قاعده ولایت حاکم بر ممتنع

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

تعریف روشن و مختصر قاعده این است که حاکم مسلمانان، در مورادی که شخصی از پرداخت حقوقی (به معنای عام آن) که بر عهده دارد امتناع می کند، او را مجبور به ادای حقی که بر عهده دارد می کند.[۱]

بیان قاعده

ولایت حاکم از ریشه ‌دارترین و کهن‌ترین مباحثى است که در آثار فقهى قابل مشاهده است. طبیعت قوانین اسلام و رسالت بزرگ آن، در کنار دلایل بسیار دیگرى موجب شده است که این بحث به عنوان رکنى در فقه مورد استناد و اتکا بوده باشد.

گذرى نه چندان طولانى و عمیق، در تراث فقهى این نتیجه را به انسان مى‌ قبولاند که ولایت حاکم بر ممتنع، به عنوان اصل موضوعه (اصل مورد قبول) نزد تمامى فقها پذیرفته شده و جاى مناقشه ندارد، اگر چه در برخى مصادیق، اختلافاتى قابل مشاهده است.

در معنای این قاعده گفته اند: حاکم مسلمانان، در مورادی که شخصی از پرداخت حقوقی که بر عهده دارد امتناع می کند، او را مجبور به ادای حقی که بر عهده دارد می کند.

اما سوالی مطرح می شود که آیا هر حاکمی چنین اختیاراتی دارد و به صرف این که مسلمان است و بر مسلمانان حکمرانی می کند، می تواند چنین اختیاراتی داشته باشد؟ یا این که منظور اشخاصی اند که از همه احکام و مسائل عبادات و معاملات اسلام آشنایی داشته و به مبانی آن تسلط دارند؟ در کتاب "قواعد فقه" بعد از بررسی نسبتاً گسترده معنای حاکم در روایات و کلام فقها چنین آمده است: "خلاصه این که، با توجه به موارد دیگر کاربرد کلمه حاکم در فقه، به نظر مى‌رسد مقصود فقهاء از این واژه در اینجا عبارت است از «فقیه جامع الشرائط که علاوه بر سمت قضا و سمت دادستان، سمت محتسب به معنى عام آن را دارا بوده و داراى صلاحیت ادارى وسیعى است».[۲]

دلائل این قاعده

الف. عقل و بنای عقلاء (دلیل عام):

حفظ نظام اجتماعی مردم و برپایی عدل، آرمان و شعار تمامى افراد بشر است، لذا عقل به برپایی چنین عدالتی حکم می کند. از طرفی در جامعه‌اى که عمل به قانون و وظایف قانونى، به عنوان زیر بناى تمام روابط اجتماعى پذیرفته شده است، به ناچار بایستى با قانون‌شکنان برخوردى مناسب روا داشت، تا تجاوز آنان از مرزهاى ترسیم شده از سوى مراجع ذى صلاح و قانون گذار اختلالى در نظم عمومى به وجود نیاورده، دیگران را نیز تشویق به تخلف نسازد. همین استدلال ساده ‌حقوقى، مهم ترین مبناى پیدایش قاعده مورد بحث است. لذا اکثر فقهاء براى استناد به این قاعده نیازى به استدلال و ارائه دلیل ندیده و به عنوان اصلى مسلّم و خدشه ‌ناپذیر به قاعده ولایت حاکم بر ممتنع نگریسته‌اند. سرّ چنین برداشتى، وضوح حکم و پشتوانه روشن عقلى آن بوده است و یا این که ادلّه ولایت فقیه را کافى و بى ‌نیاز کننده از این بحث مى‌دانسته‌اند.[۳]

ب. روایات (دلیل خاص):

عبارت «الحاکم ولى الممتنع» به این شکل در روایتى نیامده است، امّا مضمون آن را در برخى روایات مى‌توان یافت، از جمله:

۱. سلمة بن سهل روایت کرده است که على (ع) به شریح فرمودند: در مورد افرادى که در پرداخت دیون مردم با وجود امکان و قدرت مالى سهل انگارى مى‌کنند، نظارت کن. حقوق مردم را با فروش املاک و اموال از ایشان بستان. زیرا من از رسول الله شنیدم که مى‌فرمود سهل انگارى توسّط شخص توانا، ستم بر مسلمان طلبکار است.[۴]

اگر چه برخی سهل را ضعیف شمرده اند ولی با توجه به متن آن، روایت مورد قبول واقع شده است.[۵]

۲. از امام صادق روایت شده است که فرمود در زمان رسول الله (ص) گندم نایاب شد، مسلمانان به حضور ایشان آمدند و گفتند: اى رسول خدا گندم نایاب است و جز نزد فلان کس، هیچ جاى دیگرى وجود ندارد، به او دستور دهید که بفروشد. رسول خدا به آن شخص خطاب کرد و گفت: مسلمانان گزارش مى‌دهند که گندم نایاب شده مگر آن که مقدارى که نزد تو است، همه را در معرض فروش قرار بده و هر گونه که مایلى بفروش و حبس و نگهدارى نکن.[۶]

البته در متن فوق بیانی از مرحله امتناع به میان نیامده تا نوبت به اعمال ولایت یعنى فروش مستقیم توسّط خود رسول اللّه برسد. امّا در وضعیتى مشابه آنچه در روایت توصیف شده، امتناع دارنده طعام از فروش آن امرى طبیعى است. این امر از مراجعه مسلمانان به پیامبر و تقاضاى صدور دستور فروش نیز قابل استظهار است.[۷]

۳. ابو بصیر از امام باقر (ع) نقل کرده است: هر کس از تأمین لباس و آذوقه همسر خویش خوددارى نماید، امام حق دارد که میانشان جدایى افکند. این روایت را چه در مورد عاجز از انفاق بدانیم و چه در مورد ممتنع از آن، ظهور در این دارد که وى از طلاق زوجه خوددارى مى‌ نماید.[۸]

ج. اجماع:

در کلمات برخی از بزرگان بر این قاعده ادعای اجماع شده است.[۹] این اجماع، اگر بر نفس عنوان قاعده منعقد نشده باشد، لا اقل بر مصادیق آن به طور فراوان ادعا شده است.[۱۰]

با توجه به مطالبی که بیان شد معنای قاعده و دلائل آن روشن شد، ولی همان طور که گفته شد این قاعده دارای تطبیق های فراوانی در فقه است که درباره هر کدام از آن به طور جداگانه بحث های مفصلی آمده است.

پانویس

  1. شهیدی تبریزی، فتاح، هدایة الطالب إلی أسرار المکاسب، ج ‌۳، ص ۶۰۵، چاپ اطلاعات، تبریز، ۱۳۷۵ق.
  2. محقق داماد، سید مصطفی، قواعد فقه، ج ‌۳، ص ۲۱۳، مرکز نشر علوم اسلامى‌، تهران، ۱۴۰۶ق.
  3. نک: اصفهانی، محمد حسین، حاشیة کتاب المکاسب، ج ‌۲، ص ۳۹۹، انوار الهدی، قم، چاپ جدید، ۱۴۱۸ق.
  4. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۷، ص ۴۱۲، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۴۰۷ق.
  5. قواعد فقه ، ج ‌۳، ص ۲۰۵.
  6. کلینی، کافی، ج ۵، ص ۱۶۴.
  7. قواعد فقه ، ج ‌۳، ص ۲۰۶.
  8. صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۴۴۱، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۴۱۳ق.
  9. نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج ‌۲۲، ص ۴۸۵، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.
  10. مرحوم شیخ محمد حسین غروى اصفهانى در همین زمینه مى‌گویند: «ولایت حاکم در بسیارى از این موارد (و مصادیق) اجماعى است و در سخنان اصحاب به‌ عنوان اصلى مسلم مطرح شده به طورى که بدون نیاز به اثبات آن، مورد استناد قرار مى‌گیرد. نک: حاشیة کتاب المکاسب، ج ‌۲، ص ۳۹۹، چاپ جدید.

منبع

ولایت جاکم بر ممتنع، اسلام کوئیست، بازیابی: هفتم اردیبهشت 1394.

فقه
کلیات: تاریخ فقه، ابواب فقه، احکام، اجتهاد، منابع اجتهاد در فقه شیعه، تقلید، اصول فقه، قواعد فقهی
منابع: عروة الوثقى، شرایع الاسلام، علل الشرائع، لمعه، جواهرالكلام، المكاسب المحرمه، مدارک الاحکام و ...
↓ رده ها ↓
فقه: فقیهان، منابع فقهی، اصطلاحات فقهی، آیات الاحکام، منابع اجتهاد در فقه شیعه، قواعد فقه
اصول فقه: اصول فقه، اصولیون، منابع اصول فقه، اصطلاحات اصول فقه
احکام: احکام، احکام عبادی، احکام اقتصادی، احکام خانواده، احکام روابط اجتماعی، احکام قضایی و جزایی، احکام اطعمه و اشربه، اصطلاحات احكام
قواعد فقهی
اصالت صحت، قاعده اشتراک، اهم و مهم، تداخل اسباب و مسببات، قاعده حلیت، قاعده طهارت، قاعده فراغ و تجاوز، قاعده قرعه، لاتعاد، لاضرر، قاعده میسور، نفی عسر و حرج، قاعده ید، قاعده سوق، نفی سبیل، قاعده لزوم، قاعده تسلیط، اکل مال به باطل، ولایت حاکم بر ممتنع، الاقرب فالاقرب