آیه 35 سوره نمل
<<34 | آیه 35 سوره نمل | 36>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و (صلاح این است که) حال من هدیهای بر آنان بفرستم تا ببینم فرستادگانم از جانب سلیمان پاسخ چگونه باز میآرند.
من به سوی آنان هدیه ای [قابل توجه] می فرستم، پس با تأمل می نگرم که فرستادگان با چه پاسخی بر می گردند؟
«و [اينك] من ارمغانى به سويشان مىفرستم و مىنگرم كه فرستادگان [من] با چه چيز بازمىگردند.»
من هديهاى نزدشان مىفرستم و مىنگرم كه قاصدان چه جواب مىآورند.
و من (اکنون جنگ را صلاح نمیبینم،) هدیه گرانبهایی برای آنان میفرستم تا ببینم فرستادگان من چه خبر میآورند (و از این طریق آنها را بیازمایم)!»
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«مُرْسِلَةٌ»: فرستنده. «هَدِیَّةٍ»: تحفه. ارمغان. پیشکش. «ناظِرَةٌ»: نگاه کننده.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ «35»
و همانا من (جنگ را صلاح نمىبينم،) هديهاى با ارزش به سويشان مىفرستم، پس چشمبراهم تا ببينم فرستادگان من با چه خبرى برمىگردند. (شايد با قبول هدايا از سوى سليمان، ما هم درامان باشيم)
پیام ها
1- زن، ذاتاً جنگجو نيست. «إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ»
2- حركتهايى كه انگيزهى مادّى داشته باشد، با رسيدن به مادّيات آرام مىگيرد.
«بِهَدِيَّةٍ» (خصلت پادشاهان، فريفتگى آنان در برابر هدايا است)
3- هديه، گاهى در واقع رشوه و حقّالسكوت است. «بِهَدِيَّةٍ»
4- دشمنان نيز ما را با فرستادن هدايا آزمايش مىكنند. «مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ»
5- طاغوتها و پادشاهان، مىدانستند كه انبيا هدف مادّى ندارند ولى با اين حال براى جذب و آرام كردن آنان تلاش مىكردند. «مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ (35)
بعد از آن بيان تمهيد دفع شر، مقدمه صلح نموده گفت:
وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ: و بدرستى كه من فرستندهام به سوى سليمان و قوم او هديهاى كه مقدمه مصالحه و دافع شر و فساد از دار الملك من و اهل مملكت من است. فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ: پس نگرندهام كه از آنجا به چه چيز باز مىگردند فرستاده شدگان از قبول و رد هديه، و به حسب آن عمل نمايم و به آن بدانم كه پيغمبر است يا نه، يعنى اگر هديه مرا قبول كند پادشاه و الّا پيغمبر باشد.
تفصيل هديه بلقيس: مفسرين نقل نمودهاند كه بلقيس پانصد غلام را
جلد 10 - صفحه 42
لباس كنيزان و پانصد كنيز را لباس غلامان پوشانيد، جبّههاى زربفت در بر آنها و دست بندهاى طلا در دست و طوقهاى طلا در گردن و گوشوارههاى طلا در گوش و بر اسبهاى تازى سوار نمود. و پانصد كنيز را به همين ترتيب مزين ساخت و مقدارى از مشك و عنبر و هزار خشت طلا و نقره و حقهاى از جواهر و درّ ناسفته و نامهاى نوشت براى سليمان كه اگر تو پيغمبرى غلامان و كنيزان را از هم جدا كن و بگو در حقّه چيست، و درّهاى ناسفته را سوراخ و در رشتهآور.
و منذر بن عمرو را با يكى از اشراف مأمور گردانيد و سفارش نمود كه نيكو احتياط كن، اگر به چشم غضب در تو نگاه كند نترسى كه او پادشاه است، و اگر بطور خوشخوئى با تو سخن گويد هر آينه او پيغمبر و فرمايش او را بخوبى بشنو.
چون رسولان روانه شدند، هدهد آمدن آنها را پيش از رسيدن ايشان به سليمان اخبار نمود. سليمان امر فرمود ميدانى كه هفت فرسخ طول داشت به خشتهاى طلا و نقره فرش، و فرشهاى ملوكانه مرصّع به درّ و ياقوت و انواع جوهر گستردند، تخت سليمان را در وسط نهادند چهار هزار كرسى طلا و نقره در راست و چپ آن مهيا و لشگريان بترتيب صف كشيدند؛ بدين وجه كه چند فرسخ آدميان در پيش ايستادند، و چند فرسخ جنيان از عقب آنان، سباع و وحشيان و پرندگان در بالا صف كشيدند. و چنين مجلسى به اين عظمت در دنيا منعقد نشده. رسولان وارد شدند، آن منظره را مشاهده نمودند با هيبت و شوكت و سطوت، فورا هول و ترس ايشان زياد شد. موكلان گفتند: بگذريد كه اينها تماما مطيع فرمان سليمانى و اذيتى نرسانند.
خلاصه رسولان نزد سليمان آمده سر در پيش ايستادند. آن حضرت با روى تازه تبسم فرمود. منذر را پرسش و كمال ملاطفت را با او منظور داشت.
منذر نامه را بيرون آورده تقديم كرد. سليمان عليه السّلام قبل از مطالعه به الهام جبرئيل فرمود: حقّه را بياوريد كه در آن درّ ناسفته و مهره كج سفته است. منذر گفت: چنين است، بفرما تا ناسفته را سوراخ كنند و سفته را ريسمان در آن كشند.
سليمان عليه السّلام به رؤساى لشگر فرمود: كيست اين درها را سوراخ
جلد 10 - صفحه 43
كند؟ ارضه «موريانه» حشره خيلى كوچكى آن را در دهن گرفت سوراخ نمود.
حضرت دعا كرد تا خداى تعالى روزى او را از چوب درخت گرداند. بعد فرمود: كيست كه ريسمان در در كشد، كرم ضعيفى كه در سيب و به باشد گفت: من ريسمان را در اين مهره كشم، پس ريسمان را به دهن گرفته از طرفى داخل و از طرف ديگر خارج شد. به دعاى حضرت، حق تعالى ميوه را روزى او نمود. پس غلامان و كنيزان را فرمود تا دست و روى خود را بشويند.
غلامان فورا مشغول شستن روى شدند، ولى كنيزان آب از دستى بدست ديگر ريختند، آنگاه بر روى زدند و زنان به يك دفعه آب بر روى زدند و مردان به تأنى آب بر آن جارى ساختند و نيز زنان آب بر پشت ساعد و مردان بر روى ساعد، و اين از عادت قديمه مردان و زنان بوده.
سليمان عليه السّلام بدين نكته ميان مردان و زنان امتياز فرمود و در ميان هدايا عصائى مساوى الطّرفين بود همراه با قدحى كه بلقيس پرسيده بود اسفل عصا كدام طرف است، و قدح را پر از آبى كن كه نه از آسمان باشد نه از زمين، حضرت فرمود: عصا را به هوا انداختند هر طرف كه زودتر به زمين آيد اسفل آنست. و اسبان را فرمود تا بدوانيدند و عرق كردند از عرق آنها قدح را پر نمود و برگردانيد «1».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ «27» اذْهَبْ بِكِتابِي هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ «28» قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ «29» إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (30) أَلاَّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ (31)
قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ (32) قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي ما ذا تَأْمُرِينَ (33) قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ (34) وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ (35)
ترجمه
گفت زود باشد كه تأمل نمائيم آيا راست گفتى يا بودى از دروغگويان
ببر اين نامه مرا پس بينداز آنرا بسوى ايشان پس روى گردان از آنها پس ببين چه مذاكره ميكنند
گفت اى جماعت همانا من افكنده شده
جلد 4 صفحه 148
بسويم نامهئى سر بمهر
همانا آن از سليمان است و همانا آن بنام خداوند بخشنده مهربان است
كه بلندى نكنيد بر من و بيائيد نزد من منقادان
گفت اى جماعت رأى دهيد مرا در كارم نبودم فيصل دهنده امرى را تا حاضر شويد براى من
گفتند ما صاحبان قوّه و صاحبان كار زار سختيم پس تأمل كن چه ميفرمائى
گفت همانا پادشاهان چون وارد شوند در بلدى تباه ميكنند آنرا و ميگردانند عزيزان اهلش را ذليلان و اين چنين ميكنند
و همانا من فرستندهام بسوى ايشان هديهاى پس نگرندهام بچه چيز بر ميگردند فرستادگان.
تفسير
بعد از تمام شدن كلام هدهد كه در آيات سابقه بيان شد حضرت سليمان فرمود بعد از اين ما تأمل ميكنيم تا معلوم شود كه تو راست گفتى يا آنكه از جمله دروغگويان بودى و تاكنون معلوم نبود و اين تعبير ظاهرا براى اشاره بآنستكه اگر كسى يك دروغ بگويد اعتبار از قولش ميرود و جزو دروغگويان حساب ميشود تا موجب اجتناب از دروغ گردد و بعد از آنكه معلوم شد هدهد راست گفته نامهئى مرقوم فرمود براى دعوت آنمردم آفتابپرست بدين حق كه توحيد و اسلام است و هدهد را مأمور رساندن نامه بآنها فرمود و دستور داد كه بعد از ايصال نامه در كنارى مخفى از انظار آنها زيست نمايد و ببيند چه مذاكرهاى در اطراف جواب نامه مينمايند و هدهد عرضه داشت كه بلقيس در عمارت محكمى است و در دسترس كسى نيست حضرت فرمود نامه را از بالاى قبه عمارت بينداز و هدهد اطاعت نمود و نامه را از روزنهاى انداخت در دامن بلقيس و او ترسيد و رؤساء لشگر خود را جمع نمود و بآنها گفت نامه سر بمهرى براى من انداخته شده كه آن از جانب سليمان است و مضمون آن اولا آنستكه بنام خداوند بخشنده مهربان و ثانيا آنكه برترى منمائيد بر من و بيائيد نزد من با آنكه موحّد و مسلمان باشيد و گفتهاند بناى نامه انبياء بر اختصار و دعوت بطاعت بوده و حضرت سليمان اول كسى بود كه افتتاح ببسمله نمود و بعضى گفتهاند كرامت نامه براى افتتاح آن بنام خدا بوده و بعضى گفتهاند باعتبار فرستنده آن بود كه از هر جهت بزرگوار بود ولى در جوامع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نقل نموده كه كرامت نامه بمهر نمودن آنست و در بعضى از روايات اشاره به اين معنى شده است و بعد از اين اظهار با آنها مشورت كرد
جلد 4 صفحه 149
و دلجوئى از آنها نمود باين بيان كه تا شما حاضر براى امرى نشويد من اقدامى نكرده و نميكنم و خواست كه آنها در اين باب رأى خود را اظهار نمايند و آنها در جواب اظهار داشتند ما داراى قوه و عدّه و عدّه و صاحبان شهامت و شجاعت و شدت در كار زاريم و مطيع و فرمانبردار توئيم آنچه نظر مبارك معطوف بآن شود بفرما اطاعت خواهد شد بلقيس گفت آنچه تاكنون بتجربه رسيده آنستكه پادشاهان وقتى بقهر و غلبه وارد در بلدى شوند فاسد ميكنند آنرا بقتل و غارت و خرابى و اسارت و عزيزان از مردم را خوار و ذليل مينمايند بهتك عرض و اخذ مال و غيره و خداوند تصديق فرمود بيان بلقيس را كه فرمود و اينچنين ميكنند چنانچه قمى ره فرموده و بعضى آنرا جزء كلام بلقيس دانسته و تأكيد پنداشتهاند و گفت من فعلا هديهئى براى او ميفرستم و منتظر ميشوم ببينم كسانيرا كه حامل هديه هستند بچه حال برميگردند و چه خبرى مىآورند از قبول و ردّ هديه و قمى ره فرموده كه گفت اگر اين پيغمبر و از جانب خدا باشد ما طاقت مقاومت با او را نداريم چون خدا مغلوب نميشود و بهتر آنستكه من هديهئى براى او بفرستم اگر پادشاه باشد مايل بدنيا ميشود و قبول مينمايد آنرا و معلوم ميشود كه قدرت بر ما پيدا نمىكند پس حقهاى كه در آن گوهر گرانبهائى بود فرستاد و بحامل آن دستور داد كه از حضرت تقاضا نمايد كه آنرا بدون آهن و آتش سوراخ فرمايد و او باين دستور عمل نمود و حضرت به كرمى امر فرمود كه اين عمل را انجام دهد و داد و نخى در دهان گرفته از آن سوراخ گذراند و هدايا و تحف ديگرى هم نقل كردهاند با تشريفات بسيار مهمّ و مفصّلى و از آن جمله گفتهاند پانصد غلام بلباس زنانه و پانصد كنيز بلباس مردانه بود كه حضرت آنها را بعلائمى شناخت و ممتاز از يكديگر گردانيد و رئيس كسانيكه حامل هدايا بودند از اشراف بود و نامش منذر بن عمرو و همراهانش از مردمان عاقل و متين بودند.
جلد 4 صفحه 150
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِنِّي مُرسِلَةٌ إِلَيهِم بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرجِعُ المُرسَلُونَ (35)
و گفت بدرستي که من ميفرستم بسوي آنها هديه و تعارفي پس نظر ميكنم بچه مراجعت ميكنند فرستادگان که آيا بايد جنگ كرد يا تسليم شد يا باصلاح و دوستي خاتمه پيدا ميكند و در هداياي بلقيس اقوال زيادي گفتند بعضي گفتند غلاماني و كنيزاني فرستاد تمام بيك لباس که ذكور و اناث آنها معلوم نباشد بعضي گفتند دويست غلام با لباس زنانه و دويست جاريه با لباس مردانه بعضي گفتند پانصد غلام با لباس زنانه و دستبند طلا و گردنبند طلا و گوشواره از جواهرات و پانصد
جلد 14 - صفحه 139
جاريه با قباء و منطقه و جاريهها را بر اسب سوار كرد و غلامان را بر ماديان و لجام و دهنه آنها از طلا مكلل بجواهرات و پانصد شمش طلا و پانصد شمش نقره و تاجي مكلل بدر و ياقوت و حقهاي در او در يتيم بود در بسته و غير اينها لكن تمام اينکه اقوال بدون مدرك است ما مدركي بدست نياورديم که هديه او چه بوده همين اندازه معلوم است که بسيار مهم بوده چون از طرف سلطاني مثل بلقيس براي سلطاني مثل سليمان البته بسيار مهم بوده زيرا گفتند «ان الهدايا بمقدار مهديها» مورچه ران ملخي ميبرد نزد سليمان هر که هر چه توانايي او است لذا شيعيان توانايي آنها خدمت پيغمبر (ص) و ائمه طاهرين ذكر صلوات است و نماز هديه و زيارت و اهداء ثواب تلاوت قرآن و ساير عبادات مندوبه و طلب قبولي شفاعت آنها و ارتفاع درجه آنها و انتقام از اعداء آنها.
بلبل بباغ و جغد به ويرانه تاخته
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 35)- سپس ملکه افزود: ما باید قبل از هر کار سلیمان و اطرافیان او را بیازماییم و ببینیم به راستی چه کارهاند؟ سلیمان پادشاه است یا پیامبر؟ ویرانگر است یا مصلح؟ ملتها را به ذلت میکشانند یا عزت؟ و برای این کار باید از هدیه استفاده کرد، لذا «من هدیه قابل ملاحظهای برای آنها میفرستم تا ببینم فرستادگان من چه واکنشی را از ناحیه آنها برای ما میآورند» (وَ إِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ).
پادشاهان علاقه شدید به «هدایا» دارند، و نقطه ضعف و زبونی آنها نیز همین جاست، آنها را میتوان با هدایای گرانبها تسلیم کرد، اگر دیدیم سلیمان با این هدایا تسلیم شد، معلوم میشود «شاه» است! در برابر او میایستیم، و گر نه پیامبر خداست در این صورت باید عاقلانه بر خورد کرد.
ج3، ص420
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم