قالَ رَبِ: گفت موسى اى پروردگار من، بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَ: به سبب آنچه
«1» تنزيه الانبياء (منشورات الشريف الرضى- قم) ص 67- 68.
جلد 10 - صفحه 115
انعام فرمودى بر من از مغفرت و دفع ايذاء دشمنان از من، فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ: پس هرگز نباشم مددكار و هم پشت براى گناهكاران، يعنى به آن نعمتى كه به من مرحمت فرمودى، هميشه معاون و پشتيبان اولياى تو باشم مانند ابن سبطى، نه ظهير اهل كفر، چون قبطى.
تبصره: آيه شريفه دال است بر آنكه: اعانت و پشتيبانى مجرمين، معصيت؛ و معاونت مؤمنين، طاعت باشد؛ و اشعار بر آنكه موسى اعانت نموده آن كسى را كه ظاهرا مؤمن بود و مخالفت نموده با آنكه به ظاهر كافر بود. و نيز آيه شريفه تحذير است اهل قرآن را كه اعانت ظلمه نمايند، زيرا عاقبتش وخيم خواهد بود.
در ثواب الاعمال شيخ صدوق (رحمه اللّه) روايت نموده كه فرمود پيغمبر: بر شما باد به دورى نمودن از ابواب سلطان و حواشى آن، پس بدرستى كه نزديكترين شما به ابواب سلطان و حواشى او، دورترين شما است از خداوند عزّ و جلّ. و هر كه مقدم دارد سلطان را بر خدا در فرمانبردارى، مىبرد خدا از او پرهيزكارى را، و قرار دهد او را حيران «1».
و نيز پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اذا كان يوم القيمة نادى مناد اين الظّلمة و اعوانهم و من لاق لهم دواة و ربط لهم كيسا او مدّلهم مدّة قلم فاحشروهم معهم «2».
فرمود: زمانى كه روز قيامت شود، ندا كند منادى: كجايند ظلمه و اعوان ظلمه و كسى كه سياهى به دوات آنها نموده يا كيسه آنها را بسته يا قلمى براى آنها تراشيده؛ محشور گردانيد اينها را با آن ظلمه.
در مجمع- نقل نموده كه شخصى به عطا ابن رياح گفت: برادر من براى فلانى قلم زنى مىكند و زياده از دخل و خرج او چيزى نمىنويسد، و اگر ترك كند عيال او بشدت فقر و فاقه گرفتار مىشود. گفت: آيا نشنيدى قول مرد صالح را كه (ربّ بما انعمت علىّ فلن اكون ظهيرا للمجرمين) «3».
«1» ثواب الاعمال و عقاب الاعمال (چ حيدرى 1391 هجرى) ص 310 حديث 2.
و نيز يكى از صلحاى امت در ديوان رفت براى شفاعت تا دفع ظلم كند از مظلومى، صاحب ديوان گفت: قلمى براى من بتراش تا بنويسم كسى به اين شخص تعدى نكند. قلم تراشيد، پس نوشت حاكم براى دفع ظلم از آن شخص؛ قلم را كه گذارد، آن صالح سر قلم را شكست. پرسيد: چرا چنين كردى؟ فرمود:
ترسيدم بدين قلم چيزى به ظلم بر كسى نويسى و من از جمله ياران ظالمان باشم.
و چون رسيد بكمال قوّتش و معتدل شد عقل و ادراكش داديم او را فرمان و دانش و اينچنين جزا دهيم نيكوكاران را
و داخل شد در شهر در وقت غفلتى از اهل آن پس يافت دو مرد را كه كار زار ميكردند كه اين از پيروان او است و اين از دشمنان او پس بيارى طلبيد او را آنكه بود از پيروانش بر ضرر آنكه بود از دشمنانش پس مشت زد او را موسى پس كشت او را گفت اين بود از كار شيطان همانا او است دشمنى گمراه كننده آشكار
گفت پروردگار من همانا من ستم كردم بر خود پس بيامرز مرا پس آمرزيد او را همانا او است آمرزنده مهربان
گفت پروردگار من بسبب آنچه انعام فرمودى بر من پس نشوم پشتيبان گناهكاران
پس گشت در آنشهر ترسان و منتظر مىبود پس در اين هنگام آنكه بيارى طلبيده بود او را ديروز بفرياد رسى خواست او را گفت باو موسى همانا توئى گمراه آشكار
پس چون خواست كه حمله كند بآنكه او دشمن آن دو بود گفت اى موسى آيا ميخواهى بكشى مرا همچنانكه كشتى نفسى را ديروز نميخواهى جز اينكه باشى ستمكار در زمين و نميخواهى كه باشى از اصلاح كنندگان
تفسير
و چون حضرت موسى بكمال قوّت بدنى و رشد عقلى رسيد خداوند او را بمنصب نبوّت فائز و از علم و حكمت بهرهمند فرمود و بناء خداوند بر اين است كه كليه نيكوكاران را بپاداش لايق خودشان برساند و كلمه اشدّ كه بمعناى قوت و توانائى است يا مفردى است بصورت جمع يا جمعى است كه مفرد ندارد يا مفردش شدّت است و مراد از استواء اعتدال قوى و كمال عقل و ادراك است و در معانى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه اشدّ هجده سال و استواء ملتحى شدن است و بعضى اشدّ را سى سال و استواء را چهل سال گفتهاند و در هر حال مقدمات نيل آنحضرت باين سعادت عظمى بر حسب روايات ماثوره از ائمه اطهار و ظاهر اين آيات شريفه آنستكه او با عزّت و احترام نزد فرعون زيست فرمود تا بالغ شد و چون با فرعون در باب توحيد خداوند صحبت ميفرمود آن ملعون عازم قتل او گشت و حضرت از منزل او بيرون آمد و بنى اسرائيل سؤالاتى از او مينمودند و بتدريج معرفت بمقام او پيدا ميكردند تا يكى از مشايخ آنها كه داراى
جلد 4 صفحه 177
كتاب بود علائم و اوصاف منجى بنى اسرائيل را كه از اولاد لاوى بن يعقوب عليه السّلام است با آنحضرت تطبيق نمود و اسم او و پدرش را سؤال كرد و چون گفتند موسى بن عمران است از جاى جست و دست آنحضرت را بوسيد و مردم از او تبعيّت نمودند و بقدمهاى حضرت افتادند و بوسيدند و گرد او جمع شدند و شيعه او گشتند و اين خبر بگوش فرعون رسيد و او ميان بنى اسرائيل تفرقه انداخت و منع نمود آنها را از آنكه در اطراف آنحضرت باشند و او از مركز خارج و شبانه بهمان شهر يا بشهر ديگرى از شهرهاى فرعون وارد گرديد در بين نماز مغرب و عشاء يا در روز عيدى كه مردم مشغول بلهو و لعب بودند در هر حال وقتى بود كه مردم از حال او غفلت داشتند و ديد يكنفر از شيعيان اسرائيلى او با يكنفر قبطى از اتباع فرعون مشغول نزاعند و آن اسرائيلى استغاثه نمود از حضرت براى اعانت او بر دفع دشمن مهاجم خود و آنجناب اجابت فرمود و او را منع از تعرّض بشيعه خود كرد و او ممتنع نشد و حضرت خواست او را باز دارد در حاليكه غضب و تعصّب دينى بر او استيلا يافته بود مشتى باو زد كه فى الحال جان داد و حياتش بپايان رسيد و حكم خدا را بر او جارى فرمود چون كافر و مهاجم بمؤمن بود و فرمود اين تعرّض بمؤمن از عمل شيطان است كه مرتكب آن مستحق قتل ميشود و او دشمن اهل ايمان است و گمراه كننده آشكار بنى آدم و بعد روى نياز بدرگاه كار ساز آورده عرضه داشت كه من بخود ستم نمودم كه وارد اين شهر شدم و اين قتل خطائى از من سر زد مرا از ديده دشمنان بپوشان كه بر من ظفر نيابند و خداوند اجابت فرمود و او را از ديده دشمنان مستور داشت چون ذات اقدس او خطا پوش بندگان و مهربان بايشان است و اينكه از اين قتل تعبير بخطا شد باعتبار آن بود كه حضرت قصد قتل او را نداشت و آلت قتّاله استعمال ننمود و چنين قتلى عمدى نيست نه آنكه العياذ باللّه پيغمبر كه معصوم است خطا كار بوده بلكه او بوظيفه خود كه دفاع از نفس مؤمن بوده قيام فرموده حتى ميتوان گفت ترك اولى هم از او صادر نشده بلى محتمل است كه در دفع تعرّض قبطى ضرب كافى بوده و قتل از استيلاى غضب و تعصب دينى و قوّت بازوى حضرت ناشى شده باشد و او احتمال قصورى از خود در تحفّظ داده لذا چنانچه رسم بزرگان و اولياء خدا است در پيشگاه الهى اعتراف
جلد 4 صفحه 178
بتقصير و طلب مغفرت نموده و بنابراين جاى احتمال صدور ترك اولى است نه تحقّق آن آنهم خارج از اختيار و مستند بقوّه الهى و تعصب دينى كه عين مزيّت و فضيلت است و اقرار بگناه از آداب دعا و شعار عبوديّت در پيشگاه الهى و از لوازم قصور ممكن در مقابل واجب الوجود است و بهيچ وجه منافاتى با عصمت انبياء كه مختار اماميّه است ندارد و بعدا شكر خدا را بجا آورده براى آنكه نعمت قوّت و قدرتيكه باو داده صرف نموده و مينمايد در دفاع از اهل ايمان و جهاد در راه خدا نه پشتيبانى از مجرمان و كمك با ستم كاران و بعضى گفتهاند مراد آنستكه عرضه داشت پروردگارا براى نعمت قوّتى كه بمن عنايت فرمودى متعهد شدم كه هرگز كمك با گنهكاران ننمايم و بنظر حقير حسنى ندارد يا آنچه ذكر شد احسن است و در هر حال مشعر است بحسن اعانت مؤمنين و قبح معاونت ظالمين و در همان روز اين خبر منتشر در شهر شد كه موسى يكنفر از فرعونيان را كشت و فرداى آنروز در حاليكه حضرت خائف و مترصّد بود كه فرعونيان براى دستگيرى او و قصاص مقتولشان بيايند همان اسرائيلى ديروزى با قبطى ديگرى نزاع كرد و بحضرت استغاثه نمود و از او كمك خواست و آنجناب متغير شد و فرمود تو گمراهى هستى كه واضح است دورى تو از راه صواب چون اكنون كه غلبه با فرعونيان است نبايد هر روز با يكى از آنها مخاصمه نمود و با وجود اين بحال او رقت فرمود و خواست حمله كند بقبطى كه دشمن آنحضرت و اسرائيلى بود اسرائيلى براى آنكه حضرت او را غوىّ مبين خوانده بود تصوّر كرد ميخواهد باو حمله كند گفت ميخواهى مرا بكشى چنانچه ديروز يكنفر را كشتى معلوم ميشود تو ميخواهى ستمكار باشى در زمين بر مردم و نميخواهى از اصلاح كنندگان باشى در ميان آنها و بعضى گفتهاند اين كلام را آن قبطى گفت چون واقعه ديروز را شنيده بود و فرار كرد و در حديث قمى ره از امام باقر عليه السّلام اينمعنى تأييد شده و اظهر از معناى سابق است ولى در حديث عيون از امام رضا عليه السّلام كه بيشتر معانى مذكوره در اين آيات از آن مستفاد است اشاره بمعناى اول شده بود و در مجمع آنرا باكثر مفسّرين نسبت داده است لذا قبلا ذكر شد و اللّه اعلم.
از اينکه آيه استفاده ميشود که همراهي و اعانت كفار و مشركين و ظلمه و فساق و فجار جائز نيست زيرا تمام اينها مصداق مجرم هستند و مخصوصا در اخبار بسيار مذمت از اعانت ظالم شده حتي دارد