رعایت ادبیات دانشنامه ای متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

آقا محمد بيدآبادی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

آقا محمد بیدآبادی فرزند محمدرفیع گیلانی متوفی 1198 ق. علامه فقیه، حکیم، فیلسوف، عارف و استاد حکمت در قرن دوازدهم هجری است. او در انتقال فلسفه غنی اصفهان عصر صفوی به روزگار بعد از خودش از اهمیت بسزایی برخوردار است. شهرتش بیشتر بواسطه سلوك عارفانه و همچنین رواج دادن حكمت متعالیه ملاصدرا است.

ولادت

آقا محمد بیدآبادی فرزند محمدرفیع گیلانی از زاهدان و مجتهدان گیلان و مازندران بود که به اصفهان رفت و در محله بیدآباد این شهر ساکن شد. آقا محمد در آنجا به دنیا آمد و شهرتش به سبب اقامت طولانی او در بیدآباد است.

استادان

استادان بیدآبادی در معقول و منقول، ملا عبدالله حکیم (متوفی 1162)، ملا اسماعیل خواجویی (متوفی 1173) و میرزا محمدتقی الماسی (متوفی 1159) بوده اند.[۱]

شاگردان

شاگردان مهم بیدآبادی عبارتند از: ملا علی نوری، ملا محراب گیلانی، حاج محمدابراهیم کرباسی (که طبق وصیت پدرش تحت تربیت و تعلیم خاص بیدآبادی بوده است)، میرزا ابوالقاسم خاتون آبادی، ملاعبدالکریم اشراقی قاینی، سید حسین قزوینی، میرزا ابوالقاسم قمی، ملا نظر علی گیلانی، صدرالدین محمد دزفولی، اسماعیل جزایری و میرزا هدایت الله مشهدی. مولی مهدی نراقی و میرزا محمدعلی میرزامظفر، مدرس آثار شیخ اشراق را نیز از زمره شاگردان او دانسته اند.[۱]

آثار و تألیفات

علامه بیدآبادی در موضوعات کلی تفسیر قرآن، علم کیمیا، عرفان، حکمت و کلام آثاری به عربی و فارسی از خود برجای نهاده است که عبارت اند از:

  1. تفسیر قرآن به عربی
  2. رساله فی علم التوحید علی نهج التجرید، به فارسی که در منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران چاپ شده است.
  3. رساله حُسن دل، به فارسی با تحقیق و تصحیح علی صدرایی خویی و محمدجواد نورمحمدی
  4. رساله در سیر و سلوک، در پاسخ میرزای قمی به عربی که همراه با ترجمه فارسی در مجله پیام حوزه 1372ش به چاپ رسید.
  5. رساله در سیر و سلوک، در پاسخ سید حسین قزوینی که مکرراً چاپ شده است.
  6. فصلی در آداب تخلیه و تحلیه.
  7. رساله ای با عنوان سیر و سلوک نیز منسوب به بیدآبادی است که همراه با شرح میر سیدحسین مدرس هاشمی در 1377ش منتشر شده است.
  8. ملا احمد نراقی نیز دستورالعملی از او در سیر و سلوک نقل کرده است.[۱]

مقام علمی و اخلاقی بیدآبادی

اهمیت ویژه آقا محمد بیدآبادی در انتقال فلسفه غنی اصفهان عصر صفوی به روزگار بعد از خودش بود، زیرا با انقراض سلسله صفویه، فلسفه در حوزه‌ی اصفهان دستخوش نابودی و فراموشی بود، ولی آقا محمد بیدآبادی با تربیت شاگردان بزرگی همچون ملا علی نوری توانست فلسفه ملاصدرا و علم حکمت را به نسل بعد منتقل کند.[۲] بنابراین، بیدآبادی را می‌توان احیاکننده و مروج فلسفه ملاصدرا دانست، هر چند بیش‌تر در عرفان بروز و ظهور کرده است.

محمد بیدآبادی در عرفان، مرید سید قطب الدین نیریزی (1100ـ1173)، از ارکان سلسله ذهبیّه بود و پس از مرگ او قطب این سلسله شد. گفته اند سلسله عرفانی برخی عارفان متشرع ساکن نجف و کربلا، مانند سید احمد کربلایی، سید مرتضی کشمیری، ملا فتحعلی سلطان آبادی، ملا حسینقلی همدانی و سید مهدی بحرالعلوم به بیدآبادی متصل است. تبحُرّ وی در علم کیمیا نیز ادعا شده است.[۱]

رسائل عرفانی بسیار ارزشمند و جذاب او، روح آدمی را مخاطب ساخته و به آن هشدار می‌دهد تا پرده غفلت را کنار زند. چنانکه می‌نویسد: «مرگ را دایم در نظر دار تا همه کارهای دشوار بر تو آسان شود. بلکه مشتاق آن گرد تا به شیرینی بمیری نه به تلخی... در برابر بدی مردم نیکی کن و اگر نتوانی کرد، بدی مکن و قانع و صابر باش تا هرگز تنگی و سختی نکشی. دنیا را مزرعه آخرت دان. سالکی از دهقانی پرسید که چه مذهب داری؟ گفت: مذهب برزگری (یعنی هر چه بکاری بدروی). در ذکر و یاد حق تعالی می‌فرماید: «خدا را باش تا خدا تو را باشد. خود را مباش که هیچ با تو نباشد و چون کلمه طیبه «لااله الاالله» افضل اذکار و مفتاح باب رضا و معراج فردوس اعلی است در تکرار آن تقصیر منما... در راه دین به کمتر از خود منگر، به بزرگتر از خود بنگر. در دنیا به برتر از خود منگر، به کمتر از خود بنگر...».[۳]

طریقه و مشرب فکری آقا محمد، جمع میان عرفان، قرآن و برهان بوده است. او در طریقه عرفانی و سلوکی خود، جمع میان ظاهر و باطن می‌کند و هریک را بدون دیگری ناقص می‌داند. وی در یکی از رسائل خود درباره سیر و سلوک از همت، تأمل، ذکر موت (خانه دل از غیر حق خالی کردن)، عبودیت و ربوبیت سخن گفته و مطالبش را با ابیات عارفانی چون حافظ آمیخته است.

وی در رساله «حُسن دل»، مخاطب خود را از اسلام مقالی و توحید لسانی برحذر داشته و حیات ابدی را در موت پیش از مرگ طبیعی دانسته است. مرگ ارادی، به نظر او، میراندن شهوت و غضب به فرمان عقل و شرع است. بیدآبادی تزکیه نفس و تصفیه قلب و تجلیه روح را در ظاهر و باطن، در متابعت از آل رسول الله (صلوات‌الله‌علیهم) می‌داند. به عقیده وی تا کسی به مرتبه محبت فائز نشود، اسلام و ایمان نخواهد داشت.

مرحوم بیدآبادی در فقه قائل به وجوب نماز جمعه در عصر غیبت امام دوازدهم علیه السلام بود و چون در اصفهان نماز جمعه برگزار می شد، برای رعایت فاصله لازم بین دو نماز جمعه به روستای رِنان در بلوک ماربین می رفت و در آنجا اقامه نماز جمعه می کرد. خوانساری به نقل از مُنیة المرتاد میرزا محمد اخباری، بیدآبادی را در زمره مخالفان نظریه اجتهاد و مدافعان نظریه اخباری نام برده است.[۱]

آقا محمد بیدآبادی مردی بسیار متواضع و مهربان بود. و در زندگی شخصی‌اش با کمال قناعت و زهد زندگی می‌کرد. امرار معاش به زراعت و شَعربافی می پرداخت. در روزگار وی در اصفهان قحطی سختی روی داد و گویند آقا محمد برای همدردی با قحطی زدگان شش ماه به خوردن زردک خام اکتفا کرد و اینکار را با خوشرویی و از ته دل انجام می داد و هیچوقت از وضع زندگی خود یا روزگارش، شکایت نکرد.[۴]

از صفات بارز وی بی‌اعتنایی و عدم توجهش به حکام زمانه بود. می‌گویند کریم خان زند و علیمردان خان زند همواره مایل به دیدار و نشست و برخواست با وی بودند، ولی آقا محمد بیدآبادی با قناعت و زهدش به آنان هیچ اعتنایی نمی‌کرد.[۵]

وفات و مدفن

مرحوم آقا محمد بیدآبادی در سال 1197 ق (یا اول محرم 1198) وفات یافت و پیکر مطهر او را بنا به وصیت خودش در تخت فولاد اصفهان کنار قبر میر معصوم خاتون آبادی، که قبر پدرش هم در همانجا قرار داشت، دفن نمودند. مقبره او در صحن شرقی تکیه خوانساری قرار دارد و امروزه به تکیه بیدآبادی مشهور است.[۶] مرحوم محمدکاظم واله در قطعه شعری که اکنون بر سنگ مزار او حک شده است ماده تاریخ وفات او را اینچنین به نظم آورده است:


کرد واله از پی تاریخ او بیتی رقم تا بود هر مصرعی بر سال فوتش رهنمون

قبله‌ی ارباب علم آقا محمد شد ز دهر برگزیده عارفی عالم شد از دنیای دون

[۷]

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ دانشنامه جهان اسلام، مدخل "بید آبادی" از حسن سیّد عرب.
  2. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص594.
  3. سید احمد عقیلی، تخت فولاد اصفهان، ص 116
  4. آقا محمد بید آبادی، دائره المعارف اینترنتی طهور
  5. سید احمد عقیلی، تخت فولاد اصفهان، ص 116
  6. سید احمد عقیلی، تخت فولاد اصفهان، ص 114
  7. سید احمد عقیلی، تخت فولاد اصفهان، ص 115

منابع