أُولئِكَ عَلي هُديً مِن رَبِّهِم وَ أُولئِكَ هُمُ المُفلِحُونَ «5»
(اينان بر هدايتي از جانب پروردگارشان ميباشند و خود اينان رستگارانند) اولئك از اسماء اشاره است که براي جمع استعمال ميشود و اصل آن اولاء با مدّ و اولي بدون مدّ است و براي آن سه حالت ديگر هست «1» دخول هاء تنبيه با مدّ آخر «هؤلاء» براي اشاره بقريب «2» الحاق كاف خطاب با مدّ آخر «اولئك» براي اشاره بمتوسط «3» الحاق كاف خطاب و لام بدون مدّ «اولالك» براي بعيد، و علي براي استعلاء است يعني اينان بر هدايت استعلاء و استقرار داشته و اطراف و جوانب آن را حيازت نمودهاند و در كلمه هدي چهار معني احتمال برده ميشود:
1- لطف و توفيق که بواسطه آن بصفات پسنديده و اعمال شايسته نائل شده و از فاضل با فضل ترقي نمايند 2- ارشاد بدليلهايي که بسبب آنها بر رسوخ عقائد حقه و صفات فاضله و استدامه اعمال صالحه راهنمايي شوند 3- هدايت باطنيّه که از جانب حق بآنها افاضه ميشود بواسطه معتقد بودن بعقائد حقه و اتيان اعمال صالحه 4- انعام و تفضّل بعطاء نمودن خيرات دنيوي و مثوبات اخروي، و اينکه وجوه مانعة الجمع نيستند بلكه ممكن است بمقتضاي اطلاق هدايت، همه آنها را شامل شود.
و فلاح بمعني فوز بمطلوب و وصول بمقصود و نيل بآرزو و اميد است و در توحيد صدوق ره حديث مفصّلي از حضرت موسي بن جعفر عليه السّلام از آباء طاهرين او از امير المؤمنين عليه السّلام در تفسير جملات اذان و اقامه نقل فرموده از آن جمله در تفسير كلمه حيّ علي الفلاح ميفرمايد
«اقبلوا الي بقاء لا فناء معه و نجاة لا هلاك معها
جلد 1 - صفحه 253
و تعالوا الي حيات لا موت معها و الي نعيم لا نفاد له و الي ملك لا زوال عنه و الي سرور لا حزن معه و الي انس لا وحشة معه و الي نور لا ظلمة له (معه) و الي سعة لا ضيق معها، و الي بهجة لا انقطاع لها و الي غني لا فاقة معه و الي صحّة لا سقم معها و الي عزّ لا ذلّ معه و الي قوّة لا ضعف معها و الي كرامة يا لها من كرامة، و عجّلوا الي سرور الدنيا و العقبي و نجات الاخرة و الاولي، و في المرة الثانية حيّ علي الفلاح فانّه يقول سابقوا الي ما دعوتكم اليه و الي جزيل الكرامة و عظيم المنّة و سنيّ النعمة و الفوز العظيم و نعيم الابد في جوار محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم في مقعد صدق عند مليك مقتدر»
خلاصه و مفاد اينکه حديث (شرح الفاظ حديث واضح است) اينست که مؤذن که مردم را دعوت ميكند ميگويد بشتابيد بفلاح، مراد از فلاح خيرات و سعادتهايي است که انسان طالب آنست و در دنيا بآن نميرسد و اگر بهره از آنها هم بوي برسد مشوب بآلام و اسقام است و حسّ طلب و خواستن او را قانع نميكند و اگر نيل بآنها را طالب است بايد دانه و بذر آنها را در اينکه عالم بكارد تا حاصل آنها را در آن عالم بردارد.
و بالجمله معني آيه اينست که متقين بعد از آنكه بصفات شش گانه متقدمه متصف شدند در دنيا بر هدايت خداوندي ثابت و در آخرت فائز و رستگارند و در نهج البلاغه أمير المؤمنين عليه السّلام ميفرمايد«1»
«امّا بعد فاوصيكم بتقوي اللّه الّذي ابتدء خلقكم و اليه يکون معادكم و به نجاح طلبتكم و اليه منتهي رغبتكم و نحوه قصد سبيلكم و اليه مرامي مفزعكم فانّ تقوي اللّه دواء داء قلوبكم و بصر عمي افئدتكم و شفاء مرض اجسادكم و صلاح فساد صدوركم و طهور دنس انفسكم و جلاء غشاء ابصاركم و امن فزع جاشكم و ضياء سواد ظلمتكم»
(پس از سپاس و درود، سفارش ميكنم شما را بتقوي و ترس از خدايي که آغاز آفرينش شما را فرمود و بازگشت شما بسوي اوست و رسيدن بمقصود و نائل شدن بحاجتتان بواسطه او و غايت ميل شما بسوي او و مقصد شما بجانب او و پناهگاه شما نزد اوست چه آنكه تقوي دواء درد دلهاي شما و بينايي كوري دلهاي شما
1- نهج البلاغة جزء دوم خطبه 193
جلد 1 - صفحه 254
و درمان بيماري بدنهاي شما و شايسته شدن تباهي سينههاي شما و پاك شدن چركي نفسهاي شما و برطرف شدن پرده چشمهاي شما و ايمن شدن اضطراب دروني شما و روشن شدن سياهي تاريكي شما است) و پس از ذكر جملاتي چند در فوائد طاعت خدا ميفرمايد
«فمن اخذ بالتقوي عزبت عنه الشدائد بعد دنوّها و احلولت له الامور بعد مرارتها و انفرجت عنه الامواج بعد تراكمها و اسهلت له الصعاب بعد انصبابها و هطلت عليه الكرامة بعد قحوطها و تحدّبت عليه الرحمة بعد نفودها و تفجّرت عليه النعم بعد نضوبها و و بلت عليه البركة بعد ارذاذها»
تا آخر خطبه (پس كسي که تقوي را گرفت سختيها از وي دور ميشوند بعد از آنكه باو نزديك شدهاند و كارها براي او شيرين ميشوند پس از تلخي آنها و امواج بلا از او برطرف ميشوند بعد از آنكه متراكم شدهاند و دشواريها بر وي آسان ميشوند بعد از آنكه او را برنج درآوردهاند و پي در پي باران كرامت بر او نازل شود بعد از قحطي و قطع شدن آنها و رحمت متوجه او ميشود بعد از آنكه از او نفرت نموده بود و بحار نعم بر او جاري شوند بعد از آنكه آب آنها فرو رفته بود و بركت بر او پياپي فرو- ريزد بعد از آنكه ضعيف و ناچيز شده بود)
«توضيح بعض جملات خطبه»
«فانّ تقوي اللّه دواء داء قلوبكم»
مراد از داء قلوب امراض باطني است که عبارت از اخلاق رذيله و صفات ناپسنديده و ملكات نكوهيده است مانند حسد و كبر و عجب و بخل و رياء و حقد و غير اينها و تقوي دواي اينکه دردها است از جهات ذيل:
1- همه معاصي آثار اخلاق رذيله است و انسان وقتي داراي تقوي (يعني ترك جميع معاصي و فعل جميع طاعات) شد تدريجا ملكات رذيله از نفس او زائل و ملكات حميده در آن
جلد 1 - صفحه 255
حاصل ميشود چه آنكه در علم اخلاق مبرهن شده که اعظم معالجات اخلاقي، خودداري و جلوگيري از وقوع آثار اخلاق رذيله و وادار نمودن خود را باتيان و اقدام بآثار اخلاق حميده است تا بدين وسيله آنها برطرف، و اينها جاي گزين آنها شوند 2- دواعي و بواعث تقوي (چيزهايي که سبب تقوي ميشود) خوف و رجاء و محبّت و حياء است و هر چه اينها در نفس زياد شود بواعث و دواعي شهوت و غضب و شيطنت که منشأ اخلاق رذيله است ضعيف و مقهور ميگردد تا اينكه بكلي زائل شود و اينکه امريست وجداني 3- تقوي، اجتهاد و مجاهده با نفس است و بنصّ آيه الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا«1» خداوند شخص متقي را اعانت ميفرمايد و بطرق الهي که بالاترين آنها صفات خداوندي است هدايت مينمايد
«و بصر عمي افئدتكم»
كوري دل از جهاتي است که اعظم آنها عصبيّت و عناد و لجاج و حبّ نفس و جهل مركب است و بسا منشأ آن كدورت و تيرهگيهايي است که بواسطه معاصي عارض بر قلب ميشود و در اخبار از اينگونه قلوب بقلب منكوس «واژگونه» و قلبي که اميد خيري در او نيست تعبير شده و همان است که در آيات شريفه قرآن ميفرمايد فَإِنَّها لا تَعمَي الأَبصارُ وَ لكِن تَعمَي القُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ«2» صُمٌّ بُكمٌ عُميٌ فَهُم لا يَرجِعُونَ«3» و تقوي است که كوري دل را برطرف ميكند و قلب را بانوار الهي منور ميگرداند
«و شفاء مرض اجسادكم»
مرض اجساد يا امراض جسماني است که در اثر شهوتراني و اسراف و بيمبالاتي در امر زندگي عارض انسان ميشود و پيداست که تقوي دافع و رافع اينگونه امراض است، يا آفات و بلياتي است که نتيجه معاصي و نافرماني خدا است چنانچه مفاد آيه شريفه
1- سوره عنكبوت آيه 69
2- سوره حج آيه 45
[.....]
3- سوره بقره آيه 17
جلد 1 - صفحه 256
ما أَصابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَت أَيدِيكُم«1» ميباشد آنهم در اثر تقوي برطرف ميشود، و يا مراد عقوبات و عذابهاي جسماني است که در اثر معصيت انسان گرفتار آنها خواهد شد آنها نيز بواسطه تقوي مرتفع ميشود پس بهر حال تقوي شفاي امراض جسماني است.
«و صلاح فساد صدوركم» عمده فساد صدر بواسطه وسوسه شيطان است چنانچه در سورة النّاس ميفرمايد مِن شَرِّ الوَسواسِ الخَنّاسِ الَّذِي يُوَسوِسُ فِي صُدُورِ النّاسِ و بنصّ قرآن اهل تقوي از اينکه خطر محفوظ ميباشند إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوا إِذا مَسَّهُم طائِفٌ مِنَ الشَّيطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُم مُبصِرُونَ«2» (بدرستي که اهل تقوي هر گاه برخورد كند آنان را خطوري از شيطان متذكر امر و نهي الهي ميشوند پس در اينهنگام بينايانند)
«و طهور دنس انفسكم»
چركي و كثافت نفس يا از جهت شرك و كفر و عقائد باطله و فاسده است و يا از جهت آلوده شدن بمعاصي و يا از جهت فرو رفتن در دواعي و شهوات نفساني است و تمام اينکه آلودگيها بآب تقوي پاك ميشود
«و جلاء غشاء ابصاركم»
غشاء بصر عبارت از پردهاي است که بواسطه معصيت جلو چشم دل كشيده ميشود چنان که خداوند درباره كفار ميفرمايد وَ عَلي أَبصارِهِم غِشاوَةٌ«3» و ديگر بچشم دل حقايق را درك نميكند و بواسطه تقوي و پرهيز از معصيت خدا اينکه پرده مرتفع ميشود
«و امن فزع جاشكم»
جاش بمعني قلب است و فزع و ترس قلب يا براي گرفتاريها و شدائد دنيوي است و خداوند در قرآن وعده داده که اهل تقوي را از شدائد نجات دهد وَ مَن يَتَّقِ اللّهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجاً وَ يَرزُقهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ«4» و نيز فرموده إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوا و يا فزع قلب براي خوف از مرگ و عقبات بعد از مرگ و عالم برزخ و قيامت است، آنهم که بنصّ آيات شريفه و اخبار متواتره اهل ايمان و تقوي از كليّه اينکه خطرات مصون و محفوظ ميباشند
1- سوره شوري آيه 29
2- سوره اعراف آيه 200
3- سوره بقره آيه 7
4- سوره طلاق آيه 2
جلد 1 - صفحه 257
«و ضياء سواد ظلمتكم»
انسان ممكن است بسه ظلمت مبتلا شود يكي ظلمت قلب که از جهت معاصي و اخلاق رذيله است و ديگر ظلمت قبر و ظلمت قيامت و اهل ايمان و تقوي بنصّ آيات قرآن بنور الهي از اينکه ظلمات خارج ميشوند
«عزبت عنه الشدائد بعد دنوها»
چنانچه قبلا متذكر شديم تمام شدائد در اثر اعمال زشت و كردارهاي بد انسان است و اگر تقوي در ميان آمد شدائد برطرف ميگردد وَ لَو أَنَّ أَهلَ القُري آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَيهِم بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الأَرضِ وَ لكِن كَذَّبُوا فَأَخَذناهُم بِما كانُوا يَكسِبُونَ«1» (اگر اهل شهرستانها ايمان ميآوردند و تقوي پيشه مينمودند البته درهاي بركات آسمانها و زمين را بر آنها ميگشوديم ولي پيغمبران و كتابهاي الهي را تكذيب نمودند پس آنان را باعمالشان گرفتار نموديم)
«و احلولت له الامور بعد مرارتها»
چون اهل تقوي خداوند را حكيم و عادل و امور مستند باو را موافق حكمت و عين صلاح ميدانند لذا بقضاي الهي راضي، و در بليات او شكيبا و نسبت باوامر و نواهي او تسليم ميباشند و همه اينها براي آنان شيرين و گواراست زيرا مرارت كارهاي دشوار را، علم برضاي پروردگار و اميد بپاداش بسيار، شيرين و گوارا مينمايد و در حديث قدسي است که
«انّ من عبادي من لا يصلحه الا الفقر فلو اغنيته لا فسده ذلک و انّ من عبادي من لا يصلحه الا الغناء فلو افقرته لا فسده ذلک»
تا آخر حديث«2» (بدرستي که بعضي از بندگانم را جز فقر چيزي شايسته نيست و اگر او را غني گردانم اينکه غنا او را فاسد ميگرداند، و بعضي از بندگانم را جز غنا چيزي شايسته نيست اگر او را فقير گردانم، فقر او را فاسد ميكند)
«و انفرجت عنه الامواج بعد تراكمها»
مراد از امواج يا امواج هموم دنيوي است که بصبر منفرج ميشود، يا امواج بلاها است که آنها نيز در اثر طاعت و ترك معصيت و دعاء دفع ميشوند، و يا امواج هواهاي نفساني است که بواسطه ترك هوي
1- سوره اعراف آيه 94
2- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 258
برطرف ميگردد و اهل تقوي باين سلاحها مسلّحند
«و سهلت له الصعاب بعد انصبابها»
انصباب برنج و تعب در آوردن است و امور صعاب (دشوار) يا عبادات شاقّه است که بواسطه شوق بثواب بر آنها سهل و آسان ميشود، يا ترك شهوات نفساني است که بواسطه خوف از عقاب و شرم از حضرت ربّ الارباب آسان ميگردد، و يا تحمل مصائب و شدائد است که بواسطه معرفت بفناء و گذرنمودن دنيا و اجر جزيل که در آخرت بر صبر آنها مترتب است هموار ميگردد
«و هطلت عليه الكرامة بعد قحوطها تا آخر جملات»
هطل باران پي در پي است که قطرههاي آن بزرگ باشد و تحدّب بمعني تعطّف و نضوب فرو رفتن آب در زمين و وابل باران تند و ارذاذ باريدن ضعيف و ريز مانند گرد است، و مراد ظاهرا از اينکه فقرات خطبه فيوضات باطنيه است که از خزائن غيب الهي بر اهل تقوي افاضه ميشود و ابواب رحمت ربّاني است که بر آنان بازميگردد از ازدياد معارف و علوم و دوام توفيق و تأييد و بركات دنيوي و غير اينها از مواهبي که بآنها عطا ميگردد و بالجمله اينکه خطبه شامل دو قسمت است يك قسمت فوائد دنيوي تقوي که ممكن است گفته شود همه آنها در ضمن كلمه هدي من ربّهم مندرج است و يك قسمت فوائد و ثمرات اخروي آن که كلمه مفلحون متضمّن آنهاست و بسياري از فوائد مذكوره تقوي شامل هر دو عنوان است چنانچه محتمل بلكه مرجّح اينست که هر دو قسمت آيه نيز متضمّن سعادت دارين و فوز نشأتين باشد
تمسك مرجئه و وعيديه بآيات
طائفه از عامّه بنام مرجئة قائلند که اهل كبائر بواسطه ارتكاب كبائر از ايمان خارج نشده و در آخرت اهل نجاتند و يكي از موارد تمسك آنها باين آيات است که گفتهاند هر که داراي اينکه صفات شش گانه شد بنصّ اينکه آيه اهل نجات است
جلد 1 - صفحه 259
و لو مرتكب كبائر باشد ولي اينکه تمسّك غلط و نابجاست زيرا اينکه آيات اهل تقوي را باين اوصاف ستوده و در مقام احصاء بعض از اوصاف اهل تقوي است نه در مقام بيان اينكه هر که اينکه صفات را دارا باشد متقي و اهل فلاح است بعبارت ديگر هر متّقي داراي اينکه صفات هست ولي هر که داراي اينکه صفات شد لازم نيست متقي باشد و طايفه ديگر وعيديهاند که ميگويند اهل كبائر در آخرت نجات ندارند زيرا نجات بنصّ اينکه آيات براي متّقين است و متّقي كسي است که مرتكب كبيره نشود و اينکه تمسّك نيز درست نيست زيرا آيه در مقام اثبات فلاح براي متقين است و در مقام نفي فلاح از ديگران نيست و ممكن است بواسطه شفاعت و سعه رحمت و عموم مغفرت و غير اينها رستگار شوند و مذهب جمهور علماي شيعه اينست که اگر انسان باايمان از دنيا برود اگر معصيتي هم داشته باشد در عالم برزخ و عقبات بعد از مرگ و قيامت عذاب آن را ميچشد اگر بمغفرت و شفاعت تدارك نشود و بالاخره اهل نجات خواهد بود ولي اگر بدون ايمان از دنيا برود نجاتي براي او نيست و تفصيل اينکه مطلب را در مجلد سوم كلم الطيب دادهايم
260