حلف
«حِلف»، که در لغت به معناى قَسَم و در اصطلاح به معناى عهد و پیمان است،[۱] از پیمانهاى رایج در عرب جاهلیت بود. اتحاد میان طرفین براى امورى همچون دفاع مشترک در برابر دیگر قبایل، انتقام و خونخواهى، و به طور کلى برخوردار شدن از منافع اقتصادى و اجتماعى و سیاسى، از اهداف شکلگیری بیشتر حلفها بوده است. «حلفالفضول» که توسط عدهای از جوانان مکه از جمله پیامبر اکرم قبل از بعثت براى یارى به مظلومان پدید آمده بود، پس از ظهور اسلام نیز محترم شمرده شد.
محتویات
اهمیت حلف
حلفها و پیمانها در ساختار قبیلهاى جزیرةالعرب و در فقدان دولت مرکزى، حداقلى از نظم و امنیت اجتماعى را برقرار مىکرد. حفظ بقا و امنیت قبایل ضعیفتر در برابر حملات و غارتهاى قبایل دشمن و نیز امنیت راههاى بازرگانى و امکان آمد و شد در محدوده جغرافیایى قبایل، به حلفهاى میان قبایل بستگى تام داشت.[۲]
در میان عربهاى پیش از اسلام کمتر قبیلهاى حلیف یا حلفایى نداشت، حتى قبایل بزرگ هم به حلفها مىپیوستند، به جز نوادرى که به قدرت خود مغرور بودند.[۳]
قبایل و طوایف و افراد در انعقاد حلف با دیگران مختار بودند. افزون بر پیمانهاى میان قبایل، گاه میان بطون (شاخههاى) قبایل مختلف (جدا از کل قبیله) یا حتى میان افراد، مستقل از قبیله، حلفهایى پدید مىآمد که البته در این موارد کل قبیله در برابر حلف متعهد نبود. از طرفى چون اینگونه حلفها باعث تضعیف قبیله و اختلافات داخلى مىشد، معمولاً سران قبیله از انعقاد آنها جلوگیرى مىکردند.[۴]
انگیزه و اهداف حلف
انگیزه و هدف بیشتر حلفها عبارت بود از: اتحاد و یکپارچگى میان طرفین براى امورى همچون دفاع مشترک در برابر دیگر قبایل؛ انتقام و خونخواهى (ثار) و گرفتن دیه؛ ترس از هجو؛ ترس از به کیفر رسیدن به سبب ارتکاب برخى جنایات، همچون قتل؛ کمک گرفتن براى به چنگ آوردن یا حفظ کردن چراگاهها؛ و به طور کلى برخوردار شدن از منافع اقتصادى و اجتماعى و سیاسى، بهبود بخشیدن به این امور یا حفظ آنها.[۵]
اتمام و انقضاى حلف (خَلْع)، همچون انعقاد آن، علل و انگیزههاى گوناگونى داشت. حلفهایى که براى تأمین منافع زودگذر و موقتاً منعقد مىشدند، با کسب انتفاع مورد نظر یا سپرى شدن زمان معین، فسخ مىگردیدند. نقل و انتقال هاى قبایل و دور شدن آنها از یکدیگر نیز در تضعیف مناسبات و در نتیجه کمرنگ شدن و فسخ حلفها مؤثر بود.[۶]
اصول حلف بین قبائل
حلف به تدریج در نهاد وَلاء ادغام شد که هدف از آن، پیوستن افراد یا طایفهاى به یک قبیله بود به طورى که گفته شده است حلف، گستردهترین شکل ولاء در نزد عرب پیش از اسلام بود.[۷] دلیل انعقاد چنین پیمانى معمولاً رانده شدن این افراد از قبیله خود و نیازشان به پیوستن به قبیله جدیدى بود که از آنان حمایت کند. این اعضاى جدید «مولا»ى قبیله مذکور خوانده مىشدند و وظایف و حقوقشان با دیگر افراد قبیله یکسان بود و حتى از یکدیگر ارث مىبردند.[۸]
حلف در عین متحدکردن قبایل مختلف، استقلال و خودمختارى آنان را از بین نمىبرد و با آنکه معمولاً یک طرفِ حلف قبیله ضعیفى قرار داشت، تحقیرى براى آنان به شمار نمىرفت. در اغلب این موارد قبیله کوچکتر به موطن قبیله بزرگتر کوچ مىکرد که این امر باعث آمیختگى و اتحاد بیشتر میان آنان مىشد. حتى با گذشت زمان، گاه نام خاندانى مشترک به دو قبیله اطلاق مىشد و قبیله کوچکتر در قبیله بزرگ مستحیل مىگردید.[۹] از این رو در بررسى نسب قبایل عرب نمونههاى بسیار از تداخل انساب وجود دارد که در نتیجه انعقاد حلف پدید آمده است.[۱۰] به همین سبب، براى شناخت انساب و قبایل عرب باید احلاف را شناخت.[۱۱]
باید توجه داشت که در حلفها، هیچگاه منافع عمومى مجموعه مردم عرب، همانند اتحاد و دفاع در برابر غیرعرب، در نظر نبود و موضوعات آن به مصالح قومى و قبیلهاى محدود مىشد؛ البته افراد و طوایف به تنهایى و با در نظر گرفتن منافع شخصى خود، با سرزمینهاى دیگر حلفهایى داشتند، مانند حلفهاى تجارى فرزندان عبدمناف (هاشم، عبدشمس، نوفل و مطلب) با دولتهاى شام و حبشه و ایران و یمن،[۱۲] همپیمانى ایرانیان مقیم یمن (ابناء) با همْدانیان[۱۳] و همپیمانى یهودیان با عربها.[۱۴]
چون حلف در تنظیم مناسبات اجتماعى و شئون زندگى عربها نقش مهمى داشت، همچون هر پیمان دیگرى سخت محترم بود و نقض آن گناهى بزرگ شمرده مىشد.[۱۵]
آداب تحالف
انعقاد حلف همواره با مراسمى ویژه همراه بوده است. حلفهاى مهم را در اماکن مقدس (همچون بتکدهها)، مقابر اجداد یا بزرگان، بازارهاى عمومى چون عکاظ و ذىالمجاز که در ماههاى حرام برپا مىشدند، در اقامتگاه هاى قبیلهها یا کنار کوهى مشهور منعقد مىساختند.[۱۶] اهل مکه، مراسم حلف را کنار کعبه و بتهاى آن یا در دارالنَدْوَه یا در خانه یکى از شیوخ قبایل بهجا مىآوردند.[۱۷]
آداب تحالف، متنوع بود: در حلفالمُطَیبین ـ که از مشهورترین حلفاى دوره جاهلى عرب است و در پى اختلاف بنىعبدمناف و بنىعبدالدار بر سر تصدىِ منصب حجابت کعبه شکل گرفت ـ بنىعبدمناف و حلفهاى آنان به نشانه همپیمانى بر ضد بنىعبدالدار، دستهاى خود را در ظرفى پر از عطر (طیب) فرو بردند و سپس کعبه را مسح کردند.[۱۸] در حلف معروف دیگر این دوره به نام لَعَقَةُالدَّم (خونْ لیسان) ــ که در پى بازسازى کعبه و اختلاف قبایل بر سر نصب کردن حجرالاسود در جایگاه مخصوصش شکل گرفت ــ بنىعبدالدار و حلفایشان دستهاى خود را در ظرفى پر از خون فروبردند و سپس دستهاى خونین خود را لیسیدند.[۱۹]
نارالحلف (نارالتحالف) نیز که در بسیارى از حلفها برافروخته مىشد، در ادبیات عرب مشهور است.[۲۰] معمولاً یک نفر، مأمور اجراى مراسم انعقاد حلف مىشد و عدهاى نیز به عنوان شاهد، حضور مىیافتند.[۲۱]
گاه مجرى مراسم در میان دو طرف پیمان قرار مىگرفت و با سنگِ تیزى کف دستهاى آنان را مىخراشید، آنگاه با قطعهاى از جامه ایشان که به خونشان آلوده بود، چند قطعه سنگ را خونین مىساخت و اورادى مىخواند.[۲۲] در مراسم تحالف، معمولاً سفرهاى مىگستردند و در کنار یکدیگر غذا مىخوردند.[۲۳] گاه پیمانهاى مهم را مىنوشتند و در مکانى مقدس، چون کعبه، نگاه مىداشتند.[۲۴]
حلف بعد ظهور اسلام
با ظهور اسلام و رویکرد ویژه تعالیم اسلامى به ایجاد اتحاد و پرهیز از دامن زدن به عوامل تفرقه و تمایزهاى مجعول، جایگاهى که حلف در عصر جاهلى داشت، محفوظ نماند، به ویژه برخى حلفهاى جاهلى که در نتیجه عداوت ها و کینهتوزی هاى مردم عرب شکل گرفته بود، نمىتوانست در دوره اسلامى ادامه بیابد.
در عین حال حلفى چون «حلفالفضول» که براى یارى به مظلومان[۲۵] پدید آمده بود، پس از ظهور اسلام نیز محترم شمرده شد.[۲۶] بنابر مجموعه مباحث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره نهى یا تجویز حلف[۲۷] ـ بهویژه با توجه به این که در سال هشتم هجرت، هنگام فتح مکه فرمود: «لا حلفَ فى الاسلام» (در اسلام حلفى وجود ندارد)ـ مىتوان گفت که تا پیش از این تاریخ، پیامبر نظام حلف را نهى کلى و قطعى نکرده و شواهد تاریخى نیز بیانگر همین ادعاست. مثلاً تلاشهاى پیامبر براى کسب یارى و حمایتِ قبایل عرب در آغاز دعوت اسلامى و به ویژه برقرارى بیعت عقبه با اهالىِ یثرب و نیز انعقاد پیمان مؤاخاة میان مسلمانان مدینه (انصار) و مهاجران مکى، در ذیل نظامات حلف دستهبندى مىشوند.[۲۸]
حلفهایى که میان اوس و خزرج در مدینه با قبایل یهودى بنىقینقاع، بنىنضیر و بنىقریظه برقرار بود نیز در جنگهاى میان مسلمانان و این قبایل، دستکم، موجب پذیرش وساطت و حکمیتِ حلفاى سابقشان براى تعیین سرنوشت ایشان گردید، مانند حکمیت سعد بن معاذ از اوس که حلیف بنىقریظه بودند در غزوه بنىقریظه در سال پنجم هجری.[۲۹]
حتى مقدمات فتح مکه نیز در نتیجه آنچه بر اساس قواعد نظام حلف روى داده بود شکل گرفت، زیرا بر طبق مفاد صلح حدیبیه مقرر شده بود که قبایل عرب، در همپیمانى با مسلمانان یا قریش مختار باشند. بر این اساس قبیله بنىبکر با قریش و بنىخزاعه با مسلمانان حلیف شدند. پس از مدتى قریش حلیف خود را در حمله به حلیفِ مسلمانان یارى دادند. این به معناى شکستن پیمان صلح حدیبیه از سوى قریش و در نتیجه فرمان پیامبر براى فتح مکه بود.[۳۰]
پس از فتح مکه و الغاى قانون حلف به فرمان پیامبر اسلام، به تدریج حلف و نظامهاى آن از جامعه عرب رخت بربست. اگر هم در دهههاى نخستینِ پس از رحلت پیامبر بتوان اثرى از احلاف گذشته یافت، قطعاً و با گذشت زمان از اهمیت و اعتبار پیشین آن کاسته شده و نقش خود را در جامعه عرب از دست داده بوده است.[۳۱]
پانویس
- پرش به بالا ↑ خلیل بن احمد؛ جوهرى؛ ابنمنظور؛ ذیل واژه.
- پرش به بالا ↑ جوادعلى، ج۴، ص۳۸۵؛ جوده، ص۲۷ـ۴۶.
- پرش به بالا ↑ جوادعلى، ج۴، ص۳۷۳.
- پرش به بالا ↑ همان، ج۴، ص۳۷۲، ۳۷۶ـ۳۷۷.
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به همان، ج۴، ص۳۷۲؛ جوده، همانجا.
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به جوادعلى، ج۴، ص۳۷۴-۳۷۶.
- پرش به بالا ↑ جوده، ص۳۲-۴۷.
- پرش به بالا ↑ ابنخلدون، ج۱، مقدمه، ص۱۶۹ـ۱۷۰؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذیل واژه.
- پرش به بالا ↑ د.اسلام، همانجا.
- پرش به بالا ↑ براى نمونه رجوع کنید به ابنقتیبه، ص۹۸؛ ابوالفرج اصفهانى، ج۱۷، ص۹۳؛ بکرى، ج۱، ص۴۱.
- پرش به بالا ↑ جوادعلى، ج۴، ص۳۸۵.
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به ابناثیر، ج۲، ص۱۶.
- پرش به بالا ↑ ابنحائک، ج۱۰، ص۲۴۴؛ رازى، ص۳۷ـ۳۸.
- پرش به بالا ↑ ابنهشام، ج۲، ص۱۸۸؛ مسعودى، ص۲۴۰.
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به جوادعلى، ج۴، ص۳۷۰ـ۳۷۱.
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به ابنکلبى، ص۲۹؛ جاحظ، ۱۳۶۷، ج۳، ص۷؛ همو، ۱۳۸۵ـ۱۳۸۹، ج۴، ص۴۷۰ـ۴۷۱؛ جوادعلى، ج۴، ص۳۸۱-۳۸۵.
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به ابنهشام، ج۱، ص۱۳۹-۱۴۱؛ ابنحبیب، ص۴۳-۴۶؛ مسعودى، ص۲۰۹ـ۲۱۰.
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به ابنهشام، ج۱، ص۱۳۸ـ۱۳۹؛ مسعودى، ص۲۱۰ـ۲۱۱.
- پرش به بالا ↑ ابوعبیده، ج۲، ص۹۷۰؛ ابنسعد، ج۱، ص۵۸؛ براى مراسم تحالف که با استفاده از نمک، خاکستر، آب، رُب و جز آنها انجام مىشد.
- پرش به بالا ↑ براى نمونه رجوع کنید به جاحظ، ۱۳۶۷، ج۳، ص۷ـ۸؛ همو، ۱۳۸۵ـ۱۳۸۹، همانجا؛ ثعالبى، ص۵۷۷.
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به واقدى، ج۲، ص۷۸۱؛ ابوعبیده، ج۱، ص۲۳۸-۴۰۸.
- پرش به بالا ↑ جاحظ، ۱۳۶۷، همانجا؛ جوادعلى، ج۴، ص۳۷۹.
- پرش به بالا ↑ ابنسعد، ج۱، ص۱۰۶؛ عسکرى، قسم۱، ص۷۲؛ ابنجوزى، ج۲، ص۳۱۱.
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به ابنهشام، ج۱، ص۳۷۵ـ۳۷۶؛ جاحظ، ۱۳۸۵ـ۱۳۸۹، ج۱، ص۶۹ـ۷۰؛ یعقوبى، ج۲، ص۳۱.
- پرش به بالا ↑ صرفنظر از منافع اقتصادى آن براى مُتحالِفان.
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به ابنهشام، ج۱، ص۱۴۱ـ۱۴۲؛ مسعودى، ص۲۱۰.
- پرش به بالا ↑ براى تفصیل رجوع کنید به جوده، ص۶۵ـ۸۲.
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به همان، ص۶۷ـ۷۰.
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به ابنهشام، ج۲، ص۱۸۸؛ طبرى، ج۲، ص۴۸۰-۵۸۶.
- پرش به بالا ↑ ابنهشام، ج۴، ص۳۱ـ۳۲؛ طبرى، ج۳، ص۴۳ـ۴۴.
- پرش به بالا ↑ براى اطلاع بیشتر رجوع کنید به جوده، ص۷۲ـ۷۹.
منابع
- دانشنامه جهان اسلام، مدخل "حلف" از صابر اداک.