آیه 42 سوره کهف

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از آیه ۴۲ کهف)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

وَأُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَىٰ مَا أَنْفَقَ فِيهَا وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا وَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَدًا

مشاهده آیه در سوره


<<41 آیه 42 سوره کهف 43>>
سوره : سوره کهف (18)
جزء : 15
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

و ثمره و میوه‌هایش همه نابود گردید و او (از شدت حزن و اندوه) بر آنچه در باغ خرج کرده بود دست بر دست می‌زد که بنا و اشجارش همه ویران و خشک شده بود، و می‌گفت: ای کاش من احدی را به خدای خود شریک نمی‌ساختم.

[عاقبت آن مغرور مشرک، به عذاب خدا دچار شد] و تمام میوه هایش از بین رفت، پس در حالی که همه داربست ها فرو ریخته [و تاک ها روی آن بود] و در [حسرت] هزینه های [فراوانی که] متحمل شده بود، دو دستش را زیر و رو می کرد، می گفت: ای کاش من احدی را با پروردگارم شریک نگرفته بودم.

[تا به او رسيد آنچه را بايد برسد] و [آفت آسمانى‌] ميوه‌هايش را فرو گرفت. پس براى [از كف دادن‌] آنچه در آن [باغ‌] هزينه كرده بود، دستهايش را بر هم مى‌زد در حالى كه داربستهاى آن فرو ريخته بود. و [به حسرت‌] مى‌گفت: «اى كاش هيچ كس را شريك پروردگارم نمى‌ساختم.»

به ثمره‌اش آفت رسيد و بامدادان دست حسرت بر دست مى‌ساييد كه چه هزينه‌اى كرده بود و اكنون همه بناهايش فرو ريخته است. و مى‌گويد: اى كاش كسى را شريك پروردگارم نساخته بودم.

(به هر حال عذاب الهی فرا رسید،) و تمام میوه‌های آن نابود شد؛ و او بخاطر هزینه هایی که در آن صرف کرده بود، پیوسته دستهای خود را به هم می‌مالید -در حالی که تمام باغ بر داربستهایش فرو ریخته بود- و می‌گفت: «ای کاش کسی را همتای پروردگارم قرار نداده بودم!»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

And ruin closed in on his produce, and he began to wring his hands for what he had spent on it, as it lay fallen on its trellises. He was saying, ‘I wish I had not ascribed any partner to my Lord.’

And his wealth was destroyed; so he began to wring his hands for what he had spent on it, while it lay, having fallen down upon its roofs, and he said: Ah me! would that I had not associated anyone with my Lord.

And his fruit was beset (with destruction). Then began he to wring his hands for all that he had spent upon it, when (now) it was all ruined on its trellises, and to say: Would that I had ascribed no partner to my Lord!

So his fruits (and enjoyment) were encompassed (with ruin), and he remained twisting and turning his hands over what he had spent on his property, which had (now) tumbled to pieces to its very foundations, and he could only say, "Woe is me! Would I had never ascribed partners to my Lord and Cherisher!"

معانی کلمات آیه

خاوية: خوى: خالى شدن و سقوط. «خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها» يعنى از ميوه تهى بود و فقط باغ خالى مانده بود، «أُحِيطَ بِثَمَرِهِ»‏ شاهد اين مدعاست. رجوع شود به بقره/ 259.

عروش: منظور از عروش درختان‏ باغ و داربست‏ها است.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى‌ ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‌ عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً «42»

و (سرانجام) فرآورده‌هاى آن (مرد مغرور، با قهر الهى) احاطه شد، پس او چنان شد كه دو دست خويش را به خاطر خرجهايى كه در باغ كرده بود (از شدّت حسرت) برهم مى‌ماليد، در حالى كه آن (باغ وتاكستان) بر داربست‌هايش فروريخته بود و مى‌گفت: اى كاش كسى را شريك پروردگارم قرار نمى‌دادم.

نکته ها

بعضى با غرور وخودبرتربينى وگفتنِ‌ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالًا ... از خدا غافل شده واز مدار توحيد خارج ومشرك مى‌شوند، امّا دير يا زود به پروردگار يكتا اقرار خواهند كرد، چه مؤمنان‌ «لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً» «1» وچه كافران. «يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً»

پیام ها

1- خداوند محيط است، «وَ اللَّهُ مُحِيطٌ» «2»؛ هم لطفش احاطه دارد، «رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‌ءٍ» «3» وهم قهرش فراگير است. «أُحِيطَ بِثَمَرِهِ»

2- كيفر خداوند در كمين مغروران است. «أُحِيطَ بِثَمَرِهِ»

3- حوادث و عذاب‌هاى الهى، پيامد افكار و اعمال بد ماست. به دنبالِ كفر و كفرانِ صاحب باغ در آيات قبل، «أُحِيطَ بِثَمَرِهِ» آمده است.

4- نااميدى‌ها وحالات درونى، در ظاهر وكردار انسان اثر مى‌گذارد. «يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ»

5- دنياطلبان، ابتدا از حوادث تحليل اقتصادى مى‌كنند، سپس تحليل معنوى. (در اين آيه ابتدا حسرت بر پول‌هاى خرج شده است، سپس غصّه براى شرك)


«1». كهف، 38.

«2». بقره، 19.

«3». اعراف، 156.

جلد 5 - صفحه 176

6- عذاب‌هاى دنيوى، بيدارباشى براى وجدان‌هاى خفته و دلهاى غافل است. أُحِيطَ بِثَمَرِهِ‌ ... يَقُولُ يا لَيْتَنِي‌

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى‌ ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‌ عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً (42)

وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ‌: و احاطه كرده و فرا گرفته شد عذاب الهى به ميوه آن باغ كافر، و نابود گرديد به اين وجه كه آتشى از آسمان نازل شد و جميع باغ از اشجار و اثمار را سوزانيد و عمارات او را خراب و ويران گردانيد. فاصبح: پس صبح كرد فطرس و آن حال را مشاهده نمود. يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ‌: مى‌گردانيد هر دو دست خود را، يعنى از روى حسرت دست بر دست مى‌زد و حسرت مى‌خورد.

عَلى‌ ما أَنْفَقَ فِيها: بر آنچه خرج كرده بود در آن باغ و عمارت. وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‌ عُرُوشِها: و حال آنكه بناهاى آن باغ افتاده بود بر سقفهاى خود، يعنى اول سقفها افتاده و بعد از آن ديوارها روى آن افتاده. يا چفته‌اى كه بسته‌

جلد 8 - صفحه 59

بود بيفتاد و آنگاه تاك‌هاى به روى آن فرود آمد. و فطرس آن عذاب را مشاهده و دست بر دست مى‌زد. وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي‌: و مى‌گفت: اى كاش، لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً: شريك نمى‌ساختم به پروردگار خود هيچكس را تا بوستان من به سبب شرك من خراب نمى‌شد. و ممكن است اين تمناى او، رجوع بوده باشد از كفر به ايمان، و يا غرض او از اين پشيمانى بقاى مال دنيوى بوده نه قصد ايمان؛ و به هر حال هر كدام كه باشد فايده‌اى براى او نخواهد داشت، چنانچه اثرى هم مترتب نشد.

تبصره: خواجه نصير الدين طوسى (رحمه اللّه) در كتاب اخلاق خود فرمايد:

اول فكر و آخر عمل بود، چنانچه در تمامى صناعات مقرر باشد، زيرا مثلا نجار تا اول تصور فايده تخت نكند، فكر را در كيفيت عمل صرف نكند، و تا كيفيت عمل را به تمام در خيال نيارد، ابتدا به كار نكند، و تا عمل تمام نشود، فايده تخت كه اوّل فكر بود صورت نبندد. همچنين تا عاقل تصور خير و سعادت كه نتيجه كمال نفس است اوّلين بار نكند، انديشه تحصيل كمال در خاطر او تمكّن نيابد، و تا اين تحصيل ميسر نشود، آن خير و سعادت او را دست ندهد «1». بنابراين عاقل را لازم است كه عاقبت انديش باشد و كار خود را به صرّاف بصير عقل پيشنهاد كند، و ضمنا نصح ناصحان مشفق را در كار بندد تا خسران و ضرر آخر را در اول مرتبه تصور كند، و علاج واقعه را پيش از وقوع بنمايد تا نتيجه خير و سعادت را دريابد؛ و الّا چنانچه پيروى شهوات نفسانى را نمايد و به حكم عقل تن در ندهد و پند عقلا و دانشمندان را نپذيرد، هر آينه عاقبت پشيمان شده دست بر دست زند و گويد: اى كاش از اول چنين كار را اقدام نكردى تا اين خسران ابدى روى ندادى، چنانچه قضيه اين شخص كافر مطلب را آشكارا و حقيقت را عالم آرا گردانيد، هر چه برادر مؤمن او را نصيحت نمود نپذيرفت، و بعد از خسران پشيمان شد و گفت: كاش من شرك نياورده بودم به پروردگار خود احدى را.

«1» اخلاق ناصرى، خواجه نصير طوسى، چاپ سنگى 1351 قمرى، ص 55- 54.

جلد 8 - صفحه 60


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً (37) لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً (38) وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَ وَلَداً (39) فَعَسى‌ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً (40) أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً (41)

وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى‌ ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‌ عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً (42) وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً (43) هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً (44)

ترجمه‌

گفت مر او را رفيقش وقتى كه با او صحبت ميكرد آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك پس از نطفه پس درست كرد تو را مردى‌

ولى من ميگويم او است خدا پروردگار من شريك نمى‌گردانم با پروردگارم احديرا

و چرا وقتى كه داخل شدى در باغت نگفتى هر چه خدا خواهد شود نيست توانائى مگر از خدا اگر مى‌بينى كه من كمترم از تو در مال و اولاد

پس شايد پروردگارم بدهد بمن بهتر از باغ تو و بفرستد بر آن آفتى از آسمان پس گردد زمينى صاف‌

يا گردد آبش بزمين فرو رفته پس هرگز نتوانى مر او را جستن‌

و احاطه شد بآفت، ميوه‌اش پس گرديد چنانكه زير و رو ميكرد دو دستش را براى آنچه خرج كرده بود در آن و حال آنكه درختان افتاده بودند روى چوب بستهاى افتاده و ميگفت ايكاش من شريك نكرده بودم با پروردگارم احديرا

و نبود او را گروهى كه يارى كنند او را غير از خدا و نبود قادر بر دفاع از خود

در چنين جائى نصرت مخصوص خدا است كه حقّ است او بهتر است از راه پاداش و بهتر از جهت عاقبت كار.

تفسير

- پس از ختم مقالات فاسده مرد سابق الذّكر با رفيق فقيرش كه اهل ايمان بود او در جواب گفت براى توبيخ و ملامت آنمرد كه آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك براى آنكه اصل خلقت بنى آدم از خاك است پس از نطفه كه از غذا توليد ميشود و اغذيه از خاك پس معتدل نمود خلقت و قامت و اندام تو را و ساخت مردى كامل و تمام عيار مانند ساير افراد انسان چون شك در معاد موجب كفر است ولى من ميگويم چون كلمه لكنّا مركب است از لكن و انا با اسقاط همزه و اثبات الف و حذف اقول او است خداوند پروردگار و روزى دهنده من و شريك قرار

جلد 3 صفحه 427

نميدهم براى پروردگارم احدى از مخلوقات او را و اين اعتقاد جازم، كافى است براى افتخار من بر تو كه شاك و متزلزلى و چرا وقتى داخل باغت شدى براى اداء شكر و اقرار بعجز خود در برابر قدرت خداوند نگفتى آنچه خدا خواهد ميشود و آنچه نخواهد نميشود نيست توانائى و قوه و قدرتى براى احدى مگر از جانب خدا تا دلالت داشته باشد بر آنكه امور منوط بمشيت الهى است و آنچه نصيب تو شده از منافع و اموال بخواست خدا بوده نه بسعى و كوشش خودت و اگر مى‌بينى مرا كه مال و او لآدم كمتر از تو است از فضل خداوند بعيد نيست كه در آتيه نزديكى يا در آخرت عطا فرمايد بمن چيزهائى كه بهتر باشد از باغ تو و از قهر خدا دور نيست كه بفرستد براى كفر و كفران نعمت تو و ويران نمودن باغت آفات آسمانى را از قبيل باد سام و صاعقه و تگرگ و امثال اينها چون حسبان بمعناى چيز انداخته شده مانند تير و سنگ و بلا و عذاب است و بعضى آنرا جمع حساب و مأخوذ از آن دانسته‌اند يعنى چيزيرا كه مقدّر شده براى تصفيه حساب اعمالت و در نتيجه باغت خالى شود از اشجار و زراعات و بگردد زمين صاف و ساده و همواريكه پاى در آن بلغزد و رونده از رفتار بماند براى نرمى آن يا فرو رود آب آن باغ در زمين بطوريكه نتوانى ديگر تهيّه و تدارك آنرا بنمائى و خداوند با آنمرد بعد از اين گفتار بر طبق آن رفتار فرمود و يكى از آفات سماوى احاطه نمود بر كليّه ميوجات آن باغ و درختان آن بطوريكه صبح كه وارد باغ شد ديد چفته‌هاى موها افتاده روى زمين و درختها خوابيده روى آنها و از ميوه‌ها اثرى نيست لذا دو دست را بيكديگر ميماليد و زير و رو ميكرد از اندوه و تأسف بر خرجى كه براى آبادى آن باغ كرده بود و از روى ندامت و پشيمانى بر اعمال و اقوال خود ميگفت ايكاش من براى خدا شريك قرار نميدادم احديرا و مانند رفيقم خداشناس و موحّد بودم و در مجمع فرموده كه در خبر است خداوند آتشى فرستاد كه آن باغ را سوزاند و آبش بزمين فرو رفت و با آنكه مغرور بمال و اولاد و اعوان خود بود در آنحال كسانى نبودند كه بتوانند يارى كنند او را جز خدا و خود او هم نتوانست جلوگيرى كند از بلاى الهى يا استرداد نمايد عوض اموال تلف شده خود را چون منتصر بمعناى دادستان است و در چنين روز و جائيكه روز و جاى انتقام از كافر و ظالم است خواه در دنيا باشد خواه در آخرت نصرت و

جلد 3 صفحه 428

يارى مخصوص بخدا است كه حقّ و ثابت است يا اختيار دارى و پادشاهى مخصوص باو است چون ولايت بكسر كه به اين معنى است نيز قرائت شده در هر حال پاداش الهى بهترين پاداشها و عاقبت اطاعتش بهترين عواقب است و گفته‌اند چون فهميده بود ويرانى باغش در اثر كفر و كفران بوده پشيمان شده بود براى آنكه باغش خراب شده نه براى آنكه كار بدى كرده لذا توبه‌اش قبول نشد ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ أُحِيطَ بِثَمَرِه‌ِ فَأَصبَح‌َ يُقَلِّب‌ُ كَفَّيه‌ِ عَلي‌ ما أَنفَق‌َ فِيها وَ هِي‌َ خاوِيَةٌ عَلي‌ عُرُوشِها وَ يَقُول‌ُ يا لَيتَنِي‌ لَم‌ أُشرِك‌ بِرَبِّي‌ أَحَداً (42)

و رفت‌ گردش‌ كند اطراف‌ بستان‌ ‌به‌ بيند آيا ثمري‌ ‌در‌ بعض‌ ‌آن‌ درختها باقي‌ مانده‌ ديد بكلّي‌ ‌از‌ ‌بين‌ رفته‌ ‌پس‌ صبح‌ كرد ‌در‌ حالي‌ ‌که‌ دو كف‌ دستها ‌را‌ بهم‌ ميماليد ‌به‌ اينكه‌ چه‌ اندازه‌ خرج‌ ساختمان‌ بستان‌ كرده‌ ‌که‌ تمام‌ روي‌ ‌هم‌ ريخته‌ و ميگويد اي‌ كاش‌ ‌من‌ شرك‌ نياورده‌ بودم‌ ‌به‌ پروردگار ‌خود‌ احدي‌ ‌را‌ وَ أُحِيطَ بِثَمَرِه‌ِ صاعقه‌ و آتش‌ تمام‌ ثمرات‌ ‌را‌ سوزانيده‌ و بتمام‌ احاطه‌ كرده‌ فَأَصبَح‌َ يُقَلِّب‌ُ كَفَّيه‌ِ آثار ندم‌ و پشيمانيست‌ ‌که‌ دست‌ ميماليد و ‌اينکه‌ پشيماني‌ نه‌ ‌از‌ جهت‌ ايمان‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ايمان‌ آورده‌ ‌باشد‌ بلكه‌ ‌از‌ جهت‌ تأسف‌ ‌بر‌ اينكه‌ ‌اينکه‌ نحو ‌شده‌ ‌از‌ جهت‌ علاقه‌ و دلبستگي‌ عَلي‌ ما أَنفَق‌َ فِيها بعضي‌ گفتند ‌براي‌ ساختمان‌ ‌که‌ ‌در‌ باغ‌ كرده‌ ‌بود‌ و بعضي‌ گفتند جدران‌ و ديوارهاي‌ باغ‌ ‌بود‌ ‌که‌ بكلّي‌ خراب‌ ‌شده‌ ‌بود‌ وَ هِي‌َ خاوِيَةٌ عَلي‌ عُرُوشِها ‌اگر‌ بنا بوده‌ اوّل‌ طاق‌ فرو مي‌ريزد سپس‌ جدران‌ روي‌ طاق‌ و ‌اگر‌ جدران‌ بوده‌ ‌از‌ سر برمي‌گردد و ريزش‌ مي‌كند سپس‌ پائين‌ جدران‌ روي‌ ‌آن‌ ريخته‌ مي‌شود وَ يَقُول‌ُ يا لَيتَنِي‌ لَم‌ أُشرِك‌ بِرَبِّي‌ أَحَداً كلام‌ صاحب‌ ‌خود‌ ‌را‌ شنيده‌ بودم‌ و كافر بخدا نشده‌ بودم‌ اينهم‌ ايمان‌ نيست‌ فقط ‌براي‌ ذهاب‌ مال‌ ‌است‌ ‌که‌ چرا چنين‌ ‌شده‌ و ‌از‌ دست‌ رفته‌.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 42)- و این هم پایان کارشان: سر انجام گفتگوی این دو نفر پایان گرفت بی‌آنکه مرد موحد توانسته باشد در اعماق جان آن ثروتمند مغرور و بی‌ایمان نفوذ

ج3، ص44

کند، و با همین روحیه و طرز فکر به خانه خود باز گشت غافل از این که فرمان الهی دائر به نابودی باغها و زراعتهای سر سبزش صادر شده است، و باید کیفر غرور و شرک خود را در همین جهان ببیند و سرنوشتش درس عبرتی برای دیگران شود.

عذاب الهی نازل شد، به صورت صاعقه‌ای مرگبار، و یا توفانی کوبنده و وحشتناک، و یا زلزله‌ای ویرانگر و هول‌انگیز، هر چه بود در لحظاتی کوتاه این باغهای پر طراوت، و درختان سر به فلک کشیده، و زراعت به ثمر نشسته را در هم کوبید و ویران کرد و عذاب الهی به فرمان خدا از هر سو محصولات آن مرد را احاطه کرد «و تمام میوه‌های آن نابود شد» (وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ).

صبحگاهان که صاحب باغ به منظور سر کشی و بهره گیری از محصولات باغ به سوی آن حرکت کرد، همین که نزدیک شد با منظره وحشتناکی رو برو گشت، آب در دهانش خشکید، و آنچه از کبر و غرور بر دل و مغز او سنگینی می‌کرد یکباره فرو ریخت! گویی از یک خواب عمیق و طولانی بیدار شده است: «او مرتبا دستها را به هم می‌مالید و در فکر هزینه‌های سنگینی بود که (در یک عمر از هر طرف فراهم نموده و) در آن خرج کرده بود، در حالی که همه بر باد رفته و بر پایه‌ها فرو ریخته بود» (فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلی ما أَنْفَقَ فِیها وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها).

درست در این هنگام بود که از گفته‌ها و اندیشه‌های پوچ و باطل خود پشیمان گشت «و می‌گفت: ای کاش احدی را شریک پروردگارم نمی‌دانستم» و ای کاش هرگز راه شرک را نمی‌پوییدم (وَ یَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

منابع