آیه 77 سوره شعراء

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ

مشاهده آیه در سوره


<<76 آیه 77 سوره شعراء 78>>
سوره : سوره شعراء (26)
جزء : 19
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

آنها مرا دشمن‌اند جز خدای یکتای عالمیان؟

هم آنان قطعاً دشمن منند [چون اگر آنها را بپرستم، مرا دچار عذاب جاودانه خواهند کرد]، جز پروردگار جهانیان [که پرستیدنش مایه سعادت همیشگی و جاودانی است.]

قطعاً همه آنها -جز پروردگار جهانيان- دشمن منند.

آنها دشمنان منند، ولى پروردگار جهانيان دوست من است:

همه آنها دشمن من هستند (و من دشمن آنها)، مگر پروردگار عالمیان!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

They are indeed enemies to me, but the Lord of all the worlds,

Surely they are enemies to me, but not (so) the Lord of the worlds;

Lo! they are (all) an enemy unto me, save the Lord of the Worlds,

"For they are enemies to me; not so the Lord and Cherisher of the Worlds;

معانی کلمات آیه

«عَدُوٌّ»: این واژه برای مفرد و مثنّی و جمع و مذکّر و مؤنّث یکسان به کار می‌رود. «إِلاّ رَبَّ»: اگر به خدا معتقد نبوده باشند و خدا جزو معبودهای آنان نبوده باشد، استثناء منقطع است و ذکر آن به منظور تأکید بر توحید خالص است. اگر هم علاوه از بتها خدا را نیز پرستش می‌کرده‌اند، ابراهیم پروردگار جهانیان را استثناء می‌کند.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلَّا رَبَّ الْعالَمِينَ «77»

البتّه اين بت‌ها دشمن من هستند (و من دشمن آنها)، مگر پروردگار جهانيان (كه محبوب من است).

الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ «78» وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ «79» وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ «80» وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ «81»

همان پروردگارى كه مرا آفريد و همو راهنماييم مى‌كند. او كه مرا (هنگام گرسنگى) طعام مى‌دهد و (هنگام تشنگى) سيرابم مى‌نمايد. و هر گاه بيمار شوم، همو مرا شفا مى‌بخشد. او كسى است كه مرا مى‌ميراند، سپس زنده‌ام مى‌كند.

وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ «82»

او كسى است كه اميد دارم روز جزا خطاهاى مرا ببخشد.

جلد 6 - صفحه 328

نکته ها

جز خدايى كه ربّ العالمين است، همه‌ى معبودها دشمن ما مى‌شوند، زيرا بت‌ها در قيامت به سخن در آمده، عليه بت‌پرستان شكايت خواهند كرد. چنانكه قرآن مى‌فرمايد: «كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا» «1» روز قيامت بت‌ها از بت‌پرستان تنفّر مى‌جويند و با آنان ضدّيت دارند و بدين وسيله عداوت آنها روشن مى‌شود. «2»

خطاى انبيا، ترك اولى است، و گرنه خداوند حضرت ابراهيم را با صفاتى مثل برگزيده ستايش نموده است. «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ» «3»

پیام ها

1- معبودهاى خيالى و دروغين، دشمنان انديشه، سعادت وتكامل بشريّت هستند. عَدُوٌّ لِي‌ ...

2- ابتدا بايد به جهان و جهان‌آفرين توجّه كرد و سپس توجّه به خويشتن. «رَبَّ الْعالَمِينَ‌- خَلَقَنِي»

3- در شيوه‌ى تبليغ، گاهى لازم است خود را به جاى ديگران قرار دهيم. «عَدُوٌّ لِي» و نفرمود: «عَدُوٍّ لَكُمْ»

4- آفرينش انسان از بزرگ‌ترين الطاف الهى است. «الَّذِي خَلَقَنِي»

5- كسى حقّ هدايت دارد كه آفريده باشد. «خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ» زيرا تدبير و هدايت از آفرينش جدا نيست.

6- آفريدن و هدايت كردن، نشانه‌ى آن است كه او ما را دوست دارد، نه بت‌ها. «عَدُوٌّ لِي إِلَّا رَبَّ الْعالَمِينَ الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ»

7- هدايت، از شئون ربوبيّت است. «رَبَّ الْعالَمِينَ‌- فَهُوَ يَهْدِينِ»

8- نعمت هدايت (بعد از خلقت)، بزرگ‌ترين نعمت‌هاست. «خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ»

9- آفريدن يك بار است، ولى هدايت در هر لحظه و هميشه است. ( «خَلَقَنِي» به‌صورت ماضى و «يَهْدِينِ» به صورت مضارع و استمرار آمده است)

10- سير شدن و سيراب شدن انسان، كار خداست. آب و نان وسيله است. «يُطْعِمُنِي‌ وَ يَسْقِينِ»


«1». مريم، 82.

«2». تفسير كبيرفخررازى.

«3». ص، 46.

جلد 6 - صفحه 329

11- توجّه به نعمت‌هاى معنوى، بر توجّه به نعمت‌هاى مادّى مقدّم است. ابتدا فرمود: فَهُوَ يَهْدِينِ‌ ...، آنگاه فرمود: يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ‌ ...

12- در پيدايش بيمارى، خود ما مقصّريم. «مَرِضْتُ» و نفرمود: «أمرضنى»

13- شفا از خداست. دارو وسيله است وتأثير آن نيز به اراده اوست. «فَهُوَ يَشْفِينِ»

14- شفاى روح و شفاى جسم در كنار هم لازم است. «فَهُوَ يَهْدِينِ‌- فَهُوَ يَشْفِينِ»

15- در سخن و خطابه، آهنگين بودن كلمات يك ارزش است. «يَهْدِينِ‌- يَسْقِينِ‌- يَشْفِينِ‌- يُحْيِينِ»

16- در جهان بينى الهى، مرگ پايان كار نيست، يكى از مراحل زندگى است. «يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ»

17- همه كاره‌ى هستى خداست. (توحيد افعالى) «يَهْدِينِ‌- يَسْقِينِ‌- يَشْفِينِ‌- يُحْيِينِ»

18- مرگ نيز نعمت است. وَ الَّذِي يُمِيتُنِي‌ ... مرگ در رديف نعمت‌ها آمده است.

19- هر كجا زمينه شرك وجود دارد، شرك‌زدايى لازم است. (در نعمت هدايت، اطعام و شفا، سه بار كلمه‌ى «هو» به كار رفته است، ولى در خلقت و مرگ و حيات، اين كلمه به كار نرفته، شايد به اين خاطر كه خلقت و مرگ را همه به خدا نسبت مى‌دهند و جاى شرك نيست، ولى ارشاد و اطعام و شفا به مردم، دارو، پزشك و غذا نسبت داده مى‌شود. لذا قرآن براى زنده‌نگاه داشتن روحيّه توحيد، كلمه‌ى «هو» را بكار برد، يعنى همه‌ى كارها بدست اوست).

20- يكى از فلسفه‌هاى عبادت، تشكّر از خداوند است. (ابراهيم به عمو و قوم خود فرمود: «ما تَعْبُدُونَ» چه چيزى را مى‌پرستيد؟ گفتند: بت. حضرت ابراهيم در اين آيات، فلسفه‌ى عبادت خدا را بيان مى‌كند). «خَلَقَنِي‌- يَهْدِينِ‌- يُطْعِمُنِي‌- يَسْقِينِ‌- يَشْفِينِ‌- يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ»

21- هيچ كس از الطاف الهى بى نياز نيست. أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ ... در جايى كه حضرت ابراهيم خليل‌اللّه خود را نيازمند مغفرت الهى بداند، تكليف ما روشن است.

22- عفو الهى، فضل اوست نه استحقاق ما. «أَطْمَعُ» آرى، به اعمال خود تكيه‌

جلد 6 - صفحه 330

نكنيم، زيرا ابراهيم نيز به عفو الهى چشم دوخته، نه پاداش كار خود.

23- اميد و رجا، يك ارزش است. «أَطْمَعُ»

24- ربوبيّت خداوند سبب دلبستگى به عفو و مغفرت اوست. رَبَّ الْعالَمِينَ‌ ... أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي‌

25- طلب مغفرت، شيوه‌ى انبياست. «يَغْفِرَ لِي»

26- اگر لطف خاصّ او نباشد، انسان در هر مرحله‌اى باشد جايزالخطا است. «خَطِيئَتِي»

27- جلوه‌ى مبدء و معاد در كلام انبيا آشكار است. خَلَقَنِي‌ ... يَوْمَ الدِّينِ‌

28- نيازهاى مادّى و معنوى انسان از آغاز تا پايان زندگى، به دست خداوند است. خَلَقَنِي‌ ... يَوْمَ الدِّينِ‌

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلاَّ رَبَّ الْعالَمِينَ (77)

فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي‌: 1- پس بدرستى كه معبودان شما و پدران شما دشمنان منند. مراد حضرت آنست كه اين اصنام دشمنان پرستندگان خودند، زيرا به پرستش آنها متضرر شوند زياده از آنچه كسى از دشمن خود متضرر شود، به جهت آنكه خلود در عذاب اليم و عقاب جحيم كه از عبادت آنها حاصل مى‌شود از هيچ دشمنى متصور نيست. «1» 2- اغواكننده به عبادت آنها كه شيطان است، اعدا عدوّ ايشان است، لكن حضرت ابراهيم عليه السّلام تصور اين امر نمود در نفس خود به جهت تعريض ايشان، زيرا اين در نصيحت انفع است از تصريح. «2» 3- معنى آنست كه من دشمنم ايشان را، زيرا هر كه را دشمن دارند، او نيز دشمن است، پس دشمنى خود را در لباس دشمنى ايشان ظاهر كرد، يعنى من مخالف و معاند آنها هستم.

إِلَّا رَبَّ الْعالَمِينَ‌: مگر پروردگار عالميان كه دوست من باشد، يا لكن دوست من پروردگار عالميان است، يا همه الهه دشمن منند مگر آفريدگار عالميان. «3»

«1». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 454. چاپ كتابفروشى اسلاميّه.

«2». همان مدرك.

«3». همان مدرك.

جلد 9 - صفحه 439

نكته: بنابر معنى اول استثناء منقطع، و بنابر معنى دوم استثناء متصل كه ضمير راجع به هر معبودى باشد كه آنها پرستيده باشند. «1»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ (69) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ (70) قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ (71) قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72) أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ (73)

قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ (74) قالَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (75) أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ (76) فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلاَّ رَبَّ الْعالَمِينَ (77) الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ (78)

وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ (79) وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ (80) وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ (81) وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ (82) رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ (83)

وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ (84) وَ اجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ (85) وَ اغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كانَ مِنَ الضَّالِّينَ (86) وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ (87) يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ (88)

إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (89) وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ (90) وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغاوِينَ (91) وَ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (92) مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنْصُرُونَكُمْ أَوْ يَنْتَصِرُونَ (93)

فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَ الْغاوُونَ (94) وَ جُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ (95) قالُوا وَ هُمْ فِيها يَخْتَصِمُونَ (96) تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (97) إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (98)

وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ (99) فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ (100) وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ (101) فَلَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (102) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (103)

وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (104)

ترجمه‌

و بر خوان برايشان خبر ابراهيم را

هنگاميكه گفت بپدرش و قومش چه ميپرستيد

گفتند ميپرستيم بتانى را پس روز را بسر ميآوريم براى آنها عبادت كنندگان‌

گفت آيا ميشنوند از شما هنگاميكه دعا ميكنيد

يا نفع ميدهند شما را

جلد 4 صفحه 110

يا ضرر ميرسانند

گفتند بلكه يافتيم پدرانمان را كه اين چنين ميكردند

گفت آيا پس دانستيد كه آنچه ميپرستيد

شما و پدران پيشينيانتان‌

همانا آنها دشمنند براى من جز پروردگار جهانيان‌

آنكه آفريد مرا پس او هدايت ميكند مرا

نكه او غذا ميدهد مرا و سيراب ميكند مرا

و چون بيمار شوم پس او شفا ميدهد مرا

و آنكه ميميراند مرا و زنده ميكند مرا

و آنكه اميد دارم كه ببخشد بر من گناه مرا روز جزا

پروردگارا ببخش مرا دانشى و ملحق كن مرا بشايستگان‌

و قرار ده برايم ذكر خير و نام نيكى در ميان آيندگان بعد از من‌

و قرار ده مرا از وارثان بهشت پر نعمت‌

و بيامرز پدر مرا همانا او بود از گمراهان‌

و خوار مگردان مرا روزى كه برانگيخته ميشوند

روز كه نفع نميدهد مالى و نه پسرانى‌

مگر كسى كه آمد خدا را با دلى پاك‌

و نزديك گردانيده شود بهشت براى پرهيزكاران‌

و ظاهر شود دوزخ براى گمراهان‌

و گفته شود مر ايشانرا كه كجا است آنچه ميپرستيديد

غير از خدا آيا يارى مينمايند شما را يا دادستانى ميكنند

پس بر وى افكنده شوند در آن، آنها و گمراهان‌

و لشگرهاى شيطان همگى،

گويند با آنكه آنها در آن با يكديگر دشمنى ميكنند

بخدا قسم كه همانا بوديم ما در گمراهى آشكار

هنگاميكه برابر ميكرديم شما را با پروردگار جهانيان‌

و گمراه نكردند ما را مگر گناهكاران‌

پس نيست ما را هيچ شفاعت كننده‌ئى‌

و نه دوستى با همّت‌

پس كاش بودى ما را بازگشتى پس مى‌بوديم از گروندگان‌

همانا در اين هر آينه آيتى است و نبودند بيشترشان مؤمنان‌

و همانا پروردگار تو او است تواناى مهربان.

تفسير

خداوند متعال براى عظمت مقام حضرت ابراهيم در نزد مشركين عرب به پيغمبر خود دستور فرموده كه شمّه‌ئى از احوال آنحضرت را گوشزد آنها فرمايد شايد متنبّه بفساد عقائد و اعمال خود شوند باين تقريب كه چون آن حضرت بعمو كه پدر خوانده او بود و اطلاق پدر بر آن در كلام عرب شايع است يا جدّ مادرى او بود بشرحى كه در سوره انعام ذيل آيه و اذ قال ابراهيم لابيه آزر گذشت و بساير اقوام خود كه بت پرست بودند فرمود چه چيز را ميپرستيد براى آنكه آنها جواب بدهند و حضرت ثابت كند براى آنها كه معبود شما قابل‌

جلد 4 صفحه 111

پرستش و ستايش نيست گفتند ميپرستيم بتهائيرا پس روز را در عبادت آنها بشب ميرسانيم براى اظهار ابتهاج و افتخار باين عمل حضرت با كمال ملايمت و ملاطفت فرمود آيا وقتى شما دعا ميكنيد آنها ميشنوند و اجابت ميكنند دعاى شما را و آيا نفعى از ايشان بشما ميرسد وقتى عبادت كنيد آنانرا يا ضررى ميرسد وقتى نكنيد گفتند خير حضرت فرمود پس چرا خودتان را بزحمت مى‌اندازيد گفتند ما مقلّد پدرانمان هستيم آنها چنين كردند ما هم ميكنيم حضرت فرمود آيا دانستيد و اگر ندانستيد بدانيد كه من دشمن آنچيزهائى هستم كه ميپرستيد شما و پدرانتان هم كه مقدّم بر شما بودند ميپرستيدند و آنها نيز دشمن منند من آنها را ميشكنم و نابود ميكنم آنها هم بأقوام من زحمت بى‌ثمر ميرسانند و ضرر ميزنند در دنيا و آخرت و دشمنى آنها با كسان من دشمنى با من است من فقط خداى يكتاى پروردگار جهانيانرا ميپرستم و دوست دارم و او هم مرا و پيروان مرا دوست دارد حال ملاحظه كنيد بچه بيان لطيف ظريفى دعوت فرموده كه هم تهديد است و هم تحبيب و هم تصريح است و هم تلويح جمله كوتاهى است كه بمقام بلند آن دست كسى نميرسد جز بهدايت الهى و اينكه ضمير هم را كه مخصوص بذوى العقول است به بتها ارجاع فرموده بلحاظ آنستكه نسبت عداوت را كه مناسب با عقلاء است بآنها داده و اينكه خبر جمع را مفرد قرار داده براى آنستكه آنها بمنزله عدوّند براى پرستش كننده در اضرار نه اعداء واقعى علاوه بر آنكه عدوّ بر جمع و مفرد اطلاق ميشود و اينكه نسبت عداوت آنها را بخود داده با آنكه مقصود عداوت آنها با پرستش كنندگان است براى نكاتى است كه در بيان مفاد اين آيات شريفه ذكر شد كه عمده آن اظهار مودّت و اتّحاد در ضمن نصيحت و ارشاد است و استثناء الا رب العالمين ظاهرا منقطع است ولى ميشود متّصل قرار داد در صورتى كه در ميان پدران آنها كسانى باشند كه خدا پرست بودند يا بت را وسيله تقرّب بخداى بزرگ ميدانستند چنانچه دأب مشركين عرب بود و پس از اين شروع فرمود بذكر اوصاف پروردگار كه دلالت بر استحقاق پرستش و ستايش او ميكند كه اوّل آنها حسن خلقت و پس از آن هدايت است بأمور معاش و معاد از آغاز تا انجام كه فرموده الّذى‌

جلد 4 صفحه 112

أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقَهُ‌ ثمّ هدى و بعد اشاره فرمود بنعمت طعام و شراب و شفاء امراض كه غالبا بواسطه تقصير انسان در حفظ الصحّه و اطاعت اوامر الهى پيدا ميشود و فرموده‌ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ‌ و اخيرا اشاره فرمود بنعمت بزرگ مرگ براى دوستان خدا كه موجب نجات از آلام و اسقام و بلايا و محن دنيوى و نيل بمقدّمات نعم بى‌پايان اخروى است و بنعمت حيات ابدى آخرت كه حيات طيّبه و عيش مدام و لذّت فوق التّمام است و براى تعليم و تربيت خلق كه اجتناب از معاصى رب نمايند و در صورت ارتكاب طلب مغفرت كنند و توبه نمايند فرمود آنخداوندى كه اميدوارم كه ببخشد گناه مرا اگر گنه‌كار باشم در روز جزا و بنابراين لازم نميآيد كه آنحضرت اقرار بگناه كرده باشد تا محتاج بتوجيه شود كه از باب شكسته نفسى بوده يا مراد گناه پيروان او است يا گناه كسانيكه او را شفيع قرار دهند يا گناه صغيره قبل از بعثت يا ترك اولى كه فرموده‌اند و هيچ يك خالى از خللى نيست چون لازمه اميدوارى كامل بخدا اميد بعفو او است در صورت خطاء و لازمه اين صدور خطا نيست بلكه اين عين صواب است و مسلّم است در نزد اماميّه كه پيغمبر بايد معصوم باشد از گناه و خطاء و ظاهرا فرقى نيست بين صغيره و كبيره و قبل از بعثت و بعد از آن و تحقيق اين مقال خارج از وظيفه مقام است و پس از آن دعا فرمود كه خداوند باو علم و حكمت يا حكم و منصب نبوّت عطا فرمايد و او را در زمره شايستگان براى نبوّت و امامت قرار دهد تا در عداد كمّلين و مقرّبين محسوب گردد و در آخرت با آنها محشور شود و نيز دعا فرمود كه مرا در آتيه مقبوليّت عامّه عنايت فرما كه تمام خلق بمدح و ثناى من مشغول و بصدق و صفاى من معترف باشند و اين ذكر خير و نام نيك از من در ميان مردم تا قيامت باقى باشد و خداوند دعاى او را مستجاب فرمود لذا تا كنون تمام ارباب اديان حقّه بمقامات او معترفند و همه او را بعظمت و بزرگى ياد ميكنند و محبّتش در دل اهل هر ملّتى جايگير و شهرتش بخوبى عالم‌گير شده و در بعضى از روايات لسان صدق به پيغمبر خاتم و امير المؤمنين و ائمه اطهار كه از نسل آن بزرگوار و تابع ملّت اويند تفسير شده و منافات با معناى سابق ندارد و نيز دعا فرمود كه بهشت را مانند مال موروث‌

جلد 4 صفحه 113

باستحقاق و بدون عوض قسمت من فرما و در باب معناى وراثت بهشت بعضى از روايات در اوائل سوره مؤمنون گذشت و طلب مغفرت فرمود براى پدر خوانده‌اش كه راه حق بر او مخفى مانده بود و وعده كرده بود بآنحضرت كه بعد از آشكار شدن ايمان بياورد و در سوره توبه ذيل آيه و ما كان استغفار ابراهيم لأبيه الا عن موعدة وعدها ايّاه گذشت كه اين در زمان حيات آزر بوده و بعدا از او تبرّى جست چون ايمان نياورد پس در واقع از خدا خواسته كه راه حق را بر او آشكار فرمايد تا در نتيجه مشمول مغفرت گردد ولى مقدّر نبوده و نشده و اين كاشف از نهايت رحمت و رأفت آنحضرت است نسبت بأقارب و ارحامش و نيز دعا فرمود كه خداوند حفظ فرمايد او را در دنيا از ارتكاب امرى كه موجب رسوائى و خوارى او در قيامت شود كه روز بعث مردم و ظهور سرائر آنها است و در آنروز هيچ مال و اولادى فائده ندارد چون آنجا كسى داراى مالى نيست و هر كسى بقدرى گرفتار است كه بديگرى نميرسد فقط دل پاك و سالم از ارجاس و امراض بدرد ميخورد در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه قلب سليم دلى است كه سالم از محبّت دنيا باشد و در كافى از آنحضرت نقل نموده كه پرسيدند از معناى اين آيه فرمود قلب سليم آن دلى است كه ملاقات كند خدا را با آنكه در آن احدى جاى نداشته باشد جز خدا و هر دلى كه در آن شرك يا شكّى باشد از درجه اعتبار ساقط است مردم مأمور بزهد در دنيا شدند براى آنكه فارغ باشد دلهاشان براى آخرت و ظاهرا هر معصيتى رجس و هر خلق فاسدى مرض است و منشأ تمام امراض و معاصى خواهش دل و منشأ آن محبّت دنيا است كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرموده رأس هر خطا است و سلامت دل بپاكى از همه آنها است و در آنروز بهشت باهل تقوى و پرهيزكارى نزديك شود بطوريكه بوى آنرا بشنوند و مناظر آنرا در محشر مشاهده نمايند و مسرور شوند بمنازل خودشان و ظاهر و بارز و مكشوف گردد جهنّم براى اهل غوايت و ضلالت از راه حق تا در موقف آنرا به بينند و بحسرت و ندامت گرفتار گردند پيش از ورود در آن و نزديك شدن بهشت و دور ماندن جهنّم شايد بملاحظه سبقت رحمت بر غضب باشد و از طرف خداوند باهل شرك و ضلالت گفته ميشود كجايند معبودهاى شما كه گمان ميكرديد آنها شفعاء

جلد 4 صفحه 114

شمايند و پرستش مينموديد آنها را بجاى خدا آيا در چنين روزى يارى ميكنند با شما و ميتوانند دفع نمايند از شما عذاب خدا را يا از خودشان چون آنها هم زنده و معذّب خواهند شد يا ميتوانند دادستانى كنند از خدا براى شما هرگز چنين قدرتى ندارند و پس از اين سؤال كه براى توبيخ و ملامت آنها است خداوند تمام معبودهاى بت پرستان را كه اميدوار بشفاعت آنها بودند براى آنكه آتش افروز جهنم باشند و پرستش كنندگان آنها به‌بينند بى‌مقدارى و پستى آنها را با خودشان دسته جمع برو بجهنم مى‌اندازد تا معلّق زنان بقعر آن برسند چون كبكبه مكرّر بر و افكندن است كه بمعلق زدن تحقق پيدا ميكند و بعضى گفته‌اند مراد وارونه و بسر افكنده شدن است و تمام لشگريان شيطان را هم بآنها ضميمه ميفرمايد در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه جنود ابليس ذريه او از شياطين ميباشند و چون همه در جهنم جمع شدند شروع بمخاصمه و منازعه با يكديگر ميكنند و در آنحال عبادت و اطاعت كنندگان با معبودها و مطاعهاى خودشان ميگويند قسم بخدا همانا امر از اين قرار است كه ما در گمراهى آشكارى بوديم چون كلمه آن در ان كنّا مخفّفه از مثقّله است و اسم آن ضمير شأن محذوف است وقتى كه برابر ميكرديم شما را در دنيا با پروردگار جهانيان در عبادت و اطاعت و عدول مينموديم از او بشما ولى ما بخودى خود گمراه نشديم ما را پيشينيان و رؤساء گناهكارمان كه عبادت و اطاعت شما را مينمودند بضلالت و گمراهى انداختند چون ما تقليد و پيروى از آنها نموديم و مأمور بامر آنها بوديم و فعلا بيچاره شديم نه شفيعى داريم از اجانب و نه دوستى داريم از اقارب يا نه شفيعى داريم از شفعاء و مقرّبان درگاه خدا كه از ما شفاعت كند و نه دوستى كه اهتمام در خلاصى ما از عذاب داشته باشد و از ما حمايت كند در محاسن از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه شافعين ائمه و صديق از اهل ايمان است و قمى ره از آنحضرت نقل نموده كه قسم بخدا هر آينه شفاعت ميكنيم ما در باره گناهكاران از شيعيانمان تا دشمنان ما ميگويند وقتى ديدند آنرا فما لنا من شافعين و لا صديق حميم و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه يكنفر از اهل بهشت ميگويد فلان دوست من چه كرد و دوستش در جهنم است خدا ميفرمايد دوستش را ببريد ببهشت‌

جلد 4 صفحه 115

پس بقيه كسانيكه در جهنمند ميگويند فما لنا من شافعين و لا صديق حميم و از بعضى روايات استفاده ميشود كه تمام اهل ايمان حق شفاعت دارند و قبول ميشود از آنها در باره همسايه و غيره مگر دشمن اهل بيت اطهار و پست‌ترين اهل ايمان از سى نفر شفاعت ميكند آنوقت اهل جهنم ميگويند فما لنا من شافعين و لا صديق حميم و از اينجا معلوم ميشود نكته تعبير بلفظ جمع در شافعين و بمفرد در صديق حميم چون شفعاء زيادند ولى دوست صميمى كه چنانچه در حديث نبوى ذكر شد بصرف احوالپرسى سبب نجات كسى شود كم است لذا از آنها تعبير بجمع و از اين بمفرد شده و در خاتمه امر آرزو كردند كه دو مرتبه بدنيا برگردند و از اهل ايمان باشند و قمى ره نقل فرموده كه مراد آنستكه از هدايت شدگان باشند چون ايمان باقرار براى آنها لازم شده و در هر حال آرزوى محالى نمودند كه بآن نخواهند رسيد و در ذكر اين قصه و ساير قصص قرآنيه دلالت و نصيحت و هدايت و عبرت است براى اهل موعظه و پند و اهتداء و اعتبار ولى بيشتر مردم از قديم اهل اين معانى نبوده و نيستند و ايمان نميآوردند و نميآورند پس نبايد پيغمبر خاتم از اعراض قومش ملول و متأثر باشد و خداوند قادر بر انتقام از آنها هست در دنيا و آخرت ولى مهربان است بآنها مهلت ميدهد شايد متنبّه شوند و اسلام بياورند يا از نسل آنها اهل ايمان و عمل صالح بوجود آيد.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ أَ فَرَأَيتُم‌ ما كُنتُم‌ تَعبُدُون‌َ (75) أَنتُم‌ وَ آباؤُكُم‌ُ الأَقدَمُون‌َ (76) فَإِنَّهُم‌ عَدُوٌّ لِي‌ إِلاّ رَب‌َّ العالَمِين‌َ (77)

فرمود ابراهيم‌ بعبده اصنام‌ آيا مشاهده‌ ميكنيد و درك‌ ميكنيد آنچه‌ ‌را‌ ‌که‌ هستيد ‌شما‌ عبادت‌ ميكنيد و ‌هم‌ چنين‌ پدران‌ ‌شما‌ پيشينيان‌ ‌پس‌ محققا ‌آنها‌ دشمن‌ هستند ‌از‌ ‌براي‌ ‌من‌ مگر پروردگار عالميان‌.

كلمه‌ «كنتم‌» نسبت‌ بحال‌ و ماضيت‌ نسبت‌ بطرف‌ خطاب‌ حال‌ ‌است‌ و نسبت‌ ‌به‌ آباء اقدمون‌ ماضي‌ ‌است‌ ‌يعني‌ هستيد و بودند، و كلمه «فانهم‌» ‌که‌ ضمير مذكر ‌است‌ مفسرين‌ وجوهي‌ گفتند بعضي‌ گفتند مرجع‌ عباد اصنام‌ هستند بعضي‌ گفتند مراد اصنام‌ و عبده ‌آنها‌ و ‌ما يعقل‌ غالب‌ ‌بر‌ ‌ما ‌لا‌ يعقل‌ ‌شده‌ بعضي‌ گفتند ‌در‌ الا اقدمون‌ ذوي‌ العقول‌ ‌هم‌ بودند لذا ضمير مذكر آورده‌ و لكن‌ ‌آن‌ چه‌ ‌به‌ نظر مي‌رسد ‌اينکه‌ ‌که‌ ‌در‌ آباء اقدمون‌ متدين‌ بدين‌ حقه‌ ‌هم‌ بودند، مثل‌ انبياء قبل‌ و مؤمنين‌ بآنها بعلاوه‌ بسياري‌ ‌از‌ مشركين‌ عبادت‌ ‌خدا‌ ‌را‌ ‌هم‌ ميكردند لذا

جلد 14 - صفحه 42

اطلاق‌ مشرك‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ ‌شده‌ ‌که‌ شريك‌ ‌بر‌ ‌خدا‌ قرار دادند ‌پس‌ خداوند ‌هم‌ داخل‌ ‌در‌ الهه‌ ‌آنها‌ بوده‌ لذا ضمير مذكر آورده‌ و دليل‌ ‌بر‌ ‌اينکه‌ دعوي‌ استثناء «إِلّا رَب‌َّ العالَمِين‌َ» نموده‌ ‌که‌ فقط ‌در‌ آلهه‌ ‌شما‌ رب‌ العالمين‌ ‌را‌ معتقدم‌ و بقيه‌ آلهه ‌شما‌ «عَدُوٌّ لِي‌» و ‌در‌ كلمه‌ عدولي‌ ‌هم‌ نظر ‌به‌ اينكه‌ اصنام‌ ‌که‌ دشمني‌ ‌با‌ ابراهيم‌ نداشتند بعضي‌ گفتند مراد عبده‌ ‌آنها‌ ‌است‌ ‌که‌ مشركين‌ باشند ‌که‌ ‌با‌ موحد كمال‌ عداوت‌ ‌را‌ دارند بعضي‌ گفتند جمله‌ قلب‌ ‌است‌ ‌يعني‌ ‌من‌ دشمن‌ ‌آنها‌ هستم‌ نه‌ ‌آنها‌ دشمن‌ ‌من‌ باشند و محتمل‌ ‌است‌ مراد اينكه‌ ميانه ‌من‌ و الهه‌ ‌شما‌ عداوت‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ عداوت‌ بنفع‌ ‌من‌ ‌است‌ بواسطه كلمه‌ «لي‌» و بضرر آنهاست‌ ‌که‌ ‌آنها‌ ‌را‌ خورد ميكنم‌ و ميشكنم‌ تَاللّه‌ِ لَأَكِيدَن‌َّ أَصنامَكُم‌ بَعدَ أَن‌ تُوَلُّوا مُدبِرِين‌َ فَجَعَلَهُم‌ جُذاذاً إِلّا كَبِيراً لَهُم‌‌-‌ ‌الي‌ آخر الآيات‌‌-‌ (انبياء ‌آيه‌ 58‌-‌ ‌الي‌ ‌آيه‌ 70) شرحش‌ مفصلا گذشت‌.

(قال‌َ أَ فَرَأَيتُم‌) مراد رؤية عقل‌ و قلب‌ ‌است‌ ‌يعني‌ عقل‌ ‌شما‌ و رأي‌ ‌شما‌ اينست‌.

(ما كُنتُم‌ تَعبُدُون‌َ أَنتُم‌ وَ آباؤُكُم‌ُ الأَقدَمُون‌َ اينكه‌ ‌اينکه‌ اصنام‌ ‌را‌ بايد عبادت‌ كرد و ‌اينکه‌ ها آلهه‌ هستند اما ‌من‌ ‌بر‌ خلاف‌ عقيده‌ ‌شما‌ اينها ‌را‌ دشمن‌ دانم‌.

(فَإِنَّهُم‌ عَدُوٌّ لِي‌) فقط يك‌ اله‌ معتقدم‌ و ميان‌ ‌من‌ و ‌او‌ دوستي‌ و محبت‌ ‌است‌.

(إِلّا رَب‌َّ العالَمِين‌َ) اما دوستي‌ ‌خدا‌ همين‌ بس‌ ‌که‌ ابراهيم‌ ‌را‌ خليل‌ اللّه‌ نام‌ نهادند و آتش‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌او‌ سرد و سلامت‌ كرد و باو اسماعيل‌ و اسحق‌ ‌را‌ عنايت‌ فرمود و اما دوستي‌ ابراهيم‌ مقام‌ تسليم‌ ‌او‌ ‌بود‌ ‌حتي‌ ‌به‌ جبرئيل‌ فرمود:

«حسبي‌ ‌من‌ سؤالي‌ علمه‌ بحالي‌»

‌حتي‌ دارد ‌بعد‌ ‌از‌ ‌رسول‌ محترم‌ ابراهيم‌ افضل‌ ‌از‌ ساير انبياء بوده‌ ‌حتي‌ ‌در‌ قرآن‌ مجيد امريه‌ رسيد:

ثُم‌َّ أَوحَينا إِلَيك‌َ أَن‌ِ اتَّبِع‌ مِلَّةَ إِبراهِيم‌َ حَنِيفاً (نحل‌ ‌آيه‌ 124).

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 77)- «همه آنها دشمن منند مگر پروردگار عالمیان» (فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ). آری همه آنها با من دشمنند و من با آنها دشمن آشتی‌ناپذیر.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع