آیه 20 سوره نمل

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ

مشاهده آیه در سوره


<<19 آیه 20 سوره نمل 21>>
سوره : سوره نمل (27)
جزء : 19
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

و سلیمان (از میان سپاه خود) جویای حال مرغان شد (هدهد را در مجمع مرغان نیافت، به رئیس مرغان) گفت: هدهد کجا شد که به حضور نمی‌بینمش؟ بلکه (بی‌اجازه من) غیبت کرده است؟

و [سلیمان] جویای پرندگان شد [و هدهد را در میان پرندگان بارگاهش نیافت] پس گفت: مرا چه شده که هدهد را نمی بینم [آیا هست و او را نمی بینم] یا از غایبان است؟

و جوياى [حال‌] پرندگان شد و گفت: «مرا چه شده است كه هدهد را نمى‌بينم؟ يا شايد از غايبان است؟

در ميان مرغان جستجو كرد و گفت: چرا هدهد را نمى‌بينم، آيا از غايب‌شدگان است؟

(سلیمان) در جستجوی آن پرنده [= هدهد] برآمد و گفت: «چرا هدهد را نمی‌بینم، یا اینکه او از غایبان است؟!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

[One day] he reviewed the birds, and said, ‘Why do I not see the hoopoe? Or is he absent?’

And he reviewed the birds, then said: How is it I see not the hoopoe or is it that he is of the absentees?

And he sought among the birds and said: How is it that I see not the hoopoe, or is he among the absent?

And he took a muster of the Birds; and he said: "Why is it I see not the Hoopoe? Or is he among the absentees?

معانی کلمات آیه

  • تفقد: فقد: غائب شدن و گم شدن. تفقد آنست كه در حال غائب بودن چيزى، از آن جويا شويم.
  • هدهد: شانه سر، پرنده معروفى است، درك و فهم عجيب او در آيات خواهد آمد.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ «20»

و (سليمان) جوياى حال پرندگان شد و (هدهد را نديد،) گفت: مرا چه شده كه هدهد را نمى‌بينم؟ (آيا حضور دارد و من نمى‌بينم) يا از غايبان است.

لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ «21»

قطعاً او را كيفرى سخت خواهم داد يا او را ذبح مى‌كنم، مگر آن كه (براى غيبت خود) دليل روشنى (و عذر موجّهى) براى من بياورد.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌6، ص: 408

فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ «22»

پس ديرى نپاييد كه (هدهد آمد و) گفت: از چيزى آگاهى يافتم كه تو (با همه‌ى عزّت و شوكتى كه دارى) از آن آگاه نشده‌اى و براى تو از (منطقه‌ى) سبا گزارشى مهم و درست آورده‌ام.

نکته ها

بعضى گفته‌اند: مراد از هدهد در اين جا، هدهد خاصّى است؛ و دليل خود را الف و لام در «الْهُدْهُدَ» و قدرت انسان‌شناسى و مكتب‌شناسى او دانسته‌اند كه توضيح اين مطلب را در آيات بعد خواهيم خواند. «1»

ابوحنيفه از امام صادق عليه السلام سؤال كرد: چرا حضرت سليمان از ميان پرندگان تنها سراغ هدهد را گرفت؟ امام فرمودند: زيرا او آب را در درون زمين مى‌بيند، همان گونه كه ما روغن را در ظرف بلورين مى‌بينيم. «2»

بعضى براى عذاب هدهد نمونه‌هايى را ذكر كرده‌اند از جمله: جدا كردن او از جفتش، كندن پرهاى او، در معرض آفتاب قرار دادن، طرد كردن او از دربار سليمان يا قرار دادن او با دشمن در يك قفس. «3»

پیام ها

1- تفقّد از زيردست، بازديد از كار آنان و جست‌وجو از احوالشان، از اصول اسلامى، اخلاقى، اجتماعى، تربيتى و مديريّتى است. «تَفَقَّدَ»

2- مسايل بزرگ، شما را از مسايل كوچك باز ندارد. «تَفَقَّدَ الطَّيْرَ»

3- زود قضاوت نكرده و نيروهاى تحت‌امر خود را متهم نكنيم؛ شايد مشكلى در

«1». تفاسيرفرقان وفى‌ظلال.

«2». تفسير مجمع‌البيان.

«3». تفاسير روح‌البيان و كنزالدقائق.

جلد 6 - صفحه 409

ميان باشد كه ندانيم. «ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ»

4- تيزبينى و دقّت و تسلّط، شرط لازم براى رهبرى است. «ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ»

5- حاكم وقاضى بايد شرايط خاصّى داشته باشد از جمله:

الف: محبّت و دقّت. «تَفَقَّدَ الطَّيْرَ»

ب: تواضع. «ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ»

ج: صلابت در برابر متخلّف. «لَأُعَذِّبَنَّهُ‌ أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ»

د: فرصت دادن به متهم. «لَيَأْتِيَنِّي»

6- نظارت دقيق بر حضور و غياب نيروها، در كارهاى تشكيلاتى يك ضرورت است، همان گونه كه تخلّف بى‌دليل از مقررات و ترك كردن پست خود، گناه نابخشودنى است. «أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ»

7- تنبيه حيوان متخلف، مانعى ندارد. «لَأُعَذِّبَنَّهُ»

8- حيوان، تنبيه را درك مى‌كند. «لَأُعَذِّبَنَّهُ»

9- وقتى كه غيبت از سوى يك پرنده اين همه تهديد لازم داشته باشد، پس ما با آن همه غيبت‌ها و عدم حضورها چه تكليفى داريم؟ «لَأُعَذِّبَنَّهُ»

10- انبيا، هم قانون مى‌آورند و هم اجرا مى‌كنند. «لَأُعَذِّبَنَّهُ»

11- براى مجازات متخلفان، بايد كيفرهاى متعدّدى قرار داد تا در اجراى قانون، به بن بست نرسيم. «لَأُعَذِّبَنَّهُ‌ أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ»

12- قاطعيّت و عذرپذيرى، همراه يكديگر لازم است. «لَأُعَذِّبَنَّهُ‌- لَيَأْتِيَنِّي»

13- در مديريّت و تشكيلات، سهل‌انگارى ممنوع. «لَأُعَذِّبَنَّهُ‌- لَأَذْبَحَنَّهُ‌- لَيَأْتِيَنِّي» (وجود حرف «لام» در سه جمله، نشانه‌ى قاطعيّت است)

14- براى حفظ نظام و گرفتن زهر چشم از متخلّفان، مانعى ندارد كه براى يك تخلّف كوچك، جريمه‌ى سنگينى قرار دهيم. «عَذاباً شَدِيداً»

15- راه دفاع را به روى متهم نبنديد. «أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ»

16- حيوانات، شعورى دارند كه مى‌توانند براى كارهاى خود استدلال و توجيه‌

جلد 6 - صفحه 410

داشته باشند. «لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ»

17- با وجود منطق و استدلال، حتّى سليمان در برابر هدهد تسليم مى‌شود. «لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ»

18- در يك تشكيلات، براى هر كار و مأموريّتى، حكم و مجوزى لازم است. «بِسُلْطانٍ مُبِينٍ»

19- آن را كه حساب پاك است، از محاسبه چه باك است. «فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ»

20- حيوان مى‌تواند به چيزى برسد كه انسان نرسيده باشد. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ»

21- سير و سياحت، كليد كسب اطلاعات جديد است. «احط»

22- آزادى بيان، يكى از ويژگى‌هاى حكومت صالحان است. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ»

23- علم و دانايى، به سن و جنس و شكل ربطى ندارد. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ»

24- انبيا نيز تحت تربيت الهى هستند. سليمانى كه مى‌گفت: «أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ» به من همه چيز داده شده، پرنده‌اى به او مى‌گويد: من چيزى مى‌دانم كه تو هم نمى‌دانى. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ»

25- در حكومت انبيا، تملّق و ترس وجود ندارد. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ»

26- بزرگان ومسئولان حكومت نبايد منبع اطلاعات خودرا در افراد يا گروه‌هاى خاصّى منحصر كنند. (هدهد براى سلطان گزارش دارد) «أَحَطْتُ‌- جِئْتُكَ»

27- در گزارش‌ها، اخبار قطعى و تأييد شده را بگوييد. «بِنَبَإٍ يَقِينٍ»

28- وجود افراد يا سازمانى براى خبرگيرى از خارج از منطقه‌ى حكومتى لازم است. (البتّه نه براى جاسوسى، بلكه براى دعوت وارشاد يا آمادگى دفاعى) «مِنْ سَبَإٍ»

29- آنچه در خبر مهم است، قطعى بودن آن است؛ خبرنگار بزرگ باشد يا كوچك، انسان باشد يا حيوان. «بِنَبَإٍ يَقِينٍ»

30- مسئولان حكومت، تنها بر خبرهاى قطعى تكيه كنند. «بِنَبَإٍ يَقِينٍ»

تفسير نور(10جلدى)، ج‌6، ص: 411

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ «20»

وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ: و باز جست مرغان را، «هدهد» در ميان آنها نبود؛ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ: پس گفت چيست مرا كه در جرگه مرغان نمى‌بينم هدهد را، يا چشم من بر او نمى‌افتد به جهت ساترى، أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ‌: يا هست از غايب شدگان از اين جمع. و حقيقت معنى آنكه چون سليمان هدهد را نديد، گمان برد كه او حاضر است اما او را به جهت مانعى نبيند. پس چون خوب نظر نمود، بر او ظاهر شد كه غائب است. از آن اعراض نموده گفت: آيا او غائب است؟ پس سؤال از جهت چيزى بود كه او را لايح شده بود از آن حضور يا مانع ديدن او يا غيبت او.

عياشى به اسناد خود روايت نموده كه ابو حنيفه از حضرت صادق عليه السّلام پرسيد: سبب تفقد سليمان هدهد را چه بود؟ فرمود: تا محل آب را بر او نمايد، چه او

«1» مجمع البيان، ج 4، ص 216.

جلد 10 - صفحه 30

آب را در زير زمين مى‌بيند همچنانكه يكى از شما روغن را در شيشه! ابو حنيفه چون اين بشنيد روى به اصحاب خود كرد و خنديد. حضرت فرمود: چرا مى‌خنديد؟

گفت: ظفر يافتم بر تو، چگونه آب را در زير زمين مى‌بيند و دام را در روى خاك نبيند كه در گردن او افتد؟ حضرت فرمود: اما علمت اذا نزل القدر عمى البصر، آيا ندانسته‌اى كه چون تقدير الهى نازل گشت چشم از بينائى كور شود «1».


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ «20» لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ «21» فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ «22» إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ «23» وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ «24»

أَلاَّ يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْ‌ءَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ «25» اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ «26»

جلد 4 صفحه 145

ترجمه‌

و جويا شد پرندگانرا پس گفت چيست مرا كه نمى‌بينم هدهد را يا باشد از غايبان‌

بخدا عذاب كنم آنرا البته عذابى سخت يا بكشم آنرا يا بيايد نزد من با حجّتى روشن‌

پس درنگ نمود كمى پس گفت اطلاع پيدا كردم بچيزى كه اطلاع پيدا نكردى بآن و آوردم برايت از سبا خبرى يقينى‌

همانا من يافتم زنى را كه پادشاهى ميكند بر ايشان و داده شده از همه چيز و او را است تختى بزرگ يافتم‌

او و قومش را كه سجده ميكنند براى خورشيد غير از خدا و زينت داد براى آنها شيطان كارهاشان را پس بازداشت آنها را از راه حق پس آنها راه نمى‌يابند

براى آنكه سجده نكنند براى خداوندى كه بيرون ميآورد پنهان شده در آسمانها و زمين را و ميداند آنچه را پنهان ميداريد و آنچه را آشكار ميسازيد

خداوند نيست خدائى مگر او پروردگار تخت بزرگ است.

تفسير

قمى ره فرموده كه حضرت سليمان وقتى كه بر تخت خود مى‌نشست تمام پرندگانى كه خدا مسخّر او فرموده بود ميآمدند و ببالهاى خودشان تخت و بساط آنحضرت را و هر كه با او بود سايه مينمودند پس از ميان پرندگان هدهد كه بفارسى شانه بسر است غائب شد و از جاى او آفتاب بدامن حضرت سليمان افتاد پس سر خود را بلند كرد و فرمود آنچه را خداوند حكايت فرمود و اين معنى را در نفحات از امام باقر عليه السّلام نقل نموده و مستفاد از قول خداوند متعال آنستكه سليمان جستجو از پرندگان نمود و هدهد را در ميان آنها نديد و بدوا فرمود چه روى داده براى من كه هدهد را نمى‌بينم شايد در محلّى قرار گرفته كه از نظر من مخفى گشته و بعد از اندك تأمّلى در اطراف فرمود بلكه او از غايبان درگاه ما است و بايد سياست شود و قسم ياد فرمود كه عذاب كند آنرا بكندن پرش يا قرار دادنش در قفس با ناجنس خود عذاب سختى يا او را ذبح‌

جلد 4 صفحه 146

نمايد براى عبرت ساير پرندگان مگر دليل واضحى اقامه نمايد بر معذور بودن خود بعذر موجّهى و بعضى اوليأ تينّنى بدو نون كه اول آن دو مفتوحه مشدّده است قرائت نموده‌اند و ترديد باعتبار آنستكه يكى از اين سه امر بايد محقّق شود و اين براى آن بود كه حيوانات از طرف خداوند مكلف بودند باطاعت آنحضرت و سياست آنها هم موكول بنظر شريف او بود در مجمع از عياشى ره نقل نموده كه ابو حنيفه از امام صادق عليه السّلام سؤال كرد كه چرا حضرت سليمان از ميان پرندگان جوياى هدهد شد حضرت فرمود براى آنكه هدهد آبرا در زير زمين ميديد مانند آنكه شما روغن را در ميان شيشه مى‌بينيد پس ابو حنيفه باصحابش نگاه كرد و خنديد و حضرت فرمود چرا ميخندى عرضه داشت فدايت شوم بر شما غالب شدم فرمود چرا عرض كرد آنكه آبرا در زير زمين مى‌بيند دام را در آن نمى‌بيند تا بگردنش افتد حضرت فرمود اى نعمان آيا نشنيدى كه چون بيايد قدر كور شود بصر و از روايت كافى از امام سجاد عليه السّلام استفاده ميشود كه جهت غضب نمودن حضرت سليمان هدهد را اين بود كه آن دلالت مينمود او را بر آب و آن پرنده‌ئى بود كه خداوند باو عطا فرموده بود چيزى را كه بسليمان عطا نفرموده بود با آنكه باد و مور و جنّ و انس و متمردين شياطين مطيع او بودند و اين ظاهرا براى آن بود كه آنحضرت مغرور بعلم و دانش خود نشود و به بيند كه حيوان ضعيفى ميداند چيزى را كه او نميداند لذا حضرت سليمان درنگ نمود زمان كمى نه زياد كه هدهد آمد و گفت من واقف و مطّلع شدم و احاطه پيدا كردم بچيزيكه تو احاطه و اطلاع بر آن پيدا نكردى و از شهر سبا كه گفته‌اند در يمن بوده خبر قطعى و محققى براى تو آورده‌ام و بعضى سبأ بفتح همزه و بدون آن قرائت نموده‌اند و مكث بضمّ كاف نيز قرائت شده و بعضى مكث كننده را هدهد دانسته‌اند و گفته‌اند آن كمى يا در جاى نزديكى درنگ نمود و با عذر موجّه خدمت حضرت سليمان رسيد و در هر حال هدهد بعد از اظهار اطلاع عرضه داشت پادشاه اهالى آن ديار زنى است كه بلقيس نام دارد دختر شراحيل بن مالك بن ريّان و خداوند تمام لوازم سلطنت را براى او جمع نموده و داراى تخت يا سلطنت بزرگى است ولى افسوس كه آنها آفتاب پرستند و شيطان اين‌

جلد 4 صفحه 147

عمل قبيح را در نظر آنها جلوه داده و از راه راست بازداشته پس بحق راه نيافته‌اند براى آنكه سجده نكنند براى خداوندى كه بيرون مى‌آورد چيزى را كه مستور است از انظاره در آسمان مانند باران و چيزى را كه مخفى است در زمين مانند گياه و ميداند آنچه را بندگان پنهان ميدارند و آنچه را آشكار مى‌نمايند با آنكه چنين خداوندى مستحق پرستش و ستايش است نه خورشيد كه آنرا هم مانند ساير كواكب خدا از كتم عدم بعرصه وجود آورده و منوّر فرموده است و بعضى يخفون و يعلنون در هر دو بياء قرائت نموده‌اند و بعضى الا يسجدوا بتخفيف قرائت نموده‌اند و گفته‌اند الا براى تنبيه و تقدير كلام يا قوم اسجدوا است و بنظر بعيد ميآيد و بنابر قرائت معروف كه الّا بتشديد است فقط لام مقدّر است يعنى شيطان بازداشت آنها را از راه حق براى آنكه سجده نكنند براى خداوند و كلام مربوط بسابق است بخلاف قرائت تخفيف كه كلام مستقلى است از هدهد براى تبرّى از عمل اهل شرك يا امر خدا بخلق كه بمناسبت مقام ذكر شده و بيان مراد از عرش الهى و بزرگى آن و فرقش با كرسى در آية الكرسى گذشت و البته عظمت و بزرگى آن با تخت بلقيس كه گفته‌اند سى ذراع در سى ذراع در سى ذراع حجم آن بوده و از تخت حضرت سليمان بزرگتر و مزيّن‌تر قابل مقايسه نيست و ظاهرا تا اينجا كلام هدهد است و جاى سجده مستحب محتمل است اينجا باشد و محتمل است در تعلنون باشد و هر دو را فرموده‌اند.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ تَفَقَّدَ الطَّيرَ فَقال‌َ ما لِي‌َ لا أَرَي‌ الهُدهُدَ أَم‌ كان‌َ مِن‌َ الغائِبِين‌َ «20»

و مفقود شد طير پيدا نبود ‌پس‌ فرمود سليمان‌ چه‌ سبب‌ ‌شده‌ ‌که‌ ‌من‌ نميبينم‌ هدهد ‌را‌ ‌با‌ آنكه‌ غيبت‌ كرده‌ و مخالفت‌ نموده‌ و رفته‌ ‌است‌.

‌از‌ ‌اينکه‌ جمله‌ استفاده‌ ميشود ‌که‌ ‌از‌ انواع‌ حيوانات‌ پرندگان‌ يك‌ فرد ‌را‌ مقرر فرموده‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌در‌ حضور ‌باشد‌ گفتند طيور مأمور بودند ‌که‌ بالها ‌را‌ باز كنند پهلوي‌ يكديگر و سايه‌ بيندازند ‌بر‌ بساط سليمان‌ ‌که‌ آفتاب‌ نتابد ‌بر‌ بساط جاي‌ هدهد خالي‌ ‌بود‌ آفتاب‌ افتاد ‌در‌ دامن‌ سليمان‌ سر بلند كرد ديد هدهد جاي‌ ‌او‌ خاليست‌ و ‌اينکه‌ امر غريبيست‌ زيرا طيور ‌اگر‌ بالهاي‌ ‌خود‌ باز كنند ‌در‌ هوا پرواز ميكنند نميتوانند مكث‌ كنند و ‌اگر‌ برهم‌ گذارند بايد روي‌ زمين‌ باشند مگر بنحو اعجاز ‌باشد‌ و ‌در‌ ‌آيه‌ دلالت‌ ‌بر‌ ‌اينکه‌ معني‌ ندارد ممكن‌ ‌است‌ بگوئيم‌ ‌که‌ طيور ‌هم‌ مثل‌ ساير حيوانات‌ جنود سليمان‌ بايد ‌در‌ حضور باشند چنانچه‌ جن‌ و انس‌ حاضر بودند و ‌هر‌ كدام‌ مأمور بامري‌ بودند مخصوصا هدهد ‌براي‌ پيدا كردن‌ آب‌ ‌که‌ ميبيند آب‌ ‌را‌ ‌در‌ زير زمين‌ و ‌در‌ خبر ‌است‌ ‌که‌ ابو حنيفه‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ (ع‌) پرسيد چه‌ نحو هدهد ‌از‌ زير زمين‌ آب‌ ‌را‌ مشاهده‌ ميكند حضرت‌ فرمودند مثل‌ اينكه‌ ‌شما‌ روغن‌ ‌را‌ ‌از‌ داخل‌ شيشه‌ ميبينيد زمين‌ بمنزله‌ شيشه‌ ‌است‌ ‌در‌ نظر هدهد باري‌ سليمان‌ فرمود موقعي‌ ‌که‌:

(وَ تَفَقَّدَ الطَّيرَ) ‌که‌ نديد هدهد ‌را‌ ‌در‌ معسكر ‌خود‌ ‌در‌ محل‌ مقرر ‌خود‌.

جلد 14 - صفحه 125

(فَقال‌َ ما لِي‌َ لا أَرَي‌ الهُدهُدَ) ‌که‌ بجاي‌ ‌خود‌ نمي‌بينم‌ جاي‌ ديگري‌ مكث‌ كرده‌.

(أَم‌ كان‌َ مِن‌َ الغائِبِين‌َ) ‌ يا ‌ ‌از‌ عسكر بيرون‌ رفته‌ و ‌از‌ تحت‌ فرمان‌ خارج‌ ‌شده‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 20)- داستان هدهد و ملکه سبا: در اینجا به فراز دیگری از زندگی شگفت‌انگیز سلیمان اشاره کرده، و ماجرای هدهد و ملکه سبا را باز گو می‌کند.

نخست می‌گوید: «سلیمان در جستجوی آن پرنده [هدهد] بر آمد» (وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ).

این تعبیر به وضوح بیانگر این حقیقت است که او به دقت مراقب وضع کشور و اوضاع حکومت خود بود و حتی غیبت یک مرغ از چشم او پنهان نمی‌ماند! بدون شک منظور از پرنده در اینجا همان هدهد است، چنانکه در ادامه سخن، قرآن می‌افزاید، سلیمان «گفت: مرا چه شده است که هدهد را نمی‌بینم» (فَقالَ ما لِیَ لا أَرَی الْهُدْهُدَ).

ج3، ص416

«یا این که او از غائبان است» (أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبِینَ).

یعنی آیا او بدون عذر موجهی حضور ندارد و یا با عذر موجهی غیبت کرده است؟

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏7، ص441

منابع