آیه 61 سوره آل عمران
<<60 | آیه 61 سوره آل عمران | 62>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
پس هر کس با تو درباره عیسی در مقام مجادله برآید بعد از آنکه به احوال او آگاهی یافتی، بگو: بیایید ما و شما فرزندان و زنان و کسانی را که به منزله خودمان هستند بخوانیم، سپس به مباهله برخیزیم (در حق یکدیگر نفرین کنیم) تا دروغگویان (و کافران) را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم.
پس هر که با تو درباره او [عیسی] پس از آنکه بر تو [به واسطه وحی، نسبت به احوال وی] علم و آگاهی آمد، مجادله و ستیز کند، بگو: بیایید ما پسرانمان را و شما پسرانتان را، و ما زنانمان را و شما زنانتان را، و ما نفوسمان را و شما نفوستان را دعوت کنیم؛ سپس یکدیگر را نفرین نماییم، پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم
پس هر كه در اين [باره] پس از دانشى كه تو را [حاصل] آمده، با تو محاجه كند، بگو: «بياييد پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فرا خوانيم؛ سپس مباهله كنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.»
از آن پس كه به آگاهى رسيدهاى، هر كس كه درباره او با تو مجادله كند، بگو: بياييد تا حاضر آوريم، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما برادران خود را و شما برادران خود را. آنگاه دعا و تضرع كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم.
هرگاه بعد از علم و دانشی که (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
حاجك: محاجّه: بمعنى حجّت و دليل آوردن در برابر يكديگر است (نوعى مجادله و منازعه و ستيز).
تعالوا: بيائيد. اسم فعل است، مفرد آن تعال ميباشد.
نسائنا: زنان بمعنى دختران نيز آيد (مجمع البيان بقره/ 49) بعيد نيست در اينجا دختران منظور باشد بقرينه «ابنائنا»، نساء و نسوه از لفظ خود مفرد ندارند، واحد آنها مرئه است.
انفسنا: نفس در اينجا بمعنى شخص و ذات است، انفسنا يعنى خودمان.
نبتهل: بهل و ابتهال بمعنى تضرّع و زارى است، آنها كه ابتهال را در آيه لعن معنى كرده اند شايد منظور آنست كه تضرّع توأم با لعن بوده است ولى طبرسى و زمخشرى گفته اند «البهلة: اللعنة».
لعنت: لعن: راندن، دور كردن. «لعنه: طرده و ابعده عن الخير» لعن و لعنت خدا در آخرت عذاب و در دنيا، دور كردن از رحمت و توفيق و نيز عذاب است چنان كه در آيه.[۱]
نزول
محل نزول:
اين آيه همچون ديگر آيات سوره آل عمران در مدينه بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل گرديده است. [۲]
شأن نزول آیات 59، 60 و 61:
«شیخ طوسى» گوید: ابن عباس و حسن بصرى و قتادة گويند: اين آيات درباره وفد نجران نازل گرديد كه دو نفر آنان بنام سيد و عاقب به رسول خدا گفتند: آيا ديده اى كه فرزندى بدون پدر متولد شود؟[۳][۴] و نيز وقتى كه اين آيات نازل شد پيامبر دست على و فاطمه و حسن و حسين را گرفت و مسيحيان را به مباهله دعوت نمود آنان امتناع كردند و قبول نمودند كه جزيه بدهند[۵][۶].[۷]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«61» فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ
پس هر كه با تو، بعد از علم و دانشى كه به تو رسيده است، درباره او (عيسى) به ستيز و محاجّه برخيزد (و از قبول حقّ شانه خالى كند) بگو:
بيائيد پسرانمان وپسرانتان وزنانمان وزنانتان وخودمان را (كسى كه به منزله خودمان است) وخودتان را بخوانيم، سپس (به درگاه خدا) مباهله و زارى كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.
نکته ها
واژهى «نَبتَهل» از ريشهى «ابتهال» به معناى بازكردن دستها و آرنجها براى دعا، به سوى آسمان است. اين آيه، به آيهى مباهله معروف گشته است. مباهله، يعنى توجّه و تضرّع دو گروه مخالف يكديگر، به درگاه خدا و تقاضاى لعنت و هلاكت براى طرف مقابل كه از نظر او اهل باطل است. «1»
در تفاسير شيعه و سنى و برخى كتب حديث و تاريخ مىخوانيم كه در سال دهم هجرى، افرادى از سوى رسول خدا صلى الله عليه و آله مأمور تبليغ اسلام در منطقه نجران شدند. مسيحيانِ نجران نيز نمايندگانى را براى گفتگو با پيامبراسلام صلى الله عليه و آله به مدينه گسيل داشتند. با وجود گفتگوهايى كه ميان آنان و پيامبر صلى الله عليه و آله ردّ وبدل شد، باز هم آنان بهانهجويى كرده و در حقّانيّت اسلام ابراز ترديد مىكردند. اين آيه نازل شد و خطاب به پيامبر فرمود: به آنها بگو:
بياييد با فراخواندن فرزندان و زنان و عزيزانمان، خدا را بخوانيم و با حالت تضرّع و ابتهال بر دروغگويان نفرين كنيم و هر نفرينى كه دامن گروه مقابل را گرفت، معلوم مىشود كه راه او باطل است و با اين وسيله به اين گفتگو و جدال پايان دهيم.
هنگامى كه نمايندگان مسيحيان نجران، پيشنهاد مباهله را از رسول اكرم صلى الله عليه و آله شنيدند، به
«1». التحقيق فى كلمات القرآن.
جلد 1 - صفحه 528
يكديگر نگاه كرده و متحيّر ماندند. آنان مهلت خواستند تا در اين باره فكر و انديشه و مشورت كنند. بزرگِ نصارا به آنها گفت: شما پيشنهاد را بپذيريد و اگر ديديد كه پيامبر با سر وصدا و جمعيّتى انبوه براى نفرين مىآيد، نگران نباشيد و بدانيد كه خبرى نيست، ولى اگر با افراد معدودى به ميدان آمد، از انجام مباهله صرفنظر و با او مصالحه كنيد.
روز مباهله، آنها ديدند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله همراه با دو كودك و يك جوان و يك زن بيرون آمدند. آن دو كودك، حسن و حسين عليهما السلام و آن جوان، علىّبن ابىطالب عليهما السلام و آن زن فاطمهى زهرا عليها السلام- دختر پيامبر صلى الله عليه و آله- بودند.
اسقف مسيحيان گفت: من چهرههايى را مىبينم كه اگر از خداوند بخواهند كوه از جا كنده شود، كنده مىشود. اگر اين افراد نفرين كنند، يك نفر مسيحى روى زمين باقى نمىماند. لذا از مباهله انصراف داده، حاضر به مصالحه شدند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: سوگند به كسى كه مرا پيامبر حقّ قرار داد، اگر مباهله انجام مىگرفت، آن وادى آتش را بر آنان فرو مىريخت. «1»
اين ماجرا، علاوه بر تفاسير شيعه، در منابع معتبر اهل سنّت نيز آمده است. «2»
مباهله، در بيست و چهارم يا بيست و پنجم ماه ذىالحجّه و در بيرون شهر مدينه بود كه اكنون داخل شهر قرار دارد و در آن محل، مسجدى به نام «مسجد الاجابة» ساخته شده است. فاصلهى اين مسجد تا مسجدالنّبى تقريباً حدود پانصد متر است. «اللهم ارزقنا زيارته و شفاعته»
بر اساس روايتى در تفسير الميزان، دعوت به مباهله مخصوص مسيحيان نبوده،
«1». تفسير مجمعالبيان؛ مناقب ابنمغازى، ص 263.
«2». صاحب تفسير الميزان در جلد سوّم صفحه 257 آورده است كه ماجراى مباهله را 51 نفر از صحابه به اتّفاق نظر نقل كردهاند. تفاسير كبير، آلوسى ومراغى ذيل آيه، در كتاب الكامل ابناثير جلد دوّم صحفه 293، مستدرك حاكم جلد سوّم صفحه 150، مسند احمد حنبل جلد اوّل صفحه 185 و همچنين تفاسير روحالبيان، المنار و ابنكثير و بسيارى از منابع شيعى و سنّى ديگر، اين واقعه را ضبط و نقل كردهاند. در كتاب احقاقالحق جلد سوّم صفحه 46 نيز نام شصت نفر از بزرگان اهل سنّت را آورده است كه همگى گفتهاند: اين آيه در عظمت پيامبر و اهلبيت عليهم السلام اوست.
جلد 1 - صفحه 529
پيامبر صلى الله عليه و آله از يهوديان نيز براى مباهله دعوت كردند.
مباهله، خاصّ زمان پيامبر صلى الله عليه و آله نبوده است، بلكه براساس برخى از روايات، ديگر مؤمنان نيز مىتوانند مباهله كنند. امام صادق عليه السلام در اينباره دستوراتى دادهاند. «1»
سؤال: اگر در اين ماجرا تنها فاطمه زهرا عليها السلام حضور داشت، پس چرا قرآن كلمهى «نسائنا» را به صورت جمع بكار برده است؟
پاسخ: در قرآن مواردى است كه خداوند به دليل اهميت مورد از يك نفر به صورت «جمع» ياد مىكند، مانند آيه 181 سوره آلعمران كه يك نفر از روى توهين گفت: خدا فقير است، ولى آيه به صورت جمع مىفرمايد: «الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ» چنانكه قرآن درباره حضرت ابراهيم عليه السلام مىفرمايد: ابراهيم يك امّت بود، با آنكه يكنفر بيشتر نبود.
گرچه پيامبر مىتوانست خود شخصاً نفرين كند وكارى به علىّ، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام نداشته باشد، ولى خدا و رسول، با اين عمل به ما فهماندند كه اين افراد، ياران و شريكان رسول خدا در دعوت به حقّ و هدف او هستند و همراه او آمادهى استقبال از خطر بوده و تداومگر حركت او مىباشند.
پیام ها
1- اگر انسان ايمان به هدف داشته باشد، حاضر است خود و نزديكترين بستگانش را در معرض خطر قرار دهد. «مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ»
2- آخرين برگ برنده و سلاح برنده مؤمن، دعاست. «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ»
3- فرزند دخترى، همچون فرزند پسرى، فرزند خود انسان است. «أَبْناءَنا» بنابراين امام حسن وامام حسين عليهما السلام فرزندان پيامبرند.
4- زن و مرد در صحنههاى مختلف دينى، در كنار همديگر مطرحند. «نسائنا»
5- در دعا، كيفيت و حالات اهل دعا مهم است، نه تعداد آنها. گروه مباهله كننده پنج نفر بيشتر نبودند. «ابنائنا، نسائنا، أنفسنا»
«1». تفسيرنورالثقلين ج 1، ص 351؛ اصول كافى، ج 2، باب مباهله.
جلد 1 - صفحه 530
6- علىّبن ابىطالب عليهما السلام، جان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله است. «أنفسنا»
7- در مجالس دعا، كودكان را نيز با خود ببريم. «أبنائنا»
8- اهلبيت پيامبر عليهم السلام مستجاب الدعوة هستند. «أبنائنا، نسائنا، أنفسنا»
9- استمداد از غيب، پس از بكارگيرى توانايىهاى عادّى است. «نبتهل»
10- كسىكه منطق و استدلال و معجزه، او را به پذيرش حقّ تسليم نمىكند، يكى از راهها، مباهله است. «تعالوا ... نبتهل»
11- اگر مؤمنان محكم بايستند، دشمن به دليل باطل بودنش عقب نشينى مىكند.
«ندع ... نبتهل»
12- استدلال را بايد با استدلال پاسخ داد، ولى مجادله و لجاجت بايد سركوب شود. «لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ (61)
«1» تفسير عيّاشى، جلد اوّل، حديث 4، صفحه 10
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 124
فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ: پس هر كه خصومت و مجادله نمايد در باب حضرت عيسى عليه السّلام و رسالت او، و از جهالت و ضلالت برنگردد و بر اعتقاد فاسد خود مصر و مستمر باشد، مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ: بعد از آنكه آمد تو را آيات بينه كه موجب علم و يقين است به آنكه عيسى بنده برگزيده و رسول خدا مىباشد، فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ: پس بگو بيائيد به عزم ثابت، تا بخوانيم براى مباهله، ما و شما، پسران خود و پسران شما را، يعنى ما پسران خود را بخوانيم، و شما پسران خود را، وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ: و ما زنان خود را بخوانيم و شما زنان خود را، وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ: و ما نزديكان خود را كه از غايت ارجمندى، به منزله نفس ما باشند، و شما بخوانيد نزديكان خود را كه به همين وجه باشند، يعنى هر يك از ما اعزّه اهل خود را به مباهله بخوانيم براى ظهور حق. ثُمَّ نَبْتَهِلْ: پس كوشش كنيم با تضرع در طلب لعنت، فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ: پس قرار دهيم لعنت خدا و دورى از رحمت واسعه الهى را بر دروغگويان، يعنى نفرين كنيم بر اهل كذب، تا محقّ از مبطل مميز و جدا شود، و لعنت خدا متوجه دروغگويان گردد.
تبصره: در آيه شريفه سه مطلب است.
مطلب اول: منتخبين در مباهله:
به اتفاق خاصه و عامه، وقتى اين آيه نازل شد، حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خواند حضرت على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السّلام را براى مباهله، چنانچه محدثين و مفسرين متفقند بر آن، از جمله: ترمذى، احمد، مسلم، در صحاح خود، صاحب مشكوة، ابن حجر در صواعق، زمخشرى در كشاف، فخر رازى در تفسير كبير، نيشابورى در غرائب التنزيل، و عدّه بسيارى از عايشه روايت نمودهاند كه:
چون اين آيه مباهله نازل شد، حضرت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خواند حضرت على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السّلام را، پس فرمود:
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 125
خدايا، اينها اهل من مىباشند. «1» مطلب دوم: تفسير آيه شريفه- مراد از «ابنائنا» اضافه آن به نفس نفيس سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نيست، مگر حضرت حسنين عليهما السّلام، زيرا در آن وقت آن حضرت را اولاد پسرى بلاواسطه نبود مگر حضرت حسنين عليهما السّلام؛ و احاديث بسيار وارد شده كه ايشان فرزندان رسولند، از جمله:
1- ابن حجر و سيوطى و بغوى و عبد الغنى در ايضاح- از سلمان رضوان الله عليه روايت نموده از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه فرمود:
سمّى هارون ابنيه شبرا و شبيرا و انّى سمّيت ابنىّ الحسن و الحسين بما سمّى هارون ابنيه، «2» هارون برادر حضرت موسى عليه السّلام دو پسر خود را شبر و شبير نام كرده بود، و من به عوض آن، دو پسر خود را به نام حضرت حسن و حسين عليهما السّلام ناميدم. (قاموس گفته: در لغت عبرى، مشبر و شبر و شبير، سه اسم پسر حضرت هارون پيغمبر عليه السّلام، و حضرت خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به اسماى آنها، به عربى نام نهاد حسن و حسين و محسن عليهم السّلام.) 2- قال النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: الحسن و الحسين هذان ابناى قاما او قعدا. «3» فرمود حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: حضرت حسن و حسين عليهما السّلام، اين دو، دو پسر من باشند، قائم باشند بر امامت يا قاعد.
3- ترمذى در صحيح خود، و صاحب مشكوة، و ابن حجر در صواعق،
«1» مدارك عامّى مربوط به شأن نزول اين روايت در كتاب احقاق الحق جلد سوّم صفحه 46 تا 62 و جلد نهم صفحه 70 تا 91 آمده است- و مدارك شيعى آن در كتاب غاية المرام فصل دوّم باب چهارم آمده است.
«2» احقاق الحق، جلد 10، صفحه 504 تا 506 به نقل اين حديث و مدارك عامّى آن اختصاص يافته است.
«3» اثبات الهداة، جلد 2، باب 12 و باب 14 (به نقل از كتب مختلف)
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 126
روايت نمودهاند از اسامة بن زيد كه گفت: شبى حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را ديدم كه شيئى مشتمل و مستور نزد اوست، عرض كردم: اين چيست؟ پس دفعة مكشوف ساخته، بر دو زانوى مبارك او، حضرات حسنين عليهما السلام را ديدم، فرمود: هذان ابناى و ابنا ابنتى اللّهمّ انّى احبّهما فاحبّهما و احبّ من يحبّهما. «1» اين دو، دو پسر من، و دو پسر دختر من هستند، خدايا بدرستى كه من دوست دارم اين دو را و تو هم دوست بدار آندو را و دوست بدار هر كه را كه دوست بدارد ايشان را.
4- فخر رازى و نيشابورى و ابو بكر رازى در تفاسير خود گفتهاند: اين آيه مباهله، دال است بر اينكه حضرت حسن و حسين عليهما السلام، دو پسران رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مىباشند، زيرا وعده در طلب اولاد، به مباهله نمود، پس حسنين عليهما السّلام را طلبيد، پس وجوبا ايشان، پسران رسول خدايند.
5- در مطالب السؤل- ابن طلحه شافعى حكايت مناظره شعبى را با منصور دوانقى نقل نمايد، كه وقتى شنيد شعبى، حسنين عليهما السلام را به ابناء الرسول مىخواند و مىگويد؛ در محفل كثير از علماء، شعبى را طلبيد.
خيلى سرزنش نمود، گفت: مثل تو آدمى، چنين كلام واهى گويد، چگونه ايشان اولاد رسول مىباشند؟ شعبى گفت: چه جاهلانه يا متجاهلانه كلام مىگوئى، و حال آنكه قرآن و سنت ناطق صريحند بر آن؛ پس دو آيه را خواند:
يكى آيه مباهله، و ديگر آيه 82 سوره انعام: وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ. و حضرت عيسى عليه السّلام پدر نداشت، او را از ذريّه حضرت ابراهيم عليه السّلام محسوب فرمود از جانب مادرش مريم. و اما از سنّت، پس از
«1» سنن ترمذى، جلد 5، كتاب المناقب، باب 31، حديث مسلسل شماره 3769- و نيز رجوع شود به كتاب شريف احقاق الحق، جلد 10، صفحه 66 تا 676.
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 127
جمله متفق باشند امت كه حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مخاطب به حضرت حسن عليه السّلام فرمود: انّ ابنى هذا سيّد. و نيز فرمود: انّ الحسن و الحسين ابناى. و امثال آن پس منصور از گفتار شعبى خجل شد.
و مراد از «نِساءَنا» اجماع امت است كه حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها است. و حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم او را طلبيد و با خود به مباهله برد. پس لفظ، عام، و مراد، خاص مىباشد. و شيخ المشايخ در اينجا گفته: اين دليل است بر كمال شرف و فضل حضرت فاطمه سلام اللّه عليها، زيرا لفظ نساء عام، شامل جميع زنان عشائر و ازواج و دختران بود، و هيچكس را به غير از حضرت فاطمه سلام اللّه عليها داخل در آن نكرد، چه غير او احدى از ايشان قابليت و صلاحيت آن مقام نداشتند. پس قطع گرديد كه حضرت فاطمه سلام اللّه عليها از جميع آن زنان انساب و اسباب، متفرد و افضل بوده و احاديث در فضل آن حضرت بسيار است، از جمله:
1- صحيح بخارى- از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه فرمود: فاطمة سيّدة نساء اهل الجنّة. «1» 2- مودّت القربى همدانى شافعى- ابن عباس روايت نموده: قال رسول اللّه: افضل رجال العالمين فى زمانى هذا علىّ و افضل نساء الاوّلين و الاخرين فاطمة. «2» فرمود رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: افضل مردان عالميان در زمان من على عليه السّلام، و افضل زنان اولين و آخرين فاطمه عليها السّلام است.
3- صحيح مسلم از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مروى است: قال: انّ فاطمة بضعة منّى يؤذينى من آذاها. «3» فرمود بدرستى كه فاطمه
«1» صحيح بخارى جزء پنجم، باب مناقب المهاجرين و فضلهم، صفحه 20- و نيز رجوع كنيد به كتاب شريف احقاق الحق جلد 10، صفحه 69- 99.
«2» احقاق الحق جلد 10 صفحه 42 و جلد 4 صفحه 257.
«3» صحيح مسلم جزء هفتم صفحه 141 (باب فضائل فاطمه سلام اللّه عليها)
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 128
عليها السّلام پاره تن من است. مرا اذيت نمايد كسى كه فاطمه را اذيت نمايد.
4- در صواعق و مودّت القربى و در منقبة المطهرين- از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مروى است: اذا كان يوم القيمة نادى مناد من بطنان العرش يا اهل المحشر غضّوا ابصاركم حتّى تجوز فاطمة بنت محمّد على الصّراط. «1» زمانى كه روز قيامت شود، منادى از باطن عرش الهى ندا نمايد: بپوشانيد چشمهاى خود را تا مرور كند حضرت فاطمه دختر حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم.
و مراد از «أَنْفُسَنا» حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام است، به چند دليل:
1- آنكه داعى و دعوت، مقتضى است مغايرت مدعوّ را، زيرا انسان داعى نفس خود نمىباشد، و الا لازم آيد اتحاد داعى و دعوت و مدعوّ به؛ و بديهى است كه متحد، در خارج متعدد نباشد، و همچنين متعدد، متحد نخواهد بود؛ پس واجب شد كه مدعوّ به، غير آن حضرت و مثل او باشد.
2- آنكه در اين آيه كه حضرت، مأمور به مباهله شد، به موجب «أَبْنائِنا» حضرات حسنين عليها السّلام را طلبيد، و به موجب «نِساءَنا» حضرت فاطمه عليها السلام را. پس اگر مراد «أَنْفُسَنا» نفس مبارك آن حضرت مىبود، البته حضرت على عليه السّلام را داخل نمىنمود؛ و چون حضرت على عليه السّلام را داخل نمود، پس به تقرير سابق، ثابت گرديد مراد به «أَنْفُسَنا» على بن ابى طالب عليه السّلام است.
3- اجماع امت است كه حضرت على عليه السّلام داخل در مباهله بود و به غير پنج تن پاك، ششمى از اقارب و عشيره و اصحاب نبوده، پس لامحاله، حضرت على عليه السّلام نفس حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مىباشد.
«1» احقاق الحق جلد 10، صفحه 139- 154 (مدارك مختلف حديث از كتب عامه را آورده است)
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 129
احاديث بسيارى وارد شده كه آن حضرت، نفس رسول و نازل منزله آن سرور است:
1- در صواعق ابن حجر در آخر فصل دوم، روايت نموده كه: حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعد از فتح مكه حمد الهى نموده، فرمود:
اوصيكم بعترتى خيرا و موعدكم الحوض و الّذى نفسى بيده لتقيمنّ الصّلوة و لتؤتنّ الزّكوة او لابعثنّ اليكم رجلا منّى او كنفسى يضرب اعناقكم، ثمّ اخذ بيد علىّ ثمّ قال هو هذا. «1» امر مىكنم شما را در حفظ عترت خودم به ايصال خير به ايشان، و وعده شما در حصول جزاى آن حوض كوثر است. و قسم به خدا هر آينه اقامه نماز كنيد و اتيان زكات نمائيد، و الا مىفرستم به سوى شما، مردى از خودم كه چون نفس و جان من باشد، بزند گردنهاى شما را. پس دست على را گرفته فرمود: او، اين على است.
2- در منهاج الكرامه و كشف اليقين- از ابن مغازلى روايت نموده كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود به بنى وليعه: لتنتهنّ او لابعثنّ رجلا نفسه كنفسى، طاعته طاعتى و معصيته معصيتى يفصلكم بالسّيف غيرى قالوا لا. هر آينه البته باز ايستيد از گناه و تمرّد، يا هر آينه مىفرستم مردى را كه مانند نفس من است. طاعت او، طاعت من؛ و معصيت او، معصيت من. مميز سازد شما را به شمشير غير من، همه گفتند نه.
3- در مناقب- جابر بن عبد اللّه رضوان اللّه عليه روايت نموده كه: هر آينه شنيدم كه حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در باره حضرت على عليه السّلام خصالى را بيان مىفرمود كه اگر يكى از آنها در كسى باشد، هر آينه كافى است او را در فضل و شرف:
قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: من كنت مولاه فعلىّ مولاه؛
«1» اين حديث و حديث بعد با مضمون مشابه در كتاب شريف احقاق الحق، جلد 6، صفحه 449- 458 ثبت شده و مدارك عامى آن ذكر گرديده است.
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 130
قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: علىّ منّى كهارون من موسى؛ و قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: علىّ منّى و انا منه؛ قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: علىّ منّى كنفسى طاعته طاعتى و معصيته معصيتى؛ و قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: حرب علىّ حرب اللّه و سلم علىّ سلم اللّه؛ و قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: ولىّ علىّ ولىّ اللّه و عدوّ علىّ عدوّ اللّه؛ و قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: علىّ حجّة اللّه و خليفته على عباده؛ و قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: حبّ علىّ ايمان و بغضه كفر؛ و قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: حزب علىّ حزب اللّه و حزب اعدائه حزب الشّيطان؛ و قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: علىّ مع الحقّ و الحقّ معه لا يفترقان حتّى يردا علىّ الحوض؛ و قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: علىّ قسيم الجنّة و النّار؛ و قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: من فارق عليّا فقد فارقنى و من فارقنى فقد فارق اللّه؛ و قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: شيعة علىّ هم الفائزون يوم القيمة. «1» 4- فخر رازى در تفسير كبير گويد: در اين آيه شريفه براى شيعه هست كه استدلال كنند به آن بر فضيلت حضرت على عليه السّلام بر جميع انبياى اولوا العزم و غير ايشان، زيرا خداوند تعبير فرموده است از على بن ابى طالب عليه السّلام، كه او نفس حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است. و از واضحات آنكه: اتحاد دو شخص در ذات، غير معقول باشد، پس لابد بايد مراد به- اتحاد، در مماثلت و مشابهت تامّه در صفات و كمالات نفسانيه است، از علم و
«1» بحار الانوار، جلد 40، صفحه 25، حديث 50- خصال صدوق، جزء دوّم، ابواب الثلاثة عشر، صفحه 496، حديث 5.
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 131
عصمت و طهارت و رحمت و عفت و كرم و شجاعت و زهد و عبادت و جوانمردى و فتوت و غير اينها از صفات كماليه حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم. و شبههاى نيست كه از جمله صفات پيغمبر خاتم، افضليّت آن سرور است بر تمام انبياء و رسل. و بعد از آنكه حضرت على عليه السّلام به نص آيه مباهله، نفس حضرت پيغمبر است، پس بايد او نيز مانند رسول خدا افضل از ساير انبياء و رسل باشد. «1» نيشابورى هم اين مقوله فخر رازى را در تفسير خود بيان نموده.
تتمه: ايراد لفظ أَبْناءَنا و نِساءَنا و أَنْفُسَنا به لفظ جمع، در مقابل لفظ سه گانه أَبْناءَكُمْ و نِساءَكُمْ و أَنْفُسَكُمْ وارد شده، زيرا از مخالفين، مراد عام است. پس به مقابل، لفظ عام فرموده، و لكن مراد خاص باشد. و در فن بديع، به غايت مستحسن است. و ديگر آنكه هر سه لفظ، به صورت تعظيم و تشريف از جانب خدا نازل شد براى تعليم به خلق، تا اين انوار مقدسه را به غير تعظيم و تكريم نام نبرند و ياد نكنند.
مطلب سوم: شرح واقعه:
چون آيه شريفه نازل شد، حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله نصاراى نجران را طلبيد، فرمود: هر چند در حجت مىافزائيم، شما در عناد و لجاج زياد مىكنيد. اكنون بيائيد تا مباهله كنيم تا حق تعالى صادق را از كاذب و محق را از مبطل ممتاز فرمايد. جواب دادند تا فردا ما را مهلت باشد، مشورت كنيم.
بعد از مراجعت، عاقب كه عالم آنها و صاحب رأى بود گفت: اى قوم، اگر اين شخص فردا با تمام اصحاب بيرون آيد، هيچ انديشه نكنيد و بدانيد او بر حق نيست. و اگر با خواص خويشان خود آمد، بترسيد از مباهله، و بدانيد كه او بر حق باشد.
روز ديگر اصحاب در مسجد جمع شدند. حضرت فرمود: امر نشده مگر
«1» رجوع كنيد به تفسير فخر رازى، ذيل آيه 53 آل عمران.
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 132
خواص خود از مردان و زنان و اطفال كه خدا به دعاى آنها عذاب نازل فرمايد؛ پس حضرت، على و فاطمه و حسنين عليهم السّلام را طلبيد. بيرون آمدند، عالم نصارى اسقف پرسيد: اينها كيستند؟ گفتند: آن جوان پسر عم و داماد او، و آن زن دختر او، و آن كودكان دختر زادگان او هستند. پس بنصارى گفت: نظر كنيد چگونه اين شخص واثق است كه خواص خود را آورده، به خدا قسم اگر او را ترسى بودى، با خواص نيامدى. پس مصلحت نيست با او مباهله كنيم.
اگر به سبب ترس قيصر روم نبودى، من به او ايمان آوردمى. مصالحه كنيد به هر چه خواهد. همه قبول نمودند. به حضرت عرض مصالحه نمودند. حضرت مصالحه فرمود با دو هزار حله، هر حله به قيمت چهل درهم. پس صلح نامه نوشتند و برگشتند.
در راه عبد المسيح و عاقب گفتند: ما و شما مىدانيم كه اين شخص پيغمبر و آنچه فرمايد از جانب خدا است، به خدا قسم هيچ قومى با هيچ پيغمبرى مباهله نكرد، مگر آنكه مستأصل شدند صغير و كبير آنها هلاك گرديد. اگر شما هم مباهله مىكرديد؛ تمام هلاك و يك نصرانى باقى نمىماند و به خدا قسم در آنها نگاه كردم، رويهائى ديدم كه اگر از خدا مىخواستند، كوهها را زايل مىگردانيد.
و حضرت به اصحاب فرمود: به خدائى كه جان من در قبضه قدرت او است، اگر مباهله مىكردند، هر آينه مسخ مىشدند به ميمون و خوك، و آتش بر آنها فرو ريختى، و تمام هلاك شدى، حتى مرغان بر درختان.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ (61)
ترجمه
پس كسيكه محاجه كند با تو در آن بعد از آنچه آمد تو را از دانش پس بگو بيائيد بخوانيم پسرانمان و پسرانتان را و زنانمان و زنانتان را و خودهامان و خودهاتان را پس نفرين كنيم و بخواهيم لعنت خدا را بر دروغگويان..
تفسير
پس هر كس از نصاراى نجران با تو محاجه نمود در باره حضرت عيسى كه قائل بالوهيت يا شركت با خدا يا پسرى او شد بعد از اين آيات بينات كه موجب علم است و بر تو نازل شد پس بگو بيائيد با اراده و عزم ثابت ميخوانيم هر يك از ما و شما فرزندان عزيز خود را و آنها را در بر ميگيريم با عزيزترين زنان اهل بيت ما و شما و خودمان و خود شما پس مباهله ميكنيم يعنى از خداوند ميخواهيم كه محروم كند از رحمت
جلد 1 صفحه 427
خود دروغگويان را و اينكه فرزند و زن را مقدم داشته بر خود براى آنستكه مرد از آنها بجان خود حمايت ميكند و خود را براى حفظ آنها در معرض مخاطره قرار ميدهد و در موقع عذاب براى آنها نگرانتر است از خود مفسرين و روات عامه در در اين مقام چنين نقل نمودهاند كه چون پيغمبر (ص) آنها را دعوت بمباهله فرمود مهلت خواستند تا جواب عرض نمايند پس چون با يكديگر خلوت نمودند بعاقب نام كه اعلم و اعقل آنها بود گفتند رأى شما در اين باب چيست گفت بخدا شناختيد شما او را بنبوت و در باره حضرت عيسى فرمايشى كرد كه جاى چون و چرا نبود بخدا هيچ قومى با پيغمبرى مباهله نكردند مگر آنكه هلاك شدند اگر حاضر نيستيد دست از دينتان برداريد با او خدا حافظ كنيد و برويد فردا شد آنها حاضر شدند ديدند پيغمبر آمد امام حسين را در آغوش گرفته و دست امام حسن را در دست دارد و حضرت زهرا (ع) در عقب سر حضرت ميآيد و در عقب سر او امير المؤمنين على (ع) است و حضرت رسول (ص) بآنها ميگويد وقتى من دعا كردم شماها امين بگوئيد پس اسقف يعنى عالم آنها گفت اى گروه نصارى همانا من ميبينم صورتهائى را كه اگر از خدا بخواهند كوه را از جاى خود بكند ميكند مباهله نكنيد كه هلاك ميشويد پس انقياد نمودند از پيغمبر (ص) و حاضر شدند جزيه بدهند دو هزار حله سرخ و سى زره آهن پس پيغمبر (ص) فرمود قسم بخداونديكه جان من در قبضه قدرت اوست اگر مباهله مينمودند هر آينه مسخ ميشدند بصورت بوزينهها و خوكها و افروخته ميشد بر آنها آتشى كه احاطه ميكرد تمام اينوادى را و مستاصل ميشدند تمام اهل نجران حتى مرغهاى درختان آنجا فيض ره فرموده و اين دليل بر نبوت او و فضيلت و شرف اهل بيت او است كه همراه آورده بود بمرتبه كه احدى از خلق بآن مرتبه نرسد زيرا كه نفس على (ع) را بمنزله نفس خود قرار داد حقير عرض ميكنم بلكه ميتوان گفت بالاتر از اين است زيرا ظاهرا نفس على (ع) را نفس خود دانسته حقيقتا چون هر دو از يك نورند و يك حقيقت يك روحند در دو بدن و الا صحيح نيست كسى بگويد خودم و اراده كند كس ديگر را اگرچه برادر يا نزديكترين اشخاص باو باشد پس چون على نفس محمد و محمد نفس على است چنانچه مسلم است افضليت محمد (ص) و اشرفيت او از جميع انبياء و مرسلين مسلم است افضليت على (ع) از همه آنها و
جلد 1 صفحه 428
در صورتى كه گفته شود ممكن نيست كسى خودش خودش را بخواند پس معلوم ميشود مراد از انفسنا نفس على است كه بمنزله و مثل نفس محمد (ص) است باز افضليت ثابت است زيرا كه معلوم ميشود امير المؤمنين مثل پيغمبر است و چون پيغمبر نيست لابد بايد بگوئيم مثل اوست در فضل و شرف بر تمام خلايق از اولين تا آخرين و نيز نص است آيه در آنكه امامين همامين پسران پيغمبرند و عزيزترند آنها و زهرا (ع) در نزد پيغمبر از جان و البته عزت آنها در نزد پيغمبر (ص) كاشف از عزت آنها در نزد خدا است و فخر رازى روايت نموده كه پيغمبر با كساء پشمى سياه حركت كرد از خانه پس حسن (ع) آمد آنحضرت زير كسا جايش داد پس حسين (ع) آمد زير كسا جايش داد پس فاطمه پس على عليهما السلام پس حضرت رسول (ص) آيه تطهير را قرائت فرمود و گفته اين روايت مثل آنستكه اهل تفسير و حديث بر صحت آن اتفاق دارند حقير عرض ميكنم گويا تعصبش مانع شده از آنكه بگويد حديث اتفاقى است و بأدات تشبيه متوسل شده و من با آنكه بنا نداشتم روايات عامه را نقل بنمايم در اين مقام باين مقدار ذكر نمودم چون كه گفتهاند الفضل ما شهدت به الاعداء و گمان ميكنم اين كساء همان كسائى است كه در حديث معروف از حضرت زهرا (ع) نقل شده و در علل از حضرت كاظم عليه السلام روايت شده است كه ادعا نكرده است كسى كه پيغمبر (ص) داخل كرده باشد احدى را زير كسا در وقت مباهله جز على بن أبي طالب و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را پس تاويل قول خداوند ابنائنا حسن و حسين عليهما السلام است و نسائنا فاطمه عليها السلام و انفسنا على بن أبي طالب عليه السلام است و اينكه امام فرموده تاويل آيه اين است براى آنستكه لفظ ابناء و نساء و انفس جمع است و از آنها تثنيه و مفرد اراده شده خلاصه آنكه پيغمبر (ص) فرمود بيائيد پسرانمان و زنانمان و خودمان را حاضر براى مباهله كنيم ولى غير از آنها پسر و زن و خودى نداشت هر چه داشت آورد و قمى از حضرت صادق (ع) روايت نموده كه نصاراى نجران چون كوچ نمودند و آمدند نزد حضرت رسول (ص) بزرگ آنها اهتم و عاقب و سيد سه نفر بودند و موقع نماز آنها شد ناقوس زدند و نماز خواندند پس اصحاب پيغمبر (ص) عرض كردند اينجا مسجد شما است حضرت فرمود مانع نشويد چون از نماز فارغ شدند آمدند خدمت حضرت عرض كردند بچه دعوت ميكنى فرمود بشهادت بر توحيد خدا و نبوت خودم و آنكه
جلد 1 صفحه 429
عيسى مخلوق بود و ميخورد و مىآشاميد و صحبت ميكرد گفتند پدرش كه بود پس وحى نازل شد به پيغمبر (ص) كه بآنها بگو شما چه ميگوئيد در باره حضرت آدم آيا بنده و مخلوق بود و ميخورد و مىآشاميد و صحبت ميكرد و نكاح مينمود حضرت از آنها سؤال نمود گفتند بلى حضرت فرمود پدر او كه بوده آنها مبهوت شدند و خداوند آيه ان مثل عيسى عند اللّه كمثل آدم را تا آخر و اين آيه را نازل فرمود پس پيغمبر فرمود بيائيد مباهله كنيم اگر من راستگو باشم لعنت خدا را شامل شما مىكنم و اگر شما راستگو باشيد لعنت خدا شامل من شود آنها گفتند انصاف دادى و وعده دادند براى مباهله پس بمنازل خودشان رفتند اين سه نفر بزرگترشان گفتند محمد اگر با اقوام خود آمد نبايد با او مباهله كرد زيرا كه كسى اهل بيت خود را در معرض مخاطره نمىآورد مگر آنكه مطمئن باشد كه راستگو است پس چون صبح شد آمدند نزد پيغمبر (ص) ديدند با او امير المؤمنين و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلامند پس نصارى پرسيدند اينها كيانند گفتند اين پسر عم و وصى و داماد او على ابن ابى طالب و اين دختر او فاطمه و اينان دو پسران او حسن و حسين ميباشند پس ترسيدند و بحضرت عرض كردند ما شما را راضى مىكنيم شما هم ما را از مباهله معاف كنيد پس پيغمبر با آنها مصالحه نمود بدادن جزيه و آنها رفتند حقير عرض ميكنم از روايت معلوم ميشود كه وصايت حضرت امير (ع) از زمان پيغمبر (ص) در بين مردم بطورى مسلم و معروف بوده كه باين عنوان معرفى آنحضرت را مينمودند چنانچه والد ماجد ما قدس سره در شفاء الصدور اثبات اين معنى را از اشعار شعراء آنعصر و اصحاب پيغمبر (ص) نموده بنحوى كه مزيدى بر آن متصور نيست و در علل از حضرت جواد روايت شده كه اگر آنروز پيغمبر ميفرمود بيائيد مباهله كنيم من لعنت خدا را براى شما مىطلبم باز آنها حاضر براى مباهله نميشدند لكن چون خداوند ميدانست كه پيغمبر حق رسالت خود را ادا فرموده و پيغمبر هم ميدانست صادق است فرمود لعنت خدا را براى دروغگويان مىطلبم تا با آنها مماشات فرموده باشد حقير عرض مىكنم وجه دلالت آيه بر نبوت حضرت همين است كه تا مطمئن نبود از خود اقدام بچنين امر خطيرى نميكرد زيرا كه اگر دعا ميكرد و عذاب نازل نميشد يا آنها دعا ميكردند و عذاب نازل ميشد بكلى اساس اسلام از بين
جلد 1 صفحه 430
ميرفت چنانچه نصاريهم بهمين مناسبت بجزيه دادن راضى شدند و مباهله نكردند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَمَن حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعدِ ما جاءَكَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعالَوا نَدعُ أَبناءَنا وَ أَبناءَكُم وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُم وَ أَنفُسَنا وَ أَنفُسَكُم ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنَتَ اللّهِ عَلَي الكاذِبِينَ (61)
پس كساني که با تو محاجه و مخاصمه ميكنند در امر عيسي عليه السّلام بعد از
جلد 4 - صفحه 228
آني که آمد تو را علم بحقيقة امر او ببيانات آيات متقدمه و از تو قبول نكردند پس بگو بيائيد تا دعوت كنيم پسران ما را و پسران شما را و زنهاي ما و زنهاي شما و كساني که بمنزله نفس ما و نفس شما باشند پس مباهله ميكنيم در حق يك ديگر و قرار ميدهيم لعنة خدا را بر دروغگويان.
كلام در اينکه آيه در چند مقام وارد ميشود:
(مقام اول)
در شأن نزول اينکه آيه و مقدّمه متذكر ميشويم که اينکه آيه در مورد قضيّه شخصيه لسان عموم ندارد که بتوان گفت مورد مخصص نيست چنانچه در اغلب آيات گفتهئيم بلكه تعدّي از مورد معني ندارد و مسلم تمام مفسرين و مفاد اخبار متواتره بين الفريقين در قضيه نصاراي نجران است که پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم آنها را دعوت فرمود بدين اسلام يا اداء جزيه يا جنگ و آنها يك عدّه از بزرگان خود را فرستادند مدينه براي كشف حقانيت اسلام و ميان آنها سه نفر از كشيشان بزرگ آنها بودند بنام عاقب و اهتم و سيّد و پس از مذاكرات با پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و بيانات آن سرور و اقامه معجزات بر حسب دستور اينکه آيه حضرت آنها را دعوت بمباهله نمود و از براي مباهله با آنها فقط انتخاب فرمود علي و فاطمه و حسنين عليهم السلام را و آنها چون در باطن حقانيت آن حضرت را درك كردند از مباهله ترسيدند و خواهش ترك آن را كردند و قبول جزيه نمودند.
و در غاية المراد 19 حديث از طرق عامه و 15 حديث از طرق خاصه مفصلا نقل فرموده در باب سوم و چهارم از صد باب از اخبار که در فضائل امير المؤمنين و ساير اهل بيت عليهم السلام رسيده صفحه 300- 306، و اينکه مباهله بنا بر بعض اخبار در روز 24 يا 25 ذيقعده واقع شده.
جلد 4 - صفحه 229
(مقام دوم)
كلمه أَبنائِنا راجع بحضرت حسن و حسين عليهما السلام است زيرا امير المؤمنين عليه السّلام و صديقه طاهره سلام اللّه عليها جزو أَبنائِنا نيستند و اينکه آيه كمال صراحت را دارد که فرزند دختري هم فرزند است بر ردّ مخالفين که گفتند بنونا بنو ابنائنا و بنو بناتنا بنو ابناء الرجال الأباعدي.
و غير از اينکه آيه در قرآن آيات ديگري هم هست که ائمّه عليهم السلام بآنها استشهاد فرموده مثل آيه شريفه وَ مِن ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسي وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجزِي المُحسِنِينَ وَ زَكَرِيّا وَ يَحيي وَ عِيسي وَ إِلياسَ كُلٌّ مِنَ الصّالِحِينَ انعام آيه 84 و 85، و آيه شريفه حُرِّمَت عَلَيكُم أُمَّهاتُكُم الي قوله تعالي وَ حَلائِلُ أَبنائِكُمُ الَّذِينَ مِن أَصلابِكُم نساء آيه 27، و مسلما حلائل حسنين بر پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم حرام بوده باتفاق فريقين.
و از اينکه آيه استفاده ميشود که مقام اينکه دو بزرگوار در پيشگاه احديت بسيار مقام شامخي است که پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم انتخاب فرمود براي مباهله با اينكه بر حسب ظاهر طفل نابالغ بودند چنانچه قبلا متذكر شديم که امر انبياء و ائمه عليهم السّلام با ساير ناس فرق دارد و بسا در حال طفوليت بمقام شامخ امامت و نبوت نائل ميشوند مثل حضرت سليمان عليه السّلام و يحيي عليه السّلام و عيسي عليه السّلام و حضرت جواد عليه السّلام و حضرت هادي عليه السّلام و حضرت بقية اللّه عجل اللّه تعالي فرجه.
(مقام سوم)
كلمه نسائنا که مختص است بصديقه طاهره سلام اللّه عليها و دليل واضح است بر اينكه مقام او در جميع زنها مقام بلندي است و اگر بهتر از او بود پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم او را انتخاب ميفرمود بلكه اگر عديل او هم يافت ميشد او را هم همراه ميبرد چنانچه حضرت حسن عليه السّلام و حضرت حسين عليه السّلام عديل يكديگر بودند هر دو
جلد 4 - صفحه 230
را برد براي مباهله، بلكه استفاده ميشود که صديقه طاهره عليه السّلام عديل مقام نبوت و ولايت و امامت و عصمت بوده که در صف نبوت حضرت رسالت و سه نفر امام بزرگوار قرار گرفته و تمام شئون نبوت و امامت را دارا بوده جز عنوان نبوت و امامت زيرا رجوليت شرط نبي و امام است چنان که مريم عليه السّلام با اينكه داراي عصمت بود و ملائكه بر او نازل ميشدند و مورد وحي الهي واقع شد نبي نبود فقط از جهت انوثيت و اينکه استفاده از اينکه آيه است و قطع نظر از آياتي که در شئون فاطمه عليها السّلام و از اخباري که در فضائل او داريم و در مقام خود مبين شده.
(مقام چهارم)
كلمه انفسنا است مسلما مراد خود پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم نيست چون او داعي است يعني دعوت كننده و البته بايد مدعوّ (دعوت شده) غير او باشد و مسلما آن غير از ابناء و نساء نيست زيرا در مقابل آنها ذكر شده بايد از رجال باشد آنهم هر رجلي نميشود بايد مساس با پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم داشته باشد که صدق انفسنا بكند و مساس با پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم مراتبي دارد، يك مرتبه ادني مسلم و مؤمن باشد سپس از قريش و هكذا از بني هاشم و هكذا تا برسد بمرتبه اعلا که در جميع شئونات از اخلاق و اعمال و مراتب ايمان و عصمت و علم و فضيلت و سائر شئون نبوي شبيه به پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم باشد حتي اگر بضرورت دين و نصّ آيات و تواتر اخبار ثابت نشده بود که مقام نبوت و رسالت اختصاص بخود آن حضرت دارد و غير او نبيّ و رسول تا قيامت نيست ميگفتيم که بايد داراي اينکه مقام هم باشد، و بالجمله غير از مرتبه عليا سائر مراتب اطلاق انفسنا بر آنها ميشود لكن من جهة و اما از سائر جهات غيرنا بر او صادق است.
و مقتضاي اطلاق انفسنا دلالت دارد بر اينكه من جميع الجهات مشابه باشد جز جهتي که ممكن نيست مماثل او پيدا شود مثل نبوت و رسالت.
جلد 4 - صفحه 231
و اختصاص دادن رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم بامير المؤمنين عليه السّلام دلالت دارد بر اينكه امير المؤمنين عليه السّلام در جميع شئون مشابه پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم است حتي در ولايت و امارت و امامت جز آنكه بضرورت دين خلافش معلوم باشد و از همين جهت است حديث معروف در مباحثه مأمون ملعون با حضرت رضا عليه السّلام که گفت بآن حضرت
(ما الدليل علي خلافة جدّك)
حضرت فرمود
(آية انفسنا)
ايراد كرد
(لو لا ابنائنا)
حضرت جواب فرمود
(لو لا نسائنا).
توضيح الكلام اينكه كلمه انفسنا چنانچه بيان شد دلالت آن تمام است و همين مراد حضرت است، و اما ايراد مأمون اينست که بقرينه ابنائنا مراد از انفسنا بزرگان و رجال است نه اينکه معني، حضرت جواب فرمود اگر كلمه نسائنا که دلالت ميكند بر نسايي که انتساب تام بپيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم داشته باشند و فقط صديقه طاهره سلام اللّه عليها بوده، مراد از انفسنا هم رجالي که انتساب تام بپيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم داشته و فقط علي عليه السّلام را بر اينکه اختيار فرمود معلوم ميشود احدي از رجال لياقت نداشته، چنانچه احدي از نساء حتي زوجات نبيّ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم لياقت نداشته.
(مقام پنجم)
در موضوع مباهله است. اما وقت مباهله ما بين الطلوعين است چنانچه ابي حمزه از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود
الساعة الّتي تباهل فيها ما بين طلوع الفجر و طلوع الشمس
سفينه مجلد اول صفحه 111.
و اما طريق و كيفيت مباهله اينست که سه روز روزه بگيرد و غسل كند و دست خود را در دست طرف مشبّك كند که انگشتها در يكديگر باشد و سپس دعاي مباهله بخواند چنانچه ابي مسروق از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده گفت
قلت انّا نكلم النّاس فنحتج عليهم بقول اللّه عز و جل اطيعوا اللّه و رسوله و اولي الامر منكم
جلد 4 - صفحه 232
فيقولون نزلت في امراء الرّآيا فنحتج عليهم بقول اللّه تعالي إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ
الايه فيقولون نزلت في المؤمنين فنحتج عليهم بقول اللّه تعالي قُل لا أَسئَلُكُم عَلَيهِ أَجراً إِلَّا المَوَدَّةَ فِي القُربي فيقولون نزلت في المسلمين قال فلم ادع شيئا مما حضرني ذكره من هذا و شبهه الا ذكرته له فقال عليه السّلام لي اذا کان ذلک فادعهم الي المباهلة قلت و كيف اصنع فقال اصلح نفسك ثلاثا و اظنّة قال صم و اغتسل و ابرز انت و هو الي الجبان (الصحراء) فشبك اصابعك من يدك اليمني في اصابعه و ابدء لنفسك فقل اللهم ربّ السموات السبع و ربّ الارضين السبع عالم الغيب و الشهادة الرحمن الرحيم ان کان ابو سروق جحد حقا و ادعي باطلا فانزل عليه حسبانا من السماء اي عذابا و نارا من السماء او عذابا اليما ثم ردّ الدعوة عليه فقل و ان کان فلان جحد حقا و ادعي باطلا فانزل عليه حسبانا من السماء او عذابا اليما ثم قال عليه السّلام لي و انّك لا تلبث ان تري ذلک فيه فو اللّه ما وجدت خلقا يجيبني عليهعلي سفينه مجلد اول صفحه 111.
چند امر از اينکه حديث شريف استفاده ميشود: يكي آنكه مورد مباهله موقعي است که خصم لجاج كند و از هيچ راهي قانع نشود و مكابره كند و اينکه نكته از اينکه كلمه استفاده ميشود که فرمود اذا کان ذلک فادعهم که تفريع فرمود دعوت مباهله را بانكار خصم و لجاج او.
ديگر آنكه در مباهله بايد ابتداء در نفرين بخود و سپس بطرف.
ديگر آنكه بمباهله امر خاتمه پيدا ميكند و بر طرف عذاب نازل ميگردد چنانچه از ذيل حديث استفاده ميشود.
(مقام ششم)
در شرح الفاظ آيه فَمَن حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعدِ ما جاءَكَ مِنَ العِلمِ مراد محاجه همان مكابره و لجاج است بعد از اقامه دليل که مفاد ما جاءَكَ مِنَ العِلمِ
جلد 4 - صفحه 233
است و اشاره به اينكه نصاراي نجران مكابره و لجاج مينمودند.
فَقُل تَعالَوا خطاب بپيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم که آنها را دعوت نما تعالوا جمع تعال بمعني پيش آمدن است يعني بيائيد.
نَدعُ أَبناءَنا يعني طرفين ما دعوت ميكنيم پسران خود را وَ أَبناءَكُم شما هم دعوت كنيد پسران خود را و كلمه ندع متكلم مع الغير يعني ما و شما وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُم زنهاي ما و زنهاي شما، و از مناسبت حكم و موضوع و تعيين مورد استفاده ميشود که مراد عزيزترين ابناء و عزيزترين نساء است.
وَ أَنفُسَنا شرحش گذشت و انفسكم هر كس که بمنزله جان شما است که علاقه باو بيشتر داشته باشيد.
ثُمَّ نَبتَهِل پس از اجتماع طرفين مباهله ميكنيم فَنَجعَل لَعنَتَ اللّهِ عَلَي الكاذِبِينَ مراد از لعنة نه مجرد دوري از رحمت است بلكه نزول عذاب است که حق ظاهر شود و باطل از بين برود.
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 61)
شأن نزول:
این آیه و دو آیه قبل از آن در باره هیأت نجرانی نازل شده است. آنها خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسیدند و عرض کردند: آیا هرگز دیدهای فرزندی بدون پدر متولد شود؟ در این هنگام آیه انّ مثل عیسی عند اللّه ... نازل شد و هنگامی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آنها را به مباهله «1» دعوت کرد آنها تا فردای آن روز از حضرتش مهلت خواستند. فردا که شد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمد در حالی که دست علی بن أبی طالب علیه السّلام را گرفته بود و حسن و حسین علیهما السّلام در پیش روی او راه میرفتند و فاطمه علیها السّلام پشت سرش بود.
در روایتی آمده است اسقف مسیحیان به آنها گفت: «من صورتهایی را میبینم که اگر از خداوند تقاضا کنند کوهها را از جا برکند چنین خواهد کرد هرگز با آنها مباهله نکنید که هلاک خواهید شد، و یک نصرانی تا روز قیامت بر صفحه زمین نخواهد ماند.
تفسیر:
این آیه به دنبال آیات قبل و استدلالی که در آنها بر نفی خدا بودن مسیح (ع) شده بود، به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور میدهد: «هر گاه بعد از علم و دانشی که (در باره مسیح) برای تو آمده (باز) کسانی با تو در آن به محاجّه و ستیز برخاستند، به
(1) به معنی نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است بدین ترتیب که افرادی که با هم گفتگو در باره یک مسأله مهم مذهبی دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع کنند و از او بخواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند.
ج1، ص291
آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت میکنیم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت مینماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود (کسانی که به منزله جان ما هستند) دعوت میکنیم، شما هم از نفوس خود دعوت کنید، سپس مباهله میکنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار میدهیم» «1». (فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
- ↑ طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص 693.
- ↑ در تفسير ابن ابىحاتم از طريق عوفى از ابن عباس موضوع وفد نجران ذكر شده و نيز ابن سعد در طبقات از ازرق بن قيس موضوع وفد نجران را بدون تفصيل و ذكر مباهله گفته است.
- ↑ در تفسير على بن ابراهيم بعد از سه واسطه از امام صادق عليهالسلام نقل شده كه مسيحيان نجران با سران خود به نام سيد و عاقب و اهتم به مدينه آمدند و در مسجد پيامبر با رسوم خود به نماز پرداختند و ناقوس زدند، اصحاب پيامبر متعجب شدند و به پيامبر گفتند: چطور اجازه ميدهى كه در مسجد تو به نماز آن هم برسم خويش پردازند. پيامبر فرمود: آنها را به حال خويش واگذاريد سپس به رسول خدا گفتند: به چه چيز ما را ميخوانى، پيامبر فرمود: شما را دعوت به اسلام آوردن ميكنم و بدانيد كه عيسى بشرى بود كه ميخورد و مى آشاميد و صحبت ميكرد سپس پرسيدند پدر عيسى كيست؟ پيامبر در جواب به آنها فرمود: به من بگوئيد كه پدر آدم كيست؟ جواب نگفتند و اين آيه آمد.
- ↑ بيهقى در دلائل به طرز ديگرى از طريق سلمة بن عبد نقل كند كه رسول خدا به اهل نجران نوشت و آنها دو نفر فرستادند پس از گفتگو و بحث با پيامبر موضوع عيسى نيز به ميان آمد و اين آيات نازل گرديد و موضوع آيه 59 در آيه 7 اين سوره نيز گفته شده است.
- ↑ صاحب مجمع البيان پس از ذكر وفد نجران چنان كه شيخ بزرگوار ذكر نموده چنين افزوده است پس از دعوت به مباهله از طرف رسول خدا صلى الله عليه و آله مسيحيان نجران مهلت خواستند فرداى آن روز وقتى كه به شور پرداختند. اسقف آنها گفت: اگر محمد فردا با اصحاب خود براى مباهله بيايد با او به مباهلة خواهيم پرداخت و اگر با اهل بيت خود بيايد بايد از او دورى كرد و كار مباهله را انجام نداد. (مباهله به معنى نفرين فرستادن به يكديگر و خواستن كيفر از خداوند براى يكديگر است) فرداى آن روز رسول خدا با دو فرزندش حسن و حسين و على و فاطمه آمدند. مسيحيان نجران سؤال كردند: اينان كه با محمد همراه آمده اند چه كسانى اند؟ پس از آن كه همراهان پيامبر را شناختند، ابوحارثه كه اسقف بود از مباهله امتناع ورزيدند. سيد به او گفت: خود را براى مباهله آماده سازد. ابوحارثه گفت: من جرأت چنين كارى را در خود نمى بينم و مى ترسم حقيقت محمد راست باشد و از اثر نفرين محمد از نسل مسيحيت كسى باقى نماند لذا ابوحارثه به رسول خدا گفت: يا اباالقاسم حاضريم با تو مصالحه كنيم و مباهله نكنيم پس از اين پيشنهاد پيامبر با آنها مصالحه كرد كه هر سال مبالغ زيادى درهم و اثاثه نفيس به مدينه بيآورند و اسناد مصالحه مزبور بين طرفين رد و بدل شد وقتى كه وفد نجران مراجعت كردند. چندى نگذشت كه سيد و عاقب كه از سران وفد نجران بودند نزد رسول خدا بازگشتند و اسلام اختيار نمودند.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شيخ طوسي و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص 118.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.