دعای ۵۱ صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش چهارم)
إِلَهِی لَمْ تَفْضَحْنِی بِسَرِیرَتِی، وَ لَمْ تُهْلِکنِی بِجَرِیرَتِی، أَدْعُوک فَتُجِیبُنِی وَ إِنْ کنْتُ بَطِیئاً حِینَ تَدْعُونِی، وَ أَسْأَلُک کلَّمَا شِئْتُ مِنْ حَوَائِجِی، وَ حَیثُ مَا کنْتُ وَضَعْتُ عِنْدَک سِرِّی، فَلَا أَدْعُو سِوَاک، وَ لَا أَرْجُو غَیرَک
لَبَّیک لَبَّیک، تَسْمَعُ مَنْ شَکا إِلَیک، وَ تَلْقَى مَنْ تَوَکلَ عَلَیک، وَ تُخَلِّصُ مَنِ اعْتَصَمَ بِک، وَ تُفَرِّجُ عَمَّنْ لَاذَ بِک.
إِلَهِی فَلَا تَحْرِمْنِی خَیرَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولَى لِقِلَّةِ شُکرِی، وَ اغْفِرْ لِی مَا تَعْلَمُ مِنْ ذُنُوبِی.
إِنْ تُعَذِّبْ فَأَنَا الظَّالِمُ الْمُفَرِّطُ الْمُضَیعُ الْآثِمُ الْمُقَصِّرُ الْمُضَجِّعُ الْمُغْفِلُ حَظَّ نَفْسِی، وَ إِنْ تَغْفِرْ فَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
خداوندا مرا به نیت سوئم رسوا ننمودی و به گناهم هلاک نساختی، تو را میخوانم و تو مرا پاسخ میگویی گرچه هنگامی که تو مرا میخوانی در پاسخ تو کند هستم، و هر حاجتی که دارم از تو میطلبم، و هر کجا که باشم رازم را پیش تو میسپارم، پس غیر تو کسی را نمیخوانم، و به غیر حضرتت به احدی امید ندارم،
لبّیک، لبّیک، تو شکایت شاکی به درگاهت را میشنوی، و به کسی که به تو اعتماد کند رو میآوری، و هرکه را به دامان رحمتت درآویزد رهایی میدهی، و هر که به تو پناهنده شود غمش را میزدایی،
خداوندا پس مرا به خاطر کمی شکرم از خیر دنیا و آخرت محروم مکن، و گناهانی را که از من خبرداری ببخش،
اگر مرا عذاب کنی من آنم که بر خود ستم روا داشتم و از حدّ و مرز خود پای نهادم و فرمانت را چنانکه باید مواظبت نکردم و از نصیب خویش از جانب تو غفلت ورزیدم، و چنانچه مرا مورد آمرزش قرار دهی پس تو مهربانترین مهربانانی.
ترجمه آیتی
خدایا، به سبب آنچه در باطنم مى گذرد، مرا رسوا نساخته اى و به سبب گناهانم هلاک نکرده اى. تو را مى خوانم و تو پاسخم مى دهى، هر چند به هنگامى که مرا مى خوانى من در پاسخ تو درنگ مى کنم. هر نیازم که باشد از تواش مى خواهم و هر جا که باشم، راز دل خود به تو مى سپارم. جز تو کسى را نمى خوانم، جز تو به کسى امید ندارم.
لبیک لبیک. هر کس به تو شکایت آورد، مى شنوى. هر کس بر تو توکل کند، بدو روى مى کنى. هر کس را که چنگ در ریسمان تو زند، رهایى مى بخشى و از کسى که به تو پناه آورد، غم و اندوه مى زدایى.
اى خداوند، مرا به سبب اندک بودن سپاسگزاریم از خیر دنیا و آخرت محروم مکن. گناهانم را که تنها تو مى دانى چیست بیامرز.
اگر مرا عذاب کنى، سزاى من است، که من ستمگرم و تباهکارم و گنهکارم و مقصرم و سهل انگارم و غافل از بهره ى خویش هستم. اگر مرا بیامرزى، چه شگفت، که تو مهربان ترین مهربانانى.
ترجمه ارفع
پروردگارا به خاطر آنچه در سر وجودم هست مرا رسوا مکن و به علت لغزشهایم نابودم مفرما. من ترا مى خوانم اجابتم کن گرچه وقتى تو را مى خوانم در اطاعت از تو سست هستم و هر چه حاجت داشته باشم از تو طلب مى کنم و هر کجا که هستم راز دلم را پیش تو مى گذارم، بنابراین غیر تو را نمى خوانم و به غیر تو امیدى ندارم. دعوتت را اجابت کردم،
دعوتت را اجابت کردم، تو هر که به درگاهت شکایت آورد مى شنوى و هر که به تو اعتماد کند به او روى مى آورى و هر که به تو اهتمام جوید از گرفتارى آزادش فرمایى و هر که بر تو پناه برد گشایشش عطا نمایى.
خدایا دنیا و آخرت را به خاطر کمى شکرم بر من حرام مکن و آنچه از لغزشها درباره ى من سراغ دارى مورد عفوت قرار ده
که اگر عذابم کنى معلوم است که من ظالم، افراط کننده و تباه گر، گنهکار، مقصر، واگذارنده و غافل از خطا و بهره خودم مى باشم و اگر عفوم فرمایى پس تو مهربان ترین مهربانانى.
ترجمه استادولی
خداى من، مرا به درون ناپاکم رسوا نکردى، و به گناهم هلاک نساختى، تو را مى خوانم و زود جوابم مى دهى اگر چه وقتى مرا مى خوانى دیر پا سخت مى دهم. و هر یک از حاجت هایم را که بخواهم از تو درخواست مى کنم، و هر جا که باشم رازم را با تو در میان مى نهم، پس جز تو را نمى خوانم، و جز به تو امید نمى بندم.
گوش به فرمانم و در خدمتم، تو شکایت شاکى را مى شنوى، و با کسى که بر تو توکل کند (با روى باز) دیدار مى کنى، و هر که را به ریسمان تو چنگ زند مى رهانى، و اندوه هر که را به تو پناه آورد مى زدایى.
خداى من، پس مرا به خاطر سپاس اندکم از خیر دنیا و آخرت محروم مکن، و گناهانى را که از من مى دانى بیامرز.
اگر عذاب کنى این منم که ستمگر و کم کار و سهل انگار و گنهکار و مقصر و کاهل و اهمالگر بهره خویشم، و اگر بیامرزى این تویى که مهربان ترین مهربانانى.
ترجمه الهی قمشهای
اى پروردگار من مرا به زشتیهاى سریرتم (و گناهان پنهانیم) مفتضح و رسوا مگردان و به اعمال بدم هلاک مکن اى خدا تو را هرگاه بخوانم مرا اجابت مى کنى گرچه هرگاه تو مرا (به اطاعت امرى) خوانى من بسیار کندى و کاهلى مى کنم از تو اى خدا من هر حاجتى دارم درخواست مى کنم و هر کجا باشم (و به هر حال پسند و ناپسندم) سر درونم را نزد تو به امانت مى گذارم غیر تو را (در انجام مقاصدم) نمى خوانم و جز حضرتت به هیچ کس امید ندارم (در هر حال و در هر عالم چشم امیدم به درگاه کرم تست و هیچ کس را قادر بر انجام حوائجم جز تو نمى دانم)
لبیک لبیک (گویان به کوى تو به اجابت فرمانت مى آیم) اى خدا تو هر که به درگاهت به شکایت آید مى شنوى (و به فریادش مى رسى) و هر که بر حضرتت توکل و اعتماد کند او را کفایت مى کنى و هر که به درگاهت عصمت و ایمنى طلبد او را (از هر بلا و شر و فتنه عالم) خلاص مى گردانى (و ایمنى مى بخشى) و هر که به تو پناهنده شود فرج و آسایش (از هر غم و رنج و الم) عطا خواهى کرد
اى خداى من مرا چون سپاس و شکرم اندک است از خیرات دنیا و آخرت محروم نگردان (و تمام خیرات و سعادت دو عالمم عطا فرما) و آن گناهانم که همه را مى دانى (و بسا من بسیارى را فراموش کرده ام) همه را بیامرز
که اگر تو مرا عذاب کنى (به گناهان بى حسابم). البته من خود بر خویش ظلم و ستم کرده ام و راه تضییع و خطا و تقصیر و قصور پیش گرفته ام و از حظ و بهره خود غفلت ورزیده ام و اگر (از لطف و کرم) گناهانم ببخشى (و عذاب نفرمائى به رحمت واسعه ات مرا بخشیدى) که تو مهربانترین مهربانان عالمى.
ترجمه سجادی
خداى من، به (ناپاکى) درونم مرا رسوا نکردى و به گناهمْ مرا هلاک ننمودى. تو را مى خوانم، پس مرا اجابت مى کنى و اگر چه هنگامى که مرا مى خوانى، کند هستم. و هر حاجتى که مى خواهم، از تو درخواست مى کنم و هر کجا که باشم راز خود را نزد تو مى گذارم. پس جز تو را نمى خوانم و به جز تو امیدوار نیستم.
در فرمانبرى ات پابرجایم. کسى را که به درگاه تو شکایت کند، مى شنوى و به کسى که بر تو اعتماد کرده، رو مى آورى و هر کس را که به (رشته) تو دست آویزد، مى رهانى و غم و اندوه را از کسى که به تو پناه آورده، برطرف مى کنى.
خداى من، پس مرا به خاطر سپاس اندکم، از خیر آخرت و دنیا بى بهره نگردان و گناهانى را که از من مى دانى، بیامرز.
اگر کیفر کنى، این من هستم که ستمکار، سهل انگار، تباه کننده، گنهکار، مقصّر، اهمال کننده، واگذارنده بهره خویشم و اگر بیامرزى، پس تو بخشاینده ترین بخشایندگانى.
ترجمه شعرانی
مرا بدان کارهاى نهانى رسوا نساختى و به گناه هلاک نکردى، هرگاه تو را مى خوانم تو زود اجابت من مى کنى اما وقتى تو مرا مى خوانى من دیر پاسخ مى دهم و هر حاجت که خواهم از تو مى خواهم و هر جا هستم راز خود را با تو در میان مى نهم. غیر تو را نمى خوانم و به دیگرى امید ندارم.
لبیک لبیک. هر که شکایت سوى تو آرد مى شنوى و هر کس توکل بر تو کند او را مى پذیرى و هر کس به تو متوسل شود او را از سختى مى رهانى و هر که پناه به تو آرد گشایش مى دهى.
پس اگر چه سپاس تو کمتر گویم مرا از خیر دنیا و آخرت محروم مکن و آن گناهان مرا که مى دانى بیامرز.
اگر مرا عذاب کنى منم که بر خود ستم کردم و از حد خود پاى بیرون نهادم و فرمان تو را سست گرفتم گناهکارم و مقصر لا ابالى به بخت خود پشت پا زده و اگر بیامرزى ارحم الراحمینى.
ترجمه فولادوند
بار خدایا! به سبب آنچه در نهانخانه ى درونم مى گذرد، مرا رسوا نکرده و به سبب گناهانم هلاکم نساخته اى. تو را مى خوانم و پاسخم مى دهى هر چند که وقتى تو مرا مى خوانى در پاسخت کندى مى ورزم. هر نیازى که مراست از تو خواهانم و هر جا که باشم رازم را به تو مى سپارم. جز تو کس را نخوانم و جز تو امید به کس ندارم.
«آرى»، «آرى» تویى که شکوه آن کس را که پیش تو مى آورد مى شنوى و هر آن کس که بر تو توکل مى کند بدو روى مى آورى و هر کس را که در پناه لطفت درآویزد مى رهانى و هر آن کس را که در جوارت خزد گشایش مى بخشى.
بار الها! مرا به سبب کمى سپاسگزاریم از خیر دنیا و آخرت محروم مفرما. و گناهانم را که تنها تو مى دانى، بیامرز.
اگر مرا در شکنجه کشى، خود سزاى من است چرا که ستمکار و سهل انگارم و گناهکار، و غافل از بهره ى خویشم و اگرم بیامرزى تویى مهربانترین مهربانان.
ترجمه فیض الاسلام
اى خداى من (پیش از این) به سبب (بدى) نیت و قصدم مرا (میان مردم) رسوا نکردى، و به وسیله ى گناهانم هلاک و تباه ننمودى، تو را مى خوانم پس (درخواست) مرا اجابت کرده مى پذیرى و اگر چه هنگامى که تو مرا مى خوانى (امر مى فرمائى) من (در فرمانبرى) کندم، و هر حاجت و خواسته اى که مى خواهم از تو درخواست مى نمایم، و هر کجا که هستم راز خود را (که دوست ندارم دیگرى بر آن آگاه شود) پیش تو مى گذارم (آشکار مى سازم) از این رو جز تو را نمى خوانم، و به جز تو امید ندارم
لبیک لبیک یعنى بر طاعت و فرمانبرى از تو ایستادگى دارم (زیرا) مى شنوى (شکایت و گله ى) کسى را که نزد تو شکایت کند، و رو مى آورى (یا بى نیاز مى گردانى، اگر بجاى و تلقى من توکل بخوانیم و تکفى من توکل چنانکه از نسخه ى ابن ادریس نقل شده) به کسى که بر تو اعتماد نماید، و مى رهانى هر که را که به (رشته ى) تو دست آویزد، و غم و اندوه را دور مى سازى از هر که به تو پناه آورد
اى خداى من پس (اکنون که با بندگانت چنین رفتار مى کنى) مرا به سبب ناسپاسیم از خیر و نیکى آخرت و دنیا نومیدم مگردان (زیرا من به تو شکایت مى کنم و اعتماد مى نمایم و دست مى آویزم و پناه مى برم) و گناهانم را که تو مى دانى بیامرز
اگر عذاب کنى پس (از راه عدل است، زیرا) من (به سبب نافرمانى) ستمکار مقصر تباه کننده ى گناهکار کوتاهى کننده ى واگذارنده ى اهمال کننده ى بهره ى خود هستم، و اگر بیامرزى پس (از راه فضل و احسان است، زیرا) تو مهربانترین مهربانانى.شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
«إِلَهِی لَمْ تَفْضَحْنِی بِسَرِیرَتِی وَ لَمْ تُهْلِکنِی بِجَرِیرَتِی أَدْعُوک فَتُجِیبُنِی وَ إِنْ کنْتُ بَطِیئاً حِینَ تَدْعُونِی
وَ أَسْأَلُک کلَّمَا شِئْتُ مِنْ حَوَائِجِی وَ حَیثُ مَا کنْتُ وَضَعْتُ عِنْدَک سِرِّی فَلاَ أَدْعُو سِوَاک وَ لاَ أَرْجُو غَیرَک
لَبَّیک لَبَّیک تَسْمَعُ مَنْ شَکا إِلَیک وَ تَلْقَى مَنْ تَوَکلَ عَلَیک وَ تُخَلِّصُ مَنِ اعْتَصَمَ بِک وَ تُفَرِّجُ عَمَّنْ لاَذَ بِک
إِلَهِی فَلاَ تَحْرِمْنِی خَیرَ الآْخِرَةِ وَ الْأُولَى لِقِلَّةِ شُکرِی وَ اغْفِرْ لِی مَا تَعْلَمُ مِنْ ذُنُوبِی
إِنْ تُعَذِّبْ فَأَنَا الظَّالِمُ الْمُفَرِّطُ الْمُضَیعُ الآْثِمُ الْمُقَصِّرُ الْمُضَجِّعُ الْمُغْفِلُ حَظَّ نَفْسِی وَ إِنْ تَغْفِرْ فَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»:
"بارالها مرا به نیت بدم رسوا نکردى، و به گناه هلاکم نساختى. تو را مى خوانم و پاسخم مى دهى، اگر چه هنگامى که مرا مى خوانى کندم، و هر حاجتى که دارم از تو مى خواهم و هر کجا باشم راز خود را پیش تو مى سپارم و جز تو کسى را نمى خوانم و به غیر تو امید ندارم.
لبّیک، لبّیک، تو مى شنوى شکایت ها را، و به کسى که بر تو توکل کند رومى آورى، و هر که را به دامانت درآویزد رهایى مى بخشى، و هر که به تو پناه آورد فرج عنایت مى کنى.
بارالها پس مرا به خاطر ناسپاسى از خیر دنیا و آخرت محروم مکن، و گناهانى را که از من مى دانى بیامرز، اگر عذاب کنى پس من آن ستمکار مقصر اهمال پیشه گناهکار کوتاهى کننده واگذارنده از بین برنده سهم خویشم، و چنانچه بیامرزى پس تو مهربان ترین مهربانانى".
من که هر لحظه زار مى گریم *** از غم روزگار مى گریم
دلبرى بود در کنار مرا *** کرد از من کنار مى گریم
از غم غمگسار مى نالم *** وز فراق نگار مى گریم
دوش با شمع گفتم از سرِ سوز *** که من از عشق یار مى گریم
ماتم بخت خویش مى دارم *** زان چنین سوگوار مى گریم
با چنین خنده گریه تو ز چیست *** کز و بس دل فکار مى گریم
داشتم گفتِ دلبرى شیرین *** زو شدم دور زاد مى گریم
چون عراقى حدیث او بشنید *** زاتر من ز پار مى گریم
شرح صحیفه (قهپایی)
«الهى لم تفضحنى بسریرتى».
السریره: واحده السرائر، و هى الاعمال التى اسرها العباد و اخفوها، من العقائد و النیات و غیرها.
یعنى: اى خداوند من، رسوا نساختى مرا به اعمالهاى نهانى من.
«و لم تهلکنى بجریرتى».
و هلاک نساختى مرا به گناهان من.
«ادعوک فتجیبنى و ان کنت بطیئا حین تدعونى».
مى خوانم تو را پس اجابت مى کنى دعوت مرا و اگر چه من دیر کننده ام چون بخوانى مرا. یعنى دیر به عمل آورنده ام اوامر تو را.
«و اسالک کل ما شئت من حوائجى».
و از تو مى خواهم هر چه خواهم از حاجتهاى خود.
«و حیث ما کنت وضعت عندک سرى. فلا ادعو سواک، و لا ارجو غیرک».
و هر جا که باشم مى گذارم نزد تو اسرار پنهانى خود را. پس نمى خوانم سواى تو را، و امید ندارم غیر تو را.
«لبیک! لبیک! تسمع من شکا الیک و تکفى من توکل علیک».
اى: اجابتى لک -یا رب- حاصل بعد اجابه على التوالى. من: لب بالمکان و الب به، اذا قام به دائما. کما قیل: حنانیک، اى: رحمه بعد رحمه.
یعنى: اجابت کردن دعوت من تو را حاصل است بعد از اجابتى در پى یکدیگر. مى شنوى فریاد آن کسى که شکوه آورد به سوى تو. و کفایت مى کنى مهم آن کسى که توکل و اعتماد کرد بر تو.
«و تخلص من اعتصم بک».
و خلاص مى سازى و مى رهانى از عذاب آن کس که چنگ در تو زد.
«و تفرج عمن لا ذبک».
اى: لجا الیک.
(یعنى:) و مى برى غم و اندوه از آن کسى که پناه آورد به تو.
«الهى، فلا تحرمنى خیر الاخره و الاولى لقله شکرى. و اغفر لى ما تعلم من ذنوبى».
اى خداوند من، محروم مگردان مرا از خیر آخرت و دنیا از جهت کم سپاسى من. و بیامرز مرا از آنچه مى دانى تو از گناهان من.
«ان تعذب فانا الظالم المفرط المضیع الاثم المقصر المضجع المغفل حظ نفسى».
المفرط: المقصر فیما امر به. المضیع من: ضاع الشىء یضیع، اى: هلک.
و التضجیع فى الامر: التقصیر فیه. المغفل من الغفله و الاهمال.
(یعنى:) اگر عذاب مى کنى، پس منم بیداد کننده ى تقصیر کننده ى گناهکار غفلت ورزنده بهره و حظ نفس خود را و سزاوار عذابم.
«و ان تغفر فانت ارحم الراحمین».
و اگر مى آمرزى پس تو بخشنده ترین بخشایندگانى.
شرح صحیفه (مدرسی)
اى پروردگار من رسوا مکن مرا به پنهانى من، و هلاک مکن مرا به گناهان من.
انسان بیچاره مبتلا به گناه گناه گاهى سبب شود او را خوار نماید در دنیا و آخرت، و گاهى او را هلاک و نابود نماید، یعنى سبب شود که در آتش بسوزد.
مى خوانم تو را پس بدون مهلت اجابت مى کنى تو مرا اگر چه هستم دیر جواب هنگامى که مى خوانى تو مرا.
بلى مقایسه نیست ما بین اجابت بنده با اجابت خدا زیرا که خداى عزوجل لایزال در مقام افاضه ى فیض و رافت است و بنده در مقام طغیان و تمرد است.
حضرت حجه الله فى الارضین عجل الله تعالى فرجه در دعاى افتتاح مى فرماید تو مرا مى خوانى من کناره مى کنم از تو و روى برمى گردانم و تو مرا دوست دارى من تو را دشمن دارم.
سئوال مى نمایم من تو را هر چیزى که مى خواهم از حاجات خود هر جا که بوده باشم مى گذارم نزد تو راز و سر خود مرا.
پس نمى خوانم من سواء تو را و امید ندارم من غیر تو را.
ایستاده ام در خدمت تو مى شنوى کسى را شکایت نموده است به سوى تو ملاقات مى کنى کسى را که تفویض کار خود به سوى تو نموده است، خلاص مى کنى تو کسى را که چنگ به تو زده است، و مى گشائى از کسى که ملتجىء به تو شده است.
اى خداى من منع مکن تو مرا از خوبى آخرت و دنیا. از جهت کمى ثناء من تو را.
بیامرز مرا آنچه که مى دانى از گناهان من.
اگر عذاب کنى تو مرا پس منم ظالم تفریطکننده ضایع کننده ى گناهکار تقصیرکننده خوابنده غفلت کننده نصیب خود را.
و اگر بیامرزى تو مرا پس توئى مهربانترین مهربانى دارندگان. اللهم اغفر لنا.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
(بار الها مرا به خاطر سوء سریره ام مفتضح نساخته اى) (الهى لم تفضحنى بسریرتى).
(و بخاطر جرائم مرا هلاک نفرموده اى) (و لم تهلکنى بجریرتى).
(تو را مى خوانم اجابت مى کنى گرچه آنگاه که تو مرا مى خوانى من کندى بخرج میدهم) (ادعوک فتجیبنى و ان کنت بطیئا حین تدعونى).
(هر حاجتى که دارم -در هر کجا که باشم- از تو مى خواهم) (و اسالک کلما شئت من حوائجى، و حیث ما کنت).
(راز خویش را به تو سپردم بنابراین غیر از تو را نمى خوانم و جز به تو امید ندارم) (وضعت عندک سرى، فلا ادعو سواک، و لا ارجو غیرک).
(لبیک، لبیک، سخن کسى که نزد تو شکایت آورد را مى شنوى) (لبیک، لبیک، تسمع من شکا الیک).
(و آن کس که بر تو توکل کند او را مى پذیرى) (و تلقى من توکل علیک).
(کسى که به تو پناه آورد را رها مى سازى) (و تخلص من اعتصم بک).
(و هر کس به تو ملتجى شود مشکلش را مى گشائى) (و تفرج عمن لاذ بک).
(بار الها از خیر آخرت و دنیا به خاطر کم سپاسیم مرا محروم مفرما) (الهى فلا تحرمنى خیر الاخره و الاولى لقله شکرى).
(گناهانى را که از من میدانى بیامرز) (و اغفر لى ما تعلم من ذنوبى).
بار الها (اگر عذاب فرمائى من همان ظالم تفریطکننده، سهل انگار، گناهکار، مقصر، فروگذار و غافل از بهره ى خویشتنم) (ان تعذب فانا الظالم المفرط المضیع الاثم المقصر المضجع المغفل حظ نفسى).
(اما اگر بیامرزى تو مهربانترین مهربانانى) (و ان تغفر فانت ارحم الراحمین).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۷، ص:۳۶۱-۳۵۶
«إلهی لم تفضحنی بسریرتی و لم تهلکنی بجریرتی، أدعوک فتجیبنی و إن کنت بطیئا حین تدعونی، و أسألک کلّما شئت من حوائجی و حیث ما کنت وضعت عندک سرّی فلا أدعو سواک و لا أرجو غیرک».
«لم»: حرف جزم لنفى المضارع، و ظاهر مذهب سیبویه انها تدخل على لفظ المضارع فتصرف معناه الى المضى و هو مذهب المبرد و اکثر المتاخرین، و ذهب قوم منهم الجزولى الى انها تدخل على لفظ الماضى فتصرفه الى لفظ المضارع، و معنى المضى باق فیه و نسبه بعضهم الى سیبویه و حجتهم ان المحافظه على المعنى اولى من المحافظه على اللفظ.
قال ابن ام قاسم فى الجنى الدانى: و الاول هو الصحیح لان له نظیر او هو المضارع بعد لولا، و القول الثانى لانظیر له.
و السریره: فعیله بمعنى مفعوله، و هى ما یسره الانسان و یضمره فى نفسه.
و «الباء»: للسببیه، و المعنى: ما فضحتنى قبل هذا بسبب ما اسررته، و انطویت علیه من السوء.
و الجریره: الذنب، و هى ایضا فعیله بمعنى مفعوله لان الانسان یجرها الى نفسه، و المعنى: ما عذبتنى علیها و لا اخذتنى بسببها.
و جمله قوله علیه السلام: «ادعوک فتجیبنى» مسوقه لتقریر ما یفیده الکلام قبلها من اللطف به و الاحسان الیه و بیان لکمال تفضله علیه فى اثناء عدم فضیحته بسریرته و اهلاکه بجریرته و ایثار صیغه الاستقبال للدلاله على التجدد و الاستمرار.
و «الفاء»: للدلاله على ترتب الاجابه على دعائه و جواب ان الشرطیه مخذوف لدلاله قوله: «فتجیبنى علیه» و الجمله معطوفه على جمله مقدره مقابله لها فى الفحوى هى فى موضع الحال من مفعول الفعل السابق، اى: فتجیبنى ان لم اکن بطیئا و ان کنت بطیئا اى على کل حال مفروض، و قد حذفت الاولى فى الباب حذفا مطردا. لدلاله الثانیه علیها دلاله واضحه فان الشىء اذا تحقق عند تحقق المانع او المانع القوى فلئن یتحقق عند عدمه او عند تحقق المانع الضعیف اولى، و على هذه النکته یدور ما فى ان ولوالوصلیتین من التاکید، و قد مر الکلام على نظیر ذلک غیر مره.
و ما من قوله علیه السلام: «کل ما شئت» نکره موصوفه بجمله شئت، و العائد محذوف، اى کل شىء شئته. و مفاد کل استغراق افراد النکره.
و من حوائجى: بیان لما.
و حیث: ظرف مکان مبنى على الضم اتصلت بها «ما» الکافه لها عن الاضافه فضمنت معنى «ان» الشرطیه و جزمت فعلین، فقوله: «کنت» فى محل جزم بها.
و قوله: «وضعت» جوابها، و هى منصوبه المحل على الظرفیه بکنت کقوله تعالى: «ایا ما تدعوا فله الاسماء الحسنى» و المراد بوضع سره عنده تعالى نشره له ما فى نفسه من مهماته التى لایحب ان یطلع علیها احد من الناس.
و فى وصیه امیرالمومنین صلوات الله علیه لابنه الحسن علیه السلام: «فاذا نادیته سمع نداک، و اذا ناجیته علم نجواک، فافضیت الیه بحاجتک، و ابثثته ذات نفسک» اى نشرت و کشفت له سرک الذى فى نفسک.
و «الفاء» من قوله علیه السلام: «فلا ادعو سواک» للدلاله على سببیه ما قبلها لما بعدها، اى فبسبب ذلک لا ادعو سواک و لا ارجو غیرک فان من کفاه الله مهماته کیف یدعو و یرجو احدا من مخلوقاته.
اصل لبیک الب البابین لک، اى اقیم لخدمتک و امتثال امرک و لا ابرح عن مکانى کالمقیم فى مضوع من الب بالمکان، اى اقام به، و التثنیه للتکریر کما فى قوله تعالى: «ثم ارجع البصر کرتین» اى: رجعا کثیرا مکررا. و المعنى: البابا کثیرا متتالیا فحذف الفعل و اقیم المصدر مقامه بعد حذف زوائده ورده الى الثلاثى ثم حذف حرف الجر من المفعول و اضیف المصدر الیه و حذفت النون للاضافه و یجوز ان یکون من لب بالمکان بمعنى الب فلا یکون محذوف الزوائد، و اما قولهم: لبیته فهو مشتق من لبیک لان معناه قلت له لبیک کما ان معنى بسمل قال: بسم الله.
و تمام الکلام علیه تقدم فى الروضه السادسه عشره فلیرجع الیه.
و فى القاموس: الب: اقام کلب، و منه: لبیک، ایانا مقیم على طاعتک البابا بعد الباب و اجابه بعد اجابه، او معناه اتجاهى و قصدى لک من دارى تلب داره اى تواجهها، او معناه محبتى لک من امراه لبه محبه لزوجها او معناه اخلاصى لک من حسب لباب خالص، انتهى.
و جمله قوله علیه السلام: «تسمع من شکا الیک»: استیناف ببیان المقتضى لخطابه تعالى بقوله: «لبیک لبیک» کانه قال اقیم على طاعتک و امتثال امرک مره بعد اخرى، او اقصد لک، او اخلص لک، او احبک کثیرا مکررا لانک تسمع من شکا الیک، اى تجیب دعاء من شکى الیک، کقوله تعالى: «قد سمع الله قول التى تجادلک فى زوجها و تشتکى الى الله» فقد نصوا على ان معنى سمعه تعالى لقولها اجابه دعائها لا مجرد علمه تعالى بذلک، کما هو المعنى بقوله تعالى: «و الله یسمع تحاورکما».
و شکى امره الى الله شکوا: من باب -قتل- اظهره و بثه.
قال الراغب: اصل الشکو فتح الشکوه و اظهار ما فیها و هى سقاء صغیر یجعل فیه الماء او اللبن، فکانه فى الاصل استعاره کقولهم: بثثت له ما فى وعائى و نفضت ما فى جرابى اذا اظهرت ما فى قلبک.
و لقیه یلقاه من باب -تعب- لقاء بالکسر مع المد و القصر و لقیا بالضم و التشدید، و الاصل على فعول: استقبله و واجهه، و المعنى: تلقا من توکل علیک بالعنایه و تستقبله و تواجهه سرورا بتوکله علیک، کما یستقبل الانسان من یوافیه و یقصده اذا کان محبا له معتنیا بشانه.
و فى نسخه ابن ادریس و نسخه قدیمه: و تکفى بدل تلقى من الکفایه بمعنى الاغناء، اى تغنى من توکل علیک عن غیرک.
و التوکل: عباره عن اعتماد الانسان فیما یرجو و یخاف على غیره.
و خلص الشىء من التلف خلوصا و خلاصا من باب -قعد- سلم و نجا. و خلصته تخلیصا: سلمته و نجیته.
و اعتصم بالله اعتصاما: امتنع به و تمسک.
و فرج الله عنک: کشف ما بک من غم، و الاسم: الفرج بفتحتین.
و لاذ به یلوذ لوذا بالکسر و حکى التثلیث: التجا الیه و ایثار صیغه الاستقبال فى الفقرات الاربع ایذانا بالتجدد و الاستمرار و ان ذلک من سنته تعالى.
و «الفاء» من قوله علیه السلام: «فلا تحرمنى» لترتیب الدعاء على الصفات المذکوره کانه قال: اذا کنت بهذه المثابه من الصفات العلیا فلا تحرمنى خیر الاخره، و الاولى الى آخره فانى قد شکوت الیک و توکلت علیک و اعتصمت بک و لذت بک.
و قوله علیه السلام: «ان تعذب»: مستانف، و مفعول تعذب محذوف للعلم به اى تعذبنى.
و قوله: «فانا ظالم»: اى ظالم لنفسى بارتکاب المعصیه او مجاوزه الحق بتعدى حدود الله، و منه قوله تعالى: «و لا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین».
و فرط فى الامر تفریطا: قصر فیه و توانى حتى فات.
و ضیع الشىء تضییعا: اهمله و لم یتفقده حتى تلف و هلک، و المراد تضییعه و اهماله ما یجب علیه القیام به.
و اثم اثما من باب -تعب- اذا فعل ما یبطىء به عن نیل الخیر و الثواب فهو آثم على فاعل، و الاسم اثم بکسر الهمزه.
و قصر فى الامر تقصیرا: توانى فیه و لم یهتم به.
و ضجع فى الامر تضجیعا: بمعنى قصر ایضا، و هو من عطف الشىء على مرادفه لغرض التاکید و اصل التضجیع من الضجوع و هو وضع الجنب على الارض، فاذا قیل: ضجع فى الامر فکان معناه القاه على الارض و لم یحتفل به، و تعدیته بفى لتضمنه معنى التقصیر.
قال فى الاساس: و من المجاز ضجع فى الامر: قصر فیه.
و اغفلت الشىء اغفالا: ترکته اهمالا من غیر نسیان.
و الحظ: النصیب، و متعلق تغفر محذوف للعلم به، اى و ان تغفر لى فانت ارحم الراحمین. و حاصل المعنى: ان تعذبنى فعدل و ان تغفر لى ففضل و الله اعلم.