When he approached it, he was called from the right bank of the valley in that blessed site from the tree: ‘Moses! Indeed I am Allah, the Lord of all the worlds!’
And when he came to it, a voice was uttered from the right side of the valley in the blessed spot of the bush, saying: O Musa! surely I am Allah, the Lord of the worlds.
And when he reached it, he was called from the right side of the valley in the blessed field, from the tree: O Moses! Lo! I, even I, am Allah, the Lord of the Worlds;
But when he came to the (fire), a voice was heard from the right bank of the valley, from a tree in hallowed ground: "O Moses! Verily I am Allah, the Lord of the Worlds....
معانی کلمات آیه
شاطئ: كنار. جانب «شاطئ الوادى: جانبه».
بقعة: محل. قسمتى از زمين. در قاموس گويد: تكهاى از زمين كه در هيئت زمين مجاور نيست.[۱]
پس همين كه (موسى) به نزد آن (آتش) آمد، (ناگهان) از جانب راست آن درّه، در آن منطقه مبارك و خجسته از (ميان) يك درخت، ندا داده شد كه اى موسى! همانا من، اللّه، پروردگار جهانيان هستم.
جلد 7 - صفحه 50
نکته ها
كلمهى «شاطِئِ» به معناى جانب وساحل، كلمهى «وادى» به معناى رودخانه و درّه است.
«بقعة» به قطعه زمينى اطلاق مىشود كه با زمينهاى همجوارش تفاوت داشته باشد. «1»
دست خداوند در شيوهى وحى باز است. خداوند مىتواند به دلها الهام كند، يا اينكه بر انسانها فرشته نازل نمايد و يا حتّى ازدرون درختى ايجاد صوت نموده با پيامبر برگزيدهاش سخن بگويد.
چنانكه در سوره شورى مىفرمايد: «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا» «2» خداوند با هيچ بشرى سخن نمىگويد مگر از طريق وحى يا از پشت حجاب يا اينكه فرشتهاى بفرستد.
پیام ها
1- بعضى مكانها داراى قداست هستند. «الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ»
2- در جايى كه زمينهى تعجّب وجود دارد، بايد تأكيد بيشترى كرد. (موسى كه برى اوّلين بار صدايى از درخت مىشنود، تعجّب مىكند و لذا كلام خداوند با «إِنِّي و أَنَا» همراه تأكيد آمده است.) «إِنِّي أَنَا»
3- خداوند براى اجراى ارادهى خود، فكرها وديدها را در مسير خاصّى قرار مىدهد. موسى در پى به دست آوردن آتشى براى پيدا كردن راه و گرم شدن خانوادهاش، به آن سوى كشيده شد؛ ولى هدف خداوند چيز ديگرى بود. إِنِّي آتِيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ ... إِنِّي أَنَا اللَّهُ
فَلَمَّا أَتاها: پس چون بيامد موسى آن آتش را، نُودِيَ: ندا كرده شد، يعنى ندا به موسى رسيد، مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ: از كنار رودخانه كه از جانب راست موسى بود، فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ: در بقعه بركت داده شده، يعنى اين شاطى در موضع با يمن و با بركت بود. يا ندا كرده شد در بقعه مباركه و با بركت، مِنَ الشَّجَرَةِ: از شجره، يعنى آن شجره ثابت بود بر شاطى، يعنى ندا دادند موسى را از درخت سمره يا عوسج يا عناب.
خلاصه ندا شد: أَنْ يا مُوسى إِنِّي أَنَا اللَّهُ: كه اى موسى بدرستى كه منم خداى، رَبُّ الْعالَمِينَ: پروردگار عالميانم. و بركت اين وادى مقدس از جهت آنست كه معدن وحى و رسالت و كلام الهى است.
علامه مجلسى از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه فرمود: باش
جلد 10 - صفحه 131
براى آنچه اميد ندارى اميدوارتر از آنچه اميد دارى، بدرستى كه حضرت موسى عليه السّلام رفت كه براى خود آتش بياورد، چون بسوى ايشان برگشت پيغمبر مرسل بود. پس خدا امر پيغمبرى او را در يك شب به اصلاح آورد، و همچنين وقتى كه خدا خواهد كه قائم آل محمد عجل اللّه فرجه را ظاهر گرداند در يك شب امر او را به اصلاح آورد و از غيبت و حيرت او را ظاهر مىگرداند «1».
تنبيه: اين مطلب محقق شده كه ذات الهى، منزه از جسم و عوارضات جسميه و محل حوادث نيست. بنابر اين مراد از تكلم سبحانى [آنستكه]: ايجاد حروف و اصوات فرمايد در خارج بىآنكه او را عضوى و دهانى و زبانى باشد، چنانچه به قدرت كامله خود ايجاد سخن فرمود در درخت در وادى مقدس كوه طور براى موسى عليه السّلام؛ و اين مطلب هم مخفى نماند كه بنابر مذهب اماميه و قول حق آنكه كلام الهى حادث باشد نه قديم، به اين معنى كه ذات الهى، بوده و حال آنكه متكلم نبوده؛ و احاديث بسيار در اين قسمت وارد شده از جمله:
شيخ مفيد از كلينى از على بن ابراهيم (قدس سرهم) از ابى بصير روايت نموده: قلت جعلت فداك فلم يزل متكلّما؟ قال عليه السّلام: الكلام محدث كان اللّه عزّ و جلّ و ليس بمتكلّم ثمّ احدث الكلام. يعنى عرض كردم خدمت حضرت: فدايت شوم آيا حق تعالى در ازل متكلم بود (يعنى تكلم از صفات ازليه حق جلّ و علاست) پس حضرت فرمود: كلام حادث است نبود و شد، و حق تعالى بوده و حال آنكه متكلم نبوده، پس احداث و ايجاد كلام فرمود «2».
و چون بپايان رساند موسى مدّت را و برد خانواده خود را ديد از جانب طور آتشى گفت بخانواده خود درنگ نمائيد همانا من ديدم آتشى را شايد بياورم براى شما از آن خبرى يا پارهاى از آتش شايد شما گرم شويد
پس چون آمد آنرا ندا كرده شد از كنار وادى جانب راست در زمين بركت داده شده از درخت كه اى موسى همانا منم خدا كه پروردگار جهانيانم
و آنكه بينداز عصايت را پس چون ديد آنرا كه حركت ميكند گويا آن مارى است بازگشت پشت كننده و برنگشت ندا شد اى موسى بيا و مترس همانا توئى از ايمنان
درآور دستت را در گريبانت تا بيرون آيد سفيد نورانى بدون بدى و منضمّ نما بخود دستت را از جهت ترس پس اين دو دليل است از پروردگارت بسوى فرعون و بزرگان قومش همانا آنان باشند گروهى متمرّدان.
تفسير
قمى ره نقل فرموده كه موسى عليه السّلام بشعيب عليه السّلام گفت من ناچار بايد بوطن خود نزد مادر و كسانم مراجعت نمايم بمن چه خواهى داد او گفت گوسفندان ابلقى كه امسال بدنيا ميآيند از آن تو باشد و تمام گوسفندان آنسال ابلق زائيدند و چون سال بپايان رسيد موسى عليه السّلام با عيال و گوسفندان خود مهيّاى سفر مصر شد و شعيب عليه السّلام توشه راه از خود باو داد و در موقع حركت از شعيب عليه السّلام خواهش عصائى نمود و تمام عصاهاى پيغمبران بشعيب رسيده بود و آنها را يكجا جمع نموده بود و بموسى گفت برو يكى از آنها را بردار و او رفت بردارد عصاى حضرت نوح و ابراهيم عليهما السلام بدست او در آمد و چون شعيب عليه السّلام آنرا ديد گفت برو اين عصا را بگذار و عصاى ديگر بردار او رفت
جلد 4 صفحه 185
آنرا گذارد و خواست عصاى ديگر بردارد باز همان عصا پريد و بدست او آمد و تا سه مرتبه اينعمل تكرار شد و چون شعيب عليه السّلام اين امر را مشاهده نمود فرمود برو خداوند آنرا مخصوص تو قرار داده و موسى عليه السّلام با آن گوسفندان خود را سوق داد و از مدين بيرون آمد و متوجه مصر گرديد و چون به بيابان رسيد با خانوادهاش باد و سرما و تاريكى آنها را فرا گرفت و ظلمت شب هم بر آنها احاطه كرد پس چشم موسى عليه السّلام بآتشى افتاد كه از دور نمايان بود چنانچه خداوند فرموده پس چون موسى عليه السّلام بپايان رسانيد مدّت مذكوره در آيات سابقه را و حركت داد خانواده خود را احساس نمود از جهتى كه ميرسيد بكوه طور آتشى را پس گفت بخانواده خود توقف كنيد من از دور آتشى ديدم بروم نزديك آن شايد از آنجا خبرى از راه بياورم براى شما و يا قطعه هيزم آتش دارى كه شما گرم شويد بآن و در مجمع از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه چون موسى عليه السّلام مدّت را بپايان رسانيد خانواده خود را حركت داد بجانب بيت المقدس و در شب راه را گم كرد پس ديد آتشى را و بعضى از مفسرين علاوه بر گرفتاريهائيكه در حديث قمى ره ذكر شد باريدن باران و متفرق شدن گوسفندان و عارض شدن درد زائيدن بر عيالش را نيز ذكر نمودهاند در هر حال چون نزديك بآتش شد ندائى باو رسيد از جانب راست وادى واقع در زمين با خير و بركتى از درختى كه گفتهاند در كنار آن وادى روئيده بود كه اى موسى همانا من خداوند، پروردگار جهانيانم و گفتهاند اين تعبير اگر چه مخالف با تعبير در طه و نمل است لفظا ولى موافق با آن دو است معنا و آنكه بيند از عصايت را و چون انداخت حيوان متحركى شد پس چون ديد بسرعت حركت ميكند گويا مار سريع الحركهئى است برگشت از جانب آن در حاليكه پشت كننده بود بآن و از ترس ديگر بازگشت نكرد بجاى خود و خداوند فرمود روى آور بجانب ما و مترس از چيزى همانا تو از آنانيكه در امانى چون در سايه لطف خداوند مهربانى و قمى ره در حديث سابق ذكر فرموده كه پس اقبال فرمود موسى عليه السّلام بجانب آتش تا از آن پارهاى بردارد ديد درختى است كه آتش از آن شعلهور است و چون خواست پارهاى از آن بردارد آتش متوجه باو شد پس ترسيد و فرار كرد و آتش بدرخت برگشت موسى هم برگشت و خواست
جلد 4 صفحه 186
بردارد باز آتش متوجّه او شد و موسى فرار كرد و باز برگشت و خواست كه بردارد در دفعه سوم آتش متوجه باو شد و ديگر او برنگشت پس خداوند او را ندا فرمود كه اى موسى همانا منم خدا پروردگار جهانيان موسى عرضه داشت بچه دليل خدا فرمود چيست در دستت عرضه داشت آن عصاى من است فرمود بيند از آنرا پس انداخت آنرا و ناگاه مارى شد كه بسرعت حركت ميكرد پس موسى عليه السّلام ترسيد و فرار كرد و خداوند فرمود بگير آنرا و مترس همانا تو از آنانى كه در امانى و نيز فرمود دستت را در گريبانت كن چون بيرون آرى سفيد و درخشنده باشد بدون علّت و مرض پيسى و عيب ديگرى و چون از امرى ترس بر تو غالب شود بازوهاى خود را ببدنت بچسبان و دستت را روى يكديگر بگذار نه آنكه در برابر خود نگهدارى تا دشمنان بدانند ترسيدى يا دستت را روى سينهات بگذار تا ترست زائل شود يا اگر از شعاع دست خود ترسيدى آنرا بخود بچسبان شعاعش ميرود بنابر احتمالاتيكه در اطراف مراد از اينجمله داده شده است و بر هر تقدير انداختن عصا و اظهار يد بيضاء دو معجز و دليل بر صدق مدّعاى تو است از پروردگارت كه فرستاده شده بسوى فرعون و اشراف قبط چون آن جماعت قوم متمرّدى بوده و هستند و جذوه كه بمعناى قطعه غليظه از چوب است كه آتش داشته باشد بحركات سهگانه قرائت شده و الرّهب بضمّ راء و بدو فتحه و ذانك بتشديد نون نيز قرائت شده است.
فَلَمّا أَتاها نزديك آتش آمد گفتند آتش رو باو آورد موسي عقب رفت آتش برگشت بجاي خود باز موسي رو باو شد آتش باز رو باو آورد تا سه مرتبه.
(آیه 30)- «هنگامی که به سراغ آتش آمد (دید آتشی است نه همچون آتشهای دیگر خالی از حرارت و سوزندگی، یک پارچه نور و صفا، در همین حال که موسی سخت در تعجب فرو رفته بود) ناگهان از ساحل راست وادی در آن سر زمین بلند و پر برکت از میان یک درخت ندا داده شده که: ای موسی! منم خداوند پروردگار عالمیان» (فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید: