أَمواتٌ غَيرُ أَحياءٍ وَ ما يَشعُرُونَ أَيّانَ يُبعَثُونَ «21»
مردگاني هستند غير از زندگان و هيچ گونه شعور و ادراك ندارند (اموات) از براي موت درجاتيست مقابل حيات حيات جمادي نباتي حيواني انساني ايماني ذاتي حيات ذاتي مختص بخداوند است عين ذات است و منتزع از علم و قدرت است حيات ايماني اختصاص دارد باهل ايمان که قابليت هدايت داشته باشند.
إِن هُوَ إِلّا ذِكرٌ وَ قُرآنٌ مُبِينٌ لِيُنذِرَ مَن كانَ حَيًّا يس آيه 70 و تمام ارباب ضلال موتي هستند و حيات انساني بر انسان عاقل رشيد و ديوانه و سفيه فاقد آنست حيات حيواني حس و حركت بالاختيار نباتي رشد و خرمي جمادي مثل جبال که بسا توليد معادن و اخراج آب ميكند و اينکه اصنام مشركين فاقد جميع مراتب آن هستند غير احياء منشأ هيچ گونه اثري نيستند زيرا معني جامع حيات در جميع مراتب منشأيت آثار است، و چيزي که منشأ هيچ اثري نيست فاقد جميع مراتب حيات است وَ ما يَشعُرُونَ.
از براي اينکه ماده اطلاقاتيست «1» ابياتي که تنظيم ميكنند با مراعات قوافي در قرآن مجيد ميفرمايد: وَ ما عَلَّمناهُ الشِّعرَ وَ ما يَنبَغِي لَهُ يس آيه 69 و نيز
جلد 12 - صفحه 100
ميفرمايد: وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الغاوُونَ شعراء آيه 224 «2» شعائر اسلام و دين ميفرمايد: إِنَّ الصَّفا وَ المَروَةَ مِن شَعائِرِ اللّهِ بقره آيه 153 «3» شعور و ادراك مثل مقام و معناي جامع اينها اينست که يك امور مهمه غامضه را واضح و روشن ميكنند و نشان ميدهند شعراء باشعار زيباي خود مطالب بزرگي که در نظر دارند اظهار ميكنند شعائر ديني علامات و نشانه ايمان است که ايمان است که ايمان امر قلبي باطني است و علامات و نشانههاي آن عمل باعمال و اركان او است شعور قوه مدركه است که مطالب غامضه را درك ميكند و ميفهمد و البته كساني که مرده هستند و حيات ايماني بلكه انساني ندارند و مثل حيوانات فقط حيات حيواني دارند که ميفرمايد: وَ لَقَد ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الجِنِّ وَ الإِنسِ لَهُم قُلُوبٌ لا يَفقَهُونَ بِها وَ لَهُم أَعيُنٌ لا يُبصِرُونَ بِها وَ لَهُم آذانٌ لا يَسمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالأَنعامِ بَل هُم أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الغافِلُونَ اعراف آيه 178 زيرا انعام هم يك درجه و شعور و ادراكاتي دارند.
(تنبيه) اينکه عدم شعور اينها نه از جهت اينست که قوه مستشعره نداشته باشند تا مانع از تكليف باشند بلكه از جهت پرده غفلت است که روي قلب كشيده شده و منشأ آن عناد و عصبيت و كبر است.
أَيّانَ يُبعَثُونَ چه زماني مبعوث ميشوند! (اشكال) بعض مفسرين بمقتضاي ظاهر آيات قبل جمله أَمواتٌ غَيرُ أَحياءٍ وَ ما يَشعُرُونَ را راجع باصنام دانسته، پس اينکه جمله أَيّانَ يُبعَثُونَ که متعلق بهم لا يشعرون است هم مراد اصنام است و اينها که مبعوث نميشوند بلكه عبده آنها مبعوث ميشوند که مشركين باشند! (جواب) اولا آلهه مشركين منحصر باصنام نبود بسياري عبده ملائكه و عيسي و انبياء و فرعون و نمرود و شداد و جن از ذوي العقول بودند و اينها هم نميدانند چه موقع مبعوث ميشوند.
(و ثانيا) بنص قرآن اصنام و ساير آلهه هم مبعوث ميشوند إِنَّكُم وَ ما تَعبُدُونَ مِن
جلد 12 - صفحه 101
دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُم لَها وارِدُونَ لَو كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ كُلٌّ فِيها خالِدُونَ الي قوله تعالي إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَت لَهُم مِنَّا الحُسني أُولئِكَ عَنها مُبعَدُونَ انبياء آيه 98 الي 101 در روايت از حضرت صادق عليه السّلام سؤال شد که مثل عيسي و ملائكه هم داخل در آلهه هستند جواب فرمود: که آيه إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَت لَهُم مِنَّا الحُسني آنها را خارج فرموده (و ثالثا) ممكن است آيه شريفه أَمواتٌ غَيرُ أَحياءٍ وَ ما يَشعُرُونَ و اينکه آيه راجع بعبده باشد نه بآلهه، چنانچه تفسير شد و اللّه العالم.
و اما مسئله بعث علمش بنص قرآن منحصر است بخداوند ميفرمايد إِنَّ اللّهَ عِندَهُ عِلمُ السّاعَةِ لقمان آيه 34 و بعث يكي از عقائد و اصول دين اسلام است و براهين عقليه و نقليه بر وقوعش قائم است.
اما عقلا اگر معاد و بعث نباشد ارسال رسل و انزال كتب و جعل احكام بكلي لغو ميشود و فرق بين مؤمن و كافر و ظالم و مظلوم و مطيع و عاصي و عادل و فاسق گذارده نميشود بلكه آنها مقدم بر اينها ميشوند زيرا بلذائذ نفسانيه و مقاصد دنيويه خود نائل شدند و ضرري نبردند و اينها بصبر بر بليات و ترك لذائذ و اذيت اعداء تحمل كردند و نتيجهاي بدست نياوردند و اينکه خلاف عدل است، و بالجمله مسئله عدل و نبوت و امامت منوط بمعاد است و هر که قائل بمبدء باشد قائل بمعاد هم هست فقط طبيعي دهري لا مذهب منكر معاد ميشود و لذا ضروري جميع اديانست.
و اما نقلا نصوص قرآني، بلكه جميع كتب آسماني متجاوز از هزار مورد بر ثبوتش قائم است و اخبار آل اطهار، بلكه اخبار انبياء فوق حد تواتر است، در بسياري از ادعيه و بسياري از زيارات ائمه و تعقيبات صلوات اشاره و بيان معاد شده.