آیه 4 سوره بقره
<<3 | آیه 4 سوره بقره | 5>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و آنان که ایمان آرند به آنچه به تو و آنچه به (پیغمبران) پیش از تو فرستاده شده و آنها خود به عالم آخرت یقین دارند.
و آنان که به آنچه به سوی تو و به آنچه پیش از تو نازل شده، مؤمن هستند و به آخرت یقین دارند.
و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده، و به آنچه پيش از تو نازل شده است، ايمان مى آورند؛ و آنانند كه به آخرت يقين دارند.
و آنان كه به آنچه بر تو و بر پيامبران پيش از تو نازل شده است ايمان مىآورند و به آخرت يقين دارند.
و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان میآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
يوقنون: يقين تحصيل مى كنند. يقين بالاتر از علم و از اوصاف علم است. فيومى در مصباح گويد: يقين علمى است كه از استدلال و تحقيق حاصل شود.[۱]
نزول
محل نزول:
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۲]
شأن نزول آیات 2، 3 و 4:
«شیخ طوسی» گوید: عده اى گويند: اين آيات براى مؤمنين عرب نازل شده و مقصود آن ساير مؤمنين اهل كتاب كه بعد ایمان آورده اند نمى باشد و دليل آن را آيه چهارم گفته اند و گويند عرب قبل از اين كه قرآن بر رسول اكرم صلى الله عليه و آله نازل شود. داراى كتاب نبوده است و البته چنين موضوعى درست نيست زيرا ميتوان گفت آيه سوم براى تمام مؤمنين نازل شده و آيه چهارم به قوم مخصوصى از مؤمنين مزبور اختصاص داشته باشد زيرا تخصيص آيه چهارم مستلزم تخصيص آيه سوم نخواهد بود[۳].[۴]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«4» وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
و آنان به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو (بر پيامبران) نازل گريده، ايمان دارند و هم آنان به آخرت (نيز) يقين دارند.
نکته ها
ابزار شناخت انسان، محدود به حس و عقل نيست، بلكه وحى نيز يكى از راههاى شناخت است كه متّقين به آن ايمان دارند. انسان در انتخاب راه، بدون راهنما دچار تحيّر و سرگردانى مىشود. بايد انبيا دست او را بگيرند و با منطق و معجزه و سيرهى عملى خويش، او را به سوى سعادت واقعى راهنمايى كنند.
از اين آيه و دو آيه قبل بدست مىآيد كه خشوع در برابر خداوند متعال (نماز) و داشتن روحيّه ايثار و انفاق و تعاون و حفظ حقوق ديگران و اميد به آيندهاى روشن و پاداشهاى بزرگ الهى، از آثار تقواست.
پیام ها
1- ايمان به تمام انبيا و كتب آسمانى، لازم است. زيرا همه آنان يك هدف را دنبال مىكنند. «يُؤْمِنُونَ ... ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ»
2- تقواى واقعى، بدون يقين به آخرت ظهور پيدا نمىكند. «بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ»
3- احترام قرآن، قبل از كتب ديگر است. «... بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ ...»
4- پيامبر اسلام، آخرين پيامبر الهى است. كلمه «مِنْ قَبْلِكَ» بدون ذكر «مِنْ بَعْدِكَ» نشانهى خاتميّت پيامبر اسلام و قرآن است.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 51
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ «4»
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ: صفت چهارم پرهيزكاران: و آنانكه ايمان مىآورند، بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ: به آنچه نازل شده به سوى تو، كه مراد وحى و قرآن است.
وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ: صفت پنجم: و ايمان مىآورند به آنچه نازل شد پيش از تو كه تورات و انجيل و زبور و صحف منزله از آسمان باشد، و مؤمنين به طور اجمال بايد ايمان داشته باشند به انبياء گذشته و كتابهاى منزله كه بنابر مشهور چهار كتاب و صد صحيفه نازل شده.
وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ: صفت ششم متقين آنكه: و به سراى ديگر كه قيامت باشد، يقين دارند؛ و ايمان آنها به طورى است كه اصلا شك و
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 58
ريبى در هيچ امرى از امور آخرت در قلب آنها نباشد.
تنبيه: ايقان، علمى است كه به كلى شك و ريب از آن منتفى باشد، يا عيانا يا استدلالا و نظر؛ لكن نظر و استدلال مهمتر باشد از عيان، زيرا مشاهده به چشم گاهى خطا مىرود. پس يقين بر سه قسم است: اول- يقين عيان كه بعد از مشاهده قطع حاصل كند به حقيقت امر. دوم- يقين متوسط كه به بيان و خبر متواتر حاصل شود از شدت تواتر آن. سيم- يقين به استدلال و نظر كه از هر دو قسم مذكوره محكمتر و اقوى مىباشد.
عبرت: در كتاب كافى از حضرت صادق عليه السلام مروى است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روزى نماز صبح را خواندند. نظر نمودند به جوانى در مسجد، لاغر و زرد رنگ و چشمها فرو رفته. حضرت فرمود: چگونه صبح نمودى؟ عرض كرد: صبح نمودم به حالت يقين.
حضرت متعجب از گفتار او و فرمود: هر چيزى را حقيقتى است، حقيقت ايقان تو چيست؟ عرض كرد: يقين من مرا محزون ساخته، و بيدار داشته شب مرا، و تشنه ساخته روز مرا، و چنان يقين دارم به امور آخرت كه گويا در عرش الهى مىنگرم و حشر خلايق را مىبينم و اهل بهشت را نظر مىكنم كه متنعم هستند و اهل جهنم به خروش مشغول و معذبند و گويا الان زفير آتش را مىشنوم. حضرت به اصحاب فرمود: اين بندهاى است كه خدا قلب او را به نور ايمان منور ساخته؛ و به جوان فرمود: ملازم باش بر آنچه هستى. پس جوان گفت: يا رسول اللّه دعا فرما كه خدا مرا شهادت نصيب فرمايد. حضرت دعا نمود، چيزى نگذشت كه در يكى از جنگها شهيد شد، بعد از نه نفر كه او دهمى آنها بود «1».
تنبيه: علماء اخلاق فرمودهاند ده طايفه از مغرورين هستند:
1- آنان كه يقين دانند كه خدا خالق ايشان است، و ذات سبحانى را
«1» اصول كافى، كتاب الايمان و الكفر، باب حقيقة الايمان و اليقين، حديث دوّم (جلد 2 صفحه 53)
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 59
عبادت نكنند.
2- آنان كه يقين دانند خدا رازق ايشان است، و مطمئن نشده دائما شكايت كنند.
3- آنان كه يقين به فانى بودن دنيا دارند، با اين حال جمع مال كنند.
4- آنان كه يقين دانند اهل و عيال و اولاد دشمن هستند، جهت آنها مال تهيه كنند.
5- آنان كه يقين به مرگ دارند و مستعد آن نشوند.
6- آنان كه يقين دارند قبر منزل او باشد و آن را آباد نسازند به عمل صالح.
7- آنان كه يقين دارند خداى تعالى محاسب است، و محاسبه خود را نكنند.
8- آنان كه يقين دارند كه معبر صراط است، و سنگينى گناهان را سبك نسازند.
9- كسانى كه يقين دارند كه جهنم محل فساق و فجار است، با وجود بر اين فسق و فجور را مرتكب شوند.
10- كسانى كه يقين دارند كه بهشت جاى نيكوكاران است، چگونه طاعات و اعمال صالحه را ترك نمايند!
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ «4»
ترجمه
و آنانكه ايمان مياورند بآنچه فرستاده شد بسوى تو و آنچه فرستاده شد پيش از تو و بآخرت ايشان يقين دارند..
تفسير
ما انزل اليك بقرآن و شريعت تفسير شده و ما انزل من قبلك بتورية و انجيل و زبور و صحف و ساير كتب سماوى و آخرت را بسراى بعد از اين سراى كه در آنجا جزاى اعمال صالحه بأفضل از آنچه عمل نمودهاند و سزاى اعمال سيئه بمثل آنچه كسب كردهاند داده ميشود بيان فرمودهاند و اهل يقين بغير اهل شك معرفى شده است و از براى يقين سه مرتبه است اول علم اليقين و آن مكتسب از دليل است دوم عين اليقين و آن بكشف و شهود است سوم حق اليقين و آن بوصول است مانند پى بردن بآتش از دود و مشاهده آن و آهن گداخته شدن و بيانش مفصل است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ الَّذِينَ يُؤمِنُونَ بِما أُنزِلَ إِلَيكَ وَ ما أُنزِلَ مِن قَبلِكَ وَ بِالآخِرَةِ هُم يُوقِنُونَ «4»
(كساني که ايمان ميآورند بآنچه بر تو نازل شده و بآنچه پيش از تو نازل شده و ايشان بسراي ديگر يقين دارند) كلام در بيان اينکه آيه در چند مقام واقع ميشود:
«مقام اول»
در وجه تكرار «الَّذِينَ يُؤمِنُونَ» بعضي گفتند مراد از الّذين يؤمنون در اينکه آيه مؤمنين اهل كتاب مانند عبد اللّه بن سلام و امثال اوست و در آيه قبل جميع مؤمنين بقرينه «وَ ما أُنزِلَ مِن قَبلِكَ» و اينکه وجه از دو وجه مردود است:
1- دليلي بر اختصاص نداريم و ايمان بانبياء سلف هم بر همه مؤمنين لازم است چنانچه مفاد آيه آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنزِلَ إِلَيهِ مِن رَبِّهِ وَ المُؤمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَينَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ«1» ميباشد 2- آيه مزبور در بيان صفات متّقين است و متّقين شامل جميع طبقات مؤمنين است
1- سوره بقره آيه 284 (رسول خدا ص بآنچه از جانب خدا باو نازل شده ايمان آورد و مؤمنين همه آنها بخدا و فرشتگان او و پيغمبران و كتابهاي او ايمان آوردند در حالي که ميگويند ما تفاوتي بين پيغمبران خدا نميگذاريم) يعني در تصديق برسالت آنها و الا مراتب متفاوته دارند بعضي فوق بعض
جلد 1 - صفحه 242
بعضي گفتند ايمان بما انزل اليك يكي از افراد ايمان بغيب است و اينکه از باب ذكر خاص بعد از عام است اينکه وجه نيز بنظر درست نيايد، زيرا ظاهر آيه مغايرت است بخصوص با تكرار لفظ موصول و بعضي گفتند نسبت بين غيب که متعلّق ايمان در آيه قبل است و ما انزل که متعلق ايمان در اينکه آيه است عموم من وجه ميباشد چه بعضي از ما انزل، غيب است و بعضي از ما انزل، غيب نيست و بعضي از غيب هم از ما انزل نيست و متقين بايد بهر دو ايمان بياورند و اينکه وجه نيز تمام نيست چنانچه بيان خواهد شد و حق اينست که چنانچه گذشت ايمان بغيب همه امور اعتقاديه را شامل ميشود و ايمان بما انزل عبارت از تصديق بما جاء به النبي «باور نمودن آنچه پيغمبر از جانب خدا آورده» است مانند احكام و اخلاقيات و امامت و معاد جسماني و امثال اينها که از لوازم تصديق برسالت است، و چون اينکه دو با هم فرق دارند از اينجهت تكرار شده و منافات ندارد که بعضي از امور اعتقاديه جزو ايمان بغيب باشد و هم صادق مصدّق خبر داده باشد و جزء تصديق ما جاء به النبي محسوب شود
«مقام دوم»
در بيان كلمه ما انزل اليك: قسمتي از سخن در باره ما جاء به النبي در ضمن كلمه شهادت گذشت و در اينجا بنحو اجمال اشاره ميكنيم 1- قرآن مجيد و بيان آن در مقدمه اينکه كتاب كاملا ذكر شد 2- دستورات اسلام از بيان عقائد حقّه و اخلاق فاضله و وظائف عمليّه که از آنها باصول دين و فروع دين و اخلاق تعبير ميشود و موجب سعادت دارين و نجات از مهالك نشأتين ميباشد و اينکه قسمت بوسيله وحي بر پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد و آن حضرت و اوصياي او يكي بعد از ديگري بيان فرمودهاند
جلد 1 - صفحه 243
3- علومي است که بآن حضرت افاضه شده که يك قسمت آن از لوازم رسالت است مانند عالم بودن بآنچه امت او تا دامنه قيامت بآن محتاجند و حلّ مشكلات و دفع شبهات آنها، و اينکه قسمت بوجهي شامل همان قسم دوم است، و ديگر علم بزبان آنها بلكه چون حضرتش بر جنّ و انس مبعوث است بايد بزبان جن و انس معرفت داشته باشد و بر حل مشكلات و دفع شبهات و رفع احتياجات آنها قادر باشد.
و يك قسمت از فضائل و مناقب آن حضرت است مانند دانا بودن بزبان حيوانات و دارا بودن علم غيب، از علوم ما کان و ما يکون و ما هو كائن، و اينکه قسمت اخير از طريق آيات و اخبار بتواتر اجمالي ثابت محقق شده اگر چه از ظواهر بعض آيات خلاف آن استفاده ميشود مثل آيهکهبه وَ لَو كُنتُ أَعلَمُ الغَيبَ لَاستَكثَرتُ مِنَ الخَيرِ«1» (و اگر من علم غيب ميدانستم زيادتي خير را طلب مينمودم) و آيه قُل لا أَقُولُ لَكُم عِندِي خَزائِنُ اللّهِ وَ لا أَعلَمُ الغَيبَ«2» (بگو نميگويم نزد من خزينههاي خداست و نه علم غيب ميدانم) و آيه شريفه قُل لا يَعلَمُ مَن فِي السَّماواتِ وَ الأَرضِ الغَيبَ إِلَّا اللّهُ«3» (بگو كساني که در آسمان و زمينند غيب را نميدانند جز خدا) ولي آيه شريفه عالِمُ الغَيبِ فَلا يُظهِرُ عَلي غَيبِهِ أَحَداً إِلّا مَنِ ارتَضي مِن رَسُولٍ«4» (خداوند عالم بغيب است و كسي را بر غيب خود آگاه نميكند مگر كساني که از پيغمبران که مورد رضاي او باشند) افاضه علم غيب را في الجمله ببعضي از پيغمبران اثبات ميكند و پيداست که در ميان پيغمبران مصداق اكمل و اتمّ مرتضي «پسنديده خدا» بودن حضرت ختمي مرتبت است و ميتوان آياتي را که نفي علم غيب از پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ميكند بر اينکه حمل كرد که تا از طرف حق بوي افاضة نشود نميداند چنانچه از آيه شريفه
1- سوره اعراف آيه 188
2- سوره انعام آيه 50
3- سوره نمل آيه 66
4- سوره شوري آيه 52
جلد 1 - صفحه 244
وَ كَذلِكَ أَوحَينا إِلَيكَ رُوحاً مِن أَمرِنا ما كُنتَ تَدرِي مَا الكِتابُ وَ لَا الإِيمانُ«1» (و همچنين ما روحي را که از عالم امر ماست بسوي تو وحي فرستاديم و حال آنكه تو نميدانستي كتاب و ايمان چيست) اينکه معني استفاده ميشود و در كتب اخبار بابي منعقد كردهاند که ائمه عليهم السلام در شبهاي جمعه علمشان زياد ميشود و اگر اينکه نبود علمشان تمام ميشد، و باب ديگري منعقد نمودهاند که هر گاه بخواهند چيزي را بدانند ميدانند و در كافي است که عمرو ساباطي از حضرت صادق عليه السّلام سؤال كرد که آيا امام علم غيب ميداند! حضرت فرمود نه ولي هر گاه بخواهد چيزي را بداند خداوند او را آگاه ميكند و نيز باب ديگري منعقد كردهاند که ائمه (ع) ميدانند كي ميميرند و آنان باختيار خود ميميرند«2» و اينکه اخبار و اخبار ديگري از اينکه قبيل اشكالاتي توليد نموده از قبيل اينكه اگر پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم عالم بهمه چيز بود چرا با منافقين خلطه و آميزش ميكرد و آنان را از اطراف خود دور نميكرد تا فتنه و فساد ايجاد نكنند و اگر علي عليه السّلام عالم بهمه چيز بود خوابيدن او در جاي پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم در ليلة المبيت و مقاتله او با شجعان عرب و سوره برائت بردن بمكه براي او منقبت و فضيلتي نبود و چرا در شب نوزدهم بمحراب مسجد رفت تا مورد ضرب إبن ملجم قرار گيرد و چرا ائمه عليهم السلام اقدام بخوردن سمّ مينمودند و امثال اينها و توضيح در اينکه مقام چنانچه از آيات و اخبار استفاده ميشود اينست که براي خداوند دو لوح است يعني دو نحو علم ميباشد، يكي لوح محفوظ و آن علومي است که بانبياء و اوصياء و ملائكه افاضه ميشود و يكي لوح محو و اثبات که مختصّ بذات باري تعالي است چنانچه از آيه شريفه يَمحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثبِتُ وَ عِندَهُ
1- سوره شوري آيه 53
2- كافي كتاب الحجه ص 257
جلد 1 - صفحه 245
أُمُّ الكِتابِ«1» و آيه شريفه بَل هُوَ قُرآنٌ مَجِيدٌ فِي لَوحٍ مَحفُوظٍ«2» استفاده ميشود و نيز در كافي از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده که فرمود
3» «انّ للّه علمين علم مكنون مخزون لا يعلمه الّا هو من ذلک يکون البداء و علم علّمه ملائكته و رسله و انبياءه فنحن نعلمه»«
(براي خدا دو نحو علم است علمي که پوشيده و مخزون است و جز او كسي نميداند و بدا از اينکه علم است و علمي که فرشتگان و پيغمبرانش را تعليم ميكند و ما آن را ميدانيم) بنا بر اينکه مراد از علم غيبي که نميدانند و علمي که شبهاي جمعه بآنها افاضه ميشود علم لوح محو و اثبات است و همچنين موضوع ليلة المبيت و مقاتله با شجعان و بردن سور» برائة و آنچه از اينکه قبيل است از لوح محو و اثبات ميباشد و تا مشيت آنها که عين مشيت حق است تعلق نگيرد که بدانند نميدانند و خلطه و آميزش پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم با منافقين و امثال اينکه امور روي دستور ظاهر اسلام است که هر كس اظهار شهادتين نمود تا باسباب عادي خلاف آن ثابت نشده بايد حكم اسلام بر او بار نمود و امّا رفتن حضرت علي عليه السّلام بمحراب زكريا و رفتن سيد الشهداء عليه السّلام بكربلا و شرب سم ساير ائمه بنا بمقتضاي حكمت و مصلحت و تسليم شدن بفرمان و قضاي الهي بوده چنانچه اگر پيغمبر و امام امر كنند بمؤمني که بجهاد دشمن رود و باو خبر دهند که تو كشته ميشوي رفتن او بجهاد واجب است با اينكه ميداند كشته ميشود و تفصيل اينکه مطلب را در كلم الطيب«4» دادهايم
(بيان وحي و اقسام آن)
و در مقدّمه كتاب شرحي در مراتب نزول قرآن داديم«5» و در اينجا مناسب
1- سوره رعد آيه 39
2- سوره بروج آيه 21 و 22
3- كافي كتاب التوحيد باب البداء
4- مجلد اول در شرايط و موانع نبوت و مجلد دوم در عصمت امام (ع)
«5» مراجعه شود
جلد 1 - صفحه 246
است اشاره بكيفيت وحي و اقسام آن بنمائيم، در كيفيت وحي سه مشرب است:
1- مشرب متكلّمين است که بوجود مجرّدي جز ذات اقدس حق تبارك و تعالي اعتقاد دارند ميگويند جبرئيل بوجود عنصري مادّي بر شخص نبي بهمين وجود جسماني از آسمان دنيا نازل و بزبان مادّي همين الفاظ و اصوات ظاهري را بگوش پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ميرسانيد و پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم با همين چشم ظاهري او را ميديد و ظواهر بعضي آيات و اخبار نيز بر اينکه معني دلالت دارد 2- مشرب حكماء است که جبرئيل را عقل عاشر و عقل مدبّر اينکه عالم ميدانند و عقل حضرت را گويند بمرتبه چهارم عقل«1» که عقل مستفاد است رسيده و بعقل فعال ارتباط و اتصال پيدا نموده و از آن استفاده مينمايد و اينکه استفاده را وحي نامند 3- مشرب تحقيق است و آن معنايي است که از مضامين آيات و اخبار استفاده ميشود و بيانش اينست که براي وحي اقسامي است:
قسم اول، اينكه بلا واسطه از جانب حق بمقام عقلاني پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم که از آن بقلب تعبير ميشود افاضه ميگردد چنانچه مفاد آيه شريفه ثُمَّ دَنا فَتَدَلّي فَكانَ قابَ قَوسَينِ أَو أَدني فَأَوحي إِلي عَبدِهِ ما أَوحي«2» (سپس نزديك آمد پس بمقام قرب بين دو قوس يا نزديكتر رسيد پس وحي فرمود خدا ببنده خود آنچه وحي فرموده است) و مفاد فرمايش خود حضرت است که ميفرمايد
3» «لي مع اللّه حالات لا يسعني ملك مقرب و لا نبيّ مرسل»«
و اينکه مرتبه هم داراي مراتبي است، يك مرتبه بمشاهده انوار الهيّه و تجلّي عظمت همان تجلّي که قسمت مختصري از آن را حضرت كليم طاقت نياورد و غش كرد فَلَمّا تَجَلّي رَبُّهُ لِلجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسي صَعِقاً«4» (پس وقتي
1- حكماء براي عقل چهار مرتبه قائلند: عقل هيولايي، و عقل بالملكه و عقل بالفعل، و عقل مستفاد
[.....]
2- سوره النجم آيه 8 الي 11
3- جامع السعادات
4- سوره اعراف آيه 139
جلد 1 - صفحه 247
پروردگار موسي در كوه تجلي نمود كوه را از هم پاشيده قرار داد و افتاد موسي در حالي که بيهوش شد) مرتبه دوم ايجاد كلام و استماع آنست چنانچه براي حضرت كليم بود وَ كَلَّمَ اللّهُ مُوسي تَكلِيماً«1» (خداوند با موسي سخن گفت سخن گفتني) مرتبه سوم اخذ از جبرئيل است از جنبه روحاني چنانچه مستفاد از آيه شريفه وَ لَقَد رَآهُ نَزلَةً أُخري عِندَ سِدرَةِ المُنتَهي عِندَها جَنَّةُ المَأوي«2» (بتحقيق پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم جبرئيل را در مرتبه ديگر نزد سدرة المنتهي ديد که نزد سدرة المنتهي بهشت است) و از آيه شريفه إِن هُوَ إِلّا وَحيٌ يُوحي عَلَّمَهُ شَدِيدُ القُوي«3» است مرتبه چهارم اخذ از جبرئيل و ساير ملائكه است از جنبه جسماني و اينهم بر دو قسم است:
يكي آنكه صورت آنها را ميبيند و صداي آنها را ميشنود چنانچه حضرت خليل عليه السّلام و حضرت لوط عليه السّلام در بشارت باسحق و اخبار از هلاكت قوم لوط آنها را مشاهده نمودند«4» و ديگر آنكه صورت ملك را نميبيند ولي صداي او را ميشنود مرتبه پنجم اينست که در خواب باو وحي ميرسد چنانچه براي حضرت ابراهيم عليه السّلام بود يا بُنَيَّ إِنِّي أَري فِي المَنامِ أَنِّي أَذبَحُكَ«5» ابراهيم عليه السّلام باسمعيل عليه السّلام ميفرمايد (اي پسرك من در خواب ديدم که ترا ذبح ميكنم) و چنانچه حضرت رسول عمليّات شجره ملعونه بني اميّه را در عالم رؤيا ديد و بالجمله تمام اينکه اقسام و مراتب براي حضرت ختمي مرتبت بوده لكن ساير انبياء داراي مراتب مختلف بودهاند
1- سوره نساء آيه 162
2- سوره النجم آيه 13 الي 15
3- سوره النجم آيه 4
4- سوره ذاريات آيه 24 الي 37
5- سوره صافات آيه 101
جلد 1 - صفحه 248
«توضيح»
ممكن است توهم شود که در بسياري از امور احتياج بنبيّ و نزول وحي نيست بلكه عقل مستقلا درك ميكند مانند بسياري از عقايد که براهين عقلي مستقلّ يا غير مستقلّ بر آنها قائم است چون وجود صانع و توحيد و بسياري از صفات او و لزوم ارسال رسل و نصب حجّت و امام و شرايط و موانع آنها و ثبوت معاد في الجمله و مانند بسياري از اخلاق فاضله يا اخلاق رذيله و حسن اطاعت و قبح معصيت و امثال اينها، براي دفع اينکه توهم گوئيم درست است بسياري از عقائد بر طبقش برهان عقلي قائم است ولي پي بردن بمقدمات برهان، كار هر عقلي نيست و چه بسا عقول فحول از حكماء و دانشمنداني که دستشان از مكتب انبياء كوتاه بوده در همين امور بخطا و اشتباه رفته تا چه رسد بديگران و همچنين اخلاق گر چه حسن و قبحش في الجمله نزد عقل ثابت است لكن پي بردن بجميع محاسن و قبائح و فوائد و مضارّ دنيوي و اخروي آنها و مثوبات و عقوبات مترتبه بر آنها از حيّز ادراك عقل بطور استقلال خارج است و نسبت بعبادت و معصيت منتها درك عقل يك درك كلّي و في الجمله است و تمام جهات آن را نميتواند درك كند.
(مقام سوم)
در بيان و ما انزل من قبلك: مقصود از «ما أُنزِلَ مِن قَبلِكَ» جميع اموري است که بر انبياء سلف از حضرت آدم عليه السّلام تا عيسي عليه السّلام نازل شده، و در بعض اخبار عدد انبياء صد و بيست و چهار هزار ذكر شده و در ميان آنها پنج نفر اولو العزم بودهاند نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و عليهم السّلام«1»
1- چنانچه از حديث زيارت شب نيمه شعبان و شب بيست و سيم رمضان استفاده ميشود
جلد 1 - صفحه 249
و چيزهايي که بر انبياء نازل شده عبارت است از پنج چيز:
1- كتب آسماني مانند صحف آدم و شيث و ابراهيم و ادريس و تورات موسي و زبور داود و انجيل عيسي، و در مجمع البيان از ابي ذر ره روايت كرده که كتب انبياء سلف صد و بيست و چهار كتاب بوده و مرحوم مجلسي در خاتمه كتاب دعاء حديث مفصلي راجع بصحف ادريس روايت كرده و حديثي راجع بصحف ابراهيم نقل فرموده که آنها بيست صحيفه است.
و از ابي ذر روايت نموده که گفت از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم پرسيدم صحف ابراهيم چيست! فرمود تمامش امثال است، و امثال بمواعظ تفسير شده، و از صحف موسي پرسيدم فرمود تمامش عبر است 2- اعتقادات حقّه از توحيد عدل نبوت امامت معاد و لوازم آنها که تمام انبياء عليهم السلام مامور بتبليغ اينکه امور بوده بلكه مأمور باخذ ميثاق راجع بنبوت پيغمبر خاتم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و اوصياي آن حضرت نيز بودهاند چنانچه از آيه شريفه استفاده ميشود وَ إِذ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيتُكُم مِن كِتابٍ وَ حِكمَةٍ ثُمَّ جاءَكُم رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُم لَتُؤمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقرَرتُم وَ أَخَذتُم عَلي ذلِكُم إِصرِي قالُوا أَقرَرنا قالَ فَاشهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُم مِنَ الشّاهِدِينَ«1» (و ياد كن زماني را که خدا از پيغمبران پيمان گرفت که وقتي بشما كتاب و حكمت دادم و سپس پيغمبري خواهد آمد که تصديق نمايد آنچه با شما بوده البته باو ايمان بياوريد و او را ياري نمائيد، خدا فرمود آيا اقرار نموديد و اينکه پيمان مرا اخذ نموديد! گفتند اقرار كرديم، خداوند فرمود گواهي دهيد و من نيز با شما از گواهيانم) 3- اخلاقيات که حسن و قبح آنها ذاتي است و جميع شرايع مأمور بارشاد بآنها بودهاند 4- بسياري از طاعات و معاصي که قابل نسخ نيست و مصالح و مفاسد آنها ذاتي است مانند حرمت دروغ و شرب خمر و لواط و زنا و وجوب امر بمعروف و نهي
1- سوره آل عمران آيه 75
جلد 1 - صفحه 250
از منكر و نماز و نظائر اينها 5- احكامي که در شرايع سابقه بوده و در شريعت اسلام نسخ شده و بالجمله بآنچه ثابت است که انبياء سلف و اوصياء معصومين آنها گفتهاند بايد تصديق نمود و ايمان آورد
(مقام چهارم)
در بيان «وَ بِالآخِرَةِ هُم يُوقِنُونَ»: آخرة صفت موصوف مقدّر است که تقديرش «بالدار الاخرة» و يا «بالنشأة الاخرة» ميباشد، و تعبير از قيامت و سراي ديگر بلفظ آخرة بمناسبت اينست که مؤخر از اينکه دنيا و نشأة اولي است چنانچه تعبير از اينکه عالم، بدنيا براي اينست که نسبت بآن عالم نزديكتر است و خداوند در اينکه جمله يك اصل از اصول اسلام که اعتقاد بمعاد باشد ذكر ميفرمايد و ما در مجلد سوم كلم الطيب راجع بمعاد و اثبات آن و ساير خصوصياتش مفصّلا بحث نمودهايم و مجملش اينست که اگر معاد نباشد لازم آيد خلقت بشر لغو و عبث باشد و بين مؤمن و كافر و مطيع و عاصي و ظالم و مظلوم تفاوتي نباشد و بعث رسل و انزال كتب و جعل احكام و وعد و وعيد لغو و بيهوده و اغراء بجهل باشد و غير اينها از لوازم ديگر و ظاهر اينست که مراد از آخرة جميع وقايع بعد از دنيا از مرگ و عقبات بعد از مرگ و سؤال ملكين و ثواب و عقاب قبر و عالم برزخ تا روز نشر و حساب و كتاب و صراط و ميزان و شفاعت و خصومت و بهشت و نعم آن و دوزخ و عذابهاي آن و خلود در بهشت و جهنم و غير اينها از اموري که قرآن و صادق مصدّق خبر داده است، باشد و «يوقنون» از ايقان و يقين است و مراد از يقين علم جزمي است که مطابق با واقع بوده و غفلت در آن نباشد از اينجهت در يقين چهار خصوصيت ذكر شده: اوّل اينكه مسبوق بجهل است لذا بر خداوند اطلاق نميشود، دوم جزم و قطع در آن
جلد 1 - صفحه 251
لازم است و گر نه ظنّ يا شكّ و يا وهم است، سوم مطابق با واقع است و گر نه جهل مركّب خواهد بود، چهارم توجه و التفات در آن لازم است و اگر غفلت در آن آمد علم است نه يقين.
و براي يقين سه مرتبه ذكر كردهاند: علم اليقين، عين اليقين، حق اليقين که بيان آن در مراتب ايمان ذكر شد و از پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده«1» که فرمود
« يا عجبا کل العجب من الشاكّ في اللّه و هو قد يري خلقه و عجبا ممّن يعرف النشأة الاولي و ينكر النشأة الاخرة و عجبا ممّن ينكر البعث و النشور و هو کل يوم و ليلة يموت و يحيي و عجبا لمن يؤمن بالجنة و ما فيها من النعيم و يسعي للدار الغرور و عجبا للمتكبر الفخور و هو يعلم ان اوله نطفة مذرة و آخره جيفة قذرة»
(عجب است از كسي که در وجود خدا شك دارد و حال آنكه آفرينش خدا را ميبيند و عجب است از كسي که ميشناسد دار دنيا را و منكر دار آخرة است و عجب است از كسي که منكر بعث و زنده شدن در قيامت است و حال آنكه هر روز و هر شب ميميرد و زنده ميشود «ميخوابد و برميخيزد» و عجب است از كسي که ايمان ببهشت و نعم آن دارد و براي دار غرور «دنيا» كوشش ميكند و عجب است از متكبر بخود بالنده و حال آنكه ميداند اولش نطفه گنديده و آخرش مردار پليد است) و بالجمله خداوند در اينکه آيات صفات متقين را بيان فرموده و مجموع آنها شش صفت است: ايمان بغيب، اقامه صلوة، انفاق از آنچه باو روزي داده، ايمان بآنچه بر پيغمبر نازل شده، ايمان بآنچه بانبياء سلف نازل شده، ايقان بآخرت که چهار صفت از آنها جزو اعتقادات و دو صفت آنها جزو اعمال و فرائض است و معلوم است که صفات متقين منحصر باينها نيست و آيات نيز در مقام حصر صفات نبوده است و صفات متقين بسيار است که انشاء اللّه در بيان خطبه امير المؤمنين عليه السّلام متذكر خواهيم شد
1- وافي باب مواعظ
252
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 4)- ویژگی چهارم پرهیزکاران ایمان به تمام پیامبران و برنامههای الهی است، قرآن میگوید: «آنها کسانی هستند که به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان دارند» (وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ).
ویژگی پنجم: ایمان به رستاخیز، صفتی است که در این سلسله از صفات برای پرهیزکاران بیان شده است «آنها به آخرت قطعا ایمان دارند» (وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ). آنها یقین دارند که انسان عبث و بیهدف آفریده نشده، آفرینش برای او خط سیری تعیین کرده است که با مرگ هرگز پایان نمیگیرد، او اعتراف دارد که عدالت مطلق پروردگار در انتظار همگان است و چنان نیست که اعمال ما در این جهان، بیحساب و پاداش باشد. این اعتقاد به او آرامش میبخشد، از فشارهائی که در طریق انجام مسئولیتها بر او وارد میشود نه تنها رنج نمیبرد بلکه از آن استقبال
ج1، ص41
میکند و مطمئن است کوچکترین عمل نیک و بد پاداش و کیفر دارد، بعد از مرگ به جهانی وسیعتر که خالی از هر گونه ظلم و ستم است انتقال مییابد و از رحمت وسیع و الطاف پروردگار بزرگ بهرهمند میشود.
ایمان به رستاخیز اثر عمیقی در تربیت انسانها دارد، به آنها شهامت و شجاعت میبخشد زیرا بر اساس آن، اوج افتخار در زندگی این جهان، «شهادت» در راه یک هدف مقدس الهی است که آغازی است برای یک زندگی ابدی و جاودانی. و ایمان به قیامت انسان را در برابر گناه کنترل میکند، و به هر نسبت که ایمان قویتر باشد گناه کمتر است.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.