آیه 13 سوره لقمان

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ ۖ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ

مشاهده آیه در سوره


<<12 آیه 13 سوره لقمان 14>>
سوره : سوره لقمان (31)
جزء : 21
نزول : مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

و (یاد کن) وقتی که لقمان در مقام پند و موعظه به فرزندش گفت: ای پسر عزیزم، هرگز شرک به خدا نیاور که شرک بسیار ظلم بزرگی است.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

When Luqman said to his son, as he advised him: ‘O my son! Do not ascribe any partners to Allah. Polytheism is indeed a great injustice.’

معانی کلمات آیه

«بُنَیَّ»: مصغّر ابن است و به (ی) متکلّم اضافه شده است.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ «13»

و (ياد كن) زمانى كه لقمان به پسرش در حال موعظه‌ى او گفت: فرزندم! چيزى را همتاى خدا قرار نده، زيرا كه شرك (به خدا)، قطعاً ستمى بزرگ است.

نکته ها

موعظه، يكى از راه‌هاى دعوت به حقّ است و هيچ كس از آن بى‌نياز نيست. يكى از نام‌هاى قرآن، موعظه است. «قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ» «1» و در كتاب‌هاى حديث، فصلى مخصوصِ مواعظ به چشم مى‌خورد.

در برخى روايات آمده است: گاهى پيامبر صلى الله عليه و آله به جبرئيل مى‌فرمود: «مرا موعظه كن». «2»

حضرت على عليه السلام نيز گاهى به بعضى از يارانش مى‌فرمود: «مرا موعظه كن، زيرا در شنيدن اثرى است كه در دانستن نيست». «3»

پیام ها

1- شيوه‌هاى تربيتِ فرزند را از بزرگان بياموزيم. «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ»

2- در موعظه بايد ابتدا، ذهن و حواسّ شنونده را به خود متوجّه كنيم. «يا بُنَيَّ»

3- موعظه بايد بر اساس حكمت باشد. وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ ... وَ هُوَ يَعِظُهُ‌

4- فرزند، به نصيحت نياز دارد. از فرزندانمان غافل نشويم. «قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ»

5- در تبليغ، ابتدا از نزديكان خود شروع كنيم. «قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ»

«1». يونس، 57.

«2». مواعظ صدوق، ص 92.

«3». ده گفتار، شهيد مطهرى، ص 224.

جلد 7 - صفحه 244

6- از بهترين راه‌هاى تربيت صحيح فرزند، گفتگوى صميمى با اوست. «وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ»

7- از رسالت‌هاى پدر نسبت به فرزند، موعظه است. «قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ»

8- با نوجوان بايد با زبان موعظه سخن گفت، نه سرزنش. «وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ»

9- موعظه بايد با محبّت و عاطفه همراه باشد. «يا بُنَيَّ»

10- يكى از شرايط تأثير موعظه، احترام و شخصيّت دادن به طرف مقابل است.

«يا بُنَيَّ»

11- در ارشاد و موعظه، مسايل اصلى را در اولويّت قرار دهيم. يَعِظُهُ‌ ... لا تُشْرِكْ‌

12- مهم‌ترين و محورى‌ترين بُعد حكمت، توحيد است. آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ ... قالَ‌ ...

لا تُشْرِكْ‌

13- شرك، بزرگ‌ترين خطر و اصلى‌ترين مسئله است، در نزد خداوند، همه‌ى دنيا متاع قليل است، «مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ» «1»، ولى شرك ظلم عظيم است. «لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» يعنى اگر همه‌ى دنيا را به كسى بدهند كه مشرك شود، نبايد بپذيرد.

14- مواعظ خود را با دليل و منطق بيان كنيم. لا تُشْرِكْ‌ ... إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ‌

معناى شرك‌

شرك، معناى وسيع و گسترده‌اى دارد كه بارزترين آن شرك به معناى بت‌پرستى است و اين نوع شرك، به فتواى فقها موجب خروج از جرگه‌ى دين و سبب ارتداد انسان مى‌شود.

شرك معانى ديگرى نيز دارد: اطاعت بى چون و چرا از غير خدا و يا پيروى از هواى نفس كه قرآن مى‌فرمايد: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» «2» و همانا فرستاديم در هر امّتى رسولى، كه خدا را عبادت كنيد و از طاغوت اجتناب كنيد. يا مى‌خوانيم: «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» «3» آيا نديدى كسى كه هواى نفس خود را خداى خود قرار داده است.

«1». نساء، 77.

«2». نحل، 36.

«3». جاثيه، 23.

جلد 7 - صفحه 245

در قرآن بيش از 100 مرتبه عبارتِ‌ «دُونِ اللَّهِ»* و «دُونِهِ»* آمده است، يعنى اطاعت و پرستش غير خدا شرك است. مؤمنان نيز در مواردى كه به غير از فرمان الهى و معيارهاى الهى عمل مى‌كنند، از مدار توحيد خارج مى‌شوند. «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» «1» يعنى اكثر مؤمنان، مشرك نيز هستند و تكيه‌گاه‌هاى غير الهى دارند.

در روايت آمده است كه اين گونه شرك، از حركت مورچه در شب تاريك بر سنگ سياه پوشيده‌تر است.

بنابراين شرك، تنها بت‌پرستى نيست، بلكه وابستگى به هر قدرت، مقام، مال، مدرك، قبيله و هر امرى كه در جهت خدا نباشد، شرك است.

آثار شرك‌

1. حبط عمل:

شرك، كارهاى خوب انسان را از بين مى‌برد، همان گونه كه آتش، درختانِ سبز يك جنگل را از بين مى‌برد. قرآن، خطاب به پيامبر مى‌فرمايد: «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ» «2» اگر مشرك شوى، تمام اعمالت نابود مى‌شود.

2. اضطراب و نگرانى:

هدف يك فرد خداپرست و موحّد، راضى كردن خداى يكتاست كه زود راضى مى‌شود؛ امّا كسى‌كه به جاى خدا در فكر راضى كردن ديگران باشد، دائماً گرفتار اضطراب و نگرانى است.

زيرا تعداد مردم زياد است و هر كدام هم خواسته‌ها و توقّعات گوناگونى دارند.

حضرت يوسف عليه السلام در زندان به دوستان مشرك خود فرمود: «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» «3»، آيا چند سرپرست و ارباب بهتر است يا يك خداى واحد.

قرآن مى‌فرمايد: مثال كسى كه از خدا جدا شود، مثال كسى است كه از آسمان پرتاب شود و طعمه‌ى انواع پرندگان قرار گيرد و هر ذرّه‌ى او به مكان دورى پرتاب شود. «وَ مَنْ يُشْرِكْ‌

«1». يوسف، 106.

«2». زمر، 65.

«3». يوسف، 39.

جلد 7 - صفحه 246

بِاللَّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكانٍ سَحِيقٍ» «1»

آرى، توحيد و بندگى خالص خداوند، قلعه‌ى محكمى است كه انسان را از هدر رفتن، به هر كس دل بستن، دور هر كس چرخيدن، به هر كس اميد داشتن، تملّق و ستايش از هر كس و ترسيدن از هر كس، حفظ مى‌كند. در حديث مى‌خوانيم: «كلمة لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى أمن من عذابى» «2»، توحيد قلعه و دژ محكمى است كه هر كس در آن وارد شود، از عذاب خداوند در امان خواهد بود.

3. اختلاف و تفرقه:

در جامعه‌ى توحيدى، محور همه چيز خداوند است، رهبر، قانون و راه را خدا تعيين مى‌كند و همه دور همان محور مى‌چرخند، ولى در جامعه‌ى شرك آلود، به جاى خداى واحد، طاغوت‌ها، سليقه‌ها و راه‌هاى متعدّد وجود دارد و مردم را دچار اختلاف و تفرقه مى‌نمايد.

قرآن مى‌فرمايد: «لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ. مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ» «3» از مشركان نباشيد، از كسانى كه (به خاطر سليقه‌هاى شخصى و نظريّات از پيش ساخته)، عامل تفرقه مى‌شوند.

4. خوارى و ذلّت در قيامت:

قرآن مى‌فرمايد: «لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى‌ فِي جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً» «4» با خداى واحد، معبود ديگرى قرار ندهيد كه با ملامت به دوزخ پرتاب خواهيد شد.

نشانه‌هاى شرك‌

يكى از نشانه‌هاى شرك، بهانه‌گيرى در برابر قانون الهى است. قرآن به بعضى از آنها اشاره نموده، مى‌فرمايد:

  • آيا هرگاه پيامبر قانونى آورد كه با سليقه‌ى شما هماهنگ نبود، تكبّر مى‌ورزيد؟ «أَ فَكُلَّما

«1». حج، 31.

«2». بحار، ج 49، ص 127.

«3». روم، 31 و 32.

«4». اسراء، 39. زمانى شاه ايران با تكيه بر ابرقدرت ها مردم ايران راى سركوب مى كرد، و لى چيزى نگذشت كه گريه كنان و با ذلت گريخت و اين است معناى آيه كه مى فرما يد: به سراغ غير خدا رفتن عاقبتى جز سرافكندگى ندارد.

جلد 7 - صفحه 247

جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‌ أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ» «1»

  • همين كه فرمان جهاد مى‌رسيد، مى‌گفتند: چرا به ما دستور جنگ و جهاد داديد؟ «لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ» «2»
  • هنگامى كه غذا براى گروهى از بنى‌اسرائيل رسيد، گفتند: چرا اين غذا؟ «لَنْ نَصْبِرَ عَلى‌ طَعامٍ واحِدٍ» «3»
  • هرگاه خداوند مثالى مى‌زد، مى‌گفتند: چرا اين مثال؟ «ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا» «4»*

نشانه‌ى ديگر شرك، برترى دادن فاميل، مال، مقام و ... بر اجراى دستور خداست. در آيه 24 سوره توبه مى‌خوانيم: اگر پدران، فرزندان، برادران، همسران، فاميل، ثروت، تجارت و مسكن نزد شما از خدا و رسول و جهاد در راه او محبوب‌تر باشد، منتظر قهر خدا باشيد.

شرك به قدرى خطرناك است كه با وجود آن كه قرآن چهار مرتبه در كنار توحيد، به احسانِ والدين سفارش كرده؛ امّا اگر والدين فرزند خود را به غير خدا فرا خوانند، قرآن مى‌فرمايد: نبايد از آنها اطاعت كرد. «5»

انگيزه‌هاى شرك‌

مردم، يا به خاطر قدرت به سراغ كسى مى‌روند كه قرآن مى‌فرمايد: تمام مردم حتّى قدرت آفريدن يك مگس را ندارند، «لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ» «6»

يا به خاطر لقمه نانى به سراغ اين و آن مى‌روند، كه قرآن مى‌فرمايد: «لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً» «7»

يا به خاطر رسيدن به عزّت به سراغ كسى مى‌روند كه قرآن مى‌فرمايد: «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» «8»

يا به خاطر نجات از مشكلات، دور كسى جمع مى‌شوند كه قرآن مى‌فرمايد: «فَلا يَمْلِكُونَ‌

«1». بقره، 87.

«2». نساء، 77.

«3». بقره، 61.

«4». بقره، 26.

«5». عنكبوت، 8 و لقمان، 15.

«6». حج، 73.

«7». عنكبوت، 17.

«8». نساء، 139.

جلد 7 - صفحه 248

كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ» «1»

و در جاى ديگر مى‌فرمايد: كسانى كه به جاى خدا به سراغشان مى‌رويد، بندگانى مثل خودتان هستند: «عِبادٌ أَمْثالُكُمْ» «2» چرا شما بهترين آفريننده را رها مى‌كنيد و به ديگران توجّه داريد؟ «تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِينَ» «3»

مبارزه با شرك‌

اوّلين پيام و هدف تمام انبيا، مبارزه با شرك و دعوت به بندگى خالصانه خداوند است. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» «4»

تمام گناهان، مورد عفو قرار مى‌گيرد، جز شرك. «إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ» «5»* انبيا مأمور بودند با صراحت كامل از انواع شرك‌ها برائت جويند. «6» شريك قرار دادن براى خداوند مردود است، گرچه درصد آن بسيار كم باشد. اگر 99% كار براى خداوند و تنها يك درصد آن براى غير خدا باشد، تمام كار باطل است. چنانكه قرآن مى‌فرمايد: «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً» «7»

نه تنها بت‌ها و طاغوت‌ها، بلكه انبيا و اولياى الهى نيز نبايد شريك خداوند قرار گيرند.

خداوند به حضرت عيسى مى‌فرمايد: آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را شريك خدا قرار دهيد. «أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ» «8» شريك دانستن براى خداوند، افترا، تهمت و گناه بزرگ است. «وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى‌ إِثْماً عَظِيماً» «9»

شرك، به قدرى منفور است كه خداوند مى‌فرمايد: پيامبر و مؤمنان حقّ ندارند براى مشركان، حتّى اگر از خويشاوندانشان باشند، استغفار نمايند. «ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبى‌» «10»

اسلام، با استدلال و منطق به مبارزه با شرك مى‌پردازد و مى‌فرمايد: غير خدا چه آفريده‌

«1». اسراء، 56.

«2». اعراف، 194.

«3». صافّات، 125.

«4». نحل، 36.

«5». نساء، 48 و 116.

«6». هود، 54.

«7». نساء، 36.

«8». مائده، 116.

«9». نساء، 48.

«10». توبه، 113.

جلد 7 - صفحه 249

كه شما به آن دل بسته‌ايد؟! «ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ» «1»* مرگ و حيات شما به دست كيست؟

عزّت و ذلّت شما به دست كيست؟

آرى، رها كردن خداوندى كه قدرت و علم بى نهايت دارد و به سراغ افراد و اشيائى رفتن كه هيچ كارى به دستشان نيست، بزرگ‌ترين ظلم به انسانيّت است. اسير جماد و انسان شدن و تكيه به صنعت كردن و كمك از عاجز خواستن خردمندانه نيست. يكى از اهداف نقل داستان‌ها و تاريخ گذشتگان در قرآن، ريشه كن كردن رگه‌هاى شرك است.

پانویس

منابع