قیام های پس از واقعه عاشورا: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی '{{نیازمند ویرایش فنی}} حادثه عظيم و اثر گذار قيام امام حسين(ع) كه با شهادت آن حضرت...' ایجاد کرد)
 
 
(۱۷ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{نیازمند ویرایش فنی}}
+
با فاصله اندکی پس از قیام [[امام حسین]] علیه السلام که با [[شهادت در راه خدا|شهادت]] آن حضرت و یاران فداکارش در [[کربلا]] همراه شد، قیامهای دیگری بر ضد [[بنی امیه]] به وقوع پیوست. مشهورترین این قیامها عبارتند از:
  
حادثه عظيم و اثر گذار قيام امام حسين(ع) كه با شهادت آن حضرت و ياران فداكارش همراه شد، سبب اعتراضات و قيام­هاي متعددي در جهان اسلام شد. از اعتراضات فردي زيد بن ارقم، انس بن مالك  و عبدالله بن عفيف ازدي گرفته تا سخنراني­هاي امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) و تا قيام مردم مدينه(واقعه حره) قيام توابين و قيام مختار، همگي از جمله اعتراضات و قيام­هاي پس از شهادت امام حسين(ع) محسوب مي­شوند. اين اعتراضات و قيام­ها - كه مثاثر از حادثه كربلا بودند- هر چند سركوب شدند؛ اما زمينه­هاي سقوط حكومت بني­اميه را فراهم كردند. ما در اين جا به طور مختصر به برخي از اين اعتراضات و قيام­ها اشاره مي­كنيم.
+
*قیام مردم [[مدینه]]: برای بیرون آمدن از فرمان خلافت [[یزید بن معاویه|یزید]] ([[واقعه حره]])
 
+
*[[قیام توابین]]: با هدف خونخواهی شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش و [[توبه]] به جهت عدم همراهی آن حضرت
 
+
*[[قیام مختار]]: برای در دست گرفتن حکومت [[کوفه]] و خونخواهی از قاتلان امام حسین علیه السلام و یارانش
==  اعتراض زید بن ارقم ==
 
 
   
 
   
از جمله فریادهای اعتراضی که پس از واقعه کربلا علیه نماینده یزید در کوفه بلند شد، فرياد اعتراضي بود از سوي «زید بن ارقم انصاری». وی هنگامی که دید ابن‌ زیاد با چوب بر دندان‌های مبارک  امام حسین(ع) می‌زند، گفت: «و الذى لا اله غيره لقد رايت شفتي رسول الله(ص) على هاتين الشفتين يقبلهما» به خدا قسم دیدم دو لب رسول‌الله(ص) بر این دو لب بود و بر آن بوسه می‌زد .آن‌گاه گریست ابن زياد به او گفت: براى چه مى‌گريى؟ خدا چشمت را گريان دارد به خدا سوگند اگر نه اين بود كه پيرى خرف شده‌اى گردنت را مى‌زدم.[1]
+
==قیام مردم مدینه==
  
او از نزد ابن زياد بيرون رفت. وی به مردم می‌گفت: «قتلتم ابن فاطمه، و أمرتم ابن مرجانة، فهو يقتل خياركم، و يستعبد شراركم، فرضيتم بالذل، فبعدا لمن رضى بالذل» پسر فاطمه(س) را کشتید و پسر مرجانه را امارت دادید تا نیکان شما را بکشد و اشرار شما را برده کند. به ذلت رضا دادید، پس ملعون باد کسی که به خواری رضایت دهد.[2]
+
مطابق با آنچه در برخی منابع آمده است پس از نصب عثمان بن محمد به جای [[ولید بن عقبه]] به حکومت [[مدینه]]، وی برای خشنود کردن بزرگان مدینه و آرام ساختن حوزه حکومت خود، گروهی از بزرگان مدینه را به [[شام]] فرستاد تا خلیفه را از نزدیک ببینند و از بذل و بخشش‌های وی برخوردار گردند.  
  
 +
این گروه با آن که [[یزید بن معاویه|یزید]] به آنها بخشش کرد و درهم و دینار داد، چون به شهر بازگشتند به عوض تمجید، در [[مسجد النبی (ص)|مسجد پیامبر]] صلی الله علیه و آله شروع به بدگویی از یزید کردند و گفتند: ما از نزد کسی می‌آییم که [[دین]] ندارد، [[شراب خواری|شراب]] می‌نوشد، طنبور می‌نوازد و بردگان نزد او می‌نوازند و با سگان بازی می‌کند. سپس گفتند: ما شما را گواه می‌گیریم که او را از [[خلافت]] خلع کردیم.<ref>طبری، پیشین، ج۷، ص ۳۰۹۷.</ref>
  
== اعتراض انس بن مالک ==
+
مردم مدینه در [[ذی الحجه]] سال ۶۳ هجری یزید را از خلافت خلع و عثمان بن محمد والی یزید و [[بنی امیه|بنی‌امیه]] را از شهر اخراج کردند. مردم شهر با عبدالله بن [[حنظله غسیل الملائکه]] بیعت کردند. خبر شورش مردم مدینه به [[دمشق]] رسید. یزید دوازده هزار سپاهی را به فرماندهی [[مسلم بن عقبه]]، یکی از سرداران خونریز خود و معاونت [[حصین بن نمیر]] به مدینه فرستاد. سپاه شام مدینه را محاصره کرد. مقاومت عبدالله بن حنظله و [[انصار]] بی فایده بود. در این واقعه -که به [[واقعه حره]] معروف است- هفتصد نفر از [[قریش]] و [[انصار]] و ده هزار نفر از بقیه مردم کشته شدند.<ref>دینوری، ابن قتیبه، پیشین، ص ۲۲۰-۲۲۵ و طبری، پیشین، ج۷، ص ۳۱۱۴-۳۱۱۷.</ref>
  
 +
برخی منابع قیام مردم مدینه را با شورش [[عبدالله بن زبیر]] مرتبط دانسته گفته اند [[عبدالله بن مطیع|عبداللّه‌ بن مطیع]]، در مدینه برای او از مردم [[بیعت]] می گرفت. در پى آن، یزید از عثمان‌ بن محمد بن ابی‌سفیان، والى خود در مدینه خواست تا جمعى از بزرگان شهر را نزد او به شام بفرستد تا سخن ایشان را بشنود و از آنان دلجویى کند که خود این سفر موجب شد نمایندگان مدینه شیوه حکومتی یزید را ببینند و در بازگشت مردم را بر او بشورانند<ref> بلاذری، أنساب‏ الأشراف، ج۵، ص۳۱۹</ref> و وقایع بعدی اتفاق افتاد.
  
از جمله کسان دیگری که عمل زیاد را در آن مجلس تقبیح کرد انس بن مالک است که خود یکی از راویان قضیه می‌باشد. او می‌گوید: هنگامى كه سر حسين(ع) را پيش عبيدالله بن زياد آوردند، حاضر بودم.  ابن زياد با چوب دستى كه همراه داشت شروع به كوبيدن به دندان­هاى حسين(ع) كرد و مى‌گفت: چه «نيكو دندان» بوده است. گفتم: به خدا سوگند همانا كه من خود ديدم رسول خدا(ص) همين جاى چوب دستى تو را مى‌بوسيد.[3]
+
==قیام توابین==
 
+
پس از مرگ [[یزید بن معاویه|یزید]] در سال ۶۴ هجری و فرار [[عبیدالله بن زیاد|عبیدالله]] از [[عراق]]، ناآرامی در این منطقه حکم‌فرما شد. یاران [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] علیه السلام به هدف خونخواهی آن حضرت به یک دیگر پیوستند. آنها بخشش گناه خویش را در این می‌دیدند که به خونخواهی امام حسین علیه السلام قیام کنند و انتقام خون آن حضرت را بگیرند.<ref>ابن سعد، پیشین، ج ۵، ص ۱۲۱-۱۲۰ و محمد بن علی بن طباطبا، الفخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ دوم، ص ۱۶۳.</ref> توابین معتقد بودند: گناهى که در کار قتل امام حسین علیه السلام داشته‌اند، جز به کشتن قاتلان وى یا کشته شدن در این راه پاک نمى‌شود.<ref>طبری، ج۷، ص ۳۱۸۰ و ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷، دوم، ج۲، ص ۷۷۴.</ref>
 
+
شیعیان [[کوفه]] به ریاست «[[سلیمان بن صرد خزاعی]]» نام «[[قیام توابین|توابین]]» را بر خود نهادند و شعارشان خونخواهی از امام حسین علیه السلام بود.<ref>طبری، پیشین، ج۷، ص ۳۱۸۲ و بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب اشراف، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷، اول، ج۶، ص ۳۶۸ و ذهبى، محمد بن احمد؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والأعلام، بیروت، دارالکتاب العربى، ۱۴۱۳، دوم، ج۵، ص ۴۶.</ref>
== اعتراض عبدالله بن عفيف ==
+
 
+
در همین زمان در [[عراق]] ([[بصره]] و کوفه) قدرت در دست زبیریان بود. توابین به جمع‌آوری نیرو و سلاح پرداختند و در پادگان [[نخیله]] برای جذب نیرو تجمع کردند.<ref>طبری، پیشین، ج۵، ص ۵۸۷-۵۸۹ و ابن اعثم کوفى، الفتوح، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱، اول، ج۶، ص ۲۰۹ و ابن سعد، پیشین، ج۶، ص ۴۷۲.</ref>
 
+
توابین در ۵ [[ربیع الثانی]] سال ۶۵ هجری قیام کردند.<ref>ابن اعثم کوفی، پیشین، ج۶، ص ۲۱۴ و ابن اثیر، عزالدین؛ الکامل، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵، ج۴، ص ۱۷۷.</ref> آنها در مسیرشان برای گرفتن انتقام، ابتدا به [[کربلا]] رفتند و چند روز در آنجا به گریه و زاری پرداختند و از این که در حق آن حضرت کوتاهی کرده بودند، [[توبه]] کردند. سپس تصمیم گرفتند به جنگ با [[عبیدالله بن زیاد]] بروند.<ref>طبری، پیشین، ج۷، ص ۳۲۲۶ و ابن اعثم کوفی، پیشین، ج۶، ص ۲۱۴ و ابن اثیر، پیشین، ج۴، ص ۱۷۸.</ref>
عبدالله بن عفیف ازدی نيز بر عليه عبیدالله بن زیاد نماینده حکومت یزید در کوفه سخن گفت. وی كه نابينا بود هنگامی که ابن‌زیاد در مسجد جامع کوفه به منبر رفت و با خشم و کینه گفت: سپاس خدای را که حق و اهلش را آشکار ساخت و امیرمؤمنان یزید و حزب او را یاری داد و دروغگو پسر دروغگو، حسین، و یارانش را کشت!»[4]، به پا خاست و گفت: «يا ابن مرجانة! الكذاب ابن الكذاب أنت و أبوك و من استعملك  و أبوه، يا عدو الله أ تقتلون أبناء النبيين و تتكلمون بهذا الكلام على منابر المؤمنين؟...»[5] ای پسر مرجانه؛ دروغ گوی پسر دروغ گو، تو و پدرت و کسی که تو را امارت داد و پدرش می‌باشید، ای پسر مرجانه؛ فرزندان پیامبر را می‌کشی و سخن راست گویان را می‌گویی. ابن‌زیاد برآشفت و گفت: گوینده این سخنان که بود؟ و عبدالله پاسخ داد :ای دشمن خدا، گوینده آن سخنان منم. ابن‌زیاد به مأموران انتظامی خود دستور داد وی را دستگیر کنند عبدالله بن عفیف با اين كه نابينا بود، در خانه خود با لشکریان عبيدالله درگير شد و با شمشیرش دلاورانه از خود دفاع می‌کرد تا آن که سرانجام با افزایش نظامیان، وی مغلوب شد و به اسارت درآمد. او را نزد ابن‌زیاد آوردند و او نیز دستور داد گردنش را بزنند.[6]
+
توابین در «[[عین الورده]]» واقع در «جزیره» شمال عراق<ref>حموی، یاقوت؛ معجم البلدان، بیروت، دارصادر، ۱۹۹۵، دوم، ج۴، ص ۱۸۰.</ref> اردو زدند.<ref>طبری، پیشین، ج ۷، ص ۳۲۳۴ و ذهبی، پیشین، ج۵، ص ۴۸ و یعقوبى، ابن واضح؛ تاریخ یعقوبى، ترجمه محمدابراهیم آیتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۷۱، ششم، ج۲، ص ۲۵۷.</ref> [[مروان بن حکم]]، حاکم [[بنی امیه|اموی]] در [[دمشق]]، [[عبیدالله بن زیاد]] را به جنگ آنان فرستاد.  
 
 
 
 
 
 
== افشاگری‌هاي حضرت سجاد(ع) و حضرت زينب(س) ==
 
 
 
پس از شهادت امام حسین(ع)، فرزند بزرگوار آن حضرت علی بن الحسین(ع) و خواهرش گرامي­اش حضرت زینب(س)  توانستند پیام خونین عاشوراییان را به شهرهای اسلامی آن روز برسانند و مردم را به فجایع حکومت یزید و امویان آگاه سازند .سخنرانی حضرت زینب در کوفه و سرزنش آن مردم، آنها را دگرگون کرد [7].همچنین در اثر سخنان کوبنده حضرت زینب(س) در شام، یزید در مرکز حکومت خود در پیش دیدگان مردم رسوا شد. سخنان امام سجاد(ع) به ویژه بر منبر شام در جمع مردم و نیز روشن­گری‌هایی که در برابر رفتار برخی از شامیان نمود موجب آگاهی مردم از اصل واقعه و نگرانی و بیم یزید از عاقبت فاجعه‌ای که انجام داده گردید.[8]
 
 
 
 
 
 
 
== قیام مردم مدينه (واقعه حره) ==
 
 
 
مردم مدینه در ذیحجه سال 63 هجری علیه بی‌عدالتی و ستم­گری نظام اموی و حکومت یزید قيام كردند اين قيام توسط سپاه شام به خاک و خون کشیده شد. [9]
 
 
 
در منابع آمده است: پس از نصب عثمان بن محمد به جای ولید بن عقبه به حکومت مدینه وی برای خشنود کردن بزرگان مدینه  و آرام ساختن حوزه حکومت خود گروهی از بزرگان مدینه، را به شام فرستاد تا خلیفه را از نزدیک ببینند و از بذل و بخشش‌های وی برخوردار گردند. این گروه با آن که یزید به آنها بخشش کرد و درهم و دینار داد، چون به شهر باز گشتند، به عوض تمجید، در مسجد پیامبر(ص) شروع به بدگویی از یزید کردند و گفتند: ما از نزد کسی می‌آییم که دین ندارد، شراب می‌نوشد، طنبور می‌نوازد و بردگان نزد او می‌نوازند و با سگان بازی می‌کند. سپس گفتند: که ما شما را گواه می‌گیریم که او را از خلافت خلع کردیم.[10] مردم از یزید بیزاری جستند و او را از خلافت خلع و عثمان بن محمد والی یزید و بنی‌امیه را از شهر اخراج کردند. مردم شهر با عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه بیعت کردند. خبر شورش مردم مدینه به دمشق رسيد یزید دوازده هزار سپاهی را به فرماندهی مسلم بن عقبه‌مری، یکی از سرداران خون ریز خود، و معاونت حُصین بن نُمیر سکونی به مدینه فرستاد. سپاه شام مدینه را محاصره کرد. مقاومت عبدالله بن حنظله و انصار بي فايده بود. در این واقعه هفتصد نفر از قریش و انصار و ده هزار نفر از بقیه مردم کشته شدند.[11]
 
 
 
 
 
 
 
== قيام توابين ==
 
 
 
پس از مرگ يزيد در سال 64 هجري و فرار عبيدالله از عراق، نا آرامي در اين منطقه حكم فرما شد. ياران امام حسين(ع) به هدف خون­خواهي آن حضرت به يك ديگر پيوستند. آن­ها بخشش گناه خويش را در اين مي­ديدند كه به خون خواهي امام حسين(ع) قيام كنند و انتقام خون آن حضرت را بگيرند.[12]    توابين معتقد بودند: گناهى كه در كار قتل امام حسين(ع) داشته‌اند، جز به كشتن قاتلان وى يا كشته شدن در اين راه پاك نمى‌شود.[13]
 
 
 
شيعيان كوفه به رياست «سليمان بن صرد خزاعي» نام «توابين» را بر خود نهادند و شعارشان خون­خواهي از امام حسين(ع) بود.[14]
 
 
 
در همين زمان، در عراق (بصره وكوفه) قدرت در دست زبيريان بود. توابين به جمع­آوري نيرو و سلاح پرداختند و در پادگان نخيله براي جذب نيرو تجمع كردند.[15]
 
 
 
توابين در 5 ربيع الثاني سال 65 هجري قيام كردند.[16] آنها در مسيرشان براي گرفتن انتقام، ابتدا به كربلا رفتند و چند روز در آنجا به گريه و زاري پرداختند و از اينكه در حق آن حضرت كوتاهي كرده بودند، توبه كردند. سپس تصميم گرفتند به جنگ با عبيدالله بن زياد بروند.[17]
 
 
 
توابين در «عين الورده» واقع در «جزيره» شمال عراق[18] اردو زدند.[19] مروان بن حكم، حاكم اموي در دمشق، عبيدالله را به جنگ آنان فرستاد.
 
 
 
توابين در اين جنگ نا برابر شكست خوردند و رهبران آنها به جز رفاعة بن شداد كشته شدند وي با همراه باقي مانده گروه توابين  به كوفه بازگشت.[20]
 
 
 
 
 
 
 
== قيام مختار ==
 
 
 
در زمان قيام امام حسين(ع)، مختار در كوفه سكونت داشت و از شيعيان محسوب مي­شد.[21] در جريان حادثه كربلا مختار در زندان عبيدالله بن زياد به سر مي­برد.[22] پس از واقعه كربلا مختار با وساطت شوهر خواهرش عبدالله بن عمر از زندان آزاد شد.[23] او پس از آزادي به مكه رفت و به زبيريان پيوست.[24] اما پس از مدتي از زبيريان جدا شد در رمضان سال 64 هجري وارد كوفه شد[25] و مردم را به سوي خود دعوت كرد. او از شيعيان مي­خواست به ياري­اش شتافته و در امر قيام وي را كمك كنند.
 
مختار پس از شكست توابين به سازمان دهي شيعيان پرداخت و زمينه­هاي قيام خويش را فراهم كرد.
 
گروهي از شيعيان به منظور بررسي ادعاي مختار كه خود را نماينده محمد بن حنفيه معرفي مي­كرد[26]، به حجاز نزد محمد بن حنفيه رفتند[27] محمد بن حنفيه آنها را نزد امام سجاد(ع) برد تا كسب تكليف كنند امام سجاد(ع) فرمود: عمو جان اگر بنده­اي زنگي به خاطر ما اهل بيت تعصبي داشته باشد( قيام كند) بر مردم واجب است كه او را ياري كنند. سپس فرمود: من اين امر را به تو مي­سپارم هر گونه كه خود صلاح مي­داني عمل كن. شيعيان از نزد حضرت خارج شدند و مي­گفتند امام زين العابدين(ع) و محمد بن حنفيه به ما اجازه دادند. [28]
 
 
 
به همين جهت شيعيان كوفه پيرامون مختار را گرفتند. مختار پس از جلب حمايت شيعيان ابراهيم بن مالك اشتر را نيز به سوي خويش جلب كرد[29] و قيام خويش را در سال 66 هجري با شعار «يا منصور امت»[30] اي ياري شده بميران و شعار «يا لثارات الحسين»[31] آغاز كرد.
 
 
 
در اين قيام ايرانيان ساكن كوفه كه به «حمراء» مشهور بودند، شركت داشتند. برخي ازمورخان تعداد آنها را 20 هزار نفر نوشته­اند.[32]
 
 
 
مختار دستور داد هر كس به هر نحوي در فاجعه كربلا دست داشته بايد به حسابش رسيدگي شود.[33] از جمله كساني كه به دست مختار به قتل رسيدند مي­توان به شمر بن ذي­الجوشن، عمر بن سعد، سنان بن انس، خولي بن يزيد، حرمله بن كاهل اسدي، بجدل بن سليم ،حكيم بن طفيل، مرة بن منقذ  وزيد بن رقاد اشاره كرد.[34]
 
مختار سرهاي برخي از آنان را نزد محمد بن حنفيه فرستاد و محمد پس از مشاهده آنها در مورد مختار دعا كرد.[35]
 
مختار سپس سپاهي بزرگ متشكل از ايرانيان و اعراب به فرماندهي ابراهيم بن مالك اشتر به مقابله با عبيدالله بن زياد فرستاد.[36] ابراهيم موفق شد عبيدالله را در حوالي موصل شكست دهد و سر او را نزد مختار فرستاد.[37] مختار سر عبيدالله را به حجاز نزد محمد بن حنفيه [38] و به نقلي نزد امام زين العابدين(ع)[39] فرستاد. محمد بن حنفيه و امام سجاد(ع) از ديدن سر عبيدالله خوشحال شدند و به همراه خاندان رسول خدا(ص) از لباس عزا خارج شدند و بني هاشم در مورد مختار به ثناگويي پرداختند. امام سجاد(ع) فرمود: خدا را شكر كه انتقام خون مرا از دشمن گرفت و خداوند به مختار جزاي خير دهد.[40] و محمد بن حنفيه در حق او اين گونه دعا كرد. خدا به مختار جزاي خير عنايت كند او انتقام ما را گرفت.[41]
 
سرانجام مصعب موفق شد مختار را شكست دهد و وارد كوفه شود.[42] مختار كه به قصر پناه برده بود سرانجام از قصر خارج شد و به قتل رسيد.[43]
 
 
 
[1]  . طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الطبري، بيروت، دار التراث، 1387، دوم، ج5، ص 456 و  و بلاذري، احمد بن يحيي، انساب الاشراف،بيروت، دار التعارف للمطبوعات،1977، ج3، ص 207 و دينوري، ابو حنيفه، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر نى،  1371ش، چهارم،ص 305- 306
 
 
 
[2]  .طبري، پيشين، ج5، ص 456  و ابن اثير، عز الدين، الكامل، بيروت، دار صادر، 1385، ج4، ص 81  و سبط بن جوزي، تذكرة الخواص، ترجمه محمد رضا عطايي، مشهد، آستان قدس، 1379، ص343
 
 
 
[3] . ابن سعد،الطبقات الكبري،الطائف، مكتبة الصديق، 1414، خامسه 1، ص 482 و ذهبي، محمد بن احمد، تاريخ الاسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1413، ج5، ص 17
 
 
 
  [4] .« الحمد لله الذی اظهر الحق و اهله و نصر امیرالمومنین یزید و حزبه و قتل الکذاب ابن الکذاب الحسین و شیعته»طبري، ج5، ص 458 و ابن اعثم كوفي، الفتوح، بيروت، دار الاضواء، 1411، اول، ج5، ص 123
 
 
 
[5] . ابن اعثم كوفي، پيشين، ج5، ص 124 و
 
 
 
[6] . اربلي،علي بن عيسي، كشف الغمه، ترجمه علي بن حسين زواره اي، تهران، اسلاميه، 1382، ج2، ص 252  و ابن اثير،عزالدين؛الكامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371،  ج11، ص 196  و موسوي مقرم، مقتل الحسين، ترجمه محمد مهدي عزيز اللهي كرماني، قم، نويد اسلام، بي تا، ص 230
 
 
 
[7] . شيخ مفيد، الامالي، قم ، جامعه مدرسين، بي تا،‌ص 321 و سيد بن طاووس، لهوف، ترجمه سيد احمد فهري زنجاني، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل، 1388، سوم، ص 228
 
 
 
[8] . طبري ، محمد بن جرير، تاريخ الطبري، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهرانف اساطير، 1375، ج‌7 ، 3129  و  شيخ مفيد، الارشاد، قم، كنگره شيخ مفيد، 1413، اول، ج2، ص 182
 
 
 
[9] . دينوري، ابن قتيبه، الامامه و السياسه، ترجمه سيد ناصر طباطبايي، تهران، ققنوس،1380، ص 225 وخليفة بن خياط، تاريخ خليفه، بيروت، دار الكتب العلمية،  1415، اول، ص 147 -148
 
 
 
.[10]  طبري، پيشين، ج7،  ص 3097
 
 
 
.[11]  دينوري، ابن قتيبه، پيشين، ص 220 -225 و طبري، پيشين، ج7، ص 3114-3117
 
 
 
.[12]  ابن سعد،پيشين، ج 5، ص 121 -120  و محمد بن علي بن طبا طبا، الفخري، ترجمه محمد وحيد گلپايگانى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب،1360 دوم، ص 163
 
 
 
.[13] طبري، ج7، ص 3180 و ثقفي كوفي، ابراهيم بن محمد، الغارات، بيروت، دار التراث ،1387، دوم، ج2، ص 774
 
 
 
.[14] طبري، پيشين، ج7، ص 3182 و بلاذري، احمد بن يحيي؛ انساب اشراف،بيروت، دار الفكر، 1417 ، اول، ج6، ص  368  و ذهبى، محمد بن احمد؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، بيروت، دار الكتاب العربى،1413، دوم، ج5، ص 46
 
 
 
.[15]  طبري، پيشين، ج5، ص 587-589 و ابن اعثم كوفى، الفتوح،بيروت، دار الاضواء،1411، اول، ج6، ص 209  و ابن سعد، پيشين، ج6، ص 472
 
 
 
.[16]  ابن اعثم كوفي، پيشين، ج6، ص 214  و ابن اثير،عزالدين؛الكامل،بيروت، دار صادر، 1385، ج4، ص 177
 
 
 
.[17] طبري، پيشين، ج7، ص 3226 و ابن اعثم كوفي، پيشين، ج6، ص 214  و ابن اثير، پيشين، ج4، ص 178
 
 
 
.[18] حموي، ياقوت؛ معجم البلدان، بيروت، دارصادر، 1995، دوم، ج4، ص 180
 
 
 
.[19]  طبري، پيشين، ج ص 3234 و ذهبي، پيشين، ج5، ص 48 و يعقوبى، ابن واضح؛ تاريخ يعقوبى، ترجمه محمد ابراهيم آيتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى،1371، ششم ، ج2، ص 257
 
 
 
.[20]  طبري، پيشين، ج 7، ص 3241  و يعقوبي،پيشين، ج2، ص 257  وبلاذري، پيشين، ج6، ص 371 -372  و مسعودي، علي بن حسين؛ التنبيه و الاشراف،قاهره، دار الصاوي، بي تا،  ص 269
 
 
 
.[21] مسلم سفير اعزامي امام حسين (ع) ابتدا به خانه او وارد شد. دينورى، ابو حنيفه، پيشين، ص 279 و طبري، پيشين، ج7، ص 2926 و ابن اعثم كوفى، الفتوح، (ترجمه) ،ص 843
 
 
 
.[22]   شيخ مفيد، پيشين، ج1، ص 325  و طبري، پيشين، ج7، ص 3203 و يعقوبى، ابن واضح؛ تاريخ يعقوبى، ترجمه محمد ابراهيم آيتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى،1371، ششم ،ج 2 ،ص 201
 
 
 
.[23]  طبري، پيشين، ج7، ص 3203  و يعقوبي، پيشين، ج2، ص 201
 
 
 
.[24] طبري، پيشين، ج7، ص 3206
 
 
 
.[25] طبري، پيشين، ج7، ص 3212  ابن خلدون،عبد الرحمن،العبر، ترجمه عبد المحمد آيتي، تهران، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1363، اول،ج2، ص 42
 
 
 
.[26]  طبري، پيشين، ج7، ص 3203 و ابن اثير، الكامل، پيشين،ج11، ص 317
 
 
 
.[27] ر.ك. يعقوبي، ج2، ص 201 و طبري، پيشين،ج8، ص 3292 و ابن اثير الكامل، پيشين، ج12، ص 69
 
 
 
.[28] :« يا عم لو أن عبدا زنجيا تعصب لنا أهل البيت لوجب على الناس موازرته و قد وليتك هذا الأمر فاصنع ما شئت.»  مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، تهران، اسلاميه، بي تا،ج45، ص 365
 
 
 
.[29]  مختار با ارائه نامه اي از طرف محمد بن حنفيه كه خطاب به ابراهيم نوشته شده بود  و از او خواسته بود كه مختار را در خون خواهي از قاتلان حسين(ع) ياري كند ، موفق به جلب حمايت ابراهيم شد. دينوري، ابوحنيفه، پيشين، ص 334  و طبري، پيشين، ج8، ص 3296
 
 
 
[30] . طبري،پيشين، ج8، ص  3301 وابو علي مسكويه، تجارب الامم، تهران، سروش، 1379،دوم، ج2، ص 149 و ابن اثير، الكامل، پيشين، ج12، ص 73 و عبد الرحمن بن الجوزي، المنتظم، بيروت، دار الكتب العلميه،اول، 1412، ج6، ص 53
 
 
 
[31] .  طبري،پيشين، ج8، ص  3302 و  ابن اثير الكامل، پيشين، ج12، ص 73
 
 
 
[32] . ابوحنيفه دينوري،پيشين، ص 333
 
  
[33] .طبري، پيشين، ج8، ص 3340 و ابن خلدون، پيشين،‌ج2،‌ص 48
+
توابین گرچه در ابتدا تعدادی زیادی از سپاهیان شامی را کشتند اما در این جنگ نابرابر شکست خوردند و رهبران آنها به جز [[رفاعة بن شداد]] کشته شدند. وی با همراه باقی مانده گروه توابین به کوفه بازگشت.<ref>طبری، پیشین، ج ۷، ص ۳۲۴۱ و یعقوبی، پیشین، ج۲، ص ۲۵۷ و بلاذری، پیشین، ج۶، ص ۳۷۱-۳۷۲ و مسعودی، علی بن حسین؛ التنبیه والاشراف، قاهره، دارالصاوی، بی تا، ص ۲۶۹.</ref>
  
[34]  .رضوي اردكاني، سيد ابوفاضل، قيام مختار،قم، دفتر تبليغات، 1390، ص 458-459
+
در منابع تاریخی رابطه سیاسی خاصی بین امام سجاد علیه السلام و توابین گزارش نشده است و هیچ مدرکی یافت نشده است که اذن امام سجاد علیه السلام یا حتی رضایت آن حضرت به آن قیام پس از آن را نشان دهد.
  
[35] . قال اللهم لا تنس هذا اليوم للمختار و أجزه عن أهل بيت نبيك محمد خير الجزاء فو الله ما على المختار بعد هذا من عتب. مجلسي، پيشين، ج45، ص 379
+
==قیام مختار==
 +
در زمان قیام [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] علیه السلام، [[مختار ثقفی]] در [[کوفه]] سکونت داشت و از [[شیعه|شیعیان]] محسوب می شد. [[مسلم بن عقیل|مسلم]] سفیر اعزامی امام حسین علیه السلام ابتدا به خانه او وارد شد.<ref>دینورى، ابوحنیفه، پیشین، ص ۲۷۹ و طبری، پیشین، ج۷، ص ۲۹۲۶ و ابن اعثم کوفى، الفتوح، (ترجمه)، ص ۸۴۳.</ref> در جریان حادثه [[کربلا]]، مختار در زندان [[عبیدالله بن زیاد]] بسر می برد.<ref>شیخ مفید، پیشین، ج۱، ص ۳۲۵ و طبری، پیشین، ج۷، ص ۳۲۰۳ و یعقوبى، ابن واضح؛ تاریخ یعقوبى، ترجمه محمدابراهیم آیتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۷۱، ششم، ج ۲، ص۲۰۱. </ref>
 +
پس از واقعه کربلا مختار با وساطت شوهر خواهرش [[عبدالله بن عمر]] از زندان آزاد شد.<ref>طبری، پیشین، ج۷، ص ۳۲۰۳ و یعقوبی، پیشین، ج۲، ص ۲۰۱.</ref> او پس از آزادی به [[مکه|مکه]] رفت و به زبیریان پیوست.<ref>طبری، پیشین، ج۷، ص ۳۲۰۶. </ref>
 +
اما پس از مدتی از زبیریان جدا شد و در [[ماه رمضان|رمضان]] سال ۶۴ هجری وارد کوفه شد<ref>طبری، پیشین، ج۷، ص ۳۲۱۲. ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳، اول، ج۲، ص ۴۲.</ref> و مردم را به سوی خود دعوت کرد. او از شیعیان می خواست به یاری‌اش شتافته و در امر قیام وی را کمک کنند. گروهی از شیعیان به منظور بررسی ادعای مختار که خود را نماینده [[محمد بن حنفیه]] معرفی می کرد،<ref> طبری، پیشین، ج۷، ص ۳۲۰۳ و ابن اثیر، الکامل، پیشین، ج۱۱، ص ۳۱۷.</ref> به [[حجاز]] نزد محمد بن حنفیه رفتند.<ref>ر.ک. یعقوبی، ج۲، ص ۲۰۱ و طبری، پیشین، ج۸، ص ۳۲۹۲ و ابن اثیر الکامل، پیشین، ج۱۲، ص ۶۹.</ref> محمد بن حنفیه آنها را نزد [[امام سجاد]] علیه السلام برد تا کسب تکلیف کنند.
  
[36] . دينوري، ابوحنيفه، پيشين، ص 338 و يعقوبي، پيشين، ج2، ص 202
+
امام سجاد علیه السلام فرمود: «یا عم لو أن عبدا زنجیا تعصب لنا أهل البیت لوجب على الناس موازرته و قد ولیتک هذا الأمر فاصنع ما شئت»؛ عموجان اگر بنده‌ای زنگی به خاطر ما [[اهل بیت]] تعصبی داشته باشد (قیام کند) بر مردم واجب است که او را یاری کنند. سپس فرمود: من این امر را به تو می سپارم هر گونه که خود صلاح میدانی عمل کن.  
  
[37] .دينوري، ابوحنيفه، پيشين، ص340 و ابن سعد، پيشين، ج5، ص 218
+
شیعیان از نزد حضرت خارج شدند و می گفتند: [[زین العابدین|امام زین العابدین]] علیه السلام و محمد بن حنفیه به ما اجازه دادند.<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، اسلامیه، بی تا، ج۴۵، ص ۳۶۵.</ref> به همین جهت شیعیان کوفه پیرامون مختار را گرفتند. مختار پس از جلب حمایت شیعیان، [[ابراهیم بن مالک|ابراهیم بن مالک اشتر]] را نیز به سوی خویش جلب کرد. مختار با ارائه نامه ای از طرف محمد بن حنفیه که خطاب به ابراهیم نوشته شده بود و از او خواسته بود که مختار را در خونخواهی از قاتلان حسین علیه السلام یاری کند، موفق به جلب حمایت ابراهیم شد.<ref>دینوری، ابوحنیفه، پیشین، ص ۳۳۴ و طبری، پیشین، ج۸، ص ۳۲۹۶.</ref> و قیام خویش را در سال ۶۶ هجری با شعار «[[یا منصور امت|یا منصورُ أمِت]]»<ref>طبری، پیشین، ج۸، ص ۳۳۰۱ و ابو علی مسکویه، تجارب الامم، تهران، سروش، ۱۳۷۹، دوم، ج۲، ص ۱۴۹ و ابن اثیر، الکامل، پیشین، ج۱۲، ص ۷۳ و عبدالرحمن بن الجوزی، المنتظم، بیروت، دارالکتب العلمیه، اول، ۱۴۱۲، ج۶، ص ۵۳.</ref> (ای یاری شده بمیران) و شعار «[[یا لثارات الحسین]]»<ref>طبری، پیشین، ج۸، ص ۳۳۰۲ و ابن اثیر الکامل، پیشین، ج۱۲، ص ۷۳.</ref> آغاز کرد.
  
[38] . ابن سعد، پيشين، ج5، ص 218 و دينوري، ابوحنيفه، پيشين، ص340 و مقدسي، پيشين،ج2، ص 913
+
در این قیام [[ایران|ایرانیان]] ساکن کوفه که به «حمراء» مشهور بودند، شرکت داشتند. برخی از مورخان تعداد آنها را ۲۰ هزار نفر نوشته‌اند.<ref>ابوحنیفه دینوری، پیشین، ص ۳۳۳.</ref>  
  
[39] .يعقوبي، پيشين، ج2، ص 202
+
مختار دستور داد هر کس به هر نحوی در فاجعه [[کربلا]] دست داشته باید به حسابش رسیدگی شود.<ref>طبری، پیشین، ج۸، ص ۳۳۴۰ و ابن خلدون، پیشین،‌ ج۲،‌ ص ۴۸.</ref> از جمله کسانی که به دست مختار به قتل رسیدند می توان به [[شمر بن ذى الجوشن|شمر بن ذی الجوشن]]، [[عمر بن سعد]]، [[سنان بن انس]]، [[خولی|خولی بن یزید]]، [[حرملة بن کاهل|حرمله بن کاهل اسدی]]، بجدل بن سلیم، [[حکیم بن طفیل]]، مرة بن منقذ و زید بن رقاد اشاره کرد.<ref>رضوی اردکانی، سید ابوفاضل، قیام مختار، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۹۰، ص ۴۵۸-۴۵۹. </ref> او سرهای برخی از آنان را نزد محمد بن حنفیه فرستاد و محمد پس از مشاهده آنها در مورد مختار چنین دعا کرد: «اللهم لاتنس هذا الیوم للمختار و أجزه عن أهل بیت نبیک محمد خیر الجزاء فوالله ما على المختار بعد هذا من عتب».<ref>مجلسی، پیشین، ج۴۵، ص ۳۷۹. </ref>
  
[40] .الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَدْرَكَ لِي ثَأْرِي مِنْ أَعْدَائِي- وَ جَزَى الْمُخْتَارَ خَيْرا» مجلسي، پيشين،ج45، ص 344  و ابن نما حلي، ذوب النضار، قم، جامعه مدرسين، 1416 اول، ص 144
+
مختار سپس سپاهی بزرگ متشکل از ایرانیان و اعراب به فرماندهی [[ابراهیم بن مالک|ابراهیم بن مالک اشتر]] به مقابله با [[عبیدالله بن زیاد]] فرستاد.<ref>دینوری، ابوحنیفه، پیشین، ص ۳۳۸ و یعقوبی، پیشین، ج۲، ص ۲۰۲</ref> ابراهیم موفق شد عبیدالله را در حوالی موصل شکست دهد و سر او را نزد مختار فرستاد.<ref>دینوری، ابوحنیفه، پیشین، ص۳۴۰ و ابن سعد، پیشین، ج۵، ص ۲۱۸.</ref>
  
[41]   .«جزاه الله خير الجزاء فقد أدرك لنا ثأرنا»مجلسي، پيشين،ج45، ص 385
+
مختار سر عبیدالله را به [[حجاز]] نزد محمد بن حنفیه<ref>ابن سعد، پیشین، ج۵، ص ۲۱۸ و دینوری، ابوحنیفه، پیشین، ص۳۴۰ و مقدسی، پیشین، ج۲، ص ۹۱۳.</ref> و به نقلی نزد [[امام سجاد علیه السلام|امام زین العابدین]] علیه السلام<ref>یعقوبی، پیشین، ج۲، ص ۲۰۲.</ref> فرستاد. محمد بن حنفیه و امام سجاد علیه السلام از دیدن سر عبیدالله خوشحال شدند و به همراه خاندان [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلی الله علیه و آله از لباس عزا خارج شدند و [[بنی هاشم]] در مورد مختار به ثناگویی پرداختند. امام سجاد علیه السلام فرمود: خدا را شکر که انتقام خون ما را از دشمن گرفت و خداوند به مختار جزای خیر دهد.<ref>الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی أَدْرَک لِی ثَأْرِی مِنْ أَعْدَائِی - وَ جَزَى الْمُخْتَارَ خَیرا» مجلسی، پیشین، ج۴۵، ص ۳۴۴ و ابن نما حلی، ذوب النضار، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۶ اول، ص ۱۴۴.</ref> و محمد بن حنفیه در حق او این گونه دعا کرد: خدا به مختار جزای خیر عنایت کند او انتقام ما را گرفت.<ref>«جزاه الله خیر الجزاء فقد أدرک لنا ثأرنا» مجلسی، پیشین، ج۴۵، ص ۳۸۵.</ref> 
  
[42] .دينوري، ابوحنيفه، پيشين، ص 350- 351
+
اما سرانجام [[مصعب بن زبیر]] موفق شد وارد [[کوفه]] شود و در جنگی مختار را شکست دهد.<ref>دینوری، ابوحنیفه، پیشین، ص ۳۵۰-۳۵۱.</ref> مختار که به قصر پناه برده بود سرانجام از قصر خارج شد و به قتل رسید.<ref>دینوری، ابوحنیفه، پیشین، ص ۳۵۱ و طبری، پیشین، ج۸، ص ۳۴۱۲ و یعقوبی، پیشین، ج۲، ص ۲۰۹ و ابن اثیر (الکامل)، پیشین، ج۱۲.</ref>
 +
==پانویس==
 +
{{پانویس}}
  
[43] .دينوري، ابوحنيفه، پيشين، ص 351 و طبري، پيشين، ج8، ص 3412 و يعقوبي، پيشين، ج2، ص 209 و ابن اثير( الكامل)،پيشين، ج12، ص
+
[[رده:واقعه عاشورا]]
 +
[[رده:خونخواهی امام حسین علیه السلام]]
 +
[[رده:قیامها بر ضد امویان]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۱۹

با فاصله اندکی پس از قیام امام حسین علیه السلام که با شهادت آن حضرت و یاران فداکارش در کربلا همراه شد، قیامهای دیگری بر ضد بنی امیه به وقوع پیوست. مشهورترین این قیامها عبارتند از:

  • قیام مردم مدینه: برای بیرون آمدن از فرمان خلافت یزید (واقعه حره)
  • قیام توابین: با هدف خونخواهی شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش و توبه به جهت عدم همراهی آن حضرت
  • قیام مختار: برای در دست گرفتن حکومت کوفه و خونخواهی از قاتلان امام حسین علیه السلام و یارانش

قیام مردم مدینه

مطابق با آنچه در برخی منابع آمده است پس از نصب عثمان بن محمد به جای ولید بن عقبه به حکومت مدینه، وی برای خشنود کردن بزرگان مدینه و آرام ساختن حوزه حکومت خود، گروهی از بزرگان مدینه را به شام فرستاد تا خلیفه را از نزدیک ببینند و از بذل و بخشش‌های وی برخوردار گردند.

این گروه با آن که یزید به آنها بخشش کرد و درهم و دینار داد، چون به شهر بازگشتند به عوض تمجید، در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله شروع به بدگویی از یزید کردند و گفتند: ما از نزد کسی می‌آییم که دین ندارد، شراب می‌نوشد، طنبور می‌نوازد و بردگان نزد او می‌نوازند و با سگان بازی می‌کند. سپس گفتند: ما شما را گواه می‌گیریم که او را از خلافت خلع کردیم.[۱]

مردم مدینه در ذی الحجه سال ۶۳ هجری یزید را از خلافت خلع و عثمان بن محمد والی یزید و بنی‌امیه را از شهر اخراج کردند. مردم شهر با عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه بیعت کردند. خبر شورش مردم مدینه به دمشق رسید. یزید دوازده هزار سپاهی را به فرماندهی مسلم بن عقبه، یکی از سرداران خونریز خود و معاونت حصین بن نمیر به مدینه فرستاد. سپاه شام مدینه را محاصره کرد. مقاومت عبدالله بن حنظله و انصار بی فایده بود. در این واقعه -که به واقعه حره معروف است- هفتصد نفر از قریش و انصار و ده هزار نفر از بقیه مردم کشته شدند.[۲]

برخی منابع قیام مردم مدینه را با شورش عبدالله بن زبیر مرتبط دانسته گفته اند عبداللّه‌ بن مطیع، در مدینه برای او از مردم بیعت می گرفت. در پى آن، یزید از عثمان‌ بن محمد بن ابی‌سفیان، والى خود در مدینه خواست تا جمعى از بزرگان شهر را نزد او به شام بفرستد تا سخن ایشان را بشنود و از آنان دلجویى کند که خود این سفر موجب شد نمایندگان مدینه شیوه حکومتی یزید را ببینند و در بازگشت مردم را بر او بشورانند[۳] و وقایع بعدی اتفاق افتاد.

قیام توابین

پس از مرگ یزید در سال ۶۴ هجری و فرار عبیدالله از عراق، ناآرامی در این منطقه حکم‌فرما شد. یاران امام حسین علیه السلام به هدف خونخواهی آن حضرت به یک دیگر پیوستند. آنها بخشش گناه خویش را در این می‌دیدند که به خونخواهی امام حسین علیه السلام قیام کنند و انتقام خون آن حضرت را بگیرند.[۴] توابین معتقد بودند: گناهى که در کار قتل امام حسین علیه السلام داشته‌اند، جز به کشتن قاتلان وى یا کشته شدن در این راه پاک نمى‌شود.[۵] شیعیان کوفه به ریاست «سلیمان بن صرد خزاعی» نام «توابین» را بر خود نهادند و شعارشان خونخواهی از امام حسین علیه السلام بود.[۶]

در همین زمان در عراق (بصره و کوفه) قدرت در دست زبیریان بود. توابین به جمع‌آوری نیرو و سلاح پرداختند و در پادگان نخیله برای جذب نیرو تجمع کردند.[۷] توابین در ۵ ربیع الثانی سال ۶۵ هجری قیام کردند.[۸] آنها در مسیرشان برای گرفتن انتقام، ابتدا به کربلا رفتند و چند روز در آنجا به گریه و زاری پرداختند و از این که در حق آن حضرت کوتاهی کرده بودند، توبه کردند. سپس تصمیم گرفتند به جنگ با عبیدالله بن زیاد بروند.[۹] توابین در «عین الورده» واقع در «جزیره» شمال عراق[۱۰] اردو زدند.[۱۱] مروان بن حکم، حاکم اموی در دمشق، عبیدالله بن زیاد را به جنگ آنان فرستاد.

توابین گرچه در ابتدا تعدادی زیادی از سپاهیان شامی را کشتند اما در این جنگ نابرابر شکست خوردند و رهبران آنها به جز رفاعة بن شداد کشته شدند. وی با همراه باقی مانده گروه توابین به کوفه بازگشت.[۱۲]

در منابع تاریخی رابطه سیاسی خاصی بین امام سجاد علیه السلام و توابین گزارش نشده است و هیچ مدرکی یافت نشده است که اذن امام سجاد علیه السلام یا حتی رضایت آن حضرت به آن قیام پس از آن را نشان دهد.

قیام مختار

در زمان قیام امام حسین علیه السلام، مختار ثقفی در کوفه سکونت داشت و از شیعیان محسوب می شد. مسلم سفیر اعزامی امام حسین علیه السلام ابتدا به خانه او وارد شد.[۱۳] در جریان حادثه کربلا، مختار در زندان عبیدالله بن زیاد بسر می برد.[۱۴] پس از واقعه کربلا مختار با وساطت شوهر خواهرش عبدالله بن عمر از زندان آزاد شد.[۱۵] او پس از آزادی به مکه رفت و به زبیریان پیوست.[۱۶] اما پس از مدتی از زبیریان جدا شد و در رمضان سال ۶۴ هجری وارد کوفه شد[۱۷] و مردم را به سوی خود دعوت کرد. او از شیعیان می خواست به یاری‌اش شتافته و در امر قیام وی را کمک کنند. گروهی از شیعیان به منظور بررسی ادعای مختار که خود را نماینده محمد بن حنفیه معرفی می کرد،[۱۸] به حجاز نزد محمد بن حنفیه رفتند.[۱۹] محمد بن حنفیه آنها را نزد امام سجاد علیه السلام برد تا کسب تکلیف کنند.

امام سجاد علیه السلام فرمود: «یا عم لو أن عبدا زنجیا تعصب لنا أهل البیت لوجب على الناس موازرته و قد ولیتک هذا الأمر فاصنع ما شئت»؛ عموجان اگر بنده‌ای زنگی به خاطر ما اهل بیت تعصبی داشته باشد (قیام کند) بر مردم واجب است که او را یاری کنند. سپس فرمود: من این امر را به تو می سپارم هر گونه که خود صلاح میدانی عمل کن.

شیعیان از نزد حضرت خارج شدند و می گفتند: امام زین العابدین علیه السلام و محمد بن حنفیه به ما اجازه دادند.[۲۰] به همین جهت شیعیان کوفه پیرامون مختار را گرفتند. مختار پس از جلب حمایت شیعیان، ابراهیم بن مالک اشتر را نیز به سوی خویش جلب کرد. مختار با ارائه نامه ای از طرف محمد بن حنفیه که خطاب به ابراهیم نوشته شده بود و از او خواسته بود که مختار را در خونخواهی از قاتلان حسین علیه السلام یاری کند، موفق به جلب حمایت ابراهیم شد.[۲۱] و قیام خویش را در سال ۶۶ هجری با شعار «یا منصورُ أمِت»[۲۲] (ای یاری شده بمیران) و شعار «یا لثارات الحسین»[۲۳] آغاز کرد.

در این قیام ایرانیان ساکن کوفه که به «حمراء» مشهور بودند، شرکت داشتند. برخی از مورخان تعداد آنها را ۲۰ هزار نفر نوشته‌اند.[۲۴]

مختار دستور داد هر کس به هر نحوی در فاجعه کربلا دست داشته باید به حسابش رسیدگی شود.[۲۵] از جمله کسانی که به دست مختار به قتل رسیدند می توان به شمر بن ذی الجوشن، عمر بن سعد، سنان بن انس، خولی بن یزید، حرمله بن کاهل اسدی، بجدل بن سلیم، حکیم بن طفیل، مرة بن منقذ و زید بن رقاد اشاره کرد.[۲۶] او سرهای برخی از آنان را نزد محمد بن حنفیه فرستاد و محمد پس از مشاهده آنها در مورد مختار چنین دعا کرد: «اللهم لاتنس هذا الیوم للمختار و أجزه عن أهل بیت نبیک محمد خیر الجزاء فوالله ما على المختار بعد هذا من عتب».[۲۷]

مختار سپس سپاهی بزرگ متشکل از ایرانیان و اعراب به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر به مقابله با عبیدالله بن زیاد فرستاد.[۲۸] ابراهیم موفق شد عبیدالله را در حوالی موصل شکست دهد و سر او را نزد مختار فرستاد.[۲۹]

مختار سر عبیدالله را به حجاز نزد محمد بن حنفیه[۳۰] و به نقلی نزد امام زین العابدین علیه السلام[۳۱] فرستاد. محمد بن حنفیه و امام سجاد علیه السلام از دیدن سر عبیدالله خوشحال شدند و به همراه خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله از لباس عزا خارج شدند و بنی هاشم در مورد مختار به ثناگویی پرداختند. امام سجاد علیه السلام فرمود: خدا را شکر که انتقام خون ما را از دشمن گرفت و خداوند به مختار جزای خیر دهد.[۳۲] و محمد بن حنفیه در حق او این گونه دعا کرد: خدا به مختار جزای خیر عنایت کند او انتقام ما را گرفت.[۳۳]

اما سرانجام مصعب بن زبیر موفق شد وارد کوفه شود و در جنگی مختار را شکست دهد.[۳۴] مختار که به قصر پناه برده بود سرانجام از قصر خارج شد و به قتل رسید.[۳۵]

پانویس

  1. طبری، پیشین، ج۷، ص ۳۰۹۷.
  2. دینوری، ابن قتیبه، پیشین، ص ۲۲۰-۲۲۵ و طبری، پیشین، ج۷، ص ۳۱۱۴-۳۱۱۷.
  3. بلاذری، أنساب‏ الأشراف، ج۵، ص۳۱۹
  4. ابن سعد، پیشین، ج ۵، ص ۱۲۱-۱۲۰ و محمد بن علی بن طباطبا، الفخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ دوم، ص ۱۶۳.
  5. طبری، ج۷، ص ۳۱۸۰ و ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷، دوم، ج۲، ص ۷۷۴.
  6. طبری، پیشین، ج۷، ص ۳۱۸۲ و بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب اشراف، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷، اول، ج۶، ص ۳۶۸ و ذهبى، محمد بن احمد؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والأعلام، بیروت، دارالکتاب العربى، ۱۴۱۳، دوم، ج۵، ص ۴۶.
  7. طبری، پیشین، ج۵، ص ۵۸۷-۵۸۹ و ابن اعثم کوفى، الفتوح، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱، اول، ج۶، ص ۲۰۹ و ابن سعد، پیشین، ج۶، ص ۴۷۲.
  8. ابن اعثم کوفی، پیشین، ج۶، ص ۲۱۴ و ابن اثیر، عزالدین؛ الکامل، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵، ج۴، ص ۱۷۷.
  9. طبری، پیشین، ج۷، ص ۳۲۲۶ و ابن اعثم کوفی، پیشین، ج۶، ص ۲۱۴ و ابن اثیر، پیشین، ج۴، ص ۱۷۸.
  10. حموی، یاقوت؛ معجم البلدان، بیروت، دارصادر، ۱۹۹۵، دوم، ج۴، ص ۱۸۰.
  11. طبری، پیشین، ج ۷، ص ۳۲۳۴ و ذهبی، پیشین، ج۵، ص ۴۸ و یعقوبى، ابن واضح؛ تاریخ یعقوبى، ترجمه محمدابراهیم آیتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۷۱، ششم، ج۲، ص ۲۵۷.
  12. طبری، پیشین، ج ۷، ص ۳۲۴۱ و یعقوبی، پیشین، ج۲، ص ۲۵۷ و بلاذری، پیشین، ج۶، ص ۳۷۱-۳۷۲ و مسعودی، علی بن حسین؛ التنبیه والاشراف، قاهره، دارالصاوی، بی تا، ص ۲۶۹.
  13. دینورى، ابوحنیفه، پیشین، ص ۲۷۹ و طبری، پیشین، ج۷، ص ۲۹۲۶ و ابن اعثم کوفى، الفتوح، (ترجمه)، ص ۸۴۳.
  14. شیخ مفید، پیشین، ج۱، ص ۳۲۵ و طبری، پیشین، ج۷، ص ۳۲۰۳ و یعقوبى، ابن واضح؛ تاریخ یعقوبى، ترجمه محمدابراهیم آیتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۷۱، ششم، ج ۲، ص۲۰۱.
  15. طبری، پیشین، ج۷، ص ۳۲۰۳ و یعقوبی، پیشین، ج۲، ص ۲۰۱.
  16. طبری، پیشین، ج۷، ص ۳۲۰۶.
  17. طبری، پیشین، ج۷، ص ۳۲۱۲. ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳، اول، ج۲، ص ۴۲.
  18. طبری، پیشین، ج۷، ص ۳۲۰۳ و ابن اثیر، الکامل، پیشین، ج۱۱، ص ۳۱۷.
  19. ر.ک. یعقوبی، ج۲، ص ۲۰۱ و طبری، پیشین، ج۸، ص ۳۲۹۲ و ابن اثیر الکامل، پیشین، ج۱۲، ص ۶۹.
  20. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، اسلامیه، بی تا، ج۴۵، ص ۳۶۵.
  21. دینوری، ابوحنیفه، پیشین، ص ۳۳۴ و طبری، پیشین، ج۸، ص ۳۲۹۶.
  22. طبری، پیشین، ج۸، ص ۳۳۰۱ و ابو علی مسکویه، تجارب الامم، تهران، سروش، ۱۳۷۹، دوم، ج۲، ص ۱۴۹ و ابن اثیر، الکامل، پیشین، ج۱۲، ص ۷۳ و عبدالرحمن بن الجوزی، المنتظم، بیروت، دارالکتب العلمیه، اول، ۱۴۱۲، ج۶، ص ۵۳.
  23. طبری، پیشین، ج۸، ص ۳۳۰۲ و ابن اثیر الکامل، پیشین، ج۱۲، ص ۷۳.
  24. ابوحنیفه دینوری، پیشین، ص ۳۳۳.
  25. طبری، پیشین، ج۸، ص ۳۳۴۰ و ابن خلدون، پیشین،‌ ج۲،‌ ص ۴۸.
  26. رضوی اردکانی، سید ابوفاضل، قیام مختار، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۹۰، ص ۴۵۸-۴۵۹.
  27. مجلسی، پیشین، ج۴۵، ص ۳۷۹.
  28. دینوری، ابوحنیفه، پیشین، ص ۳۳۸ و یعقوبی، پیشین، ج۲، ص ۲۰۲
  29. دینوری، ابوحنیفه، پیشین، ص۳۴۰ و ابن سعد، پیشین، ج۵، ص ۲۱۸.
  30. ابن سعد، پیشین، ج۵، ص ۲۱۸ و دینوری، ابوحنیفه، پیشین، ص۳۴۰ و مقدسی، پیشین، ج۲، ص ۹۱۳.
  31. یعقوبی، پیشین، ج۲، ص ۲۰۲.
  32. الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی أَدْرَک لِی ثَأْرِی مِنْ أَعْدَائِی - وَ جَزَى الْمُخْتَارَ خَیرا» مجلسی، پیشین، ج۴۵، ص ۳۴۴ و ابن نما حلی، ذوب النضار، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۶ اول، ص ۱۴۴.
  33. «جزاه الله خیر الجزاء فقد أدرک لنا ثأرنا» مجلسی، پیشین، ج۴۵، ص ۳۸۵.
  34. دینوری، ابوحنیفه، پیشین، ص ۳۵۰-۳۵۱.
  35. دینوری، ابوحنیفه، پیشین، ص ۳۵۱ و طبری، پیشین، ج۸، ص ۳۴۱۲ و یعقوبی، پیشین، ج۲، ص ۲۰۹ و ابن اثیر (الکامل)، پیشین، ج۱۲.