آیه 103 سوره صافات
<<102 | آیه 103 سوره صافات | 104>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
پس چون هر دو تسلیم امر حق گشتند و او را (برای کشتن) به روی در افکند.
پس هنگامی که آن دو تسلیم [خواسته خدا] شدند و ابراهیم، جبین او را به زمین نهاد [تا ذبحش کند]
پس وقتى هر دو تن دردادند [و همديگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پيشانى بر خاك افكند،
چون هر دو تسليم شدند و او را به پيشانى افكند،
هنگامی که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد...
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- تله: تلّ: مكان مرتفع (تپّه) قاموس و مجمع البيان معناى اوّلى آن را به خاك انداختن گفتهاند. تَلَّهُ لِلْجَبِينِ يعنى او را به پيشانى به زمين انداخت. راغب گويد: يعنى او را به پيشانى بر تلّ انداخت، در لغت آمده: «تلّه: صرعه».[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ «103» وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ «104»
پس چون هر دو تسليم (فرمان ما) شدند و ابراهيم، گونهى فرزند را بر خاك نهاد (تا ذبحش كند)، او را ندا داديم كه اى ابراهيم!
قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «105»
حقّاً كه رؤيايت را تحقق بخشيدى (و امر ما را اطاعت كردى)، همانا ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مىدهيم (و نيّت عمل خير آنان را به جاى عمل قبول مىكنيم).
إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ «106»
همانا اين همان آزمايش آشكار بود.
نکته ها
«تَلَّهُ» يعنى او را بر خاك خواباند. «جبين» به معناى يك طرف صورت و پيشانى است.
پس از آنكه پدر و پسر، (ابراهيم و اسماعيل) هر دو آمادگى خود را براى انجام فرمان الهى اعلام كردند و ابراهيم فرزندش را به صورت خواباند، ندا آمد كه ما سربريدن اسماعيل را نمىخواستيم، ولى بريدن تو را از فرزند در راه خدا مىخواستيم كه نشان دادى.
اهميّت انگيزه و نيّت
در فرهنگ قرآن ومكتب اهلبيت عليهم السلام به انگيزه ونيّت عمل بهاى اصلى داده شده است. تا آنجا كه نيّت مؤمن براى انجام كار خير با ارزشتر از عمل او شمرده شده است. «نية المؤمن خير من عمله» «1» از بسيارى كارهاى انجام نشده، به خاطر انگيزههاى مثبت ستايش شده و
«1». كافى، ج 2، ص 84.
جلد 8 - صفحه 51
از بسيارى كارهاى انجام گرفته، به خاطر انگيزههاى منفى انتقاد شده است.
اكنون چند نمونه از كارهايى كه انجام نگرفته امّا مورد ستايش و پاداش واقع شده است را ذكر مىكنيم:
- از اقدام حضرت ابراهيم براى قربانى كردن فرزند. «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا»
- اويس قرنى براى ديدار پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه رفت و با آن كه به ديدار حضرت موفق نشد امّا زيارتش قبول شد، در مقابل، افرادى در كنار حضرت بودند و او را آزار مىدادند.
- گروهى از ياران پيامبر وسيلهى رفتن به جبهه نداشتند لذا ناراحت وگريان بودند. «1»
- افرادى كه خدا بدىهاى آنان را به خوبى تبديل مىكند. «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» «2»
- كسانى كه چون با محبّت اهل بيت عليهم السلام از دنيا رفتند پاداش شهيد دريافت مىكنند. «من مات على حب آل محمد مات شهيدا» «3»
- گروهى كه پاداش چند برابر به آنان عطا مىشود. «أَضْعافاً مُضاعَفَةً»
امّا كارهاى نيكى كه مورد انتقاد واقع شده است:
- كارهايى كه با نيّت فاسد و همراه با ريا و عجب باشد. الَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ ... فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ «4»
- كارى خيرى كه در كنارش يك عمل فاسد انجام گرفته، مانند صدقهاى كه در كنارش منّت باشد. «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى» «5»
- كارهاى كسانى كه قرآن در مورد آنان مىفرمايد: آنان خيال مىكنند ارزشى دارند و كارشان خوب است. «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» «6»
پیام ها
1- كارى مورد ستايش است كه همراه با تسليم و رضايت باشد. «أَسْلَما وَ تَلَّهُ»
2- در رسيدن به كمالات معنوى، يك نوجوان هم مىتواند خود را به مرز اولياى
«1». توبه، 92.
«2». فرقان، 70.
«3». بحار، ج 23، ص 233.
«4». ماعون، 4.
«5». بقره، 264.
«6». كهف، 104.
جلد 8 - صفحه 52
پير برساند. «أَسْلَما»
3- نشانهى تسليم بودن واقعى عمل فورى است. فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ ...
4- صبر بر طاعت، انسان را تسليم فرمان خدا مىسازد. مِنَ الصَّابِرِينَ ... أَسْلَما وَ تَلَّهُ
5- دستورات الهى گاهى براى آزمايش است. (ما مىخواستيم تو دل بكنى نه آن كه خون اسماعيل ريخته شود). «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا»
6- مهمتر از عمل، تصميم بر عمل و تسليم بودن است. «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا»
7- الطاف الهى، قانونمند است نه گزافه و بىحساب. «كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» (هر كس مثل ابراهيم و اسماعيل تسليم خدا باشد، پاداشها و الطاف الهى را دريافت خواهد كرد).
8- دست كشيدن از فرزند، از سختترين آزمايشهاى الهى است. (درجه ايمان و اخلاص ابراهيم و اسماعيل در اين امتحان، روشن شد.) «الْبَلاءُ الْمُبِينُ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ (103)
فَلَمَّا أَسْلَما: پس آن هنگام كه پدر و پسر تسليم شدند امر الهى را، يعنى حضرت ابراهيم عليه السلام به فداى پسر و اسمعيل عليه السلام به فداى سر گردن نهادند، وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ: و بيفكند ابراهيم پسر را بر پيشانى، يعنى پيشانى او را به التماس او بر زمين گذارد و تيغ بر حلق او كشيد. در روايت واقع شده كه هفتاد بار بكشيد ذرهاى از گوشت و پوست و رگ و پى او نبريد. حضرت در غضب شد كارد بيفكند، به قدرت الهى كارد به سخن در آمد كه اى پيغمبر خدا بر من خشم مگير زيرا (الخليل يامرنى بالقطع و الجليل ينهانى) خليل مرا بر بريدن امر فرمايد و ملك جليل مرا از بريدن باز مىدارد. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ (101) فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ (102) فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ (103) وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ (104) قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (105)
إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ (106) وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ (107) وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ (108) سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ (109) كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (110)
إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ (111) وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ (112) وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ (113)
ترجمه
پس مژده داديم او را به پسرى بردبار
پس چون رسيد با او بحدّ كار كردن گفت اى پسرك من همانا من مىبينم در خواب كه سر ميبرم تو را پس بنگر كه چه رأى ميدهى گفت اى پدر من بكن آنچه را كه مأمور ميشوى زود باشد كه بيابى مرا اگر بخواهد خدا از شكيبايان
پس چون تسليم شدند و خوابانيد او را بر كنار پيشانى
ندا كرديم او را كه اى ابراهيم
بتحقيق عمل نمودى بخواب خود همانا ما اين چنين جزا ميدهيم نيكوكاران را
همانا اين هر آينه امتحانى آشكار است
و فدا داديم براى او قربانى بزرگى را
و باقى گذارديم براى او در آيندگان
ذكر خير سلام بر ابراهيم را
اينچنين پاداش ميدهيم نيكوكاران را
همانا او است از بندگان ما كه گروندگانند
و مژده داديم او را به اسحق با آنكه پيمبرى باشد از شايستگان
و بركت داديم بر او و بر اسحق و از فرزندان آن دو است نيكوكار و ستم كنندهاى بر خود آشكار
تفسير
بشارت متفرّع بر آيات سابقه و اجابت دعاى حضرت ابراهيم است كه ذكر شد و گفته شده خداوند توصيف نفرموده است هيچ پيغمبرى را بحلم براى كمى وجود آن جز ابراهيم و پسر او عليهما السلام را پس چون حضرت اسمعيل متولّد و بزرگ شد و رسيد بحدّيكه ميتوانست با پدر خود شركت نمايد در كارها كه از آن جمله سعى بين صفا و مروه است كه در بعضى روايات ذكر شده حضرت ابراهيم باو فرمود اى پسر عزيز من همانا من در خواب مىبينم كه ترا قربانى مينمايم
جلد 4 صفحه 441
پس تأمل نما ببين در اينموضوع رأى تو چيست و ظاهرا مقصود حضرت ابراهيم آزمايش فرزند بود كه آيا در بلا صابر و در اطاعت امر خدا تا چه اندازه حاضر است و آنكه آماده شود براى بلا و سهل شود بر او تحمّل عنا و نائل گردد بثواب انقياد و سالك گردد در سبيل رشاد و حضرت اسمعيل عرضه داشت اى پدر مهربان بجا آور آنچه را مأمور ميشوى بآن از جانب خداوند در باره من و نگفت آنچه مأمور شدى چون گفتهاند حضرت ابراهيم مكرّر خواب ديد تا يقين نمود كه آن امر الهى است و وعده نمود بپدر خود كه صبر نمايد بر ذبح او اگر بخواهد خدا و چون پدر و پسر هر دو تسليم امر الهى شدند چنانچه در مجمع از امير المؤمنين و امام صادق عليهما السلام نقل نموده كه فلمّا سلّما قرائت فرمودهاند يا در مقام انقياد برآمدند بقرائت مشهوره و حضرت ابراهيم فرزند خود را بيك طرف صورت بروى زمين انداخت و از طرف خداوند ندا رسيد كه اى ابراهيم دست از اسمعيل بدار كه بمقتضاى خواب خود عمل نمودى و بوظيفه خويش بقدر امكان رفتار كردى خدا ميداند آن پدر و پسر چقدر خوشحال شدند كه نميشود بيان نمود و اين جواب لمّا است كه در كلام الهى حذف شده است چون هم از امتحان بخوبى بيرون آمدند هم نام نيكشان در عالم منتشر شد و هم از بلا نجات يافتند و هم بأجر و ثواب بىپايان رسيدند و هم خداوند آن دو را موفّق بامرى فرمود كه براى احدى در دنيا ميسّر نشد و بعضى احتمال دادهاند كه واو در و ناديناه زائده باشد و بنابراين جواب لمّا مذكور است و در هر حال خداوند فرموده ما نيكوكاران را اينطور جزاى خوب ميدهيم در دنيا چه رسد بآخرت اين ابتلا و امتحان آشكارى بود كه كمال اخلاص و اطاعت آن دو را هويدا نمود يا بليّه بزرگى بود كه سختى و ناگوارى آن واضح و آشكار بود براى هر كس و فدا داديم اسمعيل را بقربانى بزرگ قدرى كه سالها بود در بهشت خداوند آنرا بيد قدرت خود خلق فرموده بود و بزرگ جثّه و چاق بود و قربان شخص بزرگى شد كه حضرت اسمعيل بود و از نسل او بزرگترين اشخاص عالم كه خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و اله بود بوجود آمد پس از هر جهت بزرگ و با بركت بود يا فدا فرستاديم براى او گوسفندى را از بهشت ببركت قربانى بزرگ در راه خدا كه حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام باشد و از نسل او بوجود آيد
جلد 4 صفحه 442
چنانچه از بعضى از اخبار استفاده ميشود و سابقا اشاره بآن شده است و بنابراين مفعول دوم فديناه چون فضله بوده حذف شده و باء در بذبح براى سببيّت است نه تعديه چون فدا بدو مفعول بدون واسطه متعدّى ميگردد و اگر براى تعديه باشد لازم ميآيد مقام حضرت اسمعيل بالاتر باشد كه حضرت سيّد الشهداء فداى او شده و بمعناى اوّل باء براى تعديه و ذبح مفعول دوم فديناه است و آيات اربعه بعد در ضمن آيات سابقه بيان شده است و بعد از پنج سال از اين بشارت بروايت عياشى ره از امام صادق عليه السّلام خداوند حضرت ابراهيم را بشارت داد بفرزند ديگرى از ساره كه دختر خاله او و پيغمبرزاده و از هر جهت كامل و تمام عيار بود و آن حضرت اسحق عليه السّلام جدّ انبياء بنى اسرائيل بود و خداوند بواسطه بركتى كه بنسل او داد بركت داد بحضرت ابراهيم و نيز براى وجود خاتم انبياء از حضرت اسمعيل بركت داد باو پس در عالم هر چه بوده و هست و خواهد بود از بركت وجود او است كه يكى از آنها خانه كعبه و تمام اعمال حجّ و عمره است كه از آثار باقيه حضرت ابراهيم و اسمعيل و هاجر و آنخانواده عظيم الشأن است و ساير بركات دينى و دنيوى ايشان بقدرى است كه نميتوان احصا نمود و حضرت اسحق بمقام نبوّت رسيد نه براى آنكه فرزند حضرت ابراهيم از ساره خاتون بود بلكه براى آنكه داراى صلاح و تقوى و پرهيزكارى بود ولى ذريّه او و حضرت ابراهيم بعضى نيكوكار بودند مانند انبياء و اوصياء و اولياء ايشان و بعضى ستمكار آشكار مانند يهود زمان حضرت موسى تا اين زمان كه بسا شده از افراد صالح اولاد ناخلف بوجود مىآيد و بهيچ وجه عيب و نقصى براى پدر بآن نميشود اثبات نمود چنانچه براى فرزند ناخلف هم صلاحيّت پدر فخرى نيست و ظاهر اين آيات شريفه كه اولا در آن بشارت بغلام حليم ذكر شده با آنكه حضرت اسمعيل در بين انبياء معروف باين صفت بوده و خدا قصّه ذبح را بعد از اين بشارت و قبل از بشارت بوجود حضرت اسحق ذكر فرموده و ترتيب آيات حجّت است چنانچه در ذيل سوره فاتحة الكتاب ذكر شد آنستكه ذبيح حضرت اسمعيل بوده و در روايات بسيارى از ائمه اطهار بآن تصريح شده و آنكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود من پسر دو ذبيحم يعنى اسمعيل و عبد اللّه و اينكه خداوند بشارت داد باسحاق و يعقوب مقارن با هم آنجا كه فرمود فبشّرناه باسحاق و من وراء اسحق يعقوب و آنمناسب با
جلد 4 صفحه 443
امر خدا بذبح اسحق قبل از بلوغ نيست مؤيّد ذبح اسمعيل است و بنابراين اگر از بعضى از روايات استفاده شود كه ذبيح اسحق بوده چنانچه يهود و بعضى از اهل سنت قائلند موردى براى قبول ندارد چون مخالف با ظاهر كتاب و موافق با عامّه است و چنين حديثى را ائمه عليهم السلام دستور فرمودهاند كه قبول ننمائيد و بنابراين احتياج بجمع پيدا نميشود تا متوسّل بتوجيهى شويم كه وجيه نباشد چنانچه بعضى شدهاند و روايت شده است كه در شب ترويه حضرت ابراهيم خواب ديد و مطمئن نشد و متفكّر بود باين جهت آنروز را ترويه ناميدند و در شب عرفه باز خواب ديد و مطمئن شد باين جهت آنروز را عرفه خواندهاند و شب سوّم هم خواب ديد پس مصمّم باطاعت شد و حضرت اسمعيل را كه سيزده ساله بود و با مادرش هاجر از شام بقصد حجّ در مكّه آورده بود با خود بمنى آورد و نزد جمره وسطى خوابانيد و كارد بگلويش گذارد و سرش را بآسمان بلند نمود پس جبرئيل دم كارد را برگرداند حضرت نظر كرد ديد كارد برگشته آنرا برگرداند باز جبرئيل برگرداند و اينعمل مكرّر شد از آن دو تا از طرف مسجد خيف ندا رسيد اى ابراهيم عمل بخوابت كردى و جبرئيل اسمعيل را از زير دست ابراهيم عليه السّلام كشيد و قوچ بهشتى را كه خاكسترى رنگ و چاق بود زير كارد او گذارد و حضرت آنرا ذبح فرمود و گوشتش را بفقراء قسمت نمود و خداوند بهمان جهت كه عبد اللّه پدر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم را از كشته شدن نجات داد حضرت اسمعيل را معاف فرمود و آن اين بود كه بايد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و ائمه اطهار از صلب آندو بوجود آيند پس ببركت وجود ايشان آن دو از ذبح نجات يافتند و مردم بكشتن اولادشان مأمور نگشتند و گر نه بايستى در هر عيد قربانى بقتل فرزندشان بخدا تقرّب جويند و تا روز قيامت هر قربانىء كه در عيد قربان شود فداى حضرت اسمعيل است و قصّه نجات يافتن حضرت عبد اللّه از ذبح مفصّل و از وظيفه مفسّر خارج است.
جلد 4 صفحه 444
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَلَمّا أَسلَما وَ تَلَّهُ لِلجَبِينِ (103)
پس چون هر دو تسليم شدند ابراهيم براي ذبح كردن و اسمعيل براي ذبح شدن و خوابانيد ابراهيم اسمعيل
جلد 15 - صفحه 178
را و صورت و پيشاني او را بر خاك گذارد.
دارد در خبر که چندين مرتبه كارد را بقوه هر چه تمامتر كشيد ابدا خراشي بگلوي اسمعيل وارد نشد غضب كرد و كارد را بر سنگ زد سنگ را دو نيمه كرد فرمود سنگ را دو نيم ميكني و گلوي نازك اسمعيل را نميبري كارد بزبان آمد گفت
الخليل يأمرني و الجليل ينهاني
تو ميگويي ببر خدا ميفرمايد نبر تمام امور تا به مشيت الهي و اذن پروردگار نرسد انجام نميگيرد.
اگر تيغ عالم بجنبد ز جا
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 103)- در این میان چهها گذشت؟ قرآن از شرح آن خودداری کرده، و تنها روی نقاط حساس این ماجرای عجیب انگشت میگذارد.
ج4، ص153
بعضی نوشتهاند: فرزند فداکار برای این که پدر را در انجام این مأموریت کمک کند، گفت: پدرم ریسمان را محکم ببند تا هنگام اجرای فرمان الهی دست و پا نزنم، میترسم از پاداشم کاسته شود! پدر جان! کارد را تیز کن و با سرعت بر گلویم بگذران تا تحملش بر من (و بر تو) آسانتر باشد! پدرم! قبلا پیراهنم را از تن بیرون کن که به خون آلوده نشود، چرا که بیم دارم چون مادرم آن را ببیند عنان صبر از کفش بیرون رود.
آنگاه افزود: سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعی ندیدی پیراهنم را برایش ببر که باعث تسلی خاطر و تسکین دردهای اوست، چرا که بوی فرزندش را از آن خواهد یافت، و هرگاه دلتنگ شود آن را در آغوش میفشارد و سوز درونش را تخفیف خواهد داد.
لحظههای حساسی فرارسید ابراهیم که مقام تسلیم فرزند را دید او را در آغوش کشید، و هر دو در این لحظه به گریه افتادند.
قرآن همین اندازه در عبارتی کوتاه و پر معنی میگوید: «هنگامی که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد ...» (فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ).
ابراهیم صورت فرزند را بر خاک نهاد و با سرعت و قدرت کارد را بر گلوی فرزند گذارد در حالی که روحش در هیجان فرو رفته بود، اما کارد برنده در گلوی لطیف فرزند کمترین اثری نگذارد! ....
ابراهیم در حیرت فرو رفت بار دیگر کارد را به حرکت درآورد ولی باز کارگر نیفتاد.
آری! ابراهیم «خلیل» میگوید: ببر! اما خداوند «جلیل» فرمان میدهد نبر! و کارد تنها گوش بر فرمان او دارد.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج9، ص155
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم