آیه 97 سوره طه

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از آیه 97 طه)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ ۖ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ ۖ وَانْظُرْ إِلَىٰ إِلَٰهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا ۖ لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا

مشاهده آیه در سوره


<<96 آیه 97 سوره طه 98>>
سوره : سوره طه (20)
جزء : 16
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

موسی گفت: از میان ما برو که تو در زندگانی دنیا (به مرضی معذب خواهی شد که همه از تو متنفر شوند و) دایم گویی کسی مرا نزدیک نشود، و (در آخرت) هم وعده‌گاهی (در دوزخ) داری که با تو تخلف نخواهد شد، و اکنون این خدایت را که بر پرستش و خدمتش ایستادی بنگر که آن را در آتش می‌سوزانیم و خاکسترش را به آب دریا می‌دهیم.

[موسی] گفت: پس [از میان مردم] برو، یقیناً کیفر تو [به خاطر دور انداختن آثار رسالت و ساختن گوساله] در زندگی این است که [دچار بیماری مُسری ویژه ای شوی تا هر کس نزدیکت آید بگویی:] به من دست نزنید؛ و تو را وعده گاهی [از عذاب بسیار سخت قیامت] است که هرگز نسبت به تو از آن تخلف نخواهد شد، و [اکنون] به معبودت که همواره ملازمش بودی نگاه کن که حتماً آن را در آتش بسوزانیم، سپس سوخته اش را در دریا می پاشیم.

گفت: «پس برو كه بهره تو در زندگى اين باشد كه [به هر كه نزديك تو آمد] بگويى: [به من‌] دست مزنيد و تو را موعدى خواهد بود كه هرگز از آن تخلف نخواهى كرد، و [اينك‌] به آن خدايى كه پيوسته ملازمش بودى بنگر، آن را قطعاً مى‌سوزانيم و خاكسترش مى‌كنيم [و] در دريا فرو مى‌پاشيم.»

گفت: برو، در زندگى اين دنيا چنان شوى كه پيوسته بگويى: «به من نزديك مشو.» و نيز تو را وعده‌اى است كه از آن رها نشوى و اينك به خدايت كه پيوسته عبادتش مى‌كردى بنگر كه مى‌سوزانيمش و به دريايش مى‌افشانيم.

(موسی) گفت: «برو، که بهره تو در زندگی دنیا این است که (هر کس با تو نزدیک شود) بگوئی «با من تماس نگیر!» و تو میعادی (از عذاب خدا) داری، که هرگز تخلّف نخواهد شد! (اکنون) بنگر به این معبودت که پیوسته آن را پرستش می‌کردی! و ببین ما آن را نخست می‌سوزانیم؛ سپس ذرّات آن را به دریا می‌پاشیم!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

He said, ‘Begone! It shall be your [lot] throughout life to say, ‘‘Do not touch me!’’ Indeed, there is a tryst for you which you will not fail to keep! Now look at your god to whom you went on clinging. We will burn it down and then scatter it[s ashes] into the sea.

He said: Begone then, surely for you it will be in this life to say, Touch (me) not; and surely there is a threat for you, which shall not be made to fail to you, and look at your god to whose worship you kept (so long); we will certainly burn it, then we will certainly scatter it a (wide) scattering in the sea.

(Moses) said: Then go! and lo! in this life it is for thee to say: Touch me not! and lo! there is for thee a tryst thou canst not break. Now look upon thy god of which thou hast remained a votary. Verily we will burn it and will scatter its dust over the sea.

(Moses) said: "Get thee gone! but thy (punishment) in this life will be that thou wilt say, 'touch me not'; and moreover (for a future penalty) thou hast a promise that will not fail: Now look at thy god, of whom thou hast become a devoted worshipper: We will certainly (melt) it in a blazing fire and scatter it broadcast in the sea!"

معانی کلمات آیه

مساس: در اقرب الموارد گويد: مساس به فتح ميم اسم فعل است. يعنى مرا مس كن، «لا مساس»: مرا مس نكن، ولى قرائت مشهور در قرآن (به كسر ميم) است. در قاموس گويد: معنى «لا مساس» در قرآن آنست كه: كسى را دست نمى‏ زنم و كسى به من دست نزند.

ظلت: ظل (بفتح ظاء و تشديد لام): دوام و پيوستگى «ظلت»: ملازم شدى.

نحرقنه: حرق: سوزاندن. در صحاح گويد: احراق و تحريق دلالت بر شدت دارند.

نسفا: نسف: كندن. پراكندن. اهل لغت به هر دو معنى تصريح كرده ‏اند. در آيه به معنى پاشيدن و پراكندن است.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى‌ إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً «97»

(موسى به سامرى) گفت: پس برو (دور شو)، پس همانا بهره‌ى تو در دنيا اين است كه (به دردى مبتلا خواهى شد كه دائماً) مى‌گويى: «به من دست نزنيد» و همانا براى تو (در آخرت) ميعادگاهى است‌كه هرگز از آن تخلّف نخواهد شد. و (اكنون) به سوى معبودت كه پيوسته آن‌را پرستش مى‌كردى نگاه كن، ما حتماً آن را مى‌سوزانيم (و) سپس خاكستر و ذرّات آن را به دريا خواهيم پاشيد.

إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ عِلْماً «98»

(اى قوم من!) همانا معبود شما «اللّه» است كه معبودى جز او نيست (و) علم او همه چيز را فرا گرفته است.

نکته ها

در تفاسير مجمع‌البيان و صافى حديثى آمده است كه حضرت موسى عليه السلام قصد داشت تا سامرى را به قتل برساند، امّا خداوند به او وحى فرمود كه چون سامرى مرد سخاوتمندى است از كشتن او صرف‌نظر نما، از اين روى موسى عليه السلام با جمله‌ «فَاذْهَبْ» او را از ميان قوم بنى اسرائيل طرد كرد.

كلمه‌ «لا مِساسَ» به معناى گرفتار شدن به بيمارى است كه به هيچ وجه احدى با او تماس نگيرد. سرانجام سامرى به يك بيمارى روانى گرفتار شد كه از مردم فرار مى‌كرد وهركس به‌

جلد 5 - صفحه 384

او نزديك مى‌شد فرياد مى‌زد: «لا مِساسَ» دور شو، دور شو. «1»

حضرت موسى عليه السلام براى سامرى چندين مجازات قرار داد:

الف: طرد «فَاذْهَبْ»، ب: نفرين‌ «لا مِساسَ»، ج: تهديد به عذاب آخرت‌ «لَكَ مَوْعِداً»، د: آتش زدن گوساله‌ «لَنُحَرِّقَنَّهُ».

پیام ها

1- بعد از ثبوت جرم، بايد مجرم را مجازات كرد. «سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي‌- فَاذْهَبْ»

2- يكى از مراحل نهى از منكر، طرد مجرمان و كافران است. «فَاذْهَبْ»

3- مفسدين فرهنگى را بايد از ميان جامعه طرد كرد. آزادى فكر به معناى باز گذاشتن دست منحرفان در گمراه كردن ديگران نيست. «فَاذْهَبْ»

4- انبيا با علم غيب، از آينده افراد خبر مى‌دهند. «أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ»

5- بعضى از امراض، قهر الهى است. «لا مِساسَ»

6- براى مروّجين فكرهاى باطل، مجازات دنيوى وسيله‌ى تخفيف در كيفرهاى اخروى نيست. «لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً»

7- شايد بتوان از كيفرهاى دنيوى فرار كرد، ولى از عذاب اخروى و قهر الهى در آخرت راه گريزى نيست. «لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ»

8- بدترين نوع جرم، اصرار مجرم بر جرم است. «ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً» (سامرى خود نيز گوساله خود را مى‌پرستيد.)

9- ابزار گناه و آثار انحراف بايد نابود شود. «2» «لَنُحَرِّقَنَّهُ»


«1». تفسير نمونه.

«2». همان گونه كه پيامبر اسلام دستور داد مسجد ضرار را نخست بسوزانند و باقيمانده آن را ويران كنند و آنجا را محلّ زباله‌هاى مردم مدينه قرار داد. تفسير نمونه.

جلد 5 - صفحه 385

10- محو آثار كفر وشرك بايد در ملأعام وبا حضور مردم باشد. «لَنُحَرِّقَنَّهُ» و نفرمود: «لاحرقنه»

11- حفظ افكار مردم از حفظ طلا مهم‌تر است. گاهى بايد براى ايجاد موج و مبارزه با منكر، اشياى قيمتى فدا شوند. «لَنُحَرِّقَنَّهُ»

12- غيرت دينى و قاطعيّت در برابر انحراف، لازمه‌ى رهبرى است. «لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ» (سوزاندن طلا و به دريا ريختن آن، تصميم قطعى موسى بود)

13- بايد نشان داد كه چيزهاى نابود شدنى شايستگى پرستش را ندارند. «لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ»

14- هرگاه باطلى را محو كرديد به جاى آن حقّ را مطرح كنيد. «إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ»

15- خدايى قابل عبادت است كه احاطه علمى بر همه چيز داشته باشد. «وَسِعَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ عِلْماً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى‌ إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً (97)

خلاصه چون از كشتن فارغ شد:

قالَ فَاذْهَبْ‌: گفت موسى به سامرى، پس بيرون رو از ميانه ما. فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ‌: پس بدرستى كه براى توست از عقوبت در زندگى آنكه گوئى به هر كه نزديك تو آيد مس مكن مرا، يعنى دور شو كه يكديگر را مس نكنيم، زيرا به حكم الهى چنين مقرر شده بود كه هر كه او را مس كند تب نمايد. پس بدين جهت مردمان از او متنفر شدند و ترك مكالمه و مخالطه با او نمودند و او تنها مانند حيوانات وحشى در صحراها مى‌گشت و هر كه را از دور مى‌ديد مبالغه و اصرار مى‌نمود كه نزديك من ميا. اين عقوبت سبحانى بود نسبت به او و اولاد او در دنيا كه اكنون هم اولاد سامرى در شام مبتلا به همين حال هستند معروف به «سامريه». بعضى گفته‌اند: هر كه نزديك، و او را مس مى‌نمود، سامرى و او هر دو را تب عارض مى‌شد، و اين ننگ در دنيا به شآمت ارتكاب آن فعل شنيع بود؛ اين عقوبت در دنيا.

«1» سفينة البحار، ج 1، ص 607.

«2» همان مدرك.

جلد 8 - صفحه 322

وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ‌: و بدرستى كه براى توست وعده‌اى به عذاب آخرت كه هرگز تخلف نپذيرد و البته به تو خواهد رسيد. وَ انْظُرْ إِلى‌ إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً: و نگاه كن به معبودى كه تو بودى هميشه به پرستش او مقيم و ثابت، يعنى گوساله. لَنُحَرِّقَنَّهُ‌: هر آينه البته البته بسوزانيم آن را به آتش. ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً: پس پراكنده سازيم خاكستر يا براده آن را در دريا پراكنده ساختنى به جهت زيادتى عقوبت و هدم مكر سامرى و اظهار غباوت گوساله‌پرستان، يعنى بدانند و دريابند آنچه توان ساخت و آن را پراكنده گردانيد بر وجهى كه هيچ آثار از آن باقى نماند، صفت الوهيت بر آن اطلاق كردن، عين جهالت، و پرستش آن، محض ضلالت خواهد بود. قرائت ديگر (لنحرقنّه) منسوب به حضرت امير المؤمنين عليه السلام، يعنى آن را براده كنيم و ريز ريز گردانيم آن را و پراكنده كنيم آن را در دريا.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى‌ إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً (97) إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ عِلْماً (98) كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً (99) مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وِزْراً (100) خالِدِينَ فِيهِ وَ ساءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ حِمْلاً (101)

يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً (102) يَتَخافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ عَشْراً (103) نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ يَوْماً (104) وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً (105) فَيَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً (106)

لا تَرى‌ فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً (107)

ترجمه‌

گفت پس برو و همانا مر تو را است در زندگى آنكه بگوئى نبايد كسى مرا مس نمايد و من كسى را مس نمايم و همانا مر تو را است موعدى كه تخلّف كرده نشوى از آن و بنگر بخدايت كه گشتى تمام روز بر آن مقيم كه ميسوزانيم آنرا پس پراكنده ميكنيم آنرا در دريا پراكنده نمودنى‌

جز اين نيست كه خداى شما خداوند آنچنانى است كه نيست خدائى مگر او احاطه دارد بر همه چيز از راه دانش‌

اينچنين نقل ميكنيم براى تو از خبرهاى آنچه بتحقيق گذشته و بتحقيق داديم تو را از نزد خودمان موجب تذكّرى‌

كسيكه روى گرداند از آن پس همانا او بر ميدارد روز قيامت بار گرانى‌

كه جاودانيانند در آن و بد است براى آنها روز قيامت آن بار

روز كه دميده شود در صور و جمع كنيم گناهكاران را چنان روزى كبود چشمان‌

آهسته گويند ميان خودشان درنگ نكرديم مگر ده روز

ما داناتريم بآنچه ميگويند هنگاميكه ميگويد خردمندترين آنها كه درنگ نكرديد مگر روزى‌

و مى‌پرسند تو را از كوهها پس بگو پراكنده ميكند آنها را پروردگار من پراكنده كردنى‌

پس واميگذارد آنها را زمين صاف هموارى‌

كه نمى‌بينى در آن پستى‌ئى و نه بلندئى را.

تفسير

پس از اعتراض حضرت موسى بسامرى و اقرار او بگناه كه در آيات سابقه بيان شد آنحضرت سامرى را نفى بلد فرمود و مقرر شد كه او از ميان بنى اسرائيل بيرون رود و با كسى معاشرت نكند و نگذارد دست كسى ببدن او برسد چون هر كس دستش ببدن او ميرسيد او و آنكس تب ميكردند لذا مجبور شد كه تنها مانند حيوانات وحشى در صحرا و بيابان زندگانى كند و قمّى ره فرموده باين حال‌

جلد 3 صفحه 524

بود تا مرد و اين علامت در خانواده او باقى ماند و الآن هم در مصر و شام هستند معروف بلامساس و حضرت موسى خواست او را بكشد خداوند باو وحى فرمود كه نكش او را چون مردى است سخى و اين ذيل كلام قمّى ره را در مجمع از امام صادق عليه السّلام نيز نقل نموده و حضرت موسى باو فرمود اين عذاب دنيوى تو است و عذاب اخروى تو موعدى دارد كه خداوند از آن تخلّف نميكند و در باره تو انجاز خواهد فرمود و نگاه كن و ببين خدايت را كه گوساله است و روز را در عبادت آن بشب ميرساندى هر آينه بخوبى بسوزانم آنرا و خاكسترش را در دريا بريزم اگر حرق بمعناى سوزاندن بآتش باشد كه ظاهر قرائت مشهور است ولى بنظر حقير بمعناى سائيدن بسوهان است و مراد آنستكه هر آينه با سوهان بسايم البته آنرا و سوده‌اش را در دريا بريزم چون ظاهرا بدن آن طلا بوده و روح نداشته و بعضى از قراء لنحرّقنّه بفتح نون و سكون حاء و تخفيف راء خوانده‌اند و اين قرائت از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده و مؤيد اينمعنى است و در روايات اين واقعه كه در سوره بقره ذكر شد تصريح بآن شده بود و ظلت مخفّف ظللت است كه لام اوّل آن حذف شده در هر حال اين عمل براى آن بوده كه ذراتى از آن در دسترس مردم باقى نماند و بكلّى اثرش محو شود و عبادت كنندگان آن مفتضح و رسوا گردند و دماغشان بخاك ماليده شود و پس از آن به بنى اسرائيل فرمود جز اين نيست كه خداوند شما آن خداى يكتاى بى‌همتائى است كه مستجمع صفات كمال و جلال و منزّه از هر عيب و نقص و مستحق پرستش و ستايش است نه گوساله فاقد عاجز ناتوان كه بسوزانند يا بسايندش و در دريا بريزند كه اثرى از آثارش باقى نماند و خداوند احاطه علمى بهمه چيز دارد و عبادت كنندگان گوساله را از غير آنها بخوبى ميشناسد و بمجازات ميرساند و كسى نميتواند عمل و اعتقاد خود را از خداوند مخفى نمايد و پس از نقل قصّه و بيانات حضرت موسى خداوند بحبيب خود فرموده باين كيفيّت و طرز مطلوب و مرغوبى كه ما نقل نموديم براى تو اين قصّه را قصص ساير انبيا و امم سابقه را بيان نموده و خواهيم نمود براى مزيد علم تو و عبرت خلق و تنبه و تذكّر و انذار و استبصار و ساير اغراض و ثمرات مترتّبه بر آنها و كتاب مشتمل بر آن قصص و ساير موجبات ذكر و فكر قرآن است كه ما آنرا از عالم غيب‌

جلد 3 صفحه 525

و نزد خودمان بتو عطا كرديم و كسيكه رو گرداند از آن و پشت پا زند باحكامش روز قيامت بار گرانى از عقوبت معصيت و كفر و كفران نعمت بدوش كشيده وارد محشر خواهد شد و مخلّد در آن بار گران خواهد بود و بكيفر اعمال خود كاملا خواهد رسيد و مفرّى براى او نخواهد بود و بد بار گرانى براى آنها خواهد بود آن بار گران گناه و عقاب آن و آنروز روزى است كه دميده ميشود در صور بتوسط اسرافيل و گنه‌كاران و سركشان از اطاعت خدا و پيغمبر سر از قبرها بيرون آورند و در صحراء محشر جمع گردند با چشمهاى كبود كه بدترين رنگهاى چشم است نزد عرب و كاشف است از شقاوت و شرارت در علم فراست و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه كور وارد محشر شوند و بعضى آنرا از آثار تشنگى قرار داده‌اند و بنظر حقير معناى اوّل متعيّن است چون موافق با ظاهر و اعتبار است و كبودى چشم در روايت از علائم اهل آتش ذكر شده و قمّى ره فرموده ميباشد چشمهاشان بر گردانده شده و سفيدى آنها ظاهر گشته و نميتوانند بهم زنند آنرا و لابد از نهايت خوف و وحشت است و مؤيّد اينمعنى است كه خداوند فرموده صوتهاى خودشان را پنهان ميكنند و آهسته با يكديگر ميگويند ما در دنيا و قبر ده روزى بيش درنگ نكرديم و اين از نهايت رعب و هول است كه قلب آنها را پر كرده و متأسفند از آنكه چرا چند روزه دنيا را صرف در صبر بر طاعت و از معصيت ننمودند لذا خداوند فرموده ما بهتر ميدانيم مدّت درنگ آنها را وقتى كه اعقل و اعلم و اصلح آنها كه داراى طريقه نيكوتر است ميگويد درنگ نكرديد مگر يك روز چون تمام مدت دنيا در برابر آخرت مانند يكروز است و در اين مقام اقوال ديگرى در مجمع و غيره ذكر شده و چون مخالف با ظاهر و اعتبار بود حقير نقل ننمودم و معلوم است كه عدد ده خصوصيّتى ندارد بلكه كنايه از كمى مدّت است نهايت آنكه تمثيل بيكروز در برابر مدّت بى‌پايان آخرت اولى و انسب و امثل است و در نفحات نقل نموده كه چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيان اهوال قيامت را فرمود بعضى از قريش كه منكر معاد و حشر بودند از روى استهزاء از آنحضرت پرسيدند كه اين كوههاى باين عظمت و بزرگى در آنروز چه خواهد شد خداوند به پيغمبر خود دستور فرموده كه جواب آنها را بفرمايد پروردگار من آنها را پراكنده كند يك نوع پراكندگى عجيبى كه از آنحضرت‌

جلد 3 صفحه 526

روايت شده خداوند آنها را مانند شن كند و بادى فرستد كه متفرّقشان نمايد و جاى آنها را زمين هموار بدون پستى و بلندى قرار دهد بطوريكه اى پيغمبر من يا اى شخص بينا در روى زمين گودى و بلندئى نخواهى ديد و از قمّى ره نقل نموده كه قاع زمينى است كه خاك نداشته باشد و صفصف زمينى است كه چيزى در آن نروئيده باشد و عوج پستى و امت بلندى است و بعضى گفته‌اند قاع و صفصف يك معنى دارند و آن زمين هموار نرم صاف خالى از گياه است كه پستى و بلندى و پشته و دره‌ئى نداشته باشد و مانند يك صف مستوى مشهود گردد و بنابراين جمله اخيره براى تأكيد اين معنى ذكر شده است و اللّه اعلم ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ فَاذهَب‌ فَإِن‌َّ لَك‌َ فِي‌ الحَياةِ أَن‌ تَقُول‌َ لا مِساس‌َ وَ إِن‌َّ لَك‌َ مَوعِداً لَن‌ تُخلَفَه‌ُ وَ انظُر إِلي‌ إِلهِك‌َ الَّذِي‌ ظَلت‌َ عَلَيه‌ِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّه‌ُ ثُم‌َّ لَنَنسِفَنَّه‌ُ فِي‌ اليَم‌ِّ نَسفاً (97)

حضرت‌ موسي‌ فرمود: بسامري‌ ‌پس‌ دور شو ‌از‌ ميانه بني‌ اسرائيل‌ ‌پس‌ محققا ‌از‌ ‌براي‌ تو همين‌ بس‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ زندگاني‌ دنيا بگويي‌ كسي‌ مس‌ّ نكند بدن‌ مرا و محققا ‌براي‌ عذاب‌ تو خداوند ميعادي‌ قرار داده‌ ‌که‌ تخلف‌ پذير نيست‌ و نظر كن‌ باين‌ اله‌ ‌خود‌ عجل‌ ‌آن‌ الهي‌ ‌که‌ تو بخود بستي‌ و ‌بر‌ ‌او‌ عكوف‌ و ثابت‌ شدي‌ ‌هر‌ آينه‌ ‌او‌ ‌را‌ ميسوزانيم‌ ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌در‌ دريا مياندازيم‌ ريز ريز ميكنيم‌.

(قال‌َ فَاذهَب‌) ‌در‌ خبر ‌است‌ ‌که‌ حضرت‌ موسي‌ اراده قتل‌ ‌او‌ ‌را‌ كرد خطاب‌ رسيد ‌او‌ ‌را‌ بقتل‌ نرسان‌ لكن‌ ‌در‌ بدن‌ ‌او‌ اثري‌ قرار داديم‌ ‌که‌ ‌هر‌ ‌که‌ تماس‌ كند طرفين‌ مبتلاي‌ بتب‌ ميشدند و الآن‌ ‌هم‌ ‌در‌ نسل‌ ‌او‌ ‌در‌ مصر و شام‌ هستند.

(فَإِن‌َّ لَك‌َ فِي‌ الحَياةِ أَن‌ تَقُول‌َ لا مِساس‌َ) زيرا ‌اگر‌ مس‌ّ ميكرد تب‌ عارض‌ ميشد و ‌از‌ ‌اينکه‌ جهت‌ ترك‌ مجالست‌ و معاشرت‌ و مؤاكله ‌با‌ ‌او‌ شد و ‌از‌ تمام‌ قري‌ و آباديها خارج‌ شد و ‌در‌ باديه‌ها ‌با‌ هوام‌ و وحوش‌ بسر ميبرد (وَ إِن‌َّ لَك‌َ مَوعِداً) يوم الميعاد ‌که‌ معذّب‌ بعذاب‌ ابدي‌ شوي‌ (لَن‌ تُخلَفَه‌ُ) هرگز تخلف‌ نميكند.

(وَ انظُر إِلي‌ إِلهِك‌َ الَّذِي‌ ظَلت‌َ عَلَيه‌ِ عاكِفاً) عجل‌ ‌او‌ ‌را‌ آوردند و ‌در‌ مقابل‌

جلد 13 - صفحه 91

‌او‌ و تمام‌ گوساله‌پرستان‌ و سايرين‌.

(لَنُحَرِّقَنَّه‌ُ) احراق‌ عجل‌ ساخته‌ ‌شده‌ ‌از‌ طلا بقرينه‌ كلمه نسفا اينست‌ ‌که‌ ‌در‌ آتش‌ نرم‌ شود.

(ثُم‌َّ لَنَنسِفَنَّه‌ُ فِي‌ اليَم‌ِّ نَسفاً) نسف‌ ريز ريز شدن‌ ‌که‌ ‌با‌ آلات‌ معدّه‌ ‌او‌ ‌را‌ ريز ريز كردند بدليل‌ ‌قوله‌ ‌تعالي‌:

(وَ يَسئَلُونَك‌َ عَن‌ِ الجِبال‌ِ فَقُل‌ يَنسِفُها رَبِّي‌ نَسفاً) ‌در‌ همين‌ سوره‌ ‌در‌ چند ‌آيه‌ ‌بعد‌ سپس‌ ريزه‌هاي‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ دريا ريختند ‌که‌ بني‌ اسرائيل‌ نتوانند ‌آنها‌ ‌را‌ اخذ كنند و ذخيره‌ نمايند و كسي‌ توهم‌ نكند ‌که‌ حضرت‌ موسي‌ طمع‌ بآن‌ داشته‌.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 97)- روشن است که پاسخ و عذر سامری در برابر سؤال موسی (ع) به هیچ وجه قابل قبول نبود، لذا موسی فرمان محکومیت او را در این دادگاه صادر کرد و سه دستور در باره او و گوساله‌اش داد «گفت: برو، که بهره تو در زندگی این دنیا این است که (هر کس به تو نزدیک شود) بگویی: با من تماس نگیر» (قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ).

و به این ترتیب با یک فرمان قاطع، سامری را از جامعه طرد کرد و او را به انزوای مطلق کشانید.

مجازات دوم سامری این بود که موسی (ع) کیفر او را در قیامت به او گوشزد کرد، گفت: «و تو وعده‌گاهی در پیش داری (وعده عذاب دردناک الهی) که هرگز از آن تخلف نخواهد شد» (وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ).

سومین مجازات این بود که موسی به سامری گفت: «و به این معبودت که پیوسته او را عبادت می‌کردی نگاه کن و ببین ما آن را می‌سوزانیم و سپس ذرات آن را به دریا می‌پاشیم» تا برای همیشه محو و نابود گردد (وَ انْظُرْ إِلی إِلهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

منابع