آیه 101 سوره صافات

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از آیه ۱۰۱ صافات)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ

مشاهده آیه در سوره


<<100 آیه 101 سوره صافات 102>>
سوره : سوره صافات (37)
جزء : 23
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

پس مژده پسر بردباری به او دادیم.

پس ما او را به پسری بردبار مژده دادیم.

پس او را به پسرى بردبار مژده داديم.

پس او را به پسرى بردبار مژده داديم.

ما او [= ابراهیم‌] را به نوجوانی بردبار و صبور بشارت دادیم!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

So We gave him the good news of a forbearing son.

So We gave him the good news of a boy, possessing forbearance.

So We gave him tidings of a gentle son.

So We gave him the good news of a boy ready to suffer and forbear.

معانی کلمات آیه

«غُلامٍ»: پسر نوجوان. «حَلیمٍ»: شکیبا. خردمند.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‌ رَبِّي سَيَهْدِينِ «99»

و (ابراهيم) گفت: من به سوى پروردگارم رهسپارم، او مرا راهنمايى خواهد كرد.

رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ «100» فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ «101»

پروردگارا! (فرزندى) از گروه صالحان به من ببخش. پس ما او را به نوجوانى بردبار مژده داديم.

فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى‌ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‌ قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ «102»

پس چون نوجوان در كار و كوشش به پاى او رسيد، پدر گفت: اى فرزندم! همانا در خواب (چنين) مى‌بينم كه تو را ذبح مى‌كنم پس بنگر كه چه مى‌بينى و نظرت چيست؟ فرزند گفت: اى پدر! آن چه را مأمور شده‌اى انجام ده كه به زودى اگر خدا بخواهد مرا از صبر كنندگان خواهى يافت.

نکته ها

حضرت على عليه السلام مى‌فرمايد: مراد حضرت ابراهيم از رفتن به سوى خدا، توجّه به خداوند از طريق عبادت و تلاش است. «1» آرى، ارزش هر حركت به مقصدى است كه به سوى آن انجام مى‌شود. «ذاهِبٌ إِلى‌ رَبِّي»

در سوره‌ى شعراء آيه 83، حضرت ابراهيم از خداوند مى‌خواهد كه خودش به صالحان ملحق شود و در اين آيه فرزند صالح مى‌خواهد.

در ميان تمام انبيا، تنها ابراهيم و اسماعيل به حلم توصيف شده‌اند. «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ» «2»، «بِغُلامٍ حَلِيمٍ»

«1». تفسير نورالثقلين.

«2». توبه، 114.

جلد 8 - صفحه 48

در قرآن خواب‌هاى متعدّدى نقل شده كه تعبير شدن آن‌ها در بيدارى، نشانه‌ى استقلال روح و رابطه‌ى آن با امور غيبى است، از جمله:

الف) خواب حضرت يوسف كه يازده ستاره با ماه و خورشيد بر او سجده مى‌كنند.

ب) خواب حاكم مصر كه هفت گاو لاغر، هفت گاو فربه را مى‌خورند.

ج) خواب زندانيان مصر كه يوسف آن را برايشان تعبير كرد.

د) خواب پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله كه مسلمانان وارد مسجد الحرام مى‌شوند.

ه) خواب حضرت ابراهيم كه فرزندش را ذبح مى‌كند.

پیام ها

1- مردان الهى به بن بست نمى‌رسند و با توكّل و توجّه به خداوند راه را پيدا مى‌كنند. «ذاهِبٌ إِلى‌ رَبِّي سَيَهْدِينِ»

2- ربوبيّت خداوند سبب راه گشايى اوست. «رَبِّي سَيَهْدِينِ»

3- در راه خدا گام برداريم و به الطاف او مطمئن باشيم. «سَيَهْدِينِ» (از تو حركت از خدا بركت)

4- اولاد صالح، هبه‌ى الهى و يكى از دعاهاى انبياست. «هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ»

5- آن چه بايد در فرزند محور باشد، صالح بودن است نه امور ديكر. «هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ»

6- فرزند صالح، بهترين ياور در مسير حركت خانواده به سوى خداست. ذاهِبٌ إِلى‌ رَبِّي‌ ... رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ‌

7- از نشانه‌هاى فرزند خوب، كمك به پدر در كار و تلاش است. «مَعَهُ السَّعْيَ»

8- حساب خواب انبيا از خواب‌هاى ديگران جداست، به خصوص آن جا كه رؤيا تكرار شود. «أَرى‌ فِي الْمَنامِ» (رؤياى انبيا، سيمايى از وحى است. در روايت نيز آمده است: «رؤيا الانبياء وحى» «1»)

«1» تفسير برهان‌

جلد 8 - صفحه 49

9- در خانواده گفتگوى پدر با فرزندان، عاطفى و محترمانه باشد. «يا بُنَيَ‌، يا أَبَتِ»

10- در راه خدا، بايد از همه‌ى دلبستگى‌ها حتى دلبستگى به فرزند دست كشيد.

(فرزندى كه حدود يك قرن در انتظارش بوده و با دعا و تضّرع او را از خداوند گرفته است، اكنون كه رشد كرده و بازويى براى پدر پيرش شده است بايد با دست خودش او را ذبح كند) أَنِّي أَذْبَحُكَ‌ ...

11- براى رشد و شخصيّت دادن به فرزندان خود با آنان مشورت كنيد و از آنان نظر بخواهيد. «فَانْظُرْ ما ذا تَرى‌»

12- نظرخواهى از مردم، براى دريافت ميزان آمادگى آنان، حتّى در كارهاى روشن و مسلّم مفيد است. (ابراهيم در مأموريّت خود شك نداشت امّا باز هم مسئله را با اسماعيل طرح كرد) «فَانْظُرْ ما ذا تَرى‌»

13- مؤمن، تسليم خداست و در برابر دستورات او بهانه نمى‌گيرد. «يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» در حالى كه اسماعيل مى‌توانست به پدر بگويد:

الف) اين خواب است نه بيدارى.

ب) كشتن فرزند حرام است.

ج) امر، دلالت بر فوريّت نمى‌كند، صبر كن.

د) امر ارشادى است نه مولوى، توصيه است نه واجب.

14- كوچك‌ترها، بزرگ‌ترها را به انجام كارهاى الهى تشويق و دلگرم نمايند. «يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ»

15- براى انجام كارها، انگيزه‌ها را بالا ببريم. (اسماعيل نمى‌گويد: «اذبحنى، اقتلنى» تا براى پدر سخت باشد، بلكه مى‌گويد: «افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» فرمان الهى است كه به تو ابلاغ شده انجام بده.)

16- عمل به وظيفه، صبر و پايدارى مى‌خواهد و صبر را بايد از خداوند خواست. «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»

جلد 8 - صفحه 50

17- صبر و شكيبايى از ويژگى‌هاى صالحان است. «الصَّالِحِينَ‌- مِنَ الصَّابِرِينَ»

18- صبر اسماعيل همان وعده خداوند به حلم اوست. بِغُلامٍ حَلِيمٍ‌ ... مِنَ الصَّابِرِينَ‌

19- كمالات خود را از خدا بدانيم نه از خود. «إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»

20- در كارها «ان شاءاللّه» بگوييم. «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ (101)

فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ‌: پس مژده داديم او را به پسرى «اسمعيل» بردبار كه در كارها تعجيل نكند پيش از وقت آن با وجود قدرت او بر آن و حلم او به مرتبه‌اى بود كه در عنفوان شباب چون پدر او را گفت خداوند مرا امر فرموده كه ترا ذبح كنم، در جواب گفت: بجا آور آنچه تو را خدا فرموده.

خداى تعالى اسمعيل عليه السلام را از هاجر به حضرت ابراهيم عليه السلام مرحمت و هر دو را از شام به مكه آورد، و حضرت اسمعيل عليه السلام در آنجا نشو و نما نمود تا سيزده ساله شد. شب هشتم ذيحجه شب ترويه حضرت ابراهيم عليه السلام بعد از وظيفه عبادت استراحت نمود، در خواب به او ندا شد: اى خليل دعوى محبت ما نمائى، مهر فرزندى نشود، او را قربانى نما. شب نهم كه عرفه بود همان خواب را ديد دانست امر الهى است. شب دهم هم همان خواب را ديد مزيد بر يقين او شد، به هاجر گفت فرزند خود را لباسى فاخر و خلعتى طاهر بپوشان كه او را به مهمانى دوست مى‌برم. كارد و رسن‌ «1» برداشت روانه شدند به قصد حج متوجه منى، چون اعمال منى را بجا آورد برگشت با اسمعيل به مكه و طواف كعبه هفت شوط نمودند، پس متوجه سعى بين صفا و مروه شدند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ (101) فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى‌ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‌ قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ (102) فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ (103) وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ (104) قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (105)

إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ (106) وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ (107) وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ (108) سَلامٌ عَلى‌ إِبْراهِيمَ (109) كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (110)

إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ (111) وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ (112) وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلى‌ إِسْحاقَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ (113)

ترجمه‌

پس مژده داديم او را به پسرى بردبار

پس چون رسيد با او بحدّ كار كردن گفت اى پسرك من همانا من مى‌بينم در خواب كه سر ميبرم تو را پس بنگر كه چه رأى ميدهى گفت اى پدر من بكن آنچه را كه مأمور ميشوى زود باشد كه بيابى مرا اگر بخواهد خدا از شكيبايان‌

پس چون تسليم شدند و خوابانيد او را بر كنار پيشانى‌

ندا كرديم او را كه اى ابراهيم‌

بتحقيق عمل نمودى بخواب خود همانا ما اين چنين جزا ميدهيم نيكوكاران را

همانا اين هر آينه امتحانى آشكار است‌

و فدا داديم براى او قربانى بزرگى را

و باقى گذارديم براى او در آيندگان‌

ذكر خير سلام بر ابراهيم را

اينچنين پاداش ميدهيم نيكوكاران را

همانا او است از بندگان ما كه گروندگانند

و مژده داديم او را به اسحق با آنكه پيمبرى باشد از شايستگان‌

و بركت داديم بر او و بر اسحق و از فرزندان آن دو است نيكوكار و ستم كننده‌اى بر خود آشكار

تفسير

بشارت متفرّع بر آيات سابقه و اجابت دعاى حضرت ابراهيم است كه ذكر شد و گفته شده خداوند توصيف نفرموده است هيچ پيغمبرى را بحلم براى كمى وجود آن جز ابراهيم و پسر او عليهما السلام را پس چون حضرت اسمعيل متولّد و بزرگ شد و رسيد بحدّيكه ميتوانست با پدر خود شركت نمايد در كارها كه از آن جمله سعى بين صفا و مروه است كه در بعضى روايات ذكر شده حضرت ابراهيم باو فرمود اى پسر عزيز من همانا من در خواب مى‌بينم كه ترا قربانى مينمايم‌

جلد 4 صفحه 441

پس تأمل نما ببين در اينموضوع رأى تو چيست و ظاهرا مقصود حضرت ابراهيم آزمايش فرزند بود كه آيا در بلا صابر و در اطاعت امر خدا تا چه اندازه حاضر است و آنكه آماده شود براى بلا و سهل شود بر او تحمّل عنا و نائل گردد بثواب انقياد و سالك گردد در سبيل رشاد و حضرت اسمعيل عرضه داشت اى پدر مهربان بجا آور آنچه را مأمور ميشوى بآن از جانب خداوند در باره من و نگفت آنچه مأمور شدى چون گفته‌اند حضرت ابراهيم مكرّر خواب ديد تا يقين نمود كه آن امر الهى است و وعده نمود بپدر خود كه صبر نمايد بر ذبح او اگر بخواهد خدا و چون پدر و پسر هر دو تسليم امر الهى شدند چنانچه در مجمع از امير المؤمنين و امام صادق عليهما السلام نقل نموده كه فلمّا سلّما قرائت فرموده‌اند يا در مقام انقياد برآمدند بقرائت مشهوره و حضرت ابراهيم فرزند خود را بيك طرف صورت بروى زمين انداخت و از طرف خداوند ندا رسيد كه اى ابراهيم دست از اسمعيل بدار كه بمقتضاى خواب خود عمل نمودى و بوظيفه خويش بقدر امكان رفتار كردى خدا ميداند آن پدر و پسر چقدر خوشحال شدند كه نميشود بيان نمود و اين جواب لمّا است كه در كلام الهى حذف شده است چون هم از امتحان بخوبى بيرون آمدند هم نام نيكشان در عالم منتشر شد و هم از بلا نجات يافتند و هم بأجر و ثواب بى‌پايان رسيدند و هم خداوند آن دو را موفّق بامرى فرمود كه براى احدى در دنيا ميسّر نشد و بعضى احتمال داده‌اند كه واو در و ناديناه زائده باشد و بنابراين جواب لمّا مذكور است و در هر حال خداوند فرموده ما نيكوكاران را اينطور جزاى خوب ميدهيم در دنيا چه رسد بآخرت اين ابتلا و امتحان آشكارى بود كه كمال اخلاص و اطاعت آن دو را هويدا نمود يا بليّه بزرگى بود كه سختى و ناگوارى آن واضح و آشكار بود براى هر كس و فدا داديم اسمعيل را بقربانى بزرگ قدرى كه سالها بود در بهشت خداوند آنرا بيد قدرت خود خلق فرموده بود و بزرگ جثّه و چاق بود و قربان شخص بزرگى شد كه حضرت اسمعيل بود و از نسل او بزرگترين اشخاص عالم كه خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و اله بود بوجود آمد پس از هر جهت بزرگ و با بركت بود يا فدا فرستاديم براى او گوسفندى را از بهشت ببركت قربانى بزرگ در راه خدا كه حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام باشد و از نسل او بوجود آيد

جلد 4 صفحه 442

چنانچه از بعضى از اخبار استفاده ميشود و سابقا اشاره بآن شده است و بنابراين مفعول دوم فديناه چون فضله بوده حذف شده و باء در بذبح براى سببيّت است نه تعديه چون فدا بدو مفعول بدون واسطه متعدّى ميگردد و اگر براى تعديه باشد لازم ميآيد مقام حضرت اسمعيل بالاتر باشد كه حضرت سيّد الشهداء فداى او شده و بمعناى اوّل باء براى تعديه و ذبح مفعول دوم فديناه است و آيات اربعه بعد در ضمن آيات سابقه بيان شده است و بعد از پنج سال از اين بشارت بروايت عياشى ره از امام صادق عليه السّلام خداوند حضرت ابراهيم را بشارت داد بفرزند ديگرى از ساره كه دختر خاله او و پيغمبرزاده و از هر جهت كامل و تمام عيار بود و آن حضرت اسحق عليه السّلام جدّ انبياء بنى اسرائيل بود و خداوند بواسطه بركتى كه بنسل او داد بركت داد بحضرت ابراهيم و نيز براى وجود خاتم انبياء از حضرت اسمعيل بركت داد باو پس در عالم هر چه بوده و هست و خواهد بود از بركت وجود او است كه يكى از آنها خانه كعبه و تمام اعمال حجّ و عمره است كه از آثار باقيه حضرت ابراهيم و اسمعيل و هاجر و آنخانواده عظيم الشأن است و ساير بركات دينى و دنيوى ايشان بقدرى است كه نميتوان احصا نمود و حضرت اسحق بمقام نبوّت رسيد نه براى آنكه فرزند حضرت ابراهيم از ساره خاتون بود بلكه براى آنكه داراى صلاح و تقوى و پرهيزكارى بود ولى ذريّه او و حضرت ابراهيم بعضى نيكوكار بودند مانند انبياء و اوصياء و اولياء ايشان و بعضى ستمكار آشكار مانند يهود زمان حضرت موسى تا اين زمان كه بسا شده از افراد صالح اولاد ناخلف بوجود مى‌آيد و بهيچ وجه عيب و نقصى براى پدر بآن نميشود اثبات نمود چنانچه براى فرزند ناخلف هم صلاحيّت پدر فخرى نيست و ظاهر اين آيات شريفه كه اولا در آن بشارت بغلام حليم ذكر شده با آنكه حضرت اسمعيل در بين انبياء معروف باين صفت بوده و خدا قصّه ذبح را بعد از اين بشارت و قبل از بشارت بوجود حضرت اسحق ذكر فرموده و ترتيب آيات حجّت است چنانچه در ذيل سوره فاتحة الكتاب ذكر شد آنستكه ذبيح حضرت اسمعيل بوده و در روايات بسيارى از ائمه اطهار بآن تصريح شده و آنكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود من پسر دو ذبيحم يعنى اسمعيل و عبد اللّه و اينكه خداوند بشارت داد باسحاق و يعقوب مقارن با هم آنجا كه فرمود فبشّرناه باسحاق و من وراء اسحق يعقوب و آنمناسب با

جلد 4 صفحه 443

امر خدا بذبح اسحق قبل از بلوغ نيست مؤيّد ذبح اسمعيل است و بنابراين اگر از بعضى از روايات استفاده شود كه ذبيح اسحق بوده چنانچه يهود و بعضى از اهل سنت قائلند موردى براى قبول ندارد چون مخالف با ظاهر كتاب و موافق با عامّه است و چنين حديثى را ائمه عليهم السلام دستور فرموده‌اند كه قبول ننمائيد و بنابراين احتياج بجمع پيدا نميشود تا متوسّل بتوجيهى شويم كه وجيه نباشد چنانچه بعضى شده‌اند و روايت شده است كه در شب ترويه حضرت ابراهيم خواب ديد و مطمئن نشد و متفكّر بود باين جهت آنروز را ترويه ناميدند و در شب عرفه باز خواب ديد و مطمئن شد باين جهت آنروز را عرفه خوانده‌اند و شب سوّم هم خواب ديد پس مصمّم باطاعت شد و حضرت اسمعيل را كه سيزده ساله بود و با مادرش هاجر از شام بقصد حجّ در مكّه آورده بود با خود بمنى آورد و نزد جمره وسطى خوابانيد و كارد بگلويش گذارد و سرش را بآسمان بلند نمود پس جبرئيل دم كارد را برگرداند حضرت نظر كرد ديد كارد برگشته آنرا برگرداند باز جبرئيل برگرداند و اينعمل مكرّر شد از آن دو تا از طرف مسجد خيف ندا رسيد اى ابراهيم عمل بخوابت كردى و جبرئيل اسمعيل را از زير دست ابراهيم عليه السّلام كشيد و قوچ بهشتى را كه خاكسترى رنگ و چاق بود زير كارد او گذارد و حضرت آنرا ذبح فرمود و گوشتش را بفقراء قسمت نمود و خداوند بهمان جهت كه عبد اللّه پدر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم را از كشته شدن نجات داد حضرت اسمعيل را معاف فرمود و آن اين بود كه بايد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و ائمه اطهار از صلب آندو بوجود آيند پس ببركت وجود ايشان آن دو از ذبح نجات يافتند و مردم بكشتن اولادشان مأمور نگشتند و گر نه بايستى در هر عيد قربانى بقتل فرزندشان بخدا تقرّب جويند و تا روز قيامت هر قربانى‌ء كه در عيد قربان شود فداى حضرت اسمعيل است و قصّه نجات يافتن حضرت عبد اللّه از ذبح مفصّل و از وظيفه مفسّر خارج است.

جلد 4 صفحه 444

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


رَب‌ِّ هَب‌ لِي‌ مِن‌َ الصّالِحِين‌َ (100) فَبَشَّرناه‌ُ بِغُلام‌ٍ حَلِيم‌ٍ (101)

ابراهيم‌ ‌از‌ هاجر اسمعيل‌ ‌را‌ آورد ساره‌ بسيار غمنده‌ شد خداوند موقعي‌ ‌که‌ ملائكه‌ ‌را‌ فرستاد ‌براي‌ اهلاك‌ قوم‌ لوط آمدند نزد ابراهيم‌ و بشارت‌ اسحق‌ ‌را‌ دادند ‌که‌ ‌از‌ ساره‌ بوجود ميايد ساره‌ بصورت‌ زد ‌که‌ خداوند ميفرمايد وَ بَشَّرُوه‌ُ بِغُلام‌ٍ عَلِيم‌ٍ فَأَقبَلَت‌ِ امرَأَتُه‌ُ فِي‌ صَرَّةٍ فَصَكَّت‌ وَجهَها وَ قالَت‌ عَجُوزٌ عَقِيم‌ٌ و الذاريات‌ آيه 29 و نيز ميفرمايد وَ امرَأَتُه‌ُ قائِمَةٌ فَضَحِكَت‌ فَبَشَّرناها بِإِسحاق‌َ وَ مِن‌ وَراءِ إِسحاق‌َ يَعقُوب‌َ قالَت‌ يا وَيلَتي‌ أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعلِي‌ شَيخاً إِن‌َّ هذا لَشَي‌ءٌ عَجِيب‌ٌ هود آيه 74 و 75.

خداوند اسحق‌ ‌را‌ عنايت‌ فرمود ‌که‌ شرحش‌ بيان‌ شد و اسمعيل‌ پنج‌ سال‌ بزرگتر ‌از‌ اسحق‌ ‌بود‌ دارد يك‌ روز اسحق‌ ‌در‌ دامن‌ ابراهيم‌ نشسته‌ ‌بود‌ اسمعيل‌ وارد شد آمد دست‌ اسحق‌ ‌را‌ گرفت‌ بلند كرد و ‌خود‌ ‌در‌ دامن‌ ابراهيم‌ نشست‌ ‌اينکه‌ امر ‌بر‌ ساره‌ خيلي‌ ناگوار شد بابراهيم‌ ‌گفت‌ ‌اينکه‌ اسمعيل‌ ‌را‌ ‌با‌ مادرش‌ ببر يك‌ جايي‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌من‌ دور باشند و ‌من‌ ‌آنها‌ ‌را‌ نبينم‌ طاقت‌ نميآورم‌ خطاب‌ شد ‌به‌ ابراهيم‌ ‌که‌ خواهش‌ ساره‌ ‌را‌ اجابت‌ كن‌ حضرت‌ ابراهيم‌ ‌براي‌ تشرف‌ ‌به‌ بيت‌ اللّه‌‌-‌ الحرام‌ اسمعيل‌ و هاجر ‌را‌ آورد مكه‌ و ‌در‌ زمين‌ مكه‌ جنب‌ كعبه معظمه‌ گذارد و رفت‌ و چون‌ مامور باعمال‌ حج‌ ‌بود‌ آمد ‌براي‌ اعمال‌ حج‌ و ‌با‌ اسمعيل‌ مشغول‌ اعمال‌ حج‌ شدند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 101)- ابراهیم در قربانگاه! در اینجا سخن از اجابت این دعای ابراهیم به میان آورده، می‌گوید: «پس ما او [ابراهیم] را به نوجوانی بردبار و صبور بشارت دادیم» (فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ).

در واقع سه بشارت در این جمله جمع شده است بشارت تولد فرزندی پسر، و بشارت رسیدن او به سنین نوجوانی، و بشارت به صفت والای حلم.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع