میرزا ابراهیم دنبلی خویی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(تصحیح الگو)
 
(۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
+
'''میرزا ابراهیم دنبلی خویی''' (۱۳۲۵-۱۲۴۰ ق)، عالم ربانی، فقیه اصولی و محدث [[شیعه]] در قرن ۱۴ قمری و از شاگردان [[شیخ مرتضی انصاری]] بود. علامه خویى در [[فقه]]، [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]]، [[حدیث]]، [[کلام]]، [[فلسفه]]، [[عرفان]] و [[رجال]] استادى برجسته بود و «الدُّرَّةُ النجفیة»، شرح منظوم [[نهج البلاغه|نهج‌البلاغه]] مشتمل بر چهار هزار [[بیت (شعر)|بیت]] از آثار اوست. مورخان او را به صفات حمیده، داشتن فضل بسیار و گشاده‌دستى مى‌ستایند. آیت‌الله دنبلی با اینکه از مخالفان جنبش [[مشروطیت]] نبود، در آشفتگیهای انقلاب مشروطه در ۱۳۲۵ ق، که با شورش و سیطرۀ یاغیان بر منطقۀ خوی همراه بود، در خانه خود به‌ [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید. 
 +
{{شناسنامه عالم
 +
|نام کامل = میرزا ابراهیم دنبلی خویی
 +
||تصویر=
 +
|زادروز =  ۱۲۴۰ قمری
 +
|زادگاه =  خوی، آذربایجان
 +
|وفات =  ۱۳۲۵ قمری
 +
|مدفن =  وادی السلام، نجف
 +
|اساتید =  [[شیخ مرتضی انصاری]]، [[آیت الله سید حسین کوه کمره ای|سید حسین کوه کمری]]، مهدی آل‌ کاشف‌ الغطاء، محمدحسین کاظمی،...
 +
|شاگردان =  میرزا ابراهیم سلماسی، شیخ عبدالحسین اعلمی، حاجی میر محمود ساجدی، میرزا علی قلی،...
 +
|آثار = الدرّة النجفیة، الاربعون حدیثا، الدعوات، شرح [[شرایع الاسلام (کتاب)|شرائع‌الاسلام]]، ملخّص [[بحارالأنوار (کتاب)|بحارالانوار]]،...
 +
}}
 +
==تحصیل و استادان==
  
 +
میرزا ابراهیم دنبلی<ref> طایفه دنبل از بزرگ ترین طوایف آذربایجان و شعبه ای از اکراد می باشد. بزرگان آن طایفه از آغاز سلسله صفویه به بعد، در خوی و اطراف آن، قدرتی به هم رسانیدند. اغلب، حکومت خوی از طرف پادشاهان وقت، به این طایفه، تفویض می شد (تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص ۴۶۶). </ref> فرزند حسین در سال ۱۲۴۰ یا ۱۲۴۷ هـ.ق (۱۲۱۱ شمسی) در شهرستان خوی (آذربایجان غربی)، پا به عرصه وجود نهاد. 
  
__toc__
+
او از کودکی عشق و علاقه زیادی برای تحصیل [[علوم اسلامی]] و قدم گذاردن به [[حوزه علمیه|حوزه های علمیه]] از خود نشان می داد. میرزا ابراهیم مانند سایر شاگردان مکتب جعفری، برای تکمیل تحصیلات خود، در سال ۱۲۶۲ هـ.ق راهی [[نجف]] شد. او در محضر استادانی والامقام مانند: [[شیخ مرتضی انصاری]] و [[آیت الله سید حسین کوه کمره ای|سید حسین کوه کمری]]، تلمذ نمود و در علوم مختلف به بالاترین مراتب علمی رسید. وی افزون بر شیخ انصاری، از کسانی چون مهدی آل‌ کاشف‌ الغطاء (متوفی ۱۲۸۸) و محمدحسین کاظمی (متوفی ۱۳۰۸) [[اجازه (علم الحدیث)|اجازۀ روایت]] گرفت.  
سال 1240 هـ . ق<ref> در نقباء البشر، ج1، ص 13 و دائره المعارف تشیع ولادت وی 1247 هـ . ق ذکر شده است. </ref> خانه حسین دنبلی<ref> طایفه دنبل از بزرگ ترنی طوایف آذربایجان و شعبه ای از اکراد می باشد. بزرگان آن طایفه از آغاز سلسله صفویه به بعد، در خوی و اطراف آن، قدرتی به هم رسانیدند. اغلب، حکومت خوی از طرف پادشاهان وقت، به این طایفه، تفویض می شود. (تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص 466). </ref> خویی شاهد حضور فرزندی با افتخار به نام ابراهیم بود، که در شهرستان خوی،<ref> در وجه تسمیه خوی، از لغت کردی، به معنی نمک و نمکزار گرفته شده و علت آن، وجود معادن نمک متعددی بوده که در اطراف شهر وجود داشته است. این شهر دارای قدمتی تاریخی است، که در سفرنامه ها، از قرن ششم میلادی ذکر شده، ولی اهمیت و شهرت این شهر را می توان به پس از جنگ چالدران، که بین شاه اسماعیل صفوی و سلطان سلیم عثمانی در گرفته بود، بیان کرد. شهرستان خوی از شهرهای استان آذربایجان غربی، دارای آب و هوایی معتدل، و دارای سابقه طولانی فرهنگی است، و در زبان ها به دارالمؤمنین، شهرت دارد. خوی دارای حوزه علمیه قدیمی بوده و از این شهر علما و فرهیختگان برجسته ای برخاسته اند، که می توان به حاج میرزا محمد حسن زنوزی خویی، صاحب «ریاض الجنه» متوفا 1223 هـ . ق، سید حبیب الله خویی، صاحب «شرح نهج البلاغه»، مرجع بزرگ عالم تشیع حضرت آیه الله سید ابوالقاسم خویی و نویسنده عالی مقام، دکتر عباس زریاب خویی و دیگران اشاره کرد. ر.ک: مرگ هست و بازگشت نیست، ایرج اخگر، ص 133 و 134 و تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص 6 و 7. </ref> پایه به عرصه وجود نهاد؛ و در کنار پدر و مادری مهربان پرورش یافت. از کودکی عشق و علاقه زیادی برای تحصیل علوم آل محمد ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ و قدم گذاردن به حوزه های علمیه از خود نشان می داد.
+
==تدریس و شاگردان==
 +
میرزا ابراهیم دنبلی پس از چندین سال اقامت در نجف و پس از پایان تحصیلات، با اخذ درجه [[اجتهاد]] به زادگاهش بازگشت و به ارشاد، تبیلغ، تحقیق و تدریس پرداخت.<ref> تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص ۴۶۴؛ تاریخ خوی، محمد امین ریاحی، ص ۲۴۹؛ دائره المعارف تشیع، ج۷، ص ۳۴۴. </ref> برخی از شاگردان او از این قرارند:
  
میرزا ابراهیم، در رابطه با تحصیل و ورود خود به حوزه علمیه چنین می نویسد:
+
*شیخ عبدالحسین بن محمد اعلمی (۱۲۹۰ ـ ۱۳۷۰ هـ.ق)
  
«اگر چه من اقل علما و عملا و اکثر خطا و زللاً هستم، ولی خواستم که خود را در جمله جمیله ایشان منظور بدارم؛ تا اسم من در ذکر اسامی شریفه جلیله، داخل بشود. فاقول؛ رفتم به معلم به سعی و التماس خودم و علوم ادیبه را در بلده خوی، خواندم و خود را در سلک مشتغلین و محصلین قرار دادم؛ و حال آن که من از اهل این مراتب نبودم، الا این که وارد شده «من تشبه بقوم فو منهم»؛ هر کسی خود را به قومی تشبیه کند، پس از ایشان است».<ref> ملخص المقال، ابراهیم دنبلی خویی، ص آخر کتاب؛ علماء معاصرین، محمد علی واعظ خیابانی، ص 91. </ref>
+
*حاجی میر محمود ساجدی
  
== به سوی حوزه نجف ==
+
*میرزا علی قلی
  
میرزا ابراهیم، مانند سایر شاگردان مکتب جعفری، برای تکمیل تحصیلات خود، در سال 1262 هـ . ق<ref> ایران امروز، اوژن اوبن، ترجمه علی اصغر سعیدی، ص 84؛ تاریخ خوی، محمد امین ریاحی، ص 249. </ref> راهی نجف شد. او در محضر استادانی والامقام تلمذ نمود. و در علوم مختلف به بالاترین مراتب علمی رسید. پس از چندین سال اقامت در نجف و پس از پایان تحصیلات، با اخذ درجه اجتهاد با دستی پر به زادگاهش بازگشت و به ارشاد، تحقیق و تدریس پرداخت.<ref> تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص 464؛ تاریخ خوی، محمد امین ریاحی، ص 249؛ دائره المعارف تشیع، ج7، ص 344. </ref>
+
*میرزا ابراهیم سلماسی (۱۲۷۴ ـ ۱۳۴۲ هـ.ق).  
  
== استادان ==
+
==آثار و تألیفات==
+
*الاربعون حدیثا: وی در این اثر به چهل [[حدیث]] در مسائل [[اخلاق|اخلاقی]]، عقیدتی و [[فقه|فقهی]] با شرح لازم همراه با بررسی سند و متن آنها پرداخته است.
1. شیخ مرتضی انصاری
 
 
 
2. سید حسین بن محمد کوه کمری.
 
 
 
== دعای مستجاب ==
 
 
در حالات حاج میرزا ابراهیم آورده اند زمانی که برای اداء فریضه حج، عازم مکه مکرمه شد؛ استار کعبه را گرفته از خدا سه حاجت خواسته بود. اول این که: خدایا! مرا در هیچ جهت محتاج دیگران نکن. گویند: حتی در طبابت نیز به دیگران محتاج نبود. دوم: خدایا! به من اولاد صالح عطاء کن و اگر صلاح نیست، بدون اولاد بمانم. سوم: مرگم را، شهادت در راه خودت قرار بده! هر سه دعای وی به اجابت رسید؛ او تا آخر عمر صاحب فرزند نشد و به هیچ کسی، محتاج نبود و با شهادت از دنیا رفت.<ref> کرامات و حکایاتی پند آموز، حسن بصیری، ص 30. </ref>
 
 
 
== سجایای اخلاقی ==
 
 
این عالم نامدار، از نوابغ روزگار و دارای صفات حمیده و اوصاف کثیره است. او از نظر اخلاق پیشوای صاحبان اخلاق و در جود و کرم، انفاق در راه خدا، و تواضع و پرهیزکاری یگانه روزگار بود. عالمی عابد، زاهدی متقی بود. شجاع بود و در گفتن حرف حق؛ از هیچ مقامی پروا نداشت. همه ساله تمام فقیران شهر را بلکه تمام اهل شهر را بدون استثناء اطعام می کرد و در ماه مبارک رمضان، به نوبت؛ به هر یک از پیش نماز های شهر، اقتدا می نمود. به کسانی که ورشکست می شدند، کمک می کرد و هر که نیاز به سرمایه داشت، برایش سرمایه فراهم می نمود. هنگام صحبت کلمه من را، هرگز به زبان نیاورده؛ همواره از کلمه ما استفاده می کرد. از نظر مراعات آداب در اوج قرار داشت. علاقه شدیدی به ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ داشت. در میان عالمان، معروف بود و کثیر الزیاره. هم ریاست مذهبی را بر عهده داشت و هم از توانگر ترین مردم شهر خوی بود. ثروت زیادی را، از راه ارث، تجارت و کشاورزی در دست داشت؛ اما مقدار ناچیزی را به مصرف شخصی و بقیه را در راه خیر و رضای خدا مصرف می کرد. هیچ فقیری از در خانه اش، دست خالی بر نمی گشت و در کارهای روزمره خود، دارای نظم بود.<ref> علماء معاصرین، ص 91؛ تاریخ خوی، ص 466؛ کرامات و حکایات پند آموز، ص 28 ـ 30. </ref>
 
 
 
== سفیر فرانسه در خوی ==
 
 
اوژن اوبن (1863 م)، سفیر فرانسه در ایران، در دیداری که از شهرستان خوی داشته مشاهده خود را از شیخ ابراهیم خویی چنین بیان می کند:
 
 
 
«مجتهد بزرگ شهر، حاجی میرزا ابراهیم آقا، از احترام فوق العاده عموم مردم برخوردار است. خانه اش کوچک است و تنها یکی از اطاق های آن که با فرش مفروش شده پنجره اش به حیات کوچکی باز می شود. در آستانه در، طبق رسمی قدیمی، محجر چوبی گذاشته اند؛ یعنی در این جا باید کفش ها را از پا درآورد. مرد محترم کهنسال، نزدیک پنجره اطاق، در میان تعداد بیشماری کتاب، در موضوعات فقه اسلامی و پرورنده هایی که برای اتخاذ تصمیم و صدور رأی به حضور وی آورده اند، نشسته است و به پای کسی بلند نمی شود. او عینک می زند. عمامه بزرگ سفیدی بر سر دارد و ریشش را با حنا رنگ می کند. بعد از ادامه تحصیل در نجف و کسب فیض از محضر استادان بزرگ، به شهر خود بازگشته است، تا دین و عدالت را در میان همشهریان خود گسترش دهد. با آن که از راه علم و تقوا به ثروت رسیده است؛ ولی خود، با قناعت زندگی می کند و بیشتر درآمد حاصل املاک اش را، صرف احسان و صدقه می کند.
 
 
 
به موجب وصیتش، بعد از درگذشت وی، همه دارایی اش وقف امام سوم است. عده ای که به دیدار و زیارت وی می آیند، قابل شمارش نیست. او چندین بار به زیارت مکه نایل شده، و با وجود کبرسن، حداقل در سال یکبار، به شهرهای کربلا و مشهد مشرف می شود. اهالی خوی، هنگامی که او را می بینند، با چنین علو و مقام، چون یک فرد عادی، کفش ها زیر بغل، در مسجدی مشغول دعا خواندن است، سخت به هیجان می آیند.»<ref> ایران امروز، ص 84 و 85. </ref>
 
  
== آثار ==
+
*جُنگ: این کتاب در موضوعات متفرقه فقهی، اصولی، ادبی و عقیدتی نوشته شده است.
  
1. الاربعون حدیثا<ref> چهل حدیث، عربی. </ref>
+
*حاشیه علی [[فرائد الاصول (کتاب)|فرائد الاصول]]: این کتاب به زبان عربی، حاشیه ای است به رسائل [[شیخ مرتضی انصاری]].  
  
وی در این اثر به چهل حدیث در مسائل اخلاقی، عقیدتی و فقهی با شرح لازم پرداخته است.  
+
*مأة خبر: این کتاب حاوی صد حدیث یا بیشتر در موضوعات اخلاقی است.  
  
2. جنگ
+
*الدرة النجفیه: این اثر عربی در دو قسمت تنظیم و نگارش یافته است؛ قسمت اول، شرح حال و فضائل حضرت [[امام علی علیه السلام|امیرالمومنین علی]] علیه السلام، و قسمت دوم، شرح مختصر [[نهج البلاغة (کتاب)|نهج البلاغه]] است.  
  
این کتاب در موضوعات متفرقه فقهی، اصولی، ادبی و عقیدتی نوشته شده است.
+
*الدعوات، شامل برخی دعاها
  
3. حاشیه علی فرائد الاصول
+
*رسالة فی‌ الاصول، در [[اصول فقه]]
  
این کتاب به زبان عربی، حاشیه ای است به فرائد الاصول شیخ مرتضی انصاری.
+
*شرحی بر [[شرایع الاسلام (کتاب)|شرائع‌الاسلام]] محقق حلّی
  
4. مأه خبر
+
*ملخّص [[بحارالأنوار (کتاب)|بحارالانوار]]، با حذف احادیث تکراری بحارالانوار و توضیح درباره برخی احادیث
  
این کتاب حاوی صد حدیث یا بیشتر در موضوعات اخلاقی است.
+
*ملخّص‌ المقال فی تحقیق احوال‌ الرجال (تألیف)؛ در [[علم رجال]]، که آن را در سی‌سالگی نوشت.
 
+
==ویژگی‌های اخلاقی==
5. الدره النجفیه
 
 
 
این اثر عربی در دو قسمت تنظیم و نگارش یافته قسمت اول، شرح حال و فضائل و امامت حضرت امیر المومنین علی ـ علیه السلام ـ، و قسمت دوم، شرح مختصر نهج البلاغه است.
 
 
 
6. الدعوات
 
 
 
7. رساله فی الاصول
 
 
 
8. شرح الشرایع
 
 
 
9. ملخص بحار الانوار
 
 
 
10. ملخص المقال فی تحقیق احوال الرجال  
 
 
 
== شاگردان ==
 
 
   
 
   
1. شیخ عبدالحسین بن محمد اعلمی (1290 ـ 1370 هـ . ق)
+
این عالم بزرگ از نظر [[اخلاق]] پیشوای صاحبان اخلاق و در جود و کرم، [[انفاق]] در راه خدا، و [[تواضع]] و [[تقوا|پرهیزکاری]] یگانه روزگار بود. عالمی عابد، [[زهد|زاهدی]] متقی بود. شجاع بود و در گفتن حرف حق از هیچ مقامی پروا نداشت. همه ساله تمام فقیران شهر را بلکه تمام اهل شهر را بدون استثناء اطعام می کرد و در ماه مبارک [[ماه رمضان|رمضان]]، به نوبت به هر یک از پیش نمازهای شهر، اقتدا می نمود. به کسانی که ورشکست می شدند، کمک می کرد و هر که نیاز به سرمایه داشت، برایش سرمایه فراهم می نمود. هنگام صحبت کلمه «من» را، هرگز به زبان نیاورده؛ همواره از کلمه ما استفاده می کرد. از نظر مراعات [[آداب و سنن اسلامی|آداب]] در اوج قرار داشت. علاقه شدیدی به [[ائمه اطهار]] ـ علیهم السلام ـ داشت. در میان عالمان، معروف بود و کثیر الزیاره. هم ریاست مذهبی را بر عهده داشت و هم از توانگر ترین مردم شهر خوی بود. ثروت زیادی را از راه [[ارث]]، تجارت و کشاورزی در دست داشت؛ اما مقدار ناچیزی را به مصرف شخصی و بقیه را در راه خیر و رضای خدا مصرف می کرد. هیچ فقیری از در خانه اش، دست خالی بر نمی گشت و در کارهای روزمره خود، دارای نظم بود.<ref> علماء معاصرین، ص ۹۱؛ تاریخ خوی، ص ۴۶۶؛ کرامات و حکایات پند آموز، ص ۲۸ ـ ۳۰. </ref>
  
2. حاجی میر محمود ساجدی.
+
'''دعای مستجاب:'''
  
3. میرزا علی قلی.  
+
در حالات حاج میرزا ابراهیم آورده اند زمانی که برای اداء فریضه [[حج]]، عازم [[مکه|مکه]] مکرمه شد؛ پرده های [[کعبه]] را گرفته از خدا سه حاجت خواسته بود. اول این که: خدایا! مرا در هیچ جهت محتاج دیگران نکن. دوم: خدایا! به من اولاد صالح عطاء کن و اگر صلاح نیست، بدون اولاد بمانم. سوم: مرگم را، [[شهادت در راه خدا|شهادت]] در راه خودت قرار بده! هر سه دعای وی به اجابت رسید؛ گویند: حتی در طبابت نیز به دیگران محتاج نبود. همچنین او تا آخر عمر صاحب فرزند نشد و به هیچ کسی، محتاج نبود و با شهادت از دنیا رفت.<ref> کرامات و حکایاتی پند آموز، حسن بصیری، ص ۳۰. </ref>
  
4. میرزا ابراهیم سلماسی (1274 ـ 1342)
+
در حالات این شیخ شهید، داستان های آموزنده ای نیز نقل شده است، که در اینجا به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم:
  
== از منظر دیگران ==
+
'''قحطی در عراق:'''
  
علامه امینی، صاحب کتاب «الغدیر» درباره وی می فرماید:
+
در دوران ایشان، در [[عراق]]، قحطی و گرانی رخ داد، که مردم عراق سخت در مضیقه بودند. شیخ ابراهیم، خودش به تنهایی از شهرستان خوی، با دست پر عازم عراق شد و مهمان نماینده خود در [[بغداد]] گردید. تمامی نانواهای بغداد را دعوت نمود و به آن ها گفت: «هر کسی به نوبه خود، مقدار پخت و میزان درآمدش را بگوید، تا صورت‌برداری شده و از فردا نان به ربع قیمت فروخته شود. در آخر هفته هم کسر بودجه خود را از این صاحبخانه دریافت نمایید.» با انتشار خبر پایین آمدن قیمت نان در بین مردم وحشت زده و مضطرب بغداد، غوغایی در عراق برپا شد و در مدت چند روز، نرخ گندم خود به خود پایین آمد، درب انبارها باز و گندم در دسترس مردم قرار گرفت. مردم از مضیقه درآمده و آسایش به میان مردم بازگشت. حکومت عراق که آن زمان به دولت عثمانی وابسته بود، به حکومت مرکزی گزارش داد. از شیخ تقدیر به عمل آمد و زمانی که از [[عتبات عالیات|عتبات]] به شهر خود باز می گشت، مردم تجلیل فوق العاده ای از وی به عمل آوردند.<ref> کرامات و حکایات پند آموز، ص ۲۹. </ref>
  
«او در طلیعه علمای ژرف بین و متبحر قرار داشت، و از شخصیت هایی بود که در همه رشته های علمی زبر دست و ماهر بود، از فقه و اصول و حدیث گرفته تا عقیده شناسی، فلسفه، عرفان و رجال. در اخلاق، سرمشق و نمونه بود و مقتدا به شمار می رفت. در هر یکی از علوم استادی بی نظیر و پهلوانی دلیر بود.»<ref> شهیدان راه فضیلت، ص 506. </ref>
+
'''تثبیت بازار:'''
  
== گفتنی ها ==
+
وی که مردی ثروتمند بود، همه روزه مقداری گندم برای فروش به بازار عرضه می کرد. چند روز گذشت اما از پول گندم ها خبری نشد، وقتی علت تأخیر را جویا شد به او گفتند: بازار گرم شده و زمینه گرانی قیمت ها فراهم است، به همین دلیل فروش گندم را متوقف کرده ایم. ایشان در جواب گفتند: سخت در اشتباه هستید! مقصود ما تکثیر ثروت نیست! بلکه می خواهیم قیمت گندم و بازار تثبت گردد. از فردا دو برابر همیشه گندم عرضه کنید و به قیمت قبلی به فروش برسانید.<ref> همان، ص ۱۶۱. </ref>
  
در حالات شیخ شهید، داستان های آموزنده ای نقل شده است، که ما به چند نمونه از آن ها اشاره می کنیم:  
+
'''اهتمام به غسل جمعه:'''
  
'''قحطی در عراق'''
+
وی در کارهایش نظم خاصی داشت. به [[غسل جمعه]] اهتمام می ورزید. جمعه ها، یک ساعت به ظهر مانده، برای انجام غسل جمعه آماده می شد. روزی از روی تصادف، حاکم شهر برای انجام کاری وارد شد، وی فرمود: چون بدون اطلاع قبلی بوده، بفرمایید بنشینید تا من غسل جمعه را انجام داده، برگردم.<ref> همان، ص ۳۹۴. </ref>
  
در دوران شیخ، در عراق، قحطی و گرانی رخ داد، که مردم عراق سخت در مضیقه بودند. شیخ ابراهیم، خودش به تنهایی از شهرستان خوی، با دست پر عازم عراق شد و مهمان نماینده خود در بغداد گردید. تمامی نانواهای بغداد را دعوت نمود و به آن ها گفت:  
+
'''جلوگیری از بدعت غلط:'''
  
«هر کسی به نوبه خود، مقدار پخت و میزان درآمدش را بگوید، تا صورت برداری شده و از فردا نان به ربع قیمت فروخته شود. در آخر هفته هم کسر بودجه خود را از این صاحبخانه دریافت نمایید.»
+
در یکی از روزها متوجه شد آرایشگر خیلی کم حوصله است، سبب را جویا شد. آرایشگر گفت: قربانت گردم! تو آقا و سرور یک ملت و ولایتی، اما به اندازه یک شخص عادی و فقیر مزد پرداخت می کنی! چه کار کنم! ایشان در جواب فرمود: من بدعت نمی گزارم تا مزد آرایشگری را بالا ببرم. اگر نیاز داشتی، برای شما خوراکی می فرستم.<ref> همان، ص ۲۵۵. </ref>
 +
==از منظر دیگران==
  
با انتشار خبر پایین آمدن قیمت نان در بین مردم وحشت زده و مضطرب بغداد، غوغایی در عراق برپا شد و در مدت چند روز، نرخ گندم خود به خود پایین آمد، درب انبارها باز و گندم در دسترس مردم قرار گرفت. مردم از مضیقه درآمده و آسایش به میان مردم بازگشت. حکومت عراق که آن زمان به دولت عثمانی وابسته بود، به حکومت مرکزی گزارش داد. از شیخ تقدیر به عمل آمد و زمانی که از عتبات به شهر خود باز می گشت، مردم تجلیل فوق العاده ای از وی به عمل آوردند.<ref> کرامات و حکایات پند آموز، ص 29. </ref>  
+
*[[علامه امینی]]، صاحب کتاب «[[الغدیر (کتاب)|الغدیر]]» درباره وی می فرماید: «او در طلیعه علمای ژرف بین و متبحر قرار داشت، و از شخصیت هایی بود  که در همه رشته های علمی زبر دست و ماهر بود، از [[فقه]] و [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]] و [[حدیث]] گرفته تا عقیده شناسی، [[فلسفه]]، [[عرفان]] و [[علم رجال|رجال]]. در [[اخلاق]]، سرمشق و نمونه بود و مقتدا به شمار می رفت. در هر یکی از علوم استادی بی نظیر و پهلوانی دلیر بود.»<ref> شهیدان راه فضیلت، ص ۵۰۶. </ref>  
  
از شیخ عبدالحسین اعلمی، شاگرد حاج میرزا ابراهیم دنبلی خویی، نقل شده است:
+
*[[محمدعلی مدرس تبریزی]]، صاحب «[[ریحانة الادب]]» مى فرماید: «از اکابر علماى امامیه اوائل قرن حاضر (چهاردهم) مى باشد، که عابد، زاهد، متّقى، جامع معقول و منقول، در هر یک از فقه و اصول و حدیث و رجال و کلام و حکمت و اخلاق و عرفان و دیگر علوم متداوله متبحّر، مقتداى افاضل عصر خود.»<ref>ریحانةالادب، ج ۲، ص ۱۹۴. </ref>
  
وقتی خبر شهادت شیخ ابراهیم به نجف رسید، عرب ها به قدری ناراحت و عصبانی بودند که می خواستند ایرانی ها را بکشند و ما مدتی در منازل خود مخفیانه به سر می بردیم. عرب ها می گفتند: آخر، آدم چنین کسی را می کشد!<ref> همان، ص 31 و 32. </ref>  
+
*[[شیخ عباس قمى]]، صاحب «[[مفاتیح الجنان]]» در مورد او مى فرماید: «عالم فاضلِ کامل، از شاگردان محقّق انصارى...».<ref> فوائد الرضویة، ص ۶. </ref>  
  
'''تثبیت بازار'''
+
*محمّد حرزالدّین، صاحب «معارف الرجال» مى گوید: «یعدّ من العلماء الاعلام و الفقهاء العظام ثقة، عدل ورع، امر بالمعروف و نهى عن المنکر...».<ref> معارف الرجال، ج ۱، ص ۳۶. </ref>
  
وی که مردی ثروتمند بود؛ همه روزه مقداری گندم برای فروش به بازار عرضه می کرد. چند روزگذشت اما از پول گندم ها خبری نشد، وقتی علت تأخیر را جویا شد به او گفتند: بازار گرم و زمینه گرانی قیمت ها فراهم است به همین دلیل فروش گندم را متوقف کرده ایم. ایشان در جواب گفتند:
+
*اوژن اوبن (۱۸۶۳ م)، سفیر فرانسه در [[ایران]]، در دیداری که از شهرستان خوی داشته مشاهده خود را از شیخ ابراهیم خویی چنین بیان می کند: «مجتهد بزرگ شهر، حاجی میرزا ابراهیم آقا، از احترام فوق العاده عموم مردم برخوردار است... مرد محترم کهنسال، نزدیک پنجره اطاق، در میان تعداد بیشماری کتاب، در موضوعات فقه اسلامی و پرورنده هایی که برای اتخاذ تصمیم و صدور رأی به حضور وی آورده اند، نشسته است و به پای کسی بلند نمی شود. او عینک می زند. عمامه بزرگ سفیدی بر سر دارد و ریشش را با حنا رنگ می کند. بعد از ادامه تحصیل در [[نجف]] و کسب فیض از محضر استادان بزرگ، به شهر خود بازگشته است، تا [[دین]] و [[عدالت]] را در میان همشهریان خود گسترش دهد. با آن که از راه علم و [[تقوا]] به ثروت رسیده است؛ ولی خود، با [[قناعت]] زندگی می کند و بیشتر درآمد حاصل املاکش را صرف احسان و [[صدقه]] می کند. به موجب وصیتش، بعد از درگذشت وی، همه دارایی اش [[وقف]] امام سوم است. عده ای که به دیدار و زیارت وی می آیند، قابل شمارش نیست. او چندین بار به [[زیارت|زیارت]] [[مکه]] نایل شده، و با وجود کبر سن، حداقل در سال یکبار، به شهرهای [[کربلا]] و [[مشهد]] مشرف می شود. اهالی خوی، هنگامی که او را می بینند، با چنین علو و مقام، چون یک فرد عادی، کفش ها زیر بغل، در مسجدی مشغول دعا خواندن است، سخت به هیجان می آیند.»<ref> ایران امروز، ص ۸۴ و ۸۵. </ref>  
 
+
==شهادت==
سخت در اشتباه هستید! مقصود ما تکثیر ثروت نیست! بلکه می خواهیم قیمت گندم و بازار تثبت گردد. از فردا دو برابر همیشه گندم عرضه کنید و به قیمت قبلی به فروش برسانید!<ref> همان، ص 161. </ref>
 
 
 
'''اهتمام به غسل جمعه'''
 
 
 
وی در کارهایش نظم خاصی داشت. به غسل جمعه اهتمام می ورزید. جمعه ها، یک ساعت به ظهر مانده، برای انجام غسل جمعه آماده می شد. روزی از روی تصادف حاکم شهر، برای انجام کاری وارد شد، وی فرمود: چون بدون اطلاع قبلی بوده، بفرمایید بنشینید تا من غسل جمعه را انجام داده، برگردم.<ref> همان، ص 394. </ref>
 
 
 
'''آرایشگر'''
 
 
 
در یکی از روزها متوجه شد آرایشگر خیلی کم حوصله است، سبب را جویا شد. آرایشگر گفت: قربانت گردم! تو آقا و سرور یک ملت و ولایتی. اما به اندازه یک شخص عادی و فقیر مزد پرداخت می کنی! چه کار کنم! ایشان در جواب فرمود: من بدعت نمی گزارم تا مزد آرایشگری را بالا ببرم. اگر نیاز داشتی، برای شما خوراکی می فرستم.<ref> همان، ص 255. </ref>  
 
 
 
== شهادت ==
 
 
   
 
   
در این میان، مردم از آیه الله میرزا ابراهیم دنبلی خویی، که دارای جایگاه مذهبی، سیاسی و مردمی بود، انتظار پیوستن به مشروطه خواهان را داشتند. بر خلاف انتظار آن دسته از مردم، این عالم ربانی، با اختیار رویه بی طرفی، به کارگشایی امور شرعی می پرداخت. مجاهدین به تلافی شکست خودشان در سکمن آباد و کشته شدن میرزا جعفر زنجانی، ناراحت شده، می خواستند دست به کشتار مخالفان مشروطه یا کسانی که به این صفت شناخته می شدند، بزنند. در این گیر و دار، مرتضی نامی، از مجاهدین افراطی، در 6 شعبان 1325 هـ . ق در شهرستان خوی، شیخ ابراهیم دنبلی خویی را به همراه آقا ضیا، خواهر زاده وی، در منزل شیخ به ضرب گلوله به شهادت رساند.<ref> ایران امروز، ص 84؛ تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص 4666؛ تاریخ خوی، محمد امین ریاحی، ص 250 و 449. </ref>
+
در زمان نهضت [[مشروطیت]]، شهر خوی، از شهرهایی بود که دلبستگی شدیدی به نهضت داشت و در پشتیبانی از نهضت دنباله رو تبریز بود. در آغاز، کار مشروطه خواهی در خوی به سمت مردان معتدل و میانه رو و خیراندیش بود. با ورود مجاهدان قفقاز، تمایلات آرام مشروطه خواهی در خوی، رنگ انقلابی گرفت. میرزا جعفر زنجانی، به اتفاق شش تن از خویی های مقیم قفقاز که در آن جا به حرکت های انقلابی پیوسته بودند، وارد خوی شد و مردم را به قیام ترغیب کردند. همزمان با جریان مشروطه، جنگ خوی و ماکو که سیاست محمدعلی شاه بود، با شوراندن عشایر و ایجاد قتل و غارت در روستاها و اطراف شهرها، مردم را از مشروطه رویگردان می کرد آغاز شد. برای اجرای آن نقشه شوم، به تحریک سردار ماکو، کردها برای غارت، به روستاهای شمال خوی تاختند. خوی و ماکو رویاروی هم قرار گرفتند. خوی مشروطه خواه و ماکو طرفدار استبداد بود. در جنگی که درتاریخ ۲۱ شهریورماه ۱۲۸۶ خورشیدی در سکمن آباد خوی روی داد، مجاهدین، شکست فاحشی از مستبدین خوردند. عده ای کشته و اسیر شدند. از جمله اسیران، میرزا جعفر زنجانی، رهبر مجاهدین بود، که بعد از چند روز اسارت او را کشتند. مجاهدین با این شکست سخت به سمت خوی عقب نشینی کردند. خوف و هراس شهر را فراگرفت.
 
 
آری! شیخ، بدون هیچ گناهی به دست یک نابخرد، به شهادت رسید!
 
  
== پس از شهادت ==
+
مردم از آیة الله میرزا ابراهیم دنبلی خویی، که دارای جایگاه مذهبی، سیاسی و مردمی بود، انتظار پیوستن به [[مشروطیت|مشروطه]] خواهان را داشتند. بر خلاف انتظار آن دسته از مردم، این عالم ربانی، با اختیار رویه بی طرفی، به کارگشایی امور شرعی می پرداخت. مجاهدین به تلافی شکست خودشان در سکمن آباد و کشته شدن میرزا جعفر زنجانی، ناراحت شده، می خواستند دست به کشتار مخالفان مشروطه یا کسانی که به این صفت شناخته می شدند، بزنند. در این گیر و دار، مرتضی نامی از مجاهدین افراطی، در ۶ [[ماه شعبان|شعبان]] ۱۳۲۵ قمری در شهرستان خوی، شیخ ابراهیم دنبلی خویی را به همراه آقا ضیا، خواهر زاده وی، در منزل شیخ به ضرب گلوله به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رساند.<ref> ایران امروز، ص ۸۴؛ تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص ۴۶۶۶؛ تاریخ خوی، محمد امین ریاحی، ص ۲۵۰ و ۴۴۹. </ref>
 
با توجه به اوضاع نابسامان آن روز، که بر شهر خوی حاکم بود، جنازه آن مرد بزرگ، تشییع نشد؛ بلکه نماز توسط آقا سید علی اکبر موسوی خویی،<ref> سید علی اکبر موسوی خویی در سال 1285 هـ . ق در خوی متولد و در سال 1307 هـ . ق به نجف اشرف رفت. بعد از تحصیلات مجدداً به شهر خود بازگشت، و در سال 1371 هـ . ق برای زیارت راهی عتبات شد و در آن آن جا دار فانی را وداع و بعد از اقامه نماز توسط آقا بزرگ تهرانی در صحن علی ـ علیه السلام ـ مدفون گردید. (سیمای خوی، ص 168). </ref> پدر مرحوم آیه الله سید ابوالقاسم خویی بر جنازه ایشان اقامه شد و در حسینیه میرزا ابراهیم آقا که به نام این مرحوم نامگذاری شده و توسط وی ساخته شده بود، مدفون گردید. پس از گذشت چهار سال، هنگامی که خواستند جسم شریفش را بنا بر وصیتش، به نجف منتقل کنند، در کمال حیرت سالم یافتند؛ به طوری که مأمورین مرزی عراق، مانع ورود جنازه شده. گفتند: ما اجازه ورود جنازه تازه فوت شده را نداریم! با دادن مبلغی پول به مأمورین جسم شریفش در مقبره ای در وادی السلام نجف، کنار بقعه علی بن میرزا خلیل تهرانی، که خود قبلا آماده کرده بود، مدفون گردید.<ref> سیمای خوی، علی صدرایی خویی، ص 182.</ref>
 
  
==پانویس ==
+
با توجه به اوضاع نابسامان آن روز، که بر شهر خوی حاکم بود، جنازه آن مرد بزرگ، [[تشییع جنازه|تشییع]] نشد؛ بلکه [[نماز میت|نماز]] توسط آقا سید علی‌اکبر موسوی خویی، پدر آیةالله [[آیت الله سید ابوالقاسم خویی|سید ابوالقاسم خویی]]، بر جنازه ایشان اقامه شد و در حسینیه میرزا ابراهیم آقا که به نام این مرحوم نامگذاری شده و توسط وی ساخته شده بود، مدفون گردید. پس از گذشت چهار سال، هنگامی که خواستند جسم شریفش را بنا بر وصیتش به [[نجف]] منتقل کنند، در کمال حیرت آن را سالم یافتند؛ به طوری که مأمورین مرزی [[عراق]]، مانع ورود جنازه شده. گفتند: ما اجازه ورود جنازه تازه فوت شده را نداریم! با دادن مبلغی پول به مأمورین جسم شریفش در مقبره ای در [[وادی السلام]] نجف، کنار بقعه علی بن میرزا خلیل تهرانی، که خود قبلا آماده کرده بود، مدفون گردید.<ref> سیمای خوی، علی صدرایی خویی، ص ۱۸۲.</ref>
 +
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
 
+
==منابع==
== منبع ==
+
*[https://rch.ac.ir/article/Details/11431 "دنبلی خویی میرزا ابراهیم"، دانشنامه جهان اسلام].
[http://www.andisheqom.com/Files/olamabio.php?level=4&scid=31035 اندیشه قم]
+
*[https://hawzah.net/fa/Mostabser/View/63290/%D8%AF%D9%8F%D9%86%D9%92%D8%A8%D9%8E%D9%84%DB%8C-%D8%AE%D9%88%DB%8C%DB%8C%D8%8C-%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85 پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه].
 +
*[http://nbo.ir/%d8%ac%d8%ba%d8%b1%d8%a7%d9%81%db%8c%d8%a7%db%8c%db%8c/%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86/%d8%a2%d8%b0%d8%b1%d8%a8%d8%a7%db%8c%d8%ac%d8%a7%d9%86-%d8%ba%d8%b1%d8%a8%db%8c/%d8%a7%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%87%db%8c%d9%85-%d8%af%d9%86%d8%a8%d9%84%db%8c-%d9%85%db%8c%d8%b1%d8%b2%d8%a7-%d8%a7%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%87%db%8c%d9%85-%d8%af%d9%86%d8%a8%d9%84%db%8c__a-330-254-265-173.aspx#_ftn25 "ابراهیم دنبلی"، فرهیختگان تمدن شیعی].
 
[[رده:علمای قرن چهاردهم]]
 
[[رده:علمای قرن چهاردهم]]
 +
[[رده:شارحان نهج البلاغه]]
 +
[[رده:علمای شهید]]
 +
[[رده:مدفونین در وادی السلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۷:۵۵

میرزا ابراهیم دنبلی خویی (۱۳۲۵-۱۲۴۰ ق)، عالم ربانی، فقیه اصولی و محدث شیعه در قرن ۱۴ قمری و از شاگردان شیخ مرتضی انصاری بود. علامه خویى در فقه، اصول، حدیث، کلام، فلسفه، عرفان و رجال استادى برجسته بود و «الدُّرَّةُ النجفیة»، شرح منظوم نهج‌البلاغه مشتمل بر چهار هزار بیت از آثار اوست. مورخان او را به صفات حمیده، داشتن فضل بسیار و گشاده‌دستى مى‌ستایند. آیت‌الله دنبلی با اینکه از مخالفان جنبش مشروطیت نبود، در آشفتگیهای انقلاب مشروطه در ۱۳۲۵ ق، که با شورش و سیطرۀ یاغیان بر منطقۀ خوی همراه بود، در خانه خود به‌ شهادت رسید.

نام کامل میرزا ابراهیم دنبلی خویی
زادروز ۱۲۴۰ قمری
زادگاه خوی، آذربایجان
وفات ۱۳۲۵ قمری
مدفن وادی السلام، نجف

Line.png

اساتید

شیخ مرتضی انصاری، سید حسین کوه کمری، مهدی آل‌ کاشف‌ الغطاء، محمدحسین کاظمی،...

شاگردان

میرزا ابراهیم سلماسی، شیخ عبدالحسین اعلمی، حاجی میر محمود ساجدی، میرزا علی قلی،...

آثار

الدرّة النجفیة، الاربعون حدیثا، الدعوات، شرح شرائع‌الاسلام، ملخّص بحارالانوار،...

تحصیل و استادان

میرزا ابراهیم دنبلی[۱] فرزند حسین در سال ۱۲۴۰ یا ۱۲۴۷ هـ.ق (۱۲۱۱ شمسی) در شهرستان خوی (آذربایجان غربی)، پا به عرصه وجود نهاد.

او از کودکی عشق و علاقه زیادی برای تحصیل علوم اسلامی و قدم گذاردن به حوزه های علمیه از خود نشان می داد. میرزا ابراهیم مانند سایر شاگردان مکتب جعفری، برای تکمیل تحصیلات خود، در سال ۱۲۶۲ هـ.ق راهی نجف شد. او در محضر استادانی والامقام مانند: شیخ مرتضی انصاری و سید حسین کوه کمری، تلمذ نمود و در علوم مختلف به بالاترین مراتب علمی رسید. وی افزون بر شیخ انصاری، از کسانی چون مهدی آل‌ کاشف‌ الغطاء (متوفی ۱۲۸۸) و محمدحسین کاظمی (متوفی ۱۳۰۸) اجازۀ روایت گرفت.

تدریس و شاگردان

میرزا ابراهیم دنبلی پس از چندین سال اقامت در نجف و پس از پایان تحصیلات، با اخذ درجه اجتهاد به زادگاهش بازگشت و به ارشاد، تبیلغ، تحقیق و تدریس پرداخت.[۲] برخی از شاگردان او از این قرارند:

  • شیخ عبدالحسین بن محمد اعلمی (۱۲۹۰ ـ ۱۳۷۰ هـ.ق)
  • حاجی میر محمود ساجدی
  • میرزا علی قلی
  • میرزا ابراهیم سلماسی (۱۲۷۴ ـ ۱۳۴۲ هـ.ق).

آثار و تألیفات

  • الاربعون حدیثا: وی در این اثر به چهل حدیث در مسائل اخلاقی، عقیدتی و فقهی با شرح لازم همراه با بررسی سند و متن آنها پرداخته است.
  • جُنگ: این کتاب در موضوعات متفرقه فقهی، اصولی، ادبی و عقیدتی نوشته شده است.
  • مأة خبر: این کتاب حاوی صد حدیث یا بیشتر در موضوعات اخلاقی است.
  • الدرة النجفیه: این اثر عربی در دو قسمت تنظیم و نگارش یافته است؛ قسمت اول، شرح حال و فضائل حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام، و قسمت دوم، شرح مختصر نهج البلاغه است.
  • الدعوات، شامل برخی دعاها
  • ملخّص بحارالانوار، با حذف احادیث تکراری بحارالانوار و توضیح درباره برخی احادیث
  • ملخّص‌ المقال فی تحقیق احوال‌ الرجال (تألیف)؛ در علم رجال، که آن را در سی‌سالگی نوشت.

ویژگی‌های اخلاقی

این عالم بزرگ از نظر اخلاق پیشوای صاحبان اخلاق و در جود و کرم، انفاق در راه خدا، و تواضع و پرهیزکاری یگانه روزگار بود. عالمی عابد، زاهدی متقی بود. شجاع بود و در گفتن حرف حق از هیچ مقامی پروا نداشت. همه ساله تمام فقیران شهر را بلکه تمام اهل شهر را بدون استثناء اطعام می کرد و در ماه مبارک رمضان، به نوبت به هر یک از پیش نمازهای شهر، اقتدا می نمود. به کسانی که ورشکست می شدند، کمک می کرد و هر که نیاز به سرمایه داشت، برایش سرمایه فراهم می نمود. هنگام صحبت کلمه «من» را، هرگز به زبان نیاورده؛ همواره از کلمه ما استفاده می کرد. از نظر مراعات آداب در اوج قرار داشت. علاقه شدیدی به ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ داشت. در میان عالمان، معروف بود و کثیر الزیاره. هم ریاست مذهبی را بر عهده داشت و هم از توانگر ترین مردم شهر خوی بود. ثروت زیادی را از راه ارث، تجارت و کشاورزی در دست داشت؛ اما مقدار ناچیزی را به مصرف شخصی و بقیه را در راه خیر و رضای خدا مصرف می کرد. هیچ فقیری از در خانه اش، دست خالی بر نمی گشت و در کارهای روزمره خود، دارای نظم بود.[۳]

دعای مستجاب:

در حالات حاج میرزا ابراهیم آورده اند زمانی که برای اداء فریضه حج، عازم مکه مکرمه شد؛ پرده های کعبه را گرفته از خدا سه حاجت خواسته بود. اول این که: خدایا! مرا در هیچ جهت محتاج دیگران نکن. دوم: خدایا! به من اولاد صالح عطاء کن و اگر صلاح نیست، بدون اولاد بمانم. سوم: مرگم را، شهادت در راه خودت قرار بده! هر سه دعای وی به اجابت رسید؛ گویند: حتی در طبابت نیز به دیگران محتاج نبود. همچنین او تا آخر عمر صاحب فرزند نشد و به هیچ کسی، محتاج نبود و با شهادت از دنیا رفت.[۴]

در حالات این شیخ شهید، داستان های آموزنده ای نیز نقل شده است، که در اینجا به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم:

قحطی در عراق:

در دوران ایشان، در عراق، قحطی و گرانی رخ داد، که مردم عراق سخت در مضیقه بودند. شیخ ابراهیم، خودش به تنهایی از شهرستان خوی، با دست پر عازم عراق شد و مهمان نماینده خود در بغداد گردید. تمامی نانواهای بغداد را دعوت نمود و به آن ها گفت: «هر کسی به نوبه خود، مقدار پخت و میزان درآمدش را بگوید، تا صورت‌برداری شده و از فردا نان به ربع قیمت فروخته شود. در آخر هفته هم کسر بودجه خود را از این صاحبخانه دریافت نمایید.» با انتشار خبر پایین آمدن قیمت نان در بین مردم وحشت زده و مضطرب بغداد، غوغایی در عراق برپا شد و در مدت چند روز، نرخ گندم خود به خود پایین آمد، درب انبارها باز و گندم در دسترس مردم قرار گرفت. مردم از مضیقه درآمده و آسایش به میان مردم بازگشت. حکومت عراق که آن زمان به دولت عثمانی وابسته بود، به حکومت مرکزی گزارش داد. از شیخ تقدیر به عمل آمد و زمانی که از عتبات به شهر خود باز می گشت، مردم تجلیل فوق العاده ای از وی به عمل آوردند.[۵]

تثبیت بازار:

وی که مردی ثروتمند بود، همه روزه مقداری گندم برای فروش به بازار عرضه می کرد. چند روز گذشت اما از پول گندم ها خبری نشد، وقتی علت تأخیر را جویا شد به او گفتند: بازار گرم شده و زمینه گرانی قیمت ها فراهم است، به همین دلیل فروش گندم را متوقف کرده ایم. ایشان در جواب گفتند: سخت در اشتباه هستید! مقصود ما تکثیر ثروت نیست! بلکه می خواهیم قیمت گندم و بازار تثبت گردد. از فردا دو برابر همیشه گندم عرضه کنید و به قیمت قبلی به فروش برسانید.[۶]

اهتمام به غسل جمعه:

وی در کارهایش نظم خاصی داشت. به غسل جمعه اهتمام می ورزید. جمعه ها، یک ساعت به ظهر مانده، برای انجام غسل جمعه آماده می شد. روزی از روی تصادف، حاکم شهر برای انجام کاری وارد شد، وی فرمود: چون بدون اطلاع قبلی بوده، بفرمایید بنشینید تا من غسل جمعه را انجام داده، برگردم.[۷]

جلوگیری از بدعت غلط:

در یکی از روزها متوجه شد آرایشگر خیلی کم حوصله است، سبب را جویا شد. آرایشگر گفت: قربانت گردم! تو آقا و سرور یک ملت و ولایتی، اما به اندازه یک شخص عادی و فقیر مزد پرداخت می کنی! چه کار کنم! ایشان در جواب فرمود: من بدعت نمی گزارم تا مزد آرایشگری را بالا ببرم. اگر نیاز داشتی، برای شما خوراکی می فرستم.[۸]

از منظر دیگران

  • علامه امینی، صاحب کتاب «الغدیر» درباره وی می فرماید: «او در طلیعه علمای ژرف بین و متبحر قرار داشت، و از شخصیت هایی بود که در همه رشته های علمی زبر دست و ماهر بود، از فقه و اصول و حدیث گرفته تا عقیده شناسی، فلسفه، عرفان و رجال. در اخلاق، سرمشق و نمونه بود و مقتدا به شمار می رفت. در هر یکی از علوم استادی بی نظیر و پهلوانی دلیر بود.»[۹]
  • محمدعلی مدرس تبریزی، صاحب «ریحانة الادب» مى فرماید: «از اکابر علماى امامیه اوائل قرن حاضر (چهاردهم) مى باشد، که عابد، زاهد، متّقى، جامع معقول و منقول، در هر یک از فقه و اصول و حدیث و رجال و کلام و حکمت و اخلاق و عرفان و دیگر علوم متداوله متبحّر، مقتداى افاضل عصر خود.»[۱۰]
  • محمّد حرزالدّین، صاحب «معارف الرجال» مى گوید: «یعدّ من العلماء الاعلام و الفقهاء العظام ثقة، عدل ورع، امر بالمعروف و نهى عن المنکر...».[۱۲]
  • اوژن اوبن (۱۸۶۳ م)، سفیر فرانسه در ایران، در دیداری که از شهرستان خوی داشته مشاهده خود را از شیخ ابراهیم خویی چنین بیان می کند: «مجتهد بزرگ شهر، حاجی میرزا ابراهیم آقا، از احترام فوق العاده عموم مردم برخوردار است... مرد محترم کهنسال، نزدیک پنجره اطاق، در میان تعداد بیشماری کتاب، در موضوعات فقه اسلامی و پرورنده هایی که برای اتخاذ تصمیم و صدور رأی به حضور وی آورده اند، نشسته است و به پای کسی بلند نمی شود. او عینک می زند. عمامه بزرگ سفیدی بر سر دارد و ریشش را با حنا رنگ می کند. بعد از ادامه تحصیل در نجف و کسب فیض از محضر استادان بزرگ، به شهر خود بازگشته است، تا دین و عدالت را در میان همشهریان خود گسترش دهد. با آن که از راه علم و تقوا به ثروت رسیده است؛ ولی خود، با قناعت زندگی می کند و بیشتر درآمد حاصل املاکش را صرف احسان و صدقه می کند. به موجب وصیتش، بعد از درگذشت وی، همه دارایی اش وقف امام سوم است. عده ای که به دیدار و زیارت وی می آیند، قابل شمارش نیست. او چندین بار به زیارت مکه نایل شده، و با وجود کبر سن، حداقل در سال یکبار، به شهرهای کربلا و مشهد مشرف می شود. اهالی خوی، هنگامی که او را می بینند، با چنین علو و مقام، چون یک فرد عادی، کفش ها زیر بغل، در مسجدی مشغول دعا خواندن است، سخت به هیجان می آیند.»[۱۳]

شهادت

در زمان نهضت مشروطیت، شهر خوی، از شهرهایی بود که دلبستگی شدیدی به نهضت داشت و در پشتیبانی از نهضت دنباله رو تبریز بود. در آغاز، کار مشروطه خواهی در خوی به سمت مردان معتدل و میانه رو و خیراندیش بود. با ورود مجاهدان قفقاز، تمایلات آرام مشروطه خواهی در خوی، رنگ انقلابی گرفت. میرزا جعفر زنجانی، به اتفاق شش تن از خویی های مقیم قفقاز که در آن جا به حرکت های انقلابی پیوسته بودند، وارد خوی شد و مردم را به قیام ترغیب کردند. همزمان با جریان مشروطه، جنگ خوی و ماکو که سیاست محمدعلی شاه بود، با شوراندن عشایر و ایجاد قتل و غارت در روستاها و اطراف شهرها، مردم را از مشروطه رویگردان می کرد آغاز شد. برای اجرای آن نقشه شوم، به تحریک سردار ماکو، کردها برای غارت، به روستاهای شمال خوی تاختند. خوی و ماکو رویاروی هم قرار گرفتند. خوی مشروطه خواه و ماکو طرفدار استبداد بود. در جنگی که درتاریخ ۲۱ شهریورماه ۱۲۸۶ خورشیدی در سکمن آباد خوی روی داد، مجاهدین، شکست فاحشی از مستبدین خوردند. عده ای کشته و اسیر شدند. از جمله اسیران، میرزا جعفر زنجانی، رهبر مجاهدین بود، که بعد از چند روز اسارت او را کشتند. مجاهدین با این شکست سخت به سمت خوی عقب نشینی کردند. خوف و هراس شهر را فراگرفت.

مردم از آیة الله میرزا ابراهیم دنبلی خویی، که دارای جایگاه مذهبی، سیاسی و مردمی بود، انتظار پیوستن به مشروطه خواهان را داشتند. بر خلاف انتظار آن دسته از مردم، این عالم ربانی، با اختیار رویه بی طرفی، به کارگشایی امور شرعی می پرداخت. مجاهدین به تلافی شکست خودشان در سکمن آباد و کشته شدن میرزا جعفر زنجانی، ناراحت شده، می خواستند دست به کشتار مخالفان مشروطه یا کسانی که به این صفت شناخته می شدند، بزنند. در این گیر و دار، مرتضی نامی از مجاهدین افراطی، در ۶ شعبان ۱۳۲۵ قمری در شهرستان خوی، شیخ ابراهیم دنبلی خویی را به همراه آقا ضیا، خواهر زاده وی، در منزل شیخ به ضرب گلوله به شهادت رساند.[۱۴]

با توجه به اوضاع نابسامان آن روز، که بر شهر خوی حاکم بود، جنازه آن مرد بزرگ، تشییع نشد؛ بلکه نماز توسط آقا سید علی‌اکبر موسوی خویی، پدر آیةالله سید ابوالقاسم خویی، بر جنازه ایشان اقامه شد و در حسینیه میرزا ابراهیم آقا که به نام این مرحوم نامگذاری شده و توسط وی ساخته شده بود، مدفون گردید. پس از گذشت چهار سال، هنگامی که خواستند جسم شریفش را بنا بر وصیتش به نجف منتقل کنند، در کمال حیرت آن را سالم یافتند؛ به طوری که مأمورین مرزی عراق، مانع ورود جنازه شده. گفتند: ما اجازه ورود جنازه تازه فوت شده را نداریم! با دادن مبلغی پول به مأمورین جسم شریفش در مقبره ای در وادی السلام نجف، کنار بقعه علی بن میرزا خلیل تهرانی، که خود قبلا آماده کرده بود، مدفون گردید.[۱۵]

پانویس

  1. طایفه دنبل از بزرگ ترین طوایف آذربایجان و شعبه ای از اکراد می باشد. بزرگان آن طایفه از آغاز سلسله صفویه به بعد، در خوی و اطراف آن، قدرتی به هم رسانیدند. اغلب، حکومت خوی از طرف پادشاهان وقت، به این طایفه، تفویض می شد (تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص ۴۶۶).
  2. تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص ۴۶۴؛ تاریخ خوی، محمد امین ریاحی، ص ۲۴۹؛ دائره المعارف تشیع، ج۷، ص ۳۴۴.
  3. علماء معاصرین، ص ۹۱؛ تاریخ خوی، ص ۴۶۶؛ کرامات و حکایات پند آموز، ص ۲۸ ـ ۳۰.
  4. کرامات و حکایاتی پند آموز، حسن بصیری، ص ۳۰.
  5. کرامات و حکایات پند آموز، ص ۲۹.
  6. همان، ص ۱۶۱.
  7. همان، ص ۳۹۴.
  8. همان، ص ۲۵۵.
  9. شهیدان راه فضیلت، ص ۵۰۶.
  10. ریحانةالادب، ج ۲، ص ۱۹۴.
  11. فوائد الرضویة، ص ۶.
  12. معارف الرجال، ج ۱، ص ۳۶.
  13. ایران امروز، ص ۸۴ و ۸۵.
  14. ایران امروز، ص ۸۴؛ تاریخ خوی، مهدی آقاسی، ص ۴۶۶۶؛ تاریخ خوی، محمد امین ریاحی، ص ۲۵۰ و ۴۴۹.
  15. سیمای خوی، علی صدرایی خویی، ص ۱۸۲.

منابع