آیه 39 سوره قصص

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لَا يُرْجَعُونَ

مشاهده آیه در سوره


<<38 آیه 39 سوره قصص 40>>
سوره : سوره قصص (28)
جزء : 20
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

و خلاصه فرعون و سپاهیانش به ناحق در زمین سرکشی و تکبر کردند و چنین پنداشتند که به سوی ما بازگردانده نخواهند شد.

او و سپاهیانش به ناحق در زمین سرکشی و تکبّر کردند، و پنداشتند که آنان را به سوی ما باز نمی‌گردانند،

و او و سپاهيانش در آن سرزمين به ناحق سركشى كردند و پنداشتند كه به سوى ما بازگردانيده نمى‌شوند.

او و لشكرهايش به ناحق در زمين سركشى كردند و پنداشتند كه به نزد ما بازگردانيده نمى‌شوند.

(سرانجام) فرعون و لشکریانش بدون حقّ در زمین استکبار کردند، و پنداشتند بسوی ما بازگردانده نمی‌شوند!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

He and his hosts unduly acted arrogantly in the land, and thought they would not be brought back to Us.

And he was unjustly proud in the land, he and his hosts, and they deemed that they would not be brought back to Us.

And he and his hosts were haughty in the land without right, and deemed that they would never be brought back to Us.

And he was arrogant and insolent in the land, beyond reason,- He and his hosts: they thought that they would not have to return to Us!

معانی کلمات آیه

«إسْتَکْبَرَ»: تکبّر نمود. خویشتن را بزرگ پنداشت.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ اسْتَكْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنا لا يُرْجَعُونَ «39»

او (فرعون) و سپاهيانش به ناحقّ در زمين تكبّر ورزيدند و پنداشتند كه آنان به سوى ما بازگردانده نمى‌شوند.

جلد 7 - صفحه 58

استكبار و مستكبر

  • در طول تاريخ، افراد مغرور و متكبّرى بوده‌اند كه خودشان را محور و مركز همه چيز مى‌پنداشتند. در اين سوره فرعون مى‌گويد: «ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرِي» من جز خودم براى شما معبودى سراغ ندارم و هنگامى كه ساحران به موسى ايمان آوردند گفت: «آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ» آيا بدون اجازه‌ى من به موسى ايمان آورده‌ايد.

فرعون توقّع دارد كه هيچ كس بدون اجازه‌ى او، هيچ عقيده‌اى نداشته باشد. امروز نيز فرعون‌ها، ابرقدرت‌هايى هستند كه مى‌خواهند خود را محور فرهنگ، سياست، اقتصاد و صاحب اختيار جهان بدانند.

  • مستكبران گاهى براى قدرت‌نمايى، فرد يا گروه يا كشورى را نابود مى‌كنند يا مورد لطف قرار مى‌دهند. نظير نمرود كه به حضرت ابراهيم گفت: «أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ» «1» حيات و مرگ اين مردم به دست من است، هر كه را بخواهم مى‌كشم و هر كه را بخواهم از زندان آزاد مى‌كنم.
  • مستكبران، گاهى زرق و برق و جلوه‌هاى مادّى را به رخ مردم مى‌كشند، همان‌گونه كه فرعون مى‌گفت: «أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي» «2» آيا حكومت مصر از آنِ من نيست؟ آيا نمى‌بينيد كه اين نهرها از زير كاخ من جارى است؟
  • مستكبران، گاهى با ارعاب، مردم را به تسليم وادار مى‌كنند. فرعون به ساحرانى كه به موسى ايمان آوردند گفت: «لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ» «3»* من دست و پاى شما را بر خلاف يكديگر قطع مى‌كنم.
  • مستكبران، گاهى با مانور وخودنمايى، مردم ساده‌لوح را فريفته‌ى خود مى‌كنند. قارون به‌گونه‌اى در كوچه وبازار راه مى‌رفت كه مردم دنياپرست، آه از دل كشيده و مى‌گفتند: اى كاش براى ما نيز آنچه براى قارون است وجود داشت. «4»
  • مستكبران، گاهى با تطميع مى‌خواهند مغزها و فكرها را بخرند. چنانكه فرعون به ساحران گفت: اگر آبروى موسى را بريزيد، من به شما پاداش بزرگى مى‌دهم وشما را از مقرّبان‌

«1». بقره، 258.

«2». زخرف، 51.

«3». اعراف، 124.

«4». قصص، 79.

جلد 7 - صفحه 59

دربارم قرار مى‌دهم. «1»

  • مستكبران، گاهى با سفرهاى خود دل‌ها را متزلزل مى‌كنند. قرآن مى‌فرمايد: گردش كفّار در شهرها تورا مغرور نكند. «2»
  • مستكبران گاهى با تحقير ديگران جنگ روانى به راه مى‌اندازند و به طرفداران انبيا نسبت‌هاى ناروا مى‌دهند و آنان را اراذل و اوباش مى‌خوانند. «3»
  • مستكبران، گاهى با ايجاد ساختمان‌هاى بلند و رفيع، دلربايى مى‌كنند. فرعون به وزيرش هامان گفت: برجى براى من بساز تا از آن بالا روم و خداى موسى را ببينم! «4»

واقعاً قرآن چقدر زنده است كه خلق و خوى و رفتار و كردار زشت مستكبران را به گونه‌اى ترسيم كرده كه با زمان ما نيز قابل تطبيق است.

پیام ها

1- مردم از دين حاكمان پيروى مى‌كنند. «اسْتَكْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ»

2- معيار ستايش‌ها و انتقادهاى قرآن، حقّ است. «بِغَيْرِ الْحَقِّ»

3- غفلت از گذرا بودن دنيا و گمان به جاودانگى، زمينه‌ساز خوى استكبارى است. «وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنا لا يُرْجَعُونَ»

4- عدم اعتقاد و توجّه به معاد و حساب، زمينه‌ى شكل‌گيرى استكبار است.

«لا يُرْجَعُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ اسْتَكْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنا لا يُرْجَعُونَ (39)

وَ اسْتَكْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ‌: و طلب تكبر و گردنكشى نمود فرعون و لشكر او، فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِ‌: در زمين مصر به ناحق و بى‌استحقاق و تعظم و ترفع نمودند در آن بباطل و عدم قبول حق كه آن پيروى موسى بود. وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنا لا يُرْجَعُونَ‌: و گمان بردند آنكه ايشان بسوى مكافات و مجازات ما باز گرديده نخواهند شد، يعنى منكر بعث و نشور شدند و شك نمودند در آن.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يا هامانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلى‌ إِلهِ مُوسى‌ وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكاذِبِينَ (38) وَ اسْتَكْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنا لا يُرْجَعُونَ (39) فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ (40) وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ (41) وَ أَتْبَعْناهُمْ فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِينَ (42)

ترجمه‌

و گفت فرعون اى گروه اشراف نميدانم براى شما خدائى غير از خود پس برافروز آتش براى من اى هامان بر گل پس بنا كن براى من قصرى باشد كه من اطلاع يابم بر خداى موسى و همانا من ميپندارم او را از دروغگويان‌

و گردنكشى كردند او و لشگريانش در زمين بنا حق و پنداشتند كه آنها بسوى ما باز گردانيده نميشوند

پس گرفتيم او و لشگريانش را پس انداختيم آنها را در دريا پس بنگر چگونه بود سر انجام ستمكاران‌

و قرار داديم آنها را پيشوايانى كه‌

جلد 4 صفحه 189

ميخوانند بسوى آتش و روز قيامت يارى كرده نميشوند

و از پى در آورديم آنانرا در اين دنيا لعنت و دورى از رحمت و روز قيامت آنها از زشت رويانند.

تفسير

بعد از آنكه فرعون در مقابل معجزه و آيات بيّنات الهى از معارضه با حضرت موسى عاجز شد براى اشتباه كارى بعوام و تشبيه وجود حق بوجود خلق در احتياج بمكان و زمان باعيان قوم خود گفت منكه خدائى غير از خودم كه قابل ستايش و پرستش باشد براى شما پيدا نكردم و رو بهامان وزير خود نمود و گفت تو از امروز مشغول بتهيّه خشت و پختن آجر شو و بزودى قصر بسيار بلندى بساز كه ما بالاى بام آن برويم شايد خداى موسى را به بينيم اگر چه گمان من آنستكه چنين خدائى كه او ميگويد در آسمان وجود ندارد و محتمل است آنملعون اينكلام را بر سبيل استهزاء و سخريّه گفته باشد چون هر كس مختصر شعورى داشته باشد ميداند خداوند برفتن روى بام بلند مشهود نميشود ولى قمّى ره نقل فرموده كه هامان برحسب دستور قصر بلندى ساخت كه از بلندى كسى نميتوانست روى بام آن بايستد چون باد او را پرت ميكرد و خداوند بادهايى را فرستاد كه آنرا خراب كرد لذا فرعون و هامان صندوقى تهيه نمودند و چهار كركس را گرفته و گرسنه نگهداشتند و چهار چوب در چهار كنج صندوق نصب نمودند و بر سر هر چوبى پاره گوشتى گذاردند و پاهاى كركس‌ها را بچوب‌ها بستند و خودشان در صندوق نشستند و كركس‌ها بهواى رسيدن بگوشت پرواز كردند و آنها را بردند تا جائيكه از پائين جز آب مشهود نبود و از بالا آسمان بهمان دورى سابق از آنها بود تا شب شد و از زمين جز تاريكى نميديدند و در آسمان ستاره‌ها بهمان دورى سابق مشهود بود پس بادها صندوق را بجانب زمين معطوف نمود و فرود آمدند و موجب مزيد سركشى فرعون شد چنانچه خداوند فرموده پس تكبّر و سركشى كردند فرعون و لشگريانش در زمين بناحق و گمان كردند كه آنها بازگشت بحكم الهى نميكنند در روز حشر براى آنكه از شدّت جهل و نادانى تصوّر كردند كه خدائى نيست چون اگر بود ديده ميشد و يكسره منكر مبدء و معاد شدند چنانچه فعلاهم ماديّون دنيا ميگويند ما چيزيرا كه احساس نميكنيم تصديق نمى‌نمائيم و چون خدا محسوس نيست پس نيست و اين عزل نمودن اشرف موجودات و اول مخلوق الهى‌

جلد 4 صفحه 190

است از حكم فرمائى در دستگاه خلقت كه آن عقل است و حقّ بشر آنستكه در تمام امور خود اول بآن مراجعه نمايد چون حاكم على الاطلاق در مملكت وجود از طرف خداوند او است و باو حق شناخته ميشود و از باطل ممتاز مى‌گردد و باو ثواب داده و عقاب كرده مى‌شوند بندگان و خداوند آنها را باعمال ناشايسته خودشان گرفت و در رود نيل يا درياى قلزم انداخت مانند كسيكه مشت ريگى را بردارد و پرتاب نمايد در حقارت و خفّت و سهولت و همه غرق شدند چنانچه در سور سابقه گذشت و خداوند از آنها در كتاب خود معرّفى فرمود بغوايت و ضلالت و آنكه هر كس پيروى از آنها نمايد مستحق عقوبت و آتش جهنم است پس قرار داد آنها را مقتداى اهل ضلال و گمراهى باعلام از حالشان يا بآنكه قوّه نافرمانى بآنها داد و براى اعراضشان از ذكر بحال خودشان واگذار فرمود تا گمراه شدند و گمراه كردند مردم را باقوال و اعمالشان و خواندند آنها را بسوى آتش جهنم قولا و عملا و روز قيامت كسى نميتواند عذاب الهى را از آنها دفع نمايد يا تخفيفى در عذاب آنها دهد بنصرت يا شفاعت و غيرها در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه ائمه در كتاب خدا دو نوعند يكى آنانكه خدا فرموده و قرار داديم ايشانرا امامان كه هدايت مينمايند بامر ما نه بامر مردم و مقدّم ميدارند امر و حكم خدا را بر امر و حكم مردم، ديگر آنانكه فرموده و قرار داديم آنها را امامان كه ميخوانند بسوى آتش و مقدم ميدارند امر و حكم خودشان را بر امر و حكم خدا و عمل ميكنند بهواى نفس خودشان بر خلاف فرموده او تعالى شأنه و خداوند بدرقه نموده است آنها را در دنيا بلعنت خود و بلعنت اهل ايمان آنها را بامر خدا و دورى از رحمت و حرمان از نعمت و روز قيامت از زشت رويان و تقبيح شدگانند و لا يرجعون بفتح ياء و كسر جيم نيز قرائت شده است و تكرار قصه حضرت موسى و فرعون در قرآن زيادتر از ساير انبياء شايد بملاحظه زيادى پيروان آنحضرت در عربستان و محبوبيّت او در آن اقوام و كثرت موجبات عبرت در آن حكايت باشد و اللّه اعلم.

جلد 4 صفحه 191

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ استَكبَرَ هُوَ وَ جُنُودُه‌ُ فِي‌ الأَرض‌ِ بِغَيرِ الحَق‌ِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُم‌ إِلَينا لا يُرجَعُون‌َ (39)

وَ استَكبَرَ هُوَ وَ جُنُودُه‌ُ فِي‌ الأَرض‌ِ سه‌ عنوان‌ داريم‌ كبر و تكبر و استكبار، اما كبر صفت‌ قلبيست‌ و ‌از‌ صفات‌ خبيثه‌ ‌است‌ و ‌آن‌ اينست‌ ‌که‌ يك‌ كمالي‌ ‌در‌ ‌خود‌ تخيل‌ ميكند ‌که‌ ‌خود‌ ‌را‌ برتر ميداند ‌از‌ ديگران‌ مثل‌ علم‌، جمال‌، مال‌، عشره‌، فاميل‌ و امثال‌ اينها ولي‌ نميداند ‌که‌ ضعيف‌ ترين‌ مخلوقات‌ ‌است‌ و پست‌ترين‌ ‌آنها‌، ‌از‌ پيغمبر (ص‌) ‌است‌ فرمود

«‌لا‌ يدخل‌ الجنة ‌من‌ ‌کان‌، ‌في‌ قلبه‌ حبة خردل‌ ‌من‌ الكبر»

‌از‌ امير المؤمنين‌ ‌است‌ ‌که‌ انسان‌ چه‌ جاي‌ بزرگي‌ دارد

«‌من‌ ‌کان‌ اوله‌ نطفة قذره‌ و آخره‌ جيفة نتنه‌ و بينهما حامل‌ العذره‌»

چه‌ جاي‌ بزرگي‌ دارد حديث‌ قدسي‌ ‌است‌

«الكبرياء ردائي‌ و العظمة ازاري‌ فمن‌ نازعني‌ اخزيته‌»

و اما تكبر اظهار بزرگيست‌ قولا ام‌ فعلا همه‌ جا تعريف‌ ‌خود‌ كند و ‌خود‌ ‌را‌ مقدم‌ ‌بر‌ ديگران‌ بپندارد ‌از‌ حضرت‌ زين‌ العابدين‌ ‌است‌ فرمود

«انا اقل‌ الاقلين‌ و اذل‌ الاذلين‌ مثل‌ الذرة بل‌ دونها»

‌در‌ قرآن‌ ميفرمايد فَادخُلُوا أَبواب‌َ جَهَنَّم‌َ خالِدِين‌َ فِيها فَلَبِئس‌َ مَثوَي‌ المُتَكَبِّرِين‌َ (نحل‌ ‌آيه‌ 29) قِيل‌َ ادخُلُوا أَبواب‌َ جَهَنَّم‌َ خالِدِين‌َ فِيها فَبِئس‌َ مَثوَي‌ المُتَكَبِّرِين‌َ (زمر ‌آيه‌ 72) ادخُلُوا أَبواب‌َ جَهَنَّم‌َ خالِدِين‌َ فِيها فَبِئس‌َ مَثوَي‌ المُتَكَبِّرِين‌َ (مؤمن‌ ‌آيه‌ 76) و اما استكبار اينست‌ ‌که‌ هيچگونه‌ اسباب‌ بزرگي‌ ‌که‌ خيال‌ ميكند ‌در‌ ‌او‌ نباشد لكن‌ بزرگي‌ ‌را‌ بخود ببندد و مثل‌ شيطان‌ ‌که‌ ميفرمايد ‌در‌ قرآن‌ إِلّا إِبلِيس‌َ استَكبَرَ وَ كان‌َ مِن‌َ الكافِرِين‌َ (ص‌ ‌آيه‌ 74) و ميفرمايد إِنَّه‌ُ لا يُحِب‌ُّ المُستَكبِرِين‌َ

جلد 14 - صفحه 239

(نحل‌ ‌آيه‌ 23) فَالَّذِين‌َ لا يُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُم‌ مُنكِرَةٌ وَ هُم‌ مُستَكبِرُون‌َ (نحل‌ ‌آيه‌ 22) و ‌غير‌ اينها ‌از‌ آيات‌ و بالجمله‌ استكبار اشد ‌از‌ تكبر ‌است‌ و تكبر اشد ‌از‌ كبر ‌است‌ و كبر اعظم‌ صفات‌ خبيثه‌ ‌است‌.

بِغَيرِ الحَق‌ِّ ‌که‌ هيچگونه‌ حقي‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌اينکه‌ نداشتند.

وَ ظَنُّوا أَنَّهُم‌ إِلَينا لا يُرجَعُون‌َ منكر بعث‌ و قيامت‌ شدند و گمان‌ كردند ‌که‌ همين‌ دنيا ‌است‌ و ‌هر‌ چه‌ بكنند جزائي‌ و عقوبتي‌ ندارند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 39)- قرآن سپس به استکبار فرعون و فرعونیان و عدم تسلیم آنها در برابر «مبدأ» و «معاد»- که ریشه جنایات آنها نیز از انکار همین دو اصل سر چشمه می‌گرفت- پرداخته چنین می‌گوید: «فرعون و لشکریانش به ناحق در زمین استکبار کردند (و خدا را که آفریننده بزرگ زمین و آسمان است انکار نمودند) و گمان کردند که (قیامتی در کار نیست، و) به سوی ما باز گردانده نمی‌شوند» (وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع