ از جمله محمد بن قولویه قمى از این خاندان است که پدر جعفر بن قولویه و از بزرگان و از مشایخ دانشوران شیعه مى باشد که از سعد بن عبدالله قمى نقل روایت کرده است.[۲] همچنین على بن محمد بن قولویه قمى که او نیز از بزرگان میدان علم و عمل بوده و از سعد بن عبدالله نقل روایت کرده است.
اساتید و مشایخ
جعفر بن قولویه اساتید بسیار بزرگى در قم و بغداد داشته که در بیشتر ابواب فقه و... نامشان به چشم مى خورد و او در فقه و حدیث از آنها بهره هاى فراوانى جسته است. برخی اساتید وى بدین قرارند:
- محمد بن قولویه (پدر جعفر بن محمد)؛
- محمد بن یعقوب کلینى؛
- محمد بن عبدالله بن جعفر حمیرى؛
- محمد بن همام اسکافی؛
- على بن الحسین بن بابویه قمی؛
- محمد بن الحسن بن ولید قمى؛
- محمد بن جعفر رزّاز؛
- محمد بن الحسن بن على بن مهزیار؛[۳]
- حسین بن محمد بن عامر؛
- محمد بن الحسین جوهرى؛[۴]
- ابن عقده؛[۵]
- على بن محمد بن یعقوب بن اسحاق صیرفى؛[۶]
- هارون بن موسى تلعکبرى؛
- قاسم بن محمد بن على بن ابراهیم همدانى (وکیل ناحیه مقدسه)؛[۷]
- حسین بن على زعفرانى.
شاگردان و راویان
عالمان فراوانى در قم و بغداد و مصر از محضر این چهره فرهیخته به کسب علم و دانش پرداختند؛ زیرا حضور سى ساله وى در جوار تربت پاک حضرت موسى بن جعفر و امام جواد علیهما السلام، منشأ بسیارى از برکات و افاضات علمى او گردید. آورده اند که ابن قولویه استاد فقه شیخ مفید بوده است.
همچنین شاگردان دیگرى همانند احمد بن عبدون و ابن عزور،[۸] نزد این شخصیت بزرگ تلمذ نموده و از وى نقل روایت کرده اند. ابن حجر عسقلانى ضمن یادى از این شخصیت والامقام مى نویسد: حسین بن عبیدالله غضایرى و محمد بن سلیم صابونى به نقل روایت از او پرداخته اند.[۹]
آثار و تألیفات
اصحاب رجال و تراجم براى جعفر بن محمد بن قولویه تألیفات ارزشمندى را به ثبت رسانده اند که افزون بر کتاب هاى فقهى، در علوم دیگر همانند علم صرف نیز آثارى را به اسلام تقدیم داشته است. به تعبیر نجاشى، رجالى معروف: «از وى کتاب هاى خوبى بر جاى مانده است»؛[۱۰] و به گفته شیخ طوسى: «وى شخصیتى مورد اطمینان و داراى تألیفاتى فراوان به تعداد ابواب فقه مى باشد».[۱۱] در فهرست زیر برخی آثار او را نجاشى و شیخ طوسى و دیگران یاد کرده اند:
- کامل الزیارات (الزیارة)؛ فقهاى والامقام براى این کتاب و اسناد و روایاتش اهمیت فراوانى قائل شده اند؛ به گونه اى که هرگاه درباره فردى از نظر «ثقهبودن» بحث و گفتگویى داشته باشند، اگر نام وى در اسناد این کتاب آمده باشد، آن فرد را توثیق مى نمایند؛ چرا که جزو مشایخ ابن قولویه در کامل الزیارات مى باشد. در این نوشته به روایاتى که درباره زیارت اهل بیت علیهمالسلام آمده و همچنین به ثوابى که به زائران قبور آنان داده مى شود، اشاره شده است.
- مداواة الجسد؛[۱۲]
- الصلوة؛
- الجمعة والجماعة؛
- قیام اللیل؛
- الرضاع؛
- الصداق؛
- الاضاحى؛
- الصرف؛
- الوطىء بملک الیمین؛
- بیان حل الحیوان من محرمه؛
- قسمة الزکوة؛
- العدد فى شهر رمضان؛
- الرد على ابن داود فى عدد شهر رمضان؛
- الحج؛
- یوم و لیلة؛
- القضاء و آداب الحکام؛
- الشهادات؛
- العقیقه؛
- الشهور والحوادث فیها؛
- النوادر؛
- النساء (البته به صورت ناقص)؛[۱۳]
- الفطرة؛[۱۴]
- الأربعین؛
- فهرست ما رواه من الکتب والاصول.[۱۵]
ابن قولویه در نظر عالمان
از جعفر بن قولویه همگان به نیکى یاد کرده اند. وى نه فقط در نظر عالمان شیعه، فقیهى وارسته، مرزبانى امین و استادى دلسوز بود، بلکه در نظر عالمان اهل سنت نیز، شخصیتى بسیار ممتاز و فوق العاده بشمار مى رفت.
- شیخ طوسى: «ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه قمى، شخصیتى مورد اطمینان و داراى تألیفات فراوان به تعداد ابواب فقهى مى باشد».[۱۶]
- نجاشى: «ابوالقاسم از ثقات اصحاب ما و از شخصیت هاى گرانقدر آن ها در حدیث و فقه مى باشد. هر زیبایى و علمى که مردم را با آن وصف نمایى، برتر از آن را در جعفر بن محمد بن قولویه خواهى یافت».[۱۷]
- شیخ مفید: «خداوند شیخ مورد اعتماد ما، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه را تأیید فرماید».[۱۸]
- ابن طاووس: «در کتاب ها ملاحظه کردم که شیخ مورد اتفاق بر امانتش، جعفر بن محمد بن قولویه است».[۱۹]
- علامه حلى: «ابوالقاسم از اصحاب ثقه و جلیل القدر در حدیث و فقه بوده است. وى از طریق پدر و برادرش از سعد نقل روایت کرده است».[۲۰]
- ملا على علیارى: «جعفر بن محمد بن قولویه، از ثقات و بزرگان اصحاب امامیه در فقه و حدیث است. وى از شیخ ابوجعفر کلینى و همچنین از پدرش محمد بن قولویه نقل روایت کرده است».[۲۱]
- ابن حجر عسقلانى: «ابوالقاسم جعفر بن محمد بن موسى بن قولویه قمى شیعى، از بزرگان شیعه و علماى مشهور و بنام آنها مى باشد. شیخ طوسى و نجاشى و على بن الحکم او را جزو مشایخ شیعه آورده اند. شیخ مفید یکى از شاگردانش بوده و در مدح و ثنایش کوتاهى نمى کرده است».[۲۲]
سفرهاى ابن قولویه
براى جعفر بن محمد بن قولویه دو سفر ثبت شده است. سفر وى به عراق در سال ۳۰۷ یا ۳۰۹ رخ داد که به عشق دیدار مهدى آل محمد علیه السلام به هنگام نصب حجرالاسود، به عراق سفر کرد تا از آنجا به مکه رود؛ اما به علت بیمارى سخت، در بغداد ماند. از آن پس به مدت سى سال در بغداد به عالم اسلام خدمت کرد.
گفته شده در سال ۳۳۹ ق،[۲۳] قرامطه[۲۴] قرار گذاشته بودند که حجرالاسود را - که بیست و دو سال در تصرف غاصبانهشان بود - به جاى خویش بازگردانند. از این روى جعفر بن محمد ابن قولویه که از پیش مى دانست این سنگ باید به وسیله امام زمان و حجت خدا در جایگاه خود قرار گیرد، با قلبى آکنده و لبریز از عشق به دیدار مهدى آل محمد علیهمالسلام شهر و دیار خود را رها کرد و به قصد زیارت خانه خدا راهى عراق گشت تا از آن جا براى انجام مراسم حج به سوى مکه مکرمه برود؛ اما همین که به بغداد رسید، بیمارى سختى بر او عارض شد و از ادامه سفر بازماند. بدین علت، فرد دیگرى را جهت شرکت در این امر مهم به هزینه خود به همراه نامه اى راهى خانه خدا کرد و خود در بغداد اقامت گزید.
قطب راوندى در شرح این ماجرا از زبان ابن قولویه چنین نقل مى کند: در سال ۳۳۹، یعنى در همان سالى که قرامطه حجرالاسود را به جاى خود برگرداندند، آهنگ خانه خدا کردم. وقتى وارد بغداد شدم، تمام همت من این بود تا خود را به مکه برسانم و بر فردى که حجرالاسود را نصب مى کند، دست یابم؛ زیرا در کتاب ها آمده بود که قرامطه حجرالاسود را ربوده اند و همچنین آمده بود که فقط حجت زمان آن را به جایگاه خویش بازمى گرداند؛ همان گونه که در زمان حجاج بن یوسف، حضرت امام زین العابدین علیه السلام آن را در جاى خود قرار داده بود. در این بین به یک بیمارى سختى دچار شدم که بر جان خودم ترسیدم. بدین جهت نتوانستم به هدف خود جامه عمل بپوشانم. پس شخصى را که به ابن هشام معروف بود، به نیابت از خود براى این کار آماده کردم و نامه اى سربسته و مهر شده به او دادم. در آن نامه از مدت عمر خود پرسیده بودم که آیا مرگ من در همین بیمارى خواهد بود یا نه؟ و گفتم: تمام تلاش من این است که این نامه را به آن کس برسانى که حجرالاسود را در جایگاهش قرار مى دهد و جوابش را برایم دریافت کن. و بدان که فقط تو را براى چنین کارى مى فرستم.
ابن هشام گوید: وقتى که به مکه رسیدم، پولى به خادمان خانه خدا دادم تا مرا در جایگاهى قرار دهند که در موقع گذاردن حجرالاسود، دید خوبى داشته باشم. از آنان نیز کمک گرفتم تا در موقع ازدحام جمعیت مردم را از من دور کنند. موقع گذاردن سنگ فرارسید. هر که نزدیک شد و خواست سنگ را در جایگاهش قرار دهد، هرگز قرار نمى گرفت. در این وقت جوانى گندم گون و خوش سیما پیش آمد و سنگ را بدست گرفت و آن را در جایگاه خود قرار داد. گویا هرگز از جایش بیرون آورده نشده بود. این جا بود که صداى شادى و خوشحالى مردم بالا گرفت. او پس از نصب حجرالاسود از در مسجد خارج شد. من نیز که براى دیدن چهره مبارکش و ملاقات با وى لحظه شمارى مى کردم، فوراً از جاى برخاستم و با کنارزدن مردم به طرف راست و چپ، سراسیمه به دنبال او راه افتادم؛ به گونه اى که برخى فکر مى کردند، جنون بر من عارض گشته و عقل خود را از دست داده ام. مردم چون چنین دیدند راه را بر من باز نمودند و این در حالى بود که لحظه اى از او چشم برنمى داشتم. تا این که از مردم فاصله گرفته و دور شد. با این که او آرام مى رفت و من به سرعت دنبالش مى دویدم، اما به او نمى رسیدم. هنگامى که به جایى رسید و کسى غیر از من در آن جا حضور نداشت، درنگى کرد و نگاهى به من افکند و فرمود: آن چه را که همراه خود دارى به من تسلیم کن. پس آن نامه را که همراه خود داشتم، به او تحویل دادم. او نیز بدون آن که نامه را بخواند، فرمود: به او بگو در این بیمارى هیچ نگرانى بر تو نیست. مرگ حتمى تو پس از سى سال خواهد بود. آنگاه در حالى که لرزه شدیدى اندامم را فراگرفته و هر گونه حرکتى از من سلب گشته بود، مرا به حال خود رها کرد و به راه خود ادامه داد. ابوالقاسم گوید: او همین جمله را (از امام زمان علیه السلام) به من خبر داد.[۲۵]
سفر دیگر ابن قولویه به دیار مصر بود؛ اما روشن نیست که این سفر در چه سالى و از چه طریقى و به چه منظورى انجام شده است و همچنین روشن نیست که چند مدت در آن دیار رحل اقامت افکنده و با چه شخصیت هایى ملاقات داشته است و چه کسانى بر سر سفره علمى اش زانوى ادب زده اند؛ جز آن که از ابن حجر عسقلانى نقل شده که محمد بن سلیم صابونى در مصر از وى نقل حدیث کرده است.[۲۶] ممکن است این فرد همان محمد بن احمد بن ابراهیم بن سلیم جعفرى کوفى مصرى باشد که نجاشى درباره اش مى نویسد: «وى در مصر اقامت گزیده و بسیار مورد احترام مردم و داراى منزلتى عظیم بوده است.» آن گاه هفتاد کتاب از او برمى شمرد.[۲۷]
وفات و مدفن
به دنبال خبرى که جعفر بن محمد بن قولویه در سال ۳۳۹ ق. دریافت کرد، سرانجام در سال ۳۶۹ هجری بیمار شد و خود را آماده سفر آخرت کرد. از این روى وصیت نامه خود را نوشت و توصیه هاى لازم را بیان داشت. به وى گفته شد: این همه ترس و نگرانى تو از چیست؟ امیدواریم خداوند به تو سلامتى و عافیت ببخشد. او در پاسخ گفت: این همان سالى است که من در آن ترسانده شده ام. جعفر بن قولویه در همان سال جان به جان آفرین تسلیم کرد و به لقاءالله پیوست.[۲۸]
در این که ابن قولویه در رواق کاظمین و در جوار تربت پاک و مقدس امام موسى بن جعفر و امام جواد علیهما السلام دفن گردیده کسى ابراز تردید نکرده است، جز عبدالله افندی در «ریاض العلماء» که معتقد است وى در قم دفن شده است؛[۲۹] اما چنین به نظر مى رسد که سخن وى اشتباه است. مرحوم ملا علی علیارى در رد این قول مى نویسد: «والظاهر ان ذلک منه اشتباه محض بتربة ابیه المذکور، او احد من اهل بیته الفضلاء المدفون بها البته؛[۳۰] ظاهراً این نظر از وى اشتباه محض است و وى را با پدر یا یکى از فضلاى این خاندان، که در قم دفن گردیده اشتباه گرفته است».
پانویس
- ↑ بشارة المؤمنین، ص ۸۵.
- ↑ مجمع الرجال، ج ۶، ص ۲۶.
- ↑ معجم طبقات الفقهاء، ج ۴، ص ۱۲۳.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج ۴، ص ۱۱۶.
- ↑ معالم العلماء، ص ۳۰.
- ↑ فوائدالرضویه، ص ۸۰.
- ↑ فوائدالرضویه، ص ۸۰.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج ۴، ص ۱۰۷؛ بهجةالآمال، ج ۲، ص ۵۲۰.
- ↑ لسان المیزان، ج ۲، ص ۱۲۵.
- ↑ رجال نجاشى، ص ۸۹.
- ↑ الفهرست، ص ۴۲؛ معجم رجال الحدیث، ج ۴، ص ۱۰۷.
- ↑ شیخ طوسى نام کامل این کتاب را چنین آورده است: کتاب مداواة الجسد لحیاة الأبد. (الفهرست، ص ۴۲)
- ↑ قرأت أکثر هذه الکتب على شیخنا أبى عبداللّه رحمه اللّه و على الحسین بن عبیداللّه.
- ↑ رجال نجاشى، ص ۸۹.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج ۴، ص ۱۰۷.
- ↑ الفهرست، ص ۴۲؛ سفینة البحار، ج ۱، ص ۱۶۳؛ بهجة الآمال، ج ۲، ص ۵۵۸.
- ↑ رجال نجاشى، ص ۸۹.
- ↑ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۲۲۳.
- ↑ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۲۲۳.
- ↑ خلاصة الاقوال، ص ۸۸؛ بهجةالآمال، ج ۲، ص ۵۵۹.
- ↑ بهجة الآمال، ج ۲، ص ۵۶۱.
- ↑ لسان المیزان، ج ۲، ص ۱۲۵.
- ↑ برخى این ماجرا را در سال ۳۷۷ مى دانند. ر.ک: کامل ابن اثیر، ج ۷، ص ۲۳۴.
- ↑ قرامطه گروهى از خوارج هستند که بنا به گفته شیخ بهایى آنان در سال ۳۱۶ ق در ایام حج به مکه هجوم بردند و بسیارى از مردم را کشتند. آنان حجرالاسود را به همراه خود بردند و در حدود بیست سال در نزد آنها بود. (مجمع البحرین، ص ۳۴۰)
- ↑ الخرایج والجرایح، ج ۱، ص ۴۷۵؛ ذرایع البیان، ج ۲، ص ۹۲؛ سفینةالبحار، ج ۱، ص ۱۶۲.
- ↑ لسان المیزان، ج ۲، ص ۱۲۵.
- ↑ رجال نجاشى، ص ۲۶۴.
- ↑ کامل الزیارات، ص ۵۳۶.
- ↑ الخرایج والجرایح، ج ۱، ص ۴۷۵.
- ↑ بهجةالآمال، ج ۲، ص ۵۶۱.
منابع
- محمدجواد طبسی، ستارگان حرم، جلد ۱۲.