سیده نفیسه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
 
(۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{الگو:مقاله از یک نشریه}}
+
'''«سیده نفیسه»''' (۲۰۸-۱۴۵ ق) دختر حسن بن زید بن حسن (علیه السلام)، از زنان [[محدث]]، عابد، زاهد، نیکوکار، حافظ [[قرآن]] و صاحب کرامات بوده است. مقبره این بانوی مکرمه از زیارتگاه‌های مشهور کشور [[مصر]] است.
 +
[[پرونده:نفیسه سیده.jpg|بندانگشتی|آرامگاه سیده نفیسه خاتون در مصر]]
  
 +
==ولادت و خاندان==
 +
نفیسه خاتون در  یازدهم [[ربیع الاول]] سال ۱۴۵ هـ.ق در [[مکه]] معظمه به دنیا آمد. پدر او حسن بن زید، نوه [[امام حسن علیه السلام|امام حسن]] علیه السلام معروف به «حسن انور» و مادر او [[ام ولد|ام‌ولد]] بود. از حسن بن زید در منابع [[علم رجال|رجالی]] به عنوان «النابه، عالم، عابد، فاضل و شریف علوی» نیز یاد کرده اند. ایشان در نقل [[احادیث]] از افراد مورد وثوق است و در جود و کرم به حدی شهرت داشت که مردمان بسیاری از نقاط دور و نزدیک به حضورش می رسیدند و مورد اکرام او واقع می شدند.
  
 +
البته عده ای از مورخان و رجال شناسان «نفیسه» مذکور را با نفیسه دختر زید بن حسن علیه السلام یعنی عمه او یکی گرفته اند. شخصی به نام [[ابن عنبه]] که از تاریخ نویسان معروف و معتبر است، در [[عمدة الطالب الصغری فی نسب آل أبی‌طالب‌ (کتاب)|عمدة الطالب]] می نویسد: زید دختری به نام نفیسه داشت که با [[ولید بن عبدالملک]] ازدواج کرد و به مصر مهاجرت نمود و در آن سرزمین دفن گردید. حتی [[سید محسن امین|سید محسن امین]] در کتاب «[[اعیان الشیعه (کتاب)|اعیان الشیعه]]» به قول ابن عنبه استناد کرده است.
  
==نفيسه؛ گوهري از نسل امام علیه السلام==
+
==ازدواج و فرزندان==
  
'''فرزند ارشد امام'''
+
هنگامی که نفیسه خاتون به سن پانزده سالگی رسید با «اسحاق مؤتمن»، فرزند برومند [[امام صادق علیه السلام|امام جعفر صادق]] علیه السلام [[ازدواج]] نمود. خانه ای که نفیسه در آن اقامت و نشو و نما نمود، در غرب [[مدینه|مدینه]] و مقابل خانه [[امام صادق علیه السلام|امام صادق]] علیه السلام قرار گرفته بود و این ویژگی موقعیت معنوی محل سکونت وی را ارتقا می داد.
  
از جمله همسران [[امام حسن]] مجتبي عليه السلام، ام‌بشير دختر ابي مسعود است كه در برخي منابع نامش فاطمه درج شده است. دومين فروغ امامت، از اين بانو، صاحب سه فرزند به نام‌هاي: زيد، ام الحسن و ام الحسين گرديد. زيد، بزرگترين فرزند پسر امام مجتبي است و [[كنيه]] اش را ابوالحسن گفته اند. عده اي از تراجم نگاران و شرح حال نويسان، وي را با زيد بن حسن قرشي يكي دانسته و شرح حال اين دو را به هم آميخته اند. زيد كه از مادري خزرجي به دنيا آمد، سيدي جليل القدر و باسخاوت بود كه خيرش به همه مي رسيد.
+
در مورد جریان ازدواج او نوشته اند اسحاق مؤتمن او را از پدرش (حسن بن زید) خواستگاری نمود اما گویا وی در مقابل این تقاضا پاسخ روشنی نداد و مهر سکوت بر لب زد. اسحاق از چنین وضعی ناراحت گردید و از منزل حسن انور به مزار جدش [[پیامبر اسلام|رسول اکرم]] صلی  الله  علیه  و  آله  و سلم رفت و خطاب به آن رحمت عالمیان عرض کرد: یا رسول اللّه! من نفیسه را به دلیل تدین، پاکدامنی و شرافت خانوادگی به عنوان همسر آینده خویش می خواستم که تقاضایم بدون جواب مانده است! شب هنگام که حسن انور بر بستر خویش آرمیده بود، [[حضرت محمد]] صلی  الله  علیه  و  آله  و سلم را در رؤیای راستین مشاهده کرد که خطاب به وی فرمود: ای حسن! نفیسه را به ازدواج اسحاق درآور. حسن بن زید فردای آن شب، بی درنگ با این وصلت موافقت کرد، و در ماه [[رجب]] سال ۱۶۱ هـ.ق آن دو گوهر تابناک به ازدواج هم درآمدند.
  
'''در آينه معرفت'''
+
اسحاق مؤتمن در کتاب های تاریخی، انسان پرهیزگار، فاضل و مورد وثوق در [[حدیث|حدیث]] معرفی شده است، چنانچه وقتی ابن کاسب روایتی نقل می نمود، می گفت: «مرا حدیث کرد ثقه رضی، اسحاق فرزند جعفر صادق علیه السلام». وی [[امامت]] برادر خود حضرت [[امام کاظم]] علیه السلام را مورد تأیید قرار داد و از پدر خویش برای اثبات مقام او، روایت ذکر می کرد. اسحاق از جمله شهود وصیتی است که امام هفتم علیه السلام درباره فرزندش حضرت [[امام رضا]] علیه السلام از او استشهاد کرده است. [[کنیه|کنیه]] اسحاق، ابومحمد است و به دلیل شهرت در [[امانت]]، او را «مؤتمن» گفته اند.
  
[[شيخ مفيد]] مي گويد: «طبع بلند، احسان و نيكويي، از خصال بارز وي بشمار مي رفت و همين صفات موجب گرديد تا مردمان محتاج به او مراجعه كنند و از بذل و بخشش او برخوردار گردند».
+
مورخان و نسب شناسان گفته اند: حاصل ازدواج اسحاق با سیده نفیسه، دو فرزند به نام های قاسم و ام کلثوم است. برخی رجال شناسان خاطرنشان نموده اند: حسین از فرزندان اسحاق بوده که به حَرّان مهاجرت کرده است و نخستین فرد از دودمان او به حَلَب رفت و پس از ازدواج با دختر یکی از رجال این دیار، موفق گردید زمانی که مذهب [[شیعه|تشیع]] در حلب حکمفرما بود، به نشر مذهب شیعه در این سرزمین مبادرت ورزد. از نسل وی دانشمندانی برخاستند.
  
[[شيخ طوسی]] در كتاب رجال خود، زيد را در زمره اصحاب [[امام صادق]] عليه السلام دانسته است. سيد شريف تاج الدين محمد، نقيب حلب، در وصفش گفته است: «زيد انساني عالي قدر، با منزلتي والا و داراي جود و سخاوت بود كه توليت صدقات (موقوفات) حضرت رسول اكرم صلي  الله  عليه  و  آله  و سلم را عهده‌دار بود».
+
==مهاجرت به مصر==
  
عبدالحميد ثاني (سيد نسابه) خاطرنشان ساخته است: «زيد در خصال نيك، درجاتي عالي داشت و از زاهدان و پارسايان بشمار مي رفت و ضمن آن كه رئيس طائفه خويش بود، در ميان اقارب و انساب، به فضيلت و خوبي شهرت داشت و در صفت شجاعت و صلابت، ممدوح مردمان عصر خود گشت».
+
در سال ۱۸۳ هـ.ق [[امام موسی کاظم علیه السلام|امام کاظم]] علیه السلام به شهادت رسید و [[امام رضا]] علیه السلام عهده دار پیشوایی مردم گردید؛ اما فشارها و آشفتگی های ناشی از حکمرانی زمامداران خودسر [[حکومت بنی عباس|عباسی]] همچنان ادامه داشت. در همین حال، اسحاق بن حسن بن زید (برادر سیده نفیسه) در حبس [[هارون الرشید|هارون]] رحلت یافت.
  
نجيح بن عبدالرحمن (متوفي 170 هـ.ق) مي گويد: «زيد را در بازار معروف سوق الظهر ديدم در حالي كه جمعيتي در برابرش ازدحام نموده بودند و از سيماي پرشكوهش در شگفتي بودند و مي گفتند: چقدر به جدش رسول اكرم صلي  الله  عليه  و  آله  و سلم شباهت دارد». [[ابن حجر عسقلانی]] گفته است: «زيد در ميان محدثان و راويان، از ثقات بشمار مي رود».
+
یکی از کارگزاران عباسی در [[مدینه|مدینه]] مأموریت یافت که به خانه های آل ابی طالب حمله کند، اموال آنان را غارت نماید و برای هر کدامشان تنها یک پیراهن بر جای نهد. سیده نفیسه از وقوع این رویدادهای دردناک، احساس کرد باید سرزمین [[حجاز]] را با تمام فضایلی که دارد، ترک کند و هجرت اختیار نماید. وی در [[ذی الحجه]]‌ سال ۱۹۲ هـ.ق برای بار سی ام، با پای پیاده به سوی [[مکه]] عزیمت نمود؛ تا بار دیگر خانه خدا را [[زیارت]] کند. در این آخرین سفر معنوی، شوهرش (اسحاق مؤتمن) او را همراهی می کرد. وقتی در بیت الله الحرام بسر می برد، با حالتی از خشوع و خضوع از خداوند خواست او را در زیارت مرقد [[حضرت ابراهیم علیه السلام|حضرت ابراهیم خلیل]] علیه السلام موفق نماید، که پروردگار متعال دعایش را مستجاب نمود و او پس از گزاردن [[حج]]، همراه با همسر دانشور خود، به سوی «[[بیت المقدس|بیت المقدس]]» رهسپار گردید.
  
منابع ديگر افزوده اند: زيد از پدرش و نيز جابر بن عبدالله انصاري و عبدالله بن عباس روايت نقل كرده و پسرش حسن و گروهي ديگر چون عبدالله بن عمرو بن خداش، عبدالله بن زكريا انصاري و... از وي [[حديث]] نقل كرده اند. ابن حبان، زيد را از ثقات دانسته و او را به عنوان «مقبول الروايه» معرفي كرده است. ابن عساكر هم راوي بودن او را مورد تأييد قرار داده است.
+
وی چون به این دیار مبارک رسید، به راهنمایی فردی که در آن حوالی بود، به مسجد [[قدس]] رفت و پس از انجام [[عبادت]] در این مکان مبارک و به جای آوردن آداب مخصوصش، به سوی شهرک کوهستانی «الخلیل» رفت؛ تا حرم [[حضرت ابراهیم]] علیه السلام را در این سرزمین زیارت کند. پس از این که در کنار بارگاه مطهر خلیل خداوند قرار گرفت؛ با یک حالت استغاثه و توأم با زاری و ندبه گفت: ای فرستاده الهی! به اتفاق همسرم پس از پیمودن راهی دور و دراز، به این مکان رسیدم و اکنون در مقابل ضریح پاکت قرار گرفته ام و این اشک ها که می بینی از دیدگانم روان است و قطرات آن رواقت را نمناک نموده است، از شوق و اشتیاقم حکایت دارد. من میهمان تو و افتخار دارم که فرزندی از نسل تو هستم. پس ای نبی  گرامی! تو که در نزد حضرت رب جلیل منزلتی داری و خلیل او هستی، واسطه باش تا از دریای بیکران حقیقت بهره مند گردم و در پیمودن مسیر درست، به مشکلی برنخورم و فرجامی نیک و مورد تأیید پروردگار داشته باشم.
  
'''همسر و فرزندان'''
+
پس از این درددل ها و گفتگوها، آیاتی چند از [[قرآن|قرآن مجید]] را [[تلاوت قرآن|تلاوت]] کرد و باخشوع وصف‌ناپذیری به اذکار و مناجات با خدای خویش مشغول گشت و بعد عرض کرد: ای جد بزرگوارم! اینک با جان و تن در جوارت حاضر گردیده ام، در حالی که قبلاً روح و روانم در این جا بود. عاجزانه از تو می خواهم مرا از چشمه فضیلت خویش بهره مند سازی و زمینه ای فراهم نمایی که در پرتو مقام مقدست، از فیض قدوسی توشه برگیرم.
  
زيد بن حسن، لبابه دختر عبيدالله بن عباس را به همسري خويش برگزيد. البته لبابه در آغاز به ازدواج [[حضرت ابوالفضل]] عليه السلام درآمد كه ثمره آن دو فرزند به نام هاي: فضل و عبيدالله بود. و نسل آن شهيد دشت [[كربلا]] از عبيدالله باقي ماند. لبابه همسر داغديده باب الحوائج ـ كه شوهر و فرزند دلبند خود را در قيام عاشورا از دست داده بود ـ به [[مدينه]] آمد و در اين شهر، همراه ام البنين به سوگواري پرداخت و ايامي را با اندوه و ماتم سپري كرد.
+
در این هنگام ندایی از داخل مرقد حضرت ابراهیم خلیل شنید که گفت: ای دخترم، نفیسه! بر تو مژده دهم که خداوند عزوجل از بانوان صالح و شایسته‌ات قرار داده و تو را موفق به اطاعت و [[تقوا]] کرده است؛ اما از تو می خواهم که «[[سوره مزمل]]» را قرائت کنی و در معانی آیات آن تفکر نمایی. خدای را سپاس گوی که تو را از پارسایان قرارداده و بدان که تا پایان عمر از چنین توفیقی برخوردار خواهی بود. از این پس، چون مشعلی فروزان به جامعه فروغ خواهی بخشید و برای امت مسلمان، اسوه ای ارزنده خواهی بود و مردم به سویت روی می آورند و راه خیر، سعادت، [[عبادت]] و [[تقوا]] را از تو می آموزند.
  
زيد از لبابه صاحب دو فرزند شد؛ يكي حسن و ديگري نفيسه. متأسفانه عده اي از مورخان و رجال شناسان نفيسه ذكر شده را با نفيسه دختر حسن بن زيد، يكي گرفته اند. شخصي به نام ابن عنبه كه از تاريخ نويسان معروف و بامعتبر است، مي نويسد: زيد دختري به نام نفيسه داشت كه با وليد بن عبدالملك ازدواج كرد و به [[مصر]] مهاجرت نمود و در آن سرزمين دفن گرديد. حتي سيد محسن امين در كتاب «[[اعيان الشيعه]]» به قول ابن عنبه استناد كرده است.
+
سیده نفیسه چند صباحی در منطقه [[فلسطین|فلسطین]] اقامت داشت و چون مایل نبود به [[حجاز]] برود، رو به شوهرش نمود و گفت: تمایل دارم به [[مصر]] برویم، همان جا که برخی از [[علویان|علویان]] زندگی می کنند. [[حکومت بنی عباس|عباسیان]] جفا پیشه در این دیار نفوذ کمتری دارند، ترجیح می دهم در این کشور اسلامی رحل اقامت افکنیم.
  
تنها پسر زيد، حسن، معروف به «حسن انور» است كه از طريق وي، نسل او ادامه يافت. به گفته ابوالفرج اصفهاني، زيد همراه عمويش [[امام حسين]] عليه السلام به [[كربلا]] آمد و پس از حادثه عاشورا، در سلك اسيران به سوي [[كوفه]] و شام رفت و از آن پس همراه اهل بيت عليهم السلام به [[مدينه]] بازگشت. زيد سرپرستي موقوفات جدش را بر عهده داشت؛ ولي چون سليمان بن عبدالملك، در سال 96 هـ.ق به زمامداري رسيد، به حاكم مدينه نوشت كه او را از توليت صدقات (موقوفات) عزل كند و ديگري را به جاي وي متولي اين امور سازد؛ اما با روي كار آمدن عمر بن عبدالعزيز، حاكم مدينة  النبي موظف گرديد با توصيه كتبي اين خليفه اموي، توليت صدقات رسول اكرم صلي  الله  عليه  و آله  و سلم را به زيد بازگرداند و اجازه ندهد كسي با وي از درِ معارضه درآيد.
+
سرانجام نفیسه خاتون، در روز ۲۵ ماه [[رمضان]] سال ۱۹۳ هـ.ق وارد سرزمین مصر گردید. مردم این سامان وقتی از ورود بانویی علوی باخبر شدند، به استقبال او آمدند و با هودج هایی که حمل می نمودند، او را تا خانه والی مصر همراهی کردند. حاکم که به خاندان [[عترت]] علاقه داشت، مقدم این میهمان را گرامی داشت و دستور داد خادمان و ملازمان در خدمت نمودن به وی، هیچ گونه کوتاهی نورزند.  
  
زيد به قولي، صد سال و به نقلي ديگر نود سال زيست. او در منطقه اي به نام بطحا ـ واقع در شش منزلي مدينه ـ به دار بقا شتافت، پيكرش را به مدينه آوردند و پس از تشييع باشكوهي، در [[قبرستان بقيع]] دفن كردند. سال رحلتش را 120 هـ.ق نوشته اند. عده اي از شاعران در سوگ او مرثيه سرايي نمودند و مقام او، خاندان و اجدادش را مورد ستايش قرار دادند.
+
سیده نفیسه مدتی کوتاه در این سرای سکنا داشت و در چند روز اول اقامت در مصر، تصمیم گرفت [[صله ارحام]] را به جای آورد؛ از این رو به دیدار برخی بانوان علوی که با آنان خویشاوندی داشت، رفت و جویای احوالشان گردید. وی از دختر عمویش ـ سکینه خاتون ـ دلجویی نمود و سپس به زیارت قبور علویان و [[سادات]] مصر رفت و در جوار قبر این صالحان به ذکر، دعا و تلاوت قرآن مبادرت و برای ایشان از پیشگاه پروردگار [[استغفار]] و آمرزش طلب نمود.
  
'''سيدي جليل القدر'''
+
از آن جا که اقامت در مقر حاکم مصر برای او، با برخی تکلف ها و تجملات همراه بود، تصمیم گرفت به جای دیگر نقل مکان نماید. محل سکونت بعدی او سرای جمال الدین عبدالله بن جصاح، از بزرگان، بازرگانان و صالحان آن عصر بود. او مدتی در آن جا زیست و به دلیل شهرتی که سیده نفیسه در پیمودن مسیر [[تقوا]] و کرامت های اخلاقی بدست آورده بود، مردم از نقاط مختلف این سرزمین به حضورش تشرف می یافتند و چون برخی کرامات از وی ظاهر شد، آوازه اش بیش از پیش فزونی گرفت.
  
حسن بن زيد در بيت پدر به شكوفايي رسيد و دوران كودكي را با پرورش هاي پدري جليل القدر و مادري پارسا، پشت سر نهاد. او در بهار جواني پدر را از دست داد و پس از وي رياست «بيت هاشمي» را عهده‌دار گشت. وي كه كنيه اش ابومحمد بود، به گفته ابن سعد در كتاب «طبقات الكبري» و ابن حجر عسقلاني در كتاب «تهذيب»، عابد مورد اعتماد و مستجاب الدعوه بود و به پيروي از اجداد طاهرينش، بسيار [[قرآن]] تلاوت مي كرد و به كثرت [[عبادت]]، تهجد، روزه داري و پيمودن راه خير و صلاح معروف بود.
+
اقامت او و همسرش در این سرای، مدتی ادامه یافت تا آن که به منزل ام هانی نقل مکان کرد. این بانوی مصری که از پرهیزگاران بود، کوشید تا وسایل آسایش و آرامش این دو زوج نکونام و زاهد را فراهم نماید، و با نیت خیرخواهانه ای به خدمتگزاری آنان همت گماشت. اما چون خبر ورود سیده نفیسه و همسرش به [[مصر]] در همه ولایات و نواحی این سرزمین منتشر شده بود، مردم به هر نحوی که بود، محل اقامتش را می یافتند و از مسافت های دور و نزدیک به منزلش رفته و حوائج خود را مطرح می نمودند؛ تا آن که به دلیل ازدحام زیاد و تردد شدید، سیده نفیسه احساس نمود کوچه تنگ منتهی به خانه ام هانی و نیز منزل محقر او نمی تواند چنین ظرفیتی را تحمل کند، وانگهی چرا باید همسایه ها این قدر اذیت شوند و تحت فشار باشند.  
  
وي باب معرفت، علم و ادب را به روي خويش گشود و به دليل مقامات علمي و اخلاقي، در منابع رجالي از او به عنوان «حسن انور، النابه، عالم، عابد، فاضل و شريف علوي» ياد كرده اند. حسن انور (نوه [[امام حسن]] مجتبي عليه السلام)، در نقل [[احاديث]] از افراد مورد وثوق است و از پدرش زيد، عمويش عبدالله بن حسن، عكرمه غلام ابن عباس، عبدالله بن ابي بكر، محمد بن عمرو بن حزم و... روايت نقل مي نمود. [[شخصیت ها]]يي چون: [[مالك بن انس]]، محمد بن اسحاق، ابن يسار و محمد بن ابي ذئب، از محضرش استفاده كرده و از وي روايت نقل نموده اند.
+
صاحب خانه نیز از ورود و خروج پی در پی و شور و هیجان ملاقات کنندگان در رنج بود. لذا به منزل ابوالسرایا ایوب بن صابر، که در ناحیه ای مناسب تر قرار داشت، اقامت گزید. در این منزل هم سیل مردمان مشتاق سرازیر بود. این بار ازدحام شدیدتر و گسترده تر بود، این رفت و آمدهای متوالی و دیدارهای پی در پی و شهرت در سطح شهر، از اوقات [[عبادت]] و راز و نیاز سیده نفیسه می کاست. ارتباط با مردم در نظر این بانو در صورتی شایسته بود که امر به معروفی کند، حاجتی را از بنده مؤمنی رواسازد، فردی را به سوی مسیر درست هدایت کند و از انسانی رفع ستم نماید؛ اما گویا در این شلوغی ها سیده نفیسه، از ستایش های عوامانه به ستوه آمده بود، دوست نداشت این قدر نامش بر سرزبان ها باشد و مایل بود بافراغتی خاص به ذکر، عبادت و خدمت به افراد جامعه بپردازد؛ لذا به سرای ابوجعفر خالد بن هارون سُلمی انتقال یافت.
  
شهرت حسن بن زيد در جود و كرم به حدي بود كه مردمان بسياري از نقاط دور و نزديك به حضورش مي رسيدند و مورد اكرام او واقع مي شدند. خطيب بغدادي در تاريخ مشهور خود، سخاوتش را ستوده و او را صاحب فضل و كرم دانسته است.
+
چون مراجعه اقشار گوناگون مردم به محل اقامت سیده نفیسه همچون گذشته استمرار داشت و این رفت و آمدها برایش بازحمت و مشقت توأم بود، مصمم گشت به سوی [[حجاز]] برود و به [[مدینه]] بازگردد و در جوار بارگاه جدش به عبادت و نیایش مبادرت ورزد. گروه های زیادی از مردم که در معابر اطراف محل اقامت وی اجتماع نموده بودند، وقتی شنیدند آن بانوی پرهیزگار چنین تصمیمی گرفته است و می خواهد [[مصر]] را ترک کند، بسیار ناراحت شدند؛ زیرا چندی نمی گذشت که به این چشمه شفابخش خوگرفته بودند و برایشان بسیار سخت بود که از این وجود بابرکت محروم شوند.  
  
از جمله خصوصيات اخلاقي حسن بن زيد، اين بود كه به مشكلات و معضلات مردم رسيدگي مي نمود و در حد توان براي گره گشايي از گرفتاري هاي محرومان، قرض داران و بينوايان مي كوشيد و شخصاً قرض بدهكاران را ادا مي نمود و موجبات شادماني آنان را فراهم مي كرد.
+
افراد دیگری نیز به آن جمع افزوده شدند و همگی از سیده نفیسه خواستند از این تصمیم منصرف گردد و در مصر باقی بماند؛ اما او حاضر نبود پیشنهاد آنان را بپذیرد. چون مردم مشتاق مصر این وضع را مشاهده کردند، به صورت یک راهپیمایی گسترده ای به طرف سرای امیر مصر روانه شدند و خبر عزیمت این بانو را به سوی [[حجاز]] مطرح نمودند و از وی خواستار شدند ترتیبی اتخاذ نماید که سیده نفیسه در مصر بماند. حاکم نامه ای همراه با پیکی به جانب این بانو فرستاد و تقاضا کرد که او از عزم خود برگردد؛ اما او نپذیرفت.  
  
به اقامه نماز در اول وقت، تقيد داشت. در حالات اخلاقي او گفته اند كه بارها پيش مي آمد كه صورت خويش را بر زمين مي نهاد و خداوند را [[تسبيح]] مي گفت و در ضمن گريه و زاري، به استغفار مي پرداخت. در امور شرعي و مراعات موازين ديني، جازم و پيگير بود و مي كوشيد تا مردم آداب اسلامي را كاملاً رعايت كنند. حسن بن زيد با سپر «[[تقيه]]» به مبارزه با [[عباسيان]] ادامه داد و اگرچه با اين طايفه رابطه داشت؛ اما اين ارتباط مانع از آن نبود كه رفتار اميران عباسي را مورد انتقاد قرار ندهد.
+
حاکم شخصاً به محل اقامت آن بانوی وارسته آمد و با کمال فروتنی از وی خواست در مصر بماند. سیده نفیسه گفت: قصد داشتم در این منطقه بمانم؛ ولی من زنی هستم با توانایی های محدود و قادر نیستم هر روز ساعت های متوالی، با سیلی از جمعیت دیدار داشته باشم و سخن و حاجاتشان را گوش دهم و به هر کدام پاسخ مناسب بدهم. تمام اوقاتم را گرفته اند و مرا از عبادت، ذکر و تلاوت قرآن بازداشته اند.
  
ابراهيم فرزند عبدالله بن حسن در [[بصره]]، مبارزه با منصور عباسي را آغاز كرد؛ به همين دليل، او همراه عده اي از [[علويان]] به قتل رسيدند. چون سر بريده ابراهيم را در طشتي نهاده و مقابل منصور نهادند، حسن بن زيد كه آن‌جا حاضر بود، منقلب گشت؛ به حدي كه رخسارش به زردي گراييد. با حالتي عتاب آلود، منصور را مورد خطاب قرار داد و به وي گفت: اي حاكم جفا پيشه! به خدا قسم او را در حالي كشتي كه بسيار روزه‌دار و شب زنده دار بود. دوست نداشتم تو كه ادعاي خلافت بر سرزمين مسلمانان را داري، به چنين جنايت بزرگي دست بزني.
+
والی مصر گفت: قبول دارم که این وضع برای شما زحمت ایجاد می کند؛ ولی چه می شود کرد؟ مردم مسلمان علاقه دارند با شما ملاقات کنند و از پرتو معارف و فضایلتان بهره  گیرند. در هر حال، این مسائل را به نحوی اصلاح می کنم که هم خاطر شریف شما از هر جهت آسوده گردد و نیز مردم هم با شما ارتباط داشته باشند. در اولین قدم، خانه ای نسبتاً وسیع را که در «درب السباع» دارم، در اختیارتان می گذارم و خدا را بر این حال گواه گرفتم و از تو می خواهم که این هدیه را بپذیری و با عدم قبول آن، شرمسارم ننمایی!
  
يكي از درباريان چاپلوس كه ناظر اين سخنان مذمت گونه بود، به وي گفت: گويا به قتل رسانيدن ابراهيم را بر خليفه مسلمانان عيب مي گيري؟ حسن بن زيد پاسخ داد: آيا توقع داشتي پس از اين كه ابراهيم با خداي خويش ملاقات كرد، غير از اين گويم؟
+
سیده نفیسه گفت: می پذیرم؛ ولی با این مردم که به سویم هجوم می آورند و هر کدام خواسته ای دارند، چه کنم؟ حاکم گفت: ضمانت این کار نیز به عهده من است، امر می کنم در هر هفته، بیش از دوبار با شما ملاقات ننمایند.
  
نكته قابل يادآوري اين است كه چون بني عباس سركوبي و كشتار شيعيان و اولاد علي عليه السلام را به نحو شديدي پيگيري مي كردند و علويان به طرز فجيعي كشته مي شدند و خانه هاي آنان بر سرشان خراب مي شد، حسن بن زيد با مشاهده اين جنايات در دستگاه ستم نفوذ كرد، به نحوي كه امارت شهر [[مدينه]] را به خود اختصاص داد تا از طريق اين اقتدار سياسي-اجتماعي تا حدودي از رنج‌هاي خاندان عترت كم كند و فرزندان [[امام حسن]] عليه السلام را مورد حمايت قرار دهد.  
+
==وفات و بارگاه==
 +
سیده نفیسه برای این که انس زیادی با حیات [[برزخ|برزخی]] داشته باشد و توشه سرای جاوید را غنی تر نماید، در خانه ای که سکونت داشت، قبری حفر نموده و بسیار در آن [[نماز]] خواند و به نقلی هزار و نهصد بار [[قرآن]] را در این جایگاه ختم نمود. از آنجا که این بانو از لذت های دنیوی کناره گرفت و به اندک غذایی قناعت کرد، ضمن آن که هر روز بر نیروی [[ایمان]] و صلابت معنوی او افزوده می گشت، به موازات این اعتلای روحانی، بدنش نحیف و تکیده می شد. روز اول [[رجب]] سال ۲۰۸ هـ.ق پاییز زندگی فرارسید.
  
او از طريق مأموراني در دستگاه عباسي نفوذ لازم و كافي داشت و مبارزان علوي را از كم و كيف، موقعيت و ميزان اقتدار حاكمان وقت باخبر مي كرد، به همين دليل منصور عباسي به وي اعتماد نداشت و گفتگوي او گمان اين خليفه را در مورد حسن بن زيد شدت بخشيد. منصور در جايي گفته بود: او با ما مخالفت داشت و قصدش اين بود كه مرا از اين مقام عزل نموده و بعد هلاكم سازد؛ ولي آن نقشه اي را كه او درباره ما مي خواست به اجرا بگزارد، در مورد خودش اجرا كرديم.
+
برادرزاده اش، زینب می گوید: عمه ام، سیده نفیسه، رنجور شد و در اولین روز از ماه رجب در بستر بیماری قرار گرفت. لحظه به لحظه حالش رو به وخامت می نهاد؛ اما با این وجود، نه از [[عبادت]] شبانه دست کشید و نه روزه‌داری خود را ترک نمود، تا آن که در شب جمعه، مصادف با اول ماه [[رمضان]] سال ۲۰۸ هـ.ق بیماریش شدت یافت. روز بعد در حالی که صائم بود، برایش طبیبی آوردند. وی که از حکیمان حاذق و مشهور مصر بود، پس از بررسی های لازم و دریافت شرح حال بیمار، گفت: مریض باید برای بدست آوردن سلامتی و کسب بهبودی، [[روزه]] خویش را افطار کند؛ چرا که ضعفی مفرط در مزاجش نفوذ کرده و جانش را تهدید می کند. وقتی سیده نفیسه اظهارات طبیب را شنید، خاطرنشان ساخت: «شگفتا! سی سال است که از خداوند می خواهم با حالت روزه از این دنیای فانی بسرای باقی بروم».
  
در هر حال، حسن بن زيد به دليل ايستادگي در مقابل شقاوت منصور، شغل خود را از دست داد و تا زمان هلاكت وي در حبس و مشقّت بسر برد. حسن انور براي مطالبه حقوق علويان اهتمام زيادي داشت و از اين جهت هرگاه فرصتي بدست مي آورد و مقتضيات زمان اجازه مي داد، توان خود را براي تضعيف قدرت [[عباسيان]] بكار مي گرفت. او بر اين باور بود كه عباسيان، خلافت را غصب كرده اند و استحقاق اين مقام را به هيچ عنوان ندارند.
+
برادرزاده اش ادامه می دهد: عمه ام تا دهه دوم ماه [[رمضان]] المبارک سال ۲۰۸ هـ.ق در همین حال بماند و چون حال [[احتضار]] به وی دست داد، [[قرآن]] را گشود تا آیاتی را تلاوت نماید. پس [[سوره انعام]] آمد. همین طور آیات آن را تلاوت می نمود، وقتی به آیه «کتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَة» ([[سوره انعام]]/۱۲) رسید، روحش به جنان قدس پرواز کرد.
  
منصور عباسي هم به تفكرات فرزند زيد واقف بود؛ زيرا افرادي را به عنوان جاسوس در دستگاه او وارد كرد، تا از اعمال و رفتارش پرده بردارند. از اين جهت با وجود آن كه حسن انور، والي [[مدينه]] بود و نسبت به امور اجتماعي، سپاهيان، برگزاري جماعت و جمعه، اقامه حدود و برنامه‌ريزي هاي منطقه اي بايد اختياراتي داشته باشد، اما بسياري از امور مهم را از يد قدرت وي بيرون آورده بودند تا نتواند با اين امكانات، اهل بيت و مبارزان حسني را تقويت كند. استمرار مقاومت ها و مبارزات فرزند زيد بر ضد هيأت حاكمه، موجب شد تا وي از سال 156 هـ.ق تا زمان روي كار آمدن مهدي عباسي، در حبس بسر برد و تمام دارايي او مصادره گردد.
+
در منابعی چون: «دُرَرُ الاصداف» آمده است: چون به آیه ۱۲۷ از سوره انعام رسید «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ‌ و هو وَلیهم بما کانوا یعملون»، از حال رفت. زینب (برادرزاده اش) می گوید: «من او را در آغوش گرفتم و در این حال شهادتین بر زبان جاری نمود و روحش از بدنش مفارقت کرد».
  
حسن بن زيد در مدينه اقدامات عمراني عمومي به عمل آورد و درصدد بود مسجدالنبي را توسعه دهد؛ اما منصور عباسي بر فعاليت هاي او در اين زمينه معترض بود. اين انسان پارسا و اهل سخاوت پس از عمري بابركت و در حالي كه هشتاد سالگي را پشت سر مي نهاد، در سال 168 هـ.ق در سفر [[حج]] به دار بقا شتافت و پيكرش در [[مكه]] به خاك سپرده شد.
+
اسحاق مؤتمن که در ایام کسالت همسرش در [[مدینه]] بسر می برد، توسط نامه از بیماری وی مطلع گردید؛ اما روزی به مصر رسید که سیده نفیسه رحلت کرده بود و اطرافیان در تدارک مقدمات کفن و دفن بودند. اسحاق که با مشاهده این وضع بسیار متأثر و سوگوار گردیده بود، خطاب به جماعت حاضر گفت: می خواهم پیکر همسرم را به مدینة النبی انتقال دهم و در جوار مرقد مقدس اجدادش به خاک سپارم.
  
البته در خصوص محل دفن وي بين مورخان اختلاف است؛ گروهي گفته اند كه در [[بغداد]] وفات نمود و او را در بقعه خيزران دفن كرده اند. عده اي ديگر بر اين باورند كه حسن انور، همراه دخترش نفيسه به [[مصر]] آمد و در اين شهر از دنيا رفت و در آن ديار مدفون گشت؛ اما بررسي هاي دقيق چنين موضوعي را به اثبات نمي رساند و مقبره اي كه در مصر هست، مربوط به آرامگاه سيد محمد انور، برادر سيد حسن انور است. از ابومحمدحسن بن زيد، هفت پسر و دو دختر باقي ماند كه همگي داراي اعقاب و فرزندان هستند. سادات گلستانه كه در اصفهان اقامت دارند، از نسل اويند.
+
مردم مصر که به دلیل وفات این بانو، در موجی از حزن و ماتم بسر می بردند، با شنیدن این خبر بر تأثرشان افزوده شد؛ زیرا امیدوار بودند حال که از حیات دنیوی این زن نیکو سرشت محروم شده اند، حداقل به مزارش پناه ببرند و حاجات خویش را از وی بخواهند. و چون اصرار اسحاق را در این خصوص مشاهده کردند، نزد امیر وقت مصر رفتند و از او خواستند ترتیبی اتخاذ نماید که وی از انتقال پیکر سیده نفیسه به [[مدینه]]، منصرف شود. واسطه قراردادن حاکم برای رفع این مشکل نیز مؤثر واقع نشد، پس مردم اموال فراوانی فراهم کردند و به قدر بار شتری که اسحاق با آن از مدینه به [[مصر]] آمده بود، به وی دادند و از او خواستند، اجازه دهد بانو نفیسه در مصر دفن گردد؛ اما او از پذیرش درخواست مردم امتناع نمود. اهالی مشتاق، آن شب را با اندوهی مضاعف سپری کردند، چون صبح روز بعد فرارسید و نزد فرزند [[امام صادق]] علیه السلام آمدند، مشاهده کردند از تصمیم روز گذشته برگشته و با نظر مردم موافق گردیده است.
  
'''شهد شكوفايي'''
+
مردم با شگفتی دلیل آن را جویا شدند، او پاسخ داد: شب گذشته در رؤیایی راستین جدم [[پیامبر اسلام|رسول اکرم]] صلی  الله  علیه  و  آله  و سلم را دیدم که خطاب به من فرمود: «رُدَّ عَلَیهِمْ أمْوالَهُمْ وَ ادْفَنْها عِنْدَهُمْ؛ اموالشان را به آنان بازگردان و پیکر نفیسه را نزدشان دفن کن». و در نقل دیگر، پیامبر صلی  الله  علیه  و  آله  و سلم به اسحاق مؤتمن توصیه نموده است: «با اهل مصر بر سر محل دفن سیده نفیسه معارضه مکن، همانا به برکت او بر آنان رحمت نازل می شود».
  
يازدهم [[ربيع الاول]] سال 145 هـ.ق بود و مسلمانان در اين ايام خود را مهيا مي ساختند تا سالروز بهجت‌افزا و شادي‌آفرين ميلاد باسعادت خاتم رسولان را گرامي بدارند. فرارسيدن چنين روز خجسته اي براي علويان و سادات، نشاطي مضاعف و شعفي دوچندان داشت. حسن انور كه بر حسب اظهارنظر برخي سيره‌نويسان، در قيافه و شمايل به جدش رسول اكرم صلي  الله  عليه  و  آله  و سلم شباهت داشت، براي گرامي داشتن چنين روز مباركي، لحظه‌شماري مي كرد؛ اما گويا در خانه خودش هم خبرهايي است كه آگاهي از آن، خالي از شادماني نبود. زيرا در چنين روزي حسن انور صاحب دختري شد كه او را «نفيسه» ناميد. همسايگان، آشنايان و بستگان گروه‌گروه، به سوي منزل وي حركت مي كردند تا ولادت اين كودك را به آن سيد بزرگوار تبريك گفته و به بركت اين رخداد سرور افزا، از خوان نعمت او بهره مند شوند.
+
به گفته مورخان و نویسندگان مصری: مرقد و [[مسجد]] مجاور مزار این بانو در مصر، چون مرواریدی بر تارک این سرزمین می درخشد. هر وقت مردم دچار مشکلی می شوند و سینه ای تنگ می یابند، به سوی آرامگاهش می روند و در فضای معنوی آن تنفس می نمایند و بدین گونه آرامش خویش را بدست می آورند.
  
مادر اين كودك، ام‌ولد بود كه نوباوه خويش را با نوازش هاي سرشار از عطوفت خويش آشنا ساخت و در تربيت نفيسه چنان اهتمام ورزيد كه دخترش در مسير صلاح و فضيلت گام نهد. به سبب پرورش هاي پرمايه والدين نفيسه، از دوران كودكي مزه [[ايمان]] و [[تقوا]] با ذائقه روح و روان اين كودك آشنا گرديد. خانه اي كه نفيسه در آن اقامت داشت، در غرب [[مدينه]] و درست مقابل خانه [[امام صادق]] عليه السلام قرار گرفته بود. و اين ويژگي موقعيت معنوي محل سكونت وي را ارتقا مي داد.
+
این که مصریان برای مزار این بانو گنبد، روضه و رواق در نظر گرفته اند، از نفوذ معنوی و اشتهار وی حکایت دارد. اصولاً مردم این سامان، به این جایگاه مبارک اعتقاد خاصی دارند و همواره آن مزار شریف پناهگاهی برای درماندگان است. به گفته صالح الوردانی: مقبره سیده نفیسه به همگان این حقیقت را اعلام می دارد که [[شیعه|تشیع]] در [[مصر]] هنوز ریشه های تنومند و عمیقی دارد و تبلیغات مسموم [[وهابیت|وهابیان]] و روشنفکران غرب زده، نتوانسته آن را کمرنگ کند.
  
'''پيوندي پاك'''
+
در شب سالگرد تولد این بانو، ازدحام جمعیت در روضه اش چنان زیاد است که امکان ورود حتی به صحن مسجدی که در مجاور مرقدش قرار دارد، بسیار دشوار است. [[شیعه|شیعیان]] در کنار [[اهل سنت|اهل تسنن]] تا پاسی از شب با مولودیه خوانی، نسبت به مقام این بانو و اجدادش ابراز محبت می نمایند.
  
هنگامي كه نفيسه پانزده بهار از عمرش را پشت سر نهاد و به موازات رشد بدني و روحي از تربيت هاي والا برخوردار گرديد، در بين علويان و بني هاشم و عده كثيري از شيعيان، به عنوان دختري عفيف، متدين و باوقار شهرت يافت. اعتبار بالاي خانواده و اين مزايا سبب شد كه برخي از جوانان هاشمي و سادات حسيني، افتخار وصلت با او را خواستار باشند. اما اين تمايل آنان با پاسخ منفي حسن انور مواجه گرديد. در اين هنگام «اسحاق مؤتمن»، فرزند برومند امام جعفر صادق عليه السلام از پدرش (حسن بن زيد) خواست تا اجازه دهد با دختر او [[ازدواج]] كند؛ گويا وي در مقابل اين تقاضا پاسخ روشني نداد و مهر سكوت بر لب زد. اسحاق از چنين وضعي ناراحت گرديد و از منزل حسن انور به مزار جدش رسول اكرم صلي  الله  عليه  و آله  و سلم رفت و خطاب به آن رحمت عالميان عرض كرد: يا رسول اللّه! من نفيسه را به دليل تدين، پاكدامني و شرافت خانوادگي به عنوان همسر آينده خويش مي خواستم كه تقاضايم بدون جواب مانده است!
+
نخستین کسی که بر قبر سیده نفیسه بارگاه بنا کرد، عبیدالله بن السرمی بن الحکم، والی مصر بود. با روی کار آمدن «فاطمیان»، این بنا که رو به ویرانی بود، به طور اساسی مورد بازسازی و مرمت قرار گرفت. قبه ای که بر فراز [[ضریح|ضریح]] قرار دارد و به هنرها و نقوش اسلامی آراسته است، از بناهای خلیفه الحافظ لدین الله عبدالمجید علوی است. وی [[محراب]] پرشکوهی نیز ترتیب داد که می توان در آن گنجینه هایی از [[خط کوفی|خطوط کوفی]] را ملاحظه کرد. کار احداث قبه و محراب در سال ۵۳۲ هـ.ق خاتمه یافت. ناصر بن محمد قلاوون (معروفترین فرمانروا از سلسله ممالیک) در سال ۷۱۴ هـ.ق زیارتگاه کنونی سیده نفیسه را ساخت و دستور داد در جوار آن مسجدی بسازند که اکنون به «جامع سیده نفیسه» معروف است. تجدید بنای حرم سیده نفیسه تا دهه های اخیر ادامه یافت و در اعصار گوناگون، ضمن مرمت، بازسازی و توسعه بناها، ضمائمی برای این بنا در نظر گرفته شده است.
  
سپس از حرم مطهر نبي  اكرم صلي  الله  عليه  و  آله  و سلم بيرون آمد، در حالي كه اطمينان داشت مقام با قداست آن ختم رُسُل، با نفوذ معنوي خود، زمينه هاي اين پيوند را فراهم خواهد ساخت. آن روز به پايان رسيد. شب هنگام كه حسن انور بر بستر خويش آرميده بود، [[حضرت محمد]] صلي  الله  عليه  و  آله  و سلم را در رؤياي راستين مشاهده كرد كه خطاب به وي فرمود: اي حسن! نفيسه را به ازدواج اسحاق درآور. فرزند زيد فرداي آن شب، بي درنگ با اين وصلت موافقت كرد، و در ماه [[رجب]] سال 161 هـ.ق آن دو گوهر تابناك به ازدواج هم درآمدند.
+
در کتاب‌های تراجم و شرح حال، برای این بانو زیارت نامه هایی را ذکر کرده اند. شبلنجی در کتاب «الدَّرة النفیسة فی ترجمة السیدة نفیسه» نمونه هایی از این زیارات را آورده است.
  
اسحاق مؤتمن در كتاب هاي تاريخي، انسان پرهيزگار، فاضل و مورد وثوق در حديث معرفي شده است، چنانچه وقتي ابن كاسب روايتي نقل مي نمود، مي گفت: «مرا حديث كرد ثقه رضي، اسحاق فرزند جعفر صادق عليه السلام» وي امامت برادر خود حضرت [[امام كاظم]] عليه السلام را مورد تأييد قرار داد و از پدر خويش براي اثبات مقام او، روايت ذكر مي كرد. اسحاق از جمله شهود وصيتي است كه امام هفتم عليه السلام درباره فرزندش حضرت [[امام رضا]] عليه السلام از او استشهاد كرده است. كنيه اسحاق، ابومحمد است و به دليل شهرت در امانت، او را «مؤتمن» گفته اند. محل تولد و نشو و نماي اسحاق را، عُريض (ناحيه اي در مدينه) نوشته اند.
+
==ویژگی‌های اخلاقی==
  
'''بر ساحل كمالات و كرامات'''
+
سیده نفیسه خاتون از [[سادات]] جلیل القدر است که به [[زهد]] و [[عبادت]] و [[روزه|صیام]] روزها و قیام شبها مشهور روزگار خود بود. وی حافظ کل [[قرآن]] بود، لذا به [[تلاوت قرآن|تلاوت]] دائم آن مشغول می‌شد و چون مال فراوانی داشت، به درماندگان، مریضان و عموم مردم [[احسان]] می‌کرد. وی سی مرتبه به [[حج]] مشرف شد که بیشتر آن با پای پیاده بود. در [[مسجد الحرام]] در حالی که پرده‌های خانه خدا ([[کعبه]]) را می‌گرفت، اشک می‌ریخت و ناله و فریاد می‌کرد و این جملات را می‌گفت: «إلَهی وَ سَیِّدی وَ مَوْلاَیَ مَتِّعْنی وَ فَرِّحْنی بِرِضَاکَ عَنّی ...».
  
سيده نفيسه در حال [[عبادت]] و زهد در [[مدينه]] طيبه پرورش يافت. او روزها را [[روزه]] بود و شب ها را به [[نماز]] و عبادت مي گذرانيد و از حرم جدش، حضرت محمد مصطفي صلي  الله  عليه  و  آله  و سلم جدايي نمي گرفت. سي مرتبه حج گزارد كه بيشترش را پياده راه سپرد. وي سخت مي گريست و دستان خويش را به پرده كعبه مي آويخت و عرض مي كرد: «اي خداي من و اي آقايم و مولايم! با خشنوديت از من، مرا شادمان بگردان؛ چون وسيله اي ندارم كه بدان توسل جويم تا غضب تو را از خود دور كنم».
+
از این بانوی بزرگ کرامات بسیاری نقل شده است؛ از جمله:
  
زينب، دختر يحيي متوج، برادرزاده نفيسه مي گويد: چهل سال در خدمت عمه ام (نفيسه) بودم، نديدم شب ها بيشتر بخوابد و يا روزها غذا بخورد؛ به او گفتم: آيا با خود مدارا نمي كني؟ در پاسخ گفت: چگونه چنين كنم در حالي كه در مقابل من گذرگاه هاي سخت و خطرناكي است كه احدي نمي تواند از آن‌ها عبور كند؛ مگر آن كه جزو رستگاران باشد.
+
حکایت کرده‌اند که وقتی در زمان سیده نفیسه، از آب رود نیل کاسته شد، مردم به خدمت او رفتند و خواستار [[دعا]] شدند تا مشکل حل شود. نفیسه خاتون مقنعه خود را به ایشان داد تا آن را در دریا بیفکنند و به برکت آن عنایتی از طرف خداوند تبارک و تعالی شود. اهالی [[مصر]] نیز به فرموده نفیسه خاتون، مقنعه را به رود نیل انداختند. هنوز از آن مکان دور نشده بودند که آب نیل افزایش یافت و بالا آمد و باعث سرور و شادمانی اهالی مصر شد.
  
چون ساعت هاي متوالي به [[نماز]] مي ايستاد و به مناجات با پروردگار خويش مبادرت مي نمود و اغلب اوقات روزه‌دار بود و در مقام توجه به ذات ربوبي، استقامت و مداومت به خرج مي داد، به همان اندازه انوار حب الهي در نهانخانه دلش روشن تر مي شد و بر محبتش به حضرت حق، افزوده مي گشت. استمرار اين روند، بر [[بصيرت]] و بينش او تأثيري عميق نهاد و به تشخيص حق از باطل نائل آمد و صفحه ذهنش شفاف گشت. به همين دليل بدون آن كه نزد استادان به تحصيل دانش و معرفت بپردازد و يا به مدرسه برود، به معارفي دست يافت و [[حكمت]] راستين خانه دلش را تابناك ساخت؛ از اين رو است كه احمد ابوكف مصري خاطرنشان مي نمايد: نفيسه نفحه اي از نفحات [[اهل  بيت]] عليهم السلام بود كه در خلال زندگي با تهجد، تعبد و خصالي شريف چون ورع و [[تقوا]] به آن درجه اي از دانش و حكمت به همراه فصاحت لسان، دست يافت كه دانشمندان، عارفان و فقيهان به محضرش مي شتافتند تا از چشمه دانش و انديشه اش بهره  گيرند. او علم و تقوا را با هم جمع كرده بود.
+
==نفیسه خاتون از زبان دیگران==
  
دميري گفته است: سيده نفيسه درس نخوانده بود؛ اما [[احاديث]] بسياري شنيده و اهل خير و صلاح بود و در اواخر عمر چون از خواندن نمازها با سوره هاي طولاني در حال قيام (ايستاده) عاجز شده بود، نشسته نماز مي خواند و از شدت روزه‌داري قواي بدني وي به تحليل رفته بود.  
+
شرح حال نگاران و مورخان، این بانو را به القاب نیکو و پسندیده ای وصف کرده و از او به عنوان زنی عارف، عابد، عامل به دستورات الهی، پرهیزگار، زاهد و دانشور سخن گفته اند.
  
[[محدث نوری]] در كتاب دارالسلام، از ابن ضبان، صاحب كتاب «اسعاف الراغبين» و او هم از عبدالوهاب شعراني، روايت كرده كه رسول اكرم صلي  الله  عليه  و آله  و سلم در عالم رؤيا فرمودند: اگر تو را حاجتي باشد به سوي خداوند، از براي سيده نفيسه طاهره نذر كن، اگر چه يك درهم باشد؛ تا خداوند حاجت تو را برآورده كند.
+
* زرکلی در کتاب [[الاعلام (کتاب)|الاعلام]] خود، او را با القابی چون: تقیه، صالحه و عالمة بالتفسیر والحدیث معرفی می کند. احمد ابوکف نیز وی را با لقب هایی از قبیل: نفیسة الدارین، نفیسة الطاهرة، نفیسة العبادة و نفیسة المصریین وصف می نماید. شیخ محمد ضبان، دانشور اهل مصر می گوید: در حالی که سیده نفیسه می توانست از امکانات رفاهی و منابع مالی فراوانی استفاده کند، از آن‌ها اعراض نموده و زندگی زاهدانه ای را برای خویش برگزید؛ به همین دلیل، مردم به وی علاقه مند گردیدند و در شدائد و مصائب به او مراجعه نموده و خواستار رفع مشکلاتشان بودند.
 +
* ابونصر بخاری متذکر می شود: مقام این بانو آن قدر والاست که مردم مصر برای اثبات ادعای خویش، به وی سوگند یاد می کنند. یافعی یمنی، ضمن این که سیده نفیسه را بانویی صاحب مناقب ذکر می کند، می افزاید: در عصر خویش شایسته و بزرگوار بود، مرقدش زیارتگاه بوده و [[دعا]] در جوار مزارش مستجاب است.
 +
* جمال الدین بن تغری بُردی، می گوید: از سیده نفیسه کرامات زیادی مشاهده شده که نشان می دهد اهل فضیلت و پوینده طریق معنویت بوده و این کرامت ها در همه جا معروف و شرق و غرب عالم را فراگرفته است.
 +
* محمود شرقاوی می نویسد: این بانوی بزرگوار به درجه ای از کمال رسید که انوارش مردم را فراگرفت و عده ای از دانش او استفاده می کردند و دل های زیادی متوجه او گردید.
 +
* مقریزی در وصفش گفته است: نفیسه در پرهیزگاری و اعراض از دنیا و اهلش شهرت جهانی بدست آورد؛ او ترجیح داد زحماتی را متحمل شود تا به رحمت الهی نزدیک گردد.
 +
* [[ابن خلکان|ابن خلکان]] در کتاب [[وفیات الاعیان (کتاب)|وفیات الاعیان]] می نگارد: سیده نفیسه در روایت، مهارت داشت و برخی از مشاهیر و بزرگان از وی [[حدیث]] نقل کرده اند.
 +
* صالح الوردانی نوشته است: سیده نفیسه از خوف خداوند زیاد می گریست، [[قرآن]] را از حفظ داشت و با علم [[تفسیر قرآن|تفسیر]] آشنا بود.
  
از برادرزاده اش پرسيدند: خوراك اين بانو چيست؟ گفت: هرسه روز، يك دفعه طعام مي خورد و چون ميل به چيزي كند، سبدي در مصلاي او آويخته مي شود و آنچه بخواهد، در آن مي يابد و من نمي دانم از كجا اين طعام ها بدو مي رسد، از اين حال در شگفت شدم. چون نفيسه اعجاب مرا دريافت، گفت: اي زينب! هر كس در جوار حضرت يزدان استقامت گيرد و خود را تسليم حق كند، از چنين نعمت هاي غيبي برخوردار مي گردد!
+
==منابع==
  
نفيسه خاتون در زمره بانواني است كه در [[تاريخ اسلام]] به قرائت و ختم [[قرآن]] شهرت دارد و چون از سلاله خاندان طهارت بوده و در [[حديث]] و تفسير نيز توانايي هايي داشته، اين كتاب آسماني را از روي [[بصيرت]] مي خوانده و آيات قرآن بر جان پاك و دل مهذبش مي نشسته است. در حال تلاوت آيات ملكوتي، جذبات شوق الهي، او را فرامي گرفته و او را به درجاتي از معنويت و قداست سوق مي داده است كه با رسيدن به اين كمالات، كراماتي را از خود بروز داده است. بزرگان و دانشمنداني كه در عصر او مي زيسته اند و با وي آشنايي داشته اند، از مشاهده چنين حالاتي در اين بانو، مبهوت و متحير بوده اند.
+
*کتاب «بانوی باکرامت» در شرح حال سیده نفیسه، انتشارات حسنین، قم، ۱۳۸۲ ش.
 +
*غلامرضا گلی زواره،"نفیسه؛ گوهری از نسل امام علیه السلام"، فرهنگ کوثر، شماره ۵۵، مهر ۱۳۸۱.
 +
*"حافظان پرده نشین؛ نفیسه دختر حسن بن زید بن حسن علیه السلام"، سروش وحی، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۳، شماره ۱۱.
  
بنا به قولي هزار و نهصد بار قرآن را ختم كرده و برخي گفته اند: در قبري كه اواخر عمر در منزل خويش حفر كرده، به اين ميزان كتاب هدايت را ختم نمود. از كثرت تلاوت [[قرآن]] توسط وي نبايد تعجب كرد؛ زيرا او حافظ اين كلام آسماني بود و با اين ويژگي براي قرائت آن وقت كمتري صرف مي نمود. نفيسه خاتون از آيات قرآن به سادگي نمي گذشت، در آن‌ها تدبر مي كرد و چون به آيات رحمت مي رسيد، از خداوند مسئلت مي نمود او را مشمول لطف خويش قرار دهد و هر كجا كه از آتش [[دوزخ]] سخن مي رفت، به خداوند از عذاب پناه مي برد، در حالي كه مرواريد اشك از ديدگانش جاري بود.
+
[[رده:زنان نمونه قرن دوم]]
 
 
'''از زبان ديگران'''
 
 
 
شرح حال نگاران و مورخان، اين بانو را به القاب نيكو و پسنديده اي وصف كرده و از او به عنوان زني عارف، عابد، عامل به دستورات الهي، پرهيزگار، زاهد و دانشور سخن گفته اند.
 
 
 
زركلي در كتاب الاعلام خود، او را با القابي چون: تقيه، صالحه و عالمة بالتفسير والحديث معرفي مي كند. احمد ابوكف نيز وي را با لقب هايي از قبيل: نفيسة الدارين، نفيسة الطاهرة، نفيسة العبادة و نفيسة المصريين وصف مي نمايد. شيخ محمد ضبان، دانشور اهل مصر مي گويد: در حالي كه سيده نفيسه مي توانست از امكانات رفاهي و منابع مالي فراواني استفاده كند، از آن‌ها اعراض نموده و زندگي زاهدانه اي را براي خويش برگزيد؛ به همين دليل، مردم به وي علاقه مند گرديدند و در شدائد و مصائب به او مراجعه نموده و خواستار رفع مشكلاتشان بودند.
 
 
 
ابونصر بخاري متذكر مي شود: مقام اين بانو آن قدر والاست كه مردم مصر براي اثبات ادعاي خويش، به وي سوگند ياد مي كنند. يافعي يمني، ضمن اين كه سيده نفيسه را بانويي صاحب مناقب ذكر مي كند، مي افزايد: در عصر خويش شايسته و بزرگوار بود، مرقدش زيارتگاه بوده و [[دعا]] در جوار مزارش مستجاب است.
 
 
 
جمال الدين بن تغري بُردي، خاطرنشان مي نمايد: از سيده نفيسه كرامات زيادي مشاهده شده كه نشان مي دهد اهل فضيلت و پوينده طريق معنويت بوده و اين كرامت ها در همه جا معروف و شرق و غرب عالم را فراگرفته است.
 
 
 
محمود شرقاوي مي نويسد: اين بانوي بزرگوار به درجه اي از كمال رسيد كه انوارش مردم را فراگرفت و عده اي از دانش او استفاده مي كردند و دل هاي زيادي متوجه او گرديد.
 
 
 
مقريزي در وصفش گفته است: نفيسه در پرهيزگاري و اعراض از دنيا و اهلش شهرت جهاني بدست آورد؛ او ترجيح داد زحماتي را متحمل شود تا به رحمت الهي نزديك گردد.
 
 
 
ابن خلكان در كتاب [[وفيات الاعيان]] مي نگارد: سيده نفيسه در روايت، مهارت داشت و برخي از مشاهير و بزرگان از وي [[حديث]] نقل كرده اند. صالح الورداني نوشته است: سيده نفيسه از خوف خداوند زياد مي گريست، [[قرآن]] را از حفظ داشت و با علم تفسير آشنا بود.
 
 
 
'''مهاجرت بابركت'''
 
 
 
دوراني كه سيده نفيسه در [[مدينه]] اقامت داشت، از جهاتي برايش، رويش معنويت و فضيلت را به ارمغان آورد؛ زيرا مي توانست از بارقه ملكوتي بارگاه مطهر جدش، [[حضرت محمد]] صلي  الله  عليه  و  آله  و سلم بهره  گيرد. كانون امامت حضرت موسي كاظم عليه السلام (برادر همسرش) در اين شهر پرتوافشاني مي كرد كه اين موقعيت نيز برايش بركات فراواني به همراه داشت.
 
 
 
گرچه بر خود مي باليد كه در پايگاه نشر [[توحيد]] هفتمين فروغ [[امامت]]، از فرهنگ [[قرآن]] و سنت نبوي حراست مي نمايد و باتلاش ژرف و ريشه‌دار خويش به ارشاد و هدايت جامعه اسلامي مي پردازد؛ اما از ناحيه اي ديگر دلتنگ مي گشت؛ زيرا [[عباسيان]] با مكر و خدعه، لباس خلافت بر تن كرده بودند و امام كاظم عليه السلام به رغم آن لياقت ها و فروزندگي هاي فراوان در خانه نشسته و تحت فشار و اختناق غاصبان و زورمداران، روزگار سختي را سپري مي نمود. حقوق علويان از بيت المال قطع گرديده و خيلي از سادات و شيعيان حوزه حكومتي در بازداشت و حصر بسر مي بردند.
 
 
 
در سال 183 هـ.ق امام هفتم عليه السلام به شهادت رسيد و حضرت [[امام رضا]] عليه السلام عهده دار پيشوايي مردم گرديد؛ اما فشارها و آشفتگي هاي ناشي از حكمراني زمامداران خودسر عباسي همچنان ادامه داشت. در همين حال، اسحاق بن حسن بن زيد (برادر سيده نفيسه) در حبس هارون رحلت يافت.
 
 
 
يكي از كارگزاران عباسي در مدينه مأموريت يافت كه به خانه هاي آل ابي طالب حمله كند، اموال آنان را غارت نمايد و براي هر كدامشان تنها يك پيراهن بر جاي نهد. سيده نفيسه از وقوع اين رويدادهاي دردناك، احساس كرد بايد سرزمين [[حجاز]] را با تمام فضايلي كه دارد، ترك كند و هجرت اختيار نمايد. وي در [[ذی الحجه]]‌ سال 192 هـ.ق براي بار سي ام، با پاي پياده به سوي [[مكه]] عزيمت نمود؛ تا بار ديگر خانه خدا را [[زيارت]] كند. در اين آخرين سفر معنوي، شوهرش (اسحاق مؤتمن) او را همراهي مي كرد. وقتي در بيت الله الحرام بسر مي برد، با حالتي از خشوع و خضوع از خداوند خواست او را در زيارت مرقد حضرت ابراهيم خليل عليه السلام موفق نمايد، كه پروردگار متعال دعايش را مستجاب نمود و او پس از گزاردن حج، همراه با همسر دانشور و باعطوفت خود، به سوي «بيت المقدس» رهسپار گرديد.
 
 
 
وي چون به اين ديار مبارك رسيد، به راهنمايي فردي كه در آن حوالي بود، به مسجد قدس رفت و پس از انجام [[عبادت]] در اين مكان مبارك و به جاي آوردن آداب مخصوصش، به سوي شهرك كوهستاني «الخليل» رفت؛ تا حرم [[حضرت ابراهيم]] عليه السلام را در اين سرزمين زيارت كند. پس از اين كه در كنار بارگاه مطهر خليل خداوند قرار گرفت؛ با يك حالت استغاثه و توأم با زاري و ندبه گفت: اي فرستاده الهي! به اتفاق همسرم پس از پيمودن راهي دور و دراز، به اين مكان رسيدم و اكنون در مقابل ضريح پاكت قرار گرفته ام و اين اشك ها كه مي بيني از ديدگانم روان است و قطرات آن رواقت را نمناك نموده است، از شوق و اشتياقم حكايت دارد. من ميهمان تو و افتخار دارم كه فرزندي از نسل تو هستم. پس اي نبي  گرامي! تو كه در نزد حضرت رب جليل منزلتي داري و خليل او هستي، واسطه باش تا از درياي بيكران حقيقت بهره مند گردم و در پيمودن مسير درست، به مشكلي برنخورم و فرجامي نيك و مورد تأييد پروردگار داشته باشم.
 
 
 
پس از اين درددل ها و گفتگوها، آياتي چند از كلام الله مجيد را تلاوت كرد و باخشوع وصف‌ناپذيري به اذكار و مناجات با خداي خويش مشغول گشت و بعد عرض كرد: اي جد بزرگوارم! اينك با جان و تن در جوارت حاضر گرديده ام، در حالي كه قبلاً روح و روانم در اين جا بود. عاجزانه از تو مي خواهم مرا از چشمه فضيلت خويش بهره مند سازي و زمينه اي فراهم نمايي كه در پرتو مقام مقدست، از فيض قدوسي توشه برگيرم.
 
 
 
در اين هنگام ندايي از داخل مرقد حضرت ابراهيم خليل شنيد كه گفت: اي دخترم، نفيسه! بر تو مژده دهم كه خداوند عزوجل از بانوان صالح و شايسته‌ات قرارداده و تو را موفق به اطاعت و [[تقوا]] كرده است؛ اما از تو مي خواهم كه «[[سوره مزمل]]» را قرائت كني و در معاني آيات آن تفكر نمايي. خداي را سپاس گوي كه تو را از پارسايان قرارداده و بدان كه تا پايان عمر از چنين توفيقي برخوردار خواهي بود. از اين پس، چون مشعلي فروزان به جامعه فروغ خواهي بخشيد و براي امت مسلمان، اسوه اي ارزنده خواهي بود و مردم به سويت روي مي آورند و راه خير، سعادت، [[عبادت]] و [[تقوا]] را از تو مي آموزند.
 
 
 
سيده نفيسه چند صباحي در منطقه فلسطين اقامت داشت و چون مايل نبود به [[حجاز]] برود، رو به شوهرش نمود و گفت: تمايل دارم به [[مصر]] برويم، همان جا كه برخي از علويان زندگي مي كنند. عباسيان جفا پيشه در اين ديار نفوذ كمتري دارند، ترجيح مي دهم در اين كشور اسلامي رحل اقامت افكنيم.
 
 
 
'''فروزندگي در سرزمين مصر'''
 
 
 
سرانجام دختر حسن بن زيد، در روز 25 ماه [[رمضان]] سال 193 هـ.ق وارد سرزمين مصر گرديد. مردم اين سامان وقتي از ورود بانويي علوي باخبر شدند، به استقبال او آمدند و با هودج هايي كه حمل مي نمودند، او را تا خانه والي مصر همراهي كردند. حاكم كه به خاندان عترت علاقه داشت، مقدم اين ميهمان را گرامي داشت و دستور داد خادمان و ملازمان در خدمت نمودن به وي، هيچ گونه كوتاهي نورزند.
 
 
 
سيده نفيسه مدتي كوتاه در اين سراي سكنا داشت و در چند روز اول اقامت در مصر، تصميم گرفت [[صله ارحام]] را به جاي آورد؛ از اين رو به ديدار برخي بانوان علوي كه با آنان خويشاوندي داشت، رفت و جوياي احوالشان گرديد. وي از دخترعمويش ـ سكينه خاتون ـ دلجويي نمود و سپس به زيارت قبور علويان، سادات و... مصر رفت و در جوار قبر اين صالحان به ذكر، دعا و تلاوت قرآن مبادرت و براي ايشان از پيشگاه پروردگار استغفار و آمرزش طلب نمود.
 
 
 
از آن جا كه اقامت در مقر حاكم مصر براي او، با برخي تكلف ها و تجملات همراه بود، تصميم گرفت به جاي ديگر نقل مكان نمايد. محل سكونت بعدي او سراي جمال الدين عبدالله بن جصاح، از بزرگان، بازرگانان و صالحان آن عصر بود. او مدتي در آن جا زيست و به دليل شهرتي كه سيده نفيسه در پيمودن مسير [[تقوا]] و كرامت هاي اخلاقي بدست آورده بود، مردم از نقاط مختلف اين سرزمين به حضورش تشرف مي يافتند و چون برخي كرامات از وي ظاهر شد، آوازه اش بيش از پيش فزوني گرفت.
 
 
 
اقامت او و همسرش در اين سراي، مدتي ادامه يافت تا آن كه به منزل ام هاني نقل مكان كرد. اين بانوي مصري كه از پرهيزگاران بود، كوشيد تا وسايل آسايش و آرامش اين دو زوج نكونام و زاهد را فراهم نمايد، و با نيت خيرخواهانه اي به خدمتگزاري آنان همت گماشت. اما چون خبر ورود سيده نفيسه و همسرش به [[مصر]] در همه ولايات و نواحي اين سرزمين منتشر شده بود، مردم به هر نحوي كه بود، محل اقامتش را مي يافتند و از مسافت هاي دور و نزديك به منزلش رفته و حوائج خود را مطرح مي نمودند؛ تا آن كه به دليل ازدحام زياد و تردد شديد، سيده نفيسه احساس نمود كوچه تنگ منتهي به خانه ام هاني و نيز منزل محقر او نمي تواند چنين ظرفيتي را تحمل كند، وانگهي چرا بايد همسايه ها اين قدر اذيت شوند و تحت فشار باشند.
 
 
 
صاحب خانه نيز از ورود و خروج پي در پي و شور و هيجان ملاقات كنندگان در رنج بود. لذا به منزل ابوالسرايا ايوب بن صابر، كه در ناحيه اي مناسب تر قرار داشت، اقامت گزيد. در اين منزل هم سيل مردمان مشتاق سرازير بود. اين بار ازدحام شديدتر و گسترده تر بود، اين رفت و آمدهاي متوالي و ديدارهاي پي در پي و شهرت در سطح شهر، از اوقات [[عبادت]] و راز و نياز سيده نفيسه مي كاست. ارتباط با مردم در نظر اين بانو در صورتي شايسته بود كه امر به معروفي كند، حاجتي را از بنده مؤمني رواسازد، فردي را به سوي مسير درست هدايت كند و از انساني رفع ستم نمايد؛ اما گويا در اين شلوغي ها سيده نفيسه، از ستايش هاي عوامانه به ستوه آمده بود، دوست نداشت اين قدر نامش بر سرزبان ها باشد و مايل بود بافراغتي خاص به ذكر، عبادت و خدمت به افراد جامعه بپردازد؛ لذا به سراي ابوجعفر خالد بن هارون سُلمي انتقال يافت.
 
 
 
چون مراجعه اقشار گوناگون مردم به محل اقامت سيده نفيسه همچون گذشته استمرار داشت و اين رفت و آمدها برايش بازحمت و مشقت توأم بود، مصمم گشت به سوي [[حجاز]] برود و به [[مدينه]] بازگردد و در جوار بارگاه جدش به عبادت و نيايش مبادرت ورزد. گروه هاي زيادي از مردم كه در معابر اطراف محل اقامت وي اجتماع نموده بودند، وقتي شنيدند آن بانوي پرهيزگار چنين تصميمي گرفته است و مي خواهد [[مصر]] را ترك كند، بسيار ناراحت شدند؛ زيرا چندي نمي گذشت كه به اين چشمه شفابخش خوگرفته بودند و برايشان بسيار سخت بود كه از اين وجود بابركت محروم شوند.
 
 
 
افراد ديگري نيز به آن جمع افزوده شدند و همگي از سيده نفيسه خواستند از اين تصميم منصرف گردد و در مصر باقي بماند؛ اما او حاضر نبود پيشنهاد آنان را بپذيرد. چون مردم مشتاق مصر اين وضع را مشاهده كردند، به صورت يك راهپيمايي گسترده اي به طرف سراي امير مصر روانه شدند و خبر عزيمت اين بانو را به سوي [[حجاز]] مطرح نمودند و از وي خواستار شدند ترتيبي اتخاذ نمايد كه سيده نفيسه در مصر بماند. حاكم نامه اي همراه با پيكي به جانب اين بانو فرستاد و تقاضا كرد كه او از عزم خود برگردد؛ اما او نپذيرفت.
 
 
 
حاكم شخصاً به محل اقامت آن بانوي وارسته آمد و با كمال فروتني از وي خواست در مصر بماند. سيده نفيسه گفت: قصد داشتم در اين منطقه بمانم؛ ولي من زني هستم با توانايي هاي محدود و قادر نيستم هر روز ساعت هاي متوالي، با سيلي از جمعيت ديدار داشته باشم و سخن و حاجاتشان را گوش دهم و به هر كدام پاسخ مناسب بدهم. تمام اوقاتم را گرفته اند و مرا از عبادت، ذكر و تلاوت قرآن بازداشته اند.
 
 
 
والي مصر گفت: قبول دارم كه اين وضع براي شما زحمت ايجاد مي كند؛ ولي چه مي شود كرد؟ مردم مسلمان علاقه دارند با شما ملاقات كنند و از پرتو معارف و فضايلتان بهره  گيرند. در هر حال، اين مسائل را به نحوي اصلاح مي كنم كه هم خاطر شريف شما از هر جهت آسوده گردد و نيز مردم هم با شما ارتباط داشته باشند. در اولين قدم، خانه اي نسبتاً وسيع را كه در «درب السباع» دارم، در اختيارتان مي گذارم و خدا را بر اين حال گواه گرفتم و از تو مي خواهم كه اين هديه را بپذيري و با عدم قبول آن، شرمسارم ننمايي!
 
 
 
سيده نفيسه گفت: مي پذيرم؛ ولي با اين مردم كه به سويم هجوم مي آورند و هر كدام خواسته اي دارند، چه كنم؟ حاكم گفت: ضمانت اين كار نيز به عهده من است، امر مي كنم در هر هفته، بيش از دوبار با شما ملاقات ننمايند.
 
 
 
'''جويبار حكمت و صفا'''
 
 
 
يادآور مي شود برخي ديگر از بانوان علوي چون: ام كلثوم دختر [[امام صادق]] عليه السلام و آمنه وسطي دختر [[امام كاظم]] عليه السلام كه در [[مصر]] بسر مي بردند، با سيده نفيسه رفت و آمد داشتند؛ در اقامتگاه جديد نيز اين ارتباط استمرار يافت. و اهالي آن سرزمين و توابع، روزهاي يكشنبه و چهارشنبه براي ملاقات با سيده نفيسه مي آمدند و از مقام معنوي او تبرك مي جستند. سيده نفيسه با مستمندان و فقيران همدردي مي نمود و بر زخم هاي محرومان مرهم مي نهاد. اگر نيازمندي به خانه اش مي رفت، نااميدش نمي كرد و به قول مرحوم حاج شيخ عباس قمي در كتاب [[منتهی الآمال]] «به زمين گيران، افراد مريض و درماندگان احسان مي نمود».
 
 
 
احمد ابوكف نوشته است: در يكي از روزها شخصي مبالغ قابل توجهي برايش فرستاد، او تمام اموال اهدايي مذكور را در كيسه اي ريخت و بين فقيران و يتيمان تقسيم كرد و درهمي از آن را براي خويش نگه نداشت. زني كه در حضورش بود، گفت: بهتر بود مقداري از آن را نگهداري مي كردي تا از آن افطاري تهيه كنيم. سيده نفيسه گفت: من با دست خود مقداري پشم رشته ام، آن‌ها را ببريد و در بازار بفروشيد و از بهايش افطاري تهيه كنيد.
 
 
 
زماني براي سيده نفيسه موقعيتي پيش آمد كه احساس كرد عفو و اغماض در آن، مورد ندارد و سكوت، در حكم امضاء و تأييد ستم است؛ زيرا حاكمي از شدت جور و جفا، مردم مصر را به ستوه آورده و اهالي به محضر سيده نفيسه آمدند و از ظلم او شكايت كردند. سيده نفيسه نامه اي نگاشت و روش مذموم آن حاكم را مورد انتقاد قرار داد؛ او خود در مسيري كه حاكم از آن عبور مي نمود، توقف كرد و با مشاهده او، رقعه اي را كه نوشته بود، به وي داد. حاكم آن را مطالعه كرد و متوجه شد سيده نفيسه روش ستمگرانه او را نكوهش نموده است و چون مقام معنوي اين بانو نزدش مشخص بود و احترام او را لازم مي دانست، از آن زمان تصميم گرفت از ستم به افراد جامعه اجتناب نمايد.
 
 
 
'''ميهمان عرشيان'''
 
 
 
سيده نفيسه براي اين كه انس زيادي با حيات برزخي داشته باشد و توشه سراي جاويد را غني تر نمايد، در خانه اي كه سكونت داشت، قبري حفر نموده و بسيار در آن [[نماز]] خواند و به نقلي هزار و نهصد بار [[قرآن]] را در اين جايگاه ختم نمود. از آنجا كه اين بانو از لذت هاي دنيوي كناره گرفت و به اندك غذايي قناعت كرد، ضمن آن كه هر روز بر نيروي [[ايمان]] و صلابت معنوي او افزوده مي گشت، به موازات اين اعتلاي روحاني، بدنش نحيف و تكيده مي شد. روز اول [[رجب]] سال 208 هـ.ق پاييز زندگي فرارسيد.
 
 
 
برادرزاده اش، زينب مي گويد: عمه ام، سيده نفيسه، رنجور شد و در اولين روز از ماه رجب در بستر بيماري قرار گرفت. لحظه به لحظه حالش رو به وخامت مي نهاد؛ اما با اين وجود، نه از [[عبادت]] شبانه دست كشيد و نه [[روزه‌داري]] خود را ترك نمود، تا آن كه در شب جمعه، مصادف با اول ماه [[رمضان]] سال 208 هـ.ق بيماريش شدت يافت. روز بعد در حالي كه صائم بود، برايش طبيبي آوردند. وي كه از حكيمان حاذق و مشهور مصر بود، پس از بررسي هاي لازم و دريافت شرح حال بيمار، گفت: مريض بايد براي بدست آوردن سلامتي و كسب بهبودي، [[روزه]] خويش را افطار كند؛ چرا كه ضعفي مفرط در مزاجش نفوذ كرده و جانش را تهديد مي كند. وقتي سيده نفيسه اظهارات طبيب را شنيد، خاطرنشان ساخت: «شگفتا! سي سال است كه از خداوند مي خواهم با حالت روزه از اين دنياي فاني بسراي باقي بروم».
 
 
 
برادرزاده اش ادامه مي دهد: عمه ام تا دهه دوم ماه [[رمضان]] المبارك سال 208 هـ.ق در همين حال بماند و چون حال احتضار به وي دست داد، [[قرآن]] را گشود تا آياتي را تلاوت نمايد. پس [[سوره انعام]] آمد. همين طور آيات آن را تلاوت مي نمود، وقتي به آيه «كَتَبَ عَلي نَفْسِهِ الرَّحْمَة»<ref> [[سوره انعام]]/12.</ref> رسيد، روحش به جنان قدس پرواز كرد.
 
 
 
در منابعي چون: «دُرَرُالاصداف» آمده است: چون به آيه 127 از سوره انعام رسيد «لَهُم دارالسلام عند ربّهم و هو وليّهم بما كانوا يعملون»، از حال رفت. زينب (برادرزاده اش) مي گويد: «من او را در آغوش گرفتم و در اين حال شهادتين بر زبان جاري نمود و روحش از بدنش مفارقت كرد».
 
 
 
اسحاق مؤتمن كه در ايام كسالت همسرش در [[مدينه]] بسر مي برد، توسط نامه از بيماري وي مطلع گرديد؛ اما روزي به مصر رسيد كه سيده نفيسه رحلت كرده بود و اطرافيان در تدارك مقدمات كفن و دفن بودند. اسحاق كه با مشاهده اين وضع بسيار متأثر و سوگوار گرديده بود، خطاب به جماعت حاضر گفت: مي خواهم پيكر همسرم را به مدينة النبي انتقال دهم و در جوار مرقد مقدس اجدادش به خاك سپارم.
 
 
 
مردم مصر كه به دليل وفات اين بانو، در موجي از حزن و ماتم بسر مي بردند، با شنيدن اين خبر بر تأثرشان افزوده شد؛ زيرا اميدوار بودند حال كه از حيات دنيوي اين زن نيكو سرشت محروم شده اند، حداقل به مزارش پناه ببرند و حاجات خويش را از وي بخواهند. و چون اصرار اسحاق را در اين خصوص مشاهده كردند، نزد امير وقت مصر رفتند و از او خواستند ترتيبي اتخاذ نمايد كه وي از انتقال پيكر سيده نفيسه به [[مدينه]]، منصرف شود. واسطه قراردادن حاكم براي رفع اين مشكل نيز مؤثر واقع نشد، پس مردم اموال فراواني فراهم كردند و به قدر بار شتري كه اسحاق با آن از مدينه به [[مصر]] آمده بود، به وي دادند و از او خواستند، اجازه دهد بانو نفيسه در مصر دفن گردد؛ اما او از پذيرش درخواست مردم امتناع نمود. اهالي مشتاق، آن شب را با اندوهي مضاعف سپري كردند، چون صبح روز بعد فرارسيد و نزد فرزند [[امام صادق]] عليه السلام آمدند، مشاهده كردند از تصميم روز گذشته برگشته و با نظر مردم موافق گرديده است.
 
 
 
مردم با شگفتي دليل آن را جويا شدند، او پاسخ داد: شب گذشته در رؤيايي راستين جدم رسول اكرم صلي  الله  عليه  و  آله  و سلم را ديدم كه خطاب به من فرمود: «رُدَّ عَلَيْهِمْ أمْوالَهُمْ وَ ادْفَنْها عِنْدَهُمْ؛ اموالشان را به آنان بازگردان و پيكر نفيسه را نزدشان دفن كن» و در نقل ديگر، پيامبر صلي  الله  عليه  و  آله  و سلم به اسحاق مؤتمن توصيه نموده است: «با اهل مصر بر سر محل دفن سيده نفيسه معارضه مكن، همانا به بركت او بر آنان رحمت نازل مي شود».
 
 
 
بدين صورت مقدر گرديد پيكر آن خاتون پرهيزگار در خانه اش واقع در «درب السباع» دفن گردد. روز خاكسپاري اين بانوي گرامي واقعاً از ايام شگفت در تاريخ مصر بود؛ زيرا مردم مسلمان از اطراف و اكناف با ازدحام عجيبي آمدند تا در تشييع جنازه او حضور يابند.
 
 
 
'''بارگاه درخشان'''
 
 
 
به گفته مورخان و نويسندگان مصري: مرقد و مسجد مجاور مزار اين بانو در مصر، چون مرواريدي بر تارك اين سرزمين مي درخشد. هر وقت مردم دچار مشكلي مي شوند و سينه اي تنگ مي يابند، به سوي آرامگاهش مي روند و در فضاي معنوي آن تنفس مي نمايند و بدين گونه آرامش خويش را بدست مي آورند.
 
 
 
اين كه مصريان براي مزار اين بانو قبر گنبد، روضه و رواق در نظر گرفته اند، از نفوذ معنوي و اشتهار وي حكايت دارد. اصولاً مردم اين سامان، به اين جايگاه مبارك اعتقاد خاصي دارند و همواره آن مزار شريف پناهگاهي براي درماندگان است. به گفته صالح الورداني: مقبره سيده نفيسه به همگان اين حقيقت را اعلام مي دارد كه تشيع در [[مصر]] هنوز ريشه هاي تنومند و عميقي دارد و تبليغات مسموم وهابيان و روشنفكران غرب زده، نتوانسته آن را كمرنگ كند.
 
 
 
در شب سالگرد تولد اين بانو، ازدحام جمعيت در روضه اش چنان زياد است كه امكان ورود حتي به صحن مسجدي كه در مجاور مرقدش قرار دارد، بسيار دشوار است. شيعيان در كنار اهل تسنن تا پاسي از شبه با مولوديه خواني، نسبت به مقام اين بانو و اجدادش ابراز محبت مي نمايند.
 
 
 
نخستين كسي كه بر قبر سيده نفيسه بارگاه بنا كرد، عبيدالله بن السرمي بن الحكم، والي مصر بود. با روي كار آمدن «فاطميان»، اين بنا كه رو به ويراني بود، به طور اساسي مورد بازسازي و مرمت قرار گرفت. قبه اي كه بر فراز ضريح قرار دارد و به هنرها و نقوش اسلامي آراسته است، از بناهاي خليفه الحافظ الدين الله عبدالمجيد علوي است. وي محراب پرشكوهي نيز ترتيب داد كه مي توان در آن گنجينه هايي از خطوط كوفي را ملاحظه كرد. كار احداث قبه و محراب در سال 532 هـ.ق خاتمه يافت. ناصر بن محمد قلاوون (معروفترين فرمانروا از سلسله مماليك) در سال 714 هـ.ق زيارتگاه كنوني سيده نفيسه را ساخت و دستور داد در جوار آن مسجدي بسازند كه اكنون به «جامع سيده نفيسه» معروف است. تجديد بناي حرم سيده نفيسه تا دهه هاي اخير ادامه يافت و در اعصار گوناگون، ضمن مرمت، بازسازي و توسعه بناها، ضمائمي براي اين بنا در نظر گرفته شده است.
 
 
 
در كتاب‌هاي تراجم و شرح حال، براي اين بانو زيارت نامه هايي را ذكر كرده اند. شبلنجي در كتاب «الدَّرة النفيسة في ترجمة السيدة نفيسه» نمونه هايي از اين زيارات را آورده است.
 
 
 
'''بازماندگان'''
 
 
 
مورخان و نسب شناسان گفته اند: حاصل ازدواج اسحاق با سيده نفيسه، دو فرزند به نام هاي قاسم و ام كلثوم است. برخي رجال شناسان خاطرنشان نموده اند: حسين از فرزندان اسحاق بوده كه به حَرّان مهاجرت كرده است و نخستين فرد از دودمان او به حَلَب رفت و پس از ازدواج با دختر يكي از رجال اين ديار، موفق گرديد زماني كه مذهب تشيع در حلب حكمفرما بود، به نشر مذهب شيعه در اين سرزمين مبادرت ورزد. از نسل وي دانشمنداني برخاستند.<ref> اين مقاله، خلاصه كتاب «بانوي باكرامت» است كه در شرح حال سيده نفيسه توسط نگارنده (انتشارات حسنين، [[قم]]، 1382 ش) تدوين يافته است.</ref>
 
 
 
==پانویس ==
 
<references />
 
 
 
== منبع ==
 
 
 
غلامرضا گلي زواره, فرهنگ كوثر، شماره 55، مهر 1381
 
 
[[رده:خاندان اهل البیت علیهم السلام]]
 
[[رده:خاندان اهل البیت علیهم السلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۴۱

«سیده نفیسه» (۲۰۸-۱۴۵ ق) دختر حسن بن زید بن حسن (علیه السلام)، از زنان محدث، عابد، زاهد، نیکوکار، حافظ قرآن و صاحب کرامات بوده است. مقبره این بانوی مکرمه از زیارتگاه‌های مشهور کشور مصر است.

آرامگاه سیده نفیسه خاتون در مصر

ولادت و خاندان

نفیسه خاتون در یازدهم ربیع الاول سال ۱۴۵ هـ.ق در مکه معظمه به دنیا آمد. پدر او حسن بن زید، نوه امام حسن علیه السلام معروف به «حسن انور» و مادر او ام‌ولد بود. از حسن بن زید در منابع رجالی به عنوان «النابه، عالم، عابد، فاضل و شریف علوی» نیز یاد کرده اند. ایشان در نقل احادیث از افراد مورد وثوق است و در جود و کرم به حدی شهرت داشت که مردمان بسیاری از نقاط دور و نزدیک به حضورش می رسیدند و مورد اکرام او واقع می شدند.

البته عده ای از مورخان و رجال شناسان «نفیسه» مذکور را با نفیسه دختر زید بن حسن علیه السلام یعنی عمه او یکی گرفته اند. شخصی به نام ابن عنبه که از تاریخ نویسان معروف و معتبر است، در عمدة الطالب می نویسد: زید دختری به نام نفیسه داشت که با ولید بن عبدالملک ازدواج کرد و به مصر مهاجرت نمود و در آن سرزمین دفن گردید. حتی سید محسن امین در کتاب «اعیان الشیعه» به قول ابن عنبه استناد کرده است.

ازدواج و فرزندان

هنگامی که نفیسه خاتون به سن پانزده سالگی رسید با «اسحاق مؤتمن»، فرزند برومند امام جعفر صادق علیه السلام ازدواج نمود. خانه ای که نفیسه در آن اقامت و نشو و نما نمود، در غرب مدینه و مقابل خانه امام صادق علیه السلام قرار گرفته بود و این ویژگی موقعیت معنوی محل سکونت وی را ارتقا می داد.

در مورد جریان ازدواج او نوشته اند اسحاق مؤتمن او را از پدرش (حسن بن زید) خواستگاری نمود اما گویا وی در مقابل این تقاضا پاسخ روشنی نداد و مهر سکوت بر لب زد. اسحاق از چنین وضعی ناراحت گردید و از منزل حسن انور به مزار جدش رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رفت و خطاب به آن رحمت عالمیان عرض کرد: یا رسول اللّه! من نفیسه را به دلیل تدین، پاکدامنی و شرافت خانوادگی به عنوان همسر آینده خویش می خواستم که تقاضایم بدون جواب مانده است! شب هنگام که حسن انور بر بستر خویش آرمیده بود، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را در رؤیای راستین مشاهده کرد که خطاب به وی فرمود: ای حسن! نفیسه را به ازدواج اسحاق درآور. حسن بن زید فردای آن شب، بی درنگ با این وصلت موافقت کرد، و در ماه رجب سال ۱۶۱ هـ.ق آن دو گوهر تابناک به ازدواج هم درآمدند.

اسحاق مؤتمن در کتاب های تاریخی، انسان پرهیزگار، فاضل و مورد وثوق در حدیث معرفی شده است، چنانچه وقتی ابن کاسب روایتی نقل می نمود، می گفت: «مرا حدیث کرد ثقه رضی، اسحاق فرزند جعفر صادق علیه السلام». وی امامت برادر خود حضرت امام کاظم علیه السلام را مورد تأیید قرار داد و از پدر خویش برای اثبات مقام او، روایت ذکر می کرد. اسحاق از جمله شهود وصیتی است که امام هفتم علیه السلام درباره فرزندش حضرت امام رضا علیه السلام از او استشهاد کرده است. کنیه اسحاق، ابومحمد است و به دلیل شهرت در امانت، او را «مؤتمن» گفته اند.

مورخان و نسب شناسان گفته اند: حاصل ازدواج اسحاق با سیده نفیسه، دو فرزند به نام های قاسم و ام کلثوم است. برخی رجال شناسان خاطرنشان نموده اند: حسین از فرزندان اسحاق بوده که به حَرّان مهاجرت کرده است و نخستین فرد از دودمان او به حَلَب رفت و پس از ازدواج با دختر یکی از رجال این دیار، موفق گردید زمانی که مذهب تشیع در حلب حکمفرما بود، به نشر مذهب شیعه در این سرزمین مبادرت ورزد. از نسل وی دانشمندانی برخاستند.

مهاجرت به مصر

در سال ۱۸۳ هـ.ق امام کاظم علیه السلام به شهادت رسید و امام رضا علیه السلام عهده دار پیشوایی مردم گردید؛ اما فشارها و آشفتگی های ناشی از حکمرانی زمامداران خودسر عباسی همچنان ادامه داشت. در همین حال، اسحاق بن حسن بن زید (برادر سیده نفیسه) در حبس هارون رحلت یافت.

یکی از کارگزاران عباسی در مدینه مأموریت یافت که به خانه های آل ابی طالب حمله کند، اموال آنان را غارت نماید و برای هر کدامشان تنها یک پیراهن بر جای نهد. سیده نفیسه از وقوع این رویدادهای دردناک، احساس کرد باید سرزمین حجاز را با تمام فضایلی که دارد، ترک کند و هجرت اختیار نماید. وی در ذی الحجه‌ سال ۱۹۲ هـ.ق برای بار سی ام، با پای پیاده به سوی مکه عزیمت نمود؛ تا بار دیگر خانه خدا را زیارت کند. در این آخرین سفر معنوی، شوهرش (اسحاق مؤتمن) او را همراهی می کرد. وقتی در بیت الله الحرام بسر می برد، با حالتی از خشوع و خضوع از خداوند خواست او را در زیارت مرقد حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام موفق نماید، که پروردگار متعال دعایش را مستجاب نمود و او پس از گزاردن حج، همراه با همسر دانشور خود، به سوی «بیت المقدس» رهسپار گردید.

وی چون به این دیار مبارک رسید، به راهنمایی فردی که در آن حوالی بود، به مسجد قدس رفت و پس از انجام عبادت در این مکان مبارک و به جای آوردن آداب مخصوصش، به سوی شهرک کوهستانی «الخلیل» رفت؛ تا حرم حضرت ابراهیم علیه السلام را در این سرزمین زیارت کند. پس از این که در کنار بارگاه مطهر خلیل خداوند قرار گرفت؛ با یک حالت استغاثه و توأم با زاری و ندبه گفت: ای فرستاده الهی! به اتفاق همسرم پس از پیمودن راهی دور و دراز، به این مکان رسیدم و اکنون در مقابل ضریح پاکت قرار گرفته ام و این اشک ها که می بینی از دیدگانم روان است و قطرات آن رواقت را نمناک نموده است، از شوق و اشتیاقم حکایت دارد. من میهمان تو و افتخار دارم که فرزندی از نسل تو هستم. پس ای نبی گرامی! تو که در نزد حضرت رب جلیل منزلتی داری و خلیل او هستی، واسطه باش تا از دریای بیکران حقیقت بهره مند گردم و در پیمودن مسیر درست، به مشکلی برنخورم و فرجامی نیک و مورد تأیید پروردگار داشته باشم.

پس از این درددل ها و گفتگوها، آیاتی چند از قرآن مجید را تلاوت کرد و باخشوع وصف‌ناپذیری به اذکار و مناجات با خدای خویش مشغول گشت و بعد عرض کرد: ای جد بزرگوارم! اینک با جان و تن در جوارت حاضر گردیده ام، در حالی که قبلاً روح و روانم در این جا بود. عاجزانه از تو می خواهم مرا از چشمه فضیلت خویش بهره مند سازی و زمینه ای فراهم نمایی که در پرتو مقام مقدست، از فیض قدوسی توشه برگیرم.

در این هنگام ندایی از داخل مرقد حضرت ابراهیم خلیل شنید که گفت: ای دخترم، نفیسه! بر تو مژده دهم که خداوند عزوجل از بانوان صالح و شایسته‌ات قرار داده و تو را موفق به اطاعت و تقوا کرده است؛ اما از تو می خواهم که «سوره مزمل» را قرائت کنی و در معانی آیات آن تفکر نمایی. خدای را سپاس گوی که تو را از پارسایان قرارداده و بدان که تا پایان عمر از چنین توفیقی برخوردار خواهی بود. از این پس، چون مشعلی فروزان به جامعه فروغ خواهی بخشید و برای امت مسلمان، اسوه ای ارزنده خواهی بود و مردم به سویت روی می آورند و راه خیر، سعادت، عبادت و تقوا را از تو می آموزند.

سیده نفیسه چند صباحی در منطقه فلسطین اقامت داشت و چون مایل نبود به حجاز برود، رو به شوهرش نمود و گفت: تمایل دارم به مصر برویم، همان جا که برخی از علویان زندگی می کنند. عباسیان جفا پیشه در این دیار نفوذ کمتری دارند، ترجیح می دهم در این کشور اسلامی رحل اقامت افکنیم.

سرانجام نفیسه خاتون، در روز ۲۵ ماه رمضان سال ۱۹۳ هـ.ق وارد سرزمین مصر گردید. مردم این سامان وقتی از ورود بانویی علوی باخبر شدند، به استقبال او آمدند و با هودج هایی که حمل می نمودند، او را تا خانه والی مصر همراهی کردند. حاکم که به خاندان عترت علاقه داشت، مقدم این میهمان را گرامی داشت و دستور داد خادمان و ملازمان در خدمت نمودن به وی، هیچ گونه کوتاهی نورزند.

سیده نفیسه مدتی کوتاه در این سرای سکنا داشت و در چند روز اول اقامت در مصر، تصمیم گرفت صله ارحام را به جای آورد؛ از این رو به دیدار برخی بانوان علوی که با آنان خویشاوندی داشت، رفت و جویای احوالشان گردید. وی از دختر عمویش ـ سکینه خاتون ـ دلجویی نمود و سپس به زیارت قبور علویان و سادات مصر رفت و در جوار قبر این صالحان به ذکر، دعا و تلاوت قرآن مبادرت و برای ایشان از پیشگاه پروردگار استغفار و آمرزش طلب نمود.

از آن جا که اقامت در مقر حاکم مصر برای او، با برخی تکلف ها و تجملات همراه بود، تصمیم گرفت به جای دیگر نقل مکان نماید. محل سکونت بعدی او سرای جمال الدین عبدالله بن جصاح، از بزرگان، بازرگانان و صالحان آن عصر بود. او مدتی در آن جا زیست و به دلیل شهرتی که سیده نفیسه در پیمودن مسیر تقوا و کرامت های اخلاقی بدست آورده بود، مردم از نقاط مختلف این سرزمین به حضورش تشرف می یافتند و چون برخی کرامات از وی ظاهر شد، آوازه اش بیش از پیش فزونی گرفت.

اقامت او و همسرش در این سرای، مدتی ادامه یافت تا آن که به منزل ام هانی نقل مکان کرد. این بانوی مصری که از پرهیزگاران بود، کوشید تا وسایل آسایش و آرامش این دو زوج نکونام و زاهد را فراهم نماید، و با نیت خیرخواهانه ای به خدمتگزاری آنان همت گماشت. اما چون خبر ورود سیده نفیسه و همسرش به مصر در همه ولایات و نواحی این سرزمین منتشر شده بود، مردم به هر نحوی که بود، محل اقامتش را می یافتند و از مسافت های دور و نزدیک به منزلش رفته و حوائج خود را مطرح می نمودند؛ تا آن که به دلیل ازدحام زیاد و تردد شدید، سیده نفیسه احساس نمود کوچه تنگ منتهی به خانه ام هانی و نیز منزل محقر او نمی تواند چنین ظرفیتی را تحمل کند، وانگهی چرا باید همسایه ها این قدر اذیت شوند و تحت فشار باشند.

صاحب خانه نیز از ورود و خروج پی در پی و شور و هیجان ملاقات کنندگان در رنج بود. لذا به منزل ابوالسرایا ایوب بن صابر، که در ناحیه ای مناسب تر قرار داشت، اقامت گزید. در این منزل هم سیل مردمان مشتاق سرازیر بود. این بار ازدحام شدیدتر و گسترده تر بود، این رفت و آمدهای متوالی و دیدارهای پی در پی و شهرت در سطح شهر، از اوقات عبادت و راز و نیاز سیده نفیسه می کاست. ارتباط با مردم در نظر این بانو در صورتی شایسته بود که امر به معروفی کند، حاجتی را از بنده مؤمنی رواسازد، فردی را به سوی مسیر درست هدایت کند و از انسانی رفع ستم نماید؛ اما گویا در این شلوغی ها سیده نفیسه، از ستایش های عوامانه به ستوه آمده بود، دوست نداشت این قدر نامش بر سرزبان ها باشد و مایل بود بافراغتی خاص به ذکر، عبادت و خدمت به افراد جامعه بپردازد؛ لذا به سرای ابوجعفر خالد بن هارون سُلمی انتقال یافت.

چون مراجعه اقشار گوناگون مردم به محل اقامت سیده نفیسه همچون گذشته استمرار داشت و این رفت و آمدها برایش بازحمت و مشقت توأم بود، مصمم گشت به سوی حجاز برود و به مدینه بازگردد و در جوار بارگاه جدش به عبادت و نیایش مبادرت ورزد. گروه های زیادی از مردم که در معابر اطراف محل اقامت وی اجتماع نموده بودند، وقتی شنیدند آن بانوی پرهیزگار چنین تصمیمی گرفته است و می خواهد مصر را ترک کند، بسیار ناراحت شدند؛ زیرا چندی نمی گذشت که به این چشمه شفابخش خوگرفته بودند و برایشان بسیار سخت بود که از این وجود بابرکت محروم شوند.

افراد دیگری نیز به آن جمع افزوده شدند و همگی از سیده نفیسه خواستند از این تصمیم منصرف گردد و در مصر باقی بماند؛ اما او حاضر نبود پیشنهاد آنان را بپذیرد. چون مردم مشتاق مصر این وضع را مشاهده کردند، به صورت یک راهپیمایی گسترده ای به طرف سرای امیر مصر روانه شدند و خبر عزیمت این بانو را به سوی حجاز مطرح نمودند و از وی خواستار شدند ترتیبی اتخاذ نماید که سیده نفیسه در مصر بماند. حاکم نامه ای همراه با پیکی به جانب این بانو فرستاد و تقاضا کرد که او از عزم خود برگردد؛ اما او نپذیرفت.

حاکم شخصاً به محل اقامت آن بانوی وارسته آمد و با کمال فروتنی از وی خواست در مصر بماند. سیده نفیسه گفت: قصد داشتم در این منطقه بمانم؛ ولی من زنی هستم با توانایی های محدود و قادر نیستم هر روز ساعت های متوالی، با سیلی از جمعیت دیدار داشته باشم و سخن و حاجاتشان را گوش دهم و به هر کدام پاسخ مناسب بدهم. تمام اوقاتم را گرفته اند و مرا از عبادت، ذکر و تلاوت قرآن بازداشته اند.

والی مصر گفت: قبول دارم که این وضع برای شما زحمت ایجاد می کند؛ ولی چه می شود کرد؟ مردم مسلمان علاقه دارند با شما ملاقات کنند و از پرتو معارف و فضایلتان بهره گیرند. در هر حال، این مسائل را به نحوی اصلاح می کنم که هم خاطر شریف شما از هر جهت آسوده گردد و نیز مردم هم با شما ارتباط داشته باشند. در اولین قدم، خانه ای نسبتاً وسیع را که در «درب السباع» دارم، در اختیارتان می گذارم و خدا را بر این حال گواه گرفتم و از تو می خواهم که این هدیه را بپذیری و با عدم قبول آن، شرمسارم ننمایی!

سیده نفیسه گفت: می پذیرم؛ ولی با این مردم که به سویم هجوم می آورند و هر کدام خواسته ای دارند، چه کنم؟ حاکم گفت: ضمانت این کار نیز به عهده من است، امر می کنم در هر هفته، بیش از دوبار با شما ملاقات ننمایند.

وفات و بارگاه

سیده نفیسه برای این که انس زیادی با حیات برزخی داشته باشد و توشه سرای جاوید را غنی تر نماید، در خانه ای که سکونت داشت، قبری حفر نموده و بسیار در آن نماز خواند و به نقلی هزار و نهصد بار قرآن را در این جایگاه ختم نمود. از آنجا که این بانو از لذت های دنیوی کناره گرفت و به اندک غذایی قناعت کرد، ضمن آن که هر روز بر نیروی ایمان و صلابت معنوی او افزوده می گشت، به موازات این اعتلای روحانی، بدنش نحیف و تکیده می شد. روز اول رجب سال ۲۰۸ هـ.ق پاییز زندگی فرارسید.

برادرزاده اش، زینب می گوید: عمه ام، سیده نفیسه، رنجور شد و در اولین روز از ماه رجب در بستر بیماری قرار گرفت. لحظه به لحظه حالش رو به وخامت می نهاد؛ اما با این وجود، نه از عبادت شبانه دست کشید و نه روزه‌داری خود را ترک نمود، تا آن که در شب جمعه، مصادف با اول ماه رمضان سال ۲۰۸ هـ.ق بیماریش شدت یافت. روز بعد در حالی که صائم بود، برایش طبیبی آوردند. وی که از حکیمان حاذق و مشهور مصر بود، پس از بررسی های لازم و دریافت شرح حال بیمار، گفت: مریض باید برای بدست آوردن سلامتی و کسب بهبودی، روزه خویش را افطار کند؛ چرا که ضعفی مفرط در مزاجش نفوذ کرده و جانش را تهدید می کند. وقتی سیده نفیسه اظهارات طبیب را شنید، خاطرنشان ساخت: «شگفتا! سی سال است که از خداوند می خواهم با حالت روزه از این دنیای فانی بسرای باقی بروم».

برادرزاده اش ادامه می دهد: عمه ام تا دهه دوم ماه رمضان المبارک سال ۲۰۸ هـ.ق در همین حال بماند و چون حال احتضار به وی دست داد، قرآن را گشود تا آیاتی را تلاوت نماید. پس سوره انعام آمد. همین طور آیات آن را تلاوت می نمود، وقتی به آیه «کتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَة» (سوره انعام/۱۲) رسید، روحش به جنان قدس پرواز کرد.

در منابعی چون: «دُرَرُ الاصداف» آمده است: چون به آیه ۱۲۷ از سوره انعام رسید «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ‌ و هو وَلیهم بما کانوا یعملون»، از حال رفت. زینب (برادرزاده اش) می گوید: «من او را در آغوش گرفتم و در این حال شهادتین بر زبان جاری نمود و روحش از بدنش مفارقت کرد».

اسحاق مؤتمن که در ایام کسالت همسرش در مدینه بسر می برد، توسط نامه از بیماری وی مطلع گردید؛ اما روزی به مصر رسید که سیده نفیسه رحلت کرده بود و اطرافیان در تدارک مقدمات کفن و دفن بودند. اسحاق که با مشاهده این وضع بسیار متأثر و سوگوار گردیده بود، خطاب به جماعت حاضر گفت: می خواهم پیکر همسرم را به مدینة النبی انتقال دهم و در جوار مرقد مقدس اجدادش به خاک سپارم.

مردم مصر که به دلیل وفات این بانو، در موجی از حزن و ماتم بسر می بردند، با شنیدن این خبر بر تأثرشان افزوده شد؛ زیرا امیدوار بودند حال که از حیات دنیوی این زن نیکو سرشت محروم شده اند، حداقل به مزارش پناه ببرند و حاجات خویش را از وی بخواهند. و چون اصرار اسحاق را در این خصوص مشاهده کردند، نزد امیر وقت مصر رفتند و از او خواستند ترتیبی اتخاذ نماید که وی از انتقال پیکر سیده نفیسه به مدینه، منصرف شود. واسطه قراردادن حاکم برای رفع این مشکل نیز مؤثر واقع نشد، پس مردم اموال فراوانی فراهم کردند و به قدر بار شتری که اسحاق با آن از مدینه به مصر آمده بود، به وی دادند و از او خواستند، اجازه دهد بانو نفیسه در مصر دفن گردد؛ اما او از پذیرش درخواست مردم امتناع نمود. اهالی مشتاق، آن شب را با اندوهی مضاعف سپری کردند، چون صبح روز بعد فرارسید و نزد فرزند امام صادق علیه السلام آمدند، مشاهده کردند از تصمیم روز گذشته برگشته و با نظر مردم موافق گردیده است.

مردم با شگفتی دلیل آن را جویا شدند، او پاسخ داد: شب گذشته در رؤیایی راستین جدم رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که خطاب به من فرمود: «رُدَّ عَلَیهِمْ أمْوالَهُمْ وَ ادْفَنْها عِنْدَهُمْ؛ اموالشان را به آنان بازگردان و پیکر نفیسه را نزدشان دفن کن». و در نقل دیگر، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اسحاق مؤتمن توصیه نموده است: «با اهل مصر بر سر محل دفن سیده نفیسه معارضه مکن، همانا به برکت او بر آنان رحمت نازل می شود».

به گفته مورخان و نویسندگان مصری: مرقد و مسجد مجاور مزار این بانو در مصر، چون مرواریدی بر تارک این سرزمین می درخشد. هر وقت مردم دچار مشکلی می شوند و سینه ای تنگ می یابند، به سوی آرامگاهش می روند و در فضای معنوی آن تنفس می نمایند و بدین گونه آرامش خویش را بدست می آورند.

این که مصریان برای مزار این بانو گنبد، روضه و رواق در نظر گرفته اند، از نفوذ معنوی و اشتهار وی حکایت دارد. اصولاً مردم این سامان، به این جایگاه مبارک اعتقاد خاصی دارند و همواره آن مزار شریف پناهگاهی برای درماندگان است. به گفته صالح الوردانی: مقبره سیده نفیسه به همگان این حقیقت را اعلام می دارد که تشیع در مصر هنوز ریشه های تنومند و عمیقی دارد و تبلیغات مسموم وهابیان و روشنفکران غرب زده، نتوانسته آن را کمرنگ کند.

در شب سالگرد تولد این بانو، ازدحام جمعیت در روضه اش چنان زیاد است که امکان ورود حتی به صحن مسجدی که در مجاور مرقدش قرار دارد، بسیار دشوار است. شیعیان در کنار اهل تسنن تا پاسی از شب با مولودیه خوانی، نسبت به مقام این بانو و اجدادش ابراز محبت می نمایند.

نخستین کسی که بر قبر سیده نفیسه بارگاه بنا کرد، عبیدالله بن السرمی بن الحکم، والی مصر بود. با روی کار آمدن «فاطمیان»، این بنا که رو به ویرانی بود، به طور اساسی مورد بازسازی و مرمت قرار گرفت. قبه ای که بر فراز ضریح قرار دارد و به هنرها و نقوش اسلامی آراسته است، از بناهای خلیفه الحافظ لدین الله عبدالمجید علوی است. وی محراب پرشکوهی نیز ترتیب داد که می توان در آن گنجینه هایی از خطوط کوفی را ملاحظه کرد. کار احداث قبه و محراب در سال ۵۳۲ هـ.ق خاتمه یافت. ناصر بن محمد قلاوون (معروفترین فرمانروا از سلسله ممالیک) در سال ۷۱۴ هـ.ق زیارتگاه کنونی سیده نفیسه را ساخت و دستور داد در جوار آن مسجدی بسازند که اکنون به «جامع سیده نفیسه» معروف است. تجدید بنای حرم سیده نفیسه تا دهه های اخیر ادامه یافت و در اعصار گوناگون، ضمن مرمت، بازسازی و توسعه بناها، ضمائمی برای این بنا در نظر گرفته شده است.

در کتاب‌های تراجم و شرح حال، برای این بانو زیارت نامه هایی را ذکر کرده اند. شبلنجی در کتاب «الدَّرة النفیسة فی ترجمة السیدة نفیسه» نمونه هایی از این زیارات را آورده است.

ویژگی‌های اخلاقی

سیده نفیسه خاتون از سادات جلیل القدر است که به زهد و عبادت و صیام روزها و قیام شبها مشهور روزگار خود بود. وی حافظ کل قرآن بود، لذا به تلاوت دائم آن مشغول می‌شد و چون مال فراوانی داشت، به درماندگان، مریضان و عموم مردم احسان می‌کرد. وی سی مرتبه به حج مشرف شد که بیشتر آن با پای پیاده بود. در مسجد الحرام در حالی که پرده‌های خانه خدا (کعبه) را می‌گرفت، اشک می‌ریخت و ناله و فریاد می‌کرد و این جملات را می‌گفت: «إلَهی وَ سَیِّدی وَ مَوْلاَیَ مَتِّعْنی وَ فَرِّحْنی بِرِضَاکَ عَنّی ...».

از این بانوی بزرگ کرامات بسیاری نقل شده است؛ از جمله:

حکایت کرده‌اند که وقتی در زمان سیده نفیسه، از آب رود نیل کاسته شد، مردم به خدمت او رفتند و خواستار دعا شدند تا مشکل حل شود. نفیسه خاتون مقنعه خود را به ایشان داد تا آن را در دریا بیفکنند و به برکت آن عنایتی از طرف خداوند تبارک و تعالی شود. اهالی مصر نیز به فرموده نفیسه خاتون، مقنعه را به رود نیل انداختند. هنوز از آن مکان دور نشده بودند که آب نیل افزایش یافت و بالا آمد و باعث سرور و شادمانی اهالی مصر شد.

نفیسه خاتون از زبان دیگران

شرح حال نگاران و مورخان، این بانو را به القاب نیکو و پسندیده ای وصف کرده و از او به عنوان زنی عارف، عابد، عامل به دستورات الهی، پرهیزگار، زاهد و دانشور سخن گفته اند.

  • زرکلی در کتاب الاعلام خود، او را با القابی چون: تقیه، صالحه و عالمة بالتفسیر والحدیث معرفی می کند. احمد ابوکف نیز وی را با لقب هایی از قبیل: نفیسة الدارین، نفیسة الطاهرة، نفیسة العبادة و نفیسة المصریین وصف می نماید. شیخ محمد ضبان، دانشور اهل مصر می گوید: در حالی که سیده نفیسه می توانست از امکانات رفاهی و منابع مالی فراوانی استفاده کند، از آن‌ها اعراض نموده و زندگی زاهدانه ای را برای خویش برگزید؛ به همین دلیل، مردم به وی علاقه مند گردیدند و در شدائد و مصائب به او مراجعه نموده و خواستار رفع مشکلاتشان بودند.
  • ابونصر بخاری متذکر می شود: مقام این بانو آن قدر والاست که مردم مصر برای اثبات ادعای خویش، به وی سوگند یاد می کنند. یافعی یمنی، ضمن این که سیده نفیسه را بانویی صاحب مناقب ذکر می کند، می افزاید: در عصر خویش شایسته و بزرگوار بود، مرقدش زیارتگاه بوده و دعا در جوار مزارش مستجاب است.
  • جمال الدین بن تغری بُردی، می گوید: از سیده نفیسه کرامات زیادی مشاهده شده که نشان می دهد اهل فضیلت و پوینده طریق معنویت بوده و این کرامت ها در همه جا معروف و شرق و غرب عالم را فراگرفته است.
  • محمود شرقاوی می نویسد: این بانوی بزرگوار به درجه ای از کمال رسید که انوارش مردم را فراگرفت و عده ای از دانش او استفاده می کردند و دل های زیادی متوجه او گردید.
  • مقریزی در وصفش گفته است: نفیسه در پرهیزگاری و اعراض از دنیا و اهلش شهرت جهانی بدست آورد؛ او ترجیح داد زحماتی را متحمل شود تا به رحمت الهی نزدیک گردد.
  • ابن خلکان در کتاب وفیات الاعیان می نگارد: سیده نفیسه در روایت، مهارت داشت و برخی از مشاهیر و بزرگان از وی حدیث نقل کرده اند.
  • صالح الوردانی نوشته است: سیده نفیسه از خوف خداوند زیاد می گریست، قرآن را از حفظ داشت و با علم تفسیر آشنا بود.

منابع

  • کتاب «بانوی باکرامت» در شرح حال سیده نفیسه، انتشارات حسنین، قم، ۱۳۸۲ ش.
  • غلامرضا گلی زواره،"نفیسه؛ گوهری از نسل امام علیه السلام"، فرهنگ کوثر، شماره ۵۵، مهر ۱۳۸۱.
  • "حافظان پرده نشین؛ نفیسه دختر حسن بن زید بن حسن علیه السلام"، سروش وحی، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۳، شماره ۱۱.