آیه 2 سوره قلم

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ

مشاهده آیه در سوره


<<1 آیه 2 سوره قلم 3>>
سوره : سوره قلم (68)
جزء : 29
نزول : مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

که تو به لطف و رحمت پروردگارت هرگز دیوانه نیستی.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

by your Lord’s blessing, you are not, crazy,

معانی کلمات آیه

«بِنِعْمَةِ»: در سایه نعمت. به لطف . «بِمَجْنُونٍ»: حرف باء زائد و برای تأکید نفی است. این آیه ردّ یاوه‌سرائیهای کافران و مشرکان است که مظهر عقل و درایت، و منبع نور و هدایت، و صفوت آدمیان و تَتِمّه دَور زمان را دیوانه می‌نامیدند.

نزول

ابن جریج گوید: کفار و مشرکین به پیامبر اسلام مى گفتند که او دیوانه است و همچنین مى گفتند: او شیطان است لذا این آیه بر رد گفتار آنان نازل گردید.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ «1» ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ «2» وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ «3» وَ إِنَّكَ لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ «4»

نون. به قلم و به آنچه مى‌نويسند سوگند. كه تو به خاطر (لطف و) نعمت پروردگار ديوانه نيستى. و همانا براى تو پاداش بى‌پايان است. و حقّاً كه تو بر اخلاق بزرگى استوارى.

نکته ها

«مَمْنُونٍ» اگر از «من» به معناى قطع باشد، به معناى پاداش بى انقطاع است و اگر از «منت» باشد به معناى آن است كه الطاف الهى بدون منّت است. ظاهرا معناى اول منظور باشد، زيرا به رخ كشيدن نعمت از جانب خداوند عيب نيست، بلكه انگيزه‌اى براى شكر و اطاعت از او مى‌شود. «1»

نقش قلم از نقش زبان، شمشير، درهم و دينار، شهرت و فرزند بيشتر است. زيرا قلم تجربه قرنها را به هم منتقل مى‌كند و فرهنگ را رشد مى‌دهد. افراد را با قلم مى‌توان خواب يا بيدار كرد. ملّتى را مى‌توان با قلم، عزيز يا ذليل كرد. قلم يك فرياد ساكت است. قلم سند رسمى است. قلم گزارشگر تاريخ است.

سوگند به قلم، نشانه فرهنگ و تمدن است. تكيه بر قلم، تكيه بر سند و استدلال است.

«1». تفسير راهنما.

جلد 10 - صفحه 169

رابطه با قلم رابطه با علم است. در ميان تمام صداها، سه صدا امتياز دارد: صداى قلم دانشمندان، صداى پاى مجاهدان و صداى چرخ ريسندگان. آرى، امّتى عزيز است كه علم و قدرت و اقتصادش پويا باشد و اگر امروز بخواهيم اين سه صدا را نقل كنيم، بايد بگوييم:

صداى چاپخانه، توپخانه و كارخانه، يعنى قدرت فرهنگى، نظامى و اقتصادى.

قلم‌ها و نوشته‌ها، حافظ علومند. در حديث مى‌خوانيم: «قيدوا العلم بالكتابة» «1»

كسى به قلم و نوشته سوگند ياد مى‌كند كه در تمام عمرش يك سطر ننوشت: «لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ» «2». به قول حافظ:

نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت‌

به غمزه مسئله‌آموز صد مدرّس شد

در نسبت جنون به افراد برجسته تعجب نكنيد، قرآن مى‌فرمايد: «كَذلِكَ ما أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ» «3» هيچ پيامبرى به سراغ مردم نيامده، مگر آنكه به او گفتند: ساحر يا ديوانه است.

پاداشهاى الهى را ساده ننگريد. «أَجْرٌ كَبِيرٌ» «4»*، «أَجْرٌ عَظِيمٌ» «5»*، «أَجْرٍ كَرِيمٍ» «6»*، «أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ» «7»*، «أَجْراً حَسَناً» «8»*، «أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» «9».*

اخلاق در اسلام‌

در ميان صفات و ويژگى‌هاى پيامبر، قرآن بر اخلاق آن حضرت تكيه كرده و آن را «خلق عظيم» خوانده است. به همين مناسبت، سخنان برخى از پيشوايان دينى در اين زمينه را از كتاب ميزان الحكمه، باب خلق نقل و ترجمه مى‌كنيم.

حضرت على عليه السلام فرمود: «رب عزيز اذله خلقه و ذليل اعزه خلقه» چه بسيارند عزيزانى كه به خاطر بداخلاقى ذليل مى‌شوند و ذليلانى كه به خاطر حُسن خلق عزيز مى‌شوند.

امام حسن عليه السلام فرمود: «حسن الخلق رأس كل بر» خوش اخلاقى سرآمد هر كار نيك است.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «انما تفسير حسن الخلق ان اصاب الدنيا يرضى و ان لم يصبه لم يسخط»

«1». بحارالانوار، ج 2، ص 52.

«2». عنكبوت، 48.

«3». ذاريات، 52.

«4». هود، 11.

«5». آل عمران، 173.

«6». يس، 11.

«7». فصلت، 8.

«8». قلم، 4.

«9». نساء، 10.

جلد 10 - صفحه 170

حسن خلق به اين است كه اگر كامياب شدى راضى باشى و اگر نشدى عصبانى نشوى.

حضرت على عليه السلام فرمود: «ان العبد المسلم يبلغ بحسن خلقه درجة الصائم القائم» انسان در اثر حسن خلق به درجه نمازگزاران روزه دار مى‌رسد.

امام صادق عليه السلام فرمود: مكارم اخلاق ده چيز است: يقين، قناعت، صبر، شكر، حلم، حسن خلق، سخاوت، غيرت، شجاعت، جوانمردى.

حضرت على عليه السلام فرمود: «من مكارم الاخلاق، ان تصل من قطعك و تعطى من حرمك و تعفوا من ظلمك» از مكارم اخلاق آن است كه هر كس با تو قطع رابطه كرد، تو با او رابطه برقرار كنى و اگر تو را محروم كرد، تو به او عطا كنى و اگر به تو ظلم نمود، او را عفو نمايى.

امام صادق عليه السلام فرمود: «الخلق الحسن يميت الخطيئة كما تميت الشمس الخبيث» اخلاق نيكو سبب نابودى گناهان است همانگونه كه خورشيد خباثت ها را مى‌ميراند.

همچنين فرمود: «حسن الخلق يثبت المودة» اخلاق نيكو علاقه‌ها را محكم و استوار مى‌كند.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «خصلتان لا يجتمعان فى المؤمن، البخل و سوء الخلق» در افراد باايمان بخل و بداخلاقى جمع نمى‌شود.

به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گفته شد: فلان زن، اهل عبادت ولى بداخلاق است و همسايه‌اش را با زبان مى‌رنجاند. حضرت فرمود: «لا خير فيها هى من اهل النار» او اهل دوزخ است.

در روايات آمده است، هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سعدبن معاذ را دفن كرد. فرمود: به خاطر بداخلاقى او در منزل، فشار قبرى بر او وارد شد.

خُلق عظيم‌

كلمه خُلق به صفاتى گفته مى‌شود كه با سرشت و خوى انسان عجين شده باشد و به رفتارهاى موسمى و موقّت گفته نمى‌شود. تفسيرهاى مختلفى درباره‌ «خُلُقٍ عَظِيمٍ» شده‌است، از جمله:

الف) عايشه گويد: اخلاق پيامبر، متضمّن 10 آيه اول سوره مؤمنون است و بالاتر از اين مدح، مدحى نيست.

ب) مراد، تخلّق به اخلاق اسلام و طبع بزرگ است.

جلد 10 - صفحه 171

ج) مراد، صبر بر حق و تدبير امور بر اقتضاى عقل است.

د) برخى از كتب لغت، خلق را به معناى دين و آئين گرفته‌اند، چنان كه در حديثى از امام باقر عليه السلام مى‌خوانيم كه آن حضرت فرمود: مراد از خلق عظيم آئين اسلام است. «1»

ه) مراد، برخورد بزرگوارانه با مخالفان است. چنان كه خداوند او را به اين شيوه، مامور ساخته بود: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ» «2»

و) مراد، مكارم اخلاق است. چنانكه از آن حضرت روايت شده كه فرمود: «انما بعثت لا تمم مكارم الاخلاق» و فرمود: «ادبنى ربى فاحسن تاديبى» «3» پروردگارم مرا تربيت نمود و چه خوب تربيت نمود.

ز) عايشه درباره اخلاق پيامبر گفت: «كان خلقه القرآن» «4» اخلاق پيامبر، تجسم قرآن بود.

مرحوم علامه طباطبايى در تفسيرالميزان (ج 6، ص 183)، حدود 27 صفحه در زمينه اخلاق و سنن و آداب زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله رواياتى را نقل كرده است، كه به برخى از آنها فهرست وار اشاره مى‌كنيم:

1. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خود كفش خود را مى‌دوخت.

2. لباس خود را وصله مى‌زد.

3. گوسفند را خودش مى‌دوشيد.

4. با بردگان، هم غذا مى‌شد.

5. بر زمين مى‌نشست.

6. بر الاغ سوار مى‌شد.

7. حيا مانعش نمى‌شد كه نيازهاى خود را از بازار تهيه كند.

8. به توانگران و فقرا دست مى‌داد و دست خود را نمى‌كشيد تا طرف دست خود را بكشد.

9. به هركس مى‌رسيد، چه بزرگ و چه كوچك، سلام مى‌كرد.

10. اگر چيزى تعارفش مى‌كردند، آنرا تحقير نمى‌كرد، اگرچه يك خرماى پوسيده بود.

«1». تفسير نورالثقلين‌

«2». اعراف، 199.

«3». تفسير مجمع البيان‌

«4». سنن النبىّ، علامه طباطبايى، ص 56.

جلد 10 - صفحه 172

11. كم خرج، كريم الطبع و خوش معاشرت بود.

12. بدون اينكه قهقهه كند، هميشه تبسّمى بر لب داشت.

13. بدون اينكه چهره درهم كشيده باشد، هميشه اندوهگين به نظر مى‌رسيد.

14. بدون اينكه از خود ذلتى نشان دهد، همواره متواضع بود.

15. بدون اينكه اسراف ورزد، سَخىّ بود.

16. بسيار دل نازك و مهربان بود.

17. هرگز دست طمع بسوى چيزى دراز نكرد.

18. هنگام بيرون رفتن از خانه، خود را در آينه مى‌ديد، موى خود را شانه مى‌زد و چه بسا اين كار را در برابر آب انجام مى‌داد.

19. هيچ گاه در مقابل ديگران پاى خود را دراز نمى‌كرد.

20. همواره بين دو كار، دشوارتر آن را انتخاب مى‌كرد.

21. هيچ وقت به خاطر ظلمى كه به او مى‌شد در صدد انتقام بر نمى‌آمد مگر آنكه محارم خدا هتك شود كه به خاطر هتك حرمت خشم مى‌كرد.

22. هيچ وقت در حال تكيه كردن غذا ميل نكرد.

23. هيچ وقت شخصى از او چيزى درخواست نكرد كه جواب (نه) بشنود و حاجت حاجتمندان را رد نكرد.

24. نمازش در عين تماميّت، سبك و خطبه‌اش كوتاه بود.

25. مردم، آن حضرت را به بوى خوشى كه از او به مشام مى‌رسيد، مى‌شناختند.

26. وقتى در خانه مهمان داشت، اول كسى بود كه شروع به غذا مى‌كرد و آخرين كسى بود كه از غذا دست مى‌كشيد تا مهمانان راحت غذا بخورند.

27. بر سر سفره، هميشه از غذاى جلوى خود ميل مى‌كرد.

28. آب را با سه نفس مى‌آشاميد.

29. جز با دست راست چيزى نمى‌داد و نمى‌گرفت و غذا نمى‌خورد.

30. وقتى دعا مى‌كرد، سه بار دعا مى‌كرد و وقتى سخن مى‌گفت در كلام خود تكرار نداشت.

جلد 10 - صفحه 173

31. اگر اذن دخول به خانه مردم مى‌گرفت، سه بار تكرار مى‌كرد.

32. كلامش روشن بود به طورى كه هر شنونده‌اى آنرا مى‌فهميد.

33. نگاه خود را بين افرادى كه در محضرش بودند تقسيم مى‌كرد.

34. هر گاه با مردم سخن مى‌گفت، در حرف زدن تبسم مى‌كرد.

پیام ها

1- سوگند به قلم به جاى سوگند به بيان، تشويق سوادآموزى و مقام دانش پژوهى است. (مبارزه با بيسوادى و ترغيب به نوشتن و خواندن از برنامه‌هاى اولويّت دار اسلام است.) (والقلم و ما يسطرون)

2- عصمت و مصونيّت پيامبر در سايه لطف الهى است. «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ»

3- آنچه در برابر فشار تهمت، انسان را پايدار مى‌كند توجه به لطف و پاداش الهى است. «إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ»

4- اگر از پاداش مردم چشم پوشى كنيم، به پاداش هاى پايدار الهى مى‌رسيم.

«لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ»

5- پاداش ابدى براى كسى است كه خُلق او عظيم باشد. لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ‌ .... لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ‌

6- تسلّط بر اخلاق عظيم، مقارن تسلط بر راه مستقيم است. «إِنَّكَ لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ» (و در جاى ديگر مى‌فرمايد: «إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» «1»)

7- كمالات پيامبر با او عجين است، و او بر آنها تسلط دارد. «لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ»

8- دفاع از شخصيت‌هاى مذهبى كه مورد تهمت و تحقير قرار مى‌گيرند، لازم است. «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ‌- إِنَّكَ لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ»

«1». يس، 3- 4.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌10، ص: 174

پانویس

  1. پرش به بالا تفسیر ابن المنذر.

منابع