میرزا ابراهیم دنبلی خویی: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (ویرایش) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}} | {{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}} | ||
+ | میرزا ابراهیم فرزند حسین دنبلی<ref> طایفه دنبل از بزرگ ترین طوایف آذربایجان و شعبه ای از اکراد می باشد. بزرگان آن طایفه از آغاز سلسله صفویه به بعد، در خوی و اطراف آن، قدرتی به هم رسانیدند. اغلب، حکومت خوی از طرف پادشاهان وقت، به این طایفه، تفویض می شود. (تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص ۴۶۶). </ref> در سال ۱۲۴۰ هـ.ق<ref> در نقباء البشر، ج۱، ص ۱۳ و دائره المعارف تشیع ولادت وی ۱۲۴۷ هـ . ق ذکر شده است. </ref> در شهرستان خوی،<ref> در وجه تسمیه خوی، از لغت کردی، به معنی نمک و نمکزار گرفته شده و علت آن، وجود معادن نمک متعددی بوده که در اطراف شهر وجود داشته است. این شهر دارای قدمتی تاریخی است، که در سفرنامه ها، از قرن ششم میلادی ذکر شده، ولی اهمیت و شهرت این شهر را می توان به پس از جنگ چالدران، که بین شاه اسماعیل صفوی و سلطان سلیم عثمانی در گرفته بود، بیان کرد. شهرستان خوی از شهرهای استان آذربایجان غربی، دارای آب و هوایی معتدل، و دارای سابقه طولانی فرهنگی است، و در زبان ها به دارالمؤمنین، شهرت دارد. خوی دارای حوزه علمیه قدیمی بوده و از این شهر علما و فرهیختگان برجسته ای برخاسته اند، که می توان به حاج میرزا محمد حسن زنوزی خویی، صاحب «ریاض الجنه» متوفا ۱۲۲۳ هـ . ق، سید حبیب الله خویی، صاحب «شرح نهج البلاغه»، مرجع بزرگ عالم تشیع حضرت آیه الله سید ابوالقاسم خویی و نویسنده عالی مقام، دکتر عباس زریاب خویی و دیگران اشاره کرد. ر.ک: مرگ هست و بازگشت نیست، ایرج اخگر، ص ۱۳۳ و ۱۳۴ و تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص ۶ و ۷. </ref> پا به عرصه وجود نهاد. این عالم نامدار از شاگردان [[شیخ مرتضی انصاری]]، و از نوابغ روزگار و دارای صفات حمیده و اوصاف کثیره بود که در جریان [[مشروطیت|مشروطه]] به شهادت رسید. | ||
+ | ==تحصیلات و استادان== | ||
− | + | میرزا ابراهیم، از کودکی عشق و علاقه زیادی برای تحصیل علوم آل [[پیامبر اسلام|محمد]] ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ و قدم گذاردن به [[حوزه علمیه|حوزه های علمیه]] از خود نشان می داد. وی مانند سایر شاگردان مکتب جعفری، برای تکمیل تحصیلات خود، در سال ۱۲۶۲ هـ.ق<ref> ایران امروز، اوژن اوبن، ترجمه علی اصغر سعیدی، ص ۸۴؛ تاریخ خوی، محمد امین ریاحی، ص ۲۴۹. </ref> راهی [[نجف]] شد. او در محضر استادانی والامقام مانند: [[شیخ مرتضی انصاری]] و [[آیت الله سید حسین کوه کمره ای|سید حسین کوه کمری]] تلمذ نمود و در علوم مختلف به بالاترین مراتب علمی رسید. | |
− | سال | + | ==تدریس و شاگردان== |
+ | میرزا ابراهیم دنبلی پس از چندین سال اقامت در نجف و پس از پایان تحصیلات، با اخذ درجه [[اجتهاد]] با دستی پر به زادگاهش بازگشت و به ارشاد، تحقیق و تدریس پرداخت.<ref> تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص ۴۶۴؛ تاریخ خوی، محمد امین ریاحی، ص ۲۴۹؛ دائره المعارف تشیع، ج۷، ص ۳۴۴. </ref> برخی از شاگردان او از این قرارند: | ||
− | + | ۱. شیخ عبدالحسین بن محمد اعلمی (۱۲۹۰ ـ ۱۳۷۰ هـ.ق) | |
− | + | ۲. حاجی میر محمود ساجدی | |
− | + | ۳. میرزا علی قلی | |
− | میرزا | + | ۴. میرزا ابراهیم سلماسی (۱۲۷۴ ـ ۱۳۴۲ هـ.ق). |
− | == | + | ==آثار و تألیفات== |
− | + | ۱. الاربعون حدیثا<ref> چهل حدیث، عربی. </ref>: وی در این اثر به چهل [[حدیث]] در مسائل [[اخلاق|اخلاقی]]، [[عقاید|عقیدتی]] و [[فقه|فقهی]] با شرح لازم پرداخته است. | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | این | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | ۲. جُنگ: این کتاب در موضوعات متفرقه فقهی، اصولی، ادبی و عقیدتی نوشته شده است. | |
− | به | + | ۳. حاشیه علی [[فرائد الاصول (کتاب)|فرائد الاصول]]: این کتاب به زبان عربی، حاشیه ای است به فرائد الاصول [[شیخ مرتضی انصاری]]. |
− | + | ۴. مأة خبر: این کتاب حاوی صد حدیث یا بیشتر در موضوعات اخلاقی است. | |
− | + | ۵. الدرة النجفیه: این اثر عربی در دو قسمت تنظیم و نگارش یافته است؛ قسمت اول، شرح حال و فضائل و [[امامت]] حضرت امیر المومنین [[امام علی علیه السلام|علی]] علیه السلام، و قسمت دوم، شرح مختصر [[نهج البلاغة (کتاب)|نهج البلاغه]] است. | |
− | + | ۶. الدعوات | |
− | + | ۷. رساله فی الاصول | |
− | + | ۸. شرح [[شرایع الاسلام (کتاب)|الشرایع]] | |
− | + | ۹. ملخّص [[بحارالأنوار (کتاب)|بحار الانوار]] | |
− | + | ۱۰. ملخص المقال فی تحقیق احوال الرجال. | |
− | + | ==سجایای اخلاقی== | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | == | ||
− | + | این عالم بزرگ از نظر [[اخلاق]] پیشوای صاحبان اخلاق و در جود و کرم، [[انفاق]] در راه خدا، و [[تواضع]] و پرهیزکاری یگانه روزگار بود. عالمی عابد، [[زهد|زاهدی]] متقی بود. شجاع بود و در گفتن حرف حق از هیچ مقامی پروا نداشت. همه ساله تمام فقیران شهر را بلکه تمام اهل شهر را بدون استثناء اطعام می کرد و در ماه مبارک [[ماه رمضان|رمضان]]، به نوبت به هر یک از پیش نمازهای شهر، اقتدا می نمود. به کسانی که ورشکست می شدند، کمک می کرد و هر که نیاز به سرمایه داشت، برایش سرمایه فراهم می نمود. هنگام صحبت کلمه من را، هرگز به زبان نیاورده؛ همواره از کلمه ما استفاده می کرد. از نظر مراعات آداب در اوج قرار داشت. علاقه شدیدی به [[ائمه اطهار]] ـ علیهم السلام ـ داشت. در میان عالمان، معروف بود و کثیر الزیاره. هم ریاست مذهبی را بر عهده داشت و هم از توانگر ترین مردم شهر خوی بود. ثروت زیادی را از راه [[ارث]]، تجارت و کشاورزی در دست داشت؛ اما مقدار ناچیزی را به مصرف شخصی و بقیه را در راه خیر و رضای خدا مصرف می کرد. هیچ فقیری از در خانه اش، دست خالی بر نمی گشت و در کارهای روزمره خود، دارای نظم بود.<ref> علماء معاصرین، ص ۹۱؛ تاریخ خوی، ص ۴۶۶؛ کرامات و حکایات پند آموز، ص ۲۸ ـ ۳۰. </ref> | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | '''دعای مستجاب:''' | |
− | + | در حالات حاج میرزا ابراهیم آورده اند زمانی که برای اداء فریضه [[حج]]، عازم [[مکه|مکه]] مکرمه شد؛ استار [[کعبه]] را گرفته از خدا سه حاجت خواسته بود. اول این که: خدایا! مرا در هیچ جهت محتاج دیگران نکن. دوم: خدایا! به من اولاد صالح عطاء کن و اگر صلاح نیست، بدون اولاد بمانم. سوم: مرگم را، [[شهادت]] در راه خودت قرار بده! هر سه دعای وی به اجابت رسید؛ گویند: حتی در طبابت نیز به دیگران محتاج نبود. همچنین او تا آخر عمر صاحب فرزند نشد و به هیچ کسی، محتاج نبود و با شهادت از دنیا رفت.<ref> کرامات و حکایاتی پند آموز، حسن بصیری، ص ۳۰. </ref> | |
− | در | + | در حالات شیخ شهید، داستان های آموزنده ای نیز نقل شده است، که در اینجا به چند نمونه از آن ها اشاره می کنیم: |
− | + | '''قحطی در عراق:''' | |
− | با انتشار خبر پایین آمدن قیمت نان در بین مردم وحشت زده و مضطرب بغداد، غوغایی در عراق برپا شد و در مدت چند روز، نرخ گندم خود به خود پایین آمد، درب انبارها باز و گندم در دسترس مردم قرار گرفت. مردم از مضیقه درآمده و آسایش به میان مردم بازگشت. حکومت عراق که آن زمان به دولت عثمانی وابسته بود، به حکومت مرکزی گزارش داد. از شیخ تقدیر به عمل آمد و زمانی که از عتبات به شهر خود باز می گشت، مردم تجلیل فوق العاده ای از وی به عمل آوردند.<ref> کرامات و حکایات پند آموز، ص | + | در دوران شیخ، در [[عراق]]، قحطی و گرانی رخ داد، که مردم عراق سخت در مضیقه بودند. شیخ ابراهیم، خودش به تنهایی از شهرستان خوی، با دست پر عازم عراق شد و مهمان نماینده خود در [[بغداد]] گردید. تمامی نانواهای بغداد را دعوت نمود و به آن ها گفت: «هر کسی به نوبه خود، مقدار پخت و میزان درآمدش را بگوید، تا صورت برداری شده و از فردا نان به ربع قیمت فروخته شود. در آخر هفته هم کسر بودجه خود را از این صاحبخانه دریافت نمایید.» با انتشار خبر پایین آمدن قیمت نان در بین مردم وحشت زده و مضطرب بغداد، غوغایی در عراق برپا شد و در مدت چند روز، نرخ گندم خود به خود پایین آمد، درب انبارها باز و گندم در دسترس مردم قرار گرفت. مردم از مضیقه درآمده و آسایش به میان مردم بازگشت. حکومت عراق که آن زمان به دولت عثمانی وابسته بود، به حکومت مرکزی گزارش داد. از شیخ تقدیر به عمل آمد و زمانی که از [[عتبات عالیات|عتبات]] به شهر خود باز می گشت، مردم تجلیل فوق العاده ای از وی به عمل آوردند.<ref> کرامات و حکایات پند آموز، ص ۲۹. </ref> |
− | + | '''تثبیت بازار:''' | |
− | + | وی که مردی ثروتمند بود؛ همه روزه مقداری گندم برای فروش به بازار عرضه می کرد. چند روز گذشت اما از پول گندم ها خبری نشد، وقتی علت تأخیر را جویا شد به او گفتند: بازار گرم و زمینه گرانی قیمت ها فراهم است به همین دلیل فروش گندم را متوقف کرده ایم. ایشان در جواب گفتند: سخت در اشتباه هستید! مقصود ما تکثیر ثروت نیست! بلکه می خواهیم قیمت گندم و بازار تثبت گردد. از فردا دو برابر همیشه گندم عرضه کنید و به قیمت قبلی به فروش برسانید!<ref> همان، ص ۱۶۱. </ref> | |
− | ''' | + | '''اهتمام به غسل جمعه:''' |
− | وی | + | وی در کارهایش نظم خاصی داشت. به [[غسل جمعه]] اهتمام می ورزید. جمعه ها، یک ساعت به ظهر مانده، برای انجام غسل جمعه آماده می شد. روزی از روی تصادف حاکم شهر، برای انجام کاری وارد شد، وی فرمود: چون بدون اطلاع قبلی بوده، بفرمایید بنشینید تا من غسل جمعه را انجام داده، برگردم.<ref> همان، ص ۳۹۴. </ref> |
− | + | '''آرایشگر:''' | |
− | + | در یکی از روزها متوجه شد آرایشگر خیلی کم حوصله است، سبب را جویا شد. آرایشگر گفت: قربانت گردم! تو آقا و سرور یک ملت و ولایتی. اما به اندازه یک شخص عادی و فقیر مزد پرداخت می کنی! چه کار کنم! ایشان در جواب فرمود: من بدعت نمی گزارم تا مزد آرایشگری را بالا ببرم. اگر نیاز داشتی، برای شما خوراکی می فرستم.<ref> همان، ص ۲۵۵. </ref> | |
+ | ==از منظر دیگران== | ||
− | وی در | + | [[علامه امینی]]، صاحب کتاب «[[الغدير (کتاب)|الغدیر]]» درباره وی می فرماید: «او در طلیعه علمای ژرف بین و متبحر قرار داشت، و از شخصیت هایی بود که در همه رشته های علمی زبر دست و ماهر بود، از [[فقه]] و [[اصول فقه|اصول]] و [[حدیث]] گرفته تا عقیده شناسی، [[فلسفه]]، [[عرفان]] و [[علم رجال|رجال]]. در [[اخلاق]]، سرمشق و نمونه بود و مقتدا به شمار می رفت. در هر یکی از علوم استادی بی نظیر و پهلوانی دلیر بود.»<ref> شهیدان راه فضیلت، ص ۵۰۶. </ref> |
− | + | اوژن اوبن (۱۸۶۳ م)، سفیر فرانسه در [[ایران]]، در دیداری که از شهرستان خوی داشته مشاهده خود را از شیخ ابراهیم خویی چنین بیان می کند: «مجتهد بزرگ شهر، حاجی میرزا ابراهیم آقا، از احترام فوق العاده عموم مردم برخوردار است. خانه اش کوچک است و تنها یکی از اطاق های آن که با فرش مفروش شده پنجره اش به حیات کوچکی باز می شود. در آستانه در، طبق رسمی قدیمی، محجر چوبی گذاشته اند؛ یعنی در این جا باید کفش ها را از پا درآورد. مرد محترم کهنسال، نزدیک پنجره اطاق، در میان تعداد بیشماری کتاب، در موضوعات فقه اسلامی و پرورنده هایی که برای اتخاذ تصمیم و صدور رأی به حضور وی آورده اند، نشسته است و به پای کسی بلند نمی شود. او عینک می زند. عمامه بزرگ سفیدی بر سر دارد و ریشش را با حنا رنگ می کند. بعد از ادامه تحصیل در نجف و کسب فیض از محضر استادان بزرگ، به شهر خود بازگشته است، تا [[دین]] و [[عدالت]] را در میان همشهریان خود گسترش دهد. با آن که از راه علم و [[تقوا]] به ثروت رسیده است؛ ولی خود، با [[قناعت]] زندگی می کند و بیشتر درآمد حاصل املاک اش را، صرف احسان و [[صدقه]] می کند. به موجب وصیتش، بعد از درگذشت وی، همه دارایی اش وقف امام سوم است. عده ای که به دیدار و زیارت وی می آیند، قابل شمارش نیست. او چندین بار به [[زیارت|زیارت]] مکه نایل شده، و با وجود کبر سن، حداقل در سال یکبار، به شهرهای [[کربلا]] و [[مشهد]] مشرف می شود. اهالی خوی، هنگامی که او را می بینند، با چنین علو و مقام، چون یک فرد عادی، کفش ها زیر بغل، در مسجدی مشغول دعا خواندن است، سخت به هیجان می آیند.»<ref> ایران امروز، ص ۸۴ و ۸۵. </ref> | |
− | + | ==شهادت== | |
− | در یکی از | ||
− | |||
− | == شهادت == | ||
− | + | مردم از آیة الله میرزا ابراهیم دنبلی خویی، که دارای جایگاه مذهبی، سیاسی و مردمی بود، انتظار پیوستن به [[مشروطیت|مشروطه]] خواهان را داشتند. بر خلاف انتظار آن دسته از مردم، این عالم ربانی، با اختیار رویه بی طرفی، به کارگشایی امور شرعی می پرداخت. مجاهدین به تلافی شکست خودشان در سکمن آباد و کشته شدن میرزا جعفر زنجانی، ناراحت شده، می خواستند دست به کشتار مخالفان مشروطه یا کسانی که به این صفت شناخته می شدند، بزنند. در این گیر و دار، مرتضی نامی، از مجاهدین افراطی، در ۶ [[ماه شعبان|شعبان]] ۱۳۲۵ قمری در شهرستان خوی، شیخ ابراهیم دنبلی خویی را به همراه آقا ضیا، خواهر زاده وی، در منزل شیخ به ضرب گلوله به شهادت رساند.<ref> ایران امروز، ص ۸۴؛ تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص ۴۶۶۶؛ تاریخ خوی، محمد امین ریاحی، ص ۲۵۰ و ۴۴۹. </ref> | |
− | + | با توجه به اوضاع نابسامان آن روز، که بر شهر خوی حاکم بود، جنازه آن مرد بزرگ، [[تشییع جنازه|تشییع]] نشد؛ بلکه نماز توسط آقا سید علی اکبر موسوی خویی،<ref> سید علی اکبر موسوی خویی در سال ۱۲۸۵ هـ . ق در خوی متولد و در سال ۱۳۰۷ هـ . ق به نجف اشرف رفت. بعد از تحصیلات مجدداً به شهر خود بازگشت، و در سال ۱۳۷۱ هـ . ق برای زیارت راهی عتبات شد و در آن آن جا دار فانی را وداع و بعد از اقامه نماز توسط آقا بزرگ تهرانی در صحن علی ـ علیه السلام ـ مدفون گردید. (سیمای خوی، ص ۱۶۸). </ref> -پدر مرحوم آیةالله [[آیت الله سید ابوالقاسم خویی|سید ابوالقاسم خویی]]- بر جنازه ایشان اقامه شد و در حسینیه میرزا ابراهیم آقا که به نام این مرحوم نامگذاری شده و توسط وی ساخته شده بود، مدفون گردید. پس از گذشت چهار سال، هنگامی که خواستند جسم شریفش را بنا بر وصیتش، به [[نجف]] منتقل کنند، در کمال حیرت آن را سالم یافتند؛ به طوری که مأمورین مرزی عراق، مانع ورود جنازه شده. گفتند: ما اجازه ورود جنازه تازه فوت شده را نداریم! با دادن مبلغی پول به مأمورین جسم شریفش در مقبره ای در [[وادی السلام]] نجف، کنار بقعه علی بن میرزا خلیل تهرانی، که خود قبلا آماده کرده بود، مدفون گردید.<ref> سیمای خوی، علی صدرایی خویی، ص ۱۸۲.</ref> | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | با توجه به اوضاع نابسامان آن روز، که بر شهر خوی حاکم بود، جنازه آن مرد بزرگ، تشییع نشد؛ بلکه نماز توسط آقا سید علی اکبر موسوی خویی،<ref> سید علی اکبر موسوی خویی در سال | ||
− | ==پانویس == | + | ==پانویس== |
<references /> | <references /> | ||
− | == منبع == | + | ==منبع== |
− | [http://www.andisheqom.com/Files/olamabio.php?level=4&scid=31035 اندیشه قم] | + | [http://www.andisheqom.com/Files/olamabio.php?level=4&scid=31035 سایت اندیشه قم] |
[[رده:علمای قرن چهاردهم]] | [[رده:علمای قرن چهاردهم]] | ||
[[رده:مدفونین در وادی السلام]] | [[رده:مدفونین در وادی السلام]] |
نسخهٔ ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۱:۴۶
این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.
(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)
میرزا ابراهیم فرزند حسین دنبلی[۱] در سال ۱۲۴۰ هـ.ق[۲] در شهرستان خوی،[۳] پا به عرصه وجود نهاد. این عالم نامدار از شاگردان شیخ مرتضی انصاری، و از نوابغ روزگار و دارای صفات حمیده و اوصاف کثیره بود که در جریان مشروطه به شهادت رسید.
محتویات
تحصیلات و استادان
میرزا ابراهیم، از کودکی عشق و علاقه زیادی برای تحصیل علوم آل محمد ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ و قدم گذاردن به حوزه های علمیه از خود نشان می داد. وی مانند سایر شاگردان مکتب جعفری، برای تکمیل تحصیلات خود، در سال ۱۲۶۲ هـ.ق[۴] راهی نجف شد. او در محضر استادانی والامقام مانند: شیخ مرتضی انصاری و سید حسین کوه کمری تلمذ نمود و در علوم مختلف به بالاترین مراتب علمی رسید.
تدریس و شاگردان
میرزا ابراهیم دنبلی پس از چندین سال اقامت در نجف و پس از پایان تحصیلات، با اخذ درجه اجتهاد با دستی پر به زادگاهش بازگشت و به ارشاد، تحقیق و تدریس پرداخت.[۵] برخی از شاگردان او از این قرارند:
۱. شیخ عبدالحسین بن محمد اعلمی (۱۲۹۰ ـ ۱۳۷۰ هـ.ق)
۲. حاجی میر محمود ساجدی
۳. میرزا علی قلی
۴. میرزا ابراهیم سلماسی (۱۲۷۴ ـ ۱۳۴۲ هـ.ق).
آثار و تألیفات
۱. الاربعون حدیثا[۶]: وی در این اثر به چهل حدیث در مسائل اخلاقی، عقیدتی و فقهی با شرح لازم پرداخته است.
۲. جُنگ: این کتاب در موضوعات متفرقه فقهی، اصولی، ادبی و عقیدتی نوشته شده است.
۳. حاشیه علی فرائد الاصول: این کتاب به زبان عربی، حاشیه ای است به فرائد الاصول شیخ مرتضی انصاری.
۴. مأة خبر: این کتاب حاوی صد حدیث یا بیشتر در موضوعات اخلاقی است.
۵. الدرة النجفیه: این اثر عربی در دو قسمت تنظیم و نگارش یافته است؛ قسمت اول، شرح حال و فضائل و امامت حضرت امیر المومنین علی علیه السلام، و قسمت دوم، شرح مختصر نهج البلاغه است.
۶. الدعوات
۷. رساله فی الاصول
۸. شرح الشرایع
۹. ملخّص بحار الانوار
۱۰. ملخص المقال فی تحقیق احوال الرجال.
سجایای اخلاقی
این عالم بزرگ از نظر اخلاق پیشوای صاحبان اخلاق و در جود و کرم، انفاق در راه خدا، و تواضع و پرهیزکاری یگانه روزگار بود. عالمی عابد، زاهدی متقی بود. شجاع بود و در گفتن حرف حق از هیچ مقامی پروا نداشت. همه ساله تمام فقیران شهر را بلکه تمام اهل شهر را بدون استثناء اطعام می کرد و در ماه مبارک رمضان، به نوبت به هر یک از پیش نمازهای شهر، اقتدا می نمود. به کسانی که ورشکست می شدند، کمک می کرد و هر که نیاز به سرمایه داشت، برایش سرمایه فراهم می نمود. هنگام صحبت کلمه من را، هرگز به زبان نیاورده؛ همواره از کلمه ما استفاده می کرد. از نظر مراعات آداب در اوج قرار داشت. علاقه شدیدی به ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ داشت. در میان عالمان، معروف بود و کثیر الزیاره. هم ریاست مذهبی را بر عهده داشت و هم از توانگر ترین مردم شهر خوی بود. ثروت زیادی را از راه ارث، تجارت و کشاورزی در دست داشت؛ اما مقدار ناچیزی را به مصرف شخصی و بقیه را در راه خیر و رضای خدا مصرف می کرد. هیچ فقیری از در خانه اش، دست خالی بر نمی گشت و در کارهای روزمره خود، دارای نظم بود.[۷]
دعای مستجاب:
در حالات حاج میرزا ابراهیم آورده اند زمانی که برای اداء فریضه حج، عازم مکه مکرمه شد؛ استار کعبه را گرفته از خدا سه حاجت خواسته بود. اول این که: خدایا! مرا در هیچ جهت محتاج دیگران نکن. دوم: خدایا! به من اولاد صالح عطاء کن و اگر صلاح نیست، بدون اولاد بمانم. سوم: مرگم را، شهادت در راه خودت قرار بده! هر سه دعای وی به اجابت رسید؛ گویند: حتی در طبابت نیز به دیگران محتاج نبود. همچنین او تا آخر عمر صاحب فرزند نشد و به هیچ کسی، محتاج نبود و با شهادت از دنیا رفت.[۸]
در حالات شیخ شهید، داستان های آموزنده ای نیز نقل شده است، که در اینجا به چند نمونه از آن ها اشاره می کنیم:
قحطی در عراق:
در دوران شیخ، در عراق، قحطی و گرانی رخ داد، که مردم عراق سخت در مضیقه بودند. شیخ ابراهیم، خودش به تنهایی از شهرستان خوی، با دست پر عازم عراق شد و مهمان نماینده خود در بغداد گردید. تمامی نانواهای بغداد را دعوت نمود و به آن ها گفت: «هر کسی به نوبه خود، مقدار پخت و میزان درآمدش را بگوید، تا صورت برداری شده و از فردا نان به ربع قیمت فروخته شود. در آخر هفته هم کسر بودجه خود را از این صاحبخانه دریافت نمایید.» با انتشار خبر پایین آمدن قیمت نان در بین مردم وحشت زده و مضطرب بغداد، غوغایی در عراق برپا شد و در مدت چند روز، نرخ گندم خود به خود پایین آمد، درب انبارها باز و گندم در دسترس مردم قرار گرفت. مردم از مضیقه درآمده و آسایش به میان مردم بازگشت. حکومت عراق که آن زمان به دولت عثمانی وابسته بود، به حکومت مرکزی گزارش داد. از شیخ تقدیر به عمل آمد و زمانی که از عتبات به شهر خود باز می گشت، مردم تجلیل فوق العاده ای از وی به عمل آوردند.[۹]
تثبیت بازار:
وی که مردی ثروتمند بود؛ همه روزه مقداری گندم برای فروش به بازار عرضه می کرد. چند روز گذشت اما از پول گندم ها خبری نشد، وقتی علت تأخیر را جویا شد به او گفتند: بازار گرم و زمینه گرانی قیمت ها فراهم است به همین دلیل فروش گندم را متوقف کرده ایم. ایشان در جواب گفتند: سخت در اشتباه هستید! مقصود ما تکثیر ثروت نیست! بلکه می خواهیم قیمت گندم و بازار تثبت گردد. از فردا دو برابر همیشه گندم عرضه کنید و به قیمت قبلی به فروش برسانید![۱۰]
اهتمام به غسل جمعه:
وی در کارهایش نظم خاصی داشت. به غسل جمعه اهتمام می ورزید. جمعه ها، یک ساعت به ظهر مانده، برای انجام غسل جمعه آماده می شد. روزی از روی تصادف حاکم شهر، برای انجام کاری وارد شد، وی فرمود: چون بدون اطلاع قبلی بوده، بفرمایید بنشینید تا من غسل جمعه را انجام داده، برگردم.[۱۱]
آرایشگر:
در یکی از روزها متوجه شد آرایشگر خیلی کم حوصله است، سبب را جویا شد. آرایشگر گفت: قربانت گردم! تو آقا و سرور یک ملت و ولایتی. اما به اندازه یک شخص عادی و فقیر مزد پرداخت می کنی! چه کار کنم! ایشان در جواب فرمود: من بدعت نمی گزارم تا مزد آرایشگری را بالا ببرم. اگر نیاز داشتی، برای شما خوراکی می فرستم.[۱۲]
از منظر دیگران
علامه امینی، صاحب کتاب «الغدیر» درباره وی می فرماید: «او در طلیعه علمای ژرف بین و متبحر قرار داشت، و از شخصیت هایی بود که در همه رشته های علمی زبر دست و ماهر بود، از فقه و اصول و حدیث گرفته تا عقیده شناسی، فلسفه، عرفان و رجال. در اخلاق، سرمشق و نمونه بود و مقتدا به شمار می رفت. در هر یکی از علوم استادی بی نظیر و پهلوانی دلیر بود.»[۱۳]
اوژن اوبن (۱۸۶۳ م)، سفیر فرانسه در ایران، در دیداری که از شهرستان خوی داشته مشاهده خود را از شیخ ابراهیم خویی چنین بیان می کند: «مجتهد بزرگ شهر، حاجی میرزا ابراهیم آقا، از احترام فوق العاده عموم مردم برخوردار است. خانه اش کوچک است و تنها یکی از اطاق های آن که با فرش مفروش شده پنجره اش به حیات کوچکی باز می شود. در آستانه در، طبق رسمی قدیمی، محجر چوبی گذاشته اند؛ یعنی در این جا باید کفش ها را از پا درآورد. مرد محترم کهنسال، نزدیک پنجره اطاق، در میان تعداد بیشماری کتاب، در موضوعات فقه اسلامی و پرورنده هایی که برای اتخاذ تصمیم و صدور رأی به حضور وی آورده اند، نشسته است و به پای کسی بلند نمی شود. او عینک می زند. عمامه بزرگ سفیدی بر سر دارد و ریشش را با حنا رنگ می کند. بعد از ادامه تحصیل در نجف و کسب فیض از محضر استادان بزرگ، به شهر خود بازگشته است، تا دین و عدالت را در میان همشهریان خود گسترش دهد. با آن که از راه علم و تقوا به ثروت رسیده است؛ ولی خود، با قناعت زندگی می کند و بیشتر درآمد حاصل املاک اش را، صرف احسان و صدقه می کند. به موجب وصیتش، بعد از درگذشت وی، همه دارایی اش وقف امام سوم است. عده ای که به دیدار و زیارت وی می آیند، قابل شمارش نیست. او چندین بار به زیارت مکه نایل شده، و با وجود کبر سن، حداقل در سال یکبار، به شهرهای کربلا و مشهد مشرف می شود. اهالی خوی، هنگامی که او را می بینند، با چنین علو و مقام، چون یک فرد عادی، کفش ها زیر بغل، در مسجدی مشغول دعا خواندن است، سخت به هیجان می آیند.»[۱۴]
شهادت
مردم از آیة الله میرزا ابراهیم دنبلی خویی، که دارای جایگاه مذهبی، سیاسی و مردمی بود، انتظار پیوستن به مشروطه خواهان را داشتند. بر خلاف انتظار آن دسته از مردم، این عالم ربانی، با اختیار رویه بی طرفی، به کارگشایی امور شرعی می پرداخت. مجاهدین به تلافی شکست خودشان در سکمن آباد و کشته شدن میرزا جعفر زنجانی، ناراحت شده، می خواستند دست به کشتار مخالفان مشروطه یا کسانی که به این صفت شناخته می شدند، بزنند. در این گیر و دار، مرتضی نامی، از مجاهدین افراطی، در ۶ شعبان ۱۳۲۵ قمری در شهرستان خوی، شیخ ابراهیم دنبلی خویی را به همراه آقا ضیا، خواهر زاده وی، در منزل شیخ به ضرب گلوله به شهادت رساند.[۱۵]
با توجه به اوضاع نابسامان آن روز، که بر شهر خوی حاکم بود، جنازه آن مرد بزرگ، تشییع نشد؛ بلکه نماز توسط آقا سید علی اکبر موسوی خویی،[۱۶] -پدر مرحوم آیةالله سید ابوالقاسم خویی- بر جنازه ایشان اقامه شد و در حسینیه میرزا ابراهیم آقا که به نام این مرحوم نامگذاری شده و توسط وی ساخته شده بود، مدفون گردید. پس از گذشت چهار سال، هنگامی که خواستند جسم شریفش را بنا بر وصیتش، به نجف منتقل کنند، در کمال حیرت آن را سالم یافتند؛ به طوری که مأمورین مرزی عراق، مانع ورود جنازه شده. گفتند: ما اجازه ورود جنازه تازه فوت شده را نداریم! با دادن مبلغی پول به مأمورین جسم شریفش در مقبره ای در وادی السلام نجف، کنار بقعه علی بن میرزا خلیل تهرانی، که خود قبلا آماده کرده بود، مدفون گردید.[۱۷]
پانویس
- ↑ طایفه دنبل از بزرگ ترین طوایف آذربایجان و شعبه ای از اکراد می باشد. بزرگان آن طایفه از آغاز سلسله صفویه به بعد، در خوی و اطراف آن، قدرتی به هم رسانیدند. اغلب، حکومت خوی از طرف پادشاهان وقت، به این طایفه، تفویض می شود. (تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص ۴۶۶).
- ↑ در نقباء البشر، ج۱، ص ۱۳ و دائره المعارف تشیع ولادت وی ۱۲۴۷ هـ . ق ذکر شده است.
- ↑ در وجه تسمیه خوی، از لغت کردی، به معنی نمک و نمکزار گرفته شده و علت آن، وجود معادن نمک متعددی بوده که در اطراف شهر وجود داشته است. این شهر دارای قدمتی تاریخی است، که در سفرنامه ها، از قرن ششم میلادی ذکر شده، ولی اهمیت و شهرت این شهر را می توان به پس از جنگ چالدران، که بین شاه اسماعیل صفوی و سلطان سلیم عثمانی در گرفته بود، بیان کرد. شهرستان خوی از شهرهای استان آذربایجان غربی، دارای آب و هوایی معتدل، و دارای سابقه طولانی فرهنگی است، و در زبان ها به دارالمؤمنین، شهرت دارد. خوی دارای حوزه علمیه قدیمی بوده و از این شهر علما و فرهیختگان برجسته ای برخاسته اند، که می توان به حاج میرزا محمد حسن زنوزی خویی، صاحب «ریاض الجنه» متوفا ۱۲۲۳ هـ . ق، سید حبیب الله خویی، صاحب «شرح نهج البلاغه»، مرجع بزرگ عالم تشیع حضرت آیه الله سید ابوالقاسم خویی و نویسنده عالی مقام، دکتر عباس زریاب خویی و دیگران اشاره کرد. ر.ک: مرگ هست و بازگشت نیست، ایرج اخگر، ص ۱۳۳ و ۱۳۴ و تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص ۶ و ۷.
- ↑ ایران امروز، اوژن اوبن، ترجمه علی اصغر سعیدی، ص ۸۴؛ تاریخ خوی، محمد امین ریاحی، ص ۲۴۹.
- ↑ تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص ۴۶۴؛ تاریخ خوی، محمد امین ریاحی، ص ۲۴۹؛ دائره المعارف تشیع، ج۷، ص ۳۴۴.
- ↑ چهل حدیث، عربی.
- ↑ علماء معاصرین، ص ۹۱؛ تاریخ خوی، ص ۴۶۶؛ کرامات و حکایات پند آموز، ص ۲۸ ـ ۳۰.
- ↑ کرامات و حکایاتی پند آموز، حسن بصیری، ص ۳۰.
- ↑ کرامات و حکایات پند آموز، ص ۲۹.
- ↑ همان، ص ۱۶۱.
- ↑ همان، ص ۳۹۴.
- ↑ همان، ص ۲۵۵.
- ↑ شهیدان راه فضیلت، ص ۵۰۶.
- ↑ ایران امروز، ص ۸۴ و ۸۵.
- ↑ ایران امروز، ص ۸۴؛ تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص ۴۶۶۶؛ تاریخ خوی، محمد امین ریاحی، ص ۲۵۰ و ۴۴۹.
- ↑ سید علی اکبر موسوی خویی در سال ۱۲۸۵ هـ . ق در خوی متولد و در سال ۱۳۰۷ هـ . ق به نجف اشرف رفت. بعد از تحصیلات مجدداً به شهر خود بازگشت، و در سال ۱۳۷۱ هـ . ق برای زیارت راهی عتبات شد و در آن آن جا دار فانی را وداع و بعد از اقامه نماز توسط آقا بزرگ تهرانی در صحن علی ـ علیه السلام ـ مدفون گردید. (سیمای خوی، ص ۱۶۸).
- ↑ سیمای خوی، علی صدرایی خویی، ص ۱۸۲.