آیه 14 سوره لقمان
<<13 | آیه 14 سوره لقمان | 15>> | ||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و ما به هر انسانی سفارش کردیم که در حقّ پدر و ما در خود نیکی کن خصوص مادر که چون بار حمل فرزند برداشته و تا مدّت دو سال که طفل را از شیر باز گرفته (هر روز) بر رنج و ناتوانیش افزوده است، (و فرمودیم که) شکر من و شکر پدر و مادرت بجای آور، که بازگشت (خلق) به سوی من خواهد بود.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- وهن: ضعف و ناتوانى طبرسى معنى وَهْناً عَلى وَهْنٍ را «ضعفا على ضعف» فرموده است.
- فصال: بريدن از شير فصل در اصل به معنى بريدن و جدا كردن است اقرب الموارد فصال را اسم مصدر گفته است اين كلمه فقط دو بار در قرآن آمده است وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً احقاف/ 15.[۱]
نزول
ابن شهر آشوب از ابان بن تغلب و او از امام صادق علیهالسلام نقل نماید که فرمود: درباره رسول خدا صلى الله علیه و آله و على مرتضى علیهالسلام نازل گردیده است، چنانچه از پیامبر روایت شده که فرمود: «انا و على ابوا هذه الامة؛ من و على پدران این امت مى باشیم» و نیز روایت گردیده که فرمود: «انا و على مولى هذه الامّة».[۲]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ «14»
و ما انسان را دربارهى پدر و مادرش سفارش كرديم، مادرش او را حمل كرد، در حالى كه هر روز ناتوانتر مىشد، (و شير دادن) و از شير گرفتنش در دو سال است، (به او سفارش كرديم كه) براى من و پدر و مادرت سپاس گزار، كه بازگشت (همه) فقط به سوى من است.
نکته ها
كلمهى «وَهْنٍ»، به معناى ضعف جسمانى است، چنانكه «توهين» به معناى تضعيفِ شخصيّت است.
دايرهى احسان، گستردهتر از انفاق است. احسان، شامل هر نوع محبّت و خدمت مىشود، ولى انفاق معمولًا در كمكهاى مالى به كار مىرود. در قرآن كريم، احسان به والدين در كنار توحيد مطرح شده است. «وَ قَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» «2»
در آيه مورد بحث، ابتدا دربارهى نيكى به والدين سفارش شده، سپس به دوران باردارى مادر اشاره كرده تا وجدان اخلاقى انسان را تحريك و بيدار كند و به او تذكّر دهد كه گذشتهها را فراموش نكند. همواره به ياد داشته باشد كه مادرش او را حمل كرد و از شيرهى
«1». فاطر، 40.
«2». اسراء، 23.
جلد 7 - صفحه 250
جانش به او داد و به خاطر آسايش او از خواب و خوراك خود صرف نظر كرد كه هيچ كس حاضر نبود چنين زحمت هايى را تحمّل كند. چون حقّ مادر بيشتر در معرض تضييع است و يا حقّ او بيش از پدر است، خداوند سفارش مخصوص نموده است.
والدين و فرزند، حقوق متقابل دارند، در آيهى قبل موعظه پدر نسبت به فرزند مطرح شد، و در اين آيه احسان و سپاس فرزند نسبت به والدين.
پیام ها
1- از سخن حقّ پيروى كنيم، چه موعظهى بندهى خدا باشد، «لُقْمانُ» و چه وصيّت خداوند سبحان. «وَصَّيْنَا»
2- همهى انسانها، در هر رتبه و شرايطى كه باشند مديون والدين هستند. «وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ» ( «الْإِنْسانَ»، شامل همهى مردم مىشود)
3- احترام والدين، حقّى است انسانى نه فقط اسلامى، حتّى والدين كافر را بايد احسان نمود. «وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ»
4- آن كه زحمت بيشترى مىكشد، بايد به صورت ويژه تقدير شود و نامش جداگانه برده شود. «بِوالِدَيْهِ- أُمُّهُ»
5- در فرمانهاى عمومى، بايد استدلال نيز عام باشد. (چون مخاطب، همه انسانها هستند، باردارى مادران مطرح است كه مربوط به همهى مردم است و هر انسانى مادر دارد). «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ»
6- به بهانه آن كه كارى، وظيفهى طبيعى فردى است، نبايد از سپاس و احسان او، شانه خالى كنيم. (باردارى، امرى طبيعى است، ولى ما مسئوليّت داريم كه به مادر احترام گذاريم و از زحمات او قدردانى كنيم). «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ»
7- يادى از گذشتهها كنيم تا روحيّهى شكرگزارى در ما زنده شود. «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ»
8- دوران باردارى و شيردادن، از عوامل پديدآورندهى حقوق مادر بر فرزند و مهمترين دوران شكلگيرى شخصيّت فرزند است. حَمَلَتْهُ أُمُّهُ ... وَ فِصالُهُ
9- جدا كردن كودك از شير مىتواند در خلال دو سال باشد و واجب نيست بعد
جلد 7 - صفحه 251
از پايان دو سال باشد. (كلمهى «فصال»، به معناى بازگرفتن كودك از شير است و «فِي عامَيْنِ»، نشان آن است كه در لابلاى دو سال نيز مىتوان كودك را از شير گرفت، گرچه بهتر است دو سال تمام شود.)
10- تحمّل سختى در راه انجام وظيفه، سرچشمهى پيدايش حقوق فوق العاده است. كسانى كه با وجود ضعف و خستگى بار مسئوليّتى را بر دوش مىكشند، حقّ بيشترى بر انسان دارند. «وَهْناً عَلى وَهْنٍ»
11- سپاسگزارى از والدين، از جايگاه والايى نزد خداوند برخوردار است. «أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ» بعد از شكر خداوند، تشّكر از والدين مطرح است.
12- سرانجام همهى ما به سوى خداست، پس از ناسپاسى نسبت به والدين بترسيم. «إِلَيَّ الْمَصِيرُ»
13- ايمان به رستاخيز، انگيزهى عمل صالح از جمله احسان به والدين است.
«إِلَيَّ الْمَصِيرُ»
14- حقِّ خداوند، بر حقّ والدين مقدّم است. «أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ» تشكّر و احسان به والدين، ما را از خداوند غافل نكند.
در پايانِ پيامهاى اين آيه، به طور گذرا به دو بحثِ احسان به والدين و شكر خداوند، اشاره اجمالى داريم:
احسان به والدين
در آيههاى 83 سورهى بقره، 36 سورهى نساء، 151 سورهى انعام و 23 سورهى اسراء در رابطه با احسان به والدين سفارش شده، ولى در سورهى لقمان، احسان به والدين به صورت وصيّت الهى مطرح شده است.
در موارد متعدّدى از قرآن، تشكّر از والدين در كنار تشكّر از خدا مطرح شده و در بعضى موارد نيز به زحمات طاقت فرساى مادر اشاره شده است.
جايگاه والدين به قدرى بلند است كه در آيهى بعد مىفرمايد: اگر والدين تلاش كردند تو را به سوى شرك گرايش دهند، از آنان اطاعت نكن، ولى باز هم رفتار نيكوى خود را با آنان قطع
جلد 7 - صفحه 252
نكن. يعنى حتّى در مواردى كه نبايد از آنان اطاعت كرد، نبايد آنها را ترك كرد.
آرى، احترام به والدين از حقوق انسانى است، نه از حقوق اسلامى، از حقوق دائمى است، نه از حقوق موسمى و موقّت.
در روايات مىخوانيم كه احسان به والدين در همه حال لازم است، خوب باشند يا بد، زنده باشند يا مرده.
پيامبر را ديدند كه از خواهر رضاعى خود بيش از برادر رضاعىاش احترام مىگيرد، دليل آن را پرسيدند، حضرت فرمود: «چون اين خواهر بيشتر به والدينش احترام مىگذارد». «1»
در قرآن مىخوانيم كه حضرت يحيى و حضرت عيسى عليهما السلام هر دو مأمور بودند به مادران خويش احترام گذارند. «2»
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «بعد از نماز اوّل وقت، كارى بهتر از احترام به والدين نيست». «3»
در كربلا، پدرى را شهيد كردند و فرزندش به يارى امام برخواست. امام حسين عليه السلام به فرزند فرمود: «برگرد، زيرا مادرت داغ شوهر ديده و شايد تحمّل داغ تو را نداشته باشد. جوان گفت:
مادرم مرا به ميدان فرستاده است». «4»
گسترهى معناى والدين
در فرهنگ اسلام، به رهبر آسمانى، معلّم و مربّى و پدرِ همسر نيز پدر گفته مىشود.
در روزهاى پايانى عمر پيامبر كه حضرت در بستر بيمارى بودند، به على عليه السلام فرمودند: به ميان مردم برو و با صداى بلند بگو:
لعنت خدا بر هر كس كه عاقّ والدين باشد،
لعنت خدا بر هر بردهاى كه از مولايش بگريزد،
لعنت خدا بر هر كسى كه حقّ اجير و كارگر را ندهد.
حضرت على عليه السلام آمد و در ميان مردم اين جملات را گفت و برگشت. بعضى از اصحاب اين
«1». كافى، ج 2، ص 161.
«2». مريم، 14 و 32.
«3». ميزان الحكمه.
«4». اعيان الشيعه، ج 1، ص 607.
جلد 7 - صفحه 253
پيام را ساده پنداشتند و پرسيدند: ما دربارهى احترام به والدين و مولا و اجير قبلًا اين گونه سخنان را شنيده بوديم، اين پيام تازهاى نبود كه پيامبر از بستر بيمارى براى ما بفرستد.
حضرت كه متوجّه شد مردم عمق پيام او را درك نكردهاند، بار ديگر على عليه السلام را فرستاد و فرمود: به مردم بگو:
مُرادم از عاقّ والدين، عاق كردن رهبر آسمانى است. يا علىّ! من و تو پدر اين امّت هستيم و كسى كه از ما اطاعت نكند عاقّ ما مىشود.
من و تو مولاى اين مردم هستيم و كسانى كه از ما فرار كنند، مورد قهر خدا هستند.
من و تو براى هدايت اين مردم اجير شدهايم و كسانى كه حقّ اجير را ندهند، مورد لعنت خدا هستند.
در اين ماجرا ملاحظه مىفرماييد كه گرچه احسان و اطاعت از والدين يك معناى معروف و رسمى دارد، ولى در فرهنگ اسلام مسأله از اين گستردهتر است.
شكر خداوند
خداوند، نيازى به عبادت و تشكّر ما ندارد و قرآن، بارها به اين حقيقت اشاره نموده و فرموده است: خداوند از شما بىنياز است. «1» ولى توجّه ما به او، مايهى عزّت و رشد خود ماست، همان گونه كه خورشيد نيازى به ما ندارد، اين ما هستيم كه اگر منازل خود را رو به خورشيد بسازيم، از نور و روشنايى آن استفاده مىكنيم.
يكى از ستايشهايى كه خداوند در قرآن از انبيا دارد، داشتن روحيهى شكرگزارى است.
مثلًا دربارهى حضرت نوح با آن همه صبر و استقامتى كه در برابر بىوفايى همسر، فرزند و مردم متحمّل شد، خداوند از شكر او ياد كرده و او را شاكر مىنامد. «كانَ عَبْداً شَكُوراً» «2»
بارها خداوند از ناسپاسى اكثر مردم شكايت كرده است.
البتّه توفيق شكر خداوند را بايد از خدا خواست، همان گونه كه حضرت سليمان از او چنين
«1». نمل، 40؛ لقمان، 12 و زمر، 7.
«2». اسراء، 3.
جلد 7 - صفحه 254
درخواست كرد: «رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ» «1»* ما غالباً تنها به نعمتهايى كه هر روز با آنها سر و كار داريم توجّه مىكنيم و از بسيارى نعمتها غافل هستيم، از جمله آنچه از طريق نياكان و وراثت به ما رسيده و يا هزاران بلا كه در هر آن از ما دور مىشود و يا نعمتهاى معنوى، مانند ايمان به خدا و اولياى او، يا تنفّر از كفر و فسق و گناه كه خداوند در قرآن از آن چنين ياد كرده است: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ» «2»
علاوه بر آنچه بيان كرديم، بخشى از دعاهاى معصومين نيز توجّه به نعمتهاى الهى و شكر و سپاس آنهاست، تا روح شكرگزارى را در انسان زنده و تقويت كند.
شكر الهى، گاهى با زبان و گفتار است و گاهى با عمل و رفتار.
در حديث مىخوانيم: هرگاه نعمتى از نعمتهاى الهى را ياد كرديد، به شكرانهى آن صورت بر زمين گذارده و سجده كنيد و حتّى اگر سوار بر اسب هستيد، پياده شده و اين كار را انجام دهيد و اگر نمىتوانيد، صورت خود را بر بلندى زين اسب قرار دهيد و اگر اين كار را هم نمىتوانيد، صورت را بر كف دست قرار داده و خدا را شكر كنيد. «3»
نمونههاى شكر عملى
1. نماز، بهترين نمونهى شكر خداوند است. خداوند به پيامبرش مىفرمايد: به شكرانهى اينكه ما به تو «كوثر» و خير كثير داديم، نماز بر پا كن. «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ. فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ» «4»
2. روزه؛ چنانكه پيامبران الهى به شكرانه نعمتهاى خداوند، روزه مىگرفتند. «5» 3. خدمت به مردم. قرآن مىفرمايد: اگر بىسوادى از باسوادى درخواست نوشتن كرد، سر باز نزند و به شكرانه سواد، نامهى او را بنويسد. «وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ» «6» در
«1» نمل 19 ( «اورعنى» يعنى به من الهام و عشق و علاقه نسبت به شكر هايت مرحمت فرما)
«2» حجرات 7
«3» كافى باب الشكر حديث 25.
«4» كوثر 1 2
«5» وسائل ج 10 ص 446
«6» بقره 282.
جلد 7 - صفحه 255
اينجا نامه نوشتن كه خدمت به مردم است، نوعى شكر نعمت سواد دانسته شده است.
4. قناعت. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: «كن قنعا تكن اشكر الناس» «1» قانع باش تا شاكرترين مردم باشى.
5. يتيم نوازى. خداوند به پيامبرش مىفرمايد: به شكرانهى اينكه يتيم بودى و ما به تو مأوا داديم، پس يتيم را از خود مران. «فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ» «2»
6. كمك به محرومان و نيازمندان. خداوند به پيامبرش مىفرمايد: به شكرانهى اينكه نيازمند بودى و ما تو را غنى كرديم، فقيرى را كه به سراغت آمده از خود مران. «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» «3»
7. تشكّر از مردم. خداوند به پيامبرش مىفرمايد: براى تشكّر و تشويق زكات دهندگان، بر آنان درود بفرست، زيرا درود تو، آرامبخش آنان است. «وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» «4»
تشكّر از مردم تشكر از خداوند است، همان گونه كه در روايت آمده است: كسى كه از مخلوق تشكّر نكند، از خداوند شكرگزارى نكرده است. «من لم يشكر المنعم من المخلوقين لم يشكر الله» «5»
تلخىها هم تشكّر مىخواهد
قرآن مىفرمايد: «عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ» «6» چه بسيار چيزهايى كه شما دوست نداريد، ولى در حقيقت به نفع شماست و چهبسيار چيزهايى كه شما دوست داريد، ولى به ضرر شماست.
اگر بدانيم؛ ديگران مشكلات بيشترى دارند.
اگر بدانيم؛ مشكلات، توجّه ما را به خداوند بيشتر مىكند.
اگر بدانيم؛ مشكلات، غرور ما را مىشكند و سنگدلى ما را برطرف مىكند.
«1». مستدرك، ج 11، ح 12676.
«2». ضحى، 9.
«3». ضحى، 10.
«4». توبه، 103.
«5». عيونالاخبار، ج 2، ص 24.
«6». بقره، 216.
جلد 7 - صفحه 256
اگر بدانيم؛ مشكلات، ما را به ياد دردمندان مىاندازد.
اگر بدانيم؛ مشكلات، ما را به فكر دفاع و ابتكار مىاندازد.
اگر بدانيم؛ مشكلات، ارزش نعمتهاى گذشته را به ما يادآورى مىكند.
اگر بدانيم؛ مشكلات، كفّارهى گناهان است.
اگر بدانيم؛ مشكلات، سبب دريافت پاداشهاى اخروى است.
اگر بدانيم؛ مشكلات، هشدار و زنگ بيدارباش قيامت است.
اگر بدانيم؛ مشكلات، سبب شناسايى صبر خود و يا سبب شناسايى دوستان واقعى است.
و اگر بدانيم؛ ممكن بود مشكلات بيشتر يا سختترى براى ما پيش آيد، خواهيم دانست كه تلخىهاى ظاهرى نيز در جاى خود شيرين است.
آرى، براى كودك، خرما شيرين و پياز و فلفل تند و ناخوشايند است؛ امّا براى والدين كه رشد و بينش بيشترى دارند، ترش و شيرين هردو خوشايند است.
حضرت على عليه السلام در جنگ احد فرمود: شركت در جبهه از مواردى است كه بايد شكر آن را انجام داد. «و لكن من مواطن البشرى و الشكر» «1» و دختر او حضرت زينب عليها السلام در پاسخ جنايتكاران بنىاميّه فرمود: در كربلا جز زيبايى نديدم. «ما رأيت الا جميلا» «2»
به يكى از اولياى خدا گفته شد حقّ تشكّر از خداوند را بجا آور. او گفت: من از تشكّر و سپاس او ناتوانم. خطاب آمد: بهترين شكر همين است كه اقرار كنى من توان شكر او را ندارم.
سعدى گويد:
از دست و زبان كه برآيد
كز عهده شكرش به درآيد
بنده همان به كه زتقصير خويش
عذر به درگاه خدا آورد
«1». نهجالبلاغه، خطبه 156.
«2». بحار، ج 45، ص 116.
تفسير نور(10جلدى)، ج7، ص: 257
پانویس
- پرش به بالا ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی،، ج8، ص: 246
- پرش به بالا ↑ البرهان فی تفسیر القرآن.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.