آیه 60 سوره انبیاء: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (←تفسیر آیه) |
(←معانی کلمات آیه) |
||
(۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۴۱: | سطر ۴۱: | ||
</tabber> | </tabber> | ||
==معانی کلمات آیه== | ==معانی کلمات آیه== | ||
− | «فَتیً»: جوان. مرد کامل | + | «فَتیً»: جوان. مرد کامل. «یَذْکُرُهُمْ»: به زشتی از آنها یاد میکرد. میگفت که بلائی بر سر آنها خواهد آورد. |
== تفسیر آیه == | == تفسیر آیه == | ||
سطر ۹۰: | سطر ۹۰: | ||
6- بتهاى بزرگ، در ديد بتپرستان بزرگ است نه در نزد موحّدان. «كَبِيراً لَهُمْ» | 6- بتهاى بزرگ، در ديد بتپرستان بزرگ است نه در نزد موحّدان. «كَبِيراً لَهُمْ» | ||
− | 7- شكستن بتها مقدّمه رهايى فكر از جمود و فراهم آمدن زمينهى سؤال و جواب است. «لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ» 8- عقيدهى انحرافى، انسان را دچار قضاوت انحرافى مىكند. «إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ» | + | 7- شكستن بتها مقدّمه رهايى فكر از جمود و فراهم آمدن زمينهى سؤال و جواب است. «لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ» |
+ | |||
+ | 8- عقيدهى انحرافى، انسان را دچار قضاوت انحرافى مىكند. «إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ» | ||
(گاهى انسان چنان سقوط مىكند كه بالاترين ظلم (شرك) را حقّ، و روشنترين حقايق (توحيد) را ظلم مىپندارد) | (گاهى انسان چنان سقوط مىكند كه بالاترين ظلم (شرك) را حقّ، و روشنترين حقايق (توحيد) را ظلم مىپندارد) |
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۵:۱۱
<<59 | آیه 60 سوره انبیاء | 61>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
(آنان که لعن بتان را از ابراهیم شنیده بودند) گفتند که ما جوانی ابراهیم نام را شنیدهایم که بتان را (به بدی و زشتی) یاد میکرد.
گفتند: از جوانی شنیدیم که از بتان ما [به عنوان عناصری بی اثر و بی اختیار] یاد می کرد که به او ابراهیم می گویند.
گفتند: «شنيديم جوانى، از آنها [به بدى] ياد مىكرد كه به او ابراهيم گفته مىشود.»
گفتند: شنيدهايم كه جوانى به نام ابراهيم، از آنها سخن مىگفته است.
(گروهی) گفتند: «شنیدیم نوجوانی از (مخالفت با) بتها سخن میگفت که او را ابراهیم میگویند.»
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«فَتیً»: جوان. مرد کامل. «یَذْکُرُهُمْ»: به زشتی از آنها یاد میکرد. میگفت که بلائی بر سر آنها خواهد آورد.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلَّا كَبِيراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ «58»
پس (سرانجام، ابراهيم در يك فرصت مناسب) همه آنها، جز بزرگشان را كاملًا خرد كرد تا شايد آنها به سراغ آن بيايند (و وجدانهاى خفتهى آنها بيدار شود).
قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ «59»
گفتند: چه كسى با خدايان ما اين چنين كرده؟ قطعاً او از ستمكاران است.
قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ «60»
گفتند: شنيدهايم جوانى كه به او ابراهيم مىگويند، بتها را (به بدى) ياد مىكرد.
نکته ها
حضرت ابراهيم عليه السلام روزى كه همهى مردم از شهر بيرون مىرفتند، با آنها نيز همراه شد، امّا در ميانه راه با عنوان كردن عذرى به شهر بازگشت و با فرصت مناسب بدست آمده، هدف خويش را عملى ساخت.
كلمه «جذاذ» بمعناى قطعه قطعه شدن است.
اگر چه پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نيز در روز فتح مكّه حدود 360 بت را شكست، امّا اين كار به اتّفاق همراهان و لشكريان ايشان بود، ولى حضرت ابراهيم عليه السلام به تنهايى و يك تنه آن همه بت را خرد كرد.
شايد اگر حضرت ابراهيم بت بزرگ را هم مىشكست، با جريحهدار كردن كامل احساسات آنان، نه تنها به مقصود خود دست نمىيافت، بلكه نتيجه معكوس مىگرفت و زمينه تفكّر
جلد 5 - صفحه 466
بكلّى از ميان مىرفت. «إِلَّا كَبِيراً لَهُمْ»
پیام ها
1- بت شكنى، از جمله وظايف اصلى پيامبران الهى است. «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً»
2- اگر استدلال و موعظه فايدهاى نبخشد، نوبت به برخورد انقلابى مىرسد. «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً»
3- قدرت جسمانى و جسارت، يك ارزش، و ناتوانى و زبونى يك نقيصه است. «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً»
4- براى بيدار كردن افكار عمومى و محو شرك، تلف كردنِ برخى اشيا و اموال لازم است. (بتهاى زمان ابراهيم و گوساله سامرى داراى قيمت و ارزشى بودند). «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً»
5- بت از احترام ومالكيّت ساقط است وشكستن آن جايز است. «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً»
6- بتهاى بزرگ، در ديد بتپرستان بزرگ است نه در نزد موحّدان. «كَبِيراً لَهُمْ»
7- شكستن بتها مقدّمه رهايى فكر از جمود و فراهم آمدن زمينهى سؤال و جواب است. «لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ»
8- عقيدهى انحرافى، انسان را دچار قضاوت انحرافى مىكند. «إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ»
(گاهى انسان چنان سقوط مىكند كه بالاترين ظلم (شرك) را حقّ، و روشنترين حقايق (توحيد) را ظلم مىپندارد)
9- كفّار، ابتدا حضرت ابراهيم عليه السلام را ظالم معرفى كردند تا بتوانند براحتى او را محاكمه كنند. «إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ»
10- فرياد مبارزه و ظلم ستيزى ابراهيم عليه السلام به همه جا رسيده بود. «سَمِعْنا»
11- جوانان هم مىتوانند در راه حقّ، موج آفرينى كنند. «سَمِعْنا فَتًى»
12- حضرت ابراهيم عليه السلام قبل از عمليات تخريب، با تبليغات خود زمينه انقلاب عليه بتها را فراهم آورده بود. «يَذْكُرُهُمْ»
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 467
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ (60)
قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ: گفتند شنيديم ما جوانى را كه ذكر مىكرد بتان
جلد 8 - صفحه 408
را به عيب و بد. يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ: گفته مىشود مر او را ابراهيم. يا گفتند ما شنيديم جوانى را كه عيب مىكرد بتان را كه اينها نمىبينند و نمىشنوند و فايده و ضرر نمىرسانند، و نامش ابراهيم است.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عالِمِينَ (51) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ (52) قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِينَ (53) قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (54) قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاَّعِبِينَ (55)
قالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى ذلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ (56) وَ تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ (57) فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ كَبِيراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ (58) قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ (59) قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ (60)
قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ (61)
ترجمه
- و بتحقيق داديم به ابراهيم رشادتش را از پيش و بوديم باو دانايان
چون گفت بپدر و كسانش چيست اين تمثالهائى كه شمائيد مر آنها را براى عبادت اقامت كنندگان
گفتند يافتيم پدرانمان را براى آنها عبادت كنندگان
گفت بتحقيق باشيد شما و پدرانتان در گمراهى آشكار
گفتند آيا آمدى نزد ما براستى يا توئى از شوخى كنندگان
گفت بلى پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمين است كه آفريد آنها را و منم بر آن از گواهان
و بخدا هر آينه چاره جوئى كنم البتّه
جلد 3 صفحه 558
براى بتهاى شما بعد از آنكه روى گردانيد از آنها پشت كنندگان
پس گردانيد آنها را پاره پاره مگر بت بزرگى را كه بود از براى آنها، باشد كه آنها باو رجوع كنند
گفتند كه كرد اين عمل را بخدايان ما همانا او باشد هر آينه از ستمكاران
گفتند شنيديم جوانى را كه ببدى ياد ميكرد آنها را كه گفته ميشود باو ابراهيم
گفتند پس بياوريد او را در برابر چشمهاى مردم شايد كه آنها گواهى دهند.
تفسير
- خداوند متعال بعد از ذكر حضرت موسى و هارون شروع بقصّه حضرت ابراهيم عليه السّلام فرمود باين تقريب كه ما به ابراهيم عطا نموديم رشد و صلاح و كفايت و فلاح و كليّه استعدادات لازمه مقام رسالت را كه در خور او بود و قابليّت آنرا داشت پيش از موسى و هارون و پيش از بروز كمالات حضرت ختمى مرتبت در عالم شهود با آنكه ميدانستيم او قابل و لايق اين خلعت است و بايد علم توحيد را در جهان افراشته نمايد در وقتى كه بعمو يا جدّ مادرى خود آزر و اقوام خويش بعنوان توبيخ و تحقير فرمود اين مجسمههاى بىشعور چيست كه شما معتكف در گاه و خاضع در پيشگاه آنها شديد و در برابرشان بخاك مىافتيد و سجده ميكنيد گفتند ما تقليد از رويّه و طريقه آباء و اجدادمان مينمائيم كه بعبادت آنها قيام داشتند فرمود تحقيقا شما و پدرانتان در گمراهى و ضلالت واضح و آشكارى بوده و ميباشيد چون دليلى بر ادّعاء خودتان كه اينها مستحق پرستش و ستايشند نداشته و نداريد حضرات چون گمان نميكردند كسى از رويّه آنها جدّا تكذيب نمايد و نسبت گمراهى بآنها دهد تصوّر كردند حضرت ابراهيم با آنها شوخى و ملاعبه مينمايد لذا پرسيدند كه آيا براستى و از روى جد اين سخنان را ميگوئى يا مقصودت شوخى و ملعبه است حضرت فرمود اين چه تصوّر باطلى است شما ميكنيد كه من ملاعبه ميكنم و اينها خدايان شما هستند پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمين است كه تمام آنها و موجوداتشان را از مكمن غيب بىسابقه بعرصه شهود آورده و من بگفته خود يقين دارم بحجّت و برهان بلكه بمشاهده و عيان و قسم بخدا فكر اساسى و تدبير مفيدى براى از بين بردن بتهاى شما خواهم نمود بعد از آنكه شما از آنها رو گردان شويد و پشت به بتها كنيد و بجانب صحرا براى مراسم عيد متوجّه گرديد چون گفتهاند حضرات عيدى داشتند كه سالى يكروز براى تفريح و
جلد 3 صفحه 559
گردش بيرون ميرفتند و در مراجعت بحضور در معابد و سجده بتها ميپرداختند و اين فرمايش بعد از قسم را حضرت ابراهيم محرمانه ببعضى از آنها فرموده بود و در آنروز با آنها بيرون نرفت و عذرى آورد يا او را نمرود مستحفظ بتها قرار داده بود و او تمام بتها را با تبر خرد و پاره پاره كرد و بت بزرگ آنها را بحال خود باقى گذارد و تبر را بگردن او آويخت براى آنكه در مراجعت آنها از گردشگاه و مراجعه بآنحضرت بفرمايد اين كار را او كرده و نتيجه بگيرد كه بعدا ذكر خواهد شد و بنابر اين ضمير در اليه ممكن است بآنحضرت عود نمايد و ممكن است به بت بزرگ بعد از ارجاع آنحضرت آنان را بآن و مراجعه آنها باو و توجّه بحالش كه قابل پرسش نيست چه رسد بپرستش و گفتهاند تاء قسم كه براى افاده تعجب است اينجا از آسان شدن اين كار بزرگ است بخواست خدا براى او و كلمه جذاذ بر وزن و بمعناى حطام است و بكسر نيز قرائت شده و چون قوم از صحرا مراجعت نمودند و اوضاع را دگرگون مشاهده كردند گفتند كه اين عمل ناروا را با خدايان ما نموده مسلّما چنين كسى ظلم بخود كرده كه مستوجب عقوبت شده و همان بعض كه شنيده بودند از حضرت ابراهيم آن جمله محرمانه را يا كسانيكه حضرت آنها را ملامت فرموده بود بر ستايش و پرستش بتها گفتند ما از جوانيكه باو ابراهيم ميگفتند شنيديم كه ميگفت من چنين قصدى دارم يا ملامت ميكرد ما و مردم را بر ستايش و پرستش بتها و ميگفت اينها مجسمههاى بىروحى بيش نيستند و نميتوانند نفع و ضررى بكسى برسانند و نبايد در برابر آنها سجده نمود خلاصه آنكه صحبت بتها را ميكرد و در مقام عيب گيرى و چارهجوئى براى آنها بود و در نتيجه رأى دادند بأحضار حضرت و گفتند برويد او را بياوريد در حضور مردم استنطاق كنيد تا اقرارى كه ميكند مردم بشنوند و شهادت بدهند و حجّت بر تقصير او تمام شود يا مشاهده نمايند عقوبتى را كه ما بر او وارد مينمائيم و موجب عبرت شود.
جلد 3 صفحه 560
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالُوا سَمِعنا فَتًي يَذكُرُهُم يُقالُ لَهُ إِبراهِيمُ (60)
گفتند در جواب يكديگر که: ميشنيديم جواني بود که آلهه ما را به بدي ياد ميكرد و به آنها بد ميگفت و منكر الوهيت آنها بود، گفته ميشد از براي او يعني ميگفتند نامش ابراهيم است. چون قبلا به آزر و قوم او از مشركين گفته بود در آيات قبل: «ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِي أَنتُم لَها عاكِفُونَ» و نيز «أَنتُم وَ آباؤُكُم فِي ضَلالٍ مُبِينٍ». و نيز: «بَل رَبُّكُم رَبُّ السَّماواتِ وَ الأَرضِ» از اينکه جهت گفتند:
(قالُوا سَمِعنا فَتًي يَذكُرُهُم): حضرت ابراهيم در زمان جواني بود که به مقام رسالت و نبوت و امامت رسيد و در سن پيري خداوند به او اسماعيل و اسحاق را عنايت فرمود لذا تعبير به فتي كردند.
(يُقالُ لَهُ إِبراهِيمُ»: که نام او را ابراهيم ميگفتند: نمرود آزر را طلبيد که اينکه جوان را تو وادار كردي باين عمل!- گفت من با او كمال مخالفت را
جلد 13 - صفحه 202
داشتم مادرش با او موافق است، مادرش را خواست گفت: چون تو اطفال مردم را بقتل ميرسانيدي اينکه باعث شد که اينکه عمل از او صادر شد. نمرود پسنديد و دست از قتل اطفال برداشت لكن در مقام برآمد ابراهيم را گرفتند آوردند و از او سؤال كردند و تمام مشركين جمع شدند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 60)- اما گروهی که تهدیدهای ابراهیم را نسبت به بتها در خاطر داشتند، و طرز رفتار اهانتآمیز او را با این معبودهای ساختگی میدانستند «گفتند:
ما شنیدیم جوانکی (سخن از بتها میگفت و) از آنها (به بدی) یاد میکرد که نامش ابراهیم است» (قالُوا سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ).
ابراهیم طبق بعضی از روایات در آن موقع کاملا جوان بود و احتمالا سنش از شانزده سال تجاوز نمیکرد.
ج3، ص176
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم