آیه 122 سوره انعام
<<121 | آیه 122 سوره انعام | 123>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و آیا کسی که مرده (جهل و ضلالت) بود ما او را زنده کردیم و به او روشنی (علم و دیانت) دادیم تا به آن روشنی میان مردم (سرافراز) رود مثل او مانند کسی است که در تاریکیها (ی جهل) فرو رفته و از آن به در نتواند گشت؟ (آری) کردار بد کافران در نظرشان چنین جلوهگر شده است.
آیا کسی که [از نظر عقلی و روحی] مرده بود و ما او را [به وسیله هدایت و ایمان] زنده کردیم، و برای وی نوری قرار دادیم تا در پرتو آن در میان مردم [به درستی و سلامت] حرکت کند، مانند کسی است که در تاریکی ها [یِ جهل و گمراهی] است و از آن بیرون شدنی نیست؟! این گونه برای کافران [به خاطر لجاجت و عنادشان] آنچه انجام می دادند، آراسته شد [تا گمان کنند اعمالی را که انجام می دهند نیکوست.]
آيا كسى كه مرده[دل] بود و زندهاش گردانيديم و براى او نورى پديد آورديم تا در پرتو آن، در ميان مردم راه برود، چون كسى است كه گويى گرفتار در تاريكيهاست و از آن بيرونآمدنى نيست؟ اين گونه براى كافران آنچه انجام مىدادند زينت داده شده است.
آيا آن كس كه مرده بود و ما زندهاش ساختيم و نورى فراراهش داشتيم تا بدان در ميان مردم راه خود را بيابد، همانند كسى است كه به تاريكى گرفتار است و راه بيرونشدن را نمىداند؟ اعمال كافران، در نظرشان اينچنين آراسته گرديده است.
آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم، و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟! این گونه برای کافران، اعمال (زشتی) که انجام میدادند، تزیین شده (و زیبا جلوه کرده) است.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
ميتا: ميت و ميت: مرده. در انسان و غير انسان به كار رود.
مثل: (بر وزن شرف) حكايت، صفت، علامت، مثل دائر و مانند آن.[۱]
نزول
محل نزول:
این آیه در مکه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۲]
شأن نزول:
«شیخ طوسی» گوید: درباره كسى كه آیه براى او نازل شده، اختلاف است. ابن عباس و حسن بصرى و غیر آن دو از مفسرین گویند: درباره تمام مؤمنین و كفار نازل شده.
عكرمة گوید: درباره عمار یاسر و ابوجهل نازل گردیده، چنان كه امام محمدباقر علیهالسلام نیز فرموده اند.
ضحاك گوید: درباره عمر بن الخطاب آمده است،[۳] زجاج گوید: درباره پیامبر و ابوجهل نازل شده است. ولى قول اول عمومیت دارد زیرا جمیع آنچه كه گفته شده است در آن داخل مى باشد[۴].[۵]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «122»
وآيا آنكه (به واسطهى جهل و شرك) مرده بود، پس او را (با هدايت خويش) حيات بخشيديم و براى او نورى (از ايمان) قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه خود را بيابد، مَثَل او مَثَل كسى است كه در ظلمتهاى (جهل و شرك) قرار دارد و از آن بيرون آمدنى نيست؟ اين گونه براى كافران، كارهايى كه مىكردند جلوه داده شده بود.
نکته ها
اين آيه درباره ايمان آوردن حضرت حمزه، عموى پيامبر نازل شده است، كه چون از اذيت و آزار ابوجهل نسبت به رسول خدا صلى الله عليه و آله و مكتب او آگاه شد، در حمايت از پيامبر به سراغ ابوجهل رفت و با مشت بر سر او كوبيد. آنگاه گفت: من از امروز، به محمّد ايمان مىآورم.
در تعابير قرآنى، «مرگ»، هم بر مرحلهى قبل از نطفه گفته شده است: «كُنْتُمْ أَمْواتاً
جلد 2 - صفحه 546
فَأَحْياكُمْ» «1» هم به گمراهى: «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً» هم به منطقهى بىگياه و خشك: «فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَيِّتٍ» «2» هم به مرگ موقّت: «فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ» «3» و هم به مرگ حقيقى: «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ» «4».
امام باقر عليه السلام فرمود: نورى كه در ميان مردم راه را از چاه نشان مىدهد، امام و رهبر آسمانى است. «5»
كارهاى پر جاذبه، كفّار (مثل: ابتكارات و اختراعات و تكنولوژى و تمدّن)، چنان براى آنان جلوه كرده كه نمىگذارد انحرافات و سقوط انسانيّت خود را درك كنند. «زُيِّنَ لِلْكافِرِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»
پیام ها
1- حيات و مرگ واقعى انسان، ايمان و كفر اوست. «مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ»
2- ارشاد و هدايت، كار خداست، هر چند خود انسان زمينهى هدايت را فراهم مىكند. «فَأَحْيَيْناهُ»
3- استفاده از تمثيل، سؤال و مقايسه، در تبليغ و تربيت مؤثّر است. أَ وَ مَنْ كانَ ... كَمَنْ مَثَلُهُ ...
4- مؤمن، هرگز به بن بست نمىرسد. او در جامعه هم بينش دارد و هم حركت. «نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ»
«1». بقره، 28.
«2». فاطر، 9.
«3». بقره، 243.
«4». زمر، 30.
«5». تفسير الميزان.
جلد 2 - صفحه 547
5- وقتى نور نباشد، ظلمتها انسان را فرامىگيرد. «فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها»
6- حقّ، يكى وباطل بسيار است. (كلمهى «نور» مفرد آمده، ولى كلمهى «ظلمات» جمع آمده است)
7- جز نور ايمان وهدايت الهى، براى بشر نجاتبخشى نيست. «لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها»
8- زيبا پنداشتن اعمال، مانع رشد و خروج انسان از تاريكى است. «لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرِينَ»
9- كارهاى انسان بى ايمان، در ديد و تفكّر او مؤثّر است. «كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (122)
شأن نزول «1»- در آثار آمده: روزى كه ابو جهل ملعون، جسارت به حضرت نبوى صلى اللّه عليه و آله نمود، آن روز حمزه به شكار بود. پس از مراجعت، مطلع و غضبناك به سر آن بيباك رفت و كمان را بر سر آن ناپاك زد و كلمه شهادت بر زبان راند. آيه شريفه نازل شد.
أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ: آيا آن كسى كه بود مرده به كفر يا جهل يا ضلالت، پس زنده گردانيديم او را به اسلام يا علم يا هدايت بوسيله قدرت و
«1» مجمع البيان ج 2 ص 359.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 367
تمكين و منع علت و نصب ادله و الطاف و اسباب توفيق وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً: و قرار داديم مر او را نورى از حجج و براهين تا تميز دهد بين حق و باطل يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ: راه مىرود به آن نور هدايت در ميان مردم يا در روز قيامت به نور طاعت و ايمان راه رود ميان مردم. مراد به نور، يا علم يا قرآن يا ايمان است كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ: مانند كسى است كه در تاريكيهاى كفر و ضلالت و جهالت مانده باشد لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها: در حالتى كه نيست خارج شونده از غايت فرط عناد (همزه براى انكار) يعنى: نيست زنده به نور اسلام، يعنى حمزه مثل گرفتار ظلمات كفر و آثام، يعنى ابو جهل لعين. از امام محمّد باقر عليه السّلام مروى است «1»: آيه در حق عمار ياسر نازل شد وقتى كه به شرف اسلام مشرف، و ابو جهل در نادانى راسخ، و قبول ايمان ننمود. اولى آنكه آيه عامست نسبت بهر مؤمن و كافر. يكى از صلحا اين آيه خواند و گفت نشان اين «حيات» سه چيز است: 1- عزلت از خلق 2- خلوت با حق 3- دوام ذكر به زبان و دل در همه حال.
تنبيه- در تفسير بيضاوى بعض علما بيانى نمودهاند: «او من كان ميتا» اشاره به مرتبه اولى انسانى است و او استعداد محض كه مسمى است به عقل هيولائى. «فاحييناه» اشاره به مرتبه ثانيه مسمى به عقل بالملكه و او اين است كه حاصل شود براى او علوم كليّه اوليه. «و جعلنا له نورا» اشاره به مرتبه ثالثه و او مرتبهاى است كه حاصل شده براى او معقولات مكتسبه، لكن بالفعل حاضر نباشد، بلكه به حيثيتى است هر زمانى كه استرجاع و استحضار آن نمايد، قادر بر او باشد، و لذا ناميدند عقل بالفعل «يمشى به فى النّاس» اشاره بمرتبه رابعه انتهائيه كه مسمى است به عقل المستفاد حاصل شده معارف قدسيه و جلاى روحانيه كه براى نفس حاضر است بالفعل و جوهر روح مشرق به اين معارف باشد و تسميه كافر به ميت جهت آن است كه كافر به حيات خود منتفع نشود و غيرهم از او انتفاعى نبرد، پس حال او اسوء و اقبح باشد، زيرا ميت پس از موت
«1» همان مدرك- تفسير صافى، جلد 2، صفحه 154.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 368
كسى از او متضرر نشود.
«ليس من مات و استراح بميّت
انّما الميّت ميت الاحياء»
كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرِينَ: همچنانكه آراسته شده ايمان در قلب مؤمنان، زينت داده شده است براى كفار ما كانُوا يَعْمَلُونَ: آنچه بجا مىآورند از عبادت اصنام. مزين كفر؛ شيطان است كه وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ* «1» و مزين ايمان در قلوب مؤمنان، رحمان است لقوله حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ. «2»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (122)
ترجمه
آيا كسيكه بود مرده پس زنده كرديم او را و قرار داديم براى او نوريكه راه ميرود بآن در ميان مردم مانند كسى است كه حال او آنستكه در تاريكيها است نيست بيرون از آنها اين چنين آراسته شد براى كافران آنچه بودند كه بجا ميآوردند.
تفسير
ميت مخفف ميّت است و بتشديد نيز قرائت شده است و معنى بر هر تقدير ظاهرا يكى است و مقصود انكار مساوات حال مؤمن است كه خداوند آنرا بآب حياة علم و نور ايمان زنده و مهتدى فرموده است با كافر كه در وادى جهالت و درياى ضلالت سرگشته و غوطهور است و راه نجاتى ندارد و در چند روايت منقوله از كافى و عياشى و مناقب از صادقين عليهما السلام ميّت بكسيكه امام زمان خود را نشناخته است و نور بآنوجود مقدس و در بعضى از آن روايات و غيرها ظلمات بانكار امامت يا اقرار بامامت غير ائمه اطهار تفسير شده است و در ذيل آيه شريفه تشبيه شده است زينت يافتن ايمان و اعمال صالحه در نظر مؤمنين از قبل خداوند بزينت يافتن كفر و اعمال قبيحه در نظر كفار از ناحيه شيطان و بنظر حقير مقصود آنستكه چنانچه امتياز حىّ از ميت و بصير از اعمى واضح است امتياز گوشت ذبيحه از ميته هم واضح است مع ذلك كفار مزيّت كشتار را بر مردار انكار نمودند و اين نيست مگر براى آنكه خداوند عنايت خود را از آنها سلب نموده و شيطان در وجود آنها متصرّف شده است كه اعمال و اشياء قبيحه و خبيثه در نظر آنها حسن و طيّب جلوهگر شده است و اين خود وجه ربطى است بين اين آيه و آيه سابقه و اللّه اعلم و در مجمع از حضرت باقر (ع) روايت نموده كه اين آيه در باره عمّار بن ياسر و أبو جهل نازل شده است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
أَ وَ مَن كانَ مَيتاً فَأَحيَيناهُ وَ جَعَلنا لَهُ نُوراً يَمشِي بِهِ فِي النّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيسَ بِخارِجٍ مِنها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلكافِرِينَ ما كانُوا يَعمَلُونَ (122)
آيا كسي که بود مرده پس زنده كرديم او را و قرار داديم از براي او نوري که بتوسط او در ميان مردم راه رود مثل او مثل كسيست که در تاريكيها باشد و از آنها خارج نشود همين نحو زينت داده شده براي كفار آنچه را که بودند عمل ميكردند موت و حيات نسبت بكليه اشياء دائر مدار آثاريست که از او بايد ظاهر شود اگر ظاهر نشد موت است و اگر ظاهر شد حيات، مثلا اشجار اگر رشد دارد برگ ميدهد، شكوفه ميدهد، بثمر ميرسد زنده است اگر اينکه آثار گرفته شد مرده است، جبال تا موقعي که بصلابت و بر جاي خود قرار دارد زنده است پس از اينكه ريزش كند و از هم متلاشي شود مرده است، حيوان تا حسّ و حركت دارد زنده است اگر از حركت افتاد مرده است، و قبلا متذكر روح نباتي و حيواني شدهايم ولي روح انساني گفتيم انتقال نشئه است لكن در اينکه آيه شريفه که ميفرمايد أَ وَ مَن كانَ مَيتاً فَأَحيَيناهُ مراد روح ايمانيست مؤمن بجميع عقائد حقّه زنده است و غير او چه مشرك باشد يا كافر يا منافق يا اسم اسلام روي خود گذارده ولي ايمان بجميع عقائد حقّه ندارد حتي اگر اسم شيعه هم بخود بسته باشد لكن
جلد 7 - صفحه 192
دوازده امامي نباشد يا منكر بعض ضروريات دين يا مذهب باشد مرده است و اينکه اطلاق در بسياري از آيات شده مثل إِنَّكَ لا تُسمِعُ المَوتي نمل آيه 82، و آيه شريفه لِيُنذِرَ مَن كانَ حَيًّا يس آيه 7، و غير اينها از آيات و در اشعار منسوبه بامير المؤمنين عليه السّلام است
(النّاس موتي و اهل العلم احياء)
(علي الهدي لمن استهدي ادلّاء)
پس مفاد آيه كساني که از دين خارج بودند مرده بودند ببركت پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و قرآن و علماء متدين شدند مصداق أَ وَ مَن كانَ مَيتاً فَأَحيَيناهُ هستند و سياهي قرآن ميتا بتخفيف است و قرائت بتشديد هم شده و لكن مكرر گفتهايم معتبر همان سياهي است و قرائت بر خلاف سياهي اجتهاد قرّاء است مدرك خبري ندارند.
وَ جَعَلنا لَهُ نُوراً در بعض اخبار تفسير بامام شده و در بعضي بولايت و در بعضي بامير المؤمنين عليه السّلام و مكرر گفتهايم که اينکه نوع تفاسير بيان مصداق اتمّ است منافي با اطلاق و عموم آيه ندارد و مراد از نور نور علم است چنانچه گفتند
(العلم نور يقذفه اللّه في قلب من يشاء)
توضيح الكلام اينكه مؤمن بعد از آني که بشرف ايمان مشرف شد و حيات ايماني باو افاضه شد و از موت كفر و ضلالت نجات يافت احتياج شديد دارد که از ظلمت جهل نجات يابد و بنور علم طريق سعادت را پيدا كند و در آن طريق مشي كند و تحصيل نور علم منوط بوجود عالم است که باو تعليم نمايد و در درجه اول وجود مقدس نبوي صلّي اللّه عليه و آله و سلّم است که فرمود
(انا مدينة العلم)
و نائل شدن باين مدينه ممكن نيست مگر بپيروي از علي عليه السّلام و اولاد طاهرين او که فرمود
(و علي بابها)
و در اخبار داريم فرمودند
(نحن ابواب الهدي و العروة الوثقي)
و پيروي از اينکه خاندان منوط بتشرف خدمت علماء اعلام در هر عصر و زمانيست چنانچه از امير المؤمنين عليه السّلام منقول است که فرمود
(طلب العلم اوجب عليكم من طلب المال)
تا آنجايي که جهات اوجبتر را بيان ميفرمايد که علم را خداوند در خزينه که قلوب علماء است قرار داده و كليد
جلد 7 - صفحه 193
اينکه در را سؤال قرار داده بايد سؤال كرد تا ابواب علم بروي سائل باز شود و بتواند يَمشِي بِهِ فِي النّاسِ که مشي در اينکه طريق عمل باين علوم است که (العالم بلا عمل كالشجر بلا ثمر) است و البته كسي که حيات ايماني داشته باشد و بنور علم قلبش بلكه جميع اعضاء و جوارحش روشن شود و در اينکه روشنايي مشي كند چشمش نگاه بنامحرم نكند، گوشش را بصداهاي نامشروع فراندهد، دستش بظلم و تعدي دراز نشود، پايش بمجالس فسق و فجور نرود، شكمش از حرام سير نشود، زبانش بكلمات ناپسند باز نشود و بر طبق علمش عمل نمايد، آيا مثل اينکه كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ که حيات ايماني ندارد و ظلمت جهل اطراف قلب او را گرفته و اعضاء و جوارحش تاريك شده و در ضلالت و گمراهي افتاده و هر چه او را فرياد زنند خارج شو از اينکه ظلمتكده جهل تا تو را حيات ايماني بخشيم و بنور علم قلبت را روشن كنيم و در طريق سعادت تو را سير دهيم لَيسَ بِخارِجٍ مِنها مثل جنيني که در شكم مادر در ظلمات ثلاث گرفتار است و خيال ميكند عاليتر و بهتر از عالم رحم نيست تا بتوسط ملك زاجر او را از رحم خارج كنند اينکه كفار و فسّاق هم تصور ميكنند که عالمي بهتر از رحم دنيا نيست و غذايي بهتر از خون بندهگان خدا نيست.
كَذلِكَ زُيِّنَ لِلكافِرِينَ ما كانُوا يَعمَلُونَ که زينت دهنده شياطين و نفس امّاره و زخارف دنيويه سه دشمن بزرگ در نظر او جلوهگر شده تا بتوسط ملك زاجر حضرت ملك الموت او را از اينکه عالم خارج كنند و در زير خاك بعالم برزخ و قيامت و عذاب ابدي سوق دهند
194
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 122)
شأن نزول:
نقل شده است: «أبو جهل» که از دشمنان سرسخت اسلام و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بود روزی سخت آن حضرت را آزاد داد، «حمزه» عموی شجاع پیامبر صلّی اللّه علیه و آله که تا آن روز اسلام را نپذیرفته بود و همچنان در باره آیین او مطالعه و اندیشه می کرد، و در آن روز از جریان کار أبو جهل و برادرزاده خویش باخبر شد، سخت برآشفت و یکسره به سراغ أبو جهل رفت و چنان بر سر-یا بینی او- کوفت که خون جاری شد، ولی أبو جهل با تمام نفوذی که داشت، به ملاحظه شجاعت
فوق العاده حمزه از نشان دادن عکس العمل خودداری کرد.
سپس حمزه به سراغ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمد و اسلام را پذیرفت و تا واپسین دم عمر، از این آیین آسمانی دفاع می کرد.
آیه در باره این حادثه نازل گردید و وضع ایمان حمزه و پافشاری أبو جهل را در کفر و فساد مشخص ساخت.
از بعضی روایات نیز استفاده می شود که آیه در مورد ایمان آوردن عمار یاسر و اصرار أبو جهل در کفر نازل گردیده است.
تفسیر:
ایمان و روشن بینی
ارتباط این آیه و آیه بعد با آیات قبل از این نظر است که در آیات گذشته اشاره به دو دسته مؤمن خالص و کافر لجوج شده بود، در اینجا نیز با ذکر دو مثال جالب و روشن وضع این دو طایفه مجسم گردیده است.
نخست این که افرادی را که در گمراهی بودند، سپس با پذیرش حق و ایمان تغییر مسیر داده اند تشبیه به مرده ای می کند که به اراده و فرمان خدا زنده شده است (أَ وَ مَن کانَ می تاً فَأَحییناهُ).
ایمان افراد را دگرگون می سازد و در سراسر زندگی آنها اثر می گذارد و آثار حیات را در تمام شؤون آنها آشکار می نماید.
سپس می گوید: «ما برای چنین افراد نوری قرار دادیم که با آن در میان مردم راه بروند» (وَ جَعَلنا لَهُ نُوراً یمشِی بِهِ فِی النّاسِ).
منظور از این «نور» تنها قرآن و تعلیمات پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نیست، بلکه علاوه بر این، ایمان به خدا، بینش و درک تازه ای به انسان می بخشد افق دید او را از زندگی محدود مادی و چهار دیوار عالم ماده فراتر برده و در عالمی فوق العاده وسیع فرو می برد.
در پرتو این نور می تواند راه زندگی خود را در میان مردم پیدا کند، و از بسیاری اشتباهات که دیگران به خاطر آز و طمع، و به علت تفکر محدود مادی، و یا غلبه خودخواهی و هوی و هوس، گرفتار آن می شوند مصون و محفوظ بماند.
و این که در روایات اسلامی می خوانیم: المؤمن ینظر بنور اللّه «انسان با ایمان با نور خدا نگاه می کند» اشاره به همین حقیقت است.
سپس چنین فرد زنده و فعال و نورانی و مؤثری را با افراد بی ایمان لجوج مقایسه کرده، می گوید: «آیا چنین کسی همانند شخصی است که در امواج ظلمتها و تاریکیها فرو رفته و هرگز از آن خارج نمی گردد»!؟ (کمَن مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیسَ بِخارِجٍ مِنها).
از هستی و وجود این گونه افراد در حقیقت چیزی جز یک شبح، یک قالب، یک مثال و یک مجسمه باقی مانده است، هیکلی دارند بی روح و مغز و فکری از کار افتاده؟ و در پایان آیه اشاره به علت این سرنوشت شوم کرده، می گوید: «این چنین اعمال کافران در نظرشان جلوه داده شده است» (کذلِکَ زُینَ لِلکافِرِینَ ما کانُوا یعمَلُونَ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
- ↑ طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص 421.
- ↑ چنان كه طبرى صاحب جامع البیان از ضحاك و ابوالشیخ از ابن عباس این موضوع را روایت كرده و افزوده اند كه درباره عمر بن الخطاب و ابوجهل نازل گردیده است.
- ↑ صاحب مجمع البیان بنا به نقل از ابن عباس چنین افزوده و گوید: درباره حمزة بن عبدالمطلب و ابوجهل بن هشام نازل شده بدین توضیح كه ابوجهل رسول خدا صلی الله علیه و آله را آزار رسانیده بود، خبر به حمزه دادند در صورتى كه هنوز مسلمان نشده بود با حالت غضب كمانى را كه در دست داشت سخت بر سر ابوجهل كوبید و سپس به رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان آورد.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص 350.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.