عبدالله بن مغیره

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«ابومحمد عبداللّه بن مغیره بَجَلی کوفی»، از محدثان و فقیهان نامدار شیعه در قرن دوم هجری و از یاران و راویان موثق امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام است. عبدالله بن مغیره مدتی به واقفیه گرایش یافت، ولی سپس توبه کرد. او از جمله اصحاب اجماع بوده و صاحب تألیفات متعددی مانند کتاب الصلاة و کتاب الفرائض است.

نام کامل عبداللّه بن مغیره بجلی کوفی
زادروز قرن دوم هجری
زادگاه کوفه

Line.png

اساتید

عبدالله بن بکیر، عبدالله بن مسکان، جمیل بن دراج،...

شاگردان

محمد بن ابی عمیر، حسن بن فضّال، ابراهیم بن هاشم،...

آثار

کتاب الوضوء، کتاب الصّلوة، کتاب الزکاة، کتاب الفرائض، کتاب فی اصناف الکلام،...

معرفی اجمالی

«بَجَلّی»، نسبت شمار بسیاری از محدّثان شیعه از راه نَسب یا به ولا به قبیله بجیله است. اغلب افراد این قبیله در زمان خلافت حضرت علی علیه السلام جانب ایشان را گرفتند و در جنگ صفّین نیز، جز اندکی، در سپاه آن حضرت بودند.[۱] بعدها نیز همین گرایش در آنان ادامه یافت و با اشاعه تشیّع و افزایش شیعیان، بسیاری از آنان در شمار شاگردان و یاران ائمه علیهم السلام درآمدند، به طوری که برخی از آنها مانند «عبدالله بن مغیره» از نامبردارترین محدّثان شیعه اند.

به عقیده محقّقان متأخّر،[۲] هر چند در سند برخی احادیث نام «عبدالله بن مغیره» همراه با نسبت «بجلی کوفی» نیامده، به دلایلی در این موارد هم مراد همان عبدالله بن مغیره بجلی است نه فردی دیگر.

برخی از رجال شناسان[۳] گاه وی را از یاران امام کاظم علیه السلام و گاه از یاران امام رضا علیه السلام شمرده اند. نجاشی تنها به روایت او از امام کاظم علیه السلام اشاره کرده، اما عبدالله بن مغیره دست کم شانزده حدیث از امام رضا علیه السلام نقل کرده است.[۴] از این رو باید او را از یاران هر دو امام دانست.

طبق برخی احادیث وی پس از وفات امام کاظم علیه السلام به واقفیه گرایش یافت و سپس توبه کرد.[۵] شیخ کشى از او روایت کرده که گفت: من واقفى بودم و حج گذاشتم بر این حال، پس چون به مکه رفتم خلجان کر در سینه‌ام چیزى پس چسبیدم به ملتزم و دعا کردم و گفتم: خدایا! تو مى‌دانى طلب و اراده مرا پس ارشاد کن مرا به بهترین دین‌ها، پس در دلم افتاد که بروم نزد حضرت امام رضا علیه‌السلام، پس رفتم به مدینه و ایستادم بر در خانه آن حضرت و گفتم به غلام آن حضرت بگو به مولایت مردى از اهل عراق بر در سراست. پس شنیدم نداى آن حضرت را که فرمود: داخل شو، اى عبدالله بن مغیره! پس داخل شدم همین که نظرش به من افتاد، فرمود: خداوند دعاى تو را مستجاب کرد و هدایت کرد تو را به دین خود، من گفتم: شهادت مى‌دهم که تو حجت خدایى بر من و امین اللّه بر خلقى.[۶]

در کتاب «الاختصاص» شیخ مفید آمده که او چون تصنیف کرد کتاب خود را، وعده کرد با اصحاب خود که آن کتاب را بخواند برایشان در یکى از زاویه‌هاى مسجد کوفه و برادرى داشت که مخالف مذهب او بود. پس چون اصحاب جمع شدند، براى شنیدن آن کتاب، برادرش آمد و در آنجا نشست. عبدالله به ملاحظه برادر مخالفش گفت با اصحاب خود که امروز بروید! و برادرش گفت: کجا بروند به درستى که من نیز آمدم براى همان جهت که آن‌ها آمدند. عبدالله گفت: مگر براى چه آمدند؟ گفت: اى برادر! در خواب دیدم که ملائکه از آسمان فرود مى‌آمدند. گفتم: براى چه این ملائکه فرود مى‌آیند. شنیدم که گوینده‌اى گفت: فرود آمدند که بشنوند آن کتابى را که بیرون آورده عبدالله بن مغیره، پس من نیز بیرون آمدم براى این و من توبه مى‌کنم به سوى خدا از مخالفت خود، پس عبدالله مسرور شد.[۷]

جایگاه علمی

ابوعمر کشّی، عبدالله بن مغیره را از اصحاب اجماع شمرده است. شیخ عباس قمی در مورد او می گوید: عبدالله بن مغیره از فقهاى اصحاب است، و احدى عدیل او نمى‌شود از جهت جلالت و دین و ورع، و روایت کرده از ابوالحسن موسى علیه‌السلام.

نجاشی[۸] که مانند دیگر رجال شناسان،[۹] وثاقت و ورع او را تأکید کرده، با نام بردن شماری از کتابهای او مانند: الوضوء، الصّلوة، الزکاة، الفرائض، کتاب فی اصناف الکلام، تعداد آنها را سی عدد ذکر کرده و به برخی از طریق روایت آنها نیز اشاره کرده است.

تعداد روایات او در کتب اربعه، که از امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام و یاران آنها نقل کرده، به بیش از ۵۲۰ مورد می رسد. او علاوه بر امامان، از افرادی همچون زیاد بن منذر، عبدالله بن بکیر، عبدالله بن مُسکان، جمیل بن دراج، عبدالله بن میمون قداح نیز روایت کرده است.

همچنین محدّثانی مانند محمد بن ابی عمیر، حسن بن فضّال، ابراهیم بن هاشم، على بن اسباط، اسماعیل بن مهران و حسین بن سعید از او نقل حدیث کرده اند.[۱۰]

پانویس

  1. نصربن مزاحم، وقعة صفّین، ص ۲۲۸ ـ ۲۲۹.
  2. همان ، ج ۱۰، ص ۳۳۹ـ۳۴۰؛ تستری، قاموس الرجال، ج ۶، ص ۱۵۲.
  3. طوسی، رجال، ص ۳۵۵، ۳۷۹؛ برقی به نقل خوئی، معجم رجال الحدیث، ج ۱۰، ص ۳۳۷.
  4. خوئی ، ج ۱۰، ص ۳۴۰.
  5. خوئی، ج ۱۰، ص ۳۳۸ـ۳۳۹.
  6. رجال کشى، ۲/۸۲۵.
  7. اختصاص، شیخ مفید، ص ۸۵.
  8. رجال نجاشی، ص ۲۱۵.
  9. رجال کشّی، ص ۵۵۶.
  10. خوئی، ج ۱۰، ص ۳۴۱ـ۳۴۲.

منابع