مختصر نویسی متوسط است
مقاله بدون شناسه یا دارای شناسه ضعیف است
عنوان بندی متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

اخلاق فردی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«اخلاق فردى» ارزش‌هاى اخلاقى مربوط به حیات فردى انسان‌ها است که آدمى را فارغ از رابطه با غیر در نظر می‌گیرد و در آن سخن از اتصاف به فضایل نفسانی است. اخلاق فردی به معنای یک نوع مسئولیت اخلاقی انسان در قبال خویشتن و اهداف متعالی است که به کمال معنوی او می‌انجامد.

محدوده‌ روابط انسان

افعال انسان در یک تقسیم‌بندى کلى دو گروه مى شود:

  • گروه نخست اعمالى است که انسان در رابطه با خویشتن انجام مى دهد (رابطه انسان با خود) که «اخلاق فردى» به این قسم مرتبط می شود.
  • گروه دوم اعمالى است که در ارتباط با افراد یا چیزهاى دیگر غیر از خود انسان است. مانند رابطه انسان با خدا و رابطه انسان با دیگران (اخلاق اجتماعى) و محیط پیرامون خود.

به بیان دیگر، انسان دارای چهار نوع رابطه است: رابطه با خدا، رابطه با خود، رابطه با مردم و رابطه با جهان پیرامون خود، و در هر یک از این روابط می توان برای اخلاق و تربیت جایگاهی تصور کرد:

  • الف) ارتباط با خدا (اخلاق بندگی): مراد هنجارها و ناهنجارهایی مانند ایمان، خضوع، خشوع، پرستش، اخلاص، شکر منعم، خوف، توکل، کفر، سرکشی و بی اعتمادی به خدا است که به رابطه انسان و خدا مربوط می شود که اساس و پایه همه شرایع و فضایل است.
  • ب) ارتباط با خود (اخلاق فردی): سخن از آراستگی و اتصاف به فضایل نفسانی است که بخشی از مباحث اخلاق را تشکیل می دهد؛ مانند فضیلت های صبر، حکمت، توکل، اخلاص و عزت نفس، و رذیلت های پُرخوری، شتاب زدگی و سَبُک مغزی.
  • ج) ارتباط با همنوع (اخلاق اجتماعی): مراد از اخلاق اجتماعی، ارزش ها و ضدارزش های حاکم بر رابطه فرد با سایر انسان ها است؛ مانند معاشرت نیکو، عدل، احسان، محبت، تواضع، ایثار، نوع دوستی، حسد و تکبر.
  • د) ارتباط با جهان پیرامون (اخلاق زیست محیطی): احکام ارزشی حاکم بر مناسبات انسان با طبیعت (گیاهان، حیوانات، مراتع، جنگل ها و آب ها) را بیان می کند. (همان) برخی نیز معتقدند اخلاق به اعتبار متعلق آن تقسیماتی گوناگون دارد؛ مانند: اخلاق فردی، اخلاق الهی، اخلاق خانوادگی، اخلاق اجتماعی، اخلاق سیاسی، اخلاق اقتصادی و اخلاق جنسی.

بر اساس این تقسیم بندی، آنچه قابل توجه است این است که اخلاق فردی، قسیم گونه های سه گانه دیگر اخلاق می شود.

علم اخلاق مى‌ تواند درباره همه انواع روابط انسان بحث کند و فعل خوب و درست را در هر یک از این عرصه ها معرفى کند. اخلاق به ما نشان مى دهد روابط گوناگون خود را چگونه تنظیم کنیم تا به هدف غایى از خلقت خویش دست یابیم. اخلاق روابط انسان را دربرمى گیرد، بنابراین اصلاح آن به معناى اصلاح همه روابط انسان و نتیجه آن رسیدن انسان به تعادل واقعى خواهد بود. مقصود از تعادل واقعى انسان این است که آرزوها و افعال انسان با استعدادها، نیازها و غایات وجودى او هماهنگ شود.

رابطه انسان با خود

مقصود از رابطه انسان با خود، روابطى است که میان ابعاد مختلف وجود او برقرار مى شود. آشکارترین ابعاد وجودى انسان که از یکدیگر تمیز داده مى شود، نفس و بدن اوست.

نمونه‌هایى از رابطه انسان با خود را که در آیات و روایات به آن‌ها اشاره شده است ذکر مى کنیم. روابط انسان با خود به دو گروه «روابط شناختى» (دربرگیرنده معرفت انسان به خود و داوری‌هاى او درباره خود) و «روابط عملى» (عملکردهاى انسان نسبت به خود) تقسیم می شود.

ریشه‌اى ترین شکل رابطه شناختى، خودشناسى است. در قرآن کریم فراموش کردن نفس، معادل جهل به نفس است و همراه با عامل آن در این آیه ذکر شده است: «وَلَا تَکونُوا کالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ...»؛[۱] و چون کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و او نیز آنان را دچار خود فراموشى کرده است. امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرماید: «کفى بالمرء معرفة ان یعرف نفسه، و کفى بالمرء جهلاً ان یجهل نفسه»؛[۲] در دانش انسان همین بس که خود را بشناسد و در جهل انسان همین بس که به خود جاهل باشد. در این روایت در مقابل معرفت به نفس، جهل به نفس ذکر شده است.

اما روابط عملى انسان با خویشتن، همه فعالیت‌هاى او را دربرمى گیرد. انسان در روابط خود با خود، محیط و دیگران، در حقیقت به رابطه اى با خود تحقق مى بخشد. هر چه با دیگران مى کند در واقع با خود مى‌ کند، «کلّ امرئ بما کسبَ رَهین»[۳] هر کسى در گرو دستاورد خویش است. انسان با آنچه انجام مى دهد یا بر خود ستم مى کند و یا بر خود احسان مى‌ کند: «... وَمِن ذُرِّیتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ...»؛[۴] از نسل آن دو برخى نیکوکار و برخى به خود ستمکار بودند.

خروج از اعتدال، ظلم به نفس است: «...فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ ...»؛[۵] برخى از آنان بر خود ستمکارند و برخى از ایشان میانه‌رو. ظلم بر نفس، از طرق خیانت به خویشتن، خودفریبى، دشمنى با خود، گمراه کردن خویش و... صورت مى گیرد و احسان به خویش از طرق نیکى به دیگران، شکرگزارى، تزکیه خود، استغفار و... انجام مى شود. درباره هر یک از این کارها که ظلم یا احسان بر خویشتن محسوب مى شود، آیاتى در قرآن کریم و نیز احادیثى در کلمات معصومین علیهم‌السلام وجود دارد.

ظلم بر خویش به هر طریق که انجام گیرد به خسارت مى انجامد و احسان به هر شیوه که باشد به سود و پیروزى که همان فلاح و رستگارى خاتمه مى یابد. هر یک از روابط انسان که ظلم به خویشتن است و به خسارت مى انجامد، ضایع‌کننده سرمایه هاى انسان است؛ یعنى سرمایه عمر و استعداد آدمى را مصرف مى کند، ولى نتیجه مطلوب را که نجات و رستگارى و قرب خداوند است پدید نمى آورد. روابط ظالمانه انسان با خویشتن، روابطى با ارزش اخلاقى منفى هستند و در نقطه مقابل، احسان به خود که تقرب به خداوند و تحقق غایت هستى آدمى را در پى دارد، ارزش مثبت اخلاقى دارد.

رابطه اخلاق فردی و اجتماعی

آیا مسائل اخلاقی در رابطه انسان با دیگران شکل می گیرد یا در زندگی فردی هم صادق است؟ در پاسخ بعضى معتقدند تمام اصول اخلاقى به مناسبات خاصّ اجتماعى انسان با دیگران بازگشت مى کند؛ بطورى که اگر اجتماعى اصلا وجود نمى داشت و هر انسان کاملا جدا از دیگران مى زیست و هر فردى بى خبر از وجود دیگرى زندگى مى کرد، اخلاق اصلا مفهومى نداشت! زیرا مثلا غبطه، حسد، تواضع، تکبّر، ... همه از مسائلى است که فقط و فقط در اجتماع و برخورد انسان با دیگران، مفهوم دارد؛ بنابراین انسان منهاى اجتماع با انسان منهاى اخلاق همراه خواهد بود.

ولى به عقیده ما در عین این که باید اعتراف کرد که بسیارى از فضائل و رذائل اخلاقى با زندگى اجتماعى انسان بستگى دارد، چنان نیست که این مسأله عمومیت داشته باشد، زیرا بسیارى از مسائل اخلاقى هستند که فقط جنبه فردى دارند و در مورد یک انسان تنها نیز کاملا صادق است؛ مثلا، صبر و جزع بر مصائب، شجاعت و ترس در برابر پیشامدها، استقامت و تنبلى در راه رسیدن یک فرد به هدف خود، غفلت و توجّه نسبت به آفریدگار جهان، شکر و کفران در برابر نعمتها و...، مى تواند جنبه فردى داشته باشد و درباره یک فرد که زندگى کاملا جدا از اجتماع دارد نیز صدق کند و از اینجا تقسیم اخلاق به اخلاق فردى و اخلاق اجتماعى روشن مى گردد؛ ولى ناگفته پیدا است که اخلاق اجتماعى وزنه سنگینترى در علم اخلاق دارد و شخصیت انسان بیشتر بر محور آن دور مى زند، اگر چه اخلاق فردى نیز سهم قابل توجّهى در مورد خود دارد.[۶]

پانویس

  1. سوره حشر/ ۱۹.
  2. غررالحکم و دررالکلم، الفصل الخامس والستون.
  3. سوره طور/ ۲۱.
  4. سوره صافات/ ۱۱۳.
  5. سوره فاطر/ ۳۲.
  6. زندگى در پرتو اخلاق، ناصر مکارم شیرازى، ص ۲۹ تا ۳۱.

منابع