مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ابوحمزه ثمالی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۱۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
==ابوحمزه ثمالى، لقمان روزگار==
+
{{خوب}}
 +
'''«ثابت بن دینار»''' معروف به '''«ابوحمزه ثمالی»'''، از راویان موثق [[شیعه]] در قرن دوم قمری و از اصحاب بزرگوار چهار [[ائمه اطهار|امام معصوم]] است. او عالم به [[حدیث]] و [[فقه]] و [[تفسیر]] بود و معارف [[اهل بیت]] علیهم‌السلام را به [[شیعیان]] می‌آموخت. ابوحمزه [[دعا|دعای]] پر فضیلتی را از [[امام سجاد علیه السلام|امام سجاد]] علیه‌السلام روایت کرده که به «[[دعای ابوحمزه ثمالی]]» مشهور است. 
 +
{{شناسنامه عالم
 +
||نام کامل = ابوحمزه ثابت بن دینار ثمالی
 +
||تصویر =  
 +
||زادروز = قرن اول قمری
 +
|زادگاه =  [[کوفه]]
 +
|وفات =  قرن دوم قمری
 +
|مدفن = 
 +
|اساتید =  زاذان کِنْدی،...
 +
|شاگردان =
 +
|آثار = تفسیر القرآن، کتاب النوادر، کتاب الزهد،...
 +
}}
 +
==زندگی‌نامه==
 +
'''ولادت و نسب:'''
  
ابوحمزه ثمالى<ref>ثمالى: منسوب به ثماله (طايفه‌اى از قبيله ازد) است. نام اصلى وى ثابت بن دينار است.</ref> كوفى يكى از چهره‌هاى معروف و درخشان عرفانى و معنوى [[شيعه]] است. انسان‌هاى مومن و خداجو زمزمه‌هاى عاشقانه [[امام سجاد]] علیه السلام در شب‌هاى ماه مبارك [[رمضان]] را به واسطه او دريافته‌اند. بيشتر اشخاصى كه در شب‌هاى ماه مبارك رمضان با خداوند متعال نجوا می‌‌كنند با نام و ياد اين شخصيت فرزانه مأنوسند.
+
ابوحمزه ثابت بن دینار ثمالی، یکى از بزرگان [[کوفه]] است. سال دقیق ولادت او معلوم نیست، اما از آنجا که از زاذان کِنْدی (متوفی ۸۲ ق) روایت نقل کرده، ولادت او پیش از سال ۸۲ قمری بوده است.<ref> رک: تهذیب الکمال فی اسماءالرجال، مِزّی، ج۴، ص۳۵۸</ref>
  
ابوحمزه ثمالى شيعه مخلصى است كه رئيس مذهب شيعه او را مايه آرامش خود دانست. او دانشمندى فرزانه است كه محضر چهار امام معصوم عليهم‌السلام را درك كرد و از چشمه عرفان و معنويت آن‌ها جرعه‌ها نوشيد. ابوحمزه هدايتگرى روشن ضمير بود كه در عصر خويش رهبرى شيعيان [[كوفه]] را به عهده گرفته بود. و مردم را با معارف اهل بيت عليهم‌السلام آشنا می‌‌كرد.
+
[[شیخ صدوق]] ابوحمزه را از قبیله طی و تیره بنوثُعَل دانسته و دلیل شهرت ابوحمزه را به «ثمالی» سکونت وی در محله اقامت قبیله ثُماله از تیره اَزْد ذکر کرده است.<ref>ابن بابویه، الامالی، ج۴، ص۳۶ </ref>
 +
برخی دیگر معتقدند  نسب ثابت بن دینار  به شخصی به نام ثمالة بن اسلم بن کعب که از قبیله ازد می رسد و به همین دلیل به او ثمالی می گویند.<ref> مجله پاسدار اسلام، شماره ۶۶،  مقاله ابوحمزه ثمالی، سید محمدجواد مهری  </ref>
  
وى در علم [[حديث]] و تفسير به مراتب عالى دست يافته بود. تلاش او براى كسب [[حكمت]] و [[معرفت]] به حدى رسيد كه پيشواى هشتم وى را «لقمان روزگار» ناميد. ابوحمزه ثمالى مورد اعتماد و علاقه اهل بيت عصمت و طهارت عليهم‌السلام محسوب می‌‌شد.
+
'''درک محضر امام زین‌العابدین:'''
  
'''زيباترين لحظه'''
+
ابوحمزه اولین بار زمانی که [[امام سجاد]] علیه السلام از [[مدینه]] به [[کوفه]] سفر نمود، ایشان را ملاقات نمود و شیفته ایشان شد. او ماجرای این ملاقات را اینگونه نقل می کند: «جلوى ستون هفتم [[مسجد کوفه]] نشسته بودم که از سوى باب کنده مردى وارد شد که من در طول عمر خویش شخصى زیباتر، خوشبوتر، پاکیزه‌تر و خوش‌لباس‌تر از او ندیده بودم. عمامه‌اى بر سر و پیراهنى عربى و قبایى بر تن داشت. کفش‌ها را از پاى درآورد و در کنار ستون هفتم به [[نماز]] ایستاد. [[تکبیرة الاحرام|تکبیرةالاحرام]] نماز را وقتى ادا کرد، آن چنان جذاب و موثر بود که موهاى بدنم سیخ شد. شیفته نغمه زیبا و لهجه دلرباى وى شدم. نزدیکتر شدم تا کلماتش را بهتر بشنوم. چهار رکعت نماز خواند با [[رکوع]] و [[سجود]] کامل و عالى. بعد از سلام نماز، شروع به [[دعا]] کرد: «الهى إن کان قد عصیتک، فانى قد اطعتک فى احب الاشیأ الیک الاقرار بوحدانیتک...».<ref>فرحة الغرى، سید عبدالکریم بن طاووس، ص ۴۷.</ref>
  
ابوحمزه ثمالى در شهر كوفه پرورش يافت و همان جا را به عنوان محل زندگى انتخاب كرد. وى بعد از آن كه به رشد و كمال رسيد، به تبليغ معارف و فرهنگ دينى و تدريس [[حديث]]، [[اخلاق]] و تفسير [[قرآن]] در مسجد كوفه پرداخت. وى هر روز براى تدريس، [[عبادت]] و رسيدگى به امور مردم به ويژه شيعيان به مسجد كوفه می‌‌رفت. آن روز هم مثل هميشه در مسجد بود كه آن لحظه تاريخى فرارسيد.  
+
بعد از این که از دعا فارغ شد، از مسجد بیرون رفت. من با اشتیاق تمام به دنبال وى به راه افتادم تا این که به مناخ (محل نگهدارى شتران در کنار شهر) [[کوفه]] رسیدیم. در آن جا غلامی ‌‌بود که شتر این مرد با عظمت را محافظت می‌‌کرد. از غلام پرسیدم: این مرد کیست؟ جواب داد: آیا از شمائل و سیماى نورانى‌اش او را نشناختى؟ او حضرت [[زین العابدین]]، على بن الحسین علیه السلام است.
  
خودش می‌‌گويد: «جلوى ستون هفتم مسجد كوفه نشسته بودم كه از سوى باب كنده مردى وارد شد كه من در طول عمر خويش شخصى زيباتر، خوشبوتر، پاكيزه‌تر و خوش‌لباس‌تر از او نديده بودم. عمامه‌اى بر سر و پيراهنى عربى و قبايى بر تن داشت. كفش‌هاى عربى را از پاى درآورد و در كنار ستون هفتم به [[نماز]] ايستاد. تكبيره الاحرام نماز را وقتى ادا كرد، آن چنان جذاب و موثر بود كه موهاى بدنم سيخ شد. شيفته نغمه زيبا و لهجه دلرباى وى شدم. نزديكتر شدم تا كلماتش را بهتر بشنوم. چهار ركعت نماز خواند با ركوع و سجود كامل و عالى. بعد از سلام نماز، شروع به [[دعا]] كرد: «الهى ان كان قد عصيتك، فانى قد اطعتك فى احب الاشيأ اليك الاقرار بوحدانيتك...».<ref>فرحه الغرى، سيد عبدالكريم بن طاووس، ص 47.</ref>
+
وقتى آقا را شناختم، خود را به قدم‌هاى مبارکش انداختم و خواستم پاهایش را ببوسم. حضرت با دست‌هاى مطهر خویش مرا از زمین بلند کرد و فرمود: نه! اى ابا حمزه! [[سجده]] مخصوص خداوند عزیز و جلال است. عرض کردم: اى فرزند رسول الله! براى چه به این جا تشریف آورده‌اید؟ فرمود: براى آن چه که دیدى! اگر مردم می‌‌دانستند که نماز خواندن در [[مسجد کوفه]] چه فضیلتى دارد، مثل کودکان چهار دست و پا به سوى آن می‌‌شتافتند.
  
بعد از اين كه از دعا فارغ شد، از مسجد بيرون رفت. من با اشتياق تمام به دنبال وى به راه افتادم تا اين كه به مناخ (محل نگهدارى شتران در كنار شهر) [[كوفه]] رسيديم. در آن جا غلامی ‌‌بود كه شتر اين مرد با عظمت را محافظت می‌‌كرد. از غلام پرسيدم: اين مرد كيست؟ جواب داد: آيا از شمائل و سيماى نورانى‌اش او را نشناختى؟ او حضرت زين العابدين، على بن الحسين علیه السلام است.
+
سپس [[امام سجاد]] علیه السلام به ابوحمزه فرمود: «آیا دوست دارى قبر جدم، [[امام علی علیه السلام|على ابن ابى طالب]] علیه السلام را [[زیارت]] کنى؟» با شنیدن این پیشنهاد، شادى در چهره ابوحمزه موج زد و آن قدر خوشحال شد که سر از پا نمی‌‌شناخت. وى با این که در کوفه و نزدیک [[نجف]] بود، قبر [[امام على]] علیه السلام را نمی‌‌شناخت و همچنین تا آن لحظه ـ به علت موانعى ـ موفق به زیارت [[امام سجاد]] علیه السلام نشده بود. او که مدت‌ها انتظار وصال محضر یار را داشت، چنین فرصتى را غنیمت شمرد و با کمال میل، همراهى با امام علیه السلام را قبول کرد و در رکاب پیشواى چهارم شیعیان به راه افتاد. ابوحمزه در طول راه از خرمن معارف آن حضرت بهره برد، تا این که به مرقد شریف امیرالمومنین علیه السلام رسیدند. امام سجاد علیه السلام محل دفن مولاى متقیان را ـ که تا آن زمان مخفى بود ـ به ابوحمزه نشان داد و فرمود: «این قبر جدم، على بن ابى طالب علیه السلام است».<ref>قبر امام على علیه السلام تا زمان هارون الرشید بر عموم مردم مخفى بود؛ فقط شیعیان خاص با راهنمایى ائمه معصومین علیهم‌السلام از قبر آن حضرت مطلع بودند و گاه به زیارت آن بزرگوار مشرف می‌‌شدند.</ref>
  
وقتى آقا را شناختم، خود را به قدم‌هاى مباركش انداختم و خواستم پاهايش را ببوسم. حضرت با دست‌هاى مطهر خويش مرا از زمين بلند كرد و فرمود: نه! اى ابا حمزه! [[سجده]] مخصوص خداوند عزيز و جلال است. عرض كردم: اى فرزند رسول الله! براى چه به اين جا تشريف آورده‌ايد؟ فرمود: براى آن چه كه ديدى! اگر مردم می‌‌دانستند كه [[نماز]] خواندن در مسجد كوفه چه فضيلتى دارد، مثل كودكان چهار دست و پا به سوى آن می‌‌شتافتند.
+
ابوحمزه می‌‌گوید: «وقتى چشمانم به آنجا افتاد، بقعه‌اى سفید دیدم که نور از آن می‌‌درخشید. امام چهارم علیه السلام از شتر پیاده شده و گونه‌هاى مبارک را بر خاک قبر گذاشت؛ سپس شروع به خواندن زیارت کرد: «السلام على اسم الله الرضى و نور وجهه المضیىء...  
  
[[امام سجاد]] علیه السلام به ابوحمزه فرمود: «آيا دوست دارى قبر جدم، على ابن ابى طالب علیه السلام را [[زيارت]] كنى؟» با شنيدن اين پيشنهاد، شادى در چهره ابوحمزه موج زد و آن قدر خوشحال شد كه سر از پا نمی‌‌شناخت. وى با اين كه در كوفه و نزديك [[نجف]] بود، قبر [[امام على]] علیه السلام را نمی‌‌شناخت و همچنين تا آن لحظه ـ به علت موانعى ـ موفق به زيارت [[امام سجاد]] علیه السلام نشده بود. او كه مدت‌ها انتظار وصال محضر يار را داشت، چنين فرصتى را غنيمت شمرد و با كمال ميل، همراهى با امام علیه السلام را قبول كرد و در ركاب پيشواى چهارم شيعيان به راه افتاد. ابوحمزه در طول راه از خرمن معارف آن حضرت بهره برد، تا اين كه به مرقد شريف اميرالمومنين علیه السلام رسيدند. امام سجاد علیه السلام محل دفن مولاى متقيان را ـ كه تا آن زمان مخفى بود ـ به ابوحمزه نشان داد و فرمود: «اين قبر جدم، على بن ابى طالب علیه السلام است».<ref>قبر امام على علیه السلام تا زمان هارون الرشيد بر عموم مردم مخفى بود؛ فقط شيعيان خاص و مخلص با راهنمايى ائمه معصومين علیهم‌السلام از قبر آن حضرت مطلع بودند و گاه به [[زيارت]] آن بزرگوار مشرف می‌‌شدند.</ref>
+
ابوحمزه می‌‌گوید: بعد از زیارت، [[امام سجاد]] علیه السلام به [[مدینه]] تشریف برد و من هم به [[کوفه]] بازگشتم. ابوحمزه پس از آن، بارها همراه شمارى از فقیهان [[شیعه]] به زیارت قبر حضرت [[امام على]] علیه السلام رفت. وى در این سفرها معارف [[اهل بیت]] علیهم السلام؛ [[فقه]]، [[تفسیر]] و [[حدیث]] را به همسفران خود تعلیم می‌‌داد.<ref>سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۴.</ref>
  
ابوحمزه می‌‌گويد: «وقتى چشمانم به آن جا افتاد، بقعه‌اى سفيد ديدم كه نور از آن می‌‌درخشيد. امام چهارم علیه السلام از شتر پياده شده و گونه‌هاى مبارك را بر خاك قبر گذاشت؛ سپس شروع به خواندن زيارت كرد: «السلام على اسم الله الرضى و نور وجهه المضيىء...».
+
'''وفات:'''
  
ابوحمزه می‌‌گويد: بعد از زيارت، [[امام سجاد]] علیه السلام به [[مدينه]] تشريف برد و من هم به [[كوفه]] بازگشتم. ابوحمزه پس از آن، بارها همراه شمارى از فقيهان شيعه به زيارت قبر حضرت [[امام على]] علیه السلام رفت. وى در اين سفرها معارف اهل بيت علیه السلام؛ [[فقه]]، تفسير و [[حديث]] را به همسفران خود تعليم می‌‌داد.<ref>سفينه البحار، ج 2، ص 44.</ref>
+
سال وفات ابوحمزه ثمالی نیز به طور دقیق معلوم نیست، اما می توان گفت از آنجا که [[حسن بن محبوب]] (۱۴۹-۲۲۴ ق) از او نقل روایت کرده،<ref>نک: الکافی، ج۱، ص۸۸  </ref> تاریخ وفاتش باید بعد از ۱۵۰ قمری باشد. ابوحمزه سه فرزند داشته است که هر سه در قیام [[زید بن علی بن الحسین]] به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسیده اند.<ref> .مجله پاسدار اسلام،شماره ۶۶،  مقاله یاران امام، ابوحمزه ثمالی، سید محمدجواد مهری  </ref>
  
'''ابوحمزه ثمالى صاحب كرامت'''
+
==جایگاه علمی و معرفتی==
  
ابوحمزه در اثر مناجات‌هاى عارفانه، نغمه‌هاى شبانه، عبادت‌هاى عاشقانه، اطاعت خالق يگانه و شاگردى مكتب ائمه عليهم‌السلام صاحب كرامت شد. ابوحمزه می‌‌گويد: «يكى از فرزندانم در اثر حادثه‌اى مصدوم شد و استخوان‌هاى دستش شكست. او را نزد يحيى بن عبدالله مجبر (معروف‌ترين شكسته بند عصر) بردم. او بعد از معاينه دقيق، گفت: استخوان‌هاى دست اين كودك به شدت آسيب ديده و شكستگى سختى برداشته است. بايد صبر كنى تا وسائل معالجه را فراهم كنم. مدت معالجه طولانى خواهد بود».
+
ابوحمزه ثمالى محضر چهار امام [[معصوم]] ([[امام سجاد]]، [[امام باقر]]، [[امام صادق]] و [[امام کاظم]] علیهم‌السلام) را درک کرده و مورد اعتماد و علاقه [[اهل بیت]] علیهم‌السلام بود. وى در علم [[حدیث]] و [[تفسیر]] به مراتب عالى دست یافته بود. برخی او را از فقهای [[کوفه]] برشمرده اند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص ۳۶۲-۳۹۰ </ref>
  
او به دنبال كار خود رفت و من همچنان با ناراحتى در اتاق منتظر بودم. در آن هنگام حال رقت بار طفل، كه در اثر شدت درد به خود می‌‌پيچيد، مرا دگرگون كرد و حالم منقلب شد. در همين موقع به ياد دعايى كه از مولايم، امام سيدالساجدين علیه السلام آموخته بودم، افتادم. با يك حالت معنوى، دست كودك را گرفتم و با تضرع آن [[دعا]] را خواندم و از خداوند متعال، بهبودى و شفاى فرزندم را خواستار شدم. همان لحظه به اذن پروردگار متعال، فرزندم صحت و سلامتى خود را بازيافت و من شكر الهى را به جا آوردم.
+
از [[امام رضا]] علیه السلام درباره ابوحمزه ثمالى روایت شده است: «ابوحمزه فى زمانه کلقمان فى زمانه و ذلک انه خدم اربعة منا: على بن الحسین و محمد بن على و جعفر بن محمد و برهة من عصر موسى بن جعفر»؛<ref> منتهى المقال, ج۲, ص۱۹۲. چاپ آل البیت. </ref> ابوحمزه در زمان خود همانند [[لقمان]] در زمان خویش بود، زیرا او در خدمت چهار تن از ما بوده است: [[امام سجاد]]، [[امام باقر]]، [[امام صادق]] و برهه اى از دوره [[امام کاظم]] علیهم‌السلام.
 +
در روایت دیگرى آمده است: «ابوحمزه فى زمانه مثل سلمان فى زمانه»؛<ref>۲۹ رجال نجاشى, ص۱۱۵. </ref> ابوحمزه در زمان خود مانند [[سلمان فارسی|سلمان]] در زمانش است.  
  
يحيى مجبر همراه وسايل درمان بازگشت و دست كودك را گرفت تا علاج كند. با شگفتى گفت: اين كه سالم است! شايد دست ديگرش شكسته است. شكسته‌بند دست ديگر طفل را به دقت نگاه كرد و اثر شكستگى را در آن نيافت. مات و مبهوت گفت: «سبحان الله! چند لحظه قبل، من دست اين بچه را ديدم، استخوان‌هايش به شدت شكسته بود؟! آرى، از شما شيعيان چنين جادوهايى تعجب ندارد! ابوحمزه به او گفت: واى بر تو! اين جادو و سحر نيست.
+
البته احتمال دارد روایت اول [[تصحیف و تحریف|تصحیف]] شده و نام سلمان به لقمان تغییر کرده باشد. زیرا در آن سخن از همراهی و نزدیکی به اهل بیت است که با ویژگی جناب سلمان همخوانی بیشتری دارد. روایت دوم هم مؤید این نظر است.  
  
شفاى دست پسرم در اثر دعاى جانبخشى است كه امام عارفان، على بن الحسين علیه السلام به من آموخته است. ابوحمزه می‌‌گويد: يحيى از من درخواست كرد كه آن [[دعا]] را به وى ياد بدهم. گفتم: «شگفت انگيزتر از اين حادثه، اظهار اين درخواست است. بعد از آن سوء ادب، كلمات خلاف مروت و كردار زشت؛ من نمی‌‌توانم اسرار خفيه و امانت‌هاى الهى را به تو بسپارم».
+
[[احمد بن علی نجاشی|نجاشی]] نیز درباره ابوحمزه می گوید: او از بهترین یاران امامان و مردان موثق بود که در روایت به قول او اعتماد می کنند.<ref> .مجله پاسدار اسلام،شماره ۶۶،  مقاله یاران امام، ابوحمزه ثمالی، سید محمدجواد مهری  </ref>
  
ابوحمزه می‌‌گويد: «روزى اين حكايت را براى [[امام صادق]] علیه السلام نقل كردم. آن حضرت فرمود: اى ابوحمزه! دعاى تو با رضايت خداوند موافق بود كه در كمتر از يك لحظه، دعايت را مستجاب كرد».
+
همچنین [[شیخ صدوق]] می گوید: ابوحمزه ثقه و عادل است، او چهار امام را ملاقات کرده است: امام سجاد و امام باقر و امام صادق و امام کاظم علیهم السلام.<ref> .مجله پاسدار اسلام،شماره ۶۶،  مقاله یاران امام، ابوحمزه ثمالی، سید محمدجواد مهری  </ref>
  
حمران ابن اعين (راوى خبر) می‌‌گويد: «وقتى ابى حمزه اين حكايت را برايم نقل كرد، مشتاقانه به وى گفتم: اى ابوحمزه! تو را به خدا سوگند می‌‌دهم! آن در گرانمايه و هديه الهى را از من دريغ مدار و آن [[دعا]] را به من بياموز!» ابوحمزه گفت: «سبحان الله! اين سر را از آن جهت بر تو فاش كردم تا شوق تعليم در تو زياد شود و عطش آموزش بيابى! حالا بنويس!»: «يا حى قبل كل حى، يا حى بعد كل حى... صلى على محمد و على آل محمد وافعل بى ما انت اهله يا ارحم الراحمين».<ref>مهج الدعوات، ص 165، نامه دانشوران، ج 1، ص 47؛ معجم رجال الحديث، ج 4، ص 294. اين [[دعا]] در حدود سه صفحه است و در كتاب مهج الدعوات سيد ابن طاووس آمده است.</ref>
+
ابوحمزه ثمالى در اثر زحمات طاقت فرسا و فعالیت‌هاى شبانه‌روزى در کسب علم و [[حکمت]]، به مرحله‌اى رسید که به عنوان استاد علم [[حدیث]] و [[فقه]] و [[تفسیر]]، بر کرسى تدریس تکیه زد و معارف [[اهل بیت]] علیهم‌السلام را به [[شیعیان]] آموخت.
  
{{بیت|بيدلى در هم احوال خدا با او بود|او نمی‌‌ديدش و از دور خدايا می‌‌كرد}}
+
ابوجعفر محمد نیشابورى از سوى شیعیان نیشابور مأموریت داشت تا اجناسى را به [[امام صادق]] علیه السلام تقدیم نماید. وى در سر راه خود به [[مدینه]]، از [[کوفه]] عبور کرد و به [[زیارت]] قبر [[امام علی علیه السلام|امام على]] علیه السلام رفت. ابوجعفر می‌‌گوید: «در بین راه سفر به کوفه رسیدم و قبل از هر چیز به زیارت قبر امیرالمومنین علیه السلام مشرف شدم. در کنار قبر، پیرمردى را دیدم که فقهاى [[شیعه]] اطراف او را گرفته بودند و از وى [[فقه]] و [[حدیث]] مى‌آموختند. عده‌اى از مردم اطراف آن پیرمرد روشن ضمیر گردآمده بودند و [[احکام]] دینى را از وى سوال می‌‌کردند و او با الهام از مکتب على علیه السلام، آن ها را پاسخ می‌‌داد».
{{بیت|فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد|ديگران هم بكنند آن چه مسيحا می‌‌كرد}}
 
  
'''فقيه تيزبين بر كرسى تدريس'''
+
ابوجعفر از افرادى که آنجا جمع شده بودند، پرسید: این مرد کیست؟ گفتند: ابوحمزه ثمالى. ابوجعفر سلام کرد و نشست. ابوحمزه پرسید: «اى مرد کیستى و چکاره‌اى؟» ابوجعفر خود را معرفى کرد و برنامه سفر خود را به اطلاع وى رسانید. ابوحمزه خوشحال شد و او را در آغوش گرفت و پیشانیش را غرق بوسه ساخت و به او مژده داد که بزودى به هدف خود خواهد رسید. در همین حال ابوحمزه نگاهى به بیابان انداخته، به حاضران گفت: «آیا شما هم آن‌ چه را که من مشاهده می‌‌کنم، می‌‌بینید یا نه؟» گفتند: چه می‌‌بینى؟ گفت: شترسوارى به این سمت مى‌آید.
  
ابوحمزه ثمالى در اثر زحمات طاقت فرسا و فعاليت‌هاى شبانه‌روزى در كسب علم و [[حكمت]]، به مرحله‌اى رسيد كه به عنوان استاد علم [[حديث]] و [[فقه]] و تفسير، بر كرسى تدريس تكيه زد و معارف اهل بيت عليهم‌السلام را به شيعيان آموخت.
+
حاضران در جلسه به نقطه‌اى که ابوحمزه نشان می‌‌داد، خیره شدند و شترسوار را دیدند. طولى نکشید که مرد شترسوار خود را به کنار جمعیت رسانید و از مرکب پیاده شد و سلام کرد و در گوشه‌اى نشست. ابوحمزه پرسید: اى مرد! از کجا مى‌آیى؟ یثرب ([[مدینه]]). از یثرب چه خبر؟ [[امام صادق علیه السلام|جعفر بن محمد]] علیه السلام از دنیا رفت.
  
ابوجعفر محمد نيشابورى از سوى شيعيان نيشابور مأموريت داشت تا اجناسى را به [[امام صادق]] علیه السلام تقديم نمايد. وى در سر راه خود به [[مدينه]]، از [[كوفه]] عبور كرد و به [[زيارت]] قبر على علیه السلام رفت. ابوجعفر می‌‌گويد: «در بين راه سفر به كوفه رسيدم و قبل از هر چيز به زيارت قبر اميرالمومنين علیه السلام مشرف شدم. در كنار قبر، پيرمردى را ديدم كه فقهاى [[شيعه]] اطراف او را گرفته بودند و از وى [[فقه]] و [[حديث]] مى‌آموختند. عده‌اى از مردم اطراف آن پيرمرد روشن ضمير گردآمده بودند و [[احكام]] دينى را از وى سوال می‌‌كردند و او با الهام از مكتب على علیه السلام، آن ها را پاسخ می‌‌داد».
+
ابوحمزه با سوزدل فریادی کشیده و دستش را به شدت به زمین کوبید. ابوجعفر نیشابورى می‌‌گوید: من هم از شنیدن این واقعه هولناک منقلب شدم، پشتم لرزید و احساس ناراحتى شدید به من دست داد و با خود گفتم: پس حالا به کجا باید بروم و این همه امانت‌هاى مردم را بدست چه کسى بسپارم و بالاخره کار امامت و رهبرى امت به کجا منتهى خواهد شد؟! ابوحمزه در حالى که اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد، از شخص تازه وارد پرسید: امام چه کسى را براى جانشینى خود انتخاب کرد؟ او جواب داد: آن حضرت سه نفر را جانشین خود قرار داد: [[منصور (خلیفه عباسی)|منصور]] خلیفه عباسى، فرزندش عبدالله افطح، فرزند کوچکش [[امام موسی کاظم علیه السلام|موسى]].
  
ابوجعفر از افرادى كه آن جا جمع شده بودند، پرسيد: اين مرد كيست؟ گفتند: ابوحمزه ثمالى. ابوجعفر سلام كرد و نشست. ابوحمزه پرسيد: «اى مرد! كيستى و چكاره‌اى؟» ابوجعفر خود را معرفى كرد و بر نامه سفر خود را به اطلاع وى رسانيد. ابوحمزه خوشحال شد و او را در آغوش گرفت و پيشانيش را غرق بوسه ساخت و به او مژده داد كه بزودى به هدف خود خواهد رسيد. در همين حال ابوحمزه نگاهى به بيابان انداخته، به حاضران گفت: «آيا شما هم آن‌ چه را كه من مشاهده می‌‌كنم، می‌‌بينيد يا نه؟» گفتند: چه می‌‌بينى؟ گفت: شترسوارى به اين سمت مى‌آيد.
+
ابوحمزه با شنیدن این خبر خوشحال شد و گفت: «الحمدلله الذى لم یضلنا، دل على الصغیر، و بین على الکبیر، و ستر الامر العظیم»؛‌ خدا را سپاس می‌‌گویم که ما را گمراه نکرد. ([[امام صادق]] علیه السلام) ما را به صغیر راهنمایى فرمود و دلیل مردودبودن کبیر را بیان نمود و امر بزرگ را مخفى نگه داشت. سپس گفت: اى مرد نیشابورى! غمگین نباش! امام را شناختم.
  
حاضران در جلسه به نقطه‌اى كه ابوحمزه نشان می‌‌داد، خيره شدند و شترسوار را ديدند. طولى نكشيد كه مرد شترسوار خود را به كنار جمعيت رسانيد و از مركب پياده شد و سلام كرد و در گوشه‌اى نشست. ابوحمزه پرسيد: اى مرد! از كجا مى‌آيى؟ يثرب ([[مدينه]]). از يثرب چه خبر؟ جعفر بن محمد علیه السلام از دنيا رفت.
+
ابوحمزه در کنار قبر امیرالمومنین علیه السلام مشغول [[نماز]] شد. ما هم به نماز ایستادیم. پس از فراغت از نماز، به ابوحمزه گفتم: اى مرد بزرگوار! از کجا امام بعدى را تشخیص دادى؟! ابوحمزه پاسخ داد: وصیت امام به منصور براى کوتاه‌کردن شر اوست. امام صادق علیه السلام براى حفظ امام بعدى [[تقیه]] کرده است. از وصیت امام به دو فرزند بزرگتر و کوچکترش معلوم می‌‌شود که فرزند کوچکتر امام است. زیرا پیامبر گرامی ‌‌اسلام به على علیه السلام فرمود: در صورتى که بزرگترین فرزندت عیبى نداشته باشد امامت از آن اوست. وقتى امام ششم علیه السلام درباره دو نفر، که یکى از آنها بزرگتر از دیگرى است وصیت می‌‌کند، معلوم می‌‌شود که فرزندش، موسى علیه السلام امام است؛ چون فرزند بزرگش، عبدالله در بدن و دین عیبى دارد؛‌ زیرا افطح (کسى که سر یا بینى یا پایش از انسان معمولى پهن‌تر است) عیبى در بدن دارد و جاهل به [[احکام]] شریعت است».
  
ابوحمزه با سوزدل نعره‌اى كشيده و دستش را به شدت به زمين كوبيد. ابوجعفر نيشابورى می‌‌گويد: من هم از شنيدن اين واقعه هولناك منقلب شدم، پشتم لرزيد و احساس ناراحتى شديد به من دست داد و با خود گفتم: پس حالا به كجا بايد بروم و اين همه امانت‌هاى مردم را بدست چه كسى بسپارم و بالاخره كار امامت و رهبرى امت به كجا منتهى خواهد شد؟! ابوحمزه در حالى كه اشك‌هايش را پاك می‌‌كرد، از شخص تازه وارد پرسيد: امام چه كسى را براى جانشينى خود انتخاب كرد؟ او جواب داد: آن حضرت سه نفر را جانشين خود قرار داد: منصور خليفه عباسى، فرزندش عبدالله افطح، فرزند كوچكش موسى.
+
ابوجعفر در ادامه سخنانش می‌‌افزاید: «من سخن ابوحمزه را به طور کامل نفهمیدم تا این که اموال و وجوه اهدایى شیعیان را همراه خود به [[مدینه]] بردم. بعد از ورود، به مدینه در محلى ساکن شدم و به جستجو در مورد جانشین پیشواى ششم پرداختم. فرزندش، عبدالله را به من نشان دادند. وقتى با او ملاقات کردم، هیچ کدام از حرکات، طرز رفتار، گفتار، آداب و معاشرت و جواب سوالات وى را مطابق با عمل [[امام]] معصوم علیه السلام نیافتم و سرگردان به قبر مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله پناهنده شدم. غلامی ‌‌مرا به محضر حجت [[حق]] و امام مطلق، [[امام کاظم]] علیه السلام راهنمایى کرد. وقتى به محضر [[امام موسی کاظم علیه السلام|موسى بن جعفر]] علیه السلام مشرف شدم، تمام علامات و نشانه‌هاى امام [[معصوم]] را در او یافتم و قلبم آرام گرفت. اموال و وجوهات شیعیان نیشابور را به آن حضرت تقدیم کردم. امام بعضى را قبول و تعدادى را رد کرد و موقع خداحافظى به من فرمود: آیا ابوحمزه ثمالى در نزدیک [[کوفه]] و موقع [[زیارت]] امیرالمومنین علیه السلام چنین و چنان نگفت؟ و سخنان ابوحمزه را تماماً برایم بازگو کرد. گفتم: بلى. امام کاظم علیه السلام فرمود: «مومن چنین است: هرگاه خداوند قلبش را نورانى کند او با اشارات و کنایات همه چیز را می‌‌فهمد. حالا بلند شو و از اصحاب بزرگ پدرم تصریح وى را در مورد جانشین خویش تحقیق کن».<ref>مدینه المعاجز، ص ۴۶۳؛ بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۲۵۲؛ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۱۱.</ref>
  
ابوحمزه با شنيدن اين خبر خوشحال شد و گفت: «الحمدلله الذى لم يضلنا، دل على الصغير، و بين على الكبير، و سترالامر العظيم»؛‌ خدا را سپاس می‌‌گويم كه ما را گمراه نكرد. ([[امام صادق]] علیه السلام) ما را به صغير راهنمايى فرمود و دليل مردودبودن كبير را بيان نمود و امر بزرگ را مخفى نگه داشت. سپس گفت: اى مرد نيشابورى! غمگين نباش! امام را شناختم.
+
==آثار ابوحمزه==
 +
ابوحمزه بیشتر اوقات خود را به [[عبادت]] و تدریس [[علوم اسلامی]] ‌‌می‌‌گذرانید. او از کسب فیوضات معنوى و تربیتى از محضر [[ائمه اطهار|ائمه]] علیهم‌السلام به ویژه [[امام سجاد]] علیه السلام غافل نبود. از [[سند حدیث|سند]] دعاى معروف به «[[دعای ابوحمزه ثمالی|ابوحمزه ثمالى]]» معلوم می‌‌شود که ابوحمزه در آن شب‌هاى نورانى ملازم محضر امام چهارم علیه السلام بوده است.
  
ابوحمزه در كنار قبر اميرالمومنين علیه السلام مشغول [[نماز]] شد. ما هم به نماز ايستاديم. پس از فراغت از نماز، به ابوحمزه گفتم: اى مرد بزرگوار! از كجا امام بعدى را تشخيص دادى؟! ابوحمزه پاسخ داد: وصيت امام به منصور براى كوتاه‌كردن شر اوست. امام صادق علیه السلام براى حفظ امام بعدى [[تقيه]] كرده است. از وصيت امام به دو فرزند بزرگتر و كوچكترش معلوم می‌‌شود كه فرزند كوچكتر امام است. زيرا پيامبر گرامی ‌‌اسلام به على علیه السلام فرمود: در صورتى كه بزرگترين فرزندت عيبى نداشته باشد امامت از آن اوست. وقتى امام ششم علیه السلام درباره دو نفر، كه يكى از آن ها بزرگتر از ديگرى است وصيت می‌‌كند، معلوم می‌‌شود كه فرزندش، موسى علیه السلام امام است؛ چون فرزند بزرگش، عبدالله در بدن و دين عيبى دارد؛‌ زيرا افطح (كسى كه سر يابينى يا پايش از انسان معمولى پهن‌تر است) عيبى در بدن دارد و جاهل به [[احكام]] شريعت است».
+
او در این رابطه می‌‌گوید: امام سجاد علیه السلام شب‌هاى ماه مبارک [[رمضان]] تا سحر مشغول به [[نماز]] بود. و چون وقت سحر فرامی‌‌رسید این [[دعا]] را قرائت می‌‌نمود: «الهى لاتؤدّبنى بعقوبتک ولاتمکر بى فى حیلتک، من أین لى الخیر یارب ولایوجد الا من عندک...؛ خدایا مرا با مجازات خویش ادب نفرما، و با عقوبت‌هاى پنهانى که من نمی‌‌فهمم، مجازاتم نکن. خداوندا! کجا خیرى توانم یافت، در حالى که خیر جز پیش تو نیست...».
  
ابوجعفر در ادامه سخنانش می‌‌افزايد: «من سخن ابوحمزه را به طور كامل نفهميدم تا اين كه اموال و وجوه اهدايى شيعيان را همراه خود به [[مدينه]] بردم. بعد از ورود، به مدينه در محلى ساكن شدم و به جستجو در مورد جانشين پيشواى ششم پرداختم. فرزندش، عبدالله را به من نشان دادند. وقتى با او ملاقات كردم، هيچ كدام از حركات، طرز رفتار، كردار، گفتار، آداب و معاشرت و جواب سوالات وى را مطابق با عمل امام معصوم علیه السلام نيافتم و سرگردان به قبر مطهر پيامبر صلی الله علیه و آله پناهنده شدم. غلامی ‌‌مرا به محضر حجت [[حق]] و امام مطلق، حضرت [[امام كاظم]] علیه السلام راهنمايى كرد. وقتى به محضر موسى بن جعفر علیه السلام مشرف شدم، تمام علامات و نشانه‌هاى امام معصوم علیه السلام را در او يافتم و قلبم آرام گرفت. اموال و وجوهات شيعيان نيشابور را به آن حضرت تقديم كردم. امام بعضى را قبول و تعدادى را رد كرد و موقع خداحافظى به من فرمود: آيا ابوحمزه ثمالى در نزديك [[كوفه]] و موقع زيارت اميرالمومنين علیه السلام چنين و چنان نگفت؟ و سخنان ابوحمزه را تماماً برايم بازگو كرد. گفتم: بلى. امام كاظم علیه السلام فرمود: «مومن چنين است: هرگاه خداوند قلبش را نورانى كند او با اشارات و كنايات همه چيز را می‌‌فهمد. حالا بلند شو و از اصحاب بزرگ پدرم تصريح وى را در مورد جانشين خويش تحقيق كن».<ref>مدينه المعاجز، ص 463؛ [[بحارالانوار]]، ج 47، ص 252؛ [[اعيان الشيعه]]، ج 4، ص 11.</ref>
+
[[دعای ابوحمزه ثمالی|دعای ابوحمزه]] دعایی طولانى و برابر با دو جزء [[قرآن کریم]] است. فرازهاى آخر دعا با این مضامین [[عرفان|عرفانى]] به پایان می‌‌رسد: «...اللهم انى اسئلک ایمانا تُباشر به قلبى و یقینا حتى اعلم انه لن یصیبنى الا ما کتبت لى و رضّنى من العیش بما قسمت لى یا ارحم الراحمین»؛<ref> مصباح المتهجد، شیخ طوسى، ص ۴۰۱؛ مفاتیح الجنان، اعمال ماه رمضان.</ref> پروردگارا! من از تو ایمانى ثابت و یقینى کامل درخواست می‌‌کنم که همیشه در قلبم استوار باشد، تا بدانم که به من جز آن چه که قلم تقدیر تو نگاشته است، نخواهد رسید و مرا در زندگانى به هر چه قسمتم کردى راضى و خشنود گردان. اى مهربان‌ترین مهربانان!».
  
'''در اوج عرفان و معنويت'''
+
[[احمد بن علی نجاشی|نجاشی]] از دیگر آثار ابوحمزه، به تفسیر القرآن، کتاب النوادر و [[رسالة الحقوق (کتاب)|رسالة الحقوق عن علی بن الحسین]](ع) و [[شیخ طوسی]] به کتاب الزهد او اشاره کرده اند.<ref> رجال نجاشی ص ۱۱۵؛ الفهرست، ص ۱۰۵.</ref>
 
 
{{بیت|در ضمير ما نمی‌‌گنجد به غير دوست كس|هر دو عالم را به دشمن ده، كه ما را دوست بس}}
 
 
 
ابوحمزه بيشتر اوقات خود را به [[عبادت]] و تدريس علوم اسلامی ‌‌می‌‌گذرانيد. او از كسب فيوضات معنوى و تربيتى از محضر ائمه عليهم‌السلام به ويژه [[امام سجاد]] علیه السلام غافل نبود. از سند دعاى معروف به «ابوحمزه ثمالى» معلوم می‌‌شود كه ابوحمزه در آن شب‌هاى نورانى ملازم محضر پيشواى چهارم علیه السلام بود.
 
 
 
او در اين رابطه می‌‌گويد: [[امام سجاد]] علیه السلام شب‌هاى ماه مبارك [[رمضان]] تا سحر مشغول به [[نماز]] بود. و چون وقت سحر فرامی‌‌رسيد اين [[دعا]] را قرائت می‌‌نمود: «الهى لاتودبنى بعقوبتك ولاتمكر بى فى حيلتك، من اين لى الخير يارب ولايوجد الا من عندك...؛ خدايا مرا با مجازات خويش ادب نفرما، و با عقوبت‌هاى پنهانى كه من نمی‌‌فهمم، مجازاتم نكن. خداوندا! كجا خيرى توانم يافت، در حالى كه خير جز پيش تو نيست...».
 
 
 
دعاى ابوحمزه طولانى و برابر با دو جزء [[قرآن كريم]] است. فرازهاى آخر [[دعا]] با اين مضامين عرفانى به پايان می‌‌رسد: «...اللهم انى اسئلك ايمانا تباشر به قلبى و يقينا حتى اعلم انه لن يصيبنى الا ما كتبت لى و رضنى من العيش بما قسمت لى يا ارحم الراحمين؛<ref> مصباح المتهجد، [[شيخ طوسى]]، ص 401؛ [[مفاتيح الجنان]]، اعمال ماه [[رمضان]].</ref> پروردگارا! من از تو ايمانى ثابت و يقينى كامل درخواست می‌‌كنم كه هميشه در قلبم استوار باشد، تا بدانم كه به من جز آن چه كه قلم تقدير تو نگاشته است، نخواهد رسيد و مرا در زندگانى به هر چه قسمتم كردى راضى و خشنود گردان. اى مهربان‌ترين مهربانان!».
 
 
 
اگر چنين پروانه‌هايى در اطراف شمع وجود [[ائمه اطهار]] عليهم السلام] نبودند، چطور ما به آن گنجينه‌هاى ملكوتى و سرمايه‌هاى جاودانى، كه روح انسان‌هاى سرگشته و حيران را نوازش می‌‌دهد، دست می‌‌يافتيم؟! اگر امروز آن مناجات‌هاى نورانى را در اختيار نداشتيم، در خلوت با معبود و در آن لحظاتى كه خود را تنها می‌‌يابيم و با هزاران گرفتارى مواجه هستيم و هيچ كلمه و لفظى نمی‌‌تواند مكنونات قلبى و احساسات درونى ما را بيان كند، چه می‌‌گفتيم؟! واقعاً اين فرهنگ تربيتى و آموزشى [[دعا]] را كه [[روح]] انسان‌هاى خسته و نگران امروزى را آرامش می‌‌دهد، چه كسى می‌‌تواند اين چنين زيبا و پرمحتوا و با آن فصاحت و بلاغت اعجاب‌انگيز، كه حتى مخالفان را هم به تحسين واداشته است، ادا كند؟!
 
 
 
اگر ما دعاهاى ابوحمزه ثمالى، كميل، ندبه، افتتاح، عرفه و ده‌ها اثر جاويدان ديگر را در متون فرهنگ [[شيعه]] نداشتيم مثل آن چوپان سخن می‌‌گفتيم و يا مانند ساير ملت‌ها با خرافات و توحش دست به گريبان بوديم. ما خداوند را شاكريم كه در سايه تلاش دانشمندان، فرهنگ آسمانى [[اهل بيت]] عليهم‌السلام ـ كه پشتوانه محكمی ‌‌مثل [[وحى]] الهى دارد ـ به ما ارث رسيد. امروزه مكتب تشيع داراى غنى‌ترين فرهنگ انسانى است كه حتى در كوچكترين مراحل زندگى بدون قانون و بدون برنامه نمی‌‌باشد و [[فقه]] پوياى جعفرى تمام نيازهاى دنيوى انسان را از روز تولد ـ و بلكه قبل از تولد ـ تا [[مرگ]] انسان را براى بشريت به ارمغان آورده است.
 
  
 +
متن [[تفسیر قرآن|تفسیر]] ابوحمزه تا قرن ششم قمری وجود داشته است. [[شیخ طبرسی|طبرسی]] در [[مجمع البیان]]<ref> برای نمونه مراجعه کنید به  ج۳ ص ۱۵۰ و ۱۵۲</ref> و [[ابن شهر آشوب|ابن شهرآشوب]] (متوفی ۵۸۸) در [[مناقب ابن شهر آشوب (کتاب)|مناقب آل ابی طالب]]،<ref> برای نمونه مراجعه کنید به  ج۱ ص ۱۱ و ۱۷</ref> از این تفسیر، روایاتی نقل کرده‌اند.
 +
عبدالرزاق محمدحسین حرزالدین، روایات منقول از ابوحمزه را که صبغه تفسیری داشته یا در منابع به نقل آنها از تفسیر ابوحمزه اشاره شده در کتابی با عنوان «تفسیر القرآن الکریم لابی حمزة بن ثابت بن دینار الثمالی» گردآوری کرده است.
 +
در تفسیر ابوحمزه، بر خلاف [[تفسیر مأثور|تفاسیر مأثور]] دیگر، [[حدیث مرسل|احادیث مرسل]] کم‌تری دیده می‌شود. ابوحمزه به [[اسباب نزول]] توجه داشته و ضمن توجه به فضائل [[اهل بیت]](ع)، از شیوه [[تفسیر قرآن به قرآن]] استفاده کرده و به اجتهاد، قرائت، لغت، [[نحو]] و نقل آرای مختلف در معنای آیات اهتمام ویژه داشته است.<ref>رجوع کنید به مقدمه تفسیر حرزالدین ص ۶۰ -۶۶ </ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
عبدالكريم پاك نيا، فرهنگ كوثر، شماره 45، آذر 1379.
 
  
 +
*عبدالکریم پاک نیا، فرهنگ کوثر، شماره ۴۵، آذر ۱۳۷۹.
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده=دارد
 +
}}
 
[[Category:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]]
 
[[Category:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]]
 +
[[رده:اصحاب امام سجاد علیه السلام]]
 
[[رده:اصحاب امام صادق علیه السلام]]
 
[[رده:اصحاب امام صادق علیه السلام]]
 
[[رده:اصحاب امام باقر علیه السلام]]
 
[[رده:اصحاب امام باقر علیه السلام]]
[[رده:اصحاب امام سجاد علیه السلام]]
+
[[رده:علمای قرن دوم]]
[[رده:علمای قرن اول]]
+
[[رده: مفسرین قرآن]]
 
[[رده:راویان ثقه]]
 
[[رده:راویان ثقه]]
 
[[رده:عارفان]]
 
[[رده:عارفان]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۰۲

«ثابت بن دینار» معروف به «ابوحمزه ثمالی»، از راویان موثق شیعه در قرن دوم قمری و از اصحاب بزرگوار چهار امام معصوم است. او عالم به حدیث و فقه و تفسیر بود و معارف اهل بیت علیهم‌السلام را به شیعیان می‌آموخت. ابوحمزه دعای پر فضیلتی را از امام سجاد علیه‌السلام روایت کرده که به «دعای ابوحمزه ثمالی» مشهور است.

نام کامل ابوحمزه ثابت بن دینار ثمالی
زادروز قرن اول قمری
زادگاه کوفه
وفات قرن دوم قمری

Line.png

اساتید

زاذان کِنْدی،...


آثار

تفسیر القرآن، کتاب النوادر، کتاب الزهد،...

زندگی‌نامه

ولادت و نسب:

ابوحمزه ثابت بن دینار ثمالی، یکى از بزرگان کوفه است. سال دقیق ولادت او معلوم نیست، اما از آنجا که از زاذان کِنْدی (متوفی ۸۲ ق) روایت نقل کرده، ولادت او پیش از سال ۸۲ قمری بوده است.[۱]

شیخ صدوق ابوحمزه را از قبیله طی و تیره بنوثُعَل دانسته و دلیل شهرت ابوحمزه را به «ثمالی» سکونت وی در محله اقامت قبیله ثُماله از تیره اَزْد ذکر کرده است.[۲] برخی دیگر معتقدند نسب ثابت بن دینار به شخصی به نام ثمالة بن اسلم بن کعب که از قبیله ازد می رسد و به همین دلیل به او ثمالی می گویند.[۳]

درک محضر امام زین‌العابدین:

ابوحمزه اولین بار زمانی که امام سجاد علیه السلام از مدینه به کوفه سفر نمود، ایشان را ملاقات نمود و شیفته ایشان شد. او ماجرای این ملاقات را اینگونه نقل می کند: «جلوى ستون هفتم مسجد کوفه نشسته بودم که از سوى باب کنده مردى وارد شد که من در طول عمر خویش شخصى زیباتر، خوشبوتر، پاکیزه‌تر و خوش‌لباس‌تر از او ندیده بودم. عمامه‌اى بر سر و پیراهنى عربى و قبایى بر تن داشت. کفش‌ها را از پاى درآورد و در کنار ستون هفتم به نماز ایستاد. تکبیرةالاحرام نماز را وقتى ادا کرد، آن چنان جذاب و موثر بود که موهاى بدنم سیخ شد. شیفته نغمه زیبا و لهجه دلرباى وى شدم. نزدیکتر شدم تا کلماتش را بهتر بشنوم. چهار رکعت نماز خواند با رکوع و سجود کامل و عالى. بعد از سلام نماز، شروع به دعا کرد: «الهى إن کان قد عصیتک، فانى قد اطعتک فى احب الاشیأ الیک الاقرار بوحدانیتک...».[۴]

بعد از این که از دعا فارغ شد، از مسجد بیرون رفت. من با اشتیاق تمام به دنبال وى به راه افتادم تا این که به مناخ (محل نگهدارى شتران در کنار شهر) کوفه رسیدیم. در آن جا غلامی ‌‌بود که شتر این مرد با عظمت را محافظت می‌‌کرد. از غلام پرسیدم: این مرد کیست؟ جواب داد: آیا از شمائل و سیماى نورانى‌اش او را نشناختى؟ او حضرت زین العابدین، على بن الحسین علیه السلام است.

وقتى آقا را شناختم، خود را به قدم‌هاى مبارکش انداختم و خواستم پاهایش را ببوسم. حضرت با دست‌هاى مطهر خویش مرا از زمین بلند کرد و فرمود: نه! اى ابا حمزه! سجده مخصوص خداوند عزیز و جلال است. عرض کردم: اى فرزند رسول الله! براى چه به این جا تشریف آورده‌اید؟ فرمود: براى آن چه که دیدى! اگر مردم می‌‌دانستند که نماز خواندن در مسجد کوفه چه فضیلتى دارد، مثل کودکان چهار دست و پا به سوى آن می‌‌شتافتند.

سپس امام سجاد علیه السلام به ابوحمزه فرمود: «آیا دوست دارى قبر جدم، على ابن ابى طالب علیه السلام را زیارت کنى؟» با شنیدن این پیشنهاد، شادى در چهره ابوحمزه موج زد و آن قدر خوشحال شد که سر از پا نمی‌‌شناخت. وى با این که در کوفه و نزدیک نجف بود، قبر امام على علیه السلام را نمی‌‌شناخت و همچنین تا آن لحظه ـ به علت موانعى ـ موفق به زیارت امام سجاد علیه السلام نشده بود. او که مدت‌ها انتظار وصال محضر یار را داشت، چنین فرصتى را غنیمت شمرد و با کمال میل، همراهى با امام علیه السلام را قبول کرد و در رکاب پیشواى چهارم شیعیان به راه افتاد. ابوحمزه در طول راه از خرمن معارف آن حضرت بهره برد، تا این که به مرقد شریف امیرالمومنین علیه السلام رسیدند. امام سجاد علیه السلام محل دفن مولاى متقیان را ـ که تا آن زمان مخفى بود ـ به ابوحمزه نشان داد و فرمود: «این قبر جدم، على بن ابى طالب علیه السلام است».[۵]

ابوحمزه می‌‌گوید: «وقتى چشمانم به آنجا افتاد، بقعه‌اى سفید دیدم که نور از آن می‌‌درخشید. امام چهارم علیه السلام از شتر پیاده شده و گونه‌هاى مبارک را بر خاک قبر گذاشت؛ سپس شروع به خواندن زیارت کرد: «السلام على اسم الله الرضى و نور وجهه المضیىء...».

ابوحمزه می‌‌گوید: بعد از زیارت، امام سجاد علیه السلام به مدینه تشریف برد و من هم به کوفه بازگشتم. ابوحمزه پس از آن، بارها همراه شمارى از فقیهان شیعه به زیارت قبر حضرت امام على علیه السلام رفت. وى در این سفرها معارف اهل بیت علیهم السلام؛ فقه، تفسیر و حدیث را به همسفران خود تعلیم می‌‌داد.[۶]

وفات:

سال وفات ابوحمزه ثمالی نیز به طور دقیق معلوم نیست، اما می توان گفت از آنجا که حسن بن محبوب (۱۴۹-۲۲۴ ق) از او نقل روایت کرده،[۷] تاریخ وفاتش باید بعد از ۱۵۰ قمری باشد. ابوحمزه سه فرزند داشته است که هر سه در قیام زید بن علی بن الحسین به شهادت رسیده اند.[۸]

جایگاه علمی و معرفتی

ابوحمزه ثمالى محضر چهار امام معصوم (امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام کاظم علیهم‌السلام) را درک کرده و مورد اعتماد و علاقه اهل بیت علیهم‌السلام بود. وى در علم حدیث و تفسیر به مراتب عالى دست یافته بود. برخی او را از فقهای کوفه برشمرده اند.[۹]

از امام رضا علیه السلام درباره ابوحمزه ثمالى روایت شده است: «ابوحمزه فى زمانه کلقمان فى زمانه و ذلک انه خدم اربعة منا: على بن الحسین و محمد بن على و جعفر بن محمد و برهة من عصر موسى بن جعفر»؛[۱۰] ابوحمزه در زمان خود همانند لقمان در زمان خویش بود، زیرا او در خدمت چهار تن از ما بوده است: امام سجاد، امام باقر، امام صادق و برهه اى از دوره امام کاظم علیهم‌السلام. در روایت دیگرى آمده است: «ابوحمزه فى زمانه مثل سلمان فى زمانه»؛[۱۱] ابوحمزه در زمان خود مانند سلمان در زمانش است.

البته احتمال دارد روایت اول تصحیف شده و نام سلمان به لقمان تغییر کرده باشد. زیرا در آن سخن از همراهی و نزدیکی به اهل بیت است که با ویژگی جناب سلمان همخوانی بیشتری دارد. روایت دوم هم مؤید این نظر است.

نجاشی نیز درباره ابوحمزه می گوید: او از بهترین یاران امامان و مردان موثق بود که در روایت به قول او اعتماد می کنند.[۱۲]

همچنین شیخ صدوق می گوید: ابوحمزه ثقه و عادل است، او چهار امام را ملاقات کرده است: امام سجاد و امام باقر و امام صادق و امام کاظم علیهم السلام.[۱۳]

ابوحمزه ثمالى در اثر زحمات طاقت فرسا و فعالیت‌هاى شبانه‌روزى در کسب علم و حکمت، به مرحله‌اى رسید که به عنوان استاد علم حدیث و فقه و تفسیر، بر کرسى تدریس تکیه زد و معارف اهل بیت علیهم‌السلام را به شیعیان آموخت.

ابوجعفر محمد نیشابورى از سوى شیعیان نیشابور مأموریت داشت تا اجناسى را به امام صادق علیه السلام تقدیم نماید. وى در سر راه خود به مدینه، از کوفه عبور کرد و به زیارت قبر امام على علیه السلام رفت. ابوجعفر می‌‌گوید: «در بین راه سفر به کوفه رسیدم و قبل از هر چیز به زیارت قبر امیرالمومنین علیه السلام مشرف شدم. در کنار قبر، پیرمردى را دیدم که فقهاى شیعه اطراف او را گرفته بودند و از وى فقه و حدیث مى‌آموختند. عده‌اى از مردم اطراف آن پیرمرد روشن ضمیر گردآمده بودند و احکام دینى را از وى سوال می‌‌کردند و او با الهام از مکتب على علیه السلام، آن ها را پاسخ می‌‌داد».

ابوجعفر از افرادى که آنجا جمع شده بودند، پرسید: این مرد کیست؟ گفتند: ابوحمزه ثمالى. ابوجعفر سلام کرد و نشست. ابوحمزه پرسید: «اى مرد کیستى و چکاره‌اى؟» ابوجعفر خود را معرفى کرد و برنامه سفر خود را به اطلاع وى رسانید. ابوحمزه خوشحال شد و او را در آغوش گرفت و پیشانیش را غرق بوسه ساخت و به او مژده داد که بزودى به هدف خود خواهد رسید. در همین حال ابوحمزه نگاهى به بیابان انداخته، به حاضران گفت: «آیا شما هم آن‌ چه را که من مشاهده می‌‌کنم، می‌‌بینید یا نه؟» گفتند: چه می‌‌بینى؟ گفت: شترسوارى به این سمت مى‌آید.

حاضران در جلسه به نقطه‌اى که ابوحمزه نشان می‌‌داد، خیره شدند و شترسوار را دیدند. طولى نکشید که مرد شترسوار خود را به کنار جمعیت رسانید و از مرکب پیاده شد و سلام کرد و در گوشه‌اى نشست. ابوحمزه پرسید: اى مرد! از کجا مى‌آیى؟ یثرب (مدینه). از یثرب چه خبر؟ جعفر بن محمد علیه السلام از دنیا رفت.

ابوحمزه با سوزدل فریادی کشیده و دستش را به شدت به زمین کوبید. ابوجعفر نیشابورى می‌‌گوید: من هم از شنیدن این واقعه هولناک منقلب شدم، پشتم لرزید و احساس ناراحتى شدید به من دست داد و با خود گفتم: پس حالا به کجا باید بروم و این همه امانت‌هاى مردم را بدست چه کسى بسپارم و بالاخره کار امامت و رهبرى امت به کجا منتهى خواهد شد؟! ابوحمزه در حالى که اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد، از شخص تازه وارد پرسید: امام چه کسى را براى جانشینى خود انتخاب کرد؟ او جواب داد: آن حضرت سه نفر را جانشین خود قرار داد: منصور خلیفه عباسى، فرزندش عبدالله افطح، فرزند کوچکش موسى.

ابوحمزه با شنیدن این خبر خوشحال شد و گفت: «الحمدلله الذى لم یضلنا، دل على الصغیر، و بین على الکبیر، و ستر الامر العظیم»؛‌ خدا را سپاس می‌‌گویم که ما را گمراه نکرد. (امام صادق علیه السلام) ما را به صغیر راهنمایى فرمود و دلیل مردودبودن کبیر را بیان نمود و امر بزرگ را مخفى نگه داشت. سپس گفت: اى مرد نیشابورى! غمگین نباش! امام را شناختم.

ابوحمزه در کنار قبر امیرالمومنین علیه السلام مشغول نماز شد. ما هم به نماز ایستادیم. پس از فراغت از نماز، به ابوحمزه گفتم: اى مرد بزرگوار! از کجا امام بعدى را تشخیص دادى؟! ابوحمزه پاسخ داد: وصیت امام به منصور براى کوتاه‌کردن شر اوست. امام صادق علیه السلام براى حفظ امام بعدى تقیه کرده است. از وصیت امام به دو فرزند بزرگتر و کوچکترش معلوم می‌‌شود که فرزند کوچکتر امام است. زیرا پیامبر گرامی ‌‌اسلام به على علیه السلام فرمود: در صورتى که بزرگترین فرزندت عیبى نداشته باشد امامت از آن اوست. وقتى امام ششم علیه السلام درباره دو نفر، که یکى از آنها بزرگتر از دیگرى است وصیت می‌‌کند، معلوم می‌‌شود که فرزندش، موسى علیه السلام امام است؛ چون فرزند بزرگش، عبدالله در بدن و دین عیبى دارد؛‌ زیرا افطح (کسى که سر یا بینى یا پایش از انسان معمولى پهن‌تر است) عیبى در بدن دارد و جاهل به احکام شریعت است».

ابوجعفر در ادامه سخنانش می‌‌افزاید: «من سخن ابوحمزه را به طور کامل نفهمیدم تا این که اموال و وجوه اهدایى شیعیان را همراه خود به مدینه بردم. بعد از ورود، به مدینه در محلى ساکن شدم و به جستجو در مورد جانشین پیشواى ششم پرداختم. فرزندش، عبدالله را به من نشان دادند. وقتى با او ملاقات کردم، هیچ کدام از حرکات، طرز رفتار، گفتار، آداب و معاشرت و جواب سوالات وى را مطابق با عمل امام معصوم علیه السلام نیافتم و سرگردان به قبر مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله پناهنده شدم. غلامی ‌‌مرا به محضر حجت حق و امام مطلق، امام کاظم علیه السلام راهنمایى کرد. وقتى به محضر موسى بن جعفر علیه السلام مشرف شدم، تمام علامات و نشانه‌هاى امام معصوم را در او یافتم و قلبم آرام گرفت. اموال و وجوهات شیعیان نیشابور را به آن حضرت تقدیم کردم. امام بعضى را قبول و تعدادى را رد کرد و موقع خداحافظى به من فرمود: آیا ابوحمزه ثمالى در نزدیک کوفه و موقع زیارت امیرالمومنین علیه السلام چنین و چنان نگفت؟ و سخنان ابوحمزه را تماماً برایم بازگو کرد. گفتم: بلى. امام کاظم علیه السلام فرمود: «مومن چنین است: هرگاه خداوند قلبش را نورانى کند او با اشارات و کنایات همه چیز را می‌‌فهمد. حالا بلند شو و از اصحاب بزرگ پدرم تصریح وى را در مورد جانشین خویش تحقیق کن».[۱۴]

آثار ابوحمزه

ابوحمزه بیشتر اوقات خود را به عبادت و تدریس علوم اسلامی ‌‌می‌‌گذرانید. او از کسب فیوضات معنوى و تربیتى از محضر ائمه علیهم‌السلام به ویژه امام سجاد علیه السلام غافل نبود. از سند دعاى معروف به «ابوحمزه ثمالى» معلوم می‌‌شود که ابوحمزه در آن شب‌هاى نورانى ملازم محضر امام چهارم علیه السلام بوده است.

او در این رابطه می‌‌گوید: امام سجاد علیه السلام شب‌هاى ماه مبارک رمضان تا سحر مشغول به نماز بود. و چون وقت سحر فرامی‌‌رسید این دعا را قرائت می‌‌نمود: «الهى لاتؤدّبنى بعقوبتک ولاتمکر بى فى حیلتک، من أین لى الخیر یارب ولایوجد الا من عندک...؛ خدایا مرا با مجازات خویش ادب نفرما، و با عقوبت‌هاى پنهانى که من نمی‌‌فهمم، مجازاتم نکن. خداوندا! کجا خیرى توانم یافت، در حالى که خیر جز پیش تو نیست...».

دعای ابوحمزه دعایی طولانى و برابر با دو جزء قرآن کریم است. فرازهاى آخر دعا با این مضامین عرفانى به پایان می‌‌رسد: «...اللهم انى اسئلک ایمانا تُباشر به قلبى و یقینا حتى اعلم انه لن یصیبنى الا ما کتبت لى و رضّنى من العیش بما قسمت لى یا ارحم الراحمین»؛[۱۵] پروردگارا! من از تو ایمانى ثابت و یقینى کامل درخواست می‌‌کنم که همیشه در قلبم استوار باشد، تا بدانم که به من جز آن چه که قلم تقدیر تو نگاشته است، نخواهد رسید و مرا در زندگانى به هر چه قسمتم کردى راضى و خشنود گردان. اى مهربان‌ترین مهربانان!».

نجاشی از دیگر آثار ابوحمزه، به تفسیر القرآن، کتاب النوادر و رسالة الحقوق عن علی بن الحسین(ع) و شیخ طوسی به کتاب الزهد او اشاره کرده اند.[۱۶]

متن تفسیر ابوحمزه تا قرن ششم قمری وجود داشته است. طبرسی در مجمع البیان[۱۷] و ابن شهرآشوب (متوفی ۵۸۸) در مناقب آل ابی طالب،[۱۸] از این تفسیر، روایاتی نقل کرده‌اند. عبدالرزاق محمدحسین حرزالدین، روایات منقول از ابوحمزه را که صبغه تفسیری داشته یا در منابع به نقل آنها از تفسیر ابوحمزه اشاره شده در کتابی با عنوان «تفسیر القرآن الکریم لابی حمزة بن ثابت بن دینار الثمالی» گردآوری کرده است. در تفسیر ابوحمزه، بر خلاف تفاسیر مأثور دیگر، احادیث مرسل کم‌تری دیده می‌شود. ابوحمزه به اسباب نزول توجه داشته و ضمن توجه به فضائل اهل بیت(ع)، از شیوه تفسیر قرآن به قرآن استفاده کرده و به اجتهاد، قرائت، لغت، نحو و نقل آرای مختلف در معنای آیات اهتمام ویژه داشته است.[۱۹]

پانویس

  1. رک: تهذیب الکمال فی اسماءالرجال، مِزّی، ج۴، ص۳۵۸
  2. ابن بابویه، الامالی، ج۴، ص۳۶
  3. مجله پاسدار اسلام، شماره ۶۶، مقاله ابوحمزه ثمالی، سید محمدجواد مهری
  4. فرحة الغرى، سید عبدالکریم بن طاووس، ص ۴۷.
  5. قبر امام على علیه السلام تا زمان هارون الرشید بر عموم مردم مخفى بود؛ فقط شیعیان خاص با راهنمایى ائمه معصومین علیهم‌السلام از قبر آن حضرت مطلع بودند و گاه به زیارت آن بزرگوار مشرف می‌‌شدند.
  6. سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۴.
  7. نک: الکافی، ج۱، ص۸۸
  8. .مجله پاسدار اسلام،شماره ۶۶، مقاله یاران امام، ابوحمزه ثمالی، سید محمدجواد مهری
  9. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص ۳۶۲-۳۹۰
  10. منتهى المقال, ج۲, ص۱۹۲. چاپ آل البیت.
  11. ۲۹ رجال نجاشى, ص۱۱۵.
  12. .مجله پاسدار اسلام،شماره ۶۶، مقاله یاران امام، ابوحمزه ثمالی، سید محمدجواد مهری
  13. .مجله پاسدار اسلام،شماره ۶۶، مقاله یاران امام، ابوحمزه ثمالی، سید محمدجواد مهری
  14. مدینه المعاجز، ص ۴۶۳؛ بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۲۵۲؛ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۱۱.
  15. مصباح المتهجد، شیخ طوسى، ص ۴۰۱؛ مفاتیح الجنان، اعمال ماه رمضان.
  16. رجال نجاشی ص ۱۱۵؛ الفهرست، ص ۱۰۵.
  17. برای نمونه مراجعه کنید به ج۳ ص ۱۵۰ و ۱۵۲
  18. برای نمونه مراجعه کنید به ج۱ ص ۱۱ و ۱۷
  19. رجوع کنید به مقدمه تفسیر حرزالدین ص ۶۰ -۶۶

منابع

  • عبدالکریم پاک نیا، فرهنگ کوثر، شماره ۴۵، آذر ۱۳۷۹.