آیه 16 سوره قصص

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از آیه 16 قصص)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

مشاهده آیه در سوره


<<15 آیه 16 سوره قصص 17>>
سوره : سوره قصص (28)
جزء : 20
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

(آن‌گاه موسی) گفت: ای خدا، من بر خویش ستم کردم (که به این عمل خود را به فتنه فرعونیان انداختم) تو از من در گذر، خدا هم از او در گذشت که اوست بسیار آمرزنده و مهربان.

گفت: پروردگارا! [از اینکه از جایگاهم درآمدم و وارد شهر شدم] به خود ستم کردم [مرا از شرّ دشمنانم حفظ کن] و آمرزشت را نصیب من فرما. پس خدا او را آمرزید؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.

گفت: «پروردگارا، من بر خويشتن ستم كردم، مرا ببخش.» پس خدا از او درگذشت كه وى آمرزنده مهربان است.

گفت: اى پروردگار من، من به خود ستم كردم، مرا بيامرز. و خدايش بيامرزيد. زيرا آمرزنده و مهربان است.

(سپس) عرض کرد: «پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم؛ مرا ببخش!» خداوند او را بخشید، که او غفور و رحیم است!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

He said, ‘My Lord! I have wronged myself. Forgive me!’ So He forgave him. Indeed, He is the All-forgiving, the All-merciful.

He said: My Lord! surely I have done harm to myself, so do Thou protect me. So He protected him; surely He is the Forgiving, the Merciful.

He said: My Lord! Lo! I have wronged my soul, so forgive me. Then He forgave him. Lo! He is the Forgiving, the Merciful.

He prayed: "O my Lord! I have indeed wronged my soul! Do Thou then forgive me!" So (Allah) forgave him: for He is the Oft-Forgiving, Most Merciful.

معانی کلمات آیه

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ «16»

(موسى) گفت: پروردگارا! همانا من به خويشتن ستم كرده‌ام، پس مراببخش، پس (خداوند) او را آمرزيد به درستى كه او آمرزنده‌ى مهربان است.

نکته ها

سؤال: جمله‌ى‌ «ظَلَمْتُ نَفْسِي» به خودم ظلم كردم، از زبان كسى كه به پيامبرى مى‌رسد چه معنايى دارد؟

پاسخ: مراد از ظلم به خود در اينجا، گرفتار شدن به آثار اجتماعى قتل غير عمد است، نه گناه، تا با مقام عصمت منافات داشته باشد. زيرا خداوند، موسى را مخلَص مى‌داند؛ «إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً» «1» و كسى كه به اين درجه نائل گرديد ديگر گناه نمى‌كند، زيرا شيطان اقرار كرده كه قدرت نفوذ در مخلصين را ندارد. «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ. إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ» «2»

پیام ها

1- در دعا، خداوند را با كلمه مباركه‌ى‌ «رَبِّ» بخوانيم. «قالَ رَبِّ»

2- هر چند كار خلاف، عمدى نباشد ولى نبايد از آثار طبيعى و وضعى آن غافل بود. «ظَلَمْتُ نَفْسِي» (حضرت موسى به قصد نجات يك مؤمن وارد صحنه شد و ناخواسته مرتكب قتل گرديد و در واقع گناهكار به حساب نمى‌آمد؛ امّا اين عمل، كار او را دشوار كرد و اين يك آفت بود.)

3- افراد صالح حتّى در برابر كجى‌هاى غير عمدى نيز بلافاصله استغفار مى‌كنند و از تبعات آن دورى مى‌گزينند. «فَاغْفِرْ لِي»

(حضرت موسى با استغفار خود چند چيز را از خداوند درخواست كرد، هم محو آثار اجتماعى كار خود را، هم برطرف شدن نگرانى از آينده را و هم دفع‌

«1». مريم، 51.

«2». ص، 82- 83.

جلد 7 - صفحه 31

توطئه‌هاى انتقام جويانه‌ى فرعونيان را.)

4- دعاى انبيا مستجاب است. «فَغَفَرَ لَهُ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ «16»

بعد از آن بر سبيل خضوع و خشوع و انقطاع به حق تعالى:

قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي‌: گفت موسى اى پروردگار من، بدرستى كه من ستم كردم بر نفس خود كه به قتل قبطى خود را در معرض عتاب فرعون قرار دادم. فَاغْفِرْ لِي‌: پس بيامرز مرا، يعنى مرا از فرعونيان مخفى و مستور فرما تا از شرّ

«1» مجمع البيان (چ 1403 هجرى)، ج 4 ص 244.

جلد 10 - صفحه 113

آنها ايمن شوم، زيرا غفران در اصل لغت به معنى ستر است، يا مراد آنكه از ثواب كه لازمه غفران است محروم منما، يا اين قربت و طاعت و انقطاع از من قبول فرمايد چه قبول استغفار و توبه، مسمى به غفران است. فَغَفَرَ لَهُ‌: پس مستور داشت حق تعالى مر او را و از شر فرعونيان محفوظ داشت، يا ثواب و كرامت به سبب انقطاع به او مرحمت فرمود. إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ‌: بدرستى كه خداى تعالى بسيار بسيار ستر كننده و آمرزنده گناهان و مهربان بر بندگان است.

رفع شبهه: در عيون اخبار الرّضا «1»- ابن بابويه روايت نموده كه تميم بن عبد اللّه بن تميم الفرسى از پدر خود كه احمد بن سليمان نيشابورى به من خبر داد كه على بن جهم گفت: در مجلس مأمون حاضر بودم كه مأمون از حضرت رضا عليه السّلام پرسيد: يا بن رسول اللّه آيا نمى‌فرمائى كه انبياء معصومند؟

فرمود: بلى، از صغائر و كبائر منزه باشند.

گفت: چه فرمائى در فرمايش خدا «فَوَكَزَهُ مُوسى‌ فَقَضى‌ عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ».

فرمود: مراد آنست كه چون موسى در شهرى از مملكت فرعون داخل شد در وقت غفلت آنها كه ميان مغرب و عشا بود، دو مرد را ديد كه با هم قتال و جدال مى‌كنند يكى از گروه او بود و ديگرى از فرعون؛ به حكم خدا بر او مشت زد و او مرد. آنگاه گفت: اين خصومت كه ميان اين دو مرد است از كردار شيطان است نه آنچه موسى بر قبطى نمود از زدن و قتل.

مأمون گفت: پس به چه معنى باشد قول موسى‌ (رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي).

فرمود: مراد موسى از اين مناجات آن بود كه من قرار دادم نفس خود را در غير محل به جهت داخل شدن در اين شهر، پس بپوشان و مستور دار مرا از دشمنان خود تا بر من ظفر نيابند. پس حق تعالى او را مستور ساخت از ايشان آنگاه گفت: بار خدايا به آنچه بر من انعام فرمودى از كمال قوت تا بمرتبه‌اى كه به مشت زدن اين‌

«1» عيون اخبار الرضا (چ نجف 1390 هجرى) ج 1، ص 158.

جلد 10 - صفحه 114

مرد را بكشتم، پس نباشم هرگز مددكار مجرمان، بلكه مجاهده كنم در راه توبه اين قوت تا آنكه راضى باشى.

سيد مرتضى علم الهدى (رحمه اللّه) در تنزيه الانبياء اين آيه را به دو وجه بيان نموده:

1- آنكه مراد به ظلم، ترك ندب است كه تأخير قتل قبطى بود، و موسى به حجت بالغه در نصرت شيعه خود در قتل قبطى تعجيل نمود، ترك اولى كرده و از ثوابى كه مترتب بر ندب مى‌شد محروم مانده گفت: بر خود ستم كردم به نقص ثواب.

2- آنكه مشار اليه «هذا» عمل مقتول است، يعنى نزاع قبطى با سبطى از عمل شيطان بود و بدين جهت مستحق قتل بود، و قتل موسى از روى عمد نبود و اراده آن هم نداشت بلكه قصد او نصرت شيعه خود و تخليص او بود از قبطى و دفع ظلم او، نه آنكه مقصود موسى فى نفسه قتل او باشد و هر المى كه بر اين وجه واقع شود حسن، و عارى از قبح است، اگرچه مؤدى به قتل شده باشد، خواه قاتل دفع مكروه از خود نمايد يا از غير. اما استغفار موسى بر سبيل انقطاع و رجوع او بود به خدا و اعتراف به تقصير نعم او، يا از حيث تحريم نفس خود از ثواب بر ترك اولى و مراد از (فَغَفَرَ لَهُ) قبول استغفار و انقطاع او باشد «1». حاصل آنكه شرط در اين دو امر آنكه ضرر مقصود نباشد و قصد به تمامه دفع مكروه و منع از وقوع ضرر باشد، پس اگر در اين صورت منجر به ضرر شود قبيح نخواهد بود، و در قضيه موسى چنين بوده و انبياى عظام معصومند از گناه صغيره و كبيره و خطا قبل از نبوت و بعد از آن.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى‌ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «14» وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلى‌ حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى‌ فَقَضى‌ عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ «15» قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ «16» قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ «17» فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسى‌ إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ «18»

فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ يا مُوسى‌ أَ تُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ جَبَّاراً فِي الْأَرْضِ وَ ما تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ «19»

ترجمه‌

و چون رسيد بكمال قوّتش و معتدل شد عقل و ادراكش داديم او را فرمان و دانش و اينچنين جزا دهيم نيكوكاران را

و داخل شد در شهر در وقت غفلتى از اهل آن پس يافت دو مرد را كه كار زار ميكردند كه اين از پيروان او است و اين از دشمنان او پس بيارى طلبيد او را آنكه بود از پيروانش بر ضرر آنكه بود از دشمنانش پس مشت زد او را موسى پس كشت او را گفت اين بود از كار شيطان همانا او است دشمنى گمراه كننده آشكار

گفت پروردگار من همانا من ستم كردم بر خود پس بيامرز مرا پس آمرزيد او را همانا او است آمرزنده مهربان‌

گفت پروردگار من بسبب آنچه انعام فرمودى بر من پس نشوم پشتيبان گناهكاران‌

پس گشت در آنشهر ترسان و منتظر مى‌بود پس در اين هنگام آنكه بيارى طلبيده بود او را ديروز بفرياد رسى خواست او را گفت باو موسى همانا توئى گمراه آشكار

پس چون خواست كه حمله كند بآنكه او دشمن آن دو بود گفت اى موسى آيا ميخواهى بكشى مرا همچنانكه كشتى نفسى را ديروز نميخواهى جز اينكه باشى ستمكار در زمين و نميخواهى كه باشى از اصلاح كنندگان‌

تفسير

و چون حضرت موسى بكمال قوّت بدنى و رشد عقلى رسيد خداوند او را بمنصب نبوّت فائز و از علم و حكمت بهره‌مند فرمود و بناء خداوند بر اين است كه كليه نيكوكاران را بپاداش لايق خودشان برساند و كلمه اشدّ كه بمعناى قوت و توانائى است يا مفردى است بصورت جمع يا جمعى است كه مفرد ندارد يا مفردش شدّت است و مراد از استواء اعتدال قوى و كمال عقل و ادراك است و در معانى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه اشدّ هجده سال و استواء ملتحى شدن است و بعضى اشدّ را سى سال و استواء را چهل سال گفته‌اند و در هر حال مقدمات نيل آنحضرت باين سعادت عظمى بر حسب روايات ماثوره از ائمه اطهار و ظاهر اين آيات شريفه آنستكه او با عزّت و احترام نزد فرعون زيست فرمود تا بالغ شد و چون با فرعون در باب توحيد خداوند صحبت ميفرمود آن ملعون عازم قتل او گشت و حضرت از منزل او بيرون آمد و بنى اسرائيل سؤالاتى از او مينمودند و بتدريج معرفت بمقام او پيدا ميكردند تا يكى از مشايخ آنها كه داراى‌

جلد 4 صفحه 177

كتاب بود علائم و اوصاف منجى بنى اسرائيل را كه از اولاد لاوى بن يعقوب عليه السّلام است با آنحضرت تطبيق نمود و اسم او و پدرش را سؤال كرد و چون گفتند موسى بن عمران است از جاى جست و دست آنحضرت را بوسيد و مردم از او تبعيّت نمودند و بقدمهاى حضرت افتادند و بوسيدند و گرد او جمع شدند و شيعه او گشتند و اين خبر بگوش فرعون رسيد و او ميان بنى اسرائيل تفرقه انداخت و منع نمود آنها را از آنكه در اطراف آنحضرت باشند و او از مركز خارج و شبانه بهمان شهر يا بشهر ديگرى از شهرهاى فرعون وارد گرديد در بين نماز مغرب و عشاء يا در روز عيدى كه مردم مشغول بلهو و لعب بودند در هر حال وقتى بود كه مردم از حال او غفلت داشتند و ديد يكنفر از شيعيان اسرائيلى او با يكنفر قبطى از اتباع فرعون مشغول نزاعند و آن اسرائيلى استغاثه نمود از حضرت براى اعانت او بر دفع دشمن مهاجم خود و آنجناب اجابت فرمود و او را منع از تعرّض بشيعه خود كرد و او ممتنع نشد و حضرت خواست او را باز دارد در حاليكه غضب و تعصّب دينى بر او استيلا يافته بود مشتى باو زد كه فى الحال جان داد و حياتش بپايان رسيد و حكم خدا را بر او جارى فرمود چون كافر و مهاجم بمؤمن بود و فرمود اين تعرّض بمؤمن از عمل شيطان است كه مرتكب آن مستحق قتل ميشود و او دشمن اهل ايمان است و گمراه كننده آشكار بنى آدم و بعد روى نياز بدرگاه كار ساز آورده عرضه داشت كه من بخود ستم نمودم كه وارد اين شهر شدم و اين قتل خطائى از من سر زد مرا از ديده دشمنان بپوشان كه بر من ظفر نيابند و خداوند اجابت فرمود و او را از ديده دشمنان مستور داشت چون ذات اقدس او خطا پوش بندگان و مهربان بايشان است و اينكه از اين قتل تعبير بخطا شد باعتبار آن بود كه حضرت قصد قتل او را نداشت و آلت قتّاله استعمال ننمود و چنين قتلى عمدى نيست نه آنكه العياذ باللّه پيغمبر كه معصوم است خطا كار بوده بلكه او بوظيفه خود كه دفاع از نفس مؤمن بوده قيام فرموده حتى ميتوان گفت ترك اولى هم از او صادر نشده بلى محتمل است كه در دفع تعرّض قبطى ضرب كافى بوده و قتل از استيلاى غضب و تعصب دينى و قوّت بازوى حضرت ناشى شده باشد و او احتمال قصورى از خود در تحفّظ داده لذا چنانچه رسم بزرگان و اولياء خدا است در پيشگاه الهى اعتراف‌

جلد 4 صفحه 178

بتقصير و طلب مغفرت نموده و بنابراين جاى احتمال صدور ترك اولى است نه تحقّق آن آنهم خارج از اختيار و مستند بقوّه الهى و تعصب دينى كه عين مزيّت و فضيلت است و اقرار بگناه از آداب دعا و شعار عبوديّت در پيشگاه الهى و از لوازم قصور ممكن در مقابل واجب الوجود است و بهيچ وجه منافاتى با عصمت انبياء كه مختار اماميّه است ندارد و بعدا شكر خدا را بجا آورده براى آنكه نعمت قوّت و قدرتيكه باو داده صرف نموده و مينمايد در دفاع از اهل ايمان و جهاد در راه خدا نه پشتيبانى از مجرمان و كمك با ستم كاران و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه عرضه داشت پروردگارا براى نعمت قوّتى كه بمن عنايت فرمودى متعهد شدم كه هرگز كمك با گنه‌كاران ننمايم و بنظر حقير حسنى ندارد يا آنچه ذكر شد احسن است و در هر حال مشعر است بحسن اعانت مؤمنين و قبح معاونت ظالمين و در همان روز اين خبر منتشر در شهر شد كه موسى يكنفر از فرعونيان را كشت و فرداى آنروز در حاليكه حضرت خائف و مترصّد بود كه فرعونيان براى دستگيرى او و قصاص مقتولشان بيايند همان اسرائيلى ديروزى با قبطى ديگرى نزاع كرد و بحضرت استغاثه نمود و از او كمك خواست و آنجناب متغير شد و فرمود تو گمراهى هستى كه واضح است دورى تو از راه صواب چون اكنون كه غلبه با فرعونيان است نبايد هر روز با يكى از آنها مخاصمه نمود و با وجود اين بحال او رقت فرمود و خواست حمله كند بقبطى كه دشمن آنحضرت و اسرائيلى بود اسرائيلى براى آنكه حضرت او را غوىّ مبين خوانده بود تصوّر كرد ميخواهد باو حمله كند گفت ميخواهى مرا بكشى چنانچه ديروز يكنفر را كشتى معلوم ميشود تو ميخواهى ستمكار باشى در زمين بر مردم و نميخواهى از اصلاح كنندگان باشى در ميان آنها و بعضى گفته‌اند اين كلام را آن قبطى گفت چون واقعه ديروز را شنيده بود و فرار كرد و در حديث قمى ره از امام باقر عليه السّلام اينمعنى تأييد شده و اظهر از معناى سابق است ولى در حديث عيون از امام رضا عليه السّلام كه بيشتر معانى مذكوره در اين آيات از آن مستفاد است اشاره بمعناى اول شده بود و در مجمع آنرا باكثر مفسّرين نسبت داده است لذا قبلا ذكر شد و اللّه اعلم.

جلد 4 صفحه 179

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ رَب‌ِّ إِنِّي‌ ظَلَمت‌ُ نَفسِي‌ فَاغفِر لِي‌ فَغَفَرَ لَه‌ُ إِنَّه‌ُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِيم‌ُ «16»

‌گفت‌ موسي‌ پروردگار ‌من‌ بدرستي‌ ‌که‌ ‌من‌ ظلم‌ بنفس‌ ‌خود‌ كردم‌ ‌پس‌ بيامرز مرا ‌پس‌ خداوند آمرزيد ‌او‌ ‌را‌ محققا خداوند آمرزنده‌ مهربان‌ ‌است‌.

همين‌ ‌آيه‌ دلالت‌ صريح‌ دارد ‌بر‌ اينكه‌ قتل‌ قبطي‌ جايز بوده‌ زيرا ‌اگر‌ جايز نبود مورد مغفرت‌ نميشد زيرا جنبه‌ حق‌ الناسي‌ داشته‌ و ظلم‌ ‌در‌ حق‌ ‌او‌ ‌شده‌ و ‌تا‌ مظلوم‌ راضي‌ نشود ‌ يا ‌ قصاص‌ و ديه‌ داده‌ نشود خداوند نميامرزد چنانچه‌ ‌در‌ حديث‌ قدسي‌ ميفرمايد:

«و عزتي‌ و جلالي‌ ‌لا‌ يجوزني‌ ظلم‌ ظالم‌»

‌پس‌ همين‌ ترك‌ اولي‌ بوده‌ و انبياء همين‌ ترك‌ اولي‌ ‌را‌ گناه‌ بزرگ‌ ميدانند و طلب‌ مغفرت‌ ميكنند چنانچه‌ آدم‌ و زوجه‌ ‌او‌ قالا رَبَّنا ظَلَمنا أَنفُسَنا وَ إِن‌ لَم‌ تَغفِر لَنا وَ تَرحَمنا لَنَكُونَن‌َّ مِن‌َ الخاسِرِين‌َ (اعراف‌ ‌آيه‌ 23) و ميفرمايد فَتَلَقّي‌ آدَم‌ُ مِن‌ رَبِّه‌ِ كَلِمات‌ٍ فَتاب‌َ عَلَيه‌ِ إِنَّه‌ُ هُوَ التَّوّاب‌ُ الرَّحِيم‌ُ (بقره‌ ‌آيه‌ 37) و ‌در‌ حق‌ نوح‌ ‌در‌ جمله‌ «إِن‌َّ ابنِي‌ مِن‌ أَهلِي‌» ‌تا‌ آنجا ‌که‌ ميگويد رَب‌ِّ إِنِّي‌ أَعُوذُ بِك‌َ أَن‌ أَسئَلَك‌َ ما لَيس‌َ لِي‌ بِه‌ِ عِلم‌ٌ وَ إِلّا تَغفِر لِي‌ وَ تَرحَمنِي‌ أَكُن‌ مِن‌َ الخاسِرِين‌َ (هود ‌آيه‌ 47 ‌الي‌ 49) لذا:

قال‌َ رَب‌ِّ إِنِّي‌ ظَلَمت‌ُ نَفسِي‌ فَاغفِر لِي‌ ظلم‌ بنفس‌ همان‌ ترك‌ اولي‌ ‌بود‌ گفتند

«حسنات‌ الأبرار سيئات‌ المقربين‌»

‌در‌ خارج‌ ‌ما مشاهده‌ ميكنيم‌ بعضي‌ افعال‌ ‌از‌ اطفال‌ خوب‌ ‌است‌ و دليل‌ ‌بر‌ كمال‌ ‌او‌ ‌است‌ و همين‌ افعال‌ ‌از‌ آدم‌ بزرگ‌ قبيح‌ ‌است‌ ‌حتي‌ عالم‌ ‌با‌ جاهل‌ تفاوت‌ دارد ‌در‌ خبر ‌است‌

«يغفر للجاهل‌ سبعين‌ ذنبا ‌حتي‌ يغفر للعالم‌ ذنبا واحدا»

و دارد

«اشد ‌النّاس‌ حسرة يوم القيمه‌ العالم‌ التارك‌ لعلمه‌»

و دارد

«‌ان‌ اهل‌ النار يتأذون‌ ‌من‌ ريح‌ العالم‌ التارك‌ لعلمه‌»

‌از‌ ‌هر‌ كسي‌ يك‌ نوع‌ توقعي‌ ‌است‌ انبيايي‌ ‌که‌ داراي‌ مقام‌ عصمت‌ و طهارت‌ و نبوت‌ هستند

جلد 14 - صفحه 216

ترك‌ اولي‌ سزاوار نيست‌ ‌از‌ ‌آنها‌ و گمان‌ نكنيد ‌که‌ ترك‌ اولي‌ فعل‌ مكروهيست‌ بلكه‌ ‌با‌ مستحبات‌ بسيار ‌با‌ فضيلت‌ ‌هم‌ سازش‌ دارد مثلا ده‌ عمل‌ مستحب‌ّ ‌با‌ فضيلت‌ ‌باشد‌ مثل‌ تلاوت‌ قرآن‌، اشتغال‌ باذكار، گريه‌ ‌از‌ خوف‌ الهي‌، صلوة نافله‌، صدقات‌ مندوبه‌، احسان‌ ‌به‌ بنده‌گان‌ و امثال‌ اينها لكن‌ افضل‌ ‌از‌ همه‌ ‌آنها‌ ارشاد و هدايت‌ ‌است‌ ‌اگر‌ اشتغال‌ بآنها پيدا كرد البته‌ مثوبت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ درك‌ ميكند لكن‌ ترك‌ اولي‌ كرده‌ لذا ‌در‌ حق‌ ‌اينکه‌ چهارده‌ نور پاك‌ ‌ما معتقديم‌ ‌که‌ ‌حتي‌ ترك‌ اولي‌ ‌هم‌ ‌از‌ ‌آنها‌ صادر نشده‌ و لذا افضل‌ ‌از‌ همه‌ انبياء و رسل‌ هستند.

فَغَفَرَ لَه‌ُ إِنَّه‌ُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِيم‌ُ

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 16)- سپس قرآن از قول موسی چنین می‌گوید: «او گفت: پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم، مرا ببخش، پس خداوند او را بخشید، که او غفور رحیم است» (قالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).

مسلما موسی در اینجا گناهی مرتکب نشد، بلکه در واقع ترک اولائی از او سر زد که نمی‌بایست چنین بی‌احتیاطی کند.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع