آیه 32 سوره روم

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا ۖ كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ

مشاهده آیه در سوره


<<31 آیه 32 سوره روم 33>>
سوره : سوره روم (30)
جزء : 21
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

از آنان که دین (فطرت) خود را متفرق و پراکنده ساختند و فرقه فرقه شدند و هر گروهی به آنچه دارند (از اوهام باطل و عقیده و خیالات فاسد خود) دلشادند.

مشرکانی که دینشان را بخش بخش کردند و [سرانجام] گروه گروه شدند، در حالی که هر گروهی به آنچه [از بخشی از دین] نزد آنان است [به تصور اینکه حق است] شادمانند!

از كسانى كه دين خود را قطعه قطعه كردند و فرقه فرقه شدند؛ هر حزبى بدانچه پيش آنهاست دلخوش شدند.

از آنان مباشيد كه دين خود را پاره‌پاره كردند و فرقه‌فرقه شدند و هر فرقه‌اى به هر چه داشت دلخوش بود.

از کسانی که دین خود را پراکنده ساختند و به دسته‌ها و گروه‌ها تقسیم شدند! و (عجب اینکه) هر گروهی به آنچه نزد آنهاست (دلبسته و) خوشحالند!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

—those who split up their religion and became sects: each faction boasting about what it possessed.

Of those who divided their religion and became seas every sect rejoicing in what they had with them

Of those who split up their religion and became schismatics, each sect exulting in its tenets.

Those who split up their Religion, and become (mere) Sects,- each party rejoicing in that which is with itself!

معانی کلمات آیه

  • شيعا: (بر وزن عنب) جمع شيعه، به معنى فرقه‌‏ها و گروه‏‌هاست شيعه به معنى اتباع و پيروان است «شيعة الرجل: اتباعه و انصاره».[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ «31»

(شما نيز بر اساس همان فطرت)، به سوى او روى آوريد و از او پروا كنيد و نماز را بر پا كنيد و از مشركان نباشيد.

مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ «32»

از كسانى كه دين خود را جدا و پراكنده كردند و به دسته‌ها و فرقه‌ها تقسيم شدند؛ و هر گروهى به آنچه نزد آنهاست شادمانند.

نکته ها

كلمه‌ى‌ «مُنِيبِينَ» از «انابه»، به معناى رجوع مكرّر و مداوم است.

در آيه‌ى قبل، به شخص پيامبر فرمود: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ»، در اين آيه به همه‌ى مردم دستور انابه و بازگشت به سوى خدا مى‌دهد. «مُنِيبِينَ إِلَيْهِ»

پیام ها

1- گرايش فطرى و درونى به دين را با مناجات و انابه و تقوا و نماز شكوفا نماييد. مُنِيبِينَ إِلَيْهِ‌ ...

2- تقوا و نماز، همسوى فطرت است. فِطْرَتَ اللَّهِ‌ ... وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ

3- توبه و انابه، بايد با كناره‌گيرى از گناه و انجام واجبات همراه باشد. مُنِيبِينَ‌ ... وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ

جلد 7 - صفحه 199

4- در سايه‌ى توبه و تقوا و نماز، قدرت فاصله گرفتن از شرك و تفرقه را پيدا مى‌كنيد. مُنِيبِينَ إِلَيْهِ‌ ... وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ‌

5- اگر عبادت فردى، با كناره‌گيرى از تفرقه‌هاى مذهبى همراه نباشد، كارساز نيست. لا تَكُونُوا ... مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا

6- اقامه‌ى نماز، تجلّى روح تقوا در انسان است. «وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ»

7- شرك، تنها پرستيدن خورشيد و ماه و بت نيست؛ هر كس كه عامل تفرقه در دين خدا شود، مشرك است. «مِنَ الْمُشْرِكِينَ مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ»

8- مشركان در صدد تفرقه‌ى دينى مردم هستند. الْمُشْرِكِينَ‌ ... الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ‌

9- جنجال‌ها و تفرقه‌هاى دينى، مانع شكوفايى فطرت و روح توبه و تقوا و نماز است. «فَرَّقُوا دِينَهُمْ»

10- گاهى گروه‌گرايى و دلخوشى به آنچه كه داريم، ما را از حقّ‌گرايى دور مى‌كند. «كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (32)

مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ‌: (بدل از مشركين) مباشيد از آنانكه تفريق كردند و پراكنده ساختند دين خود را. مراد به تفريق اختلاف ايشان است در آنچه پرستش مى‌نمايند بر حسب اختلاف هواهاى خود. وَ كانُوا شِيَعاً: و گروه گروه شدند، هر گروهى مشايعت كردند امام خود را كه تأسيس دين ايشان نموده. مراد مشركانند كه دين اسلام را گذاشته يكدسته بت‌پرست، جمعى آفتاب پرست، عده‌اى ستاره پرست، فرقه‌اى يهودى، فرقه‌اى نصرانى، و گروهى مجوسى. كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ‌: هر گروهى به آنچه نزد ايشان است از دين شادمانند به جهت گمان آنها به آنكه حق نزد ايشان است.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ «26» وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى‌ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «27» ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ فِي ما رَزَقْناكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ «28» بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ «29» فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (30)

مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (31) مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (32)

ترجمه‌

و مر او را است هر كس در آسمانها و زمين است همه او را فرمان برانند

و او است آنكه ميآفريند خلق را پس اعاده ميدهد آنرا و آن آسانتر است بر او و مر او را است صفت برتر در آسمانها و زمين و او است تواناى درست كار

زد براى شما مثلى از خودهاتان آيا براى شما از آنچه مالك شد دستهاتان شريكهائى است در آنچه روزى داديمتان پس شما باشيد در آن يكسان بترسيد از آنان مانند ترس شما از خودتان اين چنين تفصيل ميدهيم آيتها را براى گروهى كه تعقّل ميكنند

بلى پيروى كردند آنها كه ستم كردند خواهشهاى خودشان را بدون دانش پس كه هدايت ميكند آنرا كه گمراه كرد خدا و نيست براى آنها هيچ يارى كنندگانى‌

پس بپادار روى خود را براى دين حقّ با آنكه منحرف باشى از باطل و ملازم با آفرينش خدا كه آفريد مردم را ملازم با آن نيست تغييرى مر خلقت خدا را اين است دين مستقيم ولى بيشتر مردم نميدانند

با آنكه بازگشت كنندگان باشيد بسوى او و بترسيد از او و برپا داريد نماز را و نبوده باشيد از مشركان‌

از آنانكه متفرّق نمودند دينشان را و گشتند گروهها هر گروهى بآنچه نزد ايشان است شادمانند.

تفسير

تمام موجودات ارضيّه و سماويّه مملوك حقّند بملكيّت حقّه حقيقيّه و تخصيص عقلاء بذكر بمناسبت كلمه من براى مزيد اهتمام بشأن آنها است و تبعيّت ساير موجودات از ايشان و همه مطيع و فرمانبردار حقّند در حيات و ممات و بقاء و فناء و اعاده و احياء در دنيا و روز جزا و لذا او چنانچه خلق فرمود خلق را در ابتداء

جلد 4 صفحه 254

اعاده ميدهد آنها را بعد از فناء و زوال صورت جسميّه و اعاده آسان است براى خدا و آسانتر در نظر مردم از ابتدا براى او چون براى خودشان آسانتر است در صورتى كه ضمير عليه راجع بخدا باشد چنانچه ظاهر است و محتمل است راجع بخلق باشد و بنابراين مراد آنستكه اعاده آسانتر است براى خلق از ابتداء با اين وصف اقرار بابتداء خلق براى خدا دارند و اقرار بعود آن بقدرت او ندارند خلاصه آنكه يا بايد اهون را مجرّد از معناى تفضيل گرفت چنانچه احيانا استعمال ميشود يا تفضيل را بنظر خلق دانست براى خدا چنانچه فرموده‌اند يا براى خلق و افراد ضمير راجع بآنرا در عليه باعتبار لفظ دانست چنانچه عود شده بآن باين اعتبار در يعيده و اينمعناى اخير بدوا بنظر حقير رسيد و در هر حال نميتوان گفت اعاده براى خداوند آسانتر از ابتدا است چون براى او هر دو يكسانند در سهولت و آسانى و از براى او است هر صفت كمال شگفت‌آورى كه فوق آن متصوّر نيست و كسى بپايه آن نميرسد در آسمانها و زمين و در اخبار ائمّه هدى و بعضى از زيارات مأثوره به اين معنى و بوجود مبارك امير المؤمنين و ائمّه معصومين عليهم السّلام تفسير و تعبير شده و او است خداوند ارجمند تواناى درست كارى كه تمام افعالش بر وفق حكمت و مصلحت است و براى توضيح قبح شريك قرار دادن براى خداوند حق تعالى مثلى زده كه مردم با مراجعه بحال خودشان متوجّه بآن شوند از اينقرار كه شما مردم آزاد كه بندگانى داريد و آنها مملوك شمايند آيا ميشود آنها در اموالى كه خدا بشما داده شريك شما باشند و مانند شما در آنها تصرّف نمايند و همه مساوى باشيد با يكديگر با آنكه در حقيقت آن اموال مال شما نيست بلكه مال خدا است ولى اختيار آن را بشما واگذار فرموده و يا ممكن است شما از بندگانتان بترسيد و ملاحظه كنيد در تصرّف خودتان در آن اموال بهمان نحو كه از خودتان ميترسيد و ملاحظه ميكنيد البتّه نميشود و ممكن نيست كه شما آنها را شريك و مساوى با خودتان در تصرّف بدانيد و همان ملاحظه‌اى كه از شركاء آزاد خودتان داريد از آنها داشته باشيد پس چگونه مملوك خدا را براى او شريك قرار ميدهيد باين خوبى و وضوح بيان ميكند خدا ادلّه نفى شرك و قبح آن طريقه را براى كسانيكه تعقّل و

جلد 4 صفحه 255

تأمّل ميكنند در درك حقائق و حلّ مشكلات ولى كسانيكه براى خدا شريك قرار دادند اهل اين معانى نيستند بلكه اين ستم كاران بخويش و خلق از روى بى‌علمى و بى دانشى و بدون دليل پيروى دلخواه و هواى نفس خودشان را نمودند و از تعقّل و تأمّل دور شدند خدا هم آنها را بحال خودشان واگذار فرمود و در وادى ضلالت حيرانند و كسى نمى‌تواند آنها را هدايت نمايد چون گوش بحرف حساب نميدهند و دستگيرى براى آنها در دنيا و آخرت نيست و نخواهد بود پس بايد پيغمبر اكرم بكلّى از آنها اعراض فرمايد و متوجّه بخدا و دين حقّ باشد و مستقيم و ثابت در ابلاغ آن و منحرف از هر طريقه و مسلك باطل و معبود و مسجود زائل و ملازم باشد با فطرت اصلى و خلقت پاك الهى كه بر آن اصل و نهاد خلق فرموده خدا خلايق را و قابل تغيير و تبديل نيست و آن اين دين مبين قويم مستقيم اسلام است ولى بيشتر مردم نميدانند حقّيّت و موافق با فطرت بودن آنرا و مسلمانان نيز بايد در تبعيّت از پيغمبر خودشان ثابت باشند با آنكه علاقه خودشان را از غير حقّ قطع نموده و پى در پى بحقّ پيوندند و مكرّر باو رجوع نمايند و از خدا بترسند و نماز مقرّر را بپا دارند و از گروه مشركين نباشند و از جمله كسانيكه متفرّق و جدا شدند در دين با يكديگر نباشند كه فرقه فرقه شدند و هر فرقه‌اى پيرو و تابع امامى يا پرستش و ستايش كننده معبودى باشند و راضى و خوشنود بمسلك و مرام و معبود و امام خود گردند و از سايرين تبرّى جويند و بعضى فارقوا بجاى فرّقوا قرائت نموده‌اند يعنى ترك نمودند و اينكه منيبين حال از أقم واقع شده با آنكه آن داراى ضمير مفرد و اين كلمه جمع است باعتبار مراد و تبعيّت امّت از پيغمبر اكرم است چنانچه فرموده يا ايّها النّبى اذا طلّقتم النّساء و در ذيل آيه سوّم قمّى ره فرموده سبب نزول آن اين بود كه عرب در تلبيه بدستور حضرت ابراهيم عمل مينمودند و ميگفتند لبّيك اللّهمّ لبّيك لبّيك لا شريك لك لبّيك انّ الحمد و النّعمة لك و الملك لا شريك لك پس شيطان بصورت پير مردى در آمد و بآنها گفت اين تلبيه پدران شما نيست گفتند آن چگونه بوده گفت آنها ميگفتند لبّيك اللّهمّ لبّيك لا شريك لك الّا شريك هو لك پس قريش متنفّر شدند از آن گفتار و شيطان گفت صبر كنيد تا سخن من تمام شود گفتند بگو گفت الّا شريك هو لك تملكه و ما

جلد 4 صفحه 256

يملك آيا نمى‌بينيد كه او مالك شريك و آنچه او مالك است ميباشد پس مردم راضى شدند بآن و قريش بالخصوص باين نحو تلبيه مينمودند و چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم مبعوث شد آن تلبيه را منع نمود و فرمود اين شرك است و اين آيه نازل شد كه دلالت دارد بر آنكه شما كه راضى نيستيد كسى با شما در املاكتان شريك باشد چگونه راضى ميشويد براى خدا در املاكش شريك قرار دهيد و در بعضى از روايات معتبره فأقم وجهك للدّين به ثبات در ولايت و توجّه بقبله در نماز و عدم التفات بيمين و شمال و نفى عبادت اوثان تفسير شده و دين فطرى را بتوحيد خدا در روز الست و اخذ ميثاق از بنى آدم بر آن و بر رسالت ختمى مرتبت و ولايت امير المؤمنين عليه السّلام مبيّن فرموده‌اند و كلمه من در من انفسكم ظاهرا ابتدائيّه و در ممّا ملكت تبعيضيّه و در من شركاء زائده و استفهام انكارى است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


مِن‌َ الَّذِين‌َ فَرَّقُوا دِينَهُم‌ وَ كانُوا شِيَعاً كُل‌ُّ حِزب‌ٍ بِما لَدَيهِم‌ فَرِحُون‌َ (32)

‌از‌ كساني‌ ‌که‌ تفرقه‌ پيدا كردند ‌در‌ دين‌ ‌خود‌، و بودند گروه‌ گروه‌ و دسته‌ دسته‌ و احزاب‌ مختلفه‌ ‌هر‌ حزبي‌ بآنچه‌ نزد ‌آنها‌ ‌است‌ فرحناك‌ و خورسند هستند.

مِن‌َ الَّذِين‌َ فَرَّقُوا دِينَهُم‌ عطف‌ ‌به‌ مشركين‌ ‌باشد‌ ‌يعني‌ «و ‌لا‌ تكونوا ‌من‌ ‌الّذين‌ فرقوا دينهم‌».

و ممكن‌ ‌است‌ بيان‌ «المُشرِكِين‌َ» ‌باشد‌، بهمان‌ شرك‌ بمعناي‌ اعم‌ ‌که‌ توضيح‌ داده‌ شد و ‌اينکه‌ اقرب‌ ‌است‌ اما مشركين‌ ‌در‌ الوهيت‌ و پرستش‌ بعضي‌ بت‌ و بعضي‌ آفتاب‌، بعضي‌ گاو، بعضي‌ گوساله‌، بعضي‌ مجسمه‌ بعضي‌ ملائكه‌ بعضي‌ جن‌ بعضي‌ آتش‌ بعضي‌ انبياء. و اما كفار يهود هفتاد و يك‌ فرقه‌ شدند يك‌ حق‌ و هفتاد باطل‌، نصاري‌ هفتاد و دو فرقه‌ يك‌ حق‌ و بقيه‌ باطل‌ چنانچه‌ پيغمبر فرمود:

«ستفترق‌ امتي‌ ثلاث‌ و سبعين‌ فرقه‌»

يك‌ حق‌ و بقيه‌ باطل‌ ميفرمايد نباشيد ‌از‌ فرق‌‌-‌ باطله‌ دين‌ قيم‌ يكيست‌! اديان‌ باطله‌ هزار، صراط مستقيم‌ يكيست‌، سبل‌ شيطان‌ هزار.

وَ كانُوا شِيَعاً شعبه‌ شعبه‌، طايفه‌ طايفه‌، دسته‌ دسته‌، حزب‌ حزب‌.

جلد 14 - صفحه 386

كُل‌ُّ حِزب‌ٍ بِما لَدَيهِم‌ فَرِحُون‌َ ‌هر‌ حزبي‌ طريقه‌ ‌خود‌ ‌را‌ حق‌ ميداند و بقيه‌ ‌را‌ باطل‌ و بطريقه‌ ‌خود‌ فرحناك‌ ‌است‌ ‌حتي‌ فساق‌ و فجار و ‌اينکه‌ جوانان‌ و دختران‌ ‌که‌ ‌خود‌ ‌را‌ روشنفكر ميدانند و متدينين‌ ‌را‌ امّل‌ و كهنه‌ پرست‌ ميشمارند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

اشاره

(آیه 32)- در این آیه یکی از نشانه‌ها و پیامدهای شرک را در عبارتی کوتاه و پر معنی بیان کرده، می‌گوید: از مشرکان نباشید «از کسانی که دین خود را پراکنده ساختند، و به دسته‌ها و گروهها تقسیم شدند» (مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً).

و عجب این که با تمام تضادّ و اختلافی که داشتند «هر گروهی به آنچه نزد آنهاست (دلبسته و) خوشحالند»! (کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ).

آری! یکی از نشانه‌های شرک پراکندگی و تفرقه است، چرا که معبودهای مختلف منشأ روشهای متفاوت، و سر چشمه جداییها و پراکندگیهاست.

توحید یک جاذبه نیرومند درونی!

بدون شک همان گونه که دلائل عقلی و منطقی به انسان جهت می‌دهد در درون جان او نیز کششها و جاذبه‌هایی وجود دارد که برای او تعیین جهت می‌کند.

فلسفه وجودی آنها همین است که در مسائل حیاتی انسان همیشه نمی‌تواند به انتظار عقل و منطق بنشیند، چرا که این کار گاهی سبب تعطیل هدفهای حیاتی می‌شود، مثلا اگر انسان برای خوردن غذا، یا آمیزش جنسی، بخواهد از منطق «لزوم بدل ما یتحلل» و «لزوم تداوم نسل از طریق توالد و تناسل» الهام بگیرد و طبق آن حرکت کند، باید مدتها پیش از این نوع او منقرض شده باشد، ولی غریزه و جاذبه جنسی از یکسو و اشتها به تغذیه از سوی دیگر او را به سوی این هدف می‌کشاند، و هر قدر هدفها حیاتی‌تر و عمومی‌تر باشد این جاذبه‌ها نیرومندتر است! ولی باید توجه داشت که این کششها و جاذبه‌ها بر دو گونه است: بعضی ناآگاه است یعنی نیاز به وساطت عقل و شعور ندارد، همان گونه که حیوان بدون نیاز

ج3، ص535

به تفکر به سوی غذا و جنس مخالف جذب می‌شود.

اما گاهی تأثیر آن به صورت آگاهانه است یعنی این جاذبه درونی در عقل و اندیشه اثر می‌گذارد و او را وادار به انتخاب طریق می‌کند.

قسم اول را «غریزه» و قسم دوم را «فطرت» می‌نامند- دقت کنید.

خدا گرایی و خدا پرستی به صورت یک فطرت در درون جان همه انسانها قرار دارد.

شواهد گوناگونی در دست داریم که فطری بودن «خدا گرایی» بلکه مذهب را در تمام اصولش روشن می‌کند:

1- دوام اعتقاد مذهبی و ایمان به خدا در طول تاریخ پر ماجرای بشر خود نشانه‌ای بر فطری بودن آن است، چرا که اگر عادت بود نه جنبه عمومی و همگانی داشت، و نه دائمی و همیشگی بود.

2- مشاهدات عینی در دنیای امروز نشان می‌دهد با تمام تلاش و کوششی که بعضی از رژیمهای استبدادی جهان برای محو مذهب و آثار مذهبی از طرق مختلف به خرج داده‌اند نتوانسته‌اند مذهب را از اعماق این جوامع ریشه کن سازند.

3- کشفیات اخیر روانکاوان و روانشناسان در زمینه ابعاد روح انسانی شاهد دیگری بر این مدعا است، آنها می‌گویند: بررسی در باره ابعاد روح انسان نشان می‌دهد که یک بعد اصیل آن «بعد مذهبی» یا به تعبیر آنها «قدسی» و «یزدانی» است، و گاه این بعد مذهبی را سر چشمه ابعاد سه گانه دیگر یعنی بعد «راستی» (علم) و «نیکویی» و «زیبایی» دانسته‌اند.

«حس راستی» سر چشمه انواع علوم و دانشها و انگیزه کنجکاوی مستمر و پیگیر در شناخت جهان هستی است.

«حس نیکی» انسان را به سوی مفاهیم اخلاقی همچون عدالت و شهامت و فداکاری و مانند آن جذب می‌کند.

«حس زیبایی» انسان را به سوی هنرهای اصیل، زیباییها، ادبیات و مسائل ذوقی جذب می‌کند، و گاه سر چشمه تحولهایی در زندگی فرد و جامعه می‌شود.

ج3، ص536

«حس مذهبی» یعنی ایمان به یک مبدأ متعالی و پرستش و نیایش او.

4- پناه بردن انسان در شداید و سختیها به یک نیروی مرموز ماورای طبیعی و تقاضای حل مشکلات و فرو نشستن طوفانهای سخت زندگی از درگاه او، نیز گواه دیگری بر اصالت این جاذبه درونی و الهام فطری است که- به انضمام سایر شواهدی که گفتیم- می‌تواند ما را به وجود چنین کشش نیرومندی در درون وجودمان به سوی خدا واقف سازد.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی ، ج‏8، ص: 203

منابع