ازلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی 'تيرهاى ‌تراشيده بى‌پر و پيكان هم‌اندازه. زَلَمْ و زُلَمْ (جمع: ازلام) در لغت ب...' ایجاد کرد)
 
 
(۹ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
تيرهاى ‌تراشيده بى‌پر و پيكان هم‌اندازه.
+
'''«اَزلام»''' از واژگان [[قرآن|قرآنی]]، به معنای تیرهاى ‌تراشیده هم‌اندازه و بدون پَر و پیکان است که عرب [[جاهلیت|جاهلى]] از آن‌ها در [[قمار]]، قرعه، آگاهى از آینده و تعیین نیک و بد کارها استفاده مى‌کردند. این عمل آنان که داوری خواستن از بتها و خدایان دروغین بود، در [[قرآن کریم]] تحریم گردیده، و در کنار [[شراب خواری|شراب‌خواری]] و [[قمار]]، عملی پلید و [[شیطان|شیطانی]] دانسته شده است.
  
زَلَمْ و زُلَمْ (جمع: ازلام) در لغت به شىء باريك و بلندى كه تراشيده و صاف و مستقيم شده، زَلَمْ مى‌گويند.
+
==واژه‌شناسی==
 +
زَلَمْ و زُلَمْ (جمع: ازلام)، در لغت به شىء باریک و بلندى که تراشیده و صاف و مستقیم شده، گفته مى‌شود. یکى از مصادیق بارز زلم، قِدْح (جمع: اقداح و قداح)، چوبى است که به ‌اندازه تیر، بریده و تراشیده شده و آماده پیکان و پَرنهادن است.<ref> ترتیب‌العین، ص‌ ۳۴۹‌ـ‌۶۵۰؛ لسان‌العرب، ج‌ ۶، ص ۷۵، ج ۱۱، ص ۵۱؛ التحقیق، ج ۴، ص ۳۰۱ـ۳۰۲.</ref> نیز بدست و پاى گاو یا هر حیوان شبیه به آن، زَلَمْ و ازلام گویند.<ref> تهذیب اللغه، ج‌ ۱۳، ص ‌۲۱۸؛ لسان‌العرب، ج‌ ۶، ص‌ ۷۶؛ لغت‌نامه، ج‌ ۸، ص‌ ۱۱۳۶۳.</ref>
  
يكى از مصاديق بارز زلم، قِدْح (جمع: اقداح و قداح)، چوبى است كه به ‌اندازه تير، بريده و تراشيده شده و آماده پيكان و پَرنهادن است.<ref> ترتيب‌العين، ص‌ 349‌ـ‌650؛ لسان‌العرب، ج‌ ص 75، ج 11، ص 51؛ التحقيق، ج 4، ص 301ـ302.</ref> نيز بدست و پاى گاو يا هر حيوان شبيه به آن، زَلَمْ و ازلام گويند.<ref> تهذيب اللغه، ج‌ 13، ص ‌218؛ لسان‌العرب، ج‌ 6، ص‌ 76؛ لغت‌نامه، ج‌ 8، ص‌ 11363.</ref>
+
در زبان عرب، چوبى را که به‌ اندازه تیر از درخت جدا کرده و شاخ و برگ آن را بریده و کجى آن را راست کرده و آماده پر و پیکان نهادن کرده باشند، «قِدْح» و زَلَم نامند.<ref> لسان‌العرب، ج‌ ۱۱، ص‌ ۵۱.</ref> قلم (جمع: اقلام)<ref> المیسر والقداح، ص ۳۲؛ لسان‌العرب، ج ۱۱، ص ۲۹۰؛ المخصص، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۲.</ref> و سَهم (جمع: سِهام، أَسْهُمْ و سُهمان) نیز بر این تیرها اطلاق مى‌شود؛ هر چند سهم به تیر کامل داراى پر و پیکان هم گفته مى‌شود.<ref> لسان‌العرب، ج ۱۱، ص ۲۹۱، ج ۶، ص ۴۱۲‌ـ‌۴۱۳.</ref>
  
در زبان عرب، چوبى را كه به‌ اندازه تير از درخت جدا كرده و شاخ و برگ آن را بريده و كجى آن را راست كرده و آماده پر و پيكان نهادن كرده باشند، «قِدْح» و زَلَم نامند.<ref> لسان‌العرب، ج‌ 11، ص‌ 51.</ref> قلم (جمع: اقلام)<ref> الميسر والقداح، ص 32؛ لسان‌العرب، ج 11، ص 290؛ المخصص، ج‌ 13، ص‌ 22.</ref> و سَهم (جمع: سِهام، أَسْهُمْ و سُهمان) نيز بر اين تيرها اطلاق مى‌شود؛ هر چند سهم به تير كامل داراى پر و پيكان هم گفته مى‌شود.<ref> لسان‌العرب، ج 11، ص 291، ج 6، ص 412‌ـ‌413.</ref>
+
«ازلام» در اصطلاح، تیرهاى هم‌اندازه نشان‌دار و نوشته‌دارى را گویند که عرب [[جاهلیت|جاهلى]] از آن‌ها در [[قمار]]، قرعه، آگاهى از آینده و تعیین نیک و بد کارها استفاده مى‌کرد.<ref> صحیح بخارى، ج‌ ۵، ص‌ ۲۲۴؛ جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج ۶، ص ۱۰۱‌ـ‌۱۰۳ و ۱۴۰؛ احکام‌القرآن، جصاص، ج‌ ۲، ص‌ ۴۴۰.</ref> مجاهد و سعید ‌بن جبیر، افزون بر این معنا، ازلام را سنگ‌هاى کوچک و سفید نشان دارى دانسته‌اند که در قمار بکار مى‌رفته است. مجاهد در قول دیگرى، ازلام را مطلق ابزار قمار دانسته که نزد عرب تیر (سهام) و نزد [[ایران|ایرانیان]] و رومیان نرد و شطرنج (کعاب) بوده است.<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶، ص ‌۱۰۲.</ref> به نظر برخى نیز ازلام به ‌معناى مطلق ابزار قمار است که نزد قومى تیر و نزد ملتى سنگ و نزد دیگران قراطیس شمرده ‌مى‌شود.<ref> لسان‌العرب، ج‌ ۱۱، ص‌ ۱۶۳؛ احکام القرآن، ابن‌العربى، ج‌ ۲، ص‌ ۵۴۵.</ref>
  
ازلام در اصطلاح، تيرهاى هم‌اندازه نشان‌دار و نوشته‌دارى را گويند كه عرب جاهلى از آن‌ها در قمار، قرعه، آگاهى از آينده و تعيين نيك و بد كارها استفاده مى‌كرد.<ref> صحيح البخارى، ج‌ 5، ص‌ 224؛ جامع‌البيان، مج‌ 4، ج 6، ص 101‌ـ‌103 و 140؛ احكام‌القرآن، جصاص، ج‌ 2، ص‌ 440؛ ترتيب العين، ص‌ 349‌ـ‌650.</ref> مجاهد و سعيد ‌بن جبير، افزون بر اين معنا ازلام را سنگ‌هاى كوچك و سفيد نشان دارى دانسته‌اند كه در قمار بكار مى‌رفته است. مجاهد در قول ديگرى، ازلام را مطلق ابزار قمار دانسته كه نزد عرب تير (سهام) و نزد ايرانيان و روميان نرد و شطرنج (كِعاب) بوده است.<ref> جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص ‌102.</ref> به نظر برخى نيز ازلام به ‌معناى مطلق ابزار قمار است كه نزد قومى تير و نزد ملتى سنگ و نزد ديگران قراطيس شمرده ‌مى‌شود.<ref> لسان‌العرب، ج‌ 11، ص‌ 163؛ احكام القرآن، ابن‌العربى، ج‌ 2، ص‌ 545.</ref>
+
[[قرآن کریم]] در آیات [[آیه 141 سوره صافات|۱۴۱ سوره صافات]] از «سهام»، [[آیه 44 سوره آل عمران|۴۴ سوره آل ‌عمران]] از «اقلام»، [[آیه 90 سوره مائده|۹۰ سوره مائده]] از «ازلام» و در [[آیه 3 سوره مائده|۳ سوره مائده]] از «استقسام به ازلام» سخن گفته و در دو مورد اخیر از آن نهى کرده است. آنچه نهى بدان تعلق گرفته، چگونگى استفاده از ازلام و نوعى از «استقسام» به آن است.
  
[[قرآن كريم]] در آيات 141 [[سوره صافات]]/37 از «سهام»، 44 [[سوره آل ‌عمران]]/3 از «اقلام»، 90 [[سوره مائده]]/5 از «ازلام» و در 3 سوره مائده/5 از «استقسام به ازلام» سخن گفته و در دو مورد اخير از آن نهى كرده است. آنچه نهى بدان تعلق گرفته، چگونگى استفاده از ازلام و نوعى از استقسام به آن است.
+
==استقسام به ازلام==
  
واژه‌شناسان، استقسام را در لغت به ‌معناى تمايل به انجام يكى از دو كار يا انتخاب يكى از دو چيز،<ref> تهذيب اللغه، ج‌ 13، ص‌ 218.</ref> طلب تعيين سهم خود از سهام ديگران<ref> لسان‌العرب، ج‌ 11، ص‌ 163.</ref> و كوشش و جستجو براى دانستن مقدار سهم خود از سهام ديگران<ref> جامع‌البيان، مج ج ص 101؛ بلوغ الأرب ج‌ ص‌ 68.</ref> دانسته‌اند.
+
واژه‌شناسان، «استقسام» را در لغت به ‌معناى تمایل به انجام یکى از دو کار یا انتخاب یکى از دو چیز،<ref> تهذیب اللغه، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۱۸.</ref> طلب تعیین سهم خود از سهام دیگران<ref> لسان‌العرب، ج‌ ۱۱، ص‌ ۱۶۳.</ref> و کوشش و جستجو براى دانستن مقدار سهم خود از سهام دیگران<ref> جامع‌البیان، مج ۴، ج ۶، ص ۱۰۱؛ بلوغ الأرب ج‌ ۳، ص‌ ۶۸.</ref> دانسته‌اند. عرب [[جاهلیت|جاهلى]] به سه منظور، به ازلام استقسام مى‌کرد:<ref> المحبر، ص‌ ۳۳۲؛ بلوغ‌الارب، ج‌ ۳، ص‌ ۶۷؛ تفسیر‌قرطبى، ج‌ ۶، ص‌ ۴۰.</ref>
  
'''كاربردهاى استقسام به ازلام:'''
+
===تعیین برنده و بازنده (مَیْسِر)===
  
عرب جاهلى به سه منظور، به ازلام استقسام مى‌كرد:<ref> المحبر، ص‌ 332؛ بلوغ‌الارب، ج‌ 3، ص‌ 67؛ تفسير‌قرطبى، ج‌ 6، ص‌ 40.</ref>
+
نوعى از استقسام به ازلام نزد عرب جاهلى معمول بود که از آن به «[[میسر|مَیْسِر]]» هم تعبیر کرده‌اند. عرب جاهلى در سال‌هاى قحطى شترانى را کشته و گوشت آن‌ها را میان مستمندان توزیع مى‌کردند و پرداخت بهاى شتران با اجراى عملیاتى مشتمل بر برد و باخت (مَیْسِر) بر عهده بازندگان بود.
  
'''''1. تعيين برندگان و بازندگان (مَيْسِر):'''''
+
پیدایش میسر به جهت قسمت‌هاى اضافى گوشت بود. یکى از افتخارات عرب جاهلى شرکت او در میسر بود و اگر ثروتمندى در میسر شرکت نمى‌کرد، او را نکوهش کرده و «بَرَمْ» مى‌نامیدند. به ‌ظاهر، ذیل آیه‌ ۲۱۹ [[سوره بقره]] {{متن قرآن|«...وَیسْأَلُونَک مَاذَا ینْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ...»}}، به [[انفاق]] قسمت‌هاى اضافى گوشت اشاره دارد. در اشعار فراوانى، استقسام به ازلام در معناى میسر آمده است یا أیسار مدح شده‌اند و الفاظ و اصطلاحات فراوانى براى اعمال آن وضع شده است.
  
نوعى از استقسام به ازلام نزد عرب جاهلى معمول بود كه از آن به «مَيْسِر» هم تعبير كرده‌اند. عرب جاهلى در سال‌هاى قحطى شترانى را ذبح و گوشت آن‌ها را ميان مستمندان توزيع مى‌كردند و پرداخت بهاى شتران با اجراى عملياتى مشتمل بر برد و باخت (مَيْسِر) بر عهده بازندگان بود.
+
در مراسم میسر، از ۱۰ عدد تیر استفاده مى‌شد که سه عدد آن به نام سفیح، منیح، مضعف پوچ بود و ۷ عدد دیگر هر یک به تناسب سهم خود نامى خاص داشت: فَذْ یک سهم؛ توأم دو سهم؛‌ ضریب سه سهم؛ حِلْس ۴ سهم؛‌ نافس ۵ سهم؛ مُسْبَل ۶ سهم؛ معلّى ۷‌ سهم؛ که مجموع آن ۲۸ سهم مى‌شد. ضمناً نام تیرها و مقدار سهم آن‌ها را روى تیرها نوشته بودند. اندازه این ازلام با هم مساوى بود.
  
پيدايش ميسر به جهت قسمت‌هاى اضافى گوشت بود. يكى از افتخارات عرب جاهلى شركت او در ميسر بود و اگر ثروتمندى در ميسر شركت نمى‌كرد، او را نكوهش كرده «بَرَمْ» مى‌ناميدند. به ‌ظاهر، ذيل آيه‌ 219 [[سوره بقره]]/2 «و‌يَسـَلونَكَ ماذَا يُنفِقونَ قُلِ العَفوَ»، به انفاق قسمت‌هاى اضافى گوشت اشاره دارد. در اشعار فراوانى، استقسام به ازلام در معناى ميسر آمده است يا أيسار مدح شده‌اند و الفاظ و اصطلاحات فراوانى براى اعمال آن وضع شده است.
+
مراسم میسر و استقسام به ازلام به ‌طور معمول در شب انجام مى‌شد. آنان پس از تقسیم گوشت و انتخاب سهام، شخصى را که از طبقه فرو‌دست بود و هیچ وقت گوشت خریدنى نخورده بود و «حُرْضه»اش مى‌نامیدند، مى‌آوردند و پارچه ‌سفیدى در برابر او مى‌گستردند و ازلام را در جعبه مخصوص به خود که «ربابه» نام داشت، قرار مى‌دادند و آن را روى پارچه سفید مى‌گذاشتند.
  
در مراسم ميسر، از 10 عدد تير استفاده مى‌شد كه سه عدد آن به نام سفيح، منيح، مضعف پوچ بود و 7 عدد ديگر هر يك به تناسب سهم خود نامى خاص داشت:
+
دورِ دستِ راست حُرضه، پارچه‌اى ضخیم مى‌پیچیدند تا نتواند با لمس تیرها، سهام آن را تشخیص دهد و از این راه تیرى خاص را برگزیند؛ سپس شخصى که او را «رقیب» نام داده بودند، پشت سر حُرْضه مى‌ایستاد. حُرضه روى خود را از ازلام برمى‌گرداند و با دست چپ خود، آن‌ها را درون جعبه به هم مى‌زد.
  
# فَذْ يك سهم؛
+
هر تیرى که برمى‌آمد (از جعبه برمى‌جهید)، با دست راست آن را گرفته، بى ‌آن‌که بدان نگاه ‌کند، آن را به رقیب که پشت سر وى ایستاده بود مى‌داد. رقیب نوشته روى آن را مى‌خواند. اگر پوچ بود، آن را به تیردان بازمى‌گرداند و اگر سهام‌دار بود، به همان مقدار از گوشت به صاحب آن مى‌دادند. این کار ادامه مى‌یافت تا برندگان مشخص شوند و مقدار گوشت باقى مانده از مقدار سهام تیرها کم‌تر شود. گوشت را برندگان مى‌بردند و بهاى آن را بازندگان مى‌پرداختند. برنده به ‌اندازه سهمى که برگزیده بود، گوشت مى‌برد و بازنده به ‌اندازه سهم خود، بهاى گوشت را مى‌پرداخت.
  
# توأم دو سهم؛
+
گاهى بازندگانى که بسیار مى‌باختند با برندگان نزاع مى‌کردند و کار به جنگ مى‌کشید و خون‌ها ریخته مى‌شد<ref> المیسر والقداح، ص‌ ۳۶؛ المحبر، ص‌ ۳۳۲‌ـ‌۳۳۵؛ تاریخ یعقوبى، ج ۱، ص‌ ۲۵۹ـ ۲۶۱.</ref> که به نظر مى‌رسد صدر [[آیه 219 سوره بقره|آیه‌ ۲۱۹ سوره بقره]] و [[آیه 91 سوره مائده|آیه‌ ۹۱ سوره مائده]] به آن اشاره دارد.
  
# ‌ضريب سه سهم؛
+
===تعیین نیک و بد کارها و آگاهى از آینده===
  
# حِلْس؛ 4 سهم؛
+
تعیین تکلیف در موارد حیرت، آگاهى از آینده و گذشته و از همه مهم‌تر، دانستن اراده [[خداوند]] در امور، همواره از نگرانى‌هاى بزرگ بشر بوده است.<ref> تاریخ الحضارات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۶۹‌ـ‌۱۷۰؛ تاریخ تمدن، ج‌ ۳، ص‌ ۷۳‌ـ‌۷۴.</ref> [[انسان]] از دیرباز در جستجوى راهى ‌بود تا با تکیه بر آن بتواند از موارد یاد ‌شده آگاه شود و به این منظور در معابد خود، پیشگو (عریف، عرافه) و گذشته‌گو (کاهن، کهانه) داشت.<ref> تاریخ الحضارات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۶۹.</ref> اقوام و ملل گوناگون براى دستیابى به خواسته خود (آگاهى از آینده و تعیین نیک و بدکارى) از ابزار مختلفى چون نگریستن در اجرام آسمانى و دقت در حرکت آن‌ها، پرواز پرندگان، جگر حیوانات، شعله آتش و‌... استفاده مى‌کردند.<ref> تاریخ تمدن، ج‌ ۳، ص‌ ۷۴؛ تاریخ الحضارات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۶۹‌ـ‌۱۷۰؛ تاریخ ادیان، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵۰.</ref> عرب جاهلى نیز براى دانستن اراده خدایان خود (بت‌ها) در امور گوناگون زندگى و دانستن نیک و بد کارها و آگاهى از آینده و گذشته چون [[ازدواج]]، سفر، تجارت، جنگ و صلح، شروع به ‌کار، بهبود یافتن بیمار، بازگشت مسافر و گم‌شده و‌... از ازلام استفاده مى‌کرد.<ref> اخبار مکه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۷‌ـ‌۱۱۸؛ جامع‌البیان، ج‌ ۶، ص‌ ۱۰۱ و ۱۰۴؛ الاصنام، ص‌ ۲۸.</ref>
  
# ‌نافس 5 سهم؛
+
تیرهایى که به این منظور بکار گرفته مى‌شد، سه عدد بود و روى آن‌ها به ‌ترتیب عبارت‌هاى «افعل، لاتفعل، غَفْل» (پوچ) یا «امرنى ربى، نهانى ربى، غفل» یا «لا، نعم، غفل» و «خیر، شر، غفل» نوشته شده بود.<ref>جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶، ص‌ ۱۰۱؛ بلوغ الارب، ج‌ ۳، ص‌ ۶۶‌ـ‌۶۸.</ref> این سه تیر نزد [[کعبه]]، بت‌ها، کاهنان، داوران و خود افراد وجود داشت. اگر کسى مى‌خواست از نیک و بد یا سرانجام کارى آگاه شود، گاه خود به استقسام اقدام مى‌کرد و گاهى و به ‌ویژه در کارهاى مهم نزد کاهن، داور و نزد بت خود مى‌رفتند و با ‌خواندن اورادى از بت مى‌خواستند تا آن‌ها را بکار درست راهنمایى کند و اغلب نزد متولیان بت‌خانه رفته، مبلغى هم بدو مى‌دادند تا مراسم را اجرا کند.<ref> بلوغ الارب، ج‌ ۳، ص‌ ۶۸؛ اخبار مکه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۸؛ جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶، ص‌ ۱۰۳.</ref> این مراسم درون کعبه، نزد بت بزرگ [[هبل]] انجام مى‌شد.<ref>اخبار مکه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۸؛ جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶، ص‌ ۱۰۴.</ref>
  
# مُسْبَل 6 سهم؛
+
مراسم استقسام در این موارد بدین‌گونه بود که متصدى یا خود شخص سه تیر را در ظرفى (ربابه) قرار مى‌داد و رو برمى‌گرداند و آن‌ها را به ‌هم مى‌زد (مى‌چرخاند)؛ سپس یکى را که بر‌مى‌آمد، بیرون مى‌آورد. اگر امر یا نهى بیرون مى‌آمد، به مضمون آن عمل مى‌کردند و اگر تیر پوچ بیرون مى‌آمد، آن را به ظرف بازگردانده، کار را ادامه مى‌دادند تا وضع روشن شود.<ref> المیسر والقداح، ص‌ ۳۳؛ جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶، ص‌ ۱۰۱‌ـ‌۱۰۳؛ احکام‌القرآن، جصاص، ص‌ ۴۴۰.</ref> گاهى اگر نهى ‌مى‌آمد تا یک سال صبر مى‌کردند؛ سپس مراسم را تکرار مى‌کردند.<ref> سیره ابن ‌هشام، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵۲‌ـ‌۱۵۳؛ اخبار مکه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۷‌ـ‌۱۱۸؛ جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶، ص‌ ۱۰۴.</ref> آنان از این عمل به استخاره تعبیر مى‌کردند.<ref> المحبر، ص‌ ۱۹۶؛ المنمّق، ص‌ ۱۶۶.</ref>
  
# معلّى 7‌ سهم كه مجموع آن 28 سهم مى‌شد ضمناً نام تيرها و مقدار سهم آن‌ها را روى تيرها نوشته بودند. اندازه اين ازلام با هم مساوى بود.
+
گویند: سراقة ‌بن مالک در شب [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت پیامبر]] صلى الله علیه و آله، براى دانستن نیک و بد تعقیب آن حضرت به ازلام استقسام کرد.<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ ۶، ص‌ ۴۰؛ لسان‌العرب، ج‌ ۱۱، ص‌ ۱۶۳؛ البدایه والنهایه، ج‌ ۳، ص‌ ۱۴۶.</ref> نیز امیة ‌بن خلف براى شرکت در [[جنگ بدر]] استقسام کرد و نهى آمد؛ ولى او شرکت کرد و کشته شد.<ref> سبل الهدى، ج‌ ۴، ص‌ ۲۱.</ref> امرئ القیس نیز براى انتقام گرفتن از قاتل پدرش نزد بت ذوالخلصه سه بار به ازلام استقسام کرد و هر سه بار نهى آمد. وى تیرها را شکست و بر صورت بت کوبید و گفت: اى ذوالخلصة اگر مثل من خونخواه مى‌بودى، به گزاف از انتقام نهى نمى‌کردى.<ref> صحیح‌البخارى، ج‌ ۵، ص‌ ۱۳۱؛ السیرة‌النبویه، ج‌ ۱، ص‌ ۸۶؛ الاغانى، ج‌ ۹، ص‌ ۱۱۱.</ref> نیز هنگامى که جریر بن ‌عبدالله بجلى از ‌طرف [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله براى ویران کردن بت و بت‌خانه ذوالخلصه رفت، مردى را آن‌جا دید که در حال استقسام به ازلام بود.<ref> صحیح البخارى، ج‌ ۵، ص‌ ۱۳۱.</ref> همچنین [[ابوسفیان]] هنگامى که در [[جنگ حنین]] شرکت داشت، ازلام خود را در تیردان داشت.<ref>تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۶۸.</ref>
  
مراسم ميسر و استقسام به ازلام به ‌طور معمول در شب انجام مى‌شد. آنان پس از تقسيم گوشت و انتخاب سهام، شخصى را كه از طبقه فرو‌دست بود و هيچ وقت گوشت خريدنى نخورده بود و «حُرْضه»اش مى‌ناميدند، مى‌آوردند و پارچه ‌سفيدى در برابر او مى‌گستردند و ازلام را در جعبه مخصوص به خود كه «ربابه» نام داشت، قرار مى‌دادند و آن را روى پارچه سفيد مى‌گذاشتند.
+
===یافتن راه ‌حل مشکل (قرعه)===
  
دورِ دستِ راست حُرضه، پارچه‌اى ضخيم مى‌پيچيدند تا نتواند بالمس تيرها، سهام آن را تشخيص دهد و از اين راه تيرى خاص را برگزيند؛ سپس شخصى كه او را «رقيب» نام داده بودند، پشت سر حُرْضه مى‌ايستاد. حُرضه روى خود را از ازلام برمى‌گرداند و با دست چپ خود، آن‌ها را درون جعبه به هم مى‌زد.
+
به نوشته مورخان درون [[کعبه]] نزد بت [[هبل]] هفت تیر بود که مردم براى تعیین نسب مشکوک، تعیین پرداخت‌کننده [[دیه]] و مشخص کردن قاتل و مواردى مانند آن از آن‌ها استفاده مى‌کردند. انجام مراسم استقسام درون کعبه، بر عهده متصدى مخصوص یا خادم کعبه بود. مردم با مراجعه به او و اهداى ۱۰۰ درهم یا یک شتر به او (بسته به اهمیت کار) تقاضاى حل مشکل از طریق استقسام به ازلام مى‌کردند. حل هر مشکلى تیرهایى ویژه داشت؛ به ‌طور مثال روى تیرهایى که براى تعیین نسب بکار مى‌بردند «منکم، من غیرکم و ملصق = وابسته» و روى تیرهاى تعیین پرداخت کننده دیه «العقل = دیه» و «الغفل = پوچ» نوشته شده ‌بود.
  
هر تيرى كه برمى‌آمد (از جعبه برمى‌جهيد)، با دست راست آن را گرفته، بى ‌آن‌كه بدان نگاه ‌كند، آن را به رقيب كه پشت سر وى ايستاده بود مى‌داد. رقيب نوشته روى آن را مى‌خواند. اگر پوچ بود، آن را به تيردان بازمى‌گرداند و اگر سهام‌دار بود، به همان مقدار از گوشت به صاحب آن مى‌دادند. اين كار ادامه مى‌يافت تا برندگان مشخص شوند و مقدار گوشت باقى مانده از مقدار سهام تيرها كم‌تر شود. گوشت را برندگان مى‌بردند و بهاى آن را بازندگان مى‌پرداختند. برنده به ‌اندازه سهمى كه برگزيده بود، گوشت مى‌برد و بازنده به ‌اندازه سهم خود، بهاى گوشت را مى‌پرداخت.
+
متصدى ازلام تیرها را درون ظرف مخصوص مى‌گذاشت و با خواندن وردهایى، صورت خود را برمى‌گرداند و آن‌ها را درهم مى‌آمیخت.<ref> اخبار مکه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۷‌ـ‌۱۱۸؛ بلوغ الارب، ج‌ ۳، ص‌ ۶۶‌ـ‌۶۷.</ref> اگر «منکم» بیرون مى‌آمد، آن شخص یا طفل رابه مدعى نسبت ملحق مى‌کردند و اگر «من غیرکم» بیرون مى‌آمد، از او دورى مى‌جستند و اگر «ملصق» بیرون مى‌آمد، مجهول النسب باقى مى‌ماند.<ref> بلوغ‌الارب، ص‌ ۶۷.</ref> به روایت دیگرى اگر تیر بیرون آمده «منکم» بود، کودک یا شخص به مدعى نسبت ملحق مى‌شد و اگر «من غیرکم» بود، حلیف (‌=‌هم‌پیمان) به ‌شمار مى‌رفت و اگر «ملصق» بود نه حلیف بود و نه داراى‌ نسب.<ref> اخبار مکه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۸؛ جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶، ص‌ ۱۰۴.</ref>
  
گاهى بازندگانى كه بسيار مى‌باختند با برندگان نزاع مى‌كردند و كار به جنگ مى‌كشيد و خون‌ها ريخته مى‌شد<ref> الميسر والقداح، ص‌ 36؛ المحبر، ص‌ 332‌ـ‌335؛ تاريخ يعقوبى، ج 1، ص‌ 259ـ 261.</ref> كه به نظر مى‌رسد صدر آيه‌ 219 [[سوره بقره]]/2 و آيه‌ 91 [[سوره مائده]]/5 به آن اشاره دارد.
+
این نوع استقسام میان ملت‌هاى پیشین نیز بود. [[قرآن کریم]] در آیه‌ ۴۴ [[سوره آل ‌عمران]]، از اجراى این نوع استقسام میان [[یهود]] و به ‌ویژه بزرگان و روحانیان آنان هنگام اختلاف بر سر کفالت [[حضرت مریم]] علیهاالسلام خبر داده است: {{متن قرآن|«...وَمَا کنتَ لَدَیهِمْ إِذْ یلْقُون أَقْلاَمَهُمْ أَیهُمْ یکفُلُ مَرْیمَ وَمَا کنتَ لَدَیهِمْ إِذْ یخْتَصِمُونَ»}}؛ تو نزد آنان نبودى؛ آنگاه که براى تعیین کفالت مریم، اقلام (ازلام) خود را مى‌انداختند و نزدشان نبودى؛ آنگاه که نزاع مى‌کردند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۲، ص‌ ۷۴۷؛ التفسیر الکبیر، ج‌ ۴، ص‌ ۴۸.</ref>
  
'''''2. تعيين نيك و بد كارها و آگاهى از گذشته و آينده:'''''
+
همچنین این نوع استقسام میان اقوام ساکن در شمال [[عراق]] ([[نینوا]] = موصل) رایج بوده است. خداوند در ماجراى [[حضرت یونس]] و قوم او، این نوع قرعه را یاد ‌کرده است: {{متن قرآن|«وَإِنَّ یونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْک الْمَشْحُونِ * فَسَاهَمَ فَکانَ مِنْ الْمُدْحَضِینَ»}}؛ یونس از فرستادگان بود؛ آنگاه که به ‌سوى کشتى پُر (از جمعیت و بار) گریخت. پس با آن‌ها قرعه انداخت و مغلوب شد (قرعه به نام او درآمد)... . ([[سوره صافات]]، ۱۳۹‌ـ‌۱۴۲)<ref> التحریر‌والتنویر، ج‌ ۲۳، ص‌ ۱۷۳.</ref>
  
تعيين تكليف در موارد حيرت، آگاهى از آينده و گذشته و از همه مهم‌تر، دانستن اراده خداوند در امور، همواره از نگرانى‌هاى بزرگ بشر بوده است.<ref> تاريخ الحضارات، ج‌ ص‌ 169‌ـ‌170؛ تاريخ تمدن، ج‌ ص‌ 73‌ـ‌74.</ref> انسان از ديرباز در جستجوى راهى ‌بود تا با تكيه بر آن بتواند از موارد ياد ‌شده آگاه شود و به اين منظور در معابد خود، پيشگو (عريف، عرافه) و گذشته‌گو (كاهن، كهانه) داشت.<ref> تاريخ الحضارات، ج‌ ص‌ 169.</ref>
+
در [[خصال صدوق]] در روایتى از [[امام باقر]] علیه‌السلام به ‌ترتیب از مساهمه (قرعه به وسیله تیرانداختن) براى [[کفالت|تکفل]] مریم، به آب افکندن یونس نبی و کار [[عبدالمطلب]] در جریان قربانی یک از فرزندانش ([[عبدالله بن عبدالمطلب|عبدالله]]) سخن به ‌میان آمده است.<ref> الخصال، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵۶‌ـ‌۱۵۷؛ من لایحضره الفقیه، ج‌ ۳، ص‌ ۸۹‌ـ‌۹۱.</ref> پیامبر صلى الله علیه و آله براى همراه بردن یکى از همسران خود در جنگ‌ها میان آنان با تیر، قرعه مى‌زد.<ref> التحریروالتنویر، ج‌ ۲۳، ص‌ ۱۷۵؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۱۲.</ref> آن حضرت در تعیین بنده آزاد شده به [[وصیت]] مولا نیز با استفاده از تیر قرعه زده است.<ref> التحریروالتنویر، ج‌ ۲۳، ص‌ ۱۷۵؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۱۲.</ref> [[امیرمؤمنان]] علیه‌السلام نیز آنگاه که از ‌طرف پیامبر صلى الله علیه و آله به [[یمن]] رفته بود، بین دو کودک که پدر و مادر آن‌ها زیر آوار مانده بودند و یکى از آن دو بنده و یکى آزاد بود، قرعه زد و آن را که قرعه به نامش درآمد، [[ارث|میراث]] داد و آن دیگرى را آزاد کرد.<ref> تهذیب الاحکام، ج‌ ۶‌، ص‌ ۲۳۹.</ref>
  
اقوام و ملل گوناگون براى دستيابى به خواسته خود (آگاهى از آينده و تعيين نيك و بدكارى) از ابزار مختلفى چون نگريستن در اجرام آسمانى و دقت در حركت آن‌ها، پرواز پرندگان، جگر حيوانات، شعله آتش و‌... استفاده مى‌كردند.<ref> تاريخ تمدن، ج‌ ص‌ 74؛ تاريخ الحضارات، ج‌ 1، ص‌ 169‌ـ‌170؛ تاريخ اديان، ج‌ 1، ص‌ 150.</ref>
+
در برخى روایات و منابع تاریخى آمده است که عبدالمطلب استقسام به ازلام و نوشیدن [[شراب خواری|شراب]] را منع کرده بود.<ref> من لایحضره الفقیه، ج ‌۴، ص‌ ۳۶۵؛ الخصال، ج‌ ۱، ص‌ ۳۱۳؛ المنمق، ص‌ ۴۲۲.</ref> بنا به نقل منابع دیگر، خود او براى تعیین قربانى، بین پسرش [[عبدالله بن عبدالمطلب|عبدالله]] و شتران، به ازلام استقسام کرد.<ref>الخصال، ص‌ ۵۶‌ـ‌۵۷ و ۱۵۷.</ref> هر چند به ظاهر این دو متعارض است، باید دانست که آن گرامى، استقسام به ‌معناى میسر را نهى کرده بود و آن‌چه خود انجام داد، استقسام به ‌معناى قرعه بود؛ بنابراین، میان آن دو تعارضى نیست.
  
بسيارى از آنان از ‌جمله روميان،<ref> تاريخ تمدن، ج‌ 3، ص‌ 74؛ تاريخ جامع اديان، ص‌ 98.</ref> يونانيان و اهالى ژاپن<ref> تاريخ تمدن، ج‌ 2، ص‌ 198؛ تاريخ اديان، ج‌ 1، ص‌ 133‌ـ‌134 و 150.</ref> و‌... در كارهاى مهم خود چون جنگ، صلح، سفر، بناى شهر و‌... با رفتن به معابد و اماكن مقدس خود و با تقديم هدايا و نذرهاى گرانبها و با استمداد از كاهنان و متوليان معابد و بت‌خانه‌ها درصدد دانستن اراده خدايان خود برمى‌آمدند.
+
==ازلام در تفاسیر==
  
عرب جاهلى نيز براى دانستن اراده خدايان خود (بت‌ها) در امور گوناگون زندگى و دانستن نيك و بد كارها و آگاهى از آينده و گذشته چون ازدواج، سفر، تجارت، جنگ و صلح، شروع به ‌كار، بهبود يافتن بيمار، بازگشت مسافر و گم‌شده و‌... از ازلام استفاده مى‌كرد.<ref> اخبار [[مكه]]، ج‌ 1، ص‌ 117‌ـ‌118؛ جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 101 و 104؛ الاصنام، ص‌ 28.</ref>
+
در دو آیه از [[سوره مائده]] از ازلام یاد ‌شده است؛ نخستین بار آیه‌ ۳ [[سوره مائده]] است که طى آن خداوند پس از [[حرام]] دانستن چندین خوراکى، از حرمت استقسام به ازلام یاد ‌کرده و همه این امور را [[فسق]] دانسته است: {{متن قرآن|«حُرِّمَتْ عَلَیکمُ الْمَیتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَکیتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِکمْ فِسْقٌ...»}}. در آیه‌ ۹۰ همین سوره ازلام (و ‌نه استقسام به آن) در کنار خمر و میسر و انصاب، [[رجس]] و کارى [[شیطان|شیطانى]] شناخته شده است: {{متن قرآن|«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ»}}.
  
تيرهايى كه به اين منظور بكار گرفته مى‌شد، سه عدد بود و روى آن‌ها به ‌ترتيب عبارت‌هاى «افعل، لاتفعل، غَفْل» (پوچ) يا «امرنى ربى، نهانى ربى، غفل» يا «لا، نعم، غفل» و «خير، شر، غفل» نوشته شده بود.(20)
+
ازلام مطرح شده در این آیات از جهاتى متفاوتند؛ در آیه‌ نخست، کاربرد ازلام مطرح شده؛ در ‌حالى ‌که در آیه دوم رجس بودن و لزوم اجتناب بر خود ازلام بار شده است و دیگر آن که در آیه دوم، ازلام در کنار میسر طرح شده که خود یکى از کاربردهاى ازلام است. با توجه به ‌کاربردهاى متعدد ازلام در عصر [[جاهلیت|جاهلى]]، این ابهام وجود دارد که ازلام طرح شده در این آیات شامل کدام یک از کاربردهاى رایج است و در این زمینه چه شواهدى وجود دارد؟
  
اين سه تير نزد كعبه، بت‌ها، كاهنان، داوران و خود افراد وجود داشت. اگر كسى مى‌خواست از نيك و بد يا سرانجام كارى آگاه شود، گاه خود به استقسام اقدام مى‌كرد و گاهى و به ‌ويژه در كارهاى مهم نزد كاهن، داور و نزد بت خود مى‌رفتند و با ‌خواندن اورادى از بت مى‌خواستند تا آن‌ها را بكار درست راهنمايى كند و اغلب نزد متوليان بت‌خانه رفته، مبلغى هم بدو مى‌دادند تا مراسم را اجرا كند.<ref> بلوغ الارب، ج‌ ص‌ 68؛ اخبار مكه، ج‌ ص‌ 118؛ جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ ص‌ 103.</ref> اين مراسم درون كعبه، نزد بت بزرگ هبل انجام مى‌شد.(22)
+
آراى مفسران درباره مفهوم ازلام در آیات مورد نظر را مى‌توان به چند دسته تقسیم کرد. ابن ‌عطیه اندلسى<ref> المحرر الوجیز، ج‌ ۵، ص‌ ۲۷.</ref> و بقاعى<ref> تفسیر بقاعى، ج‌ ۶، ص‌ ۳۹۱.</ref> مفهوم ازلام را مطلق گرفته و حرمت را شامل هر سه نوع کاربرد آن دانسته‌اند. قرطبى،<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ ۶، ص‌ ۴۰.</ref> سمرقندى<ref> بحرالعلوم، ج‌ ۱، ص‌ ۴۱۵.</ref> و [[علامه ‌طباطبایى]]<ref> المیزان، ج‌ ۵، ص‌ ۱۶۶؛ ج‌ ۶، ص‌ ۱۱۸.</ref> ازلام طرح شده در قرآن را میسر مى‌دانند. برخى از مفسران چون نسفى<ref> تفسیر نسفى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۷۰.</ref> و [[زمخشرى]]<ref> الکشاف، ج‌ ۱، ص‌ ۶۰۴.</ref> از بین دو احتمال تعیین خیر یا شرّ ‌بودن کار یا میسر، احتمال اول را ترجیح داده‌اند. دیگر تفاسیر [[شیعه]]<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص ۲۴۴؛ التبیان، ج‌ ۳، ص‌ ۴۳۳؛ روض الجنان، ج‌ ۶، ص‌ ۲۴۱.</ref> و [[اهل سنت|سنى]]<ref> جامع‌البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۱۱۰؛ تفسیر ماوردى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۱‌ـ‌۱۲؛ تفسیر بغوى، ج‌ ۲، ص‌ ۷.</ref> عموماً استقسام به ازلام را کاربرد نوع اول دانسته‌اند که بر ازلام آن «إفعل» و «لاتفعل» نوشته شده بود. این عده از تفاسیر به تناسب موضوع، اقوالى را نیز در این زمینه نقل ‌کرده‌اند.
  
مراسم استقسام در اين موارد بدين‌گونه بود كه متصدى يا خود شخص سه تير را در ظرفى (ربابه) قرار مى‌داد و رو برمى‌گرداند و آن‌ها را به ‌هم مى‌زد (مى‌چرخاند)؛ سپس يكى را كه بر‌مى‌آمد، بيرون مى‌آورد. اگر امر يا نهى بيرون مى‌آمد، به مضمون آن عمل مى‌كردند و اگر تير پوچ بيرون مى‌آمد، آن را به ظرف بازگردانده، كار را ادامه مى‌دادند تا وضع روشن شود.<ref> الميسر والقداح، ص‌ 33؛ جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ ص‌ 101‌ـ‌103؛ احكام‌القرآن، جصاص، ص‌ 440.</ref>
+
از آن جا که ازلام کاربردهاى متعددى داشته نمى‌توان بدون شواهد کافى از واژه ازلام در [[قرآن]] به مفهوم خاصى دست یافت. غالب مفسران هر چند ذیل آیات، اقوال متعددى را درباره مفهوم ازلام نقل کرده‌اند؛ اما از ارائه قراین لازم براى استنباط هر یک از کاربردهاى ازلام در آیات مورد نظر خوددارى کرده‌اند. تنها برخى مفسران چون [[فخر رازى]]<ref> التفسیر الکبیر، ج‌ ۱۱، ص‌ ۱۳۵.</ref> و نیشابورى<ref> غرائب القرآن، ج ‌۲، ص‌ ۵۴۶.</ref> به این گزارش اکتفا کرده‌اند که بسیارى از لغویان ازلام را در آیات مورد، نظر برد و باخت گوشت شتر دانسته‌اند؛ اما جمهور مفسران آن را وسیله‌اى براى شناخت خیر و شر امور آینده دانسته‌اند.
  
گاهى اگر نهى ‌مى‌آمد تا يك سال صبر مى‌كردند؛ سپس مراسم را تكرار مى‌كردند.<ref> سيره ابن ‌هشام، ج‌ 1، ص‌ 152‌ـ‌153؛ اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 117‌ـ‌118؛ جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 104.</ref> آنان از اين عمل به استخاره تعبير مى‌كردند.<ref> المحبر، ص‌ 196؛ المنمّق، ص‌ 166.</ref> گويند: سراقة ‌بن مالك در شب هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، براى دانستن نيك و بد تعقيب آن حضرت به ازلام استقسام كرد.<ref> تفسير قرطبى، ج‌ 6، ص‌ 40؛ لسان‌العرب، ج‌ 11، ص‌ 163؛ البدايه والنهايه، ج‌ ص‌ 146.</ref>
+
نکته دیگر آن که آنان ازلام ذکر شده در هر ‌دو آیه را مترادف دانسته‌اند و در [[تفسیر]] آیه‌ ۹۱ [[سوره مائده]]، تعریف ازلام را به همان تعریف ارائه شده در آیه‌ ۳ سوره مائده ارجاع داده‌اند. [[علامه طباطبایى]] که ازلام را به ‌معناى میسر دانسته، در هر آیه به ارائه شواهد و قراین مورد نیاز اشاره کرده است. وى [[سیاق آیات|سیاق]] آیه‌ ۳ سوره مائده را در مورد خوردنى‌هاى حرام دانسته و از آن به عنوان قرینه‌اى براى تفسیر ازلام به ‌معناى یاد‌شده میسر استفاده کرده است.<ref> المیزان، ج‌ ۵، ص‌ ۱۶۶.</ref> و در آیه ۹۲ سوره مائده چون متن را فاقد هر گونه قرینه یافته از روایات [[اهل بیت]] در تفسیر آیه کمک گرفته است.<ref> المیزان، ج‌ ۶، ص‌ ۱۱۸.</ref>
  
نيز امية ‌بن خلف براى شركت در [[جنگ بدر]] استقسام كرد و نهى آمد؛ ولى او شركت كرد و كشته شد.<ref> سبل الهدى، ج‌ 4، ص‌ 21.</ref> امرئ القيس نيز براى انتقام گرفتن از قاتل پدرش نزد بت ذوالخلصه سه بار به ازلام استقسام كرد و هر سه بار نهى آمد. وى تيرها را شكست و بر صورت بت كوبيد و گفت: اى ذوالخلصة اگر مثل من خونخواه مى‌بودى، به گزاف از انتقام نهى نمى‌كردى.<ref> صحيح‌البخارى، ج‌ 5، ص‌ 131؛ السيرة‌النبويه، ج‌ 1، ص‌ 86؛ الاغانى، ج‌ ص‌ 111.</ref>
+
در تحلیل علت گرایش جمهور مفسران به ‌معناى دوم ازلام مى‌توان به ‌کار برد فراوان ازلام در معناى مورد نظر اشاره کرد. کنار هم قرار گرفتن واژه میسر و ازلام در آیه ‌۹۲ [[سوره مائده]] هم مى‌تواند بدان معنا باشد که این‌جا ازلام به مفهوم میسر نیست؛ مگر آن ‌که عطف را عطف تفسیرى بدانیم. چنان ‌که ابن ‌کثیر هم با طرح همین دلیل، در یکى از نقل قول‌هاى مجاهد که ازلام را به میسر تفسیر کرده تردید کرده است.<ref> تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۲، ص‌ ۱۳.</ref>
  
نيز هنگامى كه جرير بن ‌عبدالله بجلى از ‌طرف پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى ويران كردن بت و بت‌خانه ذوالخلصه رفت، مردى را آن‌جا ديد كه در حال استقسام به ازلام بود.<ref> صحيح البخارى، ج‌ ص‌ 131.</ref> همچنين ابوسفيان هنگامى كه در جنگ حنين شركت داشت، ازلام خود را در تيردان داشت.(30)
+
برخى معتقدند که خداوند در این آیه در پى تحریم ازلام و انصاب نبوده؛ چون انصاب (قربانى بت‌ها) و ازلام (استقسام از هبل و‌...) از مناسک آیین [[بت پرستی|بت‌پرستى]] است؛ در ‌حالى ‌که آیه [[سوره های مکی و مدنی|مدنى]] است و خطاب به مؤمنان در [[مدینه]] است؛ از نظر ایشان این آیه بیانگر تحریم خمر و میسر بوده که هنوز در میان مسلمانان رواج داشت و براى آن‌که این دو را نیز از سنن جاهلى و مشرکانه بخواند در کنار انصاب و ازلام از آن‌ها یاد ‌کرده است.<ref> غرائب القرآن، ج‌ ۲، ص‌ ۵۴۶.</ref> از مدنى بودن هر دو آیه مى‌توان نتیجه گرفت که ازلام در این دو آیه نمى‌توانسته خارج از مفهوم میسر (برد و باخت گوشت) باشد؛ زیرا کاربردهاى دیگر ازلام با مفهوم [[توحید]] در میان مؤمنان سازگارى نداشت.
  
'''''3. يافتن راه ‌حل مشكل(قرعه):'''''
+
«کهانت به تیر» نزد اعراب پیش از اسلام پیوند مستحکمی با باورهای دینی آنان داشت و از همین‌رو این مراسم غالباً با چهره‌ای دینی و در معابد خدایان صورت می‌گرفت. در حقیقت، استقسام به ازلام در معبد هریک از بتان، به منزلۀ فرمان و یاری جستن از آنها در یافتن مصلحت بود و همین تلقیِ [[شرک]] آلود از عمل استقسام بود که موجب شد تا [[قرآن کریم]] به نهی از آن پردازد و این نکته‌ای است که عالمان و مفسران اسلامی از دیرزمان بدان توجه کرده‌اند، چنانکه ابن قتیبه ضمن اشاره به شباهت بسیار میان استقسام و قرعه، فرق عمده میان آنها را در این دانسته که استقسام عرب برخلاف قرعه، در برابر بتان صورت می‌گرفته، و تفکر شرک‌آلود دینی در پس آن نهفته بوده است.<ref>ابن قتیبه، المیسر، ص۴۱.</ref>
 
+
==پانویس==
به نوشته مورخان درون كعبه نزد بت هبل هفت تير بود كه مردم براى تعيين نسب مشكوك، تعيين پرداخت‌كننده ديه و مشخص كردن قاتل و مواردى مانند آن از آن‌ها استفاده مى‌كردند. انجام مراسم استقسام درون كعبه، بر عهده متصدى مخصوص يا خادم كعبه بود. مردم با مراجعه به او و اهداى 100 درهم يا يك شتر به او (بسته به اهميت كار) تقاضاى حل مشكل از طريق استقسام به ازلام مى‌كردند. حل هر مشكلى تيرهايى ويژه داشت؛ به ‌طور مثال روى تيرهايى كه براى تعيين نسب بكار مى‌بردند «منكم، من غيركم و ملصق = وابسته» و روى تيرهاى تعيين پرداخت كننده ديه «العقل = ديه» و «الغفل = پوچ» نوشته شده ‌بود.
 
 
 
متصدى ازلام تيرها را درون ظرف مخصوص مى‌گذاشت و با خواندن وردهايى، صورت خود را برمى‌گرداند و آن‌ها را درهم مى‌آميخت.<ref> اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 117‌ـ‌118؛ بلوغ الارب، ج‌ 3، ص‌ 66‌ـ‌67.</ref> اگر «منكم» بيرون مى‌آمد، آن شخص يا طفل رابه مدعى نسبت ملحق مى‌كردند و اگر «من غيركم» بيرون مى‌آمد، از او دورى مى‌جستند و اگر «ملصق» بيرون مى‌آمد، مجهول النسب باقى مى‌ماند.<ref> بلوغ‌الارب، ص‌ 67.</ref> به روايت ديگرى اگر تير بيرون آمده «منكم» بود، كودك يا شخص به مدعى نسبت ملحق مى‌شد و اگر «من غيركم» بود، حليف (‌=‌هم‌پيمان) به ‌شمار مى‌رفت و اگر «ملصق» بود نه حليف بود و نه داراى‌ نسب.<ref> اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 118؛ جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 104.</ref>
 
 
 
اين نوع استقسام ميان ملت‌هاى پيشين نيز بود. قرآن كريم در آيه‌ 44 [[سوره آل ‌عمران]]/3، از اجراى اين نوع استقسام ميان يهود و به ‌ويژه بزرگان و روحانيان آنان هنگام اختلاف بر سر كفالت [[حضرت مريم]] علیه‌السلام خبر داده است: «...و ‌ما كُنتَ لَدَيهِم اِذ يُلقونَ اَقلمَهُم اَيُّهُم يَكفُلُ مَريَمَ وما كُنتَ لَدَيهِم اِذ يَختَصِمون؛ تو نزد آنان نبودى؛ آنگاه كه براى تعيين كفالت مريم، اقلام (ازلام) خود را مى‌انداختند و نزدشان نبودى؛ آنگاه كه نزاع مى‌كردند».<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 2، ص‌ 747؛ التفسير الكبير، ج‌ 4، ص‌ 48.</ref>
 
 
 
همچنين اين نوع استقسام ميان اقوام ساكن در شمال عراق (نينوا = موصل) رايج بوده است. خداوند در ماجراى يونس و قوم او، اين نوع قرعه را ياد ‌كرده است: «و ‌اِنَّ يونُسَ لَمِنَ المُرسَلين × اِذ اَبَقَ اِلَى الفُلكِ المَشحون ×‌ فَساهَمَ فَكانَ مِنَ المُدحَضين × فَالتَقَمَهُ الحوتُ و هُوَ مُليم؛ يونس از فرستادگان بود؛ آنگاه كه به ‌سوى كشتى پُر (از جمعيت و بار) گريخت. پس با آن‌ها قرعه انداخت و مغلوب شد (=قرعه به نام او درآمد)؛ پس ماهى او را بلعيد و او در خور نكوهش بود». ([[سوره صافات]]/37،139‌ـ‌142)<ref> التحرير‌والتنوير، ج‌ 23، ص‌ 173.</ref>
 
 
 
در خصال صدوق در روايتى از [[امام باقر]] عليه‌السلام به ‌ترتيب از مساهمه (قرعه به وسيله تير انداختن) براى تكفل مريم به آب افكندن يونس و كار عبدالمطلب سخن به ‌ميان آمده است.<ref> الخصال، ج‌ 1، ص‌ 156‌ـ‌157؛ من لايحضره الفقيه، ج‌ 3، ص‌ 89‌ـ‌91.</ref>
 
 
 
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى همراه بردن يكى از همسران خود در جنگ‌ها ميان آنان با تير، قرعه مى‌زد.<ref> التحريروالتنوير، ج‌ 23، ص‌ 175؛ تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 112.</ref> حضرت در تعيين بنده آزاد شده به وصيت مولا نيز با استفاده از تير قرعه زده است.<ref> التحريروالتنوير، ج‌ 23، ص‌ 175؛ تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 112.</ref> اميرمؤمنان عليه‌السلام نيز آنگاه كه از ‌طرف پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به يمن رفته بود، بين دو كودك كه پدر و مادر آن‌ها زير آوار مانده بودند و يكى از آن دو بنده و يكى آزاد بود، قرعه زد و آن را كه قرعه به نامش درآمد، ميراث داد و آن ديگرى را آزاد كرد.<ref> تهذيب الاحكام، ج‌ 6‌، ص‌ 239.</ref>
 
 
 
در برخى روايات و منابع تاريخى آمده است كه عبدالمطلب استقسام به ازلام و نوشيدن شراب را منع كرده بود.<ref> من لايحضره الفقيه، ج ‌4، ص‌ 365؛ الخصال، ج‌ 1، ص‌ 313؛ المنمق، ص‌ 422.</ref> بنا به نقل منابع ديگر خود او براى تعيين قربانى، بين پسرش عبدالله و شتران به ازلام استقسام كرد.(41) هر چند به ظاهر اين دو متعارض است، بايد دانست كه آن گرامى، استقسام به ‌معناى ميسر را نهى كرده بود و آن‌چه خود انجام داد، استقسام به ‌معناى قرعه بود؛ بنابراين، ميان آن دو تعارضى نيست.
 
 
 
'''ازلام در تفاسير:'''
 
 
 
در دو آيه از [[سوره مائده]]/5 از ازلام ياد ‌شده است؛ نخستين بار آيه‌ 3 [[سوره مائده]]/5 است كه طى آن خداوند پس از حرام دانستن چندين خوراكى از حرمت استقسام به ازلام ياد ‌كرده و همه اين امور را فسق دانسته است: «حُرِّمَت عَلَيكُمُ المَيتَةُ والدَّمُ ولَحمُ الخِنزيرِ وما اُهِلَّ لِغَيرِ اللّهِ بِهِ والمُنخَنِقَةُ والمَوقوذَةُ والمُتَرَدِّيَةُ والنَّطيحَةُ وما اَكَلَ السَّبُعُ اِلاّ ما ذَكَّيتُم وما ذُبِحَ عَلَى‌النُّصُبِ واَن تَستَقسِموا بِالاَزلمِ ذلِكُم فِسقٌ‌...». در آيه‌ 90 همين سوره ازلام (و ‌نه استقسام به آن) در كنار خمر و ميسر و انصاب رجس و كارى شيطانى شناخته شده است: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِنَّمَا الخَمرُ والمَيسِرُ والاَنصابُ والاَزلمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّيطنِ فَاجتَنِبوهُ لَعَلَّكُم تُفلِحون».
 
 
 
ازلام مطرح شده در اين آيات از جهاتى متفاوتند؛ در آيه‌نخست كاربرد ازلام مطرح شده؛ در ‌حالى ‌كه در آيه دوم رجس بودن و لزوم اجتناب بر خود ازلام بار شده است و ديگر آن كه در آيه دوم ازلام در كنار ميسر طرح شده كه خود يكى از كاربردهاى ازلام است. با توجه به ‌كاربردهاى متعدد ازلام در عصر جاهلى اين ابهام وجود دارد كه ازلام طرح شده در اين آيات شامل كدام يك از كاربردهاى رايج است و در اين زمينه چه شواهدى وجود دارد.
 
 
 
آراى مفسران درباره مفهوم ازلام در آيات مورد نظر را مى‌توان به چند دسته تقسيم كرد. ابن ‌عطيه اندلسى<ref> المحرر الوجيز، ج‌ 5، ص‌ 27.</ref> و بقاعى<ref> تفسير بقاعى، ج‌ 6، ص‌ 391.</ref> مفهوم ازلام را مطلق گرفته و حرمت را شامل هر سه نوع كاربرد آن دانسته‌اند. قرطبى،<ref> تفسير قرطبى، ج‌ 6، ص‌ 40.</ref> سمرقندى<ref> بحرالعلوم، ج‌ 1، ص‌ 415.</ref> و علامه ‌طباطبايى<ref> الميزان، ج‌ 5، ص‌ 166؛ ج‌ 6، ص‌ 118.</ref> ازلام طرح شده در قرآن را ميسر مى‌دانند. برخى از مفسران چون نسفى<ref> تفسير نسفى، ج‌ 1، ص‌ 270.</ref> و زمخشرى<ref> الكشاف، ج‌ 1، ص‌ 604.</ref> از بين دو احتمال تعيين خير يا شر ‌بودن كار يا ميسر احتمال اول را ترجيح داده‌اند.
 
 
 
تفاسيرى چون البحرالمحيط،<ref> بحرالمحيط، ج‌ 4، ص‌ 172.</ref> و زادالمسير،<ref> زاد المسير، ج‌ 2، ص‌ 284‌ـ‌285.</ref> آراى متعددى را درباره مفهوم ازلام نقل كرده‌اند؛ اما خود در اين‌باره نظرى نداده‌اند. ديگر تفاسير [[شيعه]]<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 3، ص 244؛ التبيان، ج‌ 3، ص‌ 433؛ روض الجنان، ج‌ 6، ص‌ 241.</ref> و سنى<ref> جامع‌البيان، ج‌ 4، ص‌ 110؛ تفسير ماوردى، ج‌ 2، ص‌ 11‌ـ‌12؛ تفسير بغوى، ج‌ 2، ص‌ 7.</ref> عموماً استقسام به ازلام را كاربرد نوع اول دانسته‌اند كه بر ازلام آن «إِفعل» و «لاتفعل» نوشته شده بود. اين عده از تفاسير به تناسب موضوع اقوالى را نيز در اين زمينه نقل ‌كرده‌اند.
 
 
 
از آن جا كه ازلام كاربردهاى متعددى داشته نمى‌توان بدون شواهد كافى از واژه ازلام در [[قرآن]] به مفهوم خاصى دست يافت. غالب مفسران هر چند ذيل آيات، اقوال متعددى را درباره مفهوم ازلام نقل كرده‌اند؛ اما از ارائه قراين لازم براى استنباط هر يك از كاربردهاى ازلام در آيات مورد نظر خوددارى كرده‌اند. تنها برخى مفسران چون فخر رازى<ref> التفسير الكبير، ج‌ 11، ص‌ 135.</ref> و نيشابورى<ref> غرائب القرآن، ج ‌2، ص‌ 546.</ref> به اين گزارش اكتفا كرده‌اند كه بسيارى از لغويان ازلام را در آيات مورد نظر برد و باخت گوشت شتر دانسته‌اند؛ اما جمهور مفسران آن را وسيله‌اى براى شناخت خير و شر امور آينده دانسته‌اند.
 
 
 
نكته ديگر آن كه آنان ازلام ذكر شده در هر ‌دو آيه را مترادف دانسته‌اند و در تفسير آيه‌ 91 [[سوره مائده]]/5، تعريف ازلام را به همان تعريف ارائه شده در آيه‌ 3 سوره مائده/5 ارجاع داده‌اند. [[علامه طباطبايى]] كه ازلام را به ‌معناى ميسر دانسته، در هر آيه به ارائه شواهد و قراين مورد نياز اشاره كرده است. وى سياق آيه‌ 3 سوره مائده/5 را در مورد خوردنى‌هاى حرام دانسته و از آن به عنوان قرينه‌اى براى تفسير ازلام به ‌معناى ياد‌شده ميسر استفاده كرده است.<ref> الميزان، ج‌ 5، ص‌ 166.</ref> و در آيه 92 سوره مائده/5 چون متن را فاقد هر گونه قرينه يافته از روايات اهل بيت در تفسير آيه كمك گرفته است.<ref> الميزان، ج‌ 6، ص‌ 118.</ref>
 
 
 
در تحليل علت گرايش جمهور مفسران به ‌معناى دوم ازلام مى‌توان به ‌كار برد فراوان ازلام در معناى مورد نظر اشاره كرد. كنار هم قرار گرفتن واژه ميسر و ازلام در آيه ‌92 [[سوره مائده]]/5 هم مى‌تواند بدان معنا باشد كه اين‌جا ازلام به مفهوم ميسر نيست؛ مگر آن ‌كه عطف را عطف تفسيرى بدانيم. چنان ‌كه ابن ‌كثير هم با طرح همين دليل، در يكى از نقل قول‌هاى مجاهد كه ازلام را به ميسر تفسير كرده ترديد كرده است.<ref> تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 2، ص‌ 13.</ref>
 
 
 
برخى معتقدند كه خداوند در اين آيه در پى تحريم ازلام و انصاب نبوده؛ چون انصاب (قربانى بت‌ها) و ازلام (استقسام از هبل و‌...) از مناسك آيين بت‌پرستى است؛ در ‌حالى ‌كه آيه مدنى است و خطاب به مؤمنان در [[مدينه]] است؛ از نظر ايشان اين آيه بيانگر تحريم خمر و ميسر بوده كه هنوز در ميان مسلمانان رواج داشت و براى آن‌كه اين دو را نيز از سنن جاهلى و مشركانه بخواند در كنار انصاب و ازلام از آن‌ها ياد ‌كرده است.<ref> غرائب القرآن، ج‌ 2، ص‌ 546.</ref>
 
 
 
از مدنى بودن هر دو آيه مى‌توان نتيجه گرفت كه ازلام در اين دو آيه نمى‌توانسته خارج از مفهوم ميسر (برد و باخت گوشت) باشد؛ زيرا كاربردهاى ديگر ازلام با مفهوم توحيد در ميان مؤمنان سازگارى نداشت.
 
 
 
برخى از اهل سنت از ازلام موجود در آيه دو ‌نكته استفاده كرده‌اند؛ برخى ازلام را در اين آيات، ميسر و قمار تعريف كرده‌اند و در حرمت آن به آيات مورد نظر استناد كرده‌اند.<ref> المجموع، ج‌ 20، ص‌ 117.</ref> (=>‌‌قمار) و برخى ديگر استخاره با قرآن و تسبيح را مشمول مفهوم ازلام گرفته و آن را بدعت و حرام دانسته‌اند.<ref> المنار، ج‌ 6، ص‌ 150.</ref>(=> ‌استخاره)
 
 
 
==پانویس ==
 
 
<references />
 
<references />
(20)‌. جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 101؛ بلوغ الارب، ج‌ 3، ص‌ 66‌ـ‌68.
+
==منابع==
 
+
* [[دائرة المعارف قرآن کریم|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، محمد الله‌اکبری؛ ج۲، ص۵۹۷-۶۰۵.
 
+
* [https://www.cgie.org.ir/fa/article/229937/%D8%A7%D8%B2%D9%84%D8%A7%D9%85 "ازلام"، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی].
(22)‌. اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 118؛ جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 104.
 
 
 
 
 
(30)‌. تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 168.
 
 
 
 
 
(41)‌. الخصال، ص‌ 56‌ـ‌57 و 157.
 
 
 
 
 
===منابع===
 
 
 
محمد الله‌اكبری؛ دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 597-605
 
  
 
[[رده: واژگان قرآنی]]
 
[[رده: واژگان قرآنی]]
 +
[[رده:دوران جاهلیت]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۲۹

«اَزلام» از واژگان قرآنی، به معنای تیرهاى ‌تراشیده هم‌اندازه و بدون پَر و پیکان است که عرب جاهلى از آن‌ها در قمار، قرعه، آگاهى از آینده و تعیین نیک و بد کارها استفاده مى‌کردند. این عمل آنان که داوری خواستن از بتها و خدایان دروغین بود، در قرآن کریم تحریم گردیده، و در کنار شراب‌خواری و قمار، عملی پلید و شیطانی دانسته شده است.

واژه‌شناسی

زَلَمْ و زُلَمْ (جمع: ازلام)، در لغت به شىء باریک و بلندى که تراشیده و صاف و مستقیم شده، گفته مى‌شود. یکى از مصادیق بارز زلم، قِدْح (جمع: اقداح و قداح)، چوبى است که به ‌اندازه تیر، بریده و تراشیده شده و آماده پیکان و پَرنهادن است.[۱] نیز بدست و پاى گاو یا هر حیوان شبیه به آن، زَلَمْ و ازلام گویند.[۲]

در زبان عرب، چوبى را که به‌ اندازه تیر از درخت جدا کرده و شاخ و برگ آن را بریده و کجى آن را راست کرده و آماده پر و پیکان نهادن کرده باشند، «قِدْح» و زَلَم نامند.[۳] قلم (جمع: اقلام)[۴] و سَهم (جمع: سِهام، أَسْهُمْ و سُهمان) نیز بر این تیرها اطلاق مى‌شود؛ هر چند سهم به تیر کامل داراى پر و پیکان هم گفته مى‌شود.[۵]

«ازلام» در اصطلاح، تیرهاى هم‌اندازه نشان‌دار و نوشته‌دارى را گویند که عرب جاهلى از آن‌ها در قمار، قرعه، آگاهى از آینده و تعیین نیک و بد کارها استفاده مى‌کرد.[۶] مجاهد و سعید ‌بن جبیر، افزون بر این معنا، ازلام را سنگ‌هاى کوچک و سفید نشان دارى دانسته‌اند که در قمار بکار مى‌رفته است. مجاهد در قول دیگرى، ازلام را مطلق ابزار قمار دانسته که نزد عرب تیر (سهام) و نزد ایرانیان و رومیان نرد و شطرنج (کعاب) بوده است.[۷] به نظر برخى نیز ازلام به ‌معناى مطلق ابزار قمار است که نزد قومى تیر و نزد ملتى سنگ و نزد دیگران قراطیس شمرده ‌مى‌شود.[۸]

قرآن کریم در آیات ۱۴۱ سوره صافات از «سهام»، ۴۴ سوره آل ‌عمران از «اقلام»، ۹۰ سوره مائده از «ازلام» و در ۳ سوره مائده از «استقسام به ازلام» سخن گفته و در دو مورد اخیر از آن نهى کرده است. آنچه نهى بدان تعلق گرفته، چگونگى استفاده از ازلام و نوعى از «استقسام» به آن است.

استقسام به ازلام

واژه‌شناسان، «استقسام» را در لغت به ‌معناى تمایل به انجام یکى از دو کار یا انتخاب یکى از دو چیز،[۹] طلب تعیین سهم خود از سهام دیگران[۱۰] و کوشش و جستجو براى دانستن مقدار سهم خود از سهام دیگران[۱۱] دانسته‌اند. عرب جاهلى به سه منظور، به ازلام استقسام مى‌کرد:[۱۲]

تعیین برنده و بازنده (مَیْسِر)

نوعى از استقسام به ازلام نزد عرب جاهلى معمول بود که از آن به «مَیْسِر» هم تعبیر کرده‌اند. عرب جاهلى در سال‌هاى قحطى شترانى را کشته و گوشت آن‌ها را میان مستمندان توزیع مى‌کردند و پرداخت بهاى شتران با اجراى عملیاتى مشتمل بر برد و باخت (مَیْسِر) بر عهده بازندگان بود.

پیدایش میسر به جهت قسمت‌هاى اضافى گوشت بود. یکى از افتخارات عرب جاهلى شرکت او در میسر بود و اگر ثروتمندى در میسر شرکت نمى‌کرد، او را نکوهش کرده و «بَرَمْ» مى‌نامیدند. به ‌ظاهر، ذیل آیه‌ ۲۱۹ سوره بقره «...وَیسْأَلُونَک مَاذَا ینْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ...»، به انفاق قسمت‌هاى اضافى گوشت اشاره دارد. در اشعار فراوانى، استقسام به ازلام در معناى میسر آمده است یا أیسار مدح شده‌اند و الفاظ و اصطلاحات فراوانى براى اعمال آن وضع شده است.

در مراسم میسر، از ۱۰ عدد تیر استفاده مى‌شد که سه عدد آن به نام سفیح، منیح، مضعف پوچ بود و ۷ عدد دیگر هر یک به تناسب سهم خود نامى خاص داشت: فَذْ یک سهم؛ توأم دو سهم؛‌ ضریب سه سهم؛ حِلْس ۴ سهم؛‌ نافس ۵ سهم؛ مُسْبَل ۶ سهم؛ معلّى ۷‌ سهم؛ که مجموع آن ۲۸ سهم مى‌شد. ضمناً نام تیرها و مقدار سهم آن‌ها را روى تیرها نوشته بودند. اندازه این ازلام با هم مساوى بود.

مراسم میسر و استقسام به ازلام به ‌طور معمول در شب انجام مى‌شد. آنان پس از تقسیم گوشت و انتخاب سهام، شخصى را که از طبقه فرو‌دست بود و هیچ وقت گوشت خریدنى نخورده بود و «حُرْضه»اش مى‌نامیدند، مى‌آوردند و پارچه ‌سفیدى در برابر او مى‌گستردند و ازلام را در جعبه مخصوص به خود که «ربابه» نام داشت، قرار مى‌دادند و آن را روى پارچه سفید مى‌گذاشتند.

دورِ دستِ راست حُرضه، پارچه‌اى ضخیم مى‌پیچیدند تا نتواند با لمس تیرها، سهام آن را تشخیص دهد و از این راه تیرى خاص را برگزیند؛ سپس شخصى که او را «رقیب» نام داده بودند، پشت سر حُرْضه مى‌ایستاد. حُرضه روى خود را از ازلام برمى‌گرداند و با دست چپ خود، آن‌ها را درون جعبه به هم مى‌زد.

هر تیرى که برمى‌آمد (از جعبه برمى‌جهید)، با دست راست آن را گرفته، بى ‌آن‌که بدان نگاه ‌کند، آن را به رقیب که پشت سر وى ایستاده بود مى‌داد. رقیب نوشته روى آن را مى‌خواند. اگر پوچ بود، آن را به تیردان بازمى‌گرداند و اگر سهام‌دار بود، به همان مقدار از گوشت به صاحب آن مى‌دادند. این کار ادامه مى‌یافت تا برندگان مشخص شوند و مقدار گوشت باقى مانده از مقدار سهام تیرها کم‌تر شود. گوشت را برندگان مى‌بردند و بهاى آن را بازندگان مى‌پرداختند. برنده به ‌اندازه سهمى که برگزیده بود، گوشت مى‌برد و بازنده به ‌اندازه سهم خود، بهاى گوشت را مى‌پرداخت.

گاهى بازندگانى که بسیار مى‌باختند با برندگان نزاع مى‌کردند و کار به جنگ مى‌کشید و خون‌ها ریخته مى‌شد[۱۳] که به نظر مى‌رسد صدر آیه‌ ۲۱۹ سوره بقره و آیه‌ ۹۱ سوره مائده به آن اشاره دارد.

تعیین نیک و بد کارها و آگاهى از آینده

تعیین تکلیف در موارد حیرت، آگاهى از آینده و گذشته و از همه مهم‌تر، دانستن اراده خداوند در امور، همواره از نگرانى‌هاى بزرگ بشر بوده است.[۱۴] انسان از دیرباز در جستجوى راهى ‌بود تا با تکیه بر آن بتواند از موارد یاد ‌شده آگاه شود و به این منظور در معابد خود، پیشگو (عریف، عرافه) و گذشته‌گو (کاهن، کهانه) داشت.[۱۵] اقوام و ملل گوناگون براى دستیابى به خواسته خود (آگاهى از آینده و تعیین نیک و بدکارى) از ابزار مختلفى چون نگریستن در اجرام آسمانى و دقت در حرکت آن‌ها، پرواز پرندگان، جگر حیوانات، شعله آتش و‌... استفاده مى‌کردند.[۱۶] عرب جاهلى نیز براى دانستن اراده خدایان خود (بت‌ها) در امور گوناگون زندگى و دانستن نیک و بد کارها و آگاهى از آینده و گذشته چون ازدواج، سفر، تجارت، جنگ و صلح، شروع به ‌کار، بهبود یافتن بیمار، بازگشت مسافر و گم‌شده و‌... از ازلام استفاده مى‌کرد.[۱۷]

تیرهایى که به این منظور بکار گرفته مى‌شد، سه عدد بود و روى آن‌ها به ‌ترتیب عبارت‌هاى «افعل، لاتفعل، غَفْل» (پوچ) یا «امرنى ربى، نهانى ربى، غفل» یا «لا، نعم، غفل» و «خیر، شر، غفل» نوشته شده بود.[۱۸] این سه تیر نزد کعبه، بت‌ها، کاهنان، داوران و خود افراد وجود داشت. اگر کسى مى‌خواست از نیک و بد یا سرانجام کارى آگاه شود، گاه خود به استقسام اقدام مى‌کرد و گاهى و به ‌ویژه در کارهاى مهم نزد کاهن، داور و نزد بت خود مى‌رفتند و با ‌خواندن اورادى از بت مى‌خواستند تا آن‌ها را بکار درست راهنمایى کند و اغلب نزد متولیان بت‌خانه رفته، مبلغى هم بدو مى‌دادند تا مراسم را اجرا کند.[۱۹] این مراسم درون کعبه، نزد بت بزرگ هبل انجام مى‌شد.[۲۰]

مراسم استقسام در این موارد بدین‌گونه بود که متصدى یا خود شخص سه تیر را در ظرفى (ربابه) قرار مى‌داد و رو برمى‌گرداند و آن‌ها را به ‌هم مى‌زد (مى‌چرخاند)؛ سپس یکى را که بر‌مى‌آمد، بیرون مى‌آورد. اگر امر یا نهى بیرون مى‌آمد، به مضمون آن عمل مى‌کردند و اگر تیر پوچ بیرون مى‌آمد، آن را به ظرف بازگردانده، کار را ادامه مى‌دادند تا وضع روشن شود.[۲۱] گاهى اگر نهى ‌مى‌آمد تا یک سال صبر مى‌کردند؛ سپس مراسم را تکرار مى‌کردند.[۲۲] آنان از این عمل به استخاره تعبیر مى‌کردند.[۲۳]

گویند: سراقة ‌بن مالک در شب هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله، براى دانستن نیک و بد تعقیب آن حضرت به ازلام استقسام کرد.[۲۴] نیز امیة ‌بن خلف براى شرکت در جنگ بدر استقسام کرد و نهى آمد؛ ولى او شرکت کرد و کشته شد.[۲۵] امرئ القیس نیز براى انتقام گرفتن از قاتل پدرش نزد بت ذوالخلصه سه بار به ازلام استقسام کرد و هر سه بار نهى آمد. وى تیرها را شکست و بر صورت بت کوبید و گفت: اى ذوالخلصة اگر مثل من خونخواه مى‌بودى، به گزاف از انتقام نهى نمى‌کردى.[۲۶] نیز هنگامى که جریر بن ‌عبدالله بجلى از ‌طرف پیامبر صلى الله علیه و آله براى ویران کردن بت و بت‌خانه ذوالخلصه رفت، مردى را آن‌جا دید که در حال استقسام به ازلام بود.[۲۷] همچنین ابوسفیان هنگامى که در جنگ حنین شرکت داشت، ازلام خود را در تیردان داشت.[۲۸]

یافتن راه ‌حل مشکل (قرعه)

به نوشته مورخان درون کعبه نزد بت هبل هفت تیر بود که مردم براى تعیین نسب مشکوک، تعیین پرداخت‌کننده دیه و مشخص کردن قاتل و مواردى مانند آن از آن‌ها استفاده مى‌کردند. انجام مراسم استقسام درون کعبه، بر عهده متصدى مخصوص یا خادم کعبه بود. مردم با مراجعه به او و اهداى ۱۰۰ درهم یا یک شتر به او (بسته به اهمیت کار) تقاضاى حل مشکل از طریق استقسام به ازلام مى‌کردند. حل هر مشکلى تیرهایى ویژه داشت؛ به ‌طور مثال روى تیرهایى که براى تعیین نسب بکار مى‌بردند «منکم، من غیرکم و ملصق = وابسته» و روى تیرهاى تعیین پرداخت کننده دیه «العقل = دیه» و «الغفل = پوچ» نوشته شده ‌بود.

متصدى ازلام تیرها را درون ظرف مخصوص مى‌گذاشت و با خواندن وردهایى، صورت خود را برمى‌گرداند و آن‌ها را درهم مى‌آمیخت.[۲۹] اگر «منکم» بیرون مى‌آمد، آن شخص یا طفل رابه مدعى نسبت ملحق مى‌کردند و اگر «من غیرکم» بیرون مى‌آمد، از او دورى مى‌جستند و اگر «ملصق» بیرون مى‌آمد، مجهول النسب باقى مى‌ماند.[۳۰] به روایت دیگرى اگر تیر بیرون آمده «منکم» بود، کودک یا شخص به مدعى نسبت ملحق مى‌شد و اگر «من غیرکم» بود، حلیف (‌=‌هم‌پیمان) به ‌شمار مى‌رفت و اگر «ملصق» بود نه حلیف بود و نه داراى‌ نسب.[۳۱]

این نوع استقسام میان ملت‌هاى پیشین نیز بود. قرآن کریم در آیه‌ ۴۴ سوره آل ‌عمران، از اجراى این نوع استقسام میان یهود و به ‌ویژه بزرگان و روحانیان آنان هنگام اختلاف بر سر کفالت حضرت مریم علیهاالسلام خبر داده است: «...وَمَا کنتَ لَدَیهِمْ إِذْ یلْقُون أَقْلاَمَهُمْ أَیهُمْ یکفُلُ مَرْیمَ وَمَا کنتَ لَدَیهِمْ إِذْ یخْتَصِمُونَ»؛ تو نزد آنان نبودى؛ آنگاه که براى تعیین کفالت مریم، اقلام (ازلام) خود را مى‌انداختند و نزدشان نبودى؛ آنگاه که نزاع مى‌کردند.[۳۲]

همچنین این نوع استقسام میان اقوام ساکن در شمال عراق (نینوا = موصل) رایج بوده است. خداوند در ماجراى حضرت یونس و قوم او، این نوع قرعه را یاد ‌کرده است: «وَإِنَّ یونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْک الْمَشْحُونِ * فَسَاهَمَ فَکانَ مِنْ الْمُدْحَضِینَ»؛ یونس از فرستادگان بود؛ آنگاه که به ‌سوى کشتى پُر (از جمعیت و بار) گریخت. پس با آن‌ها قرعه انداخت و مغلوب شد (قرعه به نام او درآمد)... . (سوره صافات، ۱۳۹‌ـ‌۱۴۲)[۳۳]

در خصال صدوق در روایتى از امام باقر علیه‌السلام به ‌ترتیب از مساهمه (قرعه به وسیله تیرانداختن) براى تکفل مریم، به آب افکندن یونس نبی و کار عبدالمطلب در جریان قربانی یک از فرزندانش (عبدالله) سخن به ‌میان آمده است.[۳۴] پیامبر صلى الله علیه و آله براى همراه بردن یکى از همسران خود در جنگ‌ها میان آنان با تیر، قرعه مى‌زد.[۳۵] آن حضرت در تعیین بنده آزاد شده به وصیت مولا نیز با استفاده از تیر قرعه زده است.[۳۶] امیرمؤمنان علیه‌السلام نیز آنگاه که از ‌طرف پیامبر صلى الله علیه و آله به یمن رفته بود، بین دو کودک که پدر و مادر آن‌ها زیر آوار مانده بودند و یکى از آن دو بنده و یکى آزاد بود، قرعه زد و آن را که قرعه به نامش درآمد، میراث داد و آن دیگرى را آزاد کرد.[۳۷]

در برخى روایات و منابع تاریخى آمده است که عبدالمطلب استقسام به ازلام و نوشیدن شراب را منع کرده بود.[۳۸] بنا به نقل منابع دیگر، خود او براى تعیین قربانى، بین پسرش عبدالله و شتران، به ازلام استقسام کرد.[۳۹] هر چند به ظاهر این دو متعارض است، باید دانست که آن گرامى، استقسام به ‌معناى میسر را نهى کرده بود و آن‌چه خود انجام داد، استقسام به ‌معناى قرعه بود؛ بنابراین، میان آن دو تعارضى نیست.

ازلام در تفاسیر

در دو آیه از سوره مائده از ازلام یاد ‌شده است؛ نخستین بار آیه‌ ۳ سوره مائده است که طى آن خداوند پس از حرام دانستن چندین خوراکى، از حرمت استقسام به ازلام یاد ‌کرده و همه این امور را فسق دانسته است: «حُرِّمَتْ عَلَیکمُ الْمَیتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَکیتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِکمْ فِسْقٌ...». در آیه‌ ۹۰ همین سوره ازلام (و ‌نه استقسام به آن) در کنار خمر و میسر و انصاب، رجس و کارى شیطانى شناخته شده است: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ».

ازلام مطرح شده در این آیات از جهاتى متفاوتند؛ در آیه‌ نخست، کاربرد ازلام مطرح شده؛ در ‌حالى ‌که در آیه دوم رجس بودن و لزوم اجتناب بر خود ازلام بار شده است و دیگر آن که در آیه دوم، ازلام در کنار میسر طرح شده که خود یکى از کاربردهاى ازلام است. با توجه به ‌کاربردهاى متعدد ازلام در عصر جاهلى، این ابهام وجود دارد که ازلام طرح شده در این آیات شامل کدام یک از کاربردهاى رایج است و در این زمینه چه شواهدى وجود دارد؟

آراى مفسران درباره مفهوم ازلام در آیات مورد نظر را مى‌توان به چند دسته تقسیم کرد. ابن ‌عطیه اندلسى[۴۰] و بقاعى[۴۱] مفهوم ازلام را مطلق گرفته و حرمت را شامل هر سه نوع کاربرد آن دانسته‌اند. قرطبى،[۴۲] سمرقندى[۴۳] و علامه ‌طباطبایى[۴۴] ازلام طرح شده در قرآن را میسر مى‌دانند. برخى از مفسران چون نسفى[۴۵] و زمخشرى[۴۶] از بین دو احتمال تعیین خیر یا شرّ ‌بودن کار یا میسر، احتمال اول را ترجیح داده‌اند. دیگر تفاسیر شیعه[۴۷] و سنى[۴۸] عموماً استقسام به ازلام را کاربرد نوع اول دانسته‌اند که بر ازلام آن «إفعل» و «لاتفعل» نوشته شده بود. این عده از تفاسیر به تناسب موضوع، اقوالى را نیز در این زمینه نقل ‌کرده‌اند.

از آن جا که ازلام کاربردهاى متعددى داشته نمى‌توان بدون شواهد کافى از واژه ازلام در قرآن به مفهوم خاصى دست یافت. غالب مفسران هر چند ذیل آیات، اقوال متعددى را درباره مفهوم ازلام نقل کرده‌اند؛ اما از ارائه قراین لازم براى استنباط هر یک از کاربردهاى ازلام در آیات مورد نظر خوددارى کرده‌اند. تنها برخى مفسران چون فخر رازى[۴۹] و نیشابورى[۵۰] به این گزارش اکتفا کرده‌اند که بسیارى از لغویان ازلام را در آیات مورد، نظر برد و باخت گوشت شتر دانسته‌اند؛ اما جمهور مفسران آن را وسیله‌اى براى شناخت خیر و شر امور آینده دانسته‌اند.

نکته دیگر آن که آنان ازلام ذکر شده در هر ‌دو آیه را مترادف دانسته‌اند و در تفسیر آیه‌ ۹۱ سوره مائده، تعریف ازلام را به همان تعریف ارائه شده در آیه‌ ۳ سوره مائده ارجاع داده‌اند. علامه طباطبایى که ازلام را به ‌معناى میسر دانسته، در هر آیه به ارائه شواهد و قراین مورد نیاز اشاره کرده است. وى سیاق آیه‌ ۳ سوره مائده را در مورد خوردنى‌هاى حرام دانسته و از آن به عنوان قرینه‌اى براى تفسیر ازلام به ‌معناى یاد‌شده میسر استفاده کرده است.[۵۱] و در آیه ۹۲ سوره مائده چون متن را فاقد هر گونه قرینه یافته از روایات اهل بیت در تفسیر آیه کمک گرفته است.[۵۲]

در تحلیل علت گرایش جمهور مفسران به ‌معناى دوم ازلام مى‌توان به ‌کار برد فراوان ازلام در معناى مورد نظر اشاره کرد. کنار هم قرار گرفتن واژه میسر و ازلام در آیه ‌۹۲ سوره مائده هم مى‌تواند بدان معنا باشد که این‌جا ازلام به مفهوم میسر نیست؛ مگر آن ‌که عطف را عطف تفسیرى بدانیم. چنان ‌که ابن ‌کثیر هم با طرح همین دلیل، در یکى از نقل قول‌هاى مجاهد که ازلام را به میسر تفسیر کرده تردید کرده است.[۵۳]

برخى معتقدند که خداوند در این آیه در پى تحریم ازلام و انصاب نبوده؛ چون انصاب (قربانى بت‌ها) و ازلام (استقسام از هبل و‌...) از مناسک آیین بت‌پرستى است؛ در ‌حالى ‌که آیه مدنى است و خطاب به مؤمنان در مدینه است؛ از نظر ایشان این آیه بیانگر تحریم خمر و میسر بوده که هنوز در میان مسلمانان رواج داشت و براى آن‌که این دو را نیز از سنن جاهلى و مشرکانه بخواند در کنار انصاب و ازلام از آن‌ها یاد ‌کرده است.[۵۴] از مدنى بودن هر دو آیه مى‌توان نتیجه گرفت که ازلام در این دو آیه نمى‌توانسته خارج از مفهوم میسر (برد و باخت گوشت) باشد؛ زیرا کاربردهاى دیگر ازلام با مفهوم توحید در میان مؤمنان سازگارى نداشت.

«کهانت به تیر» نزد اعراب پیش از اسلام پیوند مستحکمی با باورهای دینی آنان داشت و از همین‌رو این مراسم غالباً با چهره‌ای دینی و در معابد خدایان صورت می‌گرفت. در حقیقت، استقسام به ازلام در معبد هریک از بتان، به منزلۀ فرمان و یاری جستن از آنها در یافتن مصلحت بود و همین تلقیِ شرک آلود از عمل استقسام بود که موجب شد تا قرآن کریم به نهی از آن پردازد و این نکته‌ای است که عالمان و مفسران اسلامی از دیرزمان بدان توجه کرده‌اند، چنانکه ابن قتیبه ضمن اشاره به شباهت بسیار میان استقسام و قرعه، فرق عمده میان آنها را در این دانسته که استقسام عرب برخلاف قرعه، در برابر بتان صورت می‌گرفته، و تفکر شرک‌آلود دینی در پس آن نهفته بوده است.[۵۵]

پانویس

  1. ترتیب‌العین، ص‌ ۳۴۹‌ـ‌۶۵۰؛ لسان‌العرب، ج‌ ۶، ص ۷۵، ج ۱۱، ص ۵۱؛ التحقیق، ج ۴، ص ۳۰۱ـ۳۰۲.
  2. تهذیب اللغه، ج‌ ۱۳، ص ‌۲۱۸؛ لسان‌العرب، ج‌ ۶، ص‌ ۷۶؛ لغت‌نامه، ج‌ ۸، ص‌ ۱۱۳۶۳.
  3. لسان‌العرب، ج‌ ۱۱، ص‌ ۵۱.
  4. المیسر والقداح، ص ۳۲؛ لسان‌العرب، ج ۱۱، ص ۲۹۰؛ المخصص، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۲.
  5. لسان‌العرب، ج ۱۱، ص ۲۹۱، ج ۶، ص ۴۱۲‌ـ‌۴۱۳.
  6. صحیح بخارى، ج‌ ۵، ص‌ ۲۲۴؛ جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج ۶، ص ۱۰۱‌ـ‌۱۰۳ و ۱۴۰؛ احکام‌القرآن، جصاص، ج‌ ۲، ص‌ ۴۴۰.
  7. جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶، ص ‌۱۰۲.
  8. لسان‌العرب، ج‌ ۱۱، ص‌ ۱۶۳؛ احکام القرآن، ابن‌العربى، ج‌ ۲، ص‌ ۵۴۵.
  9. تهذیب اللغه، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۱۸.
  10. لسان‌العرب، ج‌ ۱۱، ص‌ ۱۶۳.
  11. جامع‌البیان، مج ۴، ج ۶، ص ۱۰۱؛ بلوغ الأرب ج‌ ۳، ص‌ ۶۸.
  12. المحبر، ص‌ ۳۳۲؛ بلوغ‌الارب، ج‌ ۳، ص‌ ۶۷؛ تفسیر‌قرطبى، ج‌ ۶، ص‌ ۴۰.
  13. المیسر والقداح، ص‌ ۳۶؛ المحبر، ص‌ ۳۳۲‌ـ‌۳۳۵؛ تاریخ یعقوبى، ج ۱، ص‌ ۲۵۹ـ ۲۶۱.
  14. تاریخ الحضارات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۶۹‌ـ‌۱۷۰؛ تاریخ تمدن، ج‌ ۳، ص‌ ۷۳‌ـ‌۷۴.
  15. تاریخ الحضارات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۶۹.
  16. تاریخ تمدن، ج‌ ۳، ص‌ ۷۴؛ تاریخ الحضارات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۶۹‌ـ‌۱۷۰؛ تاریخ ادیان، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵۰.
  17. اخبار مکه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۷‌ـ‌۱۱۸؛ جامع‌البیان، ج‌ ۶، ص‌ ۱۰۱ و ۱۰۴؛ الاصنام، ص‌ ۲۸.
  18. جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶، ص‌ ۱۰۱؛ بلوغ الارب، ج‌ ۳، ص‌ ۶۶‌ـ‌۶۸.
  19. بلوغ الارب، ج‌ ۳، ص‌ ۶۸؛ اخبار مکه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۸؛ جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶، ص‌ ۱۰۳.
  20. اخبار مکه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۸؛ جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶، ص‌ ۱۰۴.
  21. المیسر والقداح، ص‌ ۳۳؛ جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶، ص‌ ۱۰۱‌ـ‌۱۰۳؛ احکام‌القرآن، جصاص، ص‌ ۴۴۰.
  22. سیره ابن ‌هشام، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵۲‌ـ‌۱۵۳؛ اخبار مکه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۷‌ـ‌۱۱۸؛ جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶، ص‌ ۱۰۴.
  23. المحبر، ص‌ ۱۹۶؛ المنمّق، ص‌ ۱۶۶.
  24. تفسیر قرطبى، ج‌ ۶، ص‌ ۴۰؛ لسان‌العرب، ج‌ ۱۱، ص‌ ۱۶۳؛ البدایه والنهایه، ج‌ ۳، ص‌ ۱۴۶.
  25. سبل الهدى، ج‌ ۴، ص‌ ۲۱.
  26. صحیح‌البخارى، ج‌ ۵، ص‌ ۱۳۱؛ السیرة‌النبویه، ج‌ ۱، ص‌ ۸۶؛ الاغانى، ج‌ ۹، ص‌ ۱۱۱.
  27. صحیح البخارى، ج‌ ۵، ص‌ ۱۳۱.
  28. تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۶۸.
  29. اخبار مکه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۷‌ـ‌۱۱۸؛ بلوغ الارب، ج‌ ۳، ص‌ ۶۶‌ـ‌۶۷.
  30. بلوغ‌الارب، ص‌ ۶۷.
  31. اخبار مکه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۸؛ جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶، ص‌ ۱۰۴.
  32. مجمع‌البیان، ج‌ ۲، ص‌ ۷۴۷؛ التفسیر الکبیر، ج‌ ۴، ص‌ ۴۸.
  33. التحریر‌والتنویر، ج‌ ۲۳، ص‌ ۱۷۳.
  34. الخصال، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵۶‌ـ‌۱۵۷؛ من لایحضره الفقیه، ج‌ ۳، ص‌ ۸۹‌ـ‌۹۱.
  35. التحریروالتنویر، ج‌ ۲۳، ص‌ ۱۷۵؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۱۲.
  36. التحریروالتنویر، ج‌ ۲۳، ص‌ ۱۷۵؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۱۲.
  37. تهذیب الاحکام، ج‌ ۶‌، ص‌ ۲۳۹.
  38. من لایحضره الفقیه، ج ‌۴، ص‌ ۳۶۵؛ الخصال، ج‌ ۱، ص‌ ۳۱۳؛ المنمق، ص‌ ۴۲۲.
  39. الخصال، ص‌ ۵۶‌ـ‌۵۷ و ۱۵۷.
  40. المحرر الوجیز، ج‌ ۵، ص‌ ۲۷.
  41. تفسیر بقاعى، ج‌ ۶، ص‌ ۳۹۱.
  42. تفسیر قرطبى، ج‌ ۶، ص‌ ۴۰.
  43. بحرالعلوم، ج‌ ۱، ص‌ ۴۱۵.
  44. المیزان، ج‌ ۵، ص‌ ۱۶۶؛ ج‌ ۶، ص‌ ۱۱۸.
  45. تفسیر نسفى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۷۰.
  46. الکشاف، ج‌ ۱، ص‌ ۶۰۴.
  47. مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص ۲۴۴؛ التبیان، ج‌ ۳، ص‌ ۴۳۳؛ روض الجنان، ج‌ ۶، ص‌ ۲۴۱.
  48. جامع‌البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۱۱۰؛ تفسیر ماوردى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۱‌ـ‌۱۲؛ تفسیر بغوى، ج‌ ۲، ص‌ ۷.
  49. التفسیر الکبیر، ج‌ ۱۱، ص‌ ۱۳۵.
  50. غرائب القرآن، ج ‌۲، ص‌ ۵۴۶.
  51. المیزان، ج‌ ۵، ص‌ ۱۶۶.
  52. المیزان، ج‌ ۶، ص‌ ۱۱۸.
  53. تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۲، ص‌ ۱۳.
  54. غرائب القرآن، ج‌ ۲، ص‌ ۵۴۶.
  55. ابن قتیبه، المیسر، ص۴۱.

منابع