تا خدای را که (نور او) در آسمان و زمین هر پنهان (در ظلمت عدم) را به عرصه ظهور آورد و بر نهان و آشکار شما آگاه است پرستش نکنند.
[و شیطان آنان را این گونه فریب داده] تا برای خدا سجده نکنند، همان که نهان در آسمان ها و زمین را بیرون می آورد و آنچه را پنهان می دارید و آنچه را آشکار می کنید، می داند.
[آرى، شيطان چنين كرده بود] تا براى خدايى كه نهان را در آسمانها و زمين بيرون مىآورد و آنچه را پنهان مىداريد و آنچه را آشكار مىنماييد مىداند، سجده نكنند؛
چرا خدايى را كه نهان آسمانها و زمين را آشكار مىكند و هر چه را پنهان مىداريد يا آشكار مىسازيد مىداند، سجده نكنند؟
چرا برای خداوندی سجده نمیکنند که آنچه را در آسمانها و زمین پنهان است خارج (و آشکار) میسازد، و آنچه را پنهان میدارید یا آشکار میکنید میداند؟!
so that they do not prostrate themselves to Allah, who brings forth the hidden in the heavens and the earth, and He knows whatever you hide and whatever you disclose.
That they do not make obeisance to Allah, Who brings forth what is hidden in the heavens and the earth and knows what you hide and what you make manifest:
So that they worship not Allah, Who bringeth forth the hidden in the heavens and the earth, and knoweth what ye hide and what ye proclaim,
"(Kept them away from the Path), that they should not worship Allah, Who brings to light what is hidden in the heavens and the earth, and knows what ye hide and what ye reveal.
معانی کلمات آیه
خبء: پوشاندن. نهان كردن. «خبأ الشيء خبأ: ستره» در نهج البلاغه حكمت 148 فرموده: «المرء مخبوء تحت لسانه» مرد در زير زبانش پنهان است، آن در آيه، به معنى مفعول (مخبوء) است.[۱]
أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ «25»
(جلوه دادن شيطان، اعمال مردم را براى آن است) كه آنان سجده نكنند براى خداوندى كه چيزهاى ناپيداى آسمانها وزمين را بيرون مىآورد (و آشكار مىكند) و عملكرد نهان و آشكار شمارا مىداند.
اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ «26»
خداوندى كه معبودى جز او نيست (و) پروردگار عرش بزرگ است.
نکته ها
كلمهى «خبء» به معناى پوشيده و پنهان است. حضرت على عليه السلام مىفرمايد: «المرء مخبوء تحت لسانه» «1» ارزش و شخصيّت انسان در زير زبانش مخفى است.
تا مرد سخن نگفته باشد
عيب و هنرش نهفته باشد
نمونهى بيرون آوردن مخفىها در آسمانها و زمين؛ رويش گياهان و بارش باران است.
خوشه در درون دانه مخفى است وقدرت الهى، آن را از دل دانه بيرون مىآورد. همهى چيزهايى كه از قوّه به فعليّت در مىآيند مصداق همين آيهى «يُخْرِجُ الْخَبْءَ» هستند.
پیام ها
تفسير نور(10جلدى) ج6 ص413
1- هدف شيطان از تزيين بدىهاى مردم آن است كه آنان براى خدا سجده نكنند. «زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ- أَلَّا يَسْجُدُوا»
2- كسى كه در برابر خدا سجده نكند، حيوان هم از او انتقاد مىكند. «أَلَّا يَسْجُدُوا»
3- سجده، مظهر خداپرستى است. «أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ»
4- عوامل طبيعى، ابزار ووسايل قدرتنمايى خدا هستند. «يُخْرِجُ الْخَبْءَ» گرچه آب، خاك و نور نقش دارند، ولى بيرون آورنده حقيقى اوست.
«1». نهجالبلاغه، حكمت 140.
جلد 6 - صفحه 414
5- عالم محضر خداست. «يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ»
بر او علم يك ذرّه پوشيده نيست
كه پنهان و پيدا به نزدش يكى است
6- از دلايل سجدهى ما، قدرت او، «يُخْرِجُ الْخَبْءَ» علم او، «يَعْلَمُ» يكتايى او، «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» و ربوبيّت و عظمت اوست. «رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
أَلاَّ يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ «25»
أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ: به جهت آنكه سجده نكنند خداى را، الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ: آن ذاتى كه به قدرت كامله خود بيرون مىآورد پوشيده را، فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: در آسمانها و زمينها. «خبأ» به معنى اظهار هر چيزى است كه پنهان باشد، پس مراد آيه شريفه آنست كه روشنائى كواكب را در آسمان نمايان سازد و قطرات باران را كه در ميان ابرها پنهان است ظاهر مىسازد، و نباتات و رياحين و گلهاى رنگارنگ را از زمين بيرون مىآورد؛ پس آيه شريفه به معنى غيب السّموات و الارض نباشد چنانچه بعضى توهم نمودهاند، بلكه به معنى اخراج پنهانىها است. وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ: و مىداند آنچه پنهان دارند آفريدگان در
جلد 10 - صفحه 35
دلهاى خود، وَ ما تُعْلِنُونَ: و آنچه آشكار سازند بر زبان خود. كسائى و حفص از قراء سبعه هر دو فعل را به خطاب خوانده، يعنى مىداند آنچه پنهان مىداريد و آنچه آشكارا سازيد؛ و معلوم است اين مختص به واجب الوجود بالذات.
أَلاَّ يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ «25» اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ «26»
جلد 4 صفحه 145
ترجمه
و جويا شد پرندگانرا پس گفت چيست مرا كه نمىبينم هدهد را يا باشد از غايبان
بخدا عذاب كنم آنرا البته عذابى سخت يا بكشم آنرا يا بيايد نزد من با حجّتى روشن
پس درنگ نمود كمى پس گفت اطلاع پيدا كردم بچيزى كه اطلاع پيدا نكردى بآن و آوردم برايت از سبا خبرى يقينى
همانا من يافتم زنى را كه پادشاهى ميكند بر ايشان و داده شده از همه چيز و او را است تختى بزرگ يافتم
او و قومش را كه سجده ميكنند براى خورشيد غير از خدا و زينت داد براى آنها شيطان كارهاشان را پس بازداشت آنها را از راه حق پس آنها راه نمىيابند
براى آنكه سجده نكنند براى خداوندى كه بيرون ميآورد پنهان شده در آسمانها و زمين را و ميداند آنچه را پنهان ميداريد و آنچه را آشكار ميسازيد
خداوند نيست خدائى مگر او پروردگار تخت بزرگ است.
تفسير
قمى ره فرموده كه حضرت سليمان وقتى كه بر تخت خود مىنشست تمام پرندگانى كه خدا مسخّر او فرموده بود ميآمدند و ببالهاى خودشان تخت و بساط آنحضرت را و هر كه با او بود سايه مينمودند پس از ميان پرندگان هدهد كه بفارسى شانه بسر است غائب شد و از جاى او آفتاب بدامن حضرت سليمان افتاد پس سر خود را بلند كرد و فرمود آنچه را خداوند حكايت فرمود و اين معنى را در نفحات از امام باقر عليه السّلام نقل نموده و مستفاد از قول خداوند متعال آنستكه سليمان جستجو از پرندگان نمود و هدهد را در ميان آنها نديد و بدوا فرمود چه روى داده براى من كه هدهد را نمىبينم شايد در محلّى قرار گرفته كه از نظر من مخفى گشته و بعد از اندك تأمّلى در اطراف فرمود بلكه او از غايبان درگاه ما است و بايد سياست شود و قسم ياد فرمود كه عذاب كند آنرا بكندن پرش يا قرار دادنش در قفس با ناجنس خود عذاب سختى يا او را ذبح
جلد 4 صفحه 146
نمايد براى عبرت ساير پرندگان مگر دليل واضحى اقامه نمايد بر معذور بودن خود بعذر موجّهى و بعضى اوليأ تينّنى بدو نون كه اول آن دو مفتوحه مشدّده است قرائت نمودهاند و ترديد باعتبار آنستكه يكى از اين سه امر بايد محقّق شود و اين براى آن بود كه حيوانات از طرف خداوند مكلف بودند باطاعت آنحضرت و سياست آنها هم موكول بنظر شريف او بود در مجمع از عياشى ره نقل نموده كه ابو حنيفه از امام صادق عليه السّلام سؤال كرد كه چرا حضرت سليمان از ميان پرندگان جوياى هدهد شد حضرت فرمود براى آنكه هدهد آبرا در زير زمين ميديد مانند آنكه شما روغن را در ميان شيشه مىبينيد پس ابو حنيفه باصحابش نگاه كرد و خنديد و حضرت فرمود چرا ميخندى عرضه داشت فدايت شوم بر شما غالب شدم فرمود چرا عرض كرد آنكه آبرا در زير زمين مىبيند دام را در آن نمىبيند تا بگردنش افتد حضرت فرمود اى نعمان آيا نشنيدى كه چون بيايد قدر كور شود بصر و از روايت كافى از امام سجاد عليه السّلام استفاده ميشود كه جهت غضب نمودن حضرت سليمان هدهد را اين بود كه آن دلالت مينمود او را بر آب و آن پرندهئى بود كه خداوند باو عطا فرموده بود چيزى را كه بسليمان عطا نفرموده بود با آنكه باد و مور و جنّ و انس و متمردين شياطين مطيع او بودند و اين ظاهرا براى آن بود كه آنحضرت مغرور بعلم و دانش خود نشود و به بيند كه حيوان ضعيفى ميداند چيزى را كه او نميداند لذا حضرت سليمان درنگ نمود زمان كمى نه زياد كه هدهد آمد و گفت من واقف و مطّلع شدم و احاطه پيدا كردم بچيزيكه تو احاطه و اطلاع بر آن پيدا نكردى و از شهر سبا كه گفتهاند در يمن بوده خبر قطعى و محققى براى تو آوردهام و بعضى سبأ بفتح همزه و بدون آن قرائت نمودهاند و مكث بضمّ كاف نيز قرائت شده و بعضى مكث كننده را هدهد دانستهاند و گفتهاند آن كمى يا در جاى نزديكى درنگ نمود و با عذر موجّه خدمت حضرت سليمان رسيد و در هر حال هدهد بعد از اظهار اطلاع عرضه داشت پادشاه اهالى آن ديار زنى است كه بلقيس نام دارد دختر شراحيل بن مالك بن ريّان و خداوند تمام لوازم سلطنت را براى او جمع نموده و داراى تخت يا سلطنت بزرگى است ولى افسوس كه آنها آفتاب پرستند و شيطان اين
جلد 4 صفحه 147
عمل قبيح را در نظر آنها جلوه داده و از راه راست بازداشته پس بحق راه نيافتهاند براى آنكه سجده نكنند براى خداوندى كه بيرون مىآورد چيزى را كه مستور است از انظاره در آسمان مانند باران و چيزى را كه مخفى است در زمين مانند گياه و ميداند آنچه را بندگان پنهان ميدارند و آنچه را آشكار مىنمايند با آنكه چنين خداوندى مستحق پرستش و ستايش است نه خورشيد كه آنرا هم مانند ساير كواكب خدا از كتم عدم بعرصه وجود آورده و منوّر فرموده است و بعضى يخفون و يعلنون در هر دو بياء قرائت نمودهاند و بعضى الا يسجدوا بتخفيف قرائت نمودهاند و گفتهاند الا براى تنبيه و تقدير كلام يا قوم اسجدوا است و بنظر بعيد ميآيد و بنابر قرائت معروف كه الّا بتشديد است فقط لام مقدّر است يعنى شيطان بازداشت آنها را از راه حق براى آنكه سجده نكنند براى خداوند و كلام مربوط بسابق است بخلاف قرائت تخفيف كه كلام مستقلى است از هدهد براى تبرّى از عمل اهل شرك يا امر خدا بخلق كه بمناسبت مقام ذكر شده و بيان مراد از عرش الهى و بزرگى آن و فرقش با كرسى در آية الكرسى گذشت و البته عظمت و بزرگى آن با تخت بلقيس كه گفتهاند سى ذراع در سى ذراع در سى ذراع حجم آن بوده و از تخت حضرت سليمان بزرگتر و مزيّنتر قابل مقايسه نيست و ظاهرا تا اينجا كلام هدهد است و جاى سجده مستحب محتمل است اينجا باشد و محتمل است در تعلنون باشد و هر دو را فرمودهاند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
أَلاّ يَسجُدُوا لِلّهِ الَّذِي يُخرِجُ الخَبءَ فِي السَّماواتِ وَ الأَرضِ وَ يَعلَمُ ما تُخفُونَ وَ ما تُعلِنُونَ «25»
چرا سجده نميكنيد از براي خداوندي که بيرون ميآورد پنهان و مستور در آسمانها و زمين را و ميداند آنچه پنهان ميكنيد و آنچه علنا بجا ميآوريد و اظهار ميكنيد.
(آیه 25)- سپس افزود: «آنها چرا برای خداوندی سجده نمیکنند که آنچه در آسمانها و زمین پنهان است خارج میکند، و آنچه را مخفی میدارید و آنچه را آشکار میسازید میداند» (أَلَّا یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ).
یعنی چرا برای خداوندی سجده نمیکنند که غیب آسمان و زمین و اسرار نهفته آن را میداند.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید: