کیفیت پژوهش متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

محمد بن حنفیه

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از محمد حنفيه)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

محمد بن حنفیه (م، ۸۱ قمری) فرزند امام علی (علیه السلام) از همسرش خوله بنت جعفر است. او از شخصیت هاى برجسته صدر اسلام به شمار می رود. فرقه کیسانیه در نتیجۀ اعتقاد به امامت محمد حنفیه به وجود آمدند.

ولادت و نسب

محمد حنیفه در حدود سال ۱۶ هجرى قمرى (در عصر خلافت عمر بن خطاب) در مدینه منوره دیده به جهان گشود. پس از فرزندان حضرت فاطمه علیها السلام، محمد حنفیه نخستین فرزند حضرت على علیه السلام از سایر همسرانش مى باشد.

مادر محمد حنفیه، خوله بنت جعفر بن قیس بن مسلمه بن عبید بن ثعلبه بن یربوع بن ثعلبه بن دول بن حنیفة بن جیم.[۱] چون نسب مادرى محمد، به حنیفة بن جیم مى رسد، وى ملقب به ابن حنیفه گردید.

درباره ازدواج حضرت على علیه السلام با خوله، دو روایت ذکر شده است. بنا به روایت اول، در عصر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم گروهى از مردم یمن و اطراف آن از دین اسلام روگردان شده و راه ارتداد را در پیش گرفتند. حضرت على علیه السلام از جانب پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ماموریت یافت براى ارشاد و تبلیغ مردم و در صورت لزوم مبارزه با دشمنان و مرتدان، به این منطقه اعزام گردد. آن حضرت پس از نبرد با «بنى زبید» گروهى از آنان را اسیر کرد که خوله نیز در میان آنان بود و در تقسیم غنایم و اسیران، وى نصیب حضرت على علیه السلام شد. خوله براى حضرت على علیه السلام پس از شهادت حضرت زهرا علیها السلام، محمد را به دنیا آورد.

اما بنا به روایت دیگر در اوائل خلافت ابوبکر، دو طایفه بنى اسد و بنى حنیفه به نزاع و نبرد پرداختند و در آن میان، خوله به اسارت بنى اسد درآمد. آنان، وى را به مدینه آورده و در معرض فروش قرار دادند. حضرت على علیه السلام وى را از آنان خریدارى کرد. پس از مدتى، طایفه خوله از این امر آگاهى یافته و به محضر حضرت على علیه السلام در مدینه آمدند و خواستار آزادى و بازگرداندن خوله شدند. حضرت على علیه السلام وى را آزاد کرد و سپس با پرداخت مهریه، وى را به ازدواج خویش درآورد. از آن پس «خوله» به عنوان یکى از همسران امام على بن ابى طالب علیه السلام درآمد و براى آن حضرت، محمد را به دنیا آورد که هم نام و هم کنیه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بود.[۲]

پرورش محمد بن حنفیه

حضرت على علیه السلام پس از فرزندانش از فاطمه زهرا علیهاالسلام که نمونه و بى همتا بوده اند، به برخى از فرزندان خود از سایر همسرانشان نیز علاوه بر محبت پدری، به خاطر تقوا، متانت و مجاهدت علاقه ویژه اى داشت. محمد بن حنیفه از جمله اینها بود.

در روایات چندى آمده است که حضرت على علیه السلام پیش از ازدواج با خوله حنیفه، از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم اذن خواست که اگر خداوند، پسر دیگرى به وى عنایت کند، نام و کنیه اش را نام و کنیه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم یعنى محمد و ابوالقاسم قرار دهد. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نیز چنین اجازه اى به حضرت على علیه السلام داد و به این صورت، نام محمد حنفیه از سوى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و امیرمؤمنان علیه السلام برگزیده شد.[۳]

از آن هنگامى که محمد حنفیه از مادرش خوله، متولد گردید پیوسته مورد تربیت و مراقبت امیرمؤمنان علیه السلام قرار داشت. آن حضرت از وى مردى عالم، شجاع، نیرومند و مبارز ساخت که در جنگ هاى جمل و صفین و نهروان رشادت هاى ویژه اى از خود بروز داد که شگفتى دوستان و دشمنان را برانگیخت.

حضرت على علیه السلام در اواخر عمر شریف خود پس از زخمى شدن در مسجد کوفه به دست عبدالرحمن بن ملجم مرادى و بسترى شدن در خانه، سفارش هاى چندى به اطرافیان، اصحاب و پیروان خود به ویژه به فرزندانش نمود که برخى از وصایاى آن حضرت، ثبت و ضبط گردیده است. از جمله این که آن حضرت، سفارش هایى به دو فرزند والامقامش امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام نمود و آنان را به تقوا، پرهیز از دنیا، گفتار حق، ترحم به یتیمان، دستگیرى از مستمندان، پشتیبانى از ستمدیدگان و مبارزه با ستمکاران، عمل به کتاب خدا و موارد دیگر وصیت کرد. سپس به فرزند دیگرش محمد حنفیه فرمود: آیا تو نیز آنچه را به برادرانت سفارش کرده ام، به گوش گرفته اى؟ محمد گفت: آرى، اى پدر. حضرت فرمود: تو را نیز به مانند آنچه به برادرانت گفته ام، سفارش مى کنم و دیگر این که نسبت به برادرانت (حسن و حسین علیه السلام) تعظیم و توقیر نمایى. زیرا حق آنان بر تو بسیار است و هیچ گاه بدون مصلحت آنان، اقدام به کارى نکنى. سپس حضرت على علیه السلام به امام حسن و امام حسین علیه السلام فرمود: شما را نیز به محمد سفارش مى کنم که او برادر شما و فرزند پدرتان مى باشد. مى دانید که پدرتان وى را دوست مى دارد و به او علاقمند است.[۴]

محمد حنفیه در زمان حسنین

محمد بن حنفیه در ایام امامت برادرانش امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام همیشه در کنار آنان بود و فراز و نشیب هاى روزگار و مسائل سیاسى گوناگون پس از شهادت حضرت على علیه السلام او را از برادرانش جدا نکرد. او به امامت برادران بزرگوارش، همیشه واقف و خرسند بود.

از محمد حنیفه نقل شده است که درباره برادرش امام حسین علیه السلام گفت: ان الحسین اعلمنا علما، و اثقلنا حلما، و اقربنا من رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم و آله رَحِما، کان اماما فقیها... .[۵] همانا حسین علیه السلام از جهت دانش، از همه ما داناتر و از جهت بردبارى از همه ما سنگین تر است و در انتساب به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از همه ما به وى نزدیکتر است. او امامى است فقیه و... .

هنگامى که امام حسین علیه السلام پس از مرگ معاویه، از بیعت با یزید امتناع کرد و قصد خروج از مدینه را نمود، محمد حنفیه به محضر امام حسین علیه السلام رسید و در مقام خیرخواهی به آن حضرت گفت:

اى برادر تو محبوبترين مردم هستى نزد من و گرامى‏‌ترين آنها بر من و از ميان خلق خير تو را خواهم و بس و تو به نصيحت من سزاوارتر هستى تا بتوانى از يزيد بن معاويه و از شهرها دور شو و بيعت مكن و رسولان خود را سوى مردم بفرست و آنها را به خود بخوان اگر مردم پيرو تو شدند و با تو بيعت كردند خداى را سپاسگزار و اگر مردم بر غير تو گرد آمدند دين و عقل تو كاسته نگردد و مروّت و فضل تو از ميان نرود و من مى‏‌ترسم در شهرى از شهرها داخل شوى و مردم اختلاف كنند گروهى با تو شوند و گروهى بر تو پس تو را پيشتر از همه به دم نيزه دهند آن وقت كسى كه خود و پدر و مادرش بهترين همه امّت هستند خونش ضايعتر و اهلش ذليل‏تر گردند.

حسين عليه السّلام فرمود: كجا بروم اى برادر؟

گفت: در مكه منزل گزين اگر در آن منزل آرام توانستى گرفت همان است كه مى‌‏خواهى و اگر تو را موافق نيفتاد به يمن رو اگر در آنجا آرام گرفتن توانى فبها و اگر نتوانستى به ريگستان‏ها و كوهها پناه برو از جايى به جايى رو تا ببينى كار مردم به چه منتهى مى‏‌گردد كه تو به هر كار روى كنى رأى تو از همه كس به صواب نزديكتر است.

حسين عليه السّلام فرمود: اى برادر نيكخواهى كردى و مهربانى نمودى و اميدوارم رأى تو استوار و صواب باشد.

امام حسین علیه السلام نیز به سوى مکه رهسپار شد و به برادرش محمد گفت: من عازم مکه معظمه گردیده ام و برادران، فرزندان و شیعیان خود را با خویش مى برم، تو اگر مى خواهى در مدینه بمان و دیده بان و چشم من باش. هر آنچه در این جا روى مى دهد مرا باخبر گردان.[۶]

سپس امام حسین علیه السلام وصیت نامه‌اى نوشت و به محمد حنفیه سپرد و راهی مکه شد. سپس از آنجا در هشتم ذى الحجه سال ۶۰ قمرى عازم کوفه شد.[۷]

از اخبار دیگر برمى‌‏آید که در زمان اقامت امام حسین (ع) در مکه، وى نیز به آن‏جا آمده و بار دیگر برادر را از رفتن به عراق نهى کرده بود.سید بن طاووس به روایت از امام صادق (ع) مى‏نویسد:

محمد بن حنفیه در شبى که صبح آن امام حسین علیه السلام مى‌‏خواست از مکه خارج شود به نزد برادر آمد و او را از رفتن به این سفر نهى کرد و عذر و مکر و پیمان‏شکنى کوفیان را متذکر شد و گفت: «برادر جان شما مى‌‏دانید که مردم کوفه با پدر و برادرت مکر کردند و من خوف آن دارم که با تو نیز همان کنند؛ اگر صلاح بدانى در مکه باقى بمان چون تو عزیزترین و ارجمندترین افراد امت هستى.» امام در جواب فرمود: «خوف دارم که یزید بن معاویه به طور ناگهانى مرا در حرم خداوند به قتل برساند و موجب هتک حرمت این خانه شوم‏» . محمد بن حنفیه گفت: «اگر از این امر خوف دارى، به سوى یمن یا بیابانى حرکت کن؛ زیرا تو در یمن محترم خواهى بود و هیچ‏کس به تو دست‏رسى نخواهد داشت. امام فرمود: «در آنچه که گفتى، فکر مى‏‌کنم‏»

سحرگاه که امام حرکت کرد و این خبر به محمد بن حنفیه رسید، او به نزد امام (ع) آمد؛ مهار ناقه‏اى را که امام بر آن سوار بود گرفت و گفت: برادرم آیا به من قول ندادى که در پیشنهادم فکر کنى؟ امام فرمود: بلى. گفت: پس چرا در رفتن شتاب نمودى؟ فرمود: بعد از آن‏که رفتى رسول الله صلی الله علیه و آله به نزد من آمد و فرمود: «اى حسین حرکت کن که خداوند مى‌‏خواهد تو را کشته ببیند»

محمد بن حنفیه گفت: «انا لله وانا الیه راجعون . اکنون که با این حالت‏ خارج مى‌‏شوى چرا این زنان را با خود مى‌‏برى؟» امام فرمود: «رسول الله به من فرمود: خداوند مى‌‏خواهد آنان را اسیر ببیند» آنگاه با او وداع نمود و رفت.[۸]

محمد حنفیه و امامت امام سجاد علیه السلام

پس از شهادت امام حسین علیه السلام، بر محمد حنفیه گمان شده بود که چون ارشد اولاد امیرمؤمنان علیه السلام پس از حسنین علیهما السلام است و امام حسین علیه السلام نیز در ظاهر بر شخصى خاصى سفارش نکرده است، پس امامت شیعیان به او منتقل شده است و هموست که جانشین برادر شهیدش امام حسین علیه السلام شده است. اما پس از مناظره با امام زین العابدین علیه السلام که عهده دار امامت شیعیان بود و داورى خواهى آن دو از حجرالاسود در خانه خدا و گواهى حجرالاسود بر امامت زین العابدین علیه السلام، حقیقت و واقعیت بر محمد حنفیه آشکار گردید و عارف بر امامت آن حضرت شد.[۹] بنا به روایتى، وى پاى مبارک امام زین العابدین علیه السلام را بوسید و گفت: امامت، مخصوص تو است.[۱۰]

بعضی از علماء احتمال صوری بودن این منازعه را داده‌اند که ضعفای شیعه به وی متمایل نشوند.[۱۱]

محمد حنفیه و قیام مختار

پس از شهادت امام حسين(ع) مختار بن ابي عبيد ثقفي به خونخواهي امام حسين(ع) برخاست.

مختار پس از آنکه از مکه به كوفه آمد و قيامش را اعلام نمود، رسماً خود را نماينده محمد حنفيه، معرفي كرد. و شيعيان امر او را، به خاطر فرمان محمد حنفيه پذيرفتند، و براي اطمينان، گروهي را به مدينه به نزد او فرستادند، تا كاملاً از ادعاي مختار، مطمئن شوند.

عـبدالرحمن بن شريح مي‌گويد: جمعي از سران شيعه در خانه سعد بن ابي سعر حنفي، كه از چهره‌هاي برجسته شيعه بود، جلسه‌اي تشكيل دادند.

عبدالرحمن، كه از بزرگان كوفه بود، در آن جلسه چنين گفت: مختار مي‌خواهد قيام كند و ما را بـه همكاري و ياري خويش دعوت نموده و ما هم بيعت او را پذيرفته‌ايم، ولي نمي‌‌‌دانيم كه واقعاً او از طرف ابن حنفيّه ماموريت دارد يا خودش اين چنين تصميم گرفته است.

او پيشنهاد داد جـمـعـي از سـران شـيـعـه به حجاز بروند و با اهل بيت پيامبر و بازماندگان امام حسين(ع) به ويـژه مـحـمـد حـنـفـيـّه، ديـدار كـنند تا قضيّه روشن شود. آن جمع پيشنهاد را پذيرفتند و به حجاز رفتند و به ملاقات محمد حنفيّه رفتند.

اسود بن جراد كندي گويد: به ابن حنفيه گفتم: « نزد تو حاجتي داريم.» گفت: «سري است يا علني؟» گفتيم: سري است. گفت: پس كمي صبر كنيد.

وي مي گويد: اندكي گذشت تا اينكه وي به گوشه رفت و ما را پيش خود خواند كه به طرف وي رفتيم. عبد الرحمن بن شريح سخن آغاز كرد و بعد از حمد و ستايش پروردگار،گفت: «اما بعد، شما خانداني هستيد كه خدا فضيلت را خاص شما كرده و به سبب پيامبري اعتبارتان داده و حقتان را بر اين امت بزرگ كرده كه هر كه منكر حقتان باشد راي خطا دارد و نصيب ناچيز. به مصيبت حسين رحمة الله عليه دچار شديد كه خاص شما بود اما مصيبت عامه مسلمانان نيز بود.

مـخـتـار ثقفي به كوفه آمده و مدّعي است كه از طرف شما ماموريت دارد و ما را به كتاب خدا و سـنـّت پـيـامبر و خونخواهي اهل بيت پيامبر و دفاع از مظلومان دعوت كرده است. مي‌خواستيم نظر شما را بدانيم.

اگر چنين باشد، با همه وجود، از او حمايت خواهيم كرد و اگر چنين نباشد، او را ترك خواهيم نمود.

وي در ادامه مي گويد: ما نيز يكي يكي مانند عبدالرحمن بن شريح سخناني گفتيم و محمدبن حنفيه نيز همه را گوش داد. بعد از تمام شدن سخنان ما، او شروع به سخن كرد و گفت: «اما بعد آنچه گفتي كه خدا فضيلت را خاص ما كرده، خدا آن را به هر كه بخواهد مي دهد، كه خدا فضل بزرگ دارد، خدا را حمد مي كنم.

اما آنچه از ابتلاي ما به مصيبت حسين گفتي، اين در كتاب خدا بود و حادثه‏اي بود كه بر وي رقم رفته بود و كرامتي بود كه خدا به او ارزاني داشت و خداوند به واسطه اين آزمايش و ابتلا منزلت گروهي بالا برد و و برخي ديگر را به زير آورد و امر الهي مقدر و حساب شده است.

اما اين كه شما گفتيد كسي شما را براي خونخواهي ما دعوت كرده است. به خدا سوگند، دوست دارم خـدا بـه وسيله هر يك از بندگان خود كه بخواهد انتقام خون ما را از دشمنانمان بگيرد. اين نظر من است. براي خودم و شما از خدا آمرزش مي‏خواهم.»[۱۲]

و به روايت ابن نما وقتي انقلابی‏‌های كوفه نزد محمدبن حنفيه آمدند و به او گفتند مختار قيام كرده است، نمي‏دانيم آيا اين قيام مورد تاييد است‏ يا نه؟ اگر مورد تاييد است ما هم وارد شويم. او گفت:

«قوموا بنا الي امامي و امامكم علي بن الحسين؛ برخيزيد نزد امام من وامامتان علي بن الحسين برويم.»

وقتي بر حضرت وارد شدند محمد بن حنفيه خدمت امام گزارش داد كه اينان با چه هدفي آمده‏‌اند».

امام سجّاد(ع) كه مصلحت را در رابطه مستقيم با اين قيام نمي ديد؛ زيرا امام سجاد(ع) به خاطر داشتن منصب امامت و رهبري شيعه و همچنين به از اين جهت كه ولي دم شهداي كربلاست، از سوي حكومت شديداً تحت نظارت بود.

به اين دليل، امام زين العابدين(ع) ضمن تاييد كلي حركت، آنان را به محمد بن حنفيه حواله داد و عموي خود را در اين امر جانشين و نماينده خود معرفي كرد و فرمود:

«يا عَمُّ، لَوْ انَّ عَبْداً تَعَصَّبَ لَنا اهْلَ الْبَيْتِ لَوَجَبَ عَلَي النَّاسِ مُوَّازِنُهُ وَ قَدْ وَلَّيْتُكَ هَذَا الْامْرَ فَاصْنَعْ ما شِئْتَ؛

عمو جان، اگر برده‏اي هم به پشتيباني از ما اهل بيت خروج كند، برمردم واجب است كه او را كمك كنند و من مسئوليت اين امر «ورود در قيام مختار را» به تو واگذار كردم هر گونه صلاح مي داني عمل كن.» [۱۳]

پـاسـخ صـريـح و قـاطـع امـام، تـكـليـف را روشن كرد و سران شيعه شاد شدند و با خود گفتند: امام و محمد حنفيّه به ما اجازه قيام دادند. آنان به كوفه بازگشتند و مختار با بهره مندی از حمایت آنان قیام خود را آغاز نمود.[۱۴]


وفات محمد حنفیه

محمد بن حنفیه در اول ماه محرم سال ۸۱ هجرى قمرى در سن ۶۵ سالگى در خلافت عبدالملک بن مروان بدرود حیات گفت. پس از درگذشت او، فرزندش ابوهاشم و بنا به روایتى ابان بن عثمان، والى مدینه بر وى نمازگزارد. بلاذرى به نقل از واقدى، سال وفات محمد حنفیه را، ۸۲ قمرى ذکر کرده است.[۱۵]

درباره محل وفاتش نیز اختلاف است. برخى ایله، برخى طائف و گروهى مدینه را محل درگذشتش مى دانند. ولى ظاهرا همه اتفاق دارند بر این که مدفنش در قبرستان بقیع، واقع در مدینه منوره مى باشد.

محمد حنفیه داراى ۲۴ فرزند بود که ۱۴ تن پسر و ۱۰ تن دختر بودند. اعقاب وى از دو پسرش على و جعفر مى باشد.[۱۶]

فرقه کیسانیه

چنانکه گفته شد برخى از شیعیان، پس از شهادت امام حسین علیه السلام اعتقاد به امامت محمد حنفیه پیدا کرده و به «کیسانیه» معروف شدند. این مذهب، نخستین انشعابى بود که در میان شیعیان امیرمؤمنان علیه السلام و پیروان اهل بیت علیه السلام به وجود آمد.

کیسانیه معتقد بودند که محمد حنفیه، امام چهارم شیعیان و همان مهدى موعود است که در کوه هاى رضوى (کوهستانى در یمن) جاى کرده است و روزى ظهور خواهد نمود.[۱۷] گرچه مدتى براى این مذاهب انحرافى، پیروانى در عالم اسلام به وجود آمد ولى خوشبختانه هم اکنون، این مذهب منقرض شده و اثرى از آن نیست.

پانویس

  1. انساب الاشراف، ص ۱۱۰؛ الارشاد، ج ۱، ص ۳۵۴ و کشف الغمه، ج ۱، ص ۵۹۰.
  2. انساب الاشراف، ص ۱۱۰.
  3. انساب الاشراف، ص ۱۱۱.
  4. کشف الغمه، ج ۱، ص ۵۷۴.
  5. بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۱۴۰.
  6. دمع السجوم (ترجمه نفس المهموم)، ص61
  7. منتهى الامال، ج ۱، ۲۹۸ و ۳۲۱ و الارشاد، ج ۲، ص ۳۴.
  8. ابن ‏طاووس، لهوف، ص63 تا 65.
  9. الاحتجاج، ج ۲، ص ۴۶.
  10. منتهى الامال، ج ۲، ص ۲۳.
  11. الخرائج و الجرائج، ج۱، ص۲۵۸ و بحارالانوار، ج۴۶، ص۳۰
  12. تاريخ طبري، محمدبن جرير طبري، ج 6، ص 13؛ الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج 4، ص 214.
  13. بحارالانوار، علامه مجلسي، ج45، ص365.
  14. سيدرضي سيدنژاد، زندگاني محمد بن حنفيه، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما.
  15. همان، ص ۱۱۱.
  16. منتهى الامال، ج ۱، ص ۱۸۶.
  17. شیعه در اسلام، ص ۳۳.

منابع

  • سید تقی واردی، روز شمار تاریخ اسلام، جلد اول (ماه محرم).
  • علامه شعرانى‏، دمع السجوم (ترجمه نفس المهموم شيخ عباس قمى)، قم، هجرت‏، 1381 ش‏.
  • سيد ابن طاووس‏، اللهوف على قتلى الطفوف‏، تهران، نشر جهان،‏ 1348 ش‏.
  • سيدرضي سيدنژاد، زندگاني محمد بن حنفيه، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما.