بعث

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از نثر طوبی است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«بَعث» از واژگان قرآنی، در لغت به معانی متعدد برانگیختن، برگزیدن یا فرستادن آمده است. واژه «بَعْث» در قرآن کریم بیشتر به مسئله «معاد» مربوط می‌شود.

مفهوم بعث

«بَعْث» در لغت، مفهوم وسیعى دارد، بعضى آن را به معناى «فرستادن»، بعضى «رسانیدن» و بعضى به معناى «پراکندن» تفسیر کرده اند. ولى به طورى که از موارد مختلفِ استعمال آن به دست مى آید، مفهوم آن همان چیزى است که در فارسى از آن به عنوان «برانگیختن» تعبیر مى کنیم، منتهی در هر موردى به تناسب آن مورد مفهوم خاصى دارد، مانند برانگیختن پیامبران براى تبلیغ، برانگیختن لشکر براى جهاد، یا برانگیختن مردگان براى حساب و... . برخی از موارد کاربرد واژه «بَعْث» در قرآن کریم چنین است:

  • برگزیدن به منصبی معین: «إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً» برگزید در آنها پیغمبری (سوره آل عمران، ۱۶۴)؛ «بَعَثْنَا مِنهُمُ اثْنَی عَشَرَ نَقِیبًا» (سوره مائده، ۱۲)؛ «ابْعَثْ لَنَا مَلِکا» (سوره بقره، ۲۴۶).
  • برانگیختن برای جنگ و غیر آن: «بَعَثْنَا عَلَیکمْ عِبَادًا لَّنَا» اشاره به بخت نصر و لشکر او است (سوره اسراء، ۵)؛ «فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا» برانگیخت کلاغی (سوره مائده، ۳۱)؛ «یبْعَثَ عَلَیکمْ عَذَابًا» (سوره انعام، ۶۵).
  • زنده کردن و برانگیختن مردگان: «مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا» (سوره یس، ۵۲)؛ «ثُمَّ یبْعَثُکمْ فِیهِ» آنگاه شما را بیدار می کند، در روز رستاخیز (سوره انعام، ۶۰).
  • بیدارکردن از خواب: «ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ» بیدار کردیم اصحاب کهف را (سوره کهف، ۱۲).

بعث اخروی

«وَقَالُواْ إِنْ هِی إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ» (سوره انعام، ۲۹) گفتند: غیر این زندگی پست ما زندگی دیگر نیست و ما زنده شدنی نیستیم.

قوله تعالی: «ان هی الا حیاتنا الدنیا» یعنی عالم دیگر وجود ندارد. «و ما نحن بمبعوثین» ما زنده نمی شویم. کسانی که قائل به آخرت هستند گویند: هم اکنون که این عالم دنیا هست، عالم آخرت هم هست و بهشت و جهنم اکنون موجودند. گروهی تناسخی معتقد بودند، عالم دیگر نیست اما روح انسان جاوید است و از بدنی به بدن دیگر می رود. آنها نیز وجود آخرت را منکرند اما زنده شدن و بعث مردم را در بدن دیگر انکار ندارند پس «ان هی الا حیاتنا الدنیا» می گفتند «و ما نحن بمبعوثین» نمی گفتند.

آخرت آن نیست که در این دنیا بار دیگر زنده شوند، اگر دنیا را در زمان متاخر آخرت بنامیم باید زمان ما نسبت به زمان پیامبر صلی الله علیه و آله آخرت باشد و زمان آن حضرت نسبت به زمان حضرت ابراهیم علیه السلام آخرت و هکذا.

عالم آخرت نوعی دیگر است، اجسام آن نه از سنخ اجسام دنیا و ارواح آن نه از سنخ نفوس این جهان، غذا و خوراک و حرکت و لذات و عذاب آن نه مانند دنیا است چنانکه از آیات و احادیث معلوم می گردد. فرق میان آخرت و تناسخ بسیار است، اجسام دنیا به آتش می سوزد و نابود می شود و زنده در آتش نمی ماند اما در آخرت می ماند. اجسام دنیا فاسد و از هم گسیخته و پیر می شود و از آن آخرت بی تغییرند اجسام حیوان و نبات در دنیا مرکب از عناصر خاصی است با اکسیژن تنفس می کند و به آب زنده است و سموم آن را می گسلد و حرارت می گدازد و سرما می فسرد و با روح در جنگ است اما بدن آخرتی تابع روح است اگر روح بخواهد هر جا بپرد و برود بدن مانع او نیست بلکه با او می رود و روح از بدن اعراض نمی کند چون بدن آخرت فاسد نمی شود هر چه در عالم آخرت و احوال آن دقت بیشتر کنی فرق آن با دنیا بیشتر هویدا می گردد.

در روایت آمده است که در نزدیکی شام راهب نصرانی از حضرت امام محمدباقر صلوات الله علیه سه مسئله پرسید: یکی آن که چگونه مردم بهشت طعام می خورند و مدفوع ندارند. دوم آن که چگونه از میوه های بهشتی هر چه بچینند چیزی کاسته نمی شود و سیم مربوط به فرض ما نیست. آن حضرت جواب داد غذای بهشتیان مانند غذای جنین در رحم مادر مدفوع ندارد و میوه های بهشتی هر چه بچینند مانند چراغ است که هر چه از روشنی آن بردارند و چراغ دیگر روشن کنند، تمام نمی شود.

« إِن کنتُمْ فِی رَیبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکم مِّن تُرَابٍ» (سوره حج، ۵) اگر در بعث شک دارید ما شما را از خاک آفریدیم ...؛ باید دانست بعث در نزد اصحاب ملل و پیغمبران بازگشت همان شخص است که در دنیا عمل نیک یا زشت کرد برای مکافات عمل خود، پس باید با همان روح و شخصیت بازگردد و انکار کفار نیز به همان راجع است که مؤمنین معتقدند.

اگر از پیکر مرده کرم یا سایر حشرات پدید آید عقاب آن حیوانات به گناه شخص مرده صحیح نیست چون تشخیص هر کس به روح او است و باید برای مکافات همان روح اول به تن بازگردد و پس از زنده شدن همان کس باشد که اول بود و چون به خاطرش آورند تو چنان کردی و چنان گفتی به یاد آورد گرچه صورتش دگرگونه شود. مثلاً زیبا و سفید بود زشت و سیاه شود و دندانش بزرگ مانند کوه احد و چنان سهمگین و قبیح باشد که بوزینه و خوک نزد او زیبا نمایند چنانکه در روایت است، یا کسی به صورت حیوانات محشور شود و ظاهرش از آنچه بود بگردد و دیگرگون شود باید روحش همان باشد که بود.

انکار بعث و معاد

انکار معاد بر دو وجه است: یکی آن که ترکیب عناصر را بار دیگر به طوری که قبول روح کند محال دانند؛ دوم آن که ترکیب بدن را محال ندانند اما بازگشت همان روح اول را به بدن تازه محال شمارند. کفار مکه به وجه اول انکار می کردند، خداوند بر آنها حجت آورده است به این که ما شما را از خاک آفریدیم و به تدریج نطفه و علقه و مضغه و عظام و گوشت و پوست ساختیم و روح در شما دمیدیم و انسان شدید، اگر محال باشد اجسام جامده پس از ترکیب روح پذیرند، شما آفریده نمی شدید و اگر محال نباشد، در رستاخیز هم محال نیست.

اما اگر کسی بر وجه دوم انکار کند و گوید ما زنده شدن خاک را انکار نمی کنیم و یقین داریم می شود از بدن مرده حیوانی حیوان دیگر بوجود آید مانند کرم از تن حیوان مرده، اما بازگشت روح اول را به بدن تازه انکار داریم چون روح تابع ترکیب و مزاج اول است وقتی آن مزاج و ترکیب بر هم خورد و ترکیب تازه از همان عناصر پدید آید، روحی که اکنون در جسم تازه دمیده می شود غیر آن است که پیشتر بود مانند کرم از بدن مرده که پیشتر مثل زدیم.

از کلام خداوند در جواب اینان نیز حجتی استنباط می توان کرد چنان که فرمود در آیه مزبور: «نُخرجکم طفلا ثم لتبلغوا اشدّکم و منکم من یتوفی و منکم من یردّ الی ارذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیئا» شما را به حال کودکی بیرون می آوریم (از شکم مادر) آنگاه به نیرو و قوت می رسید بعضی از شما می میرد و بعضی تا بدترین هنگام زندگی و فرتوتی می مانند تا هیچ ندانند پس از دانستن.

در مدت عمر خصوصاً آن که به پایان پیری رسد چند گونه بدنش تغییر می کند از آن هنگام که کودک خرد بود تا جوانی و بزرگی چند بار اجزاء تن او عوض می شود و از جوانی تا پیری نیز، چنانکه می توان گفت: از اجزای نخستین بدن هیچ نمانده است، اما تشخیص او همان است که بود و خود به خاطر می آورد که خود همان است و اگر همه اعضای رئیسه او را بردارند و جای آن عضو دیگر گذارند و پیوند بزنند، شخص او همان شخص است که با عضو اول بود، پس تشخص روح بسته به ترکیب و مزاج اول نیست تا وقتی ترکیب نو شود روح نیز نو شود. بلکه پیر فرتوت که خرف و نادان شده است و بسیاری از خواطر خود را از دست داده، باز همان شخص است که بوده، نه به تغییر اعضای بدن و نه به فراموشی اندیشه های گذشته تشخص روح انسان باطل نمی شود و پیش خود احساس می کند که همان است. پس انکار معاد از جهت آن که تشخص روح بسته به همان ترکیب اول بدن است نیز صحیح نیست.

منابع