ملا محمد حسن هردنگی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

آخوند ملا محمدحسن هردنگی (م، ۱۳۲۷ هجری) از عمده علماء و فقهاء منطقه قهستان بوده و در مراکز علمی قاینات شخصیت علمی آن مرحوم بر احدی از دانشمندان آن عصر پوشیده نبوده است و فضلاء وقت از محضر درس وی تلمذ و با عنوان برجسته‌ترین شخصیت‌های علمی او را معرفی می‌نموده‌اند.

Hardangi.jpg
نام کامل آخوند ملا محمدحسن هردنگی
زادروز 1263هجری
زادگاه قهستان
وفات 1327 هجری
مدفن روستای مبادی هردنگ شهرستان خوسف

Line.png

اساتید

آیت الله محمدرحیم بروجردی، سید ابوطالب مجتهد قاینی،....


آثار

رساله اعتقادات، رساله توحید،...


زندگی نامه

او در سال 1263 هجری قمری در قریه مبادی از توابع هردنگ قیس آباد متولد شد و در ۲۷ ذی القعده ۱۳۲۷ قمری پس از یک عمر زندگی شرافتمندانه به رحمت ایزدی پیوست و آرامگاهش هم اکنون در قبرستان عمومی دهکده مزبور بر فراز تلی باقیست.

خاندانش از خانواده‌های مشهور محل و چنان که خود در دیوان اشعارش متذکر شده است. گویا اولین کسی که از این خاندان پای در دایره علم و فضل گذاشته است حاجی ملا علی جد اوست که درحقیقت اولین مربی و استاد آخوند نیز می‌باشد. پدرش نیز مردی دانشمند و در زادگاه خود که همان مبادی بوده است به ارشاد محصلین علوم دینی اشتغال داشته و آخوند مقدمات صرف و نحو و قسمتی از فقه و اصول را نزد ایشان خوانده است.

او مدت ۴۰ سال به عنوان هیئت امناء یکی از بلوک‌های قهستان، مدتها حاکم شرع و مسئول موقوفات و راتبه قضاوت را در ایالت قهستان به عهده داشته است. وی در سال ۱۲۸۳ قمری متاهل شد و سپس در سال ۱۲۹۹ قمری به مسقط الراس خود که همان قریه مبادی می‌باشد، برگشت نموده و در آنجا اقدام به تاسیس مدرسه‌ای می‌کند که در آن علوم فقه، اصول، نجوم و هیات و حتی حساب و هندسه به وسیله خودش به علاقمندان تدریس می‌شده است.

چنان که از مطالعه برخی اسناد برمی‌آید، او خبره‌ای در امورات کشاورزی بوده و درختان زیادی در روستاهای رودکاج، یوش و هردنگ توسط ایشان پیوند شده است. به دستور او در دهات مسافرخانه‌ها و در راه‌ها، آب انبارهایی ساخته شده که اغلب به نام خودش مشهور است. قدرت بیان او ضرب‌المثل و تخصص او در فقه، اصول و کلام باعث شد تا رساله اعتقادات اقا سید ابوطالب حسینی قائنی بنا به درخواست علمای وقت و در زمان حیات ایشان،به رشته تحریر درآمده و تشریح شود.

ارزش و احترام آخوند از دیدگاه حکومت آنقدر بالا بوده است که در بیش از ۱۵ حکم مختلف به صورت مستقیم و غیرمستقیم، امیر علم خان حشمت‌الملک، امیراسماعیل خان علم و محمدابراهیم خان حشمت‌الملک به تمامی نیروهای مالیه تاکید می‌کنند که به آخوند تعرضی ننمایند که در غیر این صورت مورد مواخذه و تنبیه قرار خواهند گرفت. این احترام از سوی حکومت در حقیقت به دلیل اینکه او حاکم شرع قهستان و استاد حوزه‌های علمیه قاینات بود صورت می‌گرفته است.

آخرین نکته‌ای که درباره شرح زندگیش لازم به یادآوریست. این که هر چند اقامت نامبرده در هردنگ بوده ولی همیشه برای شرکت در مجالس بحث از او دعوت می‌شده است و در یکی از همین محافل بوده که با ملا ابراهیم گزیکی که از پیشوایان بزرگ اهل تسنن بوده است و علمای بیرجند را در مقابل خود عاجز نموده بود، مجاب و عقایدش را که بر پایه صحیح استوار نبوده رد کرده است (رساله اعتقادات، ۱۳۰۲ هـ.ق) و همچنین با شمس‌الدین هروی که از فحول علمای تسنن در زمان خود بوده و آثار بسیار در رد عقاید او نوشته شده و آخوند نیز بر رساله‌اش حواشییی از عقاید خود و استادش را نوشته است، با او مباحثاتی داشته است. (رساله اعتقادات، ۱۳۰۲ هـ.ق)

تحصیل و تدریس

درباره اساتید خود در مقدمه دیوان اشعارش چنین می‌نگارد: آنچه گاهی اوقات در خاطر این قلیل البضاعه عدیم الاستطاعه گرفتار دام علائق دنیا و مبتلا به انواع کدورت و بلا درمانده به کار خویش و اسیر هوای دل ریش محمدحسن بن محمدرفیع بن حاجی ملاعلی باقی‌مانده اینکه، اول کسی‌که از آباء این حقیر قدم در بساط علم و فضل گذاشته و به زیور زهد و عمل و احیاء مراسم شریف آراسته گشته حاج ملاعلی بود که این حقیر در خدمتش کمی از مقدمات را فرا گرفته و در سفر مکه معظمه به جوار رحمت الهی پیوست. از برکات ائمه اطهار بر آن مرحمت شده، این است که برکت علم در اولاد امجادش باقی‌مانده است. والد ماجد که ثانی سلسله است ایضا به علم و عمل آراسته و اوقات خود را تماما در تحصیل مصروف داشته‌اند، این قلیل البضاعه بعد از آن‌که از خدمت والد ماجد جهت تحصیل مهاجرت کرده چندان دور نرفتم و بر بعضی از اهل علم تلمذ کرده که دارای مقام اجتهاد نبودند و بعد از آن‌که از ایشان مستغنی شدم پیش دو نفر که از عمده علمایند، تلمذ کرده و حظّی وافر و بهره‌ای کامل از ایشان برداشتم و ختم تلمذ حقیر در این زمان به عالم عامل و فقیه کامل الفاضل المجتهد و السید المجاهد صاحب المفاخر والمناقب والفائق علی العلماء الدین عصرهم لعصره مقارب، آقا سیدابوطالب مجتهد قاینی گردید و آن جناب صاحب تصانیف کثیره و رسائل حسنه در فقه و اصول می‌باشند که همه آن‌ها را به درس برایشان خواندم و اکنون که از سن مبارکش ۵۵ سال می‌گذرد تصنیفات ایشان بیش از ۵۰ هزار است و…»

اساتید

ملاعلی طبسی گلشنی

حجةالاسلام حاجی ملاعلی طبسی گلشنی (پدر بزرگش) فرزند کربلایی حسن قیس آبادی که از مدرسین حوزه علمیه طبس گلشن و در زمان امیر حسن‌خان شیبانی بوده و بنا به درخواست امیر محمد محتشم عرب خزیمه در حدود ۱۲۳۰ قمری به بلوک هردنگ، عربخانه و سرچاه مراجعت می‌کند. تاریخ فوتش حدود ۱۲۷۰ قمری و در سفر حج بوده است.

محمدرفیع هردنگی

حجةالاسلام کربلایی محمدرفیع هردنگی پدر ملا محمدحسن و فرزند ملاعلی و مجتهدی فاضل و دانشمند بوده که به ارشاد محصلین علوم دینی در منطقه و در حوزه علمیه قاینات می‌پرداخته است. وی اولین کسی بود که نسبت به تدریس دروس صرف، نحو و قسمتی از فقه و اصول به ملا محمدحسن هردنگی همت گمارد. زمان تولد او حدود سال ۱۲۲۰ و وفاتش در سال 1293قمری می‌باشد

مجتهد قاینی

آیت‌الله حاج سیدابوطالب حسینی مجتهد قاینی از مراجع عظام در خراسان و دانشمندی گرانقدر در همه زمینه‌های علوم اسلامی، متبحر و متخصص و فقیهی صاحب نظر بود که سال ۱۲۳۰ ه. ق در قاین متولد شد. مقدمات علم را در موطن خود فرا گرفت و سپس برای تکمیل مدارج عالیه علم و دانش رهسپار مشهد مقدس شد.

آن گاه عازم حوزه علمیه اصفهان شد و در آن‌جا با جدیت تمام مشغول کسب دانش گردید و طبع جستجوگر او را به سوی حوزه نجف اشرف کشاند و از محضر استادانی چون آیت‌الله شیخ محسن خنفر بهره برد و از وی اجازه اجتهاد و روایت گرفت. پس از مدتی، برای ارشاد مردم به قاین برگشت و ضمن انجام امور شرعی به تدریس در حوزه علمیه قاین پرداخت و به تصنیف کتاب‌های با ارزشی همت گماشت.

سال ۱۲۹۳ برای انجام فریضه حج عازم بیت‌الله الحرام بود که در ۶ شوال همان سال در شهر کراچی وفات یافت. مرقدش در شهر کراچی پاکستان است. درة الباهره درباره شناخت خدا، ینابیع الولایه در خصوص ولایت، ماحی الضلاله و الغوایه، صفوة المقال و غیره از تالیفات با ارزش مرحوم آیت‌الله حاج سیدابوطالب می‌باشد.

در خصوص عظمت وی آیت‌الله شیخ محمدحسین آیتی در کتاب بهارستان (۱۳۷۱) می‌گوید که به بزرگی و عظمت و زعامت سیدابوطالب تاکنون در این مناطق عالمی دیده نشده است.

آیت‌الله محمدرحیم بروجردی

آیت‌الله حاج محمدرحیم بروجردی (استاد شیخ الشریعه اصفهانی): معروف به بالاخیابانی. در آغاز کودکی به تحصیل ادب و زبان عرب مشغول گشت و به‌خاطر استعداد و مهارتی که در ادبیات عرب داشت، کتابی در همان اوان کودکی در نحو تصنیف کرد که مورد قبول طلاب واقع شد. سپس در محضر علما و فقها حاضر شد و از سید بزرگوار سیدشفیع جاپلقی و حاج ملااسدالله بروجردی استفاضه کرده است. در سال ۱۲۴۱ ق به نجف اشرف رفت و از محضر شیخ‌ محمدحسن نجفی صاحب "جواهر" بهره‌ها برد و در همان اوقات شرحی محققانه بر " المختصر النافع" در فقه تالیف کرد که مورد تحسین و تقدیر صاحب "جواهر" قرار گرفت و از او اجازه اجتهاد گرفت. مدتی در نجف به‌ تحصیل پرداخت و سپس در کربلا مقیم شد.

در سال ۱۲۵۸ق به ‌اصرار دانشمندان مشهد و بزرگان خراسان و امر صاحب "جواهر" به مشهد رفت و به‌ ترویج علوم و نشر احکام اشتغال ورزید و شاگردان زیادی از محضر او استفاده کردند. وی دوبار به سفر حج رفت و در سال ۱۲۶۶ق پس از فتنه سالار در خراسان، امیرکبیر او را به‌ تولیت آستان‌ قدس رضوی منصوب کرد. وی بر اثر بیماری و در سن ۸۵ سالگی دار فانی را وداع گفت و در جوار مرقد امام‌ رضا (علیه‌السّلام) دفن گردید.

علامه سیدمرتضی حسینی یزدی قاینی

وی از شاگردان شیخ مرتضی انصاری بوده و در چند سند پرداخت مقرری از آستان قدس به وی اشارتی رفته و شیخ محمدباقر آیتی بیرجندی نیز از وی به عنوان استاد خود در حوزه علمیه مشهد با صفت علامه یاد می‌کند. ملا محمدحسن هردنگی نیز در ختم تلمذ خود و در مباحثه دریافت اجتهاد مناظره‌ای با وی در مسائل مختلف حوزوی داشته که وی را در تمامی موارد مجاب می‌کند و این از اصلی‌ترین دلایل شهرت آخوند بوده است. مهمترین آثار وی به شرح ذیل است :

1- الاستصحاب 2- التعادل و الترجیح 3- تقریرات الاصول 4- تقریرات الفقه 5- العداله

تخصص ملا محمد حسن

تخصص آن مرحوم در فقه و اصول و دارای مرتبه اجتهاد بوده و در صرف و نحو عربی، لغت، معانی، بیان، بدیع، عروض، منطق، تفسیر، کلام، حدیث و رجال نیز استاد بوده است. علاوه بر این‌ها در فلسفه، حساب، (جبر، مقابله و...) هندسه و هیات قدیم دست داشته و تدریس می‌نموده است.

مرحوم هردنگی هنگام اقامت در بیرجند و قاین نیز جلسات درسی داشته و بعد از فوت استادش در سال ۱۲۹۳ قمری تا زمان رحلتش به مدت ۳۴ سال پس از آن مرحوم در شهر بیرجند و قاین به امر تدریس اشتغال ورزید و عده‌ای از افاضل قاینات که خود مجتهد بوده از محضرش که حوزه‌های متعدد درسی داشته است، استفاده می‌نموده‌اند و غالباً از شاگردان مرحوم آخوند بوده‌اند که از آن‌ها می‌توان حضرات آیات شیخ محمد قاینی، سید حسن فقیه، سید محمدرضا صامتی و محمدهادی مجتهد را نام برد.

تعلیمات او سبب شده که مردم این ناحیه اگر چه از نظر مادی از مردمان همجوار خویش عقب‌تر باشند ولی از نظر فکری و اجتماعی به هیچ وجه قابل مقایسه با آنان نباشند. علاقه تحصیل در میان مردمان این سرزمین از سایرین بسیار زیادتر است و این ذوق در نتیجه تربیت‌های آخوند تقویت شده است. هم‌اکنون نام او در این منطقه توأم با اعزاز و اکرام و سخنان او زینت محافل و نُقل مجالس است و گفتار او را به عنوان حجت می‌پذیرند.

ایشان مکاتبات و پاسخ به اجوبه ها را با مهر عبده الراجی محمدحسن به تاریخ داخل مهر 1286 ق پاسخ می‌داده‌اند.

فعالیتهای اجتماعی :


به مدت ۴۲ سال به عنوان حاکم شرع یکی از بلوک‌های ۹ ‌ ‌گانه قهستان و به مدت ۲ سال‌ به‌طور قطع حاکم شرع قهستان و از سال ۱۲۸۶ قمری تا زمان فوتش، دارای نوعی نظارت بر مسائل شرعی قاینات بوده است

استاد نمونه حوزه‌های علمیه قاینات و بیرجند به مدت ۴۲ سال، که منجر به پرورش شاگردانی در قاینات شد که بعدها برخی از آن‌ها از مجتهدین و عالمان قاینات شده‌اند.


شجاعت و جسارت وی نسبت به حاکمان قاینات در رسیدگی به حساب‌های مالی و بالطبع مسائل نقدی شرعی


وقف و بخشش اموال خودش به مردم جهت عزاداری، قرآن‌خوانی و.. به تعداد ۵ مورد.


بانی اصلی ایجاد مزار امامزاده سیدالحسین دهک عربخانه نهبندان(مزار متعلق به سیّد الحسین بن على بن عبید الله القاضى ابن الحسن بن عبید الله بن العبّاس بن امیر المؤمنین على علیه السلام) می‌باشد که جناب آخوند با نفوذ سیاسی و اجتماعی خود و با جمع آوری کمک‌های نقدی و غیر نقدی توانست در سال ۱۳۱۷ قمری این بقعه را تعبیر اساسی نماید.


رسیدگی به امورات موقوفات و مالیات در قاینات به مدت ۱۸ سال به تعداد ۱۰۰۰ مورد که اسناد آن موجود است.


از اثرات تعلیمات این عالم بزرگ در منطقه ناحیه هردنگ که بعدها در مردمان محلی باقی ماند، تقویت حس مذهبی و مخالفت با کشف حجاب رضاخانی می‌باشد که این از افتخارات مردمان این منطقه به نسبت خیلی از نقاط کشور می‌باشد.

اجازات آخوند


اجازه نامه آیت الله سید ابوطالب حسینی قاینی :

در سال 1293 قمری سید ابوطالب قاینی حاکم شرع قهستان در مکتوبی تفویض اختیار رسیدگی به امورات شرعی منطقه ناحیه هردنگ، عربخانه و سرچاه عماری و مختاران و براکوه و جلگه ماژان را که از قبل نیز به عهده وی بوده است، به صورت رسمی به وی محول می گردد که متن آن در ادامه می آید :

تحریر می‌شود که امور شرعیه متعلق به حدود ناحیه گیو و مختاران و هردنگ و جلگه براکوه الی همند و برمنج و ناحیه سرچاه و بصیران و میغان و کوه بالا و عرب خانه در عهده و کفایت عالیجناب مستطاب فضائل مآب حقایق ابواب ملا محمد حسن و فقه اله تعالی بوده و می‌باشد و آنچه تعلق به امناء شرع مطاع دارد سوای مختص حاکم شرع نافذ الحکم، متعلق به جناب معزی الیه است. کارگزاران دیوان واقف و بر بصیرت خواهند بود. شهر رمضان المبارک 1293 قمری {مهر}عبده الراجی ابوطالب حسینی  1284 قمری .

اجازه نامه اول آیت الله سید اسماعیل صدر :

جناب مستطاب علام فهام عمده العلماء العظام الموید من عنداله المهیمن آقا شیخ محمدحسن هردنگی : دام مجده العالی مختار و ماذون می باشند در تصرف در امور حسبیه که از  برای حاکم شرع انور است که به دیگری اذن دهد از قبیل حفظ اموال ایتام و غیاب و اوقاف عامه که بدون ولی و وکیل و متولی می باشند و حقوق از قبیل رد مظالم و سهم حضرت امام جله و علی ابائه افضل الصلوه و اکمل السلام که انشاء الله تعالی به کمال دقت و تمام احتیاط چنانچه و جواز جناب ایشان می باشد، عمل خواهند نمود و هر حقی را به ذی حق خواهند رسانید و داعی را از دعا فراموش نخواهند فرمود و پیوسته به رقعه نگاری مسرورم خواهند داشت. سیما در سال آینده علی فرض حیات در شهر ربیع الثانی استعلام خواهند نمود. حرره الراجی اسماعیل صدر الموسوی {سجع مهر}  الراجی اسماعیل موسوی.{بالای سند سمت چپ} : دستخط ملا محمد حسن هردنگی : آقای صدر حفظ الله و ادام الله ایام افاداته

اجازه نامه دوم آیت الله سید اسماعیل صدر :

بسم ا.. الرحمن الرحیم و به نستعین

جناب قبله نصب مستطاب العالم العامل و الفاضل المهذب الکامل عمده العلماء الاعلام الموید من عندا.. الملک العلام عزّ اسمه آقای آخوند ملا محمد حسن ایّده ا.. تعالی را سلام مشتاقانه می رسانم و معروض می دارم که ان شاء ا.. تعالی مدام در حفظ و حمایت حضرت احدیت جل ذکره محفوظ و موفق به ترویج شرع انور و نشر مسایل دینیه و بیان احکام شرعیه بوده، قاطبه اهالی آن اطراف و نواحی پیوسته مستفید و مستفیض باشند. رجاء واثق آنکه اخوان متدیّن وفّقهم ا… تعالی در اطاعت و فرمانبرداری جناب ایشان کوتاهی ننموده به مواعظ و نصایح هدایت یابند و بر صراط مستقیم شرع قویم استوار گردند. البته نیز در امور شرعیه حسبیه از حفظ صغار و قصار و غیاب و وجوه و من ولد وارث له و وجوه تصدی فرموده،انجام امور شرعیه آن را خواهند نمود و این ضعیف را از دعای خیر خود و حسن عاقبت فراموش نخواهند فرمود. ان شاء ا.. هر گونه فرمایشی بود اعلام فرموده در خدمات حاضر خواهم بود(والسلام – ناخوانا – العبد الاقل حرره اسماعیل موسوی){سجع مهر}اسماعیل الموسوی.

اتفاقات مهم زندگی آخوند هردنگی


برخی از اتفاقات مهم زندگی آخوند هردنگی به شرح زیر است:

- مناظره با شمس الدین فاضل هروی مفتی شهر هرات افغانستان

آخوند به اذن آقا سیدابوطالب و به همراه سیدابوتراب پسر آقا سیدابوطالب، که برای درمان راهی هرات بوده به آن منطقه رفته و مناظراتی را با علمای اهل تسنن از جمله شمس‌الدین داشته است که شرح آن در ادامه می‌آید:

در یکی از جلسات مناظره، بحث و جدل در خصوص مطهرات عنوان می‌شود شمس‌الدین می‌گوید که خاک هم می‌تواند با همان قدرت آب خاصیت پاک‌کنندگی داشته باشد. چون کسی جوابگوی این مسئله نبوده آخوند به او بیان می‌دارد که اگر پاسخ سوالت را بدهم قانع خواهی شد و این مناظرات را تمام خواهی کرد. شمس‌الدین نیز در پاسخ می‌گوید: آری.

آخوند به او می‌گوید که من که ریشم کوتاه است. تو که ریش بلندی داری آنرا از نجاسات آلوده و سپس با خاک تطهیر کن، آن وقت این جمع نظر خواهند داد که کدام یک درست می‌گوییم. شمس‌الدین که از پاسخ عاجز می‌ماند نسبت به اتمام مناظره و تایید گفته‌های آخوند اقدام می‌کند.

نقل است که بعد از انجام همین مناظرات دستور قتل آخوند به همراه استادش داده می‌شود که آخوند و همراهانش از موضوع اطلاع یافته و شبانه - در حالی‌که چندین بار در مسیر، اسب‌های خود را با قاطر و بالعکس تعویض کرده تا شناسایی نشوند از هرات به سمت قهستان حرکت و از معرکه می‌گریزند.

عقد ازدواج بدون حضور والدین

روایتی از ایشان بدین صورت می‌باشد که در منطقه ناحیه هردنگ، دختر و پسری عاشق هم می‌شوند ولی والدین آن‌ها که بی‌دلیل راضی به ازدواج آن‌ها نبوده‌اند، در این امر مهم پیش‌قدم نمی‌شده‌اند، تا این‌که دختر و پسر به روحانی محل که آخوند ملامحمدحسن هردنگی بوده مراجعه و موضوع را بیان می‌کنند و ایشان نیز نسبت به عقد آن دو نفر اقدام می‌کنند. والدین آن‌ها که از مسئله خبردار می‌شوند، شکایت روحانی را به دربار امیر تومان می‌برند و او نیز آخوند را احضار می‌کند.

بعد از حضور آخوند در محل حکومت، امیر با تشدد کلامی به او می‌گوید که چرا بی‌اجازه نسبت به عقد این دو اقدام کرده‌ای، آخوند نیز بلافاصله به او پاسخ می‌دهد که جناب امیر من گناه بی‌توجهی والدین این دو را که می‌توانست باعث فساد در گوشه‌ای از ناحیه هردنگ بشود، بسیار بالاتر از عمل خود می‌دانم که جلوی این فساد را گرفتم و در صورت بروز فساد در این منطقه، مردم و همین والدین، من را می‌شناختند و آن وقت کسی از مردم منطقه نمی‌گفت که آقا امیری هم هست. امیر از این سخن آخوند بسیار خوشحال می‌شود و با اکرام فراوان او را بدرقه می‌کند.

استجابت نفرین

روایتی دیگر در خصوص فوت دختر آخوند به نام فاطمه نساء به شرح ذیل می‌باشد:

نقل است وجوهات شرعیی که مردم به آخوند می‌داده‌اند، توسط آخوند در صندوقچه‌ای نگهداری می‌شده است. روزی داماد آخوند نسبت به وسوسه همسرش در برداشتن پول‌ها اقدام کرده و سبب به سرقت رفتن صندوقچه توسط دختر آخوند می‌شود. داماد آخوند از او می‌خواهد تا چیزی از این مسئله نگوید تا زمانی که این موضوع از اهمیت بیفتد.

چون آخوند به دامادش مشکوک بوده، برای حفظ آبرو به پیش دخترش رفته و از او می‌خواهد واقعیت را بیان کند و یا به شوهرش بگوید که صندوقچه را به جای اول برگردانده تا مسئله پایان یابد. دخترش موضوع را کتمان کرده و به پدر اطمینان می‌دهد که مسئله را از جای دیگری پیگیری نماید.

آخوند که به شخص دیگری مظنون نبوده دست به دعا برداشته و از خداوند درخواست می‌کند که دزد وجوهات حتی اگر از نزدیکانش باشد در کمتر از ۳ روز فوت نماید تا شخص دیگری در منطقه توان و جرأت انجام چنین کاری را پیدا نکند. از قضای روزگار نفرین آخوند اثر کرده و دخترش بعد از گذشت ۳ روز، فوت می‌کند

آیا خطاهای خلفا با اجتهاد آنها رفع می شود

موضوعی که در برخی از مناظرات و مباحثات با برادران داشته ام این بود که می گویند خطاهای خلفا را که نمی توانند منکر شوند به اجتهاد خلیفه تصحیح می کنند. به آنها بیان کردم که اگر اجتهاد خلیفه نیکو می بود که چه حاجت به خلیفه، هر کس اجتهادی بکند و به اجتهاد خود برود مدتی سکوت کردند و برخی از آنها گفتند فقط اجتهاد خلیفه حجت است نه هر کس که دوباره جوابشان دادم که خلافتی که نه به نص خدا و رسول باشد هر یک از اوصاف چنین خلیفه را که خواهی مناط صحت اجتهاد قرار دهی از دیگری اولی تر نخواهد بود و به سَبَر و تقسیم و دوران و تردید نفی علت از کل صفات می شود و این مطلب بدیهی است و حاجت به تطویل ندارد. همگان سکوت کرده و هیچ نگفتند

رفع شبهه تایید خلافت ابی بکر به تقریر یا ذنابه حضرت علی (ع) در مناظره با اهل سنت :

بعضی از اهل عصر از اهل سنت که فقیر با او مباحثه کردم استدلال کرد در حقیقت خلافت ابی بکر بر تقریر حضرت علی (ع). چه شمشیر  نکشید و جنگ نکرد و تقریر امام حجت است به مذهب شما شیعه چون فعل امام. این سخن را  بر وی نقض کردم که پس علی تقریر کرد قتل عثمان را و ورع و منع کرد به نفس نفیس و شمشیر نکشید و مطالبه خون او نکرد با اینکه در مدینه بود و تا 3 روز جسد عثمان بر زمین ماند. پس فعل علی (ع) دلالت می کند که عثمان مستحق قتل بوده و دم او هدر بود. پس خلافت او باطل شد چون از او باطل شد به اجماع مرکب و عدم قول به فصل خلافت شیخین نیز باطل می شود.

-  در بیان اینکه رویت خدا به باصره خواهد بود (مناظره با صوفی) :

بلی در مناظره گروهی با اهل این طایفه (صوفیه) که معروف به فهم هستند بیان کردند که رویت خداوند به باصره، اصل تصویر حق است و گفتند که چه عیب دارد که قرار داده باشد که بعد از ملاحظه به این باصره و جارحه مخصوصه علم ضروری به خود را از برای فیه کان خلق کند. لذا  گفتم فرض کن خورشید در آسمان یک جزء از نور کرسی است و نور کرسی یک جزء از صد هزاران نور عرش و نور عرش یک جزء از صد هزاران نور حجاب و نور عرش یک جزء از صد هزاران نور سر خداوند. آیا قدرت داری که نظر کنی به کوچکترین جزء نور اسرار الهی که نور خورشید باشد وقتی که در پشت ابر نیست و سپس گفتم ای عارف منصف، این الفاظ با آن  تمحل و تصحیح وفق می دهد یا نه و چون در مناظره عاجز آمدند جواب دادند که دیده خواهد شد خدا بلا کیف و دیگری در ضیق واقع شد و مکرر می گفت رویت خداوند یعنی بلق تا گلویش پاره شد

- اینکه اول کسی که تصدیق معراج جسمانی نبی کرد صدیق بود

خود شفاها در مجلس بعضی از  ملایان اهل سنت شنیدم اینکه اول کسی که تصدیق معراج جسمانی نبی کرد ابوبکر بود و به همین دلیل ملقب شد به صدیق. به ایشان گفتم این سخن چگونه وفق می دهید با سخن بی بی عایشه که می فرمود جسد نبی غایب نشد در معراج. پس معلوم است که یا تصدیق صدیق و تکذیب به صفت ایشان هر دو کذب است. همگان ساکت شده و پلوت کرده و تا آخر جلسه هیچ نگفتند.

- دلیل بر بطلان جبر و اینکه طریقه مستقیمه ای که باید اعتقاد به آن کرد، اختیار است.

در مناظره با یکی از ملّایان اهل سنّت سخن به حدیث «لاجَبرَ وَ لا تَفویضَ و لَکِن اَمرٌ بَینَ اَمرَین» کشید.چنین معنا کرده و گفت : نیست تفویض که امور و اعمال واگذاشته باشد به بندگان و خدای را هیچ مدخلیتی نباشد. گفتم انصاف و حیا چه شد؟ پس باید ضدّین مجتمع شوند و قوعاً و اعتقاداً به هر دو مفسده گردن نهاد و  به وی گفتم اگر چنین باشد، باید می¬فرمودند اَمرٌ مِن الأمرَین، نه بینَ الأمرَین. بلکه امری است میان دو امر. نه به معنی ترکّب از هر دو امر،  منفعل و خجل شد.


زهد و ساده زیستی فراوان


در تاریخ علما و عرفای زیادی بوده اند که  فقارت آنها در دوران زندگی همیشه زبانزد بوده و روشن گر راه سالکان الهی می باشد. در این میان آخوند نیز مستثنی نبوده و آنچه که از برخی روایات بر می آید وی در اواخر زندگی خود از نظر درآمد مالی در جایگاه مناسبی نبوده آنچنانکه توانایی خرید یا حتی نگهداری حیوانی مثل الاغ نیز برای وی مقدور نبوده است. با وجود احترام خاص وی در بین روحانیون ، مردم  و امرای مختلف ولایت قاینات و سیستان و مهیا بودن زندگی تجملاتی برای او و استجابت هر گونه جایگاه مادی برای وی از سوی حاکمان محلی، وی گوشه نشینی و خدمت به مردمان منطقه دوردست عربخانه را به زندگی اعیانی در بیرجند ترجیح می دهد آنگونه که حتی محل مدفن نامبرده نیز همچنان ساده و بدون هیچگونه بقعه ای می باشد و با گذشت حدود 120 سال از فوت وی این قبر همچنان پابرجا است(غوث،1391 و راشد،1342). او شخصی است که در روایات مردمی منطقه در زمان فوتش از مال دنیا چیزی برای وراث باقی نگذاشت. در تایید این صحبت سندی است که در آن آخوند به امیر اسماعیل خان شوکت الملک در سال 1321 قمری در نامه ای وضعیت مزار روستای دهک را شرح می دهد. در قسمتهایی از این سند متن ذیل آمده است : (غوث و همکاران، 1394)

…حیوان سواری که به مزار یا جای دیگر رفت و آمد نمایم ندارم اگر در سری اصطبل حیوانی یا الاغی زیاد باشد مرحمت خواهند فرمود قوه مخارج حیوان دیگر ندارم و همان الاغ را خواهش دارم……

جالب است  یک روحانی مورد احترام حکومت، مردم و روحانیون در 5 سال مانده به آخر عمرش و در سن 58 سالگی توانایی خرید یک الاغ را هم ندارد.

برخی نظرات فقهی و کلامی و فلسفی


۱- اصل کشف و شهود معقول و واقع است در معرفت خداوند؛

۲- قطع از مباحث اصول است نه مباحث کلام؛

3- این حقیر استحضار کرده‌ام که عدد در … یحبهم و یحبونه….. ۱۲ است. پس باید عدد خلفاء ۱۲ باشد و چون در این آیه عدد این کلمات ۱۲ است و این کلمات هدا.. است، پس تعدی از ائمه نباید کرد چرا که ائمه هدا.. هستند.

۴- مقام تفصیل قدر مقام انشراح و وضوح است و مقام اجمال مقام ابهام و اخفاء؛

۵- اینکه جمع کثیری از فقهاء به صحت صلوة یا عبادتی دیگر که طمعا فی الجنه یا خوفا من النار به جا آورده شود و این را منافی با قربت ندانسته‌اند بلکه با اخلاص سازگارش دانسته‌اند اگر به تحقیق بنگری یک مرتبه از شرک خفی است.

۶- در خصوص این‌که امام و پیشوا بر مردم واجب است می‌گویم نصب امام لطف است، لطف بر خدا واجب است پس نصب امام بر خدا واجب است.

۷-هر معصومی احق به متابعت است از غیر خود و چون احق به متابعت شد قول او حجت شد و این لازمه مرتبه امامت و خلافت است و …

۸- درباره احادیثی که برخی علماء نسبت ضعف به آن داده‌اند و گاها می‌گویند شبیه است به اضغاث احلام صوفیه می‌گویم که اشتهار حدیث بین طایفه و دلالت احادیث دیگر بر صحت مضمون حدیث کفایت می‌کند مؤونه ضعف حدیث مدنظر را.

۹- مشابهت و واجب تعالی در تجرد از ماده با این‌که ۲ تجرد با هم فرق می‌کند موجب مماثلت در ماهیت نیست که مفسده آن لازم آید زیرا که مشارکت در قضیه سلبیه است نه ثبوتیه.

۱۰- امّا ایمان معنوی و حقیقی آن است که مجتمع باشد در او اقرار لسانی و تصدیق قلبی عن حقیقه و از شفاف قلب و عمل ارکانی هم؛ مگر این‌که مانعی باشد که باعث انکار شود، که قادح در ایمان نخواهد بود.

۱۱- سلام کردن بر ائمه (علیه‌السّلام) از دور و نزدیک سیره مومنین و وسیله نجات یوم الدین است.

۱۲- قیاس بر اثبات نبوت چنین است: محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مدعی نبوت و صاحب معجزه بود، هر مدعی نبوت صاحب معجزه‌ای بر حق و صادق است پس محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر حق و صادق بود.

۱۳- گمان حقیر نسبت به حقایق موجوده خارجیه صدق عدم مشکل است بلکه تلاشی و اضمحلال حاصل می‌شود و این معنی عدم نیست.

۱۴- می‌گویم که ایمان ولایت و محبت کامل است از برای ائمه اطهار که مندرج است در او توحید و نبوت با توابع.

۱۵- سوال قبر از مومن محض و کافر محض ضروری مذهب بلکه دین است.

۱۶- هر صفتی از صفات که در ممکن به کیفیتی است در واجب آن صفت به آن کیفیت منتهی است و چون که علم در ممکنات حصولی است پس باید علم در واجب به این معنی نباشد و در نتیجه علم حصولی در واجب تعالی راهی ندارد.

۱۷- چون اسماء الله توقیفی است اطلاق آن‌ها بر الله روا نباشد.

۱۸- هر معصومی احق به متابعت است از غیر خود و چون احق به متابعت شد قول او حجت شد و این لازمه مرتبه امامت و خلافت است و …

۱۹- وی در اثبات واجب الوجود خداوند پیرو مکتب اشراقی است و می‌گوید هر صفتی از صفات که در ممکن به کیفیتی است در واجب آن صفت به آن کیفیت منتهی است و چون که علم در ممکنات حصولی است پس باید علم در واجب به این معنی نباشد و در نتیجه علم حصولی در واجب تعالی راهی ندارد...

۲۰ - عدم حدوث یک حادثه را به لطف خدا مربوط به قضا و قدر او می‌دانم و نه بدا.

۲۱- علم خدا علّت اشیاء نیست؛ چرا که این علم نه علم ذاتی است که عین ذات است، بلکه حادث است به حدوث معلوم، که این معنی صرف تعلّق و اضافه است؛ و اضافه به مضافٌ الیه فرع وجود مضافٌ الیه است. پس علم تابع معلوم است یعنی می‌داند که بنده به اختیار و اراده خود چنین خواهد کرد، با قدرت او بر این‌که نکند ولی چون می‌کند خداوند عالم فیض وجود باز پس نمی‌گیرد؛ والّا بخل لازم می‌آید در مبدا اعلی.

۲۲- اصل شرعیه تقیه به ادلّه اربعه ثابت و محقّق است.

۲۳- در نظر آیت ا.. محمد حسن هردنگي فکر در مبدا و معاد ابزاری بسيار قوی تر برای سير و سلوک به نسبت ذکر شمرده شده است و در این خصوص می گوید :

از الذ لذات عقليه نظر در معارف است و برخوردگي به سر مبدا و معاد که برخورد که از کجاست و به کجا مي رود. این مطلب بر کسي که پایه ای از فهم داشته باشد کمال وضوح دارد. کما قال تعالي : ان في خلق السماوات و االارض و اختلاف اليل و النهار لایات لاولي الباب. ملاحظه فرما که چقدر تعریف تفکر و تعقل مي فرماید. جای دیگر حضرت فيلسوف عقلها (ص) مي فرماید : تفکر ساعه خير من عباده سنه و در بعضي اخبار من عباده سبعين سنه. این فکری که برابری با اینقدر از عبادت کند نمي تواند بود مگر در مبدا و معاد چه غير این دو این قابليت را ندارد که برابری با اینقدر از عبادات کند. مجملا کسي را که قریحه صافيه باشد این مطلب نزد او ظهور کمال دارد و نيز معلوم است که تقليد، فکر و تامل در او نيست بلکه محض این است که فالني گفته من هم گفتم.

براهين و اعتبارات عقلیه نيز بر این مطلب قاُُیم و شاهداست . خوب نيک تامل کن برای آنکس که موحد نيست و اعتقادی به خداوند بزرگ ندارد و ذکر نمي داند چه ممکن است ذکر او باشد آیا جز تفکر در آفرینش خدا ذکر دیگری دارد. دقت کن که دستيابي حتي به علوم تجربي نیز نتيجه «تفکر» در صنع خداوند متعال است ....... برای آنکه هر کس تآمل کند مي بيند و مي فهمد بلکه مشهود و محسوس است و افهام مردم مختلف. یک نفر به حسب احوالي که بر او عارض مي شود در هر زماني پایه ای از ادراک دارد به حدی که هر روزی چيزی مي فهمد که روز سابق نمي دانست . پر واضح است این امر که خداوند عالم در جبلت هر کسي قرار داد و به مضمون قل کل یعمل علي شاکلته و.... کل ميسر لما خلق له فرموده . غير این دو از اخبار و آیات لغو و عبث نباید باشد بلکه حکمتي و مقصودی علتهایي در او است.

لذا می گویم : فکر کن تا فکر تو ذکر آورد •••• صد هزاران نکته بکر آورد

۲۴- معاد از ضروریات وابسته به اصول است و اصول بر ۲ است یکی توحید و دیگری نبوت : در توضیح این مطلب آخوند می گوید : اصول دین توحید و نبوت است لقوله تعالی (ان الدین عند الله الا سلام) باز بیان اسلام را فرموده اند که شهادت به وحدانیت و شهادت به رسالت است. امامت و عدل از اصول مذهب ما است. چه اشاعره اهل سنت قائل به آن نیستند. حرفی که مشهور است اصول دین ۵ است عوامی است که فرق بین اصول دین و مذهب نکرده اند و معاد را از اصول دین شمردن خلاف قوائد و ادله. بلی از ضروریاتی است که متعلق است به اصول، چنانچه وجوب نماز و روزه و امثال اینها از ضروریات فرعیه دین است. منشاء شبهه این است که خیلی فرق بین را بین این دو چنین کرده که هر چه متعلق است به اعتقاد از اصول و هر چه متعلق است به عمل از فروع است ولی چون قوم در کتب خود معاد را اصلی از اصول شمرده اند فقیر نیز در تعنون و ترتیب مباحث کتاب متابعت ایشان کرده بر معاد اطلاق اصل نمود.

- همچنین اشتباه است آنچه بعضی از ارباب علم کرده و اعتقاد به تمام آن چیزی را که در اخبار و ادعیه مثل دعای عدیله و امثال آن مذکور است از اصول دین شمرده. چه ، دلیلی بر بودن آنها از اصول نیست والا اصول دین لا یتناهی خواهد بود و دیگر فروعی باقی نخواهد ماند .

هر چند عقیده مشهور بر این است که اصول شامل توحید، نبوت و معاد است اما برخی از فقهای مشهور در این موضوع با آخوند هم عقیده هستند که نام آنها در ادامه می آید :

شیخ طوسی در تجرید اصول را بر ۲ می داند، شهید ثانی اصول را بر ۴ می داند، علامه مجلسی نیز اصول را بر ۶ می داند، علامه حلی نیز معاد را از اصول نمی داند و برخی دیگر از علماء که در طبقه بندی آنها بر معاد اطلاق اصل نگردیده است.

آثار آخوند

همان طور که قبلاً یادآوری شد نوشته‌های آخوند اغلب درهم و نامرتب است و تنها اگر اثری بدست یکی از فرزندان بااطلاعش افتاده است به ذوق شخصی مرتب و در صدد جمع‌آوری اوراق پراکنده، آن برآمده و مطلقاً هیچیک از این آثار به طبع نرسیده است؛ فقط مقداری از اشعارش در بعضی مجلات و روزنامه‌ها به چاپ رسیده است. در سطور زیر تا حد امکان به معرفی این آثار می‌پردازد:

  • ۱. رساله اعتقادات؛ این رساله در ۱۷۳ صفحه و در مبحث کلام می‌باشد، فوق العاده مفید بوده و می‌توان آخوند را به عنوان اولین فقیهی که تاکنون کلام را از منظر عرفان نگریسته، معرفی کرد. رساله مذکور در ماه محرم سال ۱۳۰۲ قمری به اتمام رسیده است. این اثر سوای اشتمال بر اعتقادات استاد ، عقاید مولف را نیز در بردارد و مطالب آن از ابتدا تا مبحث صفات ثبوتیه (ص ۲۸) ترجمه رساله استاد و توضیحات مولف از آن پس تا پایان مبحث معاد نظریات شخصی اوست. در مباحث امامت مخصوصاً اشکالات عامه فاضل هروی را متعرض و به بیانات شاخصه جواب داده (تنها از این قسمت مطالبی در حاشیه یکی از کتب شمس‌الدین بر جای است) و بر اصول ایشان اشکالاتی در پاره‌ای از مسایل وارد ساخته که جنبه ابتکار دارد و این کتاب نیز به طبع نرسیده و قابل طبع و استفاده اهل فضل است و در مواردی از مباحث توحید و معاد که اثبات مطلب مستلزم بحث از اصول فلاسفه است نیز، سخن داده است. این رساله در ماه محرم سال ۱۳۰۲ قمری به اتمام رسیده است.
  • ۲. رساله توحید؛ دارای ۵۰ صفحه که مباحثی بسیار مفصل درباره اصول، توحید و خداشناسی می‌باشد.
  • ۳. سفرنامه هرات آخوند؛ ملامحمد حسن به امر استادش به اتفاق سید ابوتراب پسر آقا سید ابوطالب که بیمار بوده، در حدود سال ۱۲۹۲ قمری برای معالجه عازم افغانستان شده و حاصل مسافرتش سفر نامه‌ای بوده که در این کتاب شرح کارهایی که در ضمن مسافرت انجام داده و همچنین مباحثاتی که با علمای تسنن داشته، به خصوص متن مذاکرات خود با شمس الدین هروی را در آنجا نقل کرده است.
  • ۴. دیوان اشعار؛ تخلص او در شعر صفا بوده و دیوانش شامل قصاید و غزلیات می‌باشد که قصاید آن بعضی عربی و تعدادی فارسی که اغلب در مدح ائمه معصومین (ع) است، سروده شده است. بسیاری از مهر نامه هایی که برای بزرگان نوشته از اول تا آخر آن حتی اجناس صداق را نظماً بیان می‌کرده و در بعضی خطبه ها مقدمه را به شعر و اجناس را به نظم بیان می‌کرده است. در ذیل یک نمونه قطعه مربوط به وصیت عرفانی آخوند در زمان مرگ وی نقل می‌شود (راشد، ۱۳۴۲، ص۱۰):

آیا مست رندان نیکو سِیَر * شوید از وصایای من باخبر

بهار حیات مرا فصل دی * چو دریافت شویید نعشم بِمِی

میی کز خُم وحدت آید برون * بود صبغه الله را رهنمون

نمایید از برگ میم کفن * به تابوت میم گذارید تن

چه میی که طوبی از او گشت ظل * بود طوبیش جسم و خود اوست دل

برید آن زمان در مصلای راز * نمایید رندان به جسمم نماز

چه رندان همه عارف و پاک دین * دل اندر سما و تن اندر زمین

کند مطرب از سوز دل الصلوه * که مرگ چنین است عین حیات

چه مطرب که کار جهانش بکام * مدامش بود کار شرب مدام

مدامی که از دل کدورت برد * کند نوش و بر شاخ وحدت برد

سوی قبله آرید در احتضار * دو پای طلب چشم امیدوار

از این قبله مقصود من ذوالمنن * نه سنگ و گل ظاهر و روی زن

رخ ساقیم قبله اعتبار * که دارم به وصل رخش انتظار

ببندید چشمم ز غیر رخش * که سازم نظر بر رخ فرخش

بهم ضم نمایید انگشت پای * که وَالٌتفَّتٌ الساق گفتی خدای

ز میخانه‌ام چون درآمد جسد * بریدم به سرعت به سوی لحد

سپارید چون تن به قصر زمین * چه از جسم زارم برآید انین

گذارید تربت از آن خاک کوی * نه هر جا، به بالا سر و پیشِ روی

که با حق ملاقات زان رو کنم * همین سجده بر خاک آن کو کنم

جریده بود شاخ نخل امید * که نبود به جز فضل او اعتمید

بریزید بر قبر قدر گِلی * نشاند بر آن آب صاحبدلی

به صورت چو در خاک مأوی کنم * به معنی نظر سوی بالا کنم

نمایید تلقینم از انقیاد * در آن دم سراسر همه اعتقاد

به حسرت چو در قبر کردم مقر * نباشد بجز سوی ساقی مفر

فامّا الی جنت او سقر * الی الرّب یومئذ مستقر

بیا ساقی ای اوج مهر منیر * فانک مولی و نعم النصیر

زخمخانه وحدتم می بریز * که مستم کند تا دم رستخیز

بده جرعه‌ای زان می باصفا * که از دل برد زنگ شرک و خطا

می صاف و روشن چو آب حیات * کز آن دل شود شاد شام و غدات

چه جامی خورم زان می مشک فام * طرب‌ها نمایم شوم نیکنام

پس آنگه ببینم در آن روی یار * زاغیار گردم برآرم دمار

به جنت شتابم گریزم ز نار * به صحرای مستی شوم هوشیار

وز آن هوشیاری شوم باز مست * به جُند علایق بر آرم شکست

ز مستی نگویم جواب نکیر * به منکر زنم من ز وحدت نفیر

زنای گلویم برآید صدا * به انواع توحید سازم ندا

پس آنگه ز ایمان روشندلی * زبان برگشایم به ذکر ولی

ز توحید گویم نکات درست * که ایمان منکر شود باز سُست

شود راز توحید چندان عیان * که گردد از آن فتح باب جنان

بسر راز داران شود کشف راز * ز آخر رسد قصه‌های دراز

بیا ساقی این جان و ایمان من * در آندم که آید سویت جان من

ره ار گم کنم باش بر من دلیل * دخیل توام بلکه عبد ذلیل

ز پس مرا خوان و خود پیش باش * قرار و ثبات دل ریش باش

اگر خیل رندان کنند اعتساف * و یا از وصایای من انحراف

تویی حاکم حکم ملک قدم * به ایشان امین دگر ساز ضم

ولیکن نخواهم کسی را امین * به جز مرشد خاص روح الامین

چه او هست سالک به نهج قویم * بود عهد او با محبان قدیم

بهر ورطه با دوستان است یار * رساند به جنت رهاند ز نار

وصالش مرا مطلب منتهی * که باشد وصالش وصال خدا

روان و دل و قالب و روح من * نعیم خدا کشتی نوح من

صفا چند داری همین درد دل * ز افعال خود نیستی منفعل

به باطن یکی خصلتی ساز خو * زبان درکش و حسبی الله گو

همه دردها راست یار و کفیل * رئوف عطوف است و نعم الوکیل

بیا این زمان زود بردار دست * به سوی خداوند بالا و پست

حصول مرادات خود را طلب * نه با یأس و شرمسان به شوق و طرب

که ساقی دم مردن و نفخ صور * یلقیک بالنظره والسرور.

***

شد از هجران رويت روز من شب  *** كجا يابم تو را اي عمده مطلب

ز ما عمري است افكندي نظر را *** نسازي يك زمان ما را مخاطب

از اين غم چون ننالم با دل ريش *** چسان تاب آورم افتاده در تب

سخنهاي درازي با تو دارم *** نمي دانم چسان سازم مرتب

هر آنكس سالك آمد در ره عشق *** كند سر را به خون خود مخضب

چرا يكدم نپرسي حال زارم *** كني هر لحظه بيمارت معاقب

مريض خويشتن را شربتي ده *** صفا را بوسه اي بخشا از آن لب

***

– اي  نور تو در جمله اشياء ظاهر *** وز منظر چشم اهل عرفان ناظر

عالم همه از نور تو روشن گشته *** هم اول اين سلسله و هم آخر

***

تا كه از خود نگذري نيك راي *** كي تواني كرد ديدار خداي

رو تو روحاني شو و اسرار بين *** يار خود در پرده اغيار بين

معرفت باشد حجاب معرفت*** زين سبب ديگر نگويم منقبت

هم خود او مقصود باشد هم دليل***  هم بود محبوب و هم امد دليل

هر كه را شد اشتياق وصل يار*** بايدش با شعله دائم گشت يار

در شرايين و عروق جان من *** نيست غير از جلوه جانان من

****

منابع

(۱). راشد، محمدتقی (۱۳۴۲)؛ بحث درباره آثار شش تن از علمای قهستان، پایان‌نامه دوره کارشناسى، دانشگاه فردوسی مشهد.

(۲). هردنگی، محمدحسن (۱۳۰۲ ق)؛ رساله اعتقادات.

(۳). اسناد حکومتی خاندان علم.

(۴). راشد، محمدحسین (۱۳۴۵)؛ کتاب ناتمام آخوند ملا محمدحسن هردنگی.

(۵). شئون و اختیارات ولی فقیه: ترجمه مبحث ولایت فقیه امام خمینی از کتاب البیع؛ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

(۶). همان منبع، صفحه ۷۹.

(۷). فقه سیاسی در اسلام، ابوالفضل شکوری، جلد ۲، صفحه ۳۷۶.

(۸). شئون و اختیارات ولی فقیه، ترجمه مبحث ولایت فقیه از کتاب البیع، ص ۷۹.

(۹). وب‌گاه رسمی آیت ‌الله سیستانی، پاسخ به پرسش‌ها.