آیه 20 سوره لقمان

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً ۗ وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِيرٍ

مشاهده آیه در سوره


<<19 آیه 20 سوره لقمان 21>>
سوره : سوره لقمان (31)
جزء : 21
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

آیا شما مردم به حسّ مشاهده نمی‌کنید که خدا انواع موجوداتی که در آسمانها و زمین است برای شما مسخّر کرده و نعمت‌های ظاهر و باطن خود را برای شما فراوان فرموده؟ و (با وجود این) برخی از مردم از روی جهل و گمراهی و بی‌خبری از کتاب روشن (حق) در (دین) خدای متعال مجادله می‌کنند.

آیا ندانسته اید که خدا آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است، مسخّر و رام شما کرده، و نعمت های آشکار و نهانش را بر شما فراوان و کامل ارزانی داشته، و برخی از مردم اند که همواره بدون هیچ دانشی [بلکه از روی جهل و نادانی] و بدون هیچ هدایتی و هیچ کتاب روشنی درباره خدا مجادله و ستیز می کنند.

آيا ندانسته‌ايد كه خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمين است، مسخّر شما ساخته و نعمتهاى ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرده است؟ و برخى از مردم در باره خدا بى‌[آنكه‌] دانش و رهنمود و كتابى روشن [داشته باشند] به مجادله برمى‌خيزند.

آيا نديده‌ايد كه خدا هر چه را كه در آسمانها و زمين است رام شما كرده است و نعمتهاى خود را چه آشكار و چه پنهان به تمامى بر شما ارزانى داشته؟ و پاره‌اى از مردم بى‌هيچ دانشى يا راهنمايى و كتاب روشنى، درباره خدا جدال مى‌كنند.

آیا ندیدید خداوند آنچه را در آسمانها و زمین است مسخّر شما کرده، و نعمتهای آشکار و پنهان خود را به طور فراوان بر شما ارزانی داشته است؟! ولی بعضی از مردم بدون هیچ دانش و هدایت و کتاب روشنگری درباره خدا مجادله می‌کنند!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Do you not see that Allah has disposed for you whatever there is in the heavens and whatever there is in the earth and He has showered upon you His blessings, the outward, and the inward? Yet among the people are those who dispute concerning Allah without any knowledge or guidance or an illuminating scripture.

Do you not see that Allah has made what is in the heavens and what is in the earth subservient to you, and made complete to you His favors outwardly and inwardly? And among men is he who disputes in respect of Allah though having no knowledge nor guidance, nor a book giving light.

See ye not how Allah hath made serviceable unto you whatsoever is in the skies and whatsoever is in the earth and hath loaded you with His favours both without and within? Yet of mankind is he who disputeth concerning Allah, without knowledge or guidance or a scripture giving light.

Do ye not see that Allah has subjected to your (use) all things in the heavens and on earth, and has made his bounties flow to you in exceeding measure, (both) seen and unseen? Yet there are among men those who dispute about Allah, without knowledge and without guidance, and without a Book to enlighten them!

معانی کلمات آیه

  • اسبغ: سبغ: وسعت و كمال. «سبغت النعمة: اتسعت» «اسبغ»: فراوان كرد.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ «20»

آيا نديديد كه خداوند آنچه را در آسمان‌ها و آنچه را در زمين است براى شما مسخّر كرده، و نعمت‌هاى ظاهرى و باطنى خود را بر شما سرازير كرده است، ولى بعضى از مردم بدون هيچ دانش و هدايتى و بدون هيچ كتاب روشنگرى، درباره‌ى خداوند به جدال و ستيز مى‌پردازند.

نکته ها

«اسباغ» به معناى گسترانيدن و توسعه دادن است.

در اين آيه به دو گونه نعمت اشاره شده است، نعمت ظاهرى مانند: سلامتى، روزى، زيبايى و امثال اينها و نعمت باطنى مانند: ايمان، معرفت، اطمينان، حسن خلق، امداد غيبى، علم، فطرت، ولايت و ....

شايد بتوان گفت: مراد از علم در آيه، استدلال عقلى و مراد از هدايت، هدايت‌هاى فطرى و مراد از كتاب، وحى الهى است، كه برخى افراد بدون استناد به هيچ يك از عقل، فطرت و وحى، درباره‌ى خدا سخن مى‌گويند و اظهار نظر مى‌كنند.

پیام ها

1- بى‌توجّهى به آفريده‌ها و نقش آنها در زندگى بشر، سبب سرزنش و توبيخ است. «أَ لَمْ تَرَوْا» سعدى مى‌گويد:

اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود

هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار

2- تمام آفريده‌ها هدفدار و به خاطر بهره‌گيرى انسان است. «سَخَّرَ لَكُمْ»

3- انسان قادر است آنچه را در آسمان و زمين است، به تسخير خود درآورد.

«سَخَّرَ لَكُمْ»

جلد 7 - صفحه 272

4- نعمت‌هاى الهى، هم گسترده وفراوان است، «أَسْبَغَ» هم در دسترس بندگان، «عَلَيْكُمْ» و هم متنّوع. «ظاهِرَةً وَ باطِنَةً»

5- نبايد از نعمت‌هاى باطنى خداوند غفلت كنيم و به آنها بى‌توجّه باشيم. أَ لَمْ تَرَوْا ... باطِنَةً

6- على‌رغم گستردكى و فراوانى نعمت‌ها، انسان درباره‌ى خدا مجادله مى‌كند و اين نوعى كفران نعمت است. أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ‌ ... يُجادِلُ فِي اللَّهِ‌

7- جدالِ منطقى نيكوست، «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» «1» ولى جدالى كه بدون پشتوانه‌ى علمى و به دور از هدايت الهى و مخالف با كتاب خدا باشد، بى‌ارزش است. «2» «يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ»

8- در جهان‌بينى الهى، عقل، فطرت و وحى، منابع معتبر شناخت هستند، نه غير آن. «عِلْمٍ‌، هُدىً‌، كِتابٍ مُنِيرٍ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ «20»

بعد از آن تذكر به شمه‌اى از نعم فرمايد:

أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ‌: آيا نمى‌بينيد اى بينندگان بدرستى كه خدا مسخر گردانيده براى نفع شما، ما فِي السَّماواتِ‌: آنچه در آسمانهاست از آفتاب و ماه و ستارگان و ابر و باد و باران و غير آن، وَ ما فِي الْأَرْضِ‌: و آنچه در زمين است از كوهها و درياها و جمادات و نباتات و حيوانات كه از آن نفع بريد بر وجهى كه مى‌خواهيد. وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ‌: و فراخ ساخت و تمام نمود بر شما نعمت‌هاى خود را، ظاهِرَةً وَ باطِنَةً: آشكارا و پنهان. وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ‌: و از مردمان كسى هست كه جدال مى‌كند و خصومت مى‌ورزد در خدا و توحيد و صفات سبحانى، بِغَيْرِ عِلْمٍ‌: بدون علم و دانشى، وَ لا هُدىً‌: و بى‌هدايتى مأخوذ از پيغمبرى، وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ: و نه كتابى روشن بلكه محض تقليد مى‌باشد كه انكار نمايند.

«1» بحار الانوار، ج 13، صفحات 430 و 431 و 432 بنقل از الاختصاص.

جلد 10 - صفحه 353

تبصره: آيه شريفه بينائى و آگاهى است به نعم نامتناهى سبحانى به تذكر اجمالى از آسمانى و زمينى و محسوس و معقول و جسمى و روحى و دنيائى و دينى و ظاهرى و باطنى كه عقول از شماره آن عاجزند، چنانچه در تيسير نقل نموده كه در كتاب بحر العلوم نعمت را به سيصد وجه تفسير نموده‌ «1» و آنچه مشهور باشد:

1- نعم ظاهره، ظهور اسلام و نصرت حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله بر دشمنان و باطنه امداد ملائكه.

2- نعم ظاهره، آنها كه بندگان علم به آنها دارند؛ و باطنه، مصالح دين و دنيا كه به غير حق تعالى علم به آن ندارند.

3- ابن عباس گويد: از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله پرسيدم، فرمود: نعم ظاهره اسلام و تسويه قامت تو بر وجه اعتدال و افضال رزق؛ اما باطنه ستر اعمال سيئه و رسوا ننمودن. يابن عباس، حق تعالى فرمايد: سه چيز را به بنده مؤمن كرامت فرموديم كه به هيچكس عطا نفرموديم: اول، قبول نمودن دعاى مؤمنين در حق او بعد از انقطاع عمل او. دوم، اعطاى ثلث او را به او در وقت مرض تا آن را در راه من تصدق كند و من به جهت آن، تكفير خطاياى او نمايم.

سوم، پوشيدم بديهاى عمل او را و او را به آن رسوا ننمودم‌ «2».

4- على بن ابراهيم قمى از حضرت باقر عليه السّلام روايت نموده: نعمت ظاهره، پس نبى صلّى اللّه عليه و آله و آنچه آورده از معرفت خدا و توحيد؛ اما نعمت باطنه، پس ولايت ما اهل بيت و عقد ولايت ما باشد «3».

5- اكمال الدين صدوق (رحمه اللّه) از حضرت كاظم عليه السّلام روايت نموده كه: نعمت ظاهره امام ظاهر، و باطنه امام غائب است‌ «4».

6- امالى صدوق (رحمه اللّه) از حضرت باقر عليه السّلام از حضرت رسول‌

«1» تفسير منهج الصادقين (چ سوم اسلاميه)، ج 7، ص 242.

«2» تفسير مجمع البيان، (چ 1403 هجرى) ج 4، ص 32.

«3» تفسير قمى، ج 2، ص 166. (چ بيروت 1387 هجرى)

«4» اكمال الدّين، ج 2، ص 368، روايت 6. (چ دار الكتب، 1395 هجرى)

جلد 10 - صفحه 354

صلّى اللّه عليه و آله كه به حضرت على عليه السّلام فرمود: اول نعمتى كه خداوند به تو عطا فرموده چه چيز است؟ عرض كرد: خلق فرمود مرا و حال آنكه نبودم چيزى مذكور. فرمود: راست گفتى، دوم نعمت چيست؟ عرض كرد: احسان به من فرمود كه مرا از زندگان قرار داد نه از مردگان. فرمود: نعمت ثالثه چيست؟

عرض كرد: ايجاد من فرمود به احسن صورت و اعدل تركيب و براى او است حمد. فرمود: راست گفتى، چهارم نعمت چيست؟ عرض كرد: قرار داد مرا متذكر نه سهو كننده، فرمود: راست گفتى، پنجم نعمت چيست؟ عرض كرد: قرار داد براى من مشاعر ادراك آنچه را كه طلب نمايم، و قرار داد براى من سراج منير. فرمود: راست گفتى، ششم نعمت چيست؟ عرض كرد: هدايت نمود مرا به دين خود و گمراه نكرد براى من راه بسوى خود را. فرمود: راست گفتى، هفتم نعمت چيست؟ عرض كرد: قرار داد براى من برگشت به زندگانى كه انقطاع ندارد، فرمود: هشتم نعمت چيست؟ عرض كرد: قرار داد مرا سلطان و مالك نه مملوك. فرمود: راست گفتى، نهم نعمت چيست؟

عرض كرد: مسخر من نموده آسمان و زمين و آنچه ميان آنها است. فرمود: راست گفتى، دهم نعمت چيست؟ عرض كرد: قرار داد مرا از مردان كه مسلط است بر حليله خود نه از زنان. فرمود: راست گفتى. پس فرمود بعد از اينها چه نعمت است؟ عرض كرد: بسيار نعمتها و همه نيكو است اگر بخواهى احصا نمائى نمى‌توانى.

پس حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود: گوارا باشد بر تو حكمت؛ و گوارا باشد بر تو علم، اى ابا الحسن؛ پس توئى وارث علم من و بيان كننده آنچه اختلاف نمايند در آن بعد از من‌ «1».


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ «16» يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلى‌ ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ «17» وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ «18» وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ «19» أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ «20»

ترجمه‌

اى پسرك من همانا روزى اگر باشد مقدار دانه‌اى از خر دل پس بوده باشد در سنگ گرانى يا در آسمانها يا در زمين مى‌آورد آنرا خدا همانا خداوند باريك بين آگاه است‌

اى پسرك من بر پاى دار نماز را و امر كن به نيكوئى و باز دار از بدى و صبر كن بر آنچه رسيد تو را همانا اين از امورى است كه بايد بر آن استوار بود

و مگردان بتكبّر رويت را از مردمان و راه مرو در زمين بسر مستى همانا خدا دوست ندارد هر متكبّر بخود نازنده را

و ميانه گزين در رفتارت و كوتاه كن آوازت را همانا زشت‌ترين آوازها هر آينه آواز خران است‌

آيا نديديد كه خدا رام كرد براى شما آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و تمام گردانيد بر شما نعمتهايش را با آنكه آشكار و پنهان است و از مردمان كسى است كه جدل و ستيزه ميكند در باره خدا بدون دانشى و نه هدايتى و نه كتابى روشن.

تفسير

خداوند متعال بعد از دو آيه سابقه رجوع بمواعظ حضرت لقمان‌

جلد 4 صفحه 276

فرموده كه بفرزند خود فرمود اى پسر عزيز من هيچ وقت غم روزى مخور و براى تهيّه آن خود را بتعب و مشقت بسيار مينداز و از عبادت و اطاعت خدا باز مدار همانا قسمت بندگان از رزق اگر بوده باشد بمقدار حبّه خردل يا ارزنى و جاى گرفته باشد در جوف سنگ بزرگ سختى يا در آسمانها يا در قعر زمين خداوند آنرا بصاحبانش ميرساند همانا خداوند عالم بجزئيّات و داراى لطف و مرحمت بر بندگان و با خبر از احوال آنها است چنانچه قمّى ره نقل نموده كه مراد روزى است كه خدا آنرا بتو ميرساند و مثقال برفع نيز قرائت شده و بنابر اين ضمير انّها راجع بقصّه است و كون تامّه يعنى اگر باشد مقدار حبّه از روزى بندگان و باشد در اين اماكن خدا آنرا ميآورد نزد صاحبش و مقصود ايجاد صفت توكّل و قناعت و اقتصاد در طلب است كه شرعا و عقلا ممدوح است ولى مفسّرين بنا بقرائت مشهور كه نصب مثقال است فرموده‌اند ضمير انّها راجع باعمال حسنه و سيّئه است و مقصود بيان احاطه علم الهى است بخفاياى امور از شرك و ساير معاصى و حاضر نمودن خداوند آنها را در قيامت براى حساب و جزاى اعمال يعنى كار خوب و بد هر قدر كوچك باشد و در اماكن مذكوره در آيه كه پنهان و دور است باشد خداوند آنرا حاضر و صاحبش را بآن پاداش ميدهد و مؤيّد اين معنى روايتى است كه از صادقين عليهما السّلام در كتب معتبره نقل شده كه از گناهان صغيره پرهيز نمائيد چون براى آنها طلب كننده است نبايد يكى از شما بگويد گناه ميكنم و استغفار مينمايم خدا ميفرمايد ان تك مثقال حبّة من خردل تا آخر آيه و بنظر حقير معناى اوّل ملايم‌تر با ضمير انّها است خصوصا بقرائت رفع مثقال و مناسب‌تر است با كون در صخره بلكه كون در صخره بهيچ وجه مناسب با عمل نيست و كون در سماوات مناسبت با سيّئه ندارد و كلام بايد بمناسبت سخت بودن در آوردن چيزى از ميان سنگ و احضار آن از راه دور توجيه شود و نيز لايق‌تر است بمقام موعظه كه در آيات سابقه تصريح ببودن حضرت لقمان در آن مقام شده است و منافات ندارد با روايت منقوله در تأييد معناى مشهور چون در هر حال آيه دلالت دارد بر احاطه علميّه خدا و ممكن است امام عليه السّلام بباطن آن استدلال فرموده باشد و نيز توصيه فرمود آنحضرت پسر را باقامه نماز و امر بكارهاى خوب و نهى از كارهاى بد و صبر

جلد 4 صفحه 277

بر مصائب خصوصا ناملايماتى كه از راه امر بمعروف و نهى از منكر براى شخص پيش مى‌آيد چنانچه در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه مراد صبر بر مشقّت و آزار در امر بمعروف و نهى از منكر است و همانا اين صبر بر مصائب از امورى است كه ناچار بايد عازم و ثابت بر آن بود چون دنيا دار مصيبت و بلا و ابتلا است و اگر انسان صبور نباشد نميتواند در آن زيست نمايد و ضرر بى‌صبرى بر خودش وارد ميشود و بعضى ذالك را اشاره بتمام نصايح و دستورات گرفته‌اند و فرموده‌اند مراد عزم و ثبات بر تمام آنها است و بعضى فرموده‌اند مراد آنستكه خداوند آنها را قطعى و لازم نموده است و نيز توصيه فرمود كه مگردان روى خود را از مردم بتكبّر و اعراض مكن از كسيكه با تو سخن ميگويد براى توهين باو چنانچه در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و قمّى ره فرموده مراد آنستكه خود را خوار مكن در برابر مردم براى طمع بمال آنها و چون اصل صعر كجى گردن شتر است از مرضى با هر دو معنى مناسبت دارد و ممكن است هر دو مراد باشد چون هر دو صفت مذموم است و مايل نمودن روى از مردم ميشود بعنوان تكبّر بيمين و يسار باشد و ميشود بغرض تذلّل بپائين و زير و لا تصاعر بالف نيز قرائت شده و معنى تفاوت ندارد و راه مرو در زمين با نشاط و خورسندى و قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده يعنى بعظمت و بزرگى كه خدا دوست ندارد هر كس را كه تكبّر و افتخار نمايد بر مردم و در فقيه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نقل نموده كه نهى فرمود از آنكه مرد تكبّر كند در راه رفتنش و فرمود كسيكه بپوشد جامه‌اى را پس تكبّر كند در آن خداوند او را بجهنم فرو مى‌برد و قرين قارون ميفرمايد چون او اوّل كسى بود كه تكبّر كرد و با خانه‌اش بزمين فرو رفت و كسيكه تكبّر كند با خدا منازعه نموده در كبريائيش و در راه رفتن ميانه روى كن نه تند و نه كند چون تند روى سبكى و جلفى است و كند روى تكبّر و خود بينى است و حدّ وسط سكونت و وقار است و قمّى ره فرموده يعنى عجله منما و در خصال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه سرعت مشى بهاء مؤمن را ميبرد و كوتاه كن صوت خود را در وقت سخن گفتن و آنرا بيرون آور بقدريكه شنيده شود و بگوش گران نيايد و قمّى ره فرموده يعنى بلند منما آنرا همانا بدترين صوتها صوت خران است و بعضى گفته‌اند

جلد 4 صفحه 278

بدتر بودن صداى خر براى آنستكه از ديدن شيطان پيدا ميشود و در بعضى از روايات آن صوت بعطسه بلند تفسير شده و ظاهرا مراد تشبيه صاحبان آن به حمير باشد چنانچه بعضى گفته‌اند كه مراد از صوت حمير صوت جهّال از مردم است كه خداوند آنها را تشبيه بحمير فرموده چنانچه فرموده اولئك كالانعام و پس از ختم مواعظ لقمان خداوند براى معرفت بندگان شمّه‌اى از نعم خود را گوشزد فرموده باين بيان كه مگر نديديد اى فرزندان آدم كه خداوند مسخّر و منقاد و سر گشته و فرمانبردار قرار داد براى بهره بردارى شما تمام موجودات ارضيّه و سماويّه را از آفتاب و ماه و ستارگان و ابر و باد و زمين و حيوانات و نباتات آنرا و وافر و تمام نمود بر شما نعمتهاى محسوسه و معقوله و آشكار و پنهان خود را كه ميشناسيد آنرا و نميشناسيد و نميتوانيد بشناسيد و اينها همه دليل بر وجود خدا و صفات ثبوتيّه او است و با وجود اين بعضى از مردم بدون دليل و برهان علمى و بدون بيان پيغمبر و امام راهنما و نوشته روشن كننده حقائق از جانب خدا در اثبات توحيد و ساير صفات ربوبى نزاع و جدال مينمايند در مجمع و قمّى ره از امام محمد باقر عليه السّلام نقل نموده كه امّا نعمت ظاهره پس آن پيغمبر و معارف الهيه است كه او آورده و امّا نعمت باطنه پس ولايت ما اهل بيت و عقد مودّت ما است و در اكمال و مناقب از امام كاظم عليه السّلام نعمت ظاهره بامام ظاهر و نعمت باطنه بامام غائب تفسير شده و معلوم است كه مقصود بيان مصداق است در اين روايات و امثال آن چون نعم الهيّه از آشكار و پنهان قابل تعداد و احصاء نيست و تفاسير منقوله در اين مقام از مفسّرين عظام بنظر حقير تخصيص بلا مخصّص است و نعمة بصيغه مفرد نيز قرائت شده است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


أَ لَم‌ تَرَوا أَن‌َّ اللّه‌َ سَخَّرَ لَكُم‌ ما فِي‌ السَّماوات‌ِ وَ ما فِي‌ الأَرض‌ِ وَ أَسبَغ‌َ عَلَيكُم‌ نِعَمَه‌ُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن‌ يُجادِل‌ُ فِي‌ اللّه‌ِ بِغَيرِ عِلم‌ٍ وَ لا هُدي‌ً وَ لا كِتاب‌ٍ مُنِيرٍ «20»

جلد 14 - صفحه 428

آيا نميبينيد اينكه‌ خداوند مسخر فرموده‌ ‌براي‌ ‌شما‌ آنچه‌ ‌در‌ آسمانها ‌است‌ و آنچه‌ ‌در‌ زمين‌ ‌است‌ و اسباغ‌ فرموده‌ ‌بر‌ ‌شما‌ نعمتهاي‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌هم‌ نعمتهاي‌ ظاهره‌ و ‌هم‌ باطنه‌ و بعض‌ ‌النّاس‌ كسيست‌ ‌که‌ مجادله‌ ميكند ‌در‌ مورد الهي‌ بدون‌ علم‌ و بدون‌ هدايت‌ و بدون‌ كتاب‌ روشني‌.

أَ لَم‌ تَرَوا استفهام‌ تقريريست‌ ‌يعني‌ البته‌ مي‌بينيد.

أَن‌َّ اللّه‌َ سَخَّرَ لَكُم‌ ما فِي‌ السَّماوات‌ِ وَ ما فِي‌ الأَرض‌ِ.

ابر و باد و مه‌ و خورشيد و فلك‌ ‌در‌ كارند

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 20)- تکیه‌گاه مطمئن! بعد از پایان اندرزهای دهگانه لقمان در زمینه مبدأ و معاد و رسم زندگی، قرآن برای تکمیل آن به سراغ بیان نعمتهای الهی می‌رود تا حسّ شکر گزاری مردم را بر انگیزد، شکری که سر چشمه «معرفة اللّه» و انگیزه اطاعت فرمان او می‌شود.

روی سخن را به همه انسانها کرده، می‌گوید: «آیا ندیدید خداوند آنچه را در آسمانها و زمین است مسخر فرمان شما کرد» که در مسیر منافع و سود شما حرکت کند؟ (أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).

سپس می‌افزاید: «خداوند نعمتهای خود را- اعم از نعمتهای ظاهر و باطن- بر شما گسترده و افزون ساخت» (وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً).

و در پایان آیه از کسانی سخن می‌گوید که نعمتهای بزرگ الهی را که از درون و برون، انسان را احاطه کرده، کفران می‌کنند، و به جدال و ستیز در برابر حق برمی‌خیزند، می‌فرماید: «بعضی از مردم هستند که در باره خداوند بدون هیچ دانش و هدایت و کتاب روشنی، مجادله می‌کنند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ).

و به جای این که بخشنده آن همه نعمتهای آشکار و نهان را بشناسند، رو به سوی شرک و انکار، از سر جهل و لجاجت می‌آورند.

در حقیقت این گروه لجوج نه خود دانشی دارند، و نه به دنبال راهنما و رهبری هستند، و نه از وحی الهی استمداد می‌جویند، و چون راه هدایت در این سه امر منحصر است لذا با ترک آن به وادی گمراهی و وادی شیاطین کشیده شده‌اند.

ج3، ص562

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏8، ص: 257

منابع