آیه 12 سوره حجر

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

كَذَٰلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ

مشاهده آیه در سوره


<<11 آیه 12 سوره حجر 13>>
سوره : سوره حجر (15)
جزء : 14
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

این گونه ما قرآن را (روشن) در دل زشتکاران وارد سازیم،

ما این گونه [که قابل فهمیدن باشد] قرآن را وارد قلوب بدکاران می کنیم.

بدين گونه آن [استهزا] را در دل بزهكاران راه مى‌دهيم،

راهش را در دل مجرمان اينچنين مى‌گشاييم.

ما اینچنین (و از هر طریق ممکن) قرآن را به درون دلهای مجرمان راه می‌دهیم!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

That is how We let it pass through the hearts of the guilty:

Thus do We make it to enter into the hearts of the guilty;

Thus do We make it traverse the hearts of the guilty:

Even so do we let it creep into the hearts of the sinners -

معانی کلمات آیه

نسلكه: سلك (بر وزن عقل): داخل شدن و داخل كردن . خواه دخول مادى باشد يا معنوى. «نسلكه»: داخل مى‏ كنیم آن را.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ «12»

اينگونه ما (براى اتمام حجّت) قرآن را در دلهاى مجرمان راه مى‌دهيم.

لا يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ «13»

(امّا) آنان به آن ايمان نمى‌آورند و سنّت و راه كفّار پيشين نيز اين‌گونه بوده است.

وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ «14»

و اگر از آسمان درى بر روى آنان بگشاييم تا همواره در آن بالا روند.

لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ «15»

قطعاً مى‌گفتند در حقيقت ما چشم‌بندى شده‌ايم بلكه ما قومى جادو شده‌ايم.

نکته ها

در چند آيه قبل خوانديم كه كفّار از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله درخواست ديدن و آوردن فرشته مى‌كردند. در آيه 14 اين سوره مى‌فرمايد: حتّى اگر ما درى از آسمان را به روى آنان باز كنيم و آنان به آسمان بالا روند وملائكه وچيزهاى ديگرى را هم ببينند، باز ايمان نخواهند آورد، زيرا تقاضاى ديدن فرشته تنها يك بهانه است. و شخص لجوج، عروج خود را به آسمان نيز، انكار مى‌كند.

در آيه 7 سوره‌ى انعام مى‌خوانيم: حتى اگر كتابى را در كاغذى از آسمان نازل كنيم و آنان با دست خود آن را بگيرند، باز هم انكار مى‌كنند و مى‌گويند اين جز جادو و سحر آشكارى‌ نيست.

جلد 4 - صفحه 447

بعضى مفسّران مى‌گويند: «نَسْلُكُهُ» يعنى ما اين تكذيب واستهزا را در دل كفّار نفوذ داديم، نظير آيه‌ «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ» كه سنگدل شده‌اند وديگر قابل هدايت نيستند.

پیام ها

1- سنّت خداوند براى هدايت مردم، نسبت به همه يكسان است. «كَذلِكَ نَسْلُكُهُ»

2- خداوند اتمام حجّت مى‌كند و مطالب حقّ را به دل و عمق جان مردم مى‌رساند، تا نگويند ما حقيقت را نفهميديم. «فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ»

3- جرم وگناه، انسان را از هدايت پذيرى دور مى‌كند. «قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ‌، لا يُؤْمِنُونَ بِهِ»

4- تنها فهميدن حق، براى پذيرفتن آن كافى نيست، زيرا ايمان آوردن نياز به اراده و تواضع وخشوع دارد. نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ‌ ... لا يُؤْمِنُونَ‌

5- آسمان درهايى دارد كه با اراده‌ى خداوند، بر هركس كه بخواهد باز مى‌شود. «فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً»

6- لجاجت، مانع شناخت است و لجوج محسوسات را نيز انكار مى‌كند. لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً ... لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا

7- لجاجت، درد بى درمان و رو به گسترش است. او با ديدن هرگونه نشانه‌اى ابتدا مى‌گويد؛ چشم من سحر شده، «إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا» امّا بعد مى‌گويد؛ تمام وجودم سحر شده است. «بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ «12»

كَذلِكَ‌: چنانكه اخطار كرديم و وارد ساختيم و القاء نموديم ذكر حق را در قلوب كفار پيشين به دعوت پيغمبران و نزد آن حال ايمان نياوردند، همچنين:

نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ‌: اخطار مى‌كنيم و درمى‌آوريم و القا مى‌نمائيم ذكر را كه قرآن است در دلهاى كافران زمان تو، و ايشان از فرط عناد و لجاج:


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ «6» لَوْ ما تَأْتِينا بِالْمَلائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ «7» ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ ما كانُوا إِذاً مُنْظَرِينَ «8» إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ «9» وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ «10»

وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ «11» كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ «12» لا يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ «13» وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ «14» لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ «15»

ترجمه‌

و گفتند اى كسيكه فرستاده شد بر او قرآن همانا تو هر آينه ديوانه‌ئى‌

چرا نمى‌آورى نزد ما فرشتگان را اگر باشى از راستگويان‌

فرو نميفرستيم فرشتگان را مگر بحقّ و نباشند آنگاه مهلت داده شدگان‌

بدرستيكه ما فرو فرستاديم قرآن را و همانا ما مر آنرا هر آينه نگاه دارندگانيم‌

و بتحقيق فرستاديم پيش از تو در فرقه‌هاى پيشينيان‌

و نيامد ايشانرا هيچ پيغمبرى مگر كه بودند بآن استهزاء مينمودند

جلد 3 صفحه 245

اين چنين در ميآوريم آنرا در دلهاى گناهكاران‌

ايمان نمى‌آورند بآن و بتحقيق گذشت طريقه پيشينيان‌

و اگر بگشائيم بر آنها درى از آسمان پس تمام روز در آن بالا روند

هر آينه گويند جز اين نيست كه بسته شده چشمهاى ما بلكه مائيم گروهى سحر كرده شدگان.

تفسير

كفّار از روى تكبر و استهزاء خطاب مينمودند به پيغمبر اكرم و مى‌گفتند اى كسيكه بگمان خود كتابيكه موجب تذكّر است بر او نازل شده براستى و درستى تو ديوانه ميباشى كه چنين ادّعائى مينمائى و انتظار دارى كه ما از تو قبول نمائيم اگر راست ميگوئى چرا ملائكه حامل وحى يا غير آنها را نزد ما نمى‌آورى كه تصديق كنند قول تو را و موجب اطمينان ما شود بصدق دعوت تو لذا خداوند بآنها جواب فرموده كه نزول ملائكه بايد از روى حكمت و مصلحت باشد از قبيل آوردن وحى بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يا آوردن عذاب بر قوميكه مستحقّ باشند و صلاح در مهلت دادن بآنها نباشد يا قبض روح كسيكه اجلش رسيده باشد و امثال اينها نه فقط براى اطمينان خاطر كسانيكه نظر در ادلّه معارف دينى ننمايند يا از باب عناد و لجاج منكر شوند و مصلحت در مهلت دادن بآنها باشد تا بتدريج مؤمن و منقاد شوند يا اولاد صلحائى از آنها بعمل آيد يا استحقاقشان كامل گردد براى عذاب در هر حال بعد از نزول ملائكه مهلتى نيست و فعلا صلاح در مهلت دادن بآنها است چنانچه قمّى ره نقل نموده كه فرمود اگر نازل نمائيم ملائكه را مهلت داده نشوند و هلاك شوند و بعضى ما تنزل الملائكه بضم تا و رفع ملائكه قرائت نموده‌اند و بايد خاطر پيغمبر اكرم و اهل ايمان مطمئن باشد كه خداوند قرآنيرا كه كفّار مورد استهزاء قرار دادند تا روز قيامت حفظ خواهد فرمود از تغيير و تبديل و زياده و نقصان و كيد اهل شرك و ابطال و اندراس و هر آفت و خللى تا معجزه باقيه و حجّت بالغه الهيّه باشد بر خلق و كسى نتواند دستبردى در احكام آن بنمايد بهيچ وجه از وجوه و باين جهت كلام بوجوه متعدده مؤكّد شده است و شيع جمع شيعه بمعناى تابع است و بر فرقه اطلاق ميشود چون هر فرقه‌اى تابع پيغمبر يا امامى ميباشند خداوند براى تسليت خاطر پيغمبر خود فرموده بتحقيق فرستاديم پيغمبرانى در فرقه‌هاى پيشينيان و كفّار ايشانرا استهزاء نمودند و اين عمل ناشايسته از آنها اختصاص بآن زمان‌

جلد 3 صفحه 246

نداشت بلكه در اين زمان هم ما وارد ميكنيم و القاء مينمائيم اين عمل را بقلب آنها تا استحقاقشان براى عقوبت كامل گردد چنانچه بعضى گفته‌اند و بنظر حقير صحيح نيست چون خداوند كسى را وادار بكفر و معصيت نميفرمايد بلكه مراد آنستكه چنانچه در امم سابقه ذكر الهى در دلهاى كفّار جاى گير نميشد و فقط موجب اتمام حجّت بر آنها بود در اين زمان هم ما ذكر را وارد مينمائيم در دلهاى آنها فقط براى اتمام حجّت ولى ايمان نمى‌آورند بآن چنانچه طريقه پيشينيانشان بود و معذب خواهند شد چنانچه آنها معذب شدند و بنابراين ضمير در نسلكه راجع است بذكر كه قرآن است و بنابر معناى اوّل راجع است باستهزاء كه عمل ناشايسته كفّار بوده و اگر خداوند درى از آسمان بر وى كفّار بگشايد كه تمام روز را از آن در بآسمان بالا روند و عجائب صنع الهى را مشاهده نمايند خواهند گفت جز اين نيست كه بسته شده است چشمهاى ما يعنى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از ما چشم بندى نموده و ما گروهى هستيم جادو كرده شدگان بدست او لذا اظهار معجزه براى آنها ثمرى ندارد چنانچه ساير معجزات را مشاهده نمودند و از اين قبيل ياوه سرائى‌ها كردند و ايمان نياوردند و تقاضاى معجزه ديگرى نمودند ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


كَذلِك‌َ نَسلُكُه‌ُ فِي‌ قُلُوب‌ِ المُجرِمِين‌َ «12»

همين‌ نحو ‌ما سلوك‌ ميدهيم‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ قلوب‌ مجرمين‌ اختلاف‌ شد ‌بين‌ مفسرين‌ ‌در‌ مرجع‌ ضمير نسلكه‌ بسياري‌ گفتند مرجع‌ ‌آن‌ قرآنست‌ ‌که‌ ذكر ‌باشد‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آيه‌ قبل‌ اشاره‌ ‌شده‌ ‌بود‌ ‌که‌ فرمود: إِنّا نَحن‌ُ نَزَّلنَا الذِّكرَ ‌يعني‌ آيات‌ قرآن‌ ‌را‌ گوشزد ‌آنها‌ ميكنيم‌ و مطالب‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ قلب‌ ‌آنها‌ وارد ميكنيم‌ و ‌اينکه‌ تفسير ‌از‌ جهاتي‌ بعيد ميايد زيرا اولا ‌با‌ كلمه‌ (كذلك‌) مناسبت‌ ندارد، و ثانيا سلوك‌ ‌در‌ قلوب‌ اختصاص‌ بمجرمين‌ ندارد البته‌ ‌در‌ قلوب‌ مؤمنين‌ بهتر و بيشتر وارد ميشود، و ثالثا ‌با‌ آيات‌ ديگر منافات‌ دارد ‌که‌ ميفرمايد: لَهُم‌ قُلُوب‌ٌ لا يَفقَهُون‌َ بِها وَ لَهُم‌ أَعيُن‌ٌ لا يُبصِرُون‌َ بِها وَ لَهُم‌ آذان‌ٌ لا يَسمَعُون‌َ بِها أُولئِك‌َ كَالأَنعام‌ِ بَل‌ هُم‌ أَضَل‌ُّ أُولئِك‌َ هُم‌ُ الغافِلُون‌َ اعراف‌ ‌آيه‌ 178.

و بعضي‌ گفتند مرجع‌ استهزاء ‌است‌ عقوبة لكفرهم‌ اينهم‌ مناسبت‌ ندارد ‌که‌ خداوند ‌در‌ قلب‌ ‌آنها‌ سلوك‌ دهد استهزاء بانبياء ‌را‌، و آنچه‌ بنظر ميرسد و اللّه‌ العالم‌ اينكه‌ همان‌ معامله‌ ‌که‌ ‌با‌ كفار دوره‌ انبياء سلف‌ كرديم‌ ‌با‌ مجرمين‌ زمان‌ حضرت‌ رسالت‌ ميكنيم‌ چنانچه‌ ميفرمايد: وَ جَعَلنا قُلُوبَهُم‌ قاسِيَةً الاية مائده‌ ‌آيه‌ 16 و نيز ميفرمايد: وَ نَذَرُهُم‌ فِي‌ طُغيانِهِم‌ يَعمَهُون‌َ انعام‌ ‌آيه‌ 110 و ميفرمايد: اللّه‌ُ يَستَهزِئ‌ُ بِهِم‌ وَ يَمُدُّهُم‌ فِي‌ طُغيانِهِم‌ يَعمَهُون‌َ بقره‌ ‌آيه‌ 14 و ‌غير‌ اينها و مكرر گفته‌ايم‌ ‌که‌ هيچ‌ فعلي‌ ‌در‌ خارج‌ ‌حتي‌ افعال‌ اختياريه‌ عباد تحقق‌ پيدا نميكند ‌تا‌ موافق‌ ‌با‌ مشيت‌ حق‌ نباشد و ‌اينکه‌ موجب‌ جبر نميشود، زيرا معني‌ ‌اينکه‌ نيست‌ ‌که‌ چون‌ مشيت‌ حق‌ تعلّق‌

جلد 12 - صفحه 15

گرفته‌ ‌آنها‌ بجا مياورند ‌تا‌ جبر لازم‌ آيد بلكه‌ بعكس‌ ‌است‌ چون‌ خداوند ميدانست‌ ‌که‌ ‌آنها‌ باختيار كفر و شرّ و معصيت‌ ميكنند مشيت‌ تعلق‌ گرفت‌ ‌تا‌ عقوبت‌ ‌آنها‌ زيادتر و عذاب‌ ‌آنها‌ سخت‌تر گردد سَنَستَدرِجُهُم‌ مِن‌ حَيث‌ُ لا يَعلَمُون‌َ اعراف‌ ‌آيه‌ 181 (كذلك‌) ‌يعني‌ همان‌ نحوي‌ ‌که‌ ‌با‌ مستهزءين‌ برسل‌ قبل‌ ‌از‌ تو كرديم‌ ‌از‌ مهلت‌ دادن‌ و واگذاردن‌ و قساوت‌ قلب‌ و استدراج‌ و ‌غير‌ اينها ‌با‌ قلوب‌ مستهزءين‌ بتو ميكنيم‌ نَسلُكُه‌ُ فِي‌ قُلُوب‌ِ المُجرِمِين‌َ همان‌ كفار و مشركين‌ هستند ‌که‌ پيغمبر اكرم‌ ‌را‌ استهزاء ميكردند و اذيت‌ مينمودند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 12)- سپس می‌فرماید: آری «ما این چنین آیات قرآن را به دلهای این مجرمان می‌فرستیم»! (کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

منابع