آیه 8 سوره حاقه

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از آیه ۸ حاقه)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

فَهَلْ تَرَىٰ لَهُمْ مِنْ بَاقِيَةٍ

مشاهده آیه در سوره


<<7 آیه 8 سوره حاقه 9>>
سوره : سوره حاقه (69)
جزء : 29
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

آیا هیچ بینی که (دیگر به روزگار) از آنان اثری باشد؟

آیا از آنان هیچ باقی مانده ای می بینی؟

آيا از آنان كسى را بر جاى مى‌بينى؟

آيا كسى را مى‌بينى كه از آنها بر جاى مانده باشد؟

آیا کسی از آنها را باقی می‌بینی؟!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

So do you see any remaining trace of them?

Do you then see of them one remaining?

Canst thou (O Muhammad) see any remnant of them?

Then seest thou any of them left surviving?

معانی کلمات آیه

«باقِیَةٍ»: باقیمانده. بر جای. در اصل: مِن بَقِیَّةٍ بَاقِیَةٍ، یا این که مِن نَّفْسٍ بَاقِیَةٍ. یا به معنی بقاء و اثر است. مصدری است همچون طَاغِیَة، به معنی طغیان.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عاتِيَةٍ «6» سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فِيها صَرْعى‌ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ «7» فَهَلْ تَرى‌ لَهُمْ مِنْ باقِيَةٍ «8»

و امّا قوم عاد به وسيله بادى سرد و سوزنده و بنيان كن نابود شدند، كه خداوند هفت شب و هشت روز پى در پى، آن را بر آنان مسلط كرد. پس (اگر آنجا بودى) مى‌ديدى كه در آن ايام، آن قوم از پا افتاده، گويا تنه‌هاى نخل تو خالى هستند. پس آيا هيچ بازمانده‌اى براى آنان مى‌بينى؟

نکته ها

«صَرْصَرٍ» به معناى باد سرد و سخت است و «عاتِيَةٍ» از «عتو» به معناى سركش است.

«حسوم» جمع «حاسم» يعنى انجام مكرّر و پى در پى يك عمل تا قطع و نابودى كامل.

«خاوِيَةٍ» هم به معناى تو خالى است و هم به معناى چيزى كه به زمين افتاده باشد.

«صَرْعى‌» جمع «صريع» به چيزى گفته مى‌شود كه روى زمين افتاده باشد و «أَعْجازُ» جمع «عجز» به معناى تنه درخت است.

در آيه 20 سوره قمر مى‌خوانيم‌ «كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ»، يعنى هلاكت قوم عاد آن گونه بود كه گويا تنه بلند درخت خرما از ريشه كنده شده باشد.

پیام ها

1- دست خدا در نوع عذاب باز است. قوم ثمود را با آتش صاعقه و قوم عاد را با باد سرد هلاك مى‌كند. «بِرِيحٍ صَرْصَرٍ»

2- آثار پديده‌هاى هستى به دست خداست. باد، يك بار سبب حركت كشتى‌ها و ابرها و نزول باران مى‌شود و يك بار وسيله هلاكت. «بِرِيحٍ صَرْصَرٍ»

3- عذابهاى الهى گاهى دفعى است و گاهى تدريجى. «سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ»

4- تنومندى و نيرومندى مانع هلاكت نيست. اگر قامت و بلندى انسان مثل درخت خرما باشد، در برابر قهر الهى به زمين مى‌افتد. «أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ»

جلد 10 - صفحه 197

5- كيفرها يكسان نيستند، گاهى به كلى محو كننده‌اند: «فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ» ولى گاهى جسم مى‌ماند. «أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَهَلْ تَرى‌ لَهُمْ مِنْ باقِيَةٍ «8»

فَهَلْ تَرى‌ لَهُمْ مِنْ باقِيَةٍ: پس آيا مى‌بينى مر ايشان را هيچ نفسى باقيمانده، (استفهام) براى انكار است)، يعنى هيچ نفسى باقى نماند، تمام مستأصل و هلاك شدند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

الْحَاقَّةُ «1» مَا الْحَاقَّةُ «2» وَ ما أَدْراكَ مَا الْحَاقَّةُ «3» كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ «4»

فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ «5» وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عاتِيَةٍ «6» سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فِيها صَرْعى‌ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ «7» فَهَلْ تَرى‌ لَهُمْ مِنْ باقِيَةٍ «8» وَ جاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَنْ قَبْلَهُ وَ الْمُؤْتَفِكاتُ بِالْخاطِئَةِ «9»

فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِيَةً «10»

ترجمه‌

ساعتى كه حقّ است وقوع آن‌

چه ساعت حقّى است آن‌

و چه ميدانى چيست آن ساعت حق‌

تكذيب كردند قبيله ثمود و عاد كوبنده در هم شكننده را

پس امّا ثمود پس هلاك شدند بصيحه فوق العاده‌

و اما عاد پس هلاك شدند به باد بسيار سردى متجاوز از حدّ

مسخّر فرمود آنرا بر آنها هفت شب و هشت روز پى در پى پس مى‌بينى آنگروه را در آن افتادگان گوئى آنها تنه‌هاى درخت خرماى ميان تهى هستند

پس آيا مى‌بينى براى آنها باقى مانده‌اى‌

و بجا آوردند فرعون و كسانيكه پيش از او بودند و اهل آباديهاى زير و رو شده گناه را

پس نافرمانى كردند فرستاده پروردگارشان را پس گرفت آنها را گرفتن سخت‌ترى.

تفسير

روز و ساعت قيامت حقّ است براى آنكه محقّقا واقع خواهد شد و حق است كه در آنروز حقائق امور مكشوف ميگردد و حق است كه خداوند در آنروز بحساب خلق رسيدگى فرموده بجزاى اعمالشان ميرساند پس از هر جهت حق است و حقيق است بنام حاقّه كه خداوند او را بآن خوانده و براى شدّت اهوال آن بايد بفرمايد چه ساعت سخت حقّى است آن و براى عدم معرفت كسى بكنه آن و خصوصيّات احوالش بايد بفرمايد به پيغمبر خود كه چه چيز دانا كرده است تو را

جلد 5 صفحه 259

كه چيست حقيقت و احوال آن و نام ديگر آنروز قارعه است براى آنكه كوبنده و شكننده و پراكنده كننده اجزاء عالم دنيا است و بهم زننده اوضاع و احوال آن و با اينهمه اوصاف قبيله ثمود كه قوم حضرت صالح بودند و قبيله عاد كه قوم هود پيغمبر بودند منكر آن شدند و خدا قوم ثمود را بصيحه آسمانى يا زلزله زمينى يا هر دو بشرحى كه در سوره اعراف گذشت هلاك فرمود و آنواقعه مهلكه امر فوق العاده‌اى بود كه از حدّ متعارف طغيان و تجاوز نموده بود لذا خداوند آنرا طاغيه خوانده بحذف موصوف كه واقعه است و قبيله عاد را بباد تند سردى كه اختيار ضبط آن از دست ملائكه در رفت و باين مناسبت عاتيه خوانده شده هلاك فرمود بمسلّط نمودن آن باد را بر آنها هفت شب و هشت روز متوالى و پى در پى كه اوّل آنها چهارشنبه بود و بچهارشنبه ديگر ختم شد و خداوند آنرا در سوره قمر روز نحس مستمرّ خوانده و اگر پيغمبر اكرم و اهالى مكّه آنجا بودند ميديدند آن قوم را در آن ايّام كه بزمين خورده و مرده‌اند و مانند تنه‌هاى درختهاى خرما بر زمين افتاده‌اند اگر خاويه بمعناى ساقطه باشد و الا ميديدند آنها بر زمين افتاده مانند درختان خرماى پوسيده ميان خالى اگر بمعناى باليه خاليه باشد و در هر حال خدا از مخاطب سؤال نموده كه آيا احدى از آن قبيله در عالم باقى مانده كه تو او را به‌بينى يا بشناسى تا معلوم شود كه نمانده و بنابراين باقيه صفت نفس محذوف است و شرح اين قضايا در سوره اعراف و غيره گذشته است و فرعون و اقوام سابقه بر او يا اتباع او چون قبله بكسر قاف و فتح باء نيز قرائت شده و من قبله در اينصورت بمعناى من عنده است و اهل مؤتفكات كه قراء زير و زبر شده قوم لوط است مرتكب خطا و عصيان شدند چون خاطئه محتمل است مصدر باشد مانند عافيه و ممكن است صفت نفس محذوف باشد يعنى آمدند با نفس خطاكار و از اوامر پيغمبرشان كه در هر زمان از جانب خداوند براى ارشاد آن اقوام فرستاده شده بود تخلّف نمودند و بمجازات زيادترى از انواع عذاب يا زيادى بخودى خود در مقابل معصيت زيادشان از جانب خداوند رسيدند و محتمل است مراد آن باشد كه خداوند گرفت و مؤاخذه فرمود آنها را بعذابيكه زيادتر بود از لذّتيكه آنها

جلد 5 صفحه 260

از معصيت برده بودند چنانچه از بعضى روايات استفاده ميشود و اللّه اعلم و قصه فرعون و حضرت موسى و قوم لوط پيغمبر بكرّات و مرّات مفصّلا و مشروحا ذكر شده است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَهَل‌ تَري‌ لَهُم‌ مِن‌ باقِيَةٍ «8»

‌پس‌ آيا ميبيني‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌آنها‌ ‌که‌ باقي‌ مانده‌ ‌باشد‌ يك‌ نفر ‌آنها‌.

فَهَل‌ تَري‌ ‌يعني‌ ‌هر‌ چه‌ ‌بر‌ فرض‌ سير كني‌ ‌در‌ بلاد و بيوتات‌ و مساكن‌ ‌آنها‌ احدي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ باقي‌ نمانده‌.

سؤال‌: البته‌ ‌در‌ ميان‌ ‌آنها‌ اطفال‌ و مجانين‌ و قاصرين‌ بودند و ‌آنها‌ مكلف‌ نبودند و بيگناه‌ بودند ‌آنها‌ ‌براي‌ چه‌ هلاك‌ شدند!.

جواب‌: اولا معلوم‌ نيست‌ ‌که‌ ميان‌ ‌آنها‌ بوده‌ باشند زيرا ممكن‌ ‌است‌ مدتي‌ توليد و تناسل‌ نداشته‌ باشند، و ثانيا يك‌ نوع‌ تفضلي‌ ‌بود‌ ‌در‌ حق‌ ‌آنها‌ زيرا ‌اگر‌ كبير ميشدند مسلما بهمان‌ طريقه آباء بودند و مستحق‌ عذاب‌ ميشدند خداوند ‌آنها‌ ‌را‌ ‌از‌

جلد 17 - صفحه 161

عذاب‌ آخرت‌ نجات‌ داد و ‌لو‌ قابليت‌ بهشت‌ ‌هم‌ نداشتند، مثل‌ اينها بعين‌ مثل‌ اطفال‌ كفار و ظلمه‌ و اهل‌ ضلالت‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ حال‌ طفوليت‌ ‌از‌ دنيا ميروند بلكه‌ بالاتر ‌اگر‌ اينها باقي‌ ميماندند ‌تا‌ حد كبر و تكليف‌ علاوه‌ ‌بر‌ اينكه‌ ‌خود‌ ‌را‌ مورد عذاب‌ قيامت‌ ميكردند ديگران‌ ‌را‌ ‌هم‌ اضلال‌ ميكردند و شاهد ‌بر‌ ‌اينکه‌ دعوي‌ بعين‌ قضيه‌ حضرت‌ خضر ‌است‌ ‌با‌ موسي‌ ‌که‌ ميفرمايد: فَانطَلَقا حَتّي‌ إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَه‌ُ قال‌َ أَ قَتَلت‌َ نَفساً زَكِيَّةً بِغَيرِ نَفس‌ٍ لَقَد جِئت‌َ شَيئاً نُكراً كهف‌ آيه 74، و جواب‌ خضر: وَ أَمَّا الغُلام‌ُ فَكان‌َ أَبَواه‌ُ مُؤمِنَين‌ِ فَخَشِينا أَن‌ يُرهِقَهُما طُغياناً وَ كُفراً كهف‌ آيه 79 لَهُم‌ مِن‌ باقِيَةٍ تعبير بتأنيث‌ باعتبار نفس‌ ‌است‌ ‌يعني‌ نفسي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ باقي‌ نماند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 8)- و در این آیه می‌افزاید: «آیا کسی از آنها را باقی می‌بینی»؟! (فهل تری لهم من باقیة).

آری! امروز نه تنها اثری از قوم عاد نیست که از ویرانه‌های شهرهای آباد، و عمارتهای پرشکوه، و مزارع سرسبز آنها نیز چیزی باقی نمانده است.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع