حضرت موسی علیه السلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۱۷ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
حضرت موسى علیه السلام سومين [[پیامبران اولوالعزم|پيامبر اولوالعزم]] و از نسل [[حضرت یعقوب علیه السلام|يعقوب]] و تبار [[بنى اسرائيل]] است او پیامبر صاحب شریعت بود و كتاب آسمانی او [[تورات]] است.  
+
{{خوب}}
 +
'''حضرت موسى علیه السلام''' یکی از پیامبران قوم [[بنی اسرائیل]] است که چند نسل پس از [[حضرت یعقوب علیه السلام|حضرت یعقوب]] علیه السلام نیای بزرگ بنى اسرائیل به هدایت و رهبری آنها مبعوث شد. او پیامبری صاحب [[شریعت]] بود و کتاب آسمانی او که «[[تورات]]» نام دارد منبع احکام شریعت [[یهود]] است. موسی قوم بنی‌اسرائیل را که پیش از این در زمان پیامبری [[حضرت یوسف]] علیه السلام در [[مصر]] ساکن شده و بعدها توسط سلاطین مصر به خدمت گرفته شده بودند، از دست [[فرعون]] نجات داده و از مصر خارج نمود. [[قرآن|قرآن کریم]] حضرت موسى را یکی از [[پیامبران اولوالعزم|پیامبران اولوالعزم]] معرفی نموده و نام او و داستانهایش را بارها ذکر کرده است.
 +
==نام و نسب==
  
==وجه تسميه موسی علیه السلام==
+
مشهور آن است که «موسی» صورت عربی لغت عبری «موشه» است که معنای آن «از آب گرفته شده» می باشد. در آیه دهم از باب دوم سفر خروج [[تورات]] آمده است که می گوید: «و چون طفل نمو کرد (دایه) وى را نزد دختر [[فرعون]] برد و او را بمنزله پسر شد و وى را موسى نام نهاد زیرا گفت: او را از آب کشیدم».
  
مشهور آن است که موسی صورت عربی لغت عبری موشه است که معنای آن از آب گرفته شده می باشد. این وجه تسمیه برگرفته از آيه دهم از باب دوم سفر خروج تورات است که می گوید: «و چون طفل نمو كرد (دايه) وى را نزد دختر فرعون برد و او را بمنزله پسر شد و وى را موسى نام نهاد زيرا گفت: او را از آب كشيدم».
+
وجه دیگر را [[ابن عباس]] گفته است: جهت تسمیه طفل، به موسى این است که میان درخت و آب افتاده بوده و آب در زبان قبطى (مو) و درخت (سا) است.<ref> حجة التفاسیر و بلاغ الإکسیر، (بلاغى سید عبدالحجت)، جلد اول، ص۲۴۸.</ref> اما سید عبدالحجت بلاغی با استناد به اینکه در زمان حضرت موسی، دیگرانی هم به این اسم گزارش شده‌اند، در این وجه تسمیه تردید وارد کرده است.<ref> حجة التفاسیر و بلاغ الإکسیر، (بلاغى سید عبدالحجت)، جلد اول، ص۲۴۹.</ref>
  
وجه دیگر را [[ابن عباس]] گفته است:
+
حضرت موسی علیه السلام از نسل [[حضرت یعقوب علیه السلام|حضرت یعقوب]] و تبار [[بنى اسرائیل]] بود. جمعى از مفسران و مورخان ذکر کرده‌اند که: حضرت موسى پسر عمران پسر یصهر پسر قاهث پسر لاوى پسر یعقوب علیه السلام است و [[حضرت هارون علیه السلام|هارون]] برادر او بود از مادر و پدر و در اسم مادر ایشان اختلاف کرده اند: بعضى گفته اند «نحیب» بود و بعضى گفته اند «افاحیه» بود و بعضى «بوخایید» گفته اند، و مشهور قول اخیر است.<ref>حیوة القلوب، (علامه مجلسی)، ج۱، ص۵۷۹.</ref>
  
جهت تسميه طفل، به موسى اين است كه ميان درخت و آب افتاده بوده و آب در زبان قبطى (مو) و درخت (سا) است.<ref> [[حجة التفاسير و بلاغ الإكسير]]، (بلاغى سيد عبدالحجت)، جلد اول، ص248.</ref>
+
==حضرت موسی در قرآن==
 +
 
 +
نام حضرت موسى علیه السلام در [[قرآن|قرآن کریم]]، ۱۳۶ مرتبه آمده و فرازهاى برجسته زندگانى و دعوت حضرت موسی در ۳۶ [[سوره]] قرآن و در قالب حدود ۴۲۰ [[آیه]] بیان شده است. این مطلب نشان مى دهد، که قرآن به عنوان کتاب کامل دعوت و انسان سازى و جامعه سازى به زندگى حضرت موسى توجه زیادى داشته است.
 +
===آیات مرتبط با حضرت موسی===
 +
در آیات زیر نام حضرت موسی علیه السلام یا داستانی مرتبط با آن حضرت در آنها ذکر شده است:
 +
 
 +
[[سوره بقره/متن و ترجمه#51|سوره بقره، آیه ۵۱-۶۷]] • [[سوره بقره/متن و ترجمه#92|سوره بقره، آیه ۹۲]] • [[سوره بقره/متن و ترجمه#108|سوره بقره، آیه ۱۰۸]] • [[سوره بقره/متن و ترجمه#136|سوره بقره، آیه ۱۳۶]] • [[سوره بقره/متن و ترجمه#246|سوره بقره، آیه ۲۴۶-۲۴۸]] • [[سوره آل عمران/متن و ترجمه#84|سوره آل عمران، آیه ۸۴]] • [[سوره نساء/متن و ترجمه#153|سوره نساء، آیه ۱۵۳]] • [[سوره نساء/متن و ترجمه#164|سوره نساء، آیه ۱۶۴]] • [[سوره مائده/متن و ترجمه#20|سوره مائده، آیه ۲۰-۲۴]] • [[سوره انعام/متن و ترجمه#84|سوره انعام، آیه ۸۴]] • [[سوره انعام/متن و ترجمه#91|سوره انعام، آیه ۹۱]] • [[سوره اعراف/متن و ترجمه#103|سوره اعراف، آیه ۱۰۳-۱۰۴]] • [[سوره یونس/متن و ترجمه#75|سوره یونس، آیه ۷۵-۸۸]] • [[سوره هود/متن و ترجمه#17|سوره هود، آیه ۱۷]] • [[سوره هود/متن و ترجمه#96|سوره هود، آیه ۹۶]] • [[سوره ابراهیم/متن و ترجمه#5|سوره ابراهیم، آیه ۵-۸]] • [[سوره اسراء/متن و ترجمه#101|سوره اسراء، آیه ۱۰۱]] • [[سوره کهف/متن و ترجمه#60|سوره کهف، آیه ۶۰]] • [[سوره مریم/متن و ترجمه#51|سوره مریم، آیه ۵۱]] • [[سوره طه/متن و ترجمه#9|سوره طه، آیه ۹-۱۹]] • [[سوره انبیاء/متن و ترجمه#48|سوره انبیاء، آیه ۴۸]] • [[سوره شعراء/متن و ترجمه#43|سوره شعراء، آیه ۴۳-۴۸]] • [[سوره نمل/متن و ترجمه#7|سوره نمل، آیه ۷-۱۰]] • [[سوره قصص/متن و ترجمه#10|سوره قصص، آیه ۱۰-۲۰]] • [[سوره احزاب/متن و ترجمه#7|سوره احزاب، آیه ۷]] • [[سوره احزاب/متن و ترجمه#69|سوره احزاب، آیه ۶۹]] • [[سوره صافات/متن و ترجمه#114|سوره صافات، آیه ۱۱۴]] • [[سوره صافات/متن و ترجمه#120|سوره صافات، آیه ۱۲۰]] • [[سوره شوری/متن و ترجمه#13|سوره شوری، آیه ۱۳]] • [[سوره زخرف/متن و ترجمه#46|سوره زخرف، آیه ۴۶]] • [[سوره نازعات/متن و ترجمه#15|سوره نازعات، آیه ۱۵]] • [[سوره اعلی/متن و ترجمه#19|سوره اعلی، آیه ۱۹]].
 +
===سرگذشت حضرت موسى در قرآن===
 +
 
 +
آنچه از داستان حضرت موسی علیه السلام در قرآن آمده این است که:
  
اما سيد عبدالحجت بلاغی با استناد به اینکه در زمان حضرت موسی، دیگرانی هم به این اسم گزارش شده‌اند. در این وجه تسمیه تردید وارد کرده است.<ref> [[حجة التفاسير و بلاغ الإكسير]]، (بلاغى سيد عبدالحجت)، جلد اول، ص249.</ref>
+
حضرت موسی در [[مصر]] در خانه مردى از [[بنی اسرائیل]] به دنیا آمد و آن روزهایى بود که فرعونیان به دستور [[فرعون]] پسر بچه هاى بنى اسرائیل را سر مى بریدند. مطابق با روایات نقل شده از [[امام صادق]] علیه السلام، بنی‌اسرائیل بر اساس وعده‌ای که حضرت یوسف به آنان داده بود، در انتظار ولادت موسی و کشته‌شدن فرعون به دست او بودند و خبر اعتقاد آنان به فرعون رسیده بود تا اینکه زمانی کاهنان و ساحران دربار به او گفتند که امسال فرزندی از بنی‌اسرائیل متولد می‌شود که هلاکت دین تو و قومت به دست او خواهد بود، از این رو فرعون دستور داد به محض ولادت پسری در بنی‌اسرائیل او را به قتل برسانند.<ref>قمی، تفسیر قمی، ۱۳۶۷ ش، ج۲، ص۱۳۵؛ شیخ صدوق، کمال الدین، ۱۳۹۵ ق، ج۱، ص۱۴۷.</ref>
  
==نسب حضرت موسی علیه السلام==
+
با این وجود، موسى علیه السلام متولد شد و چند ماهى پس از ولادت، در دامان مادر زندگى کرد، و آن‌گاه که مادرش بیمناک ‌شد مبادا راز او فاش شود، خداوند بدو الهام فرمود تا موسی را در صندوقى نهاده به رود نیل بیفکند و خداى سبحان قلب او را آرامش بخشید و به وى مژده داد که موسى را به سوى او باز خواهد گرداند و او را به پیامبرى برمی گزیند.
  
جمعى از مفسران و مورخان ذكر كرده اند كه: حضرت موسى پسر عمران پسر يصهر پسر قاهث پسر لاوى پسر يعقوب عليه السلام است و هارون برادر او بود از مادر و پدر و در اسم مادر ايشان خلاف كرده اند: بعضى گفته اند «نحيب» بود و بعضى گفته اند «افاحيه» بود و بعضى «بوخاييد» گفته اند، و مشهور قول اخير است.<ref>[[حيوة القلوب]]، ([[علامه مجلسی]])، ج1، ص579.</ref>
+
مادر موسى بعد از انجام این دستور، خواهر موسى را در کنار ساحل به همراه فرزند خود فرستاد تا ببیند سرنوشت کودکش به کجا مى‌‌انجامد. صندوق به همراه جریان آب وارد قصر فرعون شد و [[آسیه]] همسر فرعون به محض آنکه به موسى نظر کرد، خداوند محبت وى را در دلش افکند و لذا از فرعون تقاضا کرد که این طفل را پیش خودشان نگه دارند و فرعون با تقاضای همسرش موافق نموده از قتل او منصرف شد.  
  
==حضرت موسی در قرآن==
+
فرعون و همسرش برای شیر دادن موسی دایه‌‌هاى شیرده را احضار کردند، شاید طفل سینه یکى از آنها را بگیرد ولى موسى از همه آنها روى گرداند! تا اینکه خواهر موسى مادرش را به عنوان دایه به آنها معرفی نمود و به این صورت موسی علیه السلام به مادرش برگردانیده شد تا شیرش دهد و تربیتش نماید.<ref>سوره قصص ، آیات ۷ تا ۱۳</ref>
 +
 
 +
موسی در خانه فرعون نشو و نما نمود تا به سن بلوغ رسید. قرآن می گوید: هنگامی که او به حد رشد رسید و جوانی برومند شد ما به او حُکم و دانش دادیم.
 +
 
 +
روزی موسی مشاهده نمود که بین فردی از بنی اسرائیل که از طرفداران او بود با مردى قبطى زد و خورد رخ داده است. موسی به طرفداری از پیرو خود به مرد قبطی مشتی زد و او بر اثر این ضربه کشته شد. موسی از مصر به سوى مدین فرار نمود، چون ترس این را داشته که فرعونیان به [[قصاص]] آن مرد قبطى به قتلش برسانند. در مدین او به خدمت [[حضرت شعیب]] علیه السلام رسید و با یکی از دختران او [[ازدواج]] نمود به این شرط که مدت هشت یا ده سال برای شعیب کار کند.
 +
 
 +
پس از به سر رساندن آن مدت مقرر، موسی به اتفاق اهل بیتش مدین را ترک کردند. در بین راه موسی از طرف [[طور سینا|کوه طور]] آتشى دید و چون راه را گم کرده بودند و آن شب هم شبى بسیار تاریک بود، به امید این که کنار آن آتش کسى را ببیند و راه را از او بپرسد و هم آتشى برداشته با خود بیاورد، به خانواده‌اش گفت: شما اینجا باشید تا من بروم پاره اى آتش برایتان بیاورم و یا کنار آتش راهنمایى ببینم و از او از راه بپرسم، ولى همین که نزدیک مى شود خداى تعالى از درختى که آن جا بود، ندایش داد و با او سخن گفت و او را به [[رسالت]] خود برگزید و [[معجزه]] عصا و ید بیضا به او داد و به عنوان رسالت به سوى فرعون و قومش گسیل نمود، تا بنى اسرائیل را نجات دهد.
 +
 
 +
موسى نزد [[فرعون]] آمد، و او را به سوى کلمه [[حق]] و [[دین]] [[توحید]] خواند، و از او خواست که بنى اسرائیل را همراه او روانه کند، و دست از شکنجه و کشتارشان بردارد، و به منظور این که بفهماند رسول خداست، [[معجزه]] عصا و ید بیضا را به او نشان داد. فرعون از قبول گفته او امتناع ورزید، و سعی برآن نمود تا با سحر ساحران با معجزه او معارضه کند، و حتی ساحران سحرى عظیم نشان دادند، اژدها و مارهاى بسیار به راه انداختند ولى همین که موسى عصاى خود را بیفکند، تمامى آن سحرها را برچید و دوباره به صورت عصا برگشت. ساحران که فهمیدند عصاى موسى از سنخ سحر و جادوى ایشان نیست، همه به [[سجده]] افتادند و گفتند: ما به رب العالمین [[ایمان]] آوردیم، به آن کسى که رب موسى و [[حضرت هارون علیه السلام|هارون]] است، ولى فرعون همچنان بر انکار دعوت وى اصرار ورزید، و ساحران را تهدید کرد و ایمان نیاورد.
 +
 
 +
از آن پس موسى علیه السلام پیوسته او و طرفدارانش را به دین توحید فرا مى خواند و معجزه ها مى آورد، یک بار آنها را دچار طوفان ساخت، یک بار ملخ و شپش و قورباغه و خون را بر آنان مسلط کرد، آیاتى مفصل آورد ولى ایشان بر استکبار خود پافشارى کردند، به هر یک از گرفتاری ها که موسى به عنوان معجزه برایشان مى آورد، مبتلا مى شدند، مى گفتند: اى موسى پروردگار خودت را بخوان و از آن عهدى که به تو داده که اگر ایمان بیاوریم این بلا را از ما بگرداند استفاده کن که اگر این بلا را بگردانى به طور قطع ایمان مى آوریم و بنى اسرائیل را با تو مى فرستیم ولى همین که خدا در مدت مقرر بلا را از ایشان برطرف مى کرد، دوباره عهد خود را مى شکستند و به کفر خود ادامه مى دادند.
 +
 
 +
ناگزیر خداى تعالى به موسی دستور داد تا بنى اسرائیل را در یک شب معین بسیج نموده از [[مصر]] بیرون ببرد. موسى و بنى اسرائیل از مصر بیرون شدند و شبانه به راه افتادند تا به کنار دریا رسیدند، فرعون چون از جریان آگهى یافت از دنبال سر، ایشان را تعقیب کرد و همین که دو فریق یکدیگر را از دور دیدند، اصحاب موسى به وى گفتند: دشمن دارد به ما مى رسد. موسى گفت: حاشا، پروردگار من با من است و بزودى مرا راهنمایى مى کند در همین حال به وى [[وحى]] شد که با عصایش به دریا بزند همین که زد، دریا شکافته شد و بنى اسرائیل از دریا گذشتند. فرعون و لشکریانش نیز وارد دریا شدند، همین که آخرین نفرشان وارد شد، خداوند آب را از دو طرف به هم زد و همه شان را غرق کرد.
 +
 
 +
بعد از آن که خداوند بنى اسرائیل را از شر [[فرعون]] و لشکرش نجات داد و موسى علیه السلام ایشان را به طرف بیابانى برد که هیچ آب و علفى نداشت، در آن جا خداوند آنان را اکرام کرد و "منّ و سلوى"، (که اولى گوشتى بریان و دومى چیزى به شکل ترنجبین بود) بر آنان نازل کرد تا غذایشان باشد و براى سیراب شدنشان موسى به امر خداوند عصایش را به سنگى زد، دوازده چشمه از آن جوشید هر یک از تیره هاى بنى اسرائیل چشمه خود را مى شناخت و از آن چشمه مى نوشیدند و از آن من و سلوى مى خوردند و براى رهایى از گرماى آفتاب، ابر بر سر آنان سایه مى افکند.
 +
 
 +
آنگاه در همان بیابان خداى تعالى با موسى علیه السلام مواعده کرد که چهل شبانه روز به [[طور سینا|کوه طور]] برود، تا [[تورات]] بر او نازل شود. موسى از [[بنى اسرائیل]] هفتاد نفر را انتخاب کرد، تا تکلم کردن خدا با وى را بشنوند، (و به دیگران شهادت دهند) ولى آن هفتاد نفر با این که شنیدند مع ذلک گفتند: ما ایمان نمى آوریم تا آن که خدا را آشکارا ببینیم، خداى تعالى "جلوه اى به کوه کرد، کوه متلاشى شد"، ایشان از آن صاعقه مردند و دوباره به دعاى موسى زنده شدند و بعد از آن که میقات تمام شد خداى تعالى تورات را بر او نازل کرد آنگاه به او خبر داد که بنى اسرائیل بعد از بیرون شدنش گوساله پرست شدند و سامرى گمراهشان کرد.
 +
 
 +
موسى علیه السلام بین قوم برگشت، در حالى که بسیار خشمگین و متاسف بود، گوساله را آتش زد و خاکسترش را به دریا ریخت، و سامرى را طرد کرد، و فرمود: برو که در زندگى همیشه بگویى: "لامِساس - نزدیکم نشوید"، و مردم را دستور داد تا [[توبه]] کنند، و یکدیگر را به عنوان شرط قبول توبه شان بکشند. آنها این کار را کردند و توبه شان قبول شد. اما دوباره از پذیرفتن احکام تورات که همان شریعت موسى بود سرباز زدند، و خداى تعالى کوه طور را بلند کرد، و در بالاى سر آنان نگه داشت، (که اگر ایمان نیاورید بر سرتان مى کوبم).
 +
 
 +
سپس بنى اسرائیل از خوردن "منّ" و "سلوى" به تنگ آمده، و درخواست کردند که پروردگار خود را بخواند از زمین گیاهانى برایشان برویاند، و از سبزى، خیار، سیر، عدس، و پیاز آن برخوردارشان کند. خداى تعالى دستورشان داد براى رسیدن به این هدف داخل سرزمین مقدس شوید، که خداوند بر شما واجب کرده در آن جا بسر برید. بنى اسرائیل زیر بار نرفتند، و خداى تعالى آن سرزمین را بر آنان حرام کرد، و به سرگردانى مبتلاشان ساخت، در نتیجه مدت چهل سال در بیابانى سرگردان شدند. تا اینکه در زمان جانشین حضرت موسی توانستند آنجا را تصرف کنند.<ref> در نگارش این بخش، از قرآن کریم، ترجمه تفسیر المیزان (ج۱۶، ص۵۸) و کتاب مع الأنبیاء فى القرآن، عفیف عبدالفتّاح طبّاره، ترجمه عباس جلالى بهره گرفته شده است.</ref>
 +
 
 +
===داستان موسی و خضر===
 +
این داستان در [[سوره کهف]] به این ترتیب آمده است:
 +
 
 +
و (به یاد آر) وقتى که موسى به شاگردش ([[یوشع بن نون|یوشع]] که وصى و خلیفه او بود) گفت: من دست از طلب برندارم تا به [[مجمع البحرین (واژه قرآنی)|مجمع البحرین]] (محل برخورد دو دریا) برسم یا سالها عمر در طلب بگذرانم. (۶۰)
  
حضرت موسى علیه السلام سومين پيامبر [[اولوالعزم]] است كه داراى [[شريعت]] مستقل و كتاب بود. او از نسل يعقوب و تبار [[بنى اسرائيل]] بود. نام او در [[قرآن]]، 136 مرتبه آمده و فرازهاى برجسته زندگانى و دعوت حضرت موسی در 36 سوره قرآن و در قالب حدود 420 آيه بيان شده است. اين مطلب نشان مى دهد، كه قرآن به عنوان كتاب كامل دعوت و انسان سازى و جامعه سازى به زندگى حضرت موسى توجه زيادى داشته است.
+
و چون موسى و شاگردش بدان مجمع البحرین رسیدند ماهى غذاى خود را فراموش کردند و آن ماهى راه به دریا برگرفت و رفت. (۶۱)
  
* {{متن قرآن|«سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَ هَارُونَ»}}: سلام بر موسی و هارون. ([[سوره صافات]]، آیه 120)
+
پس چون که از آن مکان بگذشتند موسى به شاگردش گفت: چاشت ما را بیاور که ما در این سفر رنج بسیار دیدیم. (۶۲)
* {{متن قرآن|«وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ»}}: و (به یاد آورید) هنگامی را که با موسی چهل شب وعده گذاردیم؛ (و او، برای گرفتن فرمان های الهی، به میعادگاه آمد؛) سپس شما گوساله را بعد از او (معبود خود) انتخاب نمودید؛ در حالی که ستمکار بودید. ([[سوره بقره]]، آیه 51)
 
* {{متن قرآن|«وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْهُدَى وَأَوْرَثْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ»}}: و ما به موسی هدایت بخشیدیم، و بنی اسرائیل را وارثان کتاب (تورات) قرار دادیم. ([[سوره غافر]]، آیه 53)
 
* {{متن قرآن|«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَقَالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ»}}: ما موسی را با آیات خود به سوی فرعون و درباریان او فرستادیم؛ (موسی به آنها) گفت: من فرستاده پروردگار جهانیانم. ([[سوره زخرف]]، آیه 46)
 
  
===آنچه از سرگذشت موسى كه در قرآن آمده===
+
وى گفت: در نظر دارى آنجا که بر سر سنگى منزل گرفتیم؟ من (آنجا) ماهى را فراموش کردم و آن را جز [[شیطان]] از یادم نبرد و شگفت آنکه ماهى بریان راه دریا گرفت و برفت. (۶۳)
  
آنچه از داستان حضرت موسی علیه السلام در قرآن آمده اين است كه: آن جناب در [[مصر]] در خانه مردى از بنی اسرائيل به دنيا آمد و در روزهايى به دنيا آمد كه فرعونيان به دستور فرعون پسر بچه هاى بنى اسرائيل را سر مى بريدند. موسى(علیه السلام) چند ماهى پس از ولادت، در دامان مادر زندگى كرد، و آن‌گاه كه مادرش بيمناك ‌شد مبادا راز او فاش شود، خداوند بدو الهام فرمود تا موسی را در صندوقى نهاده به رود نیل بيفكند و خداى سبحان قلب او را آرامش بخشيد و به وى مژده داد كه موسى را به سوى او باز خواهد گرداند و او را به پيامبرى برمی گزيند.
+
موسى گفت: آنجا همان مقصدى است که ما در طلب آن بودیم، و از آن راهى که آمدند به آنجا برگشتند. (۶۴)
  
مادر موسى بعد از انجام اين دستور، خواهر موسى را در كنار ساحل به همراه فرزند خود فرستاد تا ببيند سرنوشت كودكش به كجا مى‌انجامد و سپس خبرى از او بياورد. صندوق بهمراه جريان آب وارد قصر فرعون شد و همسر فرعون به محض آنكه به موسى نظر كرد، خداوند محبت وى را در دلش افكند و به دنبال آن، از فرعون تقاضا كرد كه اين طفل را به فرزندى قبول كند.
+
در آنجا بنده‌اى از بندگان خاص ما را یافتند که او را رحمت و لطف خاصى از نزد خود عطا کردیم و هم از نزد خود وى را علم (لدنّى و اسرار غیب الهى) آموختیم. (۶۵)
  
بعد از آنكه بنا شد موسى فرزند فرعون باشد، دايه‌هاى شيرده را احضار كردند، شايد طفل سينه يكى از آنها را بگيرد ولى موسى از همه آنها روى گرداند! تا اینکه خواهر موسى مادرش را به عنوان دایه به آنها معرفی نمود و به این صورت موسی علیه السلام به مادرش برگردانيده شد تا شيرش دهد و تربيتش نمايد. <ref>مع الأنبياء فى القرآن، عفيف عبدالفتّاح طبّاره، ترجمه عباس جلالى</ref>
+
موسى به آن شخص دانا (که [[حضرت خضر]] بود) گفت: آیا من تبعیت (و خدمت) تو کنم تا از علم لدنّى خود مرا بیاموزى؟ (۶۶)
  
موسی در خانه فرعون نشو و نما می نماید تا به سن بلوغ رسيده و مردى قبطى را مى كشد و از مصر به سوى مدين فرار مى كند، چون ترس اين را داشته كه فرعونيان به [[قصاص]] آن مرد قبطى به قتلش برسانند. سپس مدتى مقرر كه همان ده سال باشد، در مدين پيش شعيب مكث نموده و خدمت كرد و با يكى از دختران او [[ازدواج]] نمود.
+
آن عالم پاسخ داد که تو هرگز نمى‌توانى که (تحمل اسرار کرده و) با من صبر پیشه کنى. (۶۷)
  
و پس از به سر رساندن آن مدت مقرر به اتفاق اهل بيتش از مدين بيرون آمده، در بين راه آنجا كه [[كوه طور]] واقع است، از طرف آن كوه آتشى مى بيند و چون راه را گم كرده بودند و آن شب هم شبى بسيار تاريك بوده، به اميد اين كه كنار آن آتش كسى را ببيند و راه را از او بپرسد و هم آتشى برداشته با خود بياورد، به خانواده اش مى گويد: شما اينجا باشيد تا من بروم پاره اى آتش برايتان بياورم و يا كنار آتش راهنمايى ببينم و از او از راه بپرسم، ولى همين كه نزديك مى شود خداى تعالى از كنار سمت راست آن بيابان كه از نظر شكل با زمين هاى اطراف فرق داشته، از طرف درختى كه آن جا بوده، ندايش مى دهد و با او سخن مى گويد و او را به [[رسالت]] خود برمى گزيند و [[معجزه عصا]] و [[يد بيضا]] به او مى دهد كه دو تا از نه معجزه هاى او است و به عنوان رسالت به سوى فرعون و قومش گسيل مى دارد، تا بنى اسرائيل را نجات دهد.
+
و چگونه صبر توانى کرد بر چیزى که از علم آن آگهى کامل نیافته‌اى؟ (۶۸)
  
موسى نزد [[فرعون]] مى آيد، و او را به سوى كلمه [[حق]] و [[دين]] [[توحيد]] مى خواند، و نيز به او پيشنهاد مى كند كه بنى اسرائيل را همراه او روانه كند، و دست از شكنجه و كشتارشان بردارد، و به منظور اين كه بفهماند [[رسول خدا]]ست، معجزه عصا و يد بيضا را به او نشان مى دهد، فرعون از قبول گفته او امتناع مى ورزد، و در مقام برمى آيد با سحر [[ساحران]] با [[معجزه]] او معارضه كند، و حقا سحرى عظيم نشان دادند، اژدها و مارهاى بسيار به راه انداختند ولى همين كه موسى عصاى خود را بيفكند، تمامى آن سحرها را برچيد و خورد و دوباره به صورت عصا برگشت ساحران كه فهميدند عصاى موسى از سنخ سحر و جادوى ايشان نيست، همه به [[سجده]] افتادند و گفتند: ما به رب العالمين [[ايمان]] آورديم، به آن كسى كه رب موسى و هارون است، ولى فرعون همچنان بر انكار دعوت وى اصرار ورزيد، و ساحران را تهديد كرد و ايمان نياورد.
+
موسى گفت: به خواست خدا مرا با صبر و تحمل خواهى یافت و هرگز در هیچ امر با تو مخالفت نخواهم کرد. (۶۹)
  
موسى علیه السلام هم همچنان به دعوت خود پافشارى مى كرد، او و درباريانش را به [[دين توحيد]] همى مى خواند و معجزه ها مى آورد، يك بار آنها را دچار طوفان ساخت، يك بار ملخ و شپش و قورباغه و خون را بر آنان مسلط كرد، آياتى مفصل آورد ولى ايشان بر استكبار خود پافشارى كردند، به هر يك از گرفتاري ها كه موسى به عنوان معجزه برايشان مى آورد، مبتلا مى شدند، مى گفتند: اى موسى پروردگار خودت را بخوان و از آن عهدى كه به تو داده كه اگر [[ايمان]] بياوريم اين بلا را از ما بگرداند استفاده كن كه اگر اين بلا را بگردانى به طور قطع ايمان مى آوريم و بنى اسرائيل را با تو مى فرستيم ولى همين كه خدا در مدت مقرر بلا را از ايشان برطرف مى كرد، دوباره عهد خود را مى شكستند و به كفر خود ادامه مى دادند.
+
آن عالم گفت: پس اگر تابع من شدى دیگر از هر چه من کنم هیچ سؤال مکن تا وقتى که من خود تو را از آن راز آگاه سازم. (۷۰)
  
ناگزير خداى تعالى دستورش مى دهد تا بنى اسرائيل را در يك شب معين بسيج نموده از [[مصر]] بيرون ببرد موسى و بنى اسرائيل از مصر بيرون شدند و شبانه به راه افتادند تا به كنار دريا رسيدند، فرعون چون از جريان آگهى يافت از دنبال سر، ايشان را تعقيب كرد و همين كه دو فريق يكديگر را از دور ديدند، اصحاب موسى به وى گفتند: دشمن دارد به ما مى رسد. موسى گفت: حاشا، پروردگار من با من است و بزودى مرا راهنمايى مى كند در همين حال به وى [[وحى]] مى شود كه با عصايش به دريا بزند همين كه زد، دريا شكافته شد و بنى اسرائيل از دريا گذشتند فرعون و لشكريانش نيز وارد دريا شدند، همين كه آخرين نفرشان وارد شد، خداوند آب را از دو طرف به هم زد و همه شان را غرق كرد.
+
سپس هر دو با هم برفتند تا وقتى که در کشتى سوار شدند. آن عالم کشتى را بشکست، موسى گفت: اى مرد، آیا کشتى شکستى تا اهل آن را به دریا غرق کنى؟! بسیار کار منکر و شگفتى به جاى آوردى. (۷۱)
  
بعد از آن كه خداوند بنى اسرائيل را از شر [[فرعون]] و لشكرش نجات داد و موسى علیه السلام ايشان را به طرف بيابانى برد كه هيچ آب و علفى نداشت، در آن جا خداوند آنان را اكرام كرد و "[[من و سلوى]]"، (كه اولى گوشتى بريان و دومى چيزى به شكل ترنجبين بود) بر آنان نازل كرد تا غذايشان باشد و براى سيراب شدنشان موسى به امر خداوند عصا را به سنگى كه همراه داشت زد، دوازده چشمه از آن جوشيد هر يك از تيره هاى بنى اسرائيل چشمه خود را مى شناخت و از آن چشمه مى نوشيدند و از آن من و سلوى مى خوردند و براى رهايى از گرماى آفتاب، ابر بر سر آنان سايه مى افكند.
+
گفت: آیا من نگفتم که هرگز ظرفیت و توانایى آنکه با من صبر کنى ندارى؟ (۷۲)
  
آنگاه در همان بيابان خداى تعالى با موسى مواعده كرد كه چهل شبانه روز به كوه طور برود، تا [[تورات]] بر او نازل شود. موسى علیه السلام از [[بنى اسرائيل]] هفتاد نفر را انتخاب كرد، تا تكلم كردن خدا با وى را بشنوند، (و به ديگران [[شهادت]] دهند) ولى آن هفتاد نفر با اين كه شنيدند مع ذلك گفتند: ما [[ايمان]] نمى آوريم تا آن كه خدا را آشكارا ببينيم، خداى تعالى "جلوه اى به كوه كرد، كوه متلاشى شد"، ايشان از آن صاعقه مردند و دوباره به دعاى موسى زنده شدند و بعد از آن كه ميقات تمام شد خداى تعالى تورات را بر او نازل كرد آنگاه به او خبر داد كه بنى اسرائيل بعد از بيرون شدنش گوساله پرست شدند و سامرى گمراهشان كرد.
+
موسى گفت: (این یک بار) بر من مگیر که شرط خود را فراموش کردم و مرا تکلیف سخت طاقت فرسا نفرما. (۷۳)
  
موسى علیه السلام بين قوم برگشت، در حالى كه بسيار خشمگين و متاسف بود، گوساله را آتش زد و خاكسترش را به دريا ريخت، و سامرى را طرد كرد، و فرمود: برو كه در زندگى هميشه بگويى: "لامساس - نزديكم نشويد"، اما مردم را دستور داد تا [[توبه]] كنند، و به همين منظور شمشير در يكدیگر به كار بزنند، و يكدیگر را بكشند، تا شايد توبه شان قبول شود و قبول شد دوباره از پذيرفتن [[احكام]] تورات كه همان شريعت موسى بود سرباز زدند، و خداى تعالى كوه طور را بلند كرد، و در بالاى سر آنان نگه داشت، (كه اگر ايمان نياوريد بر سرتان مى كوبم).
+
و باز هم روان شدند تا به پسرى برخوردند، او پسر را (بى‌گفتگو) به قتل رسانید. باز موسى گفت: آیا نفس محترمى که کسى را نکشته بود بى‌گناه کشتى؟ همانا کار بسیار منکر و ناپسندى کردى. (۷۴)
  
سپس بنى اسرائيل از خوردن "من" و "سلوى" به تنگ آمده، و درخواست كردند كه پروردگار خود را بخواند از زمين گياهانى برايشان بروياند، و از سبزى، خيار، سير، عدس، و پياز آن برخوردارشان كند خداى تعالى دستورشان داد براى رسيدن به اين هدف داخل سرزمين مقدس شويد، كه خداوند بر شما واجب كرده در آن جا بسر بريد. بنى اسرائيل زير بار نرفتند، و خداى تعالى آن سرزمين را بر آنان [[حرام]] كرد، و به سرگردانى مبتلاشان ساخت، در نتيجه مدت چهل سال در بيابانى سرگردان شدند.<ref> [[ترجمه الميزان]] (سيد محمد باقر موسوى همدانى)، ج16، ص58.</ref>
+
گفت: آیا با تو نگفتم که تو هرگز ظرفیت و مقام آنکه با من صبر کنى نخواهى داشت؟ (۷۵)
  
==حضرت موسی در روايات==
+
موسى گفت: اگر بار دیگر از تو مؤاخذه و اعتراضى کردم از آن بعد با من ترک صحبت و رفاقت کن که از (تقصیر) من عذر موجه (بر متارکه دوستى) به دست خواهى داشت. (۷۶)
  
* پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: [[حضرت داود]] نبي عليه السلام در روز شنبه به [[مرگ]] ناگهاني درگذشت. پس پرندگان با بالهاي خود بر او سايه افكندند. موسي «كليم الله» عليه السلام نيز در تيه (بيابان برهوت) مرد. پس آواز دهنده اي از آسمان جار زد: موسي عليه السلام مرد و كيست كه نميرد؟<ref>حكم النبي الأعظم صلى الله عليه و آله و سلم، (محمدى رى شهرى)، ج2، ص500.</ref>
+
باز با هم روان شدند تا وارد بر شهرى شدند و از اهل آن شهر طعام خواستند، مردم از طعام دادن و مهمانى آنها ابا کردند (آنها هم از آن شهر به عزم خروج رفتند تا) در (نزدیکى دروازه آن) شهر به دیوارى که نزدیک به انهدام بود رسیدند و آن عالم به استحکام و تعمیر آن پرداخت. باز موسى گفت: روا بود که بر این کار اجرتى مى‌گرفتى. (۷۷)
  
* پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: موسي در حالي برانگيخته شد كه گوسفندان خانواده خود را مي چراند و من نيز در حالي برانگيخته شدم كه گوسفندان خانواده ام را در جياد مي چراندم.<ref>سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد (محمد بن يوسف صالحى دمشقى)، ج7، ص411.</ref>
+
آن عالم گفت: این (سه بار کم‌ظرفى و بى‌صبرى و اعتراض، عذر) مفارقت بین من و توست، من همین ساعت تو را بر اسرار کارهایم که بر فهم آن صبر و ظرفیت نداشتى آگاه مى‌سازم. (۷۸)
  
* [[امام زين العابدين]] عليه السلام فرمودند: آخرين سفارشي كه [[خضر]] به موسي بن عمران عليهما السلام كرد اين بود: هيچ كس در دنيا با كسي نرمي نكند مگر آن كه خداوند عزوجل در [[روز قيامت]] با او نرمي كند.<ref> [[بحارالأنوار]] ([[علامه مجلسى]])، ج13، ص294.</ref>
+
اما آن کشتى، صاحبش خانواده فقیرى بود که در دریا کار مى‌کردند (و از آن کشتى کسب و ارتزاق مى‌نمودند) خواستم چون کشتى‌ها (ى بى‌عیب) را پادشاه در سر راه به غصب مى‌گرفت این کشتى را ناقص کنم (تا براى آن فقیران باقى بماند). (۷۹)
  
* پيامبر خدا صلي الله عليه و آله: موسي عليه السلام نشسته بود كه [[ابليس]] نزد او آمد... موسي فرمود: مرا از آن گناهي خبر ده كه اگر آدمي مرتكبش شود تو بر او استيلا مي يابي؟ ابليس گفت: هرگاه خود پسند شود و عملش را زياد بيند و گناهش در نظرش خرد آيد.<ref> بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج13، ص350.</ref>
+
و اما آن پسر (کافر بود و) پدر و مادر او مؤمن بودند، از آن باک داشتیم که آن پسر آنها را به خوى کفر و طغیان خود درآورد. (۸۰)
  
* [[امام صادق]] عليه السلام: به آن چه اميد نداري اميدوارتر باش تا به آنچه اميد داري؛ زيرا موسي عليه السلام رفت كه مقداري آتش بياورد اما وقتي به سوي خانواده خود برگشت، پيامبري مرسل بود.<ref>بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج68، ص144.</ref>
+
خواستیم تا به جاى او خدایشان فرزندى بهتر و صالح‌تر و مهذب‌تر و نزدیکتر به ارحام پرستى به آن پدر و مادر بخشد. (۸۱)
  
* امام صادق عليه السلام: موسي بن عمران عليه السلام گفت: پروردگارا، كدام عمل نزد تو برتر است؟ فرمود: دوست داشتن كودكان؛ زيرا سرشت آنان بر [[توحيد]] من است و اگر آنها را بميرانم، به رحمت خود به [[بهشت]] شان مي برم.<ref> بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج101، ص97.</ref>
+
و اما آن دیوار از آن دو طفل یتیمى در آن شهر بود که پدرى صالح داشتند و زیر آن گنجى براى آن دو نهفته بود، خدایت خواست تا به لطف خود آن اطفال به حد رشد رسند و خودشان گنج را استخراج کنند. و من این کارها نه از پیش خود (بلکه به امر خدا) کردم. این است مآل و باطن کارهایى که تو طاقت و ظرفیت بر انجام آن نداشتى. (۸۲)
 +
===مقام حضرت موسى در قرآن===
 +
از آیات قرآن که اشاره به مقام حضرت موسی علیه السلام دارد می توان به موارد زیر اشاره نمود:
  
==اخلاق و فضائل و ويژگي هاي حضرت موسی علیه السلام==
+
*موسى علیه السلام یکى از پنج پیغمبر [[اولواالعزم]] است، که آنان سادات [[انبیاء]] بودند، و کتاب و [[شریعت]] داشتند، و خداى تعالى در آیه شریفه {{متن قرآن|«وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیینَ مِیثاقَهُمْ، وَ مِنْک وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً»}} ([[سوره احزاب]]، آیه ۷) و آیه {{متن قرآن|«شَرَعَ لَکمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً، وَالَّذِی أَوْحَینا إِلَیک وَ ما وَصَّینا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى»}} ([[سوره شورى]]، آیه ۱۳) که راجع به شریعت هاى آسمانى و انبیاى داراى شریعت است، آن جناب را در زمره آنان برشمرده است.
 +
*خدا بر او و بر برادرش منت نهاده و فرموده: {{متن قرآن|«وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلى مُوسى وَ هارُونَ»}} ما بر موسى و [[حضرت هارون علیه السلام|هارون]] منت نهادیم. ([[سوره صافات]]، آیه ۱۱۴) و نیز بر آن دو بزرگوار سلام کرده است: {{متن قرآن|«سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ»}} (سوره صافات، آیه ۱۲۰).
 +
*خدا او را به بهترین مدح و ثنا ستوده،{{متن قرآن|«وَاذْکرْ فِی الْکتابِ مُوسى، إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً، وَ کانَ رَسُولًا نَبِیا، وَ نادَیناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَیمَنِ، وَ قَرَّبْناهُ نَجِیا»}}: یاد آور در کتاب موسى را که مخلص و رسولى نبى بود و ما او را از جانب طور ایمن ندا داده، براى هم سخنى خود نزدیکش کردیم. ([[سوره مریم]]، آیه ۵۲).
 +
*موسى نزد خدا آبرومند بود: {{متن قرآن|«وَکانَ عِنْدَاللَّهِ وَجِیهاً»}} (سوره احزاب، آیه ۶۹) و خدا با او به نحوى خاص، هم سخن شد: {{متن قرآن|«وَکلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَکلِیماً»}} ([[سوره نساء]]، آیه ۱۶۴).
 +
*آن جناب را در [[سوره انعام]] و در چند جاى دیگر در زمره انبیاء ذکر کرده و در آیه هاى ۸۴-۸۸ سوره انبیاء او و سایر انبیاء را ستوده به این که ایشان پیامبرانى نیکوکار و صالح بودند که خدا بر عالمیان اجتباء و برتریشان داده بود و به سوى صراط مستقیم هدایتشان کرده بود. و در سوره مریم در آیه ۵۸ ایشان را چنین ستوده که اینان از کسانى هستند که خدا بر آنان انعام کرده است، در نتیجه صفات زیر براى موسى جمع شده است: [[اخلاص]]، وجاهت، احسان، صلاحیت، تفضیل، اجتباء، هدایت و انعام.
 +
*[[قرآن کریم]] کتابی که بر آن جناب نازل شده را "[[تورات]]" معرفى نموده و در [[سوره احقاف]]، آیه ۱۲ آن را به دو وصف "امام" و "رحمت" توصیف نموده، در [[سوره انبیاء]] آیه ۴۸ آن را "فرقان" و "ضیاء" خوانده، در [[سوره مائده]] آیه ۴۴ آن را "هدى" و "نور" خوانده و در [[سوره اعراف]]، آیه ۱۴۵ فرموده: {{متن قرآن|«وَ کتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کلِّ شَی ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکلِّ شَی ءٍ»}} - برایش در الواح از هر چیزى موعظه اى و نیز براى هر چیزى تفصیلى نوشتیم.
  
===مقام موسى نزد خدا و پايه [[عبوديت]] او===
+
==حضرت موسی در روایات==
  
موسى علیه السلام يكى از پنج پيغمبر [[اولواالعزم]] است، كه آنان [[سادات]] [[انبياء]] بودند، و كتاب و [[شريعت]] داشتند، و خداى تعالى در آيه شريفه {{متن قرآن|«وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ، وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً»}}: و زمانى كه گرفتيم ما از [[پیامبران]] تعهدهايشان را، و از تو، و از [[حضرت نوح]] و [[حضرت ابراهیم]] و [[حضرت موسی]] و [[حضرت عیسی]] بن مريم و گرفتيم از تو ميثاقى شديد. ([[سوره احزاب]]، آيه 7) و آيه {{متن قرآن|«شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً، وَالَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى»}}: آئين نهاد براى شما از [[دين]] آن چه وصيت نمود به آن نوح را و آنچه را [[وحى]] كرديم به تو و آن چه را وصيت نموديم به آن ابراهيم را و موسى و عيسى را. ([[سوره شورى]]، آيه 13) كه راجع به شريعت هاى آسمانى، و انبياى داراى شريعت است، آن جناب را در زمره آنان برشمرده است.
+
*[[پیامبر اسلام|پیامبر خدا]] صلی الله علیه و آله فرمودند: [[حضرت داود]] علیه السلام در روز شنبه به [[مرگ]] ناگهانی درگذشت. پس پرندگان با بالهای خود بر او سایه افکندند. موسی «کلیم الله» علیه السلام نیز در تیه (بیابان برهوت) مرد. پس آواز دهنده ای از آسمان جار زد: موسی علیه السلام مرد و کیست که نمیرد؟<ref>حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، (محمدى رى شهرى)، ج۲، ص۵۰۰.</ref>
  
و خدا بر او و بر برادرش منت نهاده و فرموده: {{متن قرآن|«وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلى مُوسى وَ هارُونَ»}} ما بر موسى و هارون منت نهاديم. ([[سوره صافات]]، آيه 114) و نيز بر آن دو بزرگوار سلام كرده، فرموده: {{متن قرآن|«سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ»}} (سوره صافات، آيه 120) و نيز او را به بهترين [[مدح و ثنا]] ستوده، و فرموده: {{متن قرآن|«وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى، إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً، وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا، وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ، وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا»}}: ياد آور در كتاب موسى را كه مخلص و رسولى نبى بود و ما او را از جانب طور ايمن ندا داده، براى هم سخنى خود نزديكش كرديم. ([[سوره مريم]]، آيه 52) و نيز فرموده: {{متن قرآن|«وَكانَ عِنْدَاللَّهِ وَجِيهاً»}}: او نزد خدا آبرومند بود. (سوره احزاب، آيه 69) و نيز فرموده: {{متن قرآن|«وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْلِيماً»}}: خدا با موسى به نحوى كه شما نمى دانيد، هم سخن شد. ([[سوره نساء]]، آيه 164)
+
*پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: موسی در حالی برانگیخته شد که گوسفندان خانواده خود را می چراند و من نیز در حالی برانگیخته شدم که گوسفندان خانواده ام را در جیاد می چراندم.<ref>سبل الهدى والرشاد فی سیرة خیر العباد (محمد بن یوسف صالحى دمشقى)، ج۷، ص۴۱۱.</ref>
  
و نيز آن جناب را در [[سوره انعام]] و در چند جاى ديگر در زمره [[انبياء]] ذكر كرده و در آيه هاى 84-88 سوره انبياء او و ساير انبياء را ستوده به اين كه ايشان پيامبرانى نيكوكار و صالح بودند كه خدا بر عالميان اجتباء و برتريشان داده بود و به سوى صراط مستقيم هدايتشان كرده بود. و در سوره مريم در آيه 58 ايشان را چنين ستوده كه اينان از كسانى هستند كه خدا بر آنان [[انعام]] كرده است، در نتيجه صفات زير براى موسى جمع شده است: [[اخلاص]]، تقريب، وجاهت، [[احسان]]، صلاحيت، تفضيل، اجتباء، هدايت و انعام كه در مورد مناسب با آنها، هر يك از اين صفات در اين كتاب مورد بحث قرار گرفته و همچنين پيرامون معناى [[نبوت]] و رسالت و تكليم گفتگو شده است.
+
*[[امام زین العابدین]] علیه السلام فرمودند: آخرین سفارشی که [[خضر]] به موسی بن عمران علیهما السلام کرد این بود: هیچ کس در دنیا با کسی نرمی نکند مگر آن که خداوند عزوجل در [[روز قیامت]] با او نرمی کند.<ref> بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۱۳، ص۲۹۴.</ref>
  
و اما كتابى كه بر آن جناب نازل شده [[قرآن کریم]] آن را "تورات" معرفى نموده و در [[سوره احقاف]]، آيه 12 آن را به دو وصف "امام" و "رحمت" توصيف نموده، در [[سوره انبياء]] آيه 48 آن را "فرقان" و "ضياء" خوانده، در [[سوره مائده]] آيه 44 آن را "هدى" و "نور" خوانده و در [[سوره اعراف]]، آيه 145 فرموده: {{متن قرآن|«وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْ ءٍ»}} - برايش در الواح از هر چيزى موعظه اى و نيز براى هر چيزى تفصيلى نوشتيم.
+
*[[امام صادق]] علیه السلام: به آن چه امید نداری امیدوارتر باش تا به آنچه امید داری؛ زیرا موسی علیه السلام رفت که مقداری آتش بیاورد اما وقتی به سوی خانواده خود برگشت، پیامبری مرسل بود.<ref>بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۶۸، ص۱۴۴.</ref>
  
چيزى كه هست خداى تعالى در چند جاى قرآن كريم كه او را به اوصاف مزبور ستوده، فرموده كه: بنى اسرائيل تورات را تحريف كردند، و در آن اختلاف نمودند، تاريخ هم مؤيد گفتار قرآن است، براى اين كه - به طورى كه در جلد سوم اين كتاب، در ذيل قصص مسيح علیه السلام گذشت - خاطرنشان كرديم كه بعد از آن كه بخت نصر فلسطين را فتح كرد و هيكل (معبد يهود) را ويران ساخت، و تورات را سوزانيد، و در سال پانصد و هشتاد و هشت قبل از ميلاد، يهود را از [[فلسطين]] به سوى بابل كوچ داد، در سال پانصد و سى و هشت قبل از مسيح، يعنى پنجاه سال بعد، كورش پادشاه، بابل را فتح نمود و به يهود اجازه داد تا به سرزمين خود، فلسطين بروند، و در آن جا "عزراى كاهن" تورات را برايشان از بر نوشت پس تورات اصلى منقرض شده و آن چه در دست است محفوظات "عزراء" است.<ref> ترجمه الميزان (سيد محمد باقر موسوى همدانىج16، ص57.</ref>
+
*امام صادق علیه السلام: موسی بن عمران علیه السلام گفت: پروردگارا، کدام عمل نزد تو برتر است؟ فرمود: دوست داشتن کودکان؛ زیرا سرشت آنان بر [[توحید]] من است و اگر آنها را بمیرانم، به رحمت خود به [[بهشت]] می برم.<ref> بحارالأنوار (علامه مجلسىج۱۰۱، ص۹۷.</ref>
  
* خداوند خطاب به موسي فرمود: «يا موسي، لاتُطَوِّلْ في الدُّنْيا أملَكَ فَيَقْسُوَ قَلْبُكَ، والقاسِي القلبِ منّي بَعِيدٌ»: اي موسي! در دنيا آرزوي دراز نكن كه قلبت سخت مي شود و انسان سخت دل از من بدور است.<ref> بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج70، ص398.</ref>
+
*خداوند خطاب به حضرت موسی فرمود: «یا موسی، لاتُطَوِّلْ فی الدُّنْیا أملَک فَیقْسُوَ قَلْبُک، والقاسِی القلبِ منّی بَعِیدٌ»: ای موسی! در دنیا آرزوی دراز نکن که قلبت سخت می شود و انسان سخت دل از من بدور است.<ref> بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۷۰، ص۳۹۸.</ref>
  
* روايت شده است كه موسي عليه السلام گفت: پروردگارا! مرا از نشانه خشنودي خود از بنده ات خبر ده. خداي تعالي به او [[وحی]] فرمود: هرگاه ديدي كه من بنده ام را براي طاعت خود آماده و از معصيتم روي گردان مي كنم، اين نشانه خشنودي من است.<ref> بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج67، ص26.</ref>
+
*روایت شده است که موسی علیه السلام گفت: پروردگارا! مرا از نشانه خشنودی خود از بنده ات خبر ده. خدای تعالی به او [[وحی]] فرمود: هرگاه دیدی که من بنده ام را برای طاعت خود آماده و از معصیتم روی گردان می کنم، این نشانه خشنودی من است.<ref> بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۶۷، ص۲۶.</ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
{{پانویس}}
  
 +
==یادداشت==
 +
<references group="یادداشت" />
 
==منابع==
 
==منابع==
* حجة التفاسير و بلاغ الإكسير، سيد عبدالحجت بلاغى؛ [[قم]]: انتشارات [[حكمت]]، 1386 ق.
+
 
* [[حيوة القلوب]]، [[علامه مجلسى]]؛ قم: سرور، چاپ ششم، 1384 ش.
+
*حجة التفاسیر و بلاغ الإکسیر، سید عبدالحجت بلاغى؛ قم: انتشارات حکمت، ۱۳۸۶ ق.
* ترجمه الميزان، سيد محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى [[حوزه علميه قم]]، چاپ پنجم، 1374 ش.
+
*[[حیوة القلوب]]، [[علامه مجلسى]]؛ قم: سرور، چاپ ششم، ۱۳۸۴ ش.
* حكم النبي الأعظم صلى الله عليه و آله و سلم، محمدى رى شهرى؛ قم: دارالحديث، چاپ اول، 1429 ق.
+
*ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ ش.
* [[بحارالأنوار]]، [[علامه مجلسى]]؛ تهران.
+
*حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، محمدى رى شهرى؛ قم: دارالحدیث، چاپ اول، ۱۴۲۹ ق.
* [[سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد]]، محمد بن يوسف صالحى دمشقى؛ [[بیروت]]: دارالكتب العلمية، اول، 1414.
+
*[[بحارالأنوار]]، علامه مجلسى؛ تهران.
 +
*[[سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد (کتاب)|سبل الهدى والرشاد فی سیرة خیر العباد]]، محمد بن یوسف صالحى دمشقى؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۴.
 +
 
 +
==مقالات مرتبط==
 +
 
 +
*[[حضرت خضر|حضرت خضر عليه السلام]]
 +
*[[حضرت هارون علیه السلام|حضرت هارون عليه السلام]]
 +
*[[حضرت شعیب|حضرت شعیب عليه السلام]]
 +
*[[فرعون]]
 +
*[[تورات]]
 +
*[[آسیه]]
 +
*[[یهود]]
 +
 
 +
{{پیامبران}}
  
 
{{قرآن}}
 
{{قرآن}}
سطر ۹۹: سطر ۱۵۴:
 
[[رده:پیامبران]]
 
[[رده:پیامبران]]
 
[[رده:یهودیت]]
 
[[رده:یهودیت]]
 +
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۵۰

حضرت موسى علیه السلام یکی از پیامبران قوم بنی اسرائیل است که چند نسل پس از حضرت یعقوب علیه السلام نیای بزرگ بنى اسرائیل به هدایت و رهبری آنها مبعوث شد. او پیامبری صاحب شریعت بود و کتاب آسمانی او که «تورات» نام دارد منبع احکام شریعت یهود است. موسی قوم بنی‌اسرائیل را که پیش از این در زمان پیامبری حضرت یوسف علیه السلام در مصر ساکن شده و بعدها توسط سلاطین مصر به خدمت گرفته شده بودند، از دست فرعون نجات داده و از مصر خارج نمود. قرآن کریم حضرت موسى را یکی از پیامبران اولوالعزم معرفی نموده و نام او و داستانهایش را بارها ذکر کرده است.

نام و نسب

مشهور آن است که «موسی» صورت عربی لغت عبری «موشه» است که معنای آن «از آب گرفته شده» می باشد. در آیه دهم از باب دوم سفر خروج تورات آمده است که می گوید: «و چون طفل نمو کرد (دایه) وى را نزد دختر فرعون برد و او را بمنزله پسر شد و وى را موسى نام نهاد زیرا گفت: او را از آب کشیدم».

وجه دیگر را ابن عباس گفته است: جهت تسمیه طفل، به موسى این است که میان درخت و آب افتاده بوده و آب در زبان قبطى (مو) و درخت (سا) است.[۱] اما سید عبدالحجت بلاغی با استناد به اینکه در زمان حضرت موسی، دیگرانی هم به این اسم گزارش شده‌اند، در این وجه تسمیه تردید وارد کرده است.[۲]

حضرت موسی علیه السلام از نسل حضرت یعقوب و تبار بنى اسرائیل بود. جمعى از مفسران و مورخان ذکر کرده‌اند که: حضرت موسى پسر عمران پسر یصهر پسر قاهث پسر لاوى پسر یعقوب علیه السلام است و هارون برادر او بود از مادر و پدر و در اسم مادر ایشان اختلاف کرده اند: بعضى گفته اند «نحیب» بود و بعضى گفته اند «افاحیه» بود و بعضى «بوخایید» گفته اند، و مشهور قول اخیر است.[۳]

حضرت موسی در قرآن

نام حضرت موسى علیه السلام در قرآن کریم، ۱۳۶ مرتبه آمده و فرازهاى برجسته زندگانى و دعوت حضرت موسی در ۳۶ سوره قرآن و در قالب حدود ۴۲۰ آیه بیان شده است. این مطلب نشان مى دهد، که قرآن به عنوان کتاب کامل دعوت و انسان سازى و جامعه سازى به زندگى حضرت موسى توجه زیادى داشته است.

آیات مرتبط با حضرت موسی

در آیات زیر نام حضرت موسی علیه السلام یا داستانی مرتبط با آن حضرت در آنها ذکر شده است:

سوره بقره، آیه ۵۱-۶۷سوره بقره، آیه ۹۲سوره بقره، آیه ۱۰۸سوره بقره، آیه ۱۳۶سوره بقره، آیه ۲۴۶-۲۴۸سوره آل عمران، آیه ۸۴سوره نساء، آیه ۱۵۳سوره نساء، آیه ۱۶۴سوره مائده، آیه ۲۰-۲۴سوره انعام، آیه ۸۴سوره انعام، آیه ۹۱سوره اعراف، آیه ۱۰۳-۱۰۴سوره یونس، آیه ۷۵-۸۸سوره هود، آیه ۱۷سوره هود، آیه ۹۶سوره ابراهیم، آیه ۵-۸سوره اسراء، آیه ۱۰۱سوره کهف، آیه ۶۰سوره مریم، آیه ۵۱سوره طه، آیه ۹-۱۹سوره انبیاء، آیه ۴۸سوره شعراء، آیه ۴۳-۴۸سوره نمل، آیه ۷-۱۰سوره قصص، آیه ۱۰-۲۰سوره احزاب، آیه ۷سوره احزاب، آیه ۶۹سوره صافات، آیه ۱۱۴سوره صافات، آیه ۱۲۰سوره شوری، آیه ۱۳سوره زخرف، آیه ۴۶سوره نازعات، آیه ۱۵سوره اعلی، آیه ۱۹.

سرگذشت حضرت موسى در قرآن

آنچه از داستان حضرت موسی علیه السلام در قرآن آمده این است که:

حضرت موسی در مصر در خانه مردى از بنی اسرائیل به دنیا آمد و آن روزهایى بود که فرعونیان به دستور فرعون پسر بچه هاى بنى اسرائیل را سر مى بریدند. مطابق با روایات نقل شده از امام صادق علیه السلام، بنی‌اسرائیل بر اساس وعده‌ای که حضرت یوسف به آنان داده بود، در انتظار ولادت موسی و کشته‌شدن فرعون به دست او بودند و خبر اعتقاد آنان به فرعون رسیده بود تا اینکه زمانی کاهنان و ساحران دربار به او گفتند که امسال فرزندی از بنی‌اسرائیل متولد می‌شود که هلاکت دین تو و قومت به دست او خواهد بود، از این رو فرعون دستور داد به محض ولادت پسری در بنی‌اسرائیل او را به قتل برسانند.[۴]

با این وجود، موسى علیه السلام متولد شد و چند ماهى پس از ولادت، در دامان مادر زندگى کرد، و آن‌گاه که مادرش بیمناک ‌شد مبادا راز او فاش شود، خداوند بدو الهام فرمود تا موسی را در صندوقى نهاده به رود نیل بیفکند و خداى سبحان قلب او را آرامش بخشید و به وى مژده داد که موسى را به سوى او باز خواهد گرداند و او را به پیامبرى برمی گزیند.

مادر موسى بعد از انجام این دستور، خواهر موسى را در کنار ساحل به همراه فرزند خود فرستاد تا ببیند سرنوشت کودکش به کجا مى‌‌انجامد. صندوق به همراه جریان آب وارد قصر فرعون شد و آسیه همسر فرعون به محض آنکه به موسى نظر کرد، خداوند محبت وى را در دلش افکند و لذا از فرعون تقاضا کرد که این طفل را پیش خودشان نگه دارند و فرعون با تقاضای همسرش موافق نموده از قتل او منصرف شد.

فرعون و همسرش برای شیر دادن موسی دایه‌‌هاى شیرده را احضار کردند، شاید طفل سینه یکى از آنها را بگیرد ولى موسى از همه آنها روى گرداند! تا اینکه خواهر موسى مادرش را به عنوان دایه به آنها معرفی نمود و به این صورت موسی علیه السلام به مادرش برگردانیده شد تا شیرش دهد و تربیتش نماید.[۵]

موسی در خانه فرعون نشو و نما نمود تا به سن بلوغ رسید. قرآن می گوید: هنگامی که او به حد رشد رسید و جوانی برومند شد ما به او حُکم و دانش دادیم.

روزی موسی مشاهده نمود که بین فردی از بنی اسرائیل که از طرفداران او بود با مردى قبطى زد و خورد رخ داده است. موسی به طرفداری از پیرو خود به مرد قبطی مشتی زد و او بر اثر این ضربه کشته شد. موسی از مصر به سوى مدین فرار نمود، چون ترس این را داشته که فرعونیان به قصاص آن مرد قبطى به قتلش برسانند. در مدین او به خدمت حضرت شعیب علیه السلام رسید و با یکی از دختران او ازدواج نمود به این شرط که مدت هشت یا ده سال برای شعیب کار کند.

پس از به سر رساندن آن مدت مقرر، موسی به اتفاق اهل بیتش مدین را ترک کردند. در بین راه موسی از طرف کوه طور آتشى دید و چون راه را گم کرده بودند و آن شب هم شبى بسیار تاریک بود، به امید این که کنار آن آتش کسى را ببیند و راه را از او بپرسد و هم آتشى برداشته با خود بیاورد، به خانواده‌اش گفت: شما اینجا باشید تا من بروم پاره اى آتش برایتان بیاورم و یا کنار آتش راهنمایى ببینم و از او از راه بپرسم، ولى همین که نزدیک مى شود خداى تعالى از درختى که آن جا بود، ندایش داد و با او سخن گفت و او را به رسالت خود برگزید و معجزه عصا و ید بیضا به او داد و به عنوان رسالت به سوى فرعون و قومش گسیل نمود، تا بنى اسرائیل را نجات دهد.

موسى نزد فرعون آمد، و او را به سوى کلمه حق و دین توحید خواند، و از او خواست که بنى اسرائیل را همراه او روانه کند، و دست از شکنجه و کشتارشان بردارد، و به منظور این که بفهماند رسول خداست، معجزه عصا و ید بیضا را به او نشان داد. فرعون از قبول گفته او امتناع ورزید، و سعی برآن نمود تا با سحر ساحران با معجزه او معارضه کند، و حتی ساحران سحرى عظیم نشان دادند، اژدها و مارهاى بسیار به راه انداختند ولى همین که موسى عصاى خود را بیفکند، تمامى آن سحرها را برچید و دوباره به صورت عصا برگشت. ساحران که فهمیدند عصاى موسى از سنخ سحر و جادوى ایشان نیست، همه به سجده افتادند و گفتند: ما به رب العالمین ایمان آوردیم، به آن کسى که رب موسى و هارون است، ولى فرعون همچنان بر انکار دعوت وى اصرار ورزید، و ساحران را تهدید کرد و ایمان نیاورد.

از آن پس موسى علیه السلام پیوسته او و طرفدارانش را به دین توحید فرا مى خواند و معجزه ها مى آورد، یک بار آنها را دچار طوفان ساخت، یک بار ملخ و شپش و قورباغه و خون را بر آنان مسلط کرد، آیاتى مفصل آورد ولى ایشان بر استکبار خود پافشارى کردند، به هر یک از گرفتاری ها که موسى به عنوان معجزه برایشان مى آورد، مبتلا مى شدند، مى گفتند: اى موسى پروردگار خودت را بخوان و از آن عهدى که به تو داده که اگر ایمان بیاوریم این بلا را از ما بگرداند استفاده کن که اگر این بلا را بگردانى به طور قطع ایمان مى آوریم و بنى اسرائیل را با تو مى فرستیم ولى همین که خدا در مدت مقرر بلا را از ایشان برطرف مى کرد، دوباره عهد خود را مى شکستند و به کفر خود ادامه مى دادند.

ناگزیر خداى تعالى به موسی دستور داد تا بنى اسرائیل را در یک شب معین بسیج نموده از مصر بیرون ببرد. موسى و بنى اسرائیل از مصر بیرون شدند و شبانه به راه افتادند تا به کنار دریا رسیدند، فرعون چون از جریان آگهى یافت از دنبال سر، ایشان را تعقیب کرد و همین که دو فریق یکدیگر را از دور دیدند، اصحاب موسى به وى گفتند: دشمن دارد به ما مى رسد. موسى گفت: حاشا، پروردگار من با من است و بزودى مرا راهنمایى مى کند در همین حال به وى وحى شد که با عصایش به دریا بزند همین که زد، دریا شکافته شد و بنى اسرائیل از دریا گذشتند. فرعون و لشکریانش نیز وارد دریا شدند، همین که آخرین نفرشان وارد شد، خداوند آب را از دو طرف به هم زد و همه شان را غرق کرد.

بعد از آن که خداوند بنى اسرائیل را از شر فرعون و لشکرش نجات داد و موسى علیه السلام ایشان را به طرف بیابانى برد که هیچ آب و علفى نداشت، در آن جا خداوند آنان را اکرام کرد و "منّ و سلوى"، (که اولى گوشتى بریان و دومى چیزى به شکل ترنجبین بود) بر آنان نازل کرد تا غذایشان باشد و براى سیراب شدنشان موسى به امر خداوند عصایش را به سنگى زد، دوازده چشمه از آن جوشید هر یک از تیره هاى بنى اسرائیل چشمه خود را مى شناخت و از آن چشمه مى نوشیدند و از آن من و سلوى مى خوردند و براى رهایى از گرماى آفتاب، ابر بر سر آنان سایه مى افکند.

آنگاه در همان بیابان خداى تعالى با موسى علیه السلام مواعده کرد که چهل شبانه روز به کوه طور برود، تا تورات بر او نازل شود. موسى از بنى اسرائیل هفتاد نفر را انتخاب کرد، تا تکلم کردن خدا با وى را بشنوند، (و به دیگران شهادت دهند) ولى آن هفتاد نفر با این که شنیدند مع ذلک گفتند: ما ایمان نمى آوریم تا آن که خدا را آشکارا ببینیم، خداى تعالى "جلوه اى به کوه کرد، کوه متلاشى شد"، ایشان از آن صاعقه مردند و دوباره به دعاى موسى زنده شدند و بعد از آن که میقات تمام شد خداى تعالى تورات را بر او نازل کرد آنگاه به او خبر داد که بنى اسرائیل بعد از بیرون شدنش گوساله پرست شدند و سامرى گمراهشان کرد.

موسى علیه السلام بین قوم برگشت، در حالى که بسیار خشمگین و متاسف بود، گوساله را آتش زد و خاکسترش را به دریا ریخت، و سامرى را طرد کرد، و فرمود: برو که در زندگى همیشه بگویى: "لامِساس - نزدیکم نشوید"، و مردم را دستور داد تا توبه کنند، و یکدیگر را به عنوان شرط قبول توبه شان بکشند. آنها این کار را کردند و توبه شان قبول شد. اما دوباره از پذیرفتن احکام تورات که همان شریعت موسى بود سرباز زدند، و خداى تعالى کوه طور را بلند کرد، و در بالاى سر آنان نگه داشت، (که اگر ایمان نیاورید بر سرتان مى کوبم).

سپس بنى اسرائیل از خوردن "منّ" و "سلوى" به تنگ آمده، و درخواست کردند که پروردگار خود را بخواند از زمین گیاهانى برایشان برویاند، و از سبزى، خیار، سیر، عدس، و پیاز آن برخوردارشان کند. خداى تعالى دستورشان داد براى رسیدن به این هدف داخل سرزمین مقدس شوید، که خداوند بر شما واجب کرده در آن جا بسر برید. بنى اسرائیل زیر بار نرفتند، و خداى تعالى آن سرزمین را بر آنان حرام کرد، و به سرگردانى مبتلاشان ساخت، در نتیجه مدت چهل سال در بیابانى سرگردان شدند. تا اینکه در زمان جانشین حضرت موسی توانستند آنجا را تصرف کنند.[۶]

داستان موسی و خضر

این داستان در سوره کهف به این ترتیب آمده است:

و (به یاد آر) وقتى که موسى به شاگردش (یوشع که وصى و خلیفه او بود) گفت: من دست از طلب برندارم تا به مجمع البحرین (محل برخورد دو دریا) برسم یا سالها عمر در طلب بگذرانم. (۶۰)

و چون موسى و شاگردش بدان مجمع البحرین رسیدند ماهى غذاى خود را فراموش کردند و آن ماهى راه به دریا برگرفت و رفت. (۶۱)

پس چون که از آن مکان بگذشتند موسى به شاگردش گفت: چاشت ما را بیاور که ما در این سفر رنج بسیار دیدیم. (۶۲)

وى گفت: در نظر دارى آنجا که بر سر سنگى منزل گرفتیم؟ من (آنجا) ماهى را فراموش کردم و آن را جز شیطان از یادم نبرد و شگفت آنکه ماهى بریان راه دریا گرفت و برفت. (۶۳)

موسى گفت: آنجا همان مقصدى است که ما در طلب آن بودیم، و از آن راهى که آمدند به آنجا برگشتند. (۶۴)

در آنجا بنده‌اى از بندگان خاص ما را یافتند که او را رحمت و لطف خاصى از نزد خود عطا کردیم و هم از نزد خود وى را علم (لدنّى و اسرار غیب الهى) آموختیم. (۶۵)

موسى به آن شخص دانا (که حضرت خضر بود) گفت: آیا من تبعیت (و خدمت) تو کنم تا از علم لدنّى خود مرا بیاموزى؟ (۶۶)

آن عالم پاسخ داد که تو هرگز نمى‌توانى که (تحمل اسرار کرده و) با من صبر پیشه کنى. (۶۷)

و چگونه صبر توانى کرد بر چیزى که از علم آن آگهى کامل نیافته‌اى؟ (۶۸)

موسى گفت: به خواست خدا مرا با صبر و تحمل خواهى یافت و هرگز در هیچ امر با تو مخالفت نخواهم کرد. (۶۹)

آن عالم گفت: پس اگر تابع من شدى دیگر از هر چه من کنم هیچ سؤال مکن تا وقتى که من خود تو را از آن راز آگاه سازم. (۷۰)

سپس هر دو با هم برفتند تا وقتى که در کشتى سوار شدند. آن عالم کشتى را بشکست، موسى گفت: اى مرد، آیا کشتى شکستى تا اهل آن را به دریا غرق کنى؟! بسیار کار منکر و شگفتى به جاى آوردى. (۷۱)

گفت: آیا من نگفتم که هرگز ظرفیت و توانایى آنکه با من صبر کنى ندارى؟ (۷۲)

موسى گفت: (این یک بار) بر من مگیر که شرط خود را فراموش کردم و مرا تکلیف سخت طاقت فرسا نفرما. (۷۳)

و باز هم روان شدند تا به پسرى برخوردند، او پسر را (بى‌گفتگو) به قتل رسانید. باز موسى گفت: آیا نفس محترمى که کسى را نکشته بود بى‌گناه کشتى؟ همانا کار بسیار منکر و ناپسندى کردى. (۷۴)

گفت: آیا با تو نگفتم که تو هرگز ظرفیت و مقام آنکه با من صبر کنى نخواهى داشت؟ (۷۵)

موسى گفت: اگر بار دیگر از تو مؤاخذه و اعتراضى کردم از آن بعد با من ترک صحبت و رفاقت کن که از (تقصیر) من عذر موجه (بر متارکه دوستى) به دست خواهى داشت. (۷۶)

باز با هم روان شدند تا وارد بر شهرى شدند و از اهل آن شهر طعام خواستند، مردم از طعام دادن و مهمانى آنها ابا کردند (آنها هم از آن شهر به عزم خروج رفتند تا) در (نزدیکى دروازه آن) شهر به دیوارى که نزدیک به انهدام بود رسیدند و آن عالم به استحکام و تعمیر آن پرداخت. باز موسى گفت: روا بود که بر این کار اجرتى مى‌گرفتى. (۷۷)

آن عالم گفت: این (سه بار کم‌ظرفى و بى‌صبرى و اعتراض، عذر) مفارقت بین من و توست، من همین ساعت تو را بر اسرار کارهایم که بر فهم آن صبر و ظرفیت نداشتى آگاه مى‌سازم. (۷۸)

اما آن کشتى، صاحبش خانواده فقیرى بود که در دریا کار مى‌کردند (و از آن کشتى کسب و ارتزاق مى‌نمودند) خواستم چون کشتى‌ها (ى بى‌عیب) را پادشاه در سر راه به غصب مى‌گرفت این کشتى را ناقص کنم (تا براى آن فقیران باقى بماند). (۷۹)

و اما آن پسر (کافر بود و) پدر و مادر او مؤمن بودند، از آن باک داشتیم که آن پسر آنها را به خوى کفر و طغیان خود درآورد. (۸۰)

خواستیم تا به جاى او خدایشان فرزندى بهتر و صالح‌تر و مهذب‌تر و نزدیکتر به ارحام پرستى به آن پدر و مادر بخشد. (۸۱)

و اما آن دیوار از آن دو طفل یتیمى در آن شهر بود که پدرى صالح داشتند و زیر آن گنجى براى آن دو نهفته بود، خدایت خواست تا به لطف خود آن اطفال به حد رشد رسند و خودشان گنج را استخراج کنند. و من این کارها نه از پیش خود (بلکه به امر خدا) کردم. این است مآل و باطن کارهایى که تو طاقت و ظرفیت بر انجام آن نداشتى. (۸۲)

مقام حضرت موسى در قرآن

از آیات قرآن که اشاره به مقام حضرت موسی علیه السلام دارد می توان به موارد زیر اشاره نمود:

  • موسى علیه السلام یکى از پنج پیغمبر اولواالعزم است، که آنان سادات انبیاء بودند، و کتاب و شریعت داشتند، و خداى تعالى در آیه شریفه «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیینَ مِیثاقَهُمْ، وَ مِنْک وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً» (سوره احزاب، آیه ۷) و آیه «شَرَعَ لَکمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً، وَالَّذِی أَوْحَینا إِلَیک وَ ما وَصَّینا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى» (سوره شورى، آیه ۱۳) که راجع به شریعت هاى آسمانى و انبیاى داراى شریعت است، آن جناب را در زمره آنان برشمرده است.
  • خدا بر او و بر برادرش منت نهاده و فرموده: «وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلى مُوسى وَ هارُونَ» ما بر موسى و هارون منت نهادیم. (سوره صافات، آیه ۱۱۴) و نیز بر آن دو بزرگوار سلام کرده است: «سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ» (سوره صافات، آیه ۱۲۰).
  • خدا او را به بهترین مدح و ثنا ستوده،«وَاذْکرْ فِی الْکتابِ مُوسى، إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً، وَ کانَ رَسُولًا نَبِیا، وَ نادَیناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَیمَنِ، وَ قَرَّبْناهُ نَجِیا»: یاد آور در کتاب موسى را که مخلص و رسولى نبى بود و ما او را از جانب طور ایمن ندا داده، براى هم سخنى خود نزدیکش کردیم. (سوره مریم، آیه ۵۲).
  • موسى نزد خدا آبرومند بود: «وَکانَ عِنْدَاللَّهِ وَجِیهاً» (سوره احزاب، آیه ۶۹) و خدا با او به نحوى خاص، هم سخن شد: «وَکلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَکلِیماً» (سوره نساء، آیه ۱۶۴).
  • آن جناب را در سوره انعام و در چند جاى دیگر در زمره انبیاء ذکر کرده و در آیه هاى ۸۴-۸۸ سوره انبیاء او و سایر انبیاء را ستوده به این که ایشان پیامبرانى نیکوکار و صالح بودند که خدا بر عالمیان اجتباء و برتریشان داده بود و به سوى صراط مستقیم هدایتشان کرده بود. و در سوره مریم در آیه ۵۸ ایشان را چنین ستوده که اینان از کسانى هستند که خدا بر آنان انعام کرده است، در نتیجه صفات زیر براى موسى جمع شده است: اخلاص، وجاهت، احسان، صلاحیت، تفضیل، اجتباء، هدایت و انعام.
  • قرآن کریم کتابی که بر آن جناب نازل شده را "تورات" معرفى نموده و در سوره احقاف، آیه ۱۲ آن را به دو وصف "امام" و "رحمت" توصیف نموده، در سوره انبیاء آیه ۴۸ آن را "فرقان" و "ضیاء" خوانده، در سوره مائده آیه ۴۴ آن را "هدى" و "نور" خوانده و در سوره اعراف، آیه ۱۴۵ فرموده: «وَ کتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کلِّ شَی ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکلِّ شَی ءٍ» - برایش در الواح از هر چیزى موعظه اى و نیز براى هر چیزى تفصیلى نوشتیم.

حضرت موسی در روایات

  • پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: حضرت داود علیه السلام در روز شنبه به مرگ ناگهانی درگذشت. پس پرندگان با بالهای خود بر او سایه افکندند. موسی «کلیم الله» علیه السلام نیز در تیه (بیابان برهوت) مرد. پس آواز دهنده ای از آسمان جار زد: موسی علیه السلام مرد و کیست که نمیرد؟[۷]
  • پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: موسی در حالی برانگیخته شد که گوسفندان خانواده خود را می چراند و من نیز در حالی برانگیخته شدم که گوسفندان خانواده ام را در جیاد می چراندم.[۸]
  • امام زین العابدین علیه السلام فرمودند: آخرین سفارشی که خضر به موسی بن عمران علیهما السلام کرد این بود: هیچ کس در دنیا با کسی نرمی نکند مگر آن که خداوند عزوجل در روز قیامت با او نرمی کند.[۹]
  • امام صادق علیه السلام: به آن چه امید نداری امیدوارتر باش تا به آنچه امید داری؛ زیرا موسی علیه السلام رفت که مقداری آتش بیاورد اما وقتی به سوی خانواده خود برگشت، پیامبری مرسل بود.[۱۰]
  • امام صادق علیه السلام: موسی بن عمران علیه السلام گفت: پروردگارا، کدام عمل نزد تو برتر است؟ فرمود: دوست داشتن کودکان؛ زیرا سرشت آنان بر توحید من است و اگر آنها را بمیرانم، به رحمت خود به بهشت می برم.[۱۱]
  • خداوند خطاب به حضرت موسی فرمود: «یا موسی، لاتُطَوِّلْ فی الدُّنْیا أملَک فَیقْسُوَ قَلْبُک، والقاسِی القلبِ منّی بَعِیدٌ»: ای موسی! در دنیا آرزوی دراز نکن که قلبت سخت می شود و انسان سخت دل از من بدور است.[۱۲]
  • روایت شده است که موسی علیه السلام گفت: پروردگارا! مرا از نشانه خشنودی خود از بنده ات خبر ده. خدای تعالی به او وحی فرمود: هرگاه دیدی که من بنده ام را برای طاعت خود آماده و از معصیتم روی گردان می کنم، این نشانه خشنودی من است.[۱۳]

پانویس

  1. حجة التفاسیر و بلاغ الإکسیر، (بلاغى سید عبدالحجت)، جلد اول، ص۲۴۸.
  2. حجة التفاسیر و بلاغ الإکسیر، (بلاغى سید عبدالحجت)، جلد اول، ص۲۴۹.
  3. حیوة القلوب، (علامه مجلسی)، ج۱، ص۵۷۹.
  4. قمی، تفسیر قمی، ۱۳۶۷ ش، ج۲، ص۱۳۵؛ شیخ صدوق، کمال الدین، ۱۳۹۵ ق، ج۱، ص۱۴۷.
  5. سوره قصص ، آیات ۷ تا ۱۳
  6. در نگارش این بخش، از قرآن کریم، ترجمه تفسیر المیزان (ج۱۶، ص۵۸) و کتاب مع الأنبیاء فى القرآن، عفیف عبدالفتّاح طبّاره، ترجمه عباس جلالى بهره گرفته شده است.
  7. حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، (محمدى رى شهرى)، ج۲، ص۵۰۰.
  8. سبل الهدى والرشاد فی سیرة خیر العباد (محمد بن یوسف صالحى دمشقى)، ج۷، ص۴۱۱.
  9. بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۱۳، ص۲۹۴.
  10. بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۶۸، ص۱۴۴.
  11. بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۱۰۱، ص۹۷.
  12. بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۷۰، ص۳۹۸.
  13. بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۶۷، ص۲۶.


یادداشت

منابع

  • حجة التفاسیر و بلاغ الإکسیر، سید عبدالحجت بلاغى؛ قم: انتشارات حکمت، ۱۳۸۶ ق.
  • حیوة القلوب، علامه مجلسى؛ قم: سرور، چاپ ششم، ۱۳۸۴ ش.
  • ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ ش.
  • حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، محمدى رى شهرى؛ قم: دارالحدیث، چاپ اول، ۱۴۲۹ ق.
  • بحارالأنوار، علامه مجلسى؛ تهران.
  • سبل الهدى والرشاد فی سیرة خیر العباد، محمد بن یوسف صالحى دمشقى؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۴.

مقالات مرتبط

پیامبران
پیامبران اولوالعزم
محمد (ص) * عیسی * موسی * نوح * ابراهیم
سایر پیامبران
آدم * ادریس * یعقوب * یوسف * یونس * اسحاق * اسماعیل * الیاس * ایوب * خضر * داوود * سلیمان * ذوالکفل * زکریا * شعیب * صالح * لوط * هارون * هود * یحیی * یسع * شعیا * اِرميا * جرجیس * حبقوق * يوشع بن نون



قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن