آیه 68 سوره مؤمنون

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

أَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُمْ مَا لَمْ يَأْتِ آبَاءَهُمُ الْأَوَّلِينَ

مشاهده آیه در سوره


<<67 آیه 68 سوره مؤمنون 69>>
سوره : سوره مؤمنون (23)
جزء : 18
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

آیا در این سخن (خدا و قرآن بزرگ) فکر و اندیشه نمی‌کنند (تا حقانیت آن را درک کنند) یا آنکه کتاب و رسول تنها بر اینان آمده و بر پدران پیشین آنها نیامده؟

آیا در این سخن [که وحی خداست] نیندیشیدند؟ یا مگر [برای اولین بار] کتابی برای آنان آمده است که برای پدران پیشین آنان نیامده بود؟ ….

آيا در [عظمت‌] اين سخن نينديشيده‌اند، يا چيزى براى آنان آمده كه براى پدران پيشين آنها نيامده است؟

آيا در اين سخن نمى‌انديشند يا براى آنها چيزى نازل شده كه براى نياكانشان نازل نشده بود؟

آیا آنها در این گفتار نیندیشیدند، یا اینکه چیزی برای آنان آمده که برای نیاکانشان نیامده است؟!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Have they not contemplated the Discourse, or has anything come to them [in it] that did not come to their forefathers?

Is it then that they do not ponder over what is said, or is it that there has come to them that which did not come to their fathers of old?

Have they not pondered the Word, or hath that come unto them which came not unto their fathers of old?

Do they not ponder over the Word (of Allah), or has anything (new) come to them that did not come to their fathers of old?

معانی کلمات آیه

  • يدبروا: دبر: عقب. تدبّر: تفكر و تأمل. «تدبر الامر» يعنى به عاقبت آن نظر كرد و در آن فكر نمود.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ «68»

آيا آنها در اين گفتار (قرآن) نينديشيدند، يا مطالبى براى آنان آمده كه براى نياكانشان نيامده است؟ (لذا قبول حرف تازه براى آنان سخت است).

أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ «69»

يا اين كه پيامبرشان را نشناختند (و از سوابق او آگاه نيستند) پس براى همين او را انكار مى‌كنند؟

أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ «70»

يا مى‌گويند: او جنون دارد؟ (چنين نيست) بلكه او حقّ را براى آنان آورده امّا بيشترشان از پذيرش حقّ كراهت دارند.

پیام ها

1- نخستين عامل بدبختى مردم، تعطيل كردن انديشه و تفكّر است. «أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا»

2- قرآن، كتاب تدبّر و انديشه است. (نه فقط تلاوت وتجويد و ...، و هركس در آن تدبّر كند، حقّانيّت آن را مى‌فهمد) «أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ»

جلد 6 - صفحه 115

3- خداوند در تمام دوران‌ها نداى خود را به مردم رسانده و اساس اديان آسمانى يكى است. «أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ»

4- در تبليغ و دعوت، تمام راه‌هاى بهانه جويى را براى مخالفان حقّ مسدود كنيد. «أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ»، «أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا»

5- پيامبر بايد در ميان مردم (به خوبى) شناخته شده باشد تا بهانه‌اى براى انكار نباشد. «أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ»

6- گرچه انسان در برابر سخن تازه عكس العمل نشان مى‌دهد، ولى نزول وحى تازگى ندارد. «أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ»

7- دشمنان دين، براى حفظ مرام خود، شخصيّت مردان خدا را خدشه دار مى‌كنند. «أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ»

8- حقّ بايد مطرح شود، اگر چه اكثريّت ناراحت شوند. «بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ»

9- بعضى كفّار، فطرت سالم دارند و حقّ را مى‌پذيرند. «أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ (68)

أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ‌: چرا پس تفكر نمى‌كنند قرآن را تا بشناسند آنچه در آن است از عبرتها و دلالات بر صدق پيغمبر ما حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و بدانند كه قرآن حق و از جانب حق تعالى نازل شده. أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ‌: يا آمد ايشان را از كتاب و پيغمبر آنچه نيامده بود پدران پيشينيان آنها را تا عذر گويند كه ما از پيغمبر، يعنى همچنانكه نوح و ابراهيم و ساير پيغمبران را به قومشان فرستاديم، همچنين حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله را به ايشان فرستاديم. خلاصه آنكه فرستادن پيغمبر و كتاب، چيز تازه‌اى نبوده بلكه اين سنت نسبت به پدران ايشان نيز جارى گشته.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (62) بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ (63) حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ (64) لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ (65) قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى‌ عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى‌ أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ (66)

مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ (67) أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ (68) أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (69) أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (70)

ترجمه‌

- و تكليف نميكنيم نفسى را مگر بقدر وسعش و نزد ما كتابى است كه‌

جلد 3 صفحه 645

سخن ميگويد بحق و آنان ظلم كرده نميشوند

بلكه دلهاشان در غفلت است از اين و مر آنها را كردارها است جز اين كه باشند مر آنها را كنندگان‌

تا چون بگيريم متنعّمان آنها را بعذاب آنگاه آنان زارى كنند

زارى مكنيد امروز همانا شما از ما يارى كرده نخواهيد شد

بتحقيق بود آيتهاى من كه خوانده ميشد بر شما پس بوديد كه بر پاشنه‌هاتان بر ميگشتيد

تكبّر كنان بآن افسانه در شب گويانى كه ياوه سرائى ميكرديد

آيا پس تأمّل نكردند آن گفتار را يا آمد آنها را آنچه نيامد پدرانشان را كه بودند پيشينيان‌

يا نشناختند رسولشان را پس آنها مر او را باشند انكار كنندگان‌

يا ميگفتند در او جنونى است بلكه آمد آنها را بحق و بيشترشان بودند مر حقّ را ناخوش دارندگان.

تفسير

- خداوند منّان بعد از ذكر اوصاف اهل ايمان براى ترغيب ايشان بعبادت و تسهيل بر آنها در امر اطاعت نفى فرمود تكليف زائد از وسع را كه بقدر طاقت است و اثبات فرمود مقدار وسع را كه كمتر از طاقت است و اعلام فرمود بوجود صحيفه اعمال بندگان نزد خداوند و آن كتابى است كه ناطق و شاهد بحقّ و راستى و درستى است و مخالف با واقع و حقيقت در آن يافت نميشود و تمام اعمال عباد از خوب و بد و كوچك و بزرگ در آن ثبت است براى آنكه در وقت پاداش بكسى ظلم نشود بزيادى عقاب يا كمى ثواب از ميزان عمل و استحقاقش و فرمود ولى كفّار دلهاشان فرو رفته در گرداب جهل و غفلت از چنين كتابى يا از قرآن كه قمّى ره فرموده و از براى آنها است اعمال زشت ديگرى غير از آن خوض در جهل و غفلت و لازمش كه كفر و شرك است از قبيل آزار و ايذاء پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و سخريّه آنسرور و اعتراضات واهى بر قرآن و گمراه نمودن مسلمانان و امثال اينها از اعمال قبيحه‌ئى كه مرتكب ميشوند آن اعمال را تا وقتى كه بگيريم ما متنعّمان يا بزرگان آنها را كه قمّى ره فرموده بعذاب دنيا يا آخرت چنانچه گفته‌اند كه مراد جنگ بدر است كه در آن بزرگانشان كشته شدند يا گرسنگى و قحطى است كه بنفرين پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مبتلا بآن شدند بطوريكه سگ و مردار و كثافات و اولاد خودشان را خوردند پس ناگهان ضجّه و زارى ميكنند و استغاثه و توبه مينمايند و قبول نميشود كه مشعر بآنستكه مراد عذاب آخرت است چنانچه خداوند در جواب آنها

جلد 3 صفحه 646

فرموده بيخود ضجّه و زارى نكنيد امروز روزى نيست كه بشما از ما كمكى برسد شما همان كسانى هستيد كه آيات ما را بر شما پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تلاوت ميكرد و شما در حاليكه مستقرّ بر پاشنه‌هاى پاهاتان بوديد بقهقرى رجوع ميكرديد و پسكى ميرفتيد و بعقب برميگشتيد و رو گردان بوديد از ذكر خدا و شنيدن آيات او و عمل بآنها و كارتان مانند رفتارتان قبيح بود در حالى كه تكبّر مينموديد بتكذيب قرآن يا به پيغمبر يا بحرم مكّه بآنكه ميگفتيد ما نگهدار آنيم و كسى بر آن تاكنون مسلّط نشده و بنابراين مرجع ضمير در به مذكور نيست و بايد بقرائن و شهرت گفتار آنها در خارج معلوم شود و بنظر حقير محتمل است به نكص كه مستفاد از تنكصون است رجوع شود يعنى با آنكه باين عمل قبيح خودتان كه رجوع بقهقرى باشد افتخار و تكبّر ميكرديد در حالى كه بطعن در قرآن و غيبت از پيغمبر و استهزاء بآن سرور در شب سخنرانى و افسانه‌گوئى ميكرديد و نيز مانند بيماران كه هذيان ميگويند بيهوده‌گوئى و ياوه سرائى مينموديد يا دورى ميجستيد از ذكر خدا و مواعظ پيغمبر و اندرز مسلمانان يا فحش و ناسزا ميگفتيد چون تهجرون بضمّ تاء و كسر جيم نيز قرائت شده است و آن كلمه يا مأخوذ از هجر بمعناى دورى يا هذيان است يا مأخوذ از هجر بضمّ بمعناى فحش و ناسزا است و در اينصورت غالبا از باب افعال ميآيد پس اين قرائت مناسب با معناى اخير است و اخيرا خداوند احتمالات متصوّره براى سبب ايمان نياوردن آنها را ذكر و نفى فرموده مگر يك احتمال كه آنرا اثبات فرموده باين تقريب كه آيا آنها تفكّر و تدبّر و تأمّل ننمودند در قول خداوند كه قرآن است تا بدانند كه آن معجزه و اتيانش از عهده بشر بيرون است و دلالت بر نبوّت آورنده آن دارد يا تاكنون اين اتّفاق نيفتاده كه پيغمبرى از جانب خدا آمده باشد و كتابى آورده باشد و اين زمان پيغمبر آمده و كتاب آورده و اين امر در نياكان و پيشينيان آنها بى‌سابقه بوده لذا مستبعد شمرده‌اند و ايمان نياورده‌اند يا نشناختند پيغمبر خودشان محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بامانت و صداقت و شرافت و ساير صفات حسنه كه لايق شأن انبياء است لذا منكر نبوّت او شدند يا تصوّر ميكنند در او جنونى است كه اين اظهارات را مينمايد هيچ يك از اين احتمالات نميرود چون آنها اهل لسانند و بخوبى فصاحت و بلاغت و ساير جهات اعجاز قرآن‌

جلد 3 صفحه 647

را درك ميكنند و از اولاد ابراهيم و اسمعيل عليهما السلامند و ميدانند كه انبياء عظام و كتب سماوى براى اجداد و پيشينيان آنها از طرف خداوند آمده و پيغمبر خودشان محمّد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بتمام اوصاف كماليّه كه مثل و مانند نداشته و ندارد شناخته‌اند و ميدانند كه ديوانه نيست بلكه اعقل و اعلم و اكمل و ارشد از همه آنها است فقط چيزى كه هست آنستكه اينها با آنكه ميدانند دعوى نبوت او صدق و كتابش بر حقّ است بيشترشان طبعا از قبول حق كراهت دارند چون حقّ تلخ و مخالف با شهوات و هواى نفس آنها است لذا زير بار نميروند بلى ممكن است بعضى براى سرزنش اقوامشان يا كمى ادراك و شعورشان يا بى‌فكرى و عدم توجّه بعلائم صدق ايمان نياورده باشند ولى اين عدّه كمند ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


أَ فَلَم‌ يَدَّبَّرُوا القَول‌َ أَم‌ جاءَهُم‌ ما لَم‌ يَأت‌ِ آباءَهُم‌ُ الأَوَّلِين‌َ (68)

آيا ‌پس‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ تدبر نمي‌كنند قول‌ ‌را‌ ‌ يا ‌ آمده‌ ‌شما‌ ‌را‌ چيزي‌ ‌که‌ ‌بر‌ آباء اولين‌ ‌شما‌ نيامده‌ ‌باشد‌.

(أَ فَلَم‌ يَدَّبَّرُوا) دبر بمعني‌ آخر شيئي‌ ‌است‌، چنانچه‌ مي‌فرمايد: (وَ قَطَعنا دابِرَ الَّذِين‌َ كَذَّبُوا بِآياتِنا) اعراف‌ آيه 70 ‌يعني‌ تمام‌ ‌را‌ هلاك‌ كرديم‌ ‌عن‌ آخرهم‌ ‌که‌ احدي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ باقي‌ نماند، و نيز مي‌فرمايد: (وَ يَقطَع‌َ دابِرَ الكافِرِين‌َ) انفال‌ آيه 7 ‌که‌ تمام‌ كفار ‌را‌ هلاك‌ كنيم‌ (وَ قَضَينا إِلَيه‌ِ ذلِك‌َ الأَمرَ أَن‌َّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقطُوع‌ٌ مُصبِحِين‌َ) حجر آيه 66 و ‌از‌ همين‌ باب‌ ‌است‌ دبر مقابل‌ قبل‌ ‌که‌ آخر شي‌ء و معناي‌ تدبر اينست‌ ‌که‌ تأمل‌ و تفكر كنند و آثار باطنيه اشياء ‌را‌ دست‌ آورند و مغز ‌آنها‌ ‌را‌ كشف‌ كنند. چنانچه‌ امروز چه‌ آثار غريبه‌ ‌از‌ اشياء بدست‌ آورده‌ و استخراج‌ كرده‌اند و روز بروز زيادتر ميشود.

(القَول‌َ) مراد قرآن‌ مجيد ‌است‌ ‌که‌ گفتند: هفت‌ بلكه‌ هفتاد بطن‌ دارد و بواطن‌ قرآن‌ ‌را‌ جز پيغمبر و ائمه اطهار پي‌ نبرده‌اند.

جلد 13 - صفحه 430

(‌ما يعرف‌ القرآن‌ الا ‌من‌ خوطب‌ ‌به‌)

ولي‌ اينها ‌حتي‌ آثار مكشوفه ‌آن‌ ‌را‌ ‌هم‌ نظر نمي‌كنند. و تأمل‌ و تفكر نمي‌كنند ‌که‌.

اولا ‌اينکه‌ معجزه بزرگي‌ ‌است‌ باقيه‌ ‌تا‌ قيامت‌.

و ثانيا احكام‌ و دستوراتش‌ تمام‌ طبق‌ عقل‌ سليم‌ موافق‌ حكم‌ و مصالح‌.

و ثالثا راه‌ نماي‌ ‌به‌ راه‌ حق‌ و سعادت‌ و بهتر و محكمترين‌ راه‌ها (إِن‌َّ هذَا القُرآن‌َ يَهدِي‌ لِلَّتِي‌ هِي‌َ أَقوَم‌ُ) اسري‌ آيه 9.

(أَم‌ جاءَهُم‌ ما لَم‌ يَأت‌ِ آباءَهُم‌ُ الأَوَّلِين‌َ) البته‌ ‌بر‌ امم‌ سابقه‌ ‌هم‌ انبياء آمدند ‌هم‌ صحف‌ و كتب‌ نازل‌ ‌شده‌ آمدن‌ ‌اينکه‌ پيغمبر و ‌اينکه‌ قرآن‌ بي‌سابقه‌ نبوده‌ چنانچه‌ مي‌فرمايد:

(قُل‌ ما كُنت‌ُ بِدعاً مِن‌َ الرُّسُل‌ِ) احقاف‌ آيه 8 مثل‌ نوح‌، ابراهيم‌، موسي‌، عيسي‌ و ساير انبياء ‌آنها‌ ‌هم‌ آمدند و كتاب‌ داشتند و دستورات‌ آوردند امر تازه‌اي‌ نيست‌ ‌که‌ سابقه‌ نداشته‌ ‌باشد‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 68)- بهانه‌های رنگارنگ منکران: در تعقیب آیات گذشته که سخن از اعراض و استکبار کفار در برابر پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله بود در اینجا از بهانه‌هایی که ممکن است آنها برای خود در این زمینه بتراشند و پاسخ دندانشکن آن سخن می‌گوید، ضمنا علل واقعی اعراض آنها را نیز شرح می‌دهد که در پنج قسمت خلاصه می‌شود:

نخست می‌گوید: «پس آیا آنها در این گفتار (آیات الهی) تدبر و اندیشه نکردند»؟ (أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ).

آری! نخستین عالم بدبختی آنها تعطیل اندیشه و تفکر در محتوای دعوت تو است، که اگر بود مشکلات آنها حل می‌شد.

در دومین مرحله می‌گوید: «یا این که مطالبی برای آنها آمده است که برای نیاکانشان نیامده»؟! (أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ یَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِینَ).

یعنی اگر توحید و معاد و دعوت به نیکیها و پاکیها تنها از ناحیه تو بود، ممکن بود بهانه کنند که اینها سخنان نو ظهوری است.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏7، ص138

منابع