شیخ مرتضی انصاری قمی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۷ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۰۵:۱۵ توسط بهرامی (بحث | مشارکت‌ها) (اضافه کردن رده)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

زبان شريعت

خطيب سترگ و محدث بزرگ، مرحوم حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ مرتضى انصارى قمى، يكى از مبلغان نستوه دين بشمار مى رفت كه در وعظ و تبليغات دينى و ترويج و نشر احاديث اهل بيت علیهم السلام، گوى سبقت از اقران ربود و صوت وصيت منبر و مواعظ حسنه اش به سراسر ايران رسيد. او در غالب مسافرت هاى تبليغى خود و مبارزاتش بر عليه شيخى ها و صوفى ها و بابى ها و بهائى ها و كمونيست ها، آثار نيكويى از خود به جاى گذاشت و بسيارى از مردم را به راه دين هدايت كرد و از انحراف نجات داد...».(1)

آن مرحوم با آن اسباب و ابزار، از آيات و روايات كه در صندوق سينه اش محفوظ داشت، با ذوق و سليقه شيرين و مخصوص خود به راه افتاد و چهل سال تمام، تابستان و زمستان در شرق و غرب و شمال و جنوب ايران و عتبات عاليات (كربلا و نجف و سامرا) به موعظه پرداخت.

مرحوم آيت الله بروجردى مى فرمود: «زبان انصارى و قلم سيد شرف الدين، هر دو خدمتگذار واقعى اسلام اند.»(2) اينك در آستانه سى امين سال وفاتش، گذرى كوتاه بر شرح زندگى و خدماتش داريم و اندكى از آگاهى و تعهد و مسئوليت وى را بازمى نمايانيم.

ولادت

حاج شيخ انصارى در سال 1321 يا 1323 ق در قم، در خانواده اى پرفضيلت كه نَسَب به شيخ الطائفه جناب سعد بن عبدالله بن ابى خلف اشعرى قمى، صحابى بزرگوار حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام مى بردند، زاده شد.(3)

پدرش مرحوم آقا شيخ محمدحسين زاهد، العبدالصالح العابد المتهجد(4) يكى از عباد و زهاد پايين شهر قم و از معتمدين وثقات حضرات آيات: آقا شيخ ابوالقاسم قمى و آقا شيخ مهدى حكمى قمى بود. وى و برادرش مرحوم حاج شيخ على زاهد، تابستان هاى گرم ماه رجب و شعبان را روزه گرفته و به ماه رمضان پيوند مى زدند. و در دوره عمرشان كمتر اتفاق افتاد كه نماز شب را ترك كنند. آنان در امر به معروف و نهى از منكر بسيار كوشا بودند و شخصاً مرتكبين امور خلاف شرع را توبه مى دادند.(5)

مرحوم انصارى از اوان تأسيس حوزه علميه قم در سال 1340 ق (1300 ش)، به تحصيل علوم دينى روى آورد، مقدمات و ادبيات را نزد مرحوم علامه اديب تهرانى، سطوح را در محضر حضرات آيات: ميرزا محمد همدانى، آخوند ملا على همدانى، حاج شيخ محمدعلى حايرى قمى و آيت الله حاج سيد محمدتقى خوانسارى فراگرفت و آن گاه در سال 1347 ق، به درس خارج فقه و اصول آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حايرى حاضر شد و بزودى در زمره شاگردان مبرز وى درآمد.(6) او در همان زمان سخت مورد توجه استاد قرار گرفت و داستان زير مؤيد اين مدعا است: پيش از آن كه وى به لباس روحانيت ملبس شود، روزى در تيمچه بزرگ بازار، بر فراز منبر بود كه مرحوم آيت الله حايرى وارد مجلس شد و زمانى كه منبر شيرين وى را مشاهده كرد، او را نزد خود طلبيد و پرسيد: نام شما چيست و چرا تاكنون معمم نشده اى؟

مرحوم انصارى گفت: آقا! نام من شيخ مرتضى است و تاكنون در خودم صلاحيت معمم شدن را نديده ام! آيت الله حايرى فرمود: «ان شاء الله كه شيخ مرتضى انصارى بوده باشى (از همان زمان نام خانوادگى اش در ميان علما و مردم به «انصارى» معروف شد.) تو بهترين كسى هستى كه شايستگى عمامه نهادن را دارد. فردا من به حجره ات، در مدرسه فيضيه مى آيم و عمامه بر سرت مى گذارم».

روز بعد كه مردم و بازاريان و طلاب باخبر شدند، آقاى حاج شيخ به مدرسه فيضيه براى عمامه نهادن بر سر شيخ مرتضى مى رود، به مدرسه فيضيه آمدند. دايى اش، حاج غلامحسين مقتصدى نيز كه از قنادهاى معروف شهر بود، با نقل و شيرينى پذيرايى مفصل از آقايان كرد. همچنين آيت الله حايرى خود براى خواندن خطبه عقد ازدواج شيخ مرتضى به مجلس آمد و سفارش او را كرد.

هجرت

وى از بنيان گذاران هجرت براى تبليغ در ماه مبارك رمضان و ماه محرم همراه دوستانش مرحوم آيت الله محقق داماد و آيت الله شيخ محمدرضا طبسى بود. آيت الله طبسى در مصاحبه اش با مجله «حوزه» مى گويد: «مرحوم آقاى انصارى، حسب الامر آيت الله حايرى، چندين سال براى اقامه جماعت و ترويج دين به قصبه گركان - دو فرسخى آشتيان - رفت و مردم آن سامان را با مواعظ و خطابه هاى خود ارشاد نمود(7) و در حقيقت دين مردم گرگان و آشتيان تاكنون مرهون اقامت چندين ساله وى و زحمات بى دريغ و شبانه روزى اش بوده است».

استاد علامه مرحوم حجت الاسلام سيد عبدالعزيز طباطبايى مى فرمود: «آقاى انصارى در اين مدت نهايت بهره و استفاده را از اوقات خويش برد. هم نسلى متدين تربيت كرد و هم دوره كتاب بحارالانوار - چاپ كمپانى - را به همراه خود برد و از ابتداى آن به انتهايش رفت و از آخر به اولش آمد و همه را دقيق مطالعه كرد و به خاطر سپرد. او به اندازه اى در حديث شناسى متبحر و چيره دست بود كه هر حديثى را از او مى پرسيدند با ذكر دقيق منبع آن - كه در چه جلد و چه بابى است.- پاسخ مى داد».

بازگشت به قم

«پس از حدود 10 سال توقف در آن منطقه، به زادگاهش بازگشت و ارشاد مردم مسلمان را از طريق وعظ و تبليغ آغاز كرد. او خطيبى رشيد، سخنورى فصيح و بليغ و واعظى دلسوز به حال جامعه بود. محبت و اخلاص وى به ائمه اطهار علیهم السلام به حد كمال بود و براى اشاعه روايات و احاديث آنان تلاش مى كرد. مردى روانشناس بود و اغلب مطالب روز را با احاديث و روايات تطبيق مى كرد و با شيرينى و ملاحتى كه داشت، آن ها را به جامعه تفهيم مى كرد. تخصص وى بيشتر در نشر احاديث و اخبار بود و مطلبى را كه با آياتى از قرآن عنوان مى كرد، تا آخر منبر بر طبق آن، دهها حديث و روايت تفسير مى كرد و آن را با اشعار، امثال و حكايت هاى دلنشين مى آميخت...»(8) او حافظ بيش از سى هزار حديث بود(9) و از اين گنجينه گرانبها، در منبرهايش به خوبى استفاده كرد. آيت الله العظمى صافى گلپايگانى مى فرمود: «در يك مجلس شمردم، تا هفتاد حديث در يك موضوع خواند».

آيت الله مشكينى در خطبه هاى نماز جمعه قم(10) فرمودند: «زمانى كه ما وارد قم شديم، آقاى انصارى بسيار مشهور بود. او در هر منبرش بيش از يكصد حديث مى خواند، من از صدا و سيما مى خواهم نوارهاى ايشان و امثال او را پيدا كنند و براى مردم پخش نمايند. اين ها به گردن مردم حق دارند. اين ها بودند كه دين مردم را حفظ كردند...».

آيت الله سبحانى مى فرمود: «در يك شب اربعين، پاى منبر او بودم. او چهل حديث، با لفظ اربعين، خواند و همه را توضيح داد. منبرش به قدرى مفيد و باارزش بود كه همه از عالى و دانى و از فقيه و مجتهد تا آدم هاى عادى از منبرش استفاده مى بردند و حضور در پاى منبر او را بر همه چيز ترجيح مى دادند.» وى يك سال نيز در ماه مبارك رمضان، در مسجد شيخ انصارى نجف اشرف به منبر رفت.

مرحوم آيت الله حاج سيد محمد روحانى مى فرمود: آيت الله العظمى خويى شب ها در مسجد خضرا درس مى فرمود. ما به ايشان مى گفتيم: آقا، درس را زودتر تعطيل كنيد تا به منبر آقاى انصارى هم برسيم. ايشان پرسيد: مگر آقاى انصارى در منبر چه مى گويد كه شما مى خواهيد از درس من كم كنيد؟ گفتيم: آقا! منبر ايشان گفتنى نيست، ديدنى است و بايد خود ببينيد! ايشان، شبى درس را زودتر تعطيل كرد وبه مجلس انصارى، حاضر شد و از كثرت نقل احاديث در شگفت آمد و فرمود: «آرى! شما حق داريد، اين مجلس خيلى قابل استفاده است.» و از آن روز به بعد، هر شب درس را كمى زودتر تعطيل مى كرد.

به هر جا كه شيخ مرتضى قدم مى نهاد منشأ خير و بركت بسيارى مى شد. چه بسيار اشخاص گنهكار، از شرابخوار و قمارباز و مردان و زنان بدكاره در محضر ايشان توبه كردند و از كارهاى زشت به يكباره دست كشيدند.

او خود گفته بود: زمانى در شب هاى محرم، در تهران، پس از نماز مغرب و نماز عشاء سه مجلس را اداره مى كردم. طيب خان رضايى پيش من آمد و مرا براى مجلس بارفروشان (ميدان شوش) دعوت كرد. عذر آوردم و گفتم: طيب خان! من پس از نماز سه مجلس دارم و ديگر به مجلس شما نمى رسم، وانگهى ساعت از نيمه شب هم مى گذرد.

او گفت: آقاى انصارى! ما ده بيست نفر بوديم كه همه جور كارهاى خلاف را انجام مى داديم و در اثر منبرهاى پارسال شما از همه آن ها دست كشيديم. حالا مى خواهى بيا مى خواهى نيا؛ ولى من شما را، چه دعوت ما را قبول كنى و چه قبول نكنى، به زور هم كه شده مى آيم مى برم. من هم قبول كردم و فكر مى كردم كه مجلسم بسيار خلوت است؛ اما وقتى رفتم ديدم مجلس مالامال از جمعيت است و از بهترين مجالس من در تهران شد.

مرحوم حجت الاسلام حاج شيخ محمدعلى انصارى نيز مى نويسد: در زمان رضاخان و پس از آن، در رشت و بندر انزلى - در اثر سيطره حزب توده - فحشا و منكرات رواج پيدا كرده بود. در چنين شرايط سخت كه هم حزب توده قوى و هم از طرف حكام وقت كسى را ياراى انتقاد و نشر احكام اسلامى نبود، عده اى از متدينين بندر به فكر فرورفته از مرحوم حاج شيخ مرتضى انصارى دعوت كردند كه دو ماه محرم و صفر براى تبليغ به آن شهر برود.

چند روزبه ماه محرم باقى مانده و من با مرحوم اخوى در منزل نشسته بودم كه تلگراف دعوت مجدد و يادآورى و آمادگى اهالى رسيد، آن مرحوم كه قبلاً قول داده بود و از طرفى با اين شرايط روبرو بود، به فكر فرورفت كه چه كند؟ ديوان حافظ در كنارم بود، گفتم: مى خواهيد تفألى از حافظ بگيريم؟ گفت: بد نيست. تفألى گرفتم و اين شعر بيامد:

ديده ما چو به اميد تو دريا است چرا × به تفرج گذرى بر لب دريا نكنى؟

وى آن سال را بدان شهر رفت، نخست با نماينده حزب توده ملاقات و از وى قول دوستانه گرفت كه با وى مزاحمتى نداشته باشد و تبليغات دينى را آغاز كرد. با همت وى، دو باب حمام و دو مسجد جديد ساخته شد. مساجد متروكه و مخروبه نيز تعمير گرديد. يكى از علماى انزلى، كه شرح تبليغات ايشان را نقل مى كرد، گفت: «خدا پدر انصارى را بيامرزد، او به شهر ما آمد و ما را از غربت و انزوا بيرون آورد. او آمد، شهر را به يك شهر مذهبى تبديل كرد و نماز و عبادات را رايج ساخت».(11)

حاج شيخ مرتضى خودش بازسازى قبرستان بندر انزلى را اين گونه شرح مى دهد: «در بندر، كنار دريا قبرستانى بود كه در اثر باد و طوفان، از شن ها و ماسه هاى ساحل پوشيده شده بود و در اثر رفت و آمد چهارپايان، كه براى كشتى ها بار حمل مى كردند، به وضع بدى درآمده بود و با پول آن روز، شصت هزار تومان خرج برداشتِ خاك ها و شن ها بود. من به مردم گفتم: روزهاى جمعه، خود من با بيل و زنبه سر قبرستان براى خاك بردارى حاضرم. روحانيون شهر هم حاضر شده و مردم هم به كمك آمده بودند و شن ها را به دريا ريختند و قبرستان ظاهر گرديد».(12)

واقعه مدرسه فيضيه

پس از شكست خفت بار رژيم شاه در طرح «انجمن هاى ايالتى و ولايتى» شاه به تصويب لوايح ششگانه و رفراندوم قلابى 6 بهمن 1341 روى آورد. اين بار هم مراجع عاليقدر تقليد همراه با حضرت امام خمينى به ميدان آمدند و مردم مسلمان و غيور ايران را بر مخالفت و اعتراض عليه آن برانگيختند. به اين ترتيب موج تظاهرات و اعتراضات در كشور به راه افتاد و به دنبال آن، بسيارى از مساجد و درس هاى حوزه هاى علميه به تعطيلى كشيده شد و روحانيون به زندان ها و سياهچال ها روانه شدند و در پى آن از سوى مراجع تقليد و علماى شهرستان ها عيد نوروز سال 1342 به عنوان عزا اعلام شد.

با حلول فروردين 1342 كه همزمان با ايام شهادت رئيس مذهب شيعه، امام صادق علیه السلام بود، رژيم شاه براى حمله به حوزه علميه قم آماده شد. در آن روز، ميدان آستانه و خيابان هاى اطراف حرم حضرت معصومه سلام الله علیها مالامال از كُماندوها و نيروهاى ارتشى بود و كاميون هاى مملو از سرباز مسلح در خيابان هاى قم تردد مى كردند و در حقيقت يك حكومت نظامى اعلام نشده در قم برقرار شده بود.

حجت الاسلام سيد حميد روحانى مى نويسد: «...عصر روز جمعه، دوم فروردين (25 شوال 1382 ق) به مناسبت سالروز شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام از سوى مرحوم آيت الله العظمى گلپايگانى در مدرسه فيضيه، مجلس عزادارى برقرار بود. ازدحام جمعيت - كه تمام صحن حياط، بالكن هاى طبقه دوم و شبستان هاى مدرسه آكنده از مردم بود - بسيار زياد و چشمگير بود.

پس از سخنرانى حجت الاسلام حاج سيد محمد آل طه، مرحوم آقاى انصارى بر فراز منبر قرار گرفت و درباره زندگى امام صادق علیه السلام و كوشش هاى دامنه دار آن حضرت در آگاه ساختن مردم به حقايق قرآن و مكتب تشيع و كارشكنى هاى شديد مخالفين و معاندين در مقابل آن حضرت به سخنرانى پرداخت، آن گاه از حوزه علميه قم به عنوان «دانشگاه امام صادق علیه السلام» و «سربازخانه امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف» سخن به ميان آورد و رشته سخن را به نقش آن حوزه در حفظ و حراست احكام اسلام و استقلال ايران كشانيد كه يكباره صداى پرمهيب صلوات در فضاى مدرسه پيچيد و سخن او را قطع كرد.

او بى اعتنا به اين صلوات بى‌مورد، خواست به سخنان خود ادامه دهد كه بار ديگر صداى صلوات، او را از سخن گفتن بازداشت. در اين هنگام آقاى سيد رضا موسوى اردستانى - كه نزديك منبر نشسته بود. - مرد نابكارى را ديد كه مرتب صلوات مى فرستد، به او حمله كرد و مشت محكمى به دهان او كوبيد كه يكباره صدها مشت از چپ و راست به سر و صورت آن سيد روحانى فرو آمد و او را به كلى گيج و از خود بى خود ساخت. مردم كه متوجه روى دادن حادثه اى در پاى منبر شده بودند، از هر طرف سر مى كشيدند تا ببينند چه خبر است؟ و برخى از جاى خود برخاسته مى كوشيدند خود را به محل حادثه نزديك كنند، ولى آقاى انصارى كه سخت كوشش داشت آرامش مجلس به هم نخورد، كوشيد كه با شوخى و بذله گويى جريان را به اصطلاح «ماست مالى» نمايد از اين روى مردم را دعوت به آرامش كرد و اظهار داشت: «بنشينيد، چيزى نيست، چند نفر پاى منبر ما سر يك دانه سيگار كشمكش داشتند، تمام شد.» و از آن جا كه دريافت تمام افرادى كه دور منبرش نشسته و با چشمان شرارت بار به او خيره شده اند، به گفته خودش، عوضى هستند كه براى بر هم زدن مجلس و آشوبگرى بدان جا آمده اند، لحن سخن خود را عوض كرد و با زبان نرم خواست آن دژخيمان وحشى را رام و آرام ساخته و از شرارت بازدارد، از اين رو با لحنى ملايم اظهار داشت: «ما با كسى سر جنگ نداريم، ما در اين جا جمع شده ايم تا براى ششمين پيشواى شيعيان ذكر مصيبتى بكنيم و اگر حرفى مى زنيم، سخنى مى گوئيم جز نصيحت مشفقانه منظورى نداريم، ما وظيفه داريم خير و صلاح ملك و ملت را...» كه صداى صلوات بار ديگر طنين افكند و يكى از آن ها از منبر بالا آمد تا بلندگو را از جلو او بكشد، آقاى انصارى هم يك پله پايين آمد و بلندگو را از دست او كشيد و فرياد برآورد: «آى مردم! آى مسلمان‌هايى كه صدها فرسخ راه به اين شهر مقدس آمده ايد، به شهر و ديار خود كه بازگشتيد به همه برسانيد كه ديگر به روحانيت اجازه ذكر مصيبت براى رئيس مذهب جعفرى هم نمى دهند...» كه بار ديگر صداى صلوات رشته سخن را از كَفَش ربود. او كه مى ديد به هيچ وجه نمى تواند سخن بگويد و اوضاع وخيم تر از آن است كه فكر مى كرد، فوراً سر و ته مطلب را هم آورد و از منبر پايين آمد و رفت كنار آيت الله گلپايگانى نشست.(13)

اما در همين لحظه، صدها كماندوى گارد با دستور سرهنگ مولوى به مردم و روحانيون حمله ور شدند و به قصد كشت، آنان را با سبعيت و درندگى هر چه تمامتر مى زدند، حمله دژخيمان به شدت هر چه تمام تر تا پاسى از شب ادامه داشت، در حين زد و خورد، بستگان آيت الله گلپايگانى و عده اى از طلاب خرم آبادى و ديگران، معظم له و آقاى انصارى را به اتاق دوم سمت شرقى مدرس مى برند. كماندوها - كه از منبرهاى آقاى حاج انصارى در صبح و عصر در مدرسه حجتيه و فيضيه، سخت عصبانى بودند و قصد كشتن او را داشتند.- كه متوجه شدند آيت الله گلپايگانى و آقاى انصارى در آن اتاق هستند، به آن جا حمله بردند و در و پنجره اتاق را در هم شكستند و خرد كردند و به دنبال آن وارد اتاق شدند با محافظين - كه شمارشان بيش از پنجاه نفر بود. - به زد و خورد پرداختند...».(14)

پس از خروج آيت الله گلپايگانى و مردم و روحانيون از مدرسه فيضيه، آقاى انصارى هم از طريق رودخانه متوارى شد و تا مدت 40 روز مخفيانه زندگى مى كرد.

بناهاى خيريه

مرحوم حجت الاسلام انصارى، به خاطر تشويق مردم براى ايجاد مساجد و بناهاى خيريه، در اغلب شهرستان هاى ايران آثار بسيارى از خود برجاى گذاشت.(15) كافى بود مرحوم انصارى در هر محلى كه آب انبار يا مسجد يا حسينيه نداشت، منبر برود بلافاصله ساختمان مورد نياز ساخته مى شد. از نمونه هاى مشهود آن در قم، تعمير مسجد امام حسن عسكرى علیه السلام و مسجد جامع است. او هر شب در مسجد امام به منبر مى رفت، مردم را براى عمران مسجد تشويق مى كرد و پس از چند شب به آجرپزها دستور داد هر شب چند ماشين آجر و قزاقى و نظامى در مدخل ورودى مسجد بريزند و خود در منبر مى گفت: هر كس وارد مسجد مى شود، يك دانه آجر يك ريالى يا يك نظامى سه ريالى با خود بياورد. و به اين ترتيب شبى چند ماشين مصالح ساختمانى وارد مسجد مى شد (كه تسطيح كف حياط مسجد و ديوار چينى دور پشت بام و تعويض درها و پنجره هاى شبستان ها يادگار آن ايام است.)

يكى از محلات قم به نام كوچه حاج زينل، بدون مسجد بود. ايشان را دعوت كردند، وى در منبر پرسيد: اين كوچه را چه نام است؟ گفتند: كوچه حاج زينل. ايشان گفت: پسران حاج زينل، كه ثروتمند محل بودند يا نام پدرشان را از اين كوچه بردارند، من خودم مسجد را مى سازم و نام انصارى بر آن مى گذارم يا حاضر شوند مسجد را به نام پدرشان بسازند. كه مسجدى بزرگ ساخته شد و اكنون هم برپا است.

زمانى نيز (ماه مبارك رمضان) در مسجد اركِ تهران منبر مى رفت. كثرت جمعيت شركت كننده به حدى بود كه مسجد با تمام بزرگى اش كوچك مى نمود. او در منبر گفت: اين درست نيست كه خانه خدا (مسجد ارك) كوچك باشد و خانه دولت (وزارت دارايى) بزرگ باشد. و سرانجام با پيگيرى اين موضوع و مكاتبات با نخست وزيرى، موفق شد بخشى از حياط وزارت دارايى را داخل مسجد ارك نمايد.

مبارزه با مظاهر فساد

مرحوم حجت الاسلام انصارى، در راه مبارزه با فساد و منكرات بسيار مى كوشيد و هر جا قدم مى نهاد، در اولين مرحله به تبليغ عليه مظاهر گناه، مانند: راديو و تلويزيون و سينما و شراب فروشى ها برمى خاست، چه بسيار سينماهايى كه در اثر تبليغات وى تخريب شد و به آتش كشيده شد. از جمله، در يكى از ماه هاى مبارك رمضان كه در كاشان منبر مى رفت، شنيد سينمايى در دست ساختمان است. مردم را تشويق كرد و آنان به آن جا هجوم بردند و سينما را به آتش كشيدند، نام آن محله و خيابان را نيز «سينما سوخته» گذاشتند كه تاكنون اين نام بر آن مكان، در خيابان ملك آباد، اطلاق مى شود. (با آن كه به جاى سينما، پاساژ ساخته شده است).

در اصفهان نيز سينمايى در دست احداث بود. مرحوم آقاى انصارى مردم را به تخريب آن، تشويق نمود و مردم آن را خراب كردند. ايشان از مردم خواست تا آن مكان را بخرند و براى حسينيه وقف كنند. بلافاصله مردم متدين، زمين آن را خريدند و به نام حسينيه وقف كردند و معظم له، بقيه منبرهاى خويش را بدان مكان انتقال داد.

شرح نمونه ديگرى كه در قم روى داد، در مقدمه ديوان انصارى چنين نقل شده است: «در زمان متفقين (1321 ش) چند باب مغازه شراب فروشى، در خيابان حضرتى، در مجاورت آستانه مقدسه، باز شده و اشاعه فساد مى كردند. از طرفى هم بارندگى بسيار كم و خشكسالى سختى شد و اغلب زراعات مردم قم از آب بازماند. مردم دو قريه «محلات» و «نيماورد» به پشتيبانى قدرت نخست وزير وقت، صدرالاشراف محلاتى، عهدنامه هزار ساله قم را ناديده انگاشته و آب رودخانه اى را كه قرن هاست پنج و شش مى باشد، به كلى به روى مردم قم بستند. فرياد مردم به گوش دولت، كه نخست وزيرش مالك آن قراء بود، فرونرفت و از اين راه نگرانى شديدى براى اهل قم ايجاد شد. زارعين به ستوه آمدند و ماشين هايى چند تهيه ديدند و با چوب و چماق و تفنگ بر آن شدند تا به محلات رفته و سدها را بشكنند و آب را به طرف قم جارى نمايند، بيم فتنه اى بزرگ و كشتارى بسيار مى رفت.

آقاى انصارى در آن زمان بر فراز منبر، به آيات مباركه سوره واقعه: «أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ × أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» و آيات: «أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاء الَّذِي تَشْرَبُونَ × أَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ × لَوْ نَشَاء جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلَا تَشْكُرُونَ» استناد كرده و پس از شرح و تفسير آن ها فرمود: مردم، چرا جماعت ها را به هم مى زنيد؟ اگر مى خواهيد انقلاب كنيد كه نتيجه بگيريد پس بريزيد شراب فروشى ها را به هم بزنيد كه در اين شهر دينى و مذهبى، بر عليه قرآن و مقدسات مذهبى اشاعه منكرات نكنند. شما در اين مغازه ها را از خيابان حضرت معصومه سلام الله علیها ببنديد، من از آسمان به شما آب مى دهم، رفتن به محلات و نيماورد و جنگ كردن لازم نيست.

صبح روز بعد، جوانان و روحانيون و مردم، همه جمع شدند و با دامن هاى پر از سنگ و چوب به طرف مراكز ترويج فساد حمله كردند و آن محل ها را در شعله هاى آتش سوزاندند. عصر روز بعد ابرهايى در آسمان پديدار شد و باران شديد باريد كه در رودخانه سيل جارى شد و زراعات و باغات مشروب گرديد و نيازى به رفتن به نيماورد نيافتاد.(16)

او هماره بر فراز منبر، از اوضاع بد اجتماع و اقتصاد و فرهنگ مملكت و كارهاى دولت انتقاد مى كرد و حقايق را مى گفت، چندين بار به كلانترى احضار شد و پرونده برايش ساختند. از جمله در يكى از سال ها، در ماه رمضان در مسجد ارك تهران منبر رفت. در شب نوزدهم ماه كه شب قدر بود، وزراى وقت در كاخ گلستان، مقابل مسجد، مجلس شب نشينى و زيبايى اندام تشكيل داده بودند. (در آن شب، اشرف پهلوى جايزه 200 هزار تومانى را از آن خود كرد.) روز بعد كه مرحوم انصارى باخبر شد، از شدت خشم چشمانش سرخ و رنگش برافروخته گرديد، به منبر رفت و دودمان كثيف پهلوى را به باد انتقاد گرفت و گفت: «يك مشت فاحشه بى بندوبار از جان اين ملت مسلمان چه مى خواهند؟ شب قدر، شب ضربت خوردن اميرالمؤمنين، رجال دولت مشغول عيش و نوش و بد مستى اند؟» و تا پايان منبر با حرارتى هر چه تمام، با اين كه صدايش علاوه بر مسجد، به تمام خيابان هاى اطراف مى رسيد و حدود پنجاه هزار نفر در مسجد و اطرافش اجتماع كرده بودند، اين گونه سخن گفت.

مجلس كه تمام شد، پليس شهربانى، انصارى را احاطه كرد و به شهربانى برد از طرفى مردم واقعه را به گوش مرحوم آيت الله مير سيد محمد بهبهانى رساندند و او در تماس با رئيس شهربانى، آزادى فورى آقاى انصارى را خواستار شد و گفت: «آقاى انصارى، نماينده آيت الله العظمى بروجردى است، تا خبر به قم نرسيده با عرض معذرت ايشان را آزاد سازيد.» و همين طور شد.(17)

تأليفات

از آن مرحوم، يازده دفتر قطور در تبويب آيات و روايات و اشعار باقى مانده، كه يكى از آن ها تفسير سوره العصر، به طور كامل، مى باشد. خط آن مرحوم بدون نقطه بوده و خواندنش كمى مشكل است. وى در اقدام خداپسندانه ديگرش، وصيت كرد تا كتابخانه نفيس او را در اختيار مرحوم آيت الله خويى قرار دهند و پس از مرگش بدين وصيت عمل شد و هم اينك، آن كتاب ها در كتابخانه مدينة العلم - قم - مورد استفاده است.

وفات

سرانجام آن خطيب شهير عالم اسلام، پس از عمرى موعظه و ارشاد و پس از پشت سرنهادن يك دوره بيمارى، در تاريخ چهارشنبه 27 مرداد ماه 1350 ش (26 جمادى الاول 1391 ق)(18) در 70 سالگى بدرود حيات گفت.

به دنبال پخش خبر وفاتش، بسيارى از مردم حق شناس قم مغازه ها را تعطيل كردند و به خانه اش شتافتند و به برادران والامقامش (حضرات حجج الاسلام: حاج شيخ محمدعلى، حاج شيخ احمد و حاج شيخ محمود انصارى) تسليت گفتند. پيكر پاكش، صبح روز پنجشنبه 28 مرداد از مسجد رفعت به سوى حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها، با حضور يكپارچه علما، روحانيون و عموم اصناف و اهالى قم تشييع و پس از نماز مرحوم آيت الله العظمى نجفى مرعشى، در مقابر اشعريين (قبرستان شيخان) روبروى مرقد جناب زكريا بن آدم اشعرى، به خاك سپرده شد. (كه بعدها برادرانش: حاج شيخ محمدعلى و حاج شيخ محمود نيز در كنار او مدفون شدند).

گفتنى است: به هنگام تشييع جنازه حاج شيخ مرتضى انصارى، بازار قم قصد تعطيلى داشت و بسيارى درب مغازه هاى خود را پائين كشيدند؛ اما چون روز 28 مرداد بود، شهربانى قم با اعزام چندين پليس به بازار تهران و تهديد بازاريان، آنان را مجبور به بازكردن مغازه ها و چراغانى كرد. همچنين تشييع جنازه آن مرحوم، باعث شد مراسم جشن و رژه 28 مرداد بر هم بخورد و روز بعد برخى از متصديان تشييع (حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج آقا محمد آل طه) را به ساواك احضار و تحت بازجويى قرار دادند. به دنبال اعلام خبر وفاتش، مراسم بزرگداشت مقام علمى و عملى او تا شب چهلم در سراسر ايران برگزار شد.

در قم از سوى آيات عظام: امام خمينى (در مسجد امام حسن عسكرى علیه السلام)(19)، گلپايگانى (در مسجد حسين آباد)، نجفى مرعشى (در حسينيه معظم له)، در تهران از سوى آيت الله سيد احمد خوانسارى (در مسجد سيد عزيزالله) و علما و خطباى تهران (در مسجد ارك و حسينيه بنى فاطمه) و علماى قمى مقيم تهران (در مسجد شيخ عبدالحسين)، در مشهد از سوى آيت الله العظمى سيد محمدهادى ميلانى (در مسجد گوهرشاد)، در بروجرد از سوى آيت الله شيخ على محمد بروجردى (در مسجد جامع)، در شيراز از سوى آيت اللّه شيخ بهاءالدين محلاتى (در مسجد مولا)، در يزد، كرمان، رفسنجان، رشت، انزلى، اصفهان، گرگان، كاشان، آشتيان، نجف و كربلا مجالس يادبود برگزار شد.

شعرا نيز در مرثيه وى، اشعارى سرودند كه يكى از آن ها، اين قصيده است:

تا كه اسلام خطيبى چو تو را داد ز دست × كمر مجمع روحانى اسلام شكست

سد مستحكم دين رخنه سختى برداشت × قرن ها بگذرد اين رخنه نيارد كس بست

نه همين كشور اسلامى ايران به عزا است × به غم تو است به هر جا كه مسلمانى هست

آه كه حامل آيات خدا خفت به خاك × واى كه راوى اخبار نبى رفت ز دست

اسفا طوطى شكر شكن گلشن علم × سوى فردوس برين زين قفس عاريه رست

رفت آن مرد سخنگوى توانا ز جهان × كه دو صد بذله شيرين زيكى مى پيوست

رفت آن عالم ناطق كه به نيروى دليل × بود هر مرتد و بى دين به دمش عاجز و پست

حامى شرع خدا ناصر دين انصارى × همچو شهباز ز منبر به سر عرش نشست

گرچه از حكم خداى دو جهان نيست گريز × هيچ فردى ز بشر از خطر مرگ نرست

ليك مرگ خطبا مرگ يكى ملت هست × رشته ملتى از مرگ خطيبى بگسست

آفرين بر تو كه در خدمت اسلام شدى × عمر تو هست هزار ارچه شده هفت از شصت

خيز از جا كه رسيده است شب چله تو × شيعيان خاك مزار از تو به سر كرده ز دست

نه همين در غمت اخوان تو را سوخت جگر × مسلمين را همگان سوخت جگر دلها خست.(20)

پى نوشت

(1). گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 339 و آثار الحجة، ج 2، ص 144.

(2). مجله معارف جعفرى، سال دوازدهم (اسفند / 1350 محرم الحرام 1392 ق)، ص 291 و 292 نيز ببينيد: مجله مكتب اسلام، ش 141 (مهر ماه 1350)، ص 16، روزنامه كيهان مورخ 1 شهريور 1350، ص 3.

(3). رجال قم، 158 و گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 340.

(4). الذريعة، ج 26، ص 20.

(5). مقدمه ديوان انصارى، ص 129 و دائرة المعارف تشيع، ج 2، ص 200.

(6). گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 340، رجال قم، ص 158، آثار الحجة، ج 2، ص 144، مجله معارف جعفرى، ص 291 و آينه دانشوران.

(7). گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 340 و رجال قم، ص 158.

(8). مقدمه ديوان انصارى، ص 138.

(9). دائرة المعارف تشيع، ج 2، ص 200.

(10). 22 رجب 1418 ق.

(11) و (12). مقدمه ديوان انصارى، ص 142 تا 144.

(13). بررسى و تحليلى از نهضت امام خمينى ج 1، ص 337 تا 339.

(14). نهضت روحانيون ايران، ج 3، ص 265 و 266، از فيضيه 42 تا فيضيه 57، ص 78 و 79 و خورشيد آسمان فقاهت و مرجعيت، ص 85.

(15). دائرة المعارف تشيع، ج 2، ص 200.

(16). مقدمه ديوان انصارى، ص 131 تا 133؛ آثار الحجة، ج 1، ص 121 و قم از نظر اجتماعى و اقتصادى، ص 412.

(17). مقدمه ديوان انصارى، ص 140.

(18). ميراث اسلامى ايران، ج 9، ص 402 (حوادث الايام) و روزنامه كيهان، اول شهريور 1350، ص 3.

(19). داماد معظم ايشان، مرحوم آيت الله حاج آقا شهاب اشراقى اين ختم را برگزار كرد.

(20). اختران ادب، ج 2، ص 500 و مقدمه ديوان انصارى، ص 145 و 146.

منبع

ناصرالدين انصارى, ستارگان حرم، جلد 7