آیه 43 سوره نجم
<<42 | آیه 43 سوره نجم | 44>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و هم اوست که (بندگان را) شاد و خندان سازد و غمین و گریان گرداند.
و این اوست که می خنداند و می گریاند؛
و هم اوست كه مىخنداند و مىگرياند.
و اوست كه مىخنداند و مىگرياند.
و اینکه اوست که خنداند و گریاند،
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«أَضْحَکَ وَ أَبْکی»: خنداند و گریاند. یعنی اسباب خنده و گریه را فراهم میکند.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى «42» وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى «43» وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا «44»
و پايان و بازگشت همگان به سوى پروردگار توست. و اوست كه به خنداند و بگرياند. و اوست كه به ميراند و زنده كند.
نکته ها
گرچه كارهاى الهى، با واسطه است ولى در حقيقت، همه كاره خود اوست. تكرار ضمير «هُوَ»، نشانه آن است كه همه كاره فقط خداست.
تضادّ ميان مرگ و حيات يا گريه و خنده، در نظر بشر است، امّا در نزد خداوند اينها همه
جلد 9 - صفحه 336
خير است و تضادّى ميان آنها نيست.
پیام ها
1- نه مؤمنان خسته شوند و نه كافران مغرور، پايان همه كس و همه چيز به دست اوست كه به حساب همه خواهد رسيد. «إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى»
2- هستى، در حركت به سوى اوست. «إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى»
3- هم كيفر و پاداش به دست اوست، «سَوْفَ يُرى» و هم حالات و روحيات و غم و شادى. «أَضْحَكَ وَ أَبْكى»
4- خنده و گريه، هر دو لازم است و نبايد در حالات عاطفى و احساسى، مانع خنده و گريه شد. «أَضْحَكَ وَ أَبْكى»
5- قدرت خداوند، نسبت به كار متضادّ يكسان است. «أَضْحَكَ وَ أَبْكى، أَماتَ وَ أَحْيا»
6- قيامت، روز خنده گروهى و گريه گروهى ديگر از مردم است. ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى ... أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى
7- مرگ و حيات، جلوهاى از ربوبيّت الهى است. رَبِّكَ الْمُنْتَهى ... هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا
8- شيوه تربيت قرآن به گونهاى است كه در مسائل متضاد، جهت توحيدى را دنبال مىكند. هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى ... هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى (43)
وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى: آنچه در آن صحف است و بدرستى كه ذات خداوندى بخنداند و بگرياند، يعنى منشأ خنده و گريه از او است، زيرا او خالق قوه خنده و گريه است.
بيان: 1- حقيقت خنده عبارت است گشادگى در صفحات وجه به سبب سرور نزد مشاهده امر عجيب يا تصور منعى غريب. و گريه خروج اشك است از چشم، و جريان او غالبا بر صفحه وجه به سبب غمى كه در قلب حادث گردد و شايد كه به سبب شادى نيز باشد كه تذكر حزن ممازج او شود، چون صدور عوارضات و حالات به حول و قوه الهى است لذا نسبت به او داده شود. 2- سبب خنده و گريه كه سرور و حزن است از او باشد. 3- خداوند مىخنداند اهل بهشت را در بهشت، و مىگرياند اهل جهنم را در جهنم. 4- زمين را خندان سازد به نباتات و اشجار را به گلها و ابر را مىگرياند به باران. 5- خنده و گريه به وعد و وعيد است يا به طاعت و معصيت يا به اقبال و اعراض از حق. 6- يهودى بعد از شنيدن اين آيه، حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را گفت: خندانيدن و گريانيدن كار حكيمان نيست. حضرت فرمود: او است آن خدائى كه ابر را بگرياند به باران، و باغ را بخنداند در بهاران به شكوفههاى الوان و دلهاى عارفان را به اقبال عرفان، و دلهاى كافران را بگرياند به ادبار كفران «1».
«1» منهج الصادقين، ج 9، ص 91- 92.
جلد 12 - صفحه 356
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى (42) وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى (43) وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا (44) وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى (45) مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى (46)
وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى (47) وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى (48) وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى (49) وَ أَنَّهُ أَهْلَكَ عاداً الْأُولى (50) وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى (51)
وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى (52) وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى (53) فَغَشَّاها ما غَشَّى (54) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكَ تَتَمارى (55) هذا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى (56)
أَزِفَتِ الْآزِفَةُ (57) لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ كاشِفَةٌ (58) أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ (59) وَ تَضْحَكُونَ وَ لا تَبْكُونَ (60) وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ (61)
فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا (62)
ترجمه
و بدرستيكه بسوى پروردگار تو است پايان هر امر
و بدرستيكه او خنداند و گرياند
و بدرستيكه او ميراند و زنده گرداند
و بدرستيكه او آفريد دو صنف حيوان را كه ذكور و اناث است
از نطفهاى وقتى كه مقدّر و ريخته ميشود
و بدرستيكه بر او است آفريدن ديگر
و بدرستيكه او توانگر ساخت و سرمايه داد
و بدرستيكه او پروردگار ستاره شعرى است
و بدرستيكه او هلاك نمود قوم عاد نخستين را
و ثمود را پس باقى نگذارد
و قوم نوح را پيشتر همانا آنها بودند ستمكارتر و سركشتر
و سرزمين زير و زبر شده را سرنگون ساخت
پس فرا گرفت آنرا آنچه فرا گرفت
پس بكدام نعمت پروردگارت شك ميآورى
اين بيم دهندهايست از بيم دهندگان پيشين
نزديك شد نزديك شونده
نيست مر آنرا جز خدا ظاهر سازندهاى
آيا پس از اين سخن تعجّب ميكنيد
و مىخنديد و نمىگرييد
و شما مشغول بلهو و لعبيد
پس سجده كنيد مر خدايرا و بندگى كنيد او را.
تفسير
خداوند متعال در آيات سابقه چند جمله از صحف موسى و ابراهيم
جلد 5 صفحه 95
عليهما السلام نقل فرموده بود و در اين آيات متعرّض بقيّه مطالب آن دو كتاب آسمانى شده ميفرمايد و آنكه بسوى پروردگار عالم است بازگشت تمام امور از فصل خصومات و جزاى اعمال و غيرها و در روايات ائمه اطهار بانتهاء تكلّم و حسن سكوت وقتى منجرّ بگفتگو در ذات خدا شود تفسير شده و موجبات سرور و حزن بندگانرا خداوند فراهم ميفرمايد پس او ميخنداند و ميگرياند و قمّى ره نقل فرموده كه خدا آسمانرا ميگرياند بباران و زمين را ميخنداند بگل و گياه و خداوند ميميراند بندگانرا در دنيا برسيدن اجل مقدّر و زنده ميكند آنها را در قبر و قيامت براى مجازات اعمالشان و خداوند خلق فرموده انسان و حيوان را دو صنف ذكور و اناث نر و ماده از نطفه و منى مرد و زن وقتى كه از محلّ خود خارج و ريخته شود در رحم زن و قرار گيرد در آن و بعضى تمنى را بتقدير تفسير نمودهاند و بنابراين شايد مراد تبديل صورت آن از خون و تغيير رنگ آن بسفيدى باشد در مسير خود از اصلاب آباء بأرحام امّهات چنانچه در نقل قمّى ره اشاره بآن شده است و بر خدا است كه خلق ديگرى بفرمايد و مردم را در وقت معيّنى زنده فرمايد و داد مظلوم را از ظالم بستاند چون وسائل ظلم را بظالم داده و وسائل دفاع را بمظلوم نداده و وعده انتقام را باو و پاداش اعمال خوب و بد بندگانرا بآنها داده و بايد بوعده خود وفا كند و او بىنياز فرموده است مردم را باداره معاش آنها و زائد بر آن از اموال براى مزيد نعمت و مكنت و در معانى و قمّى ره از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه مراد بىنياز نمودن هر انسانى است بمعاش او و خوشنود نمودن او است بكسب بازوى خود و قمّى ره نقل فرموده كه شعرى نام ستارهاى است در آسمان كه آخر شب طلوع ميكند و قريش و قومى از عرب او را عبادت مينمودند و بنابراين تخصيص آن بذكر براى اثبات مخلوقيّت است كه با خالقيت منافات دارد و خداوند هلاك فرمود قوم عاد را كه از پيشينيان بودند و پيغمبر آنها هود بود و گفته شده جمعى از آنها در وقت هلاك آن قوم در مكّه بودند و بعدا ظاهر شدند و بعاد اخرى معروف گشتند و نيز هلاك فرمود قوم ثمود را كه پيغمبر آنها حضرت صالح بود و احدى از آنها يا از هر دو قوم را
جلد 5 صفحه 96
خداوند در زمين باقى نگذارد و نيز هلاك فرمود قوم نوح عليه السّلام را كه قبل از آن دو قوم و ستمكارتر بخلق و طاغى و ياغىتر با خدا بودند چون آنحضرت را بسيار آزار مينمودند و نميگذاردند كسى نزد او برود و بقدرى او را ميزدند كه توانائى حركت برايش نمىماند و نيز خداوند ساقط فرمود اهل قراء لوط را كه زير و زبر شد وقتى جبرئيل آنرا بآسمان برد و سرنگون بزمين افكند پس احاطه نمود بر آن قراء عذاب الهى بطوريكه بوصف در نيايد و قمّى ره نقل فرموده كه مراد از مؤتفكه بصره است بدليل آنكه امير المؤمنين عليه السّلام آنرا باين اسم خوانده و تكذيب زيادى از آن و اهلش فرموده و نقل فرموده كه تاكنون دو مرتبه زير و زبر شده و دفعه سوم در رجعت خواهد شد و خداوند بعد از ذكر اين قضايا اجمالا كه تفصيل آنها در سور سابقه گذشته است چون اينها الطافى بوده كه نسبت باهل ايمان شده ميفرمايد پس بكدام يك از نعم و الطاف پروردگارت اى بنده حقشناس شك مىآورى و از آن بتوحيد او پى نميبرى با آنكه همه دلالت بر آن دارد يا در كدام يك از اين ادلّه توحيد خدا مجادله مينمائيد چون اينها همه انتقامات الهيّه بوده كه از ستمكاران بر انبياء و اهل ايمان كشيده شده و موجب عبرت و انذار خلق گشته لذا بعدا ميفرمايد اين پيغمبر منذر هم يكى از آن انبياء و منذرين سابق است همان عذابها كه براى ستمكاران بآنها نازل شد بر اهل شرك و عناد مكّه مترقب است نزديك شد آن حادثه كه بايد نزديك شود يا اكنون نزديك شده نيست جز خدا كسى قادر بر دفع و رفع آن و قمّى ره نقل فرموده كه مراد قيامت است و جمعى از مفسرين هم بآن تفسير نمودهاند و هيچ نفسى نميتواند از شدائد و اهوال آن جلوگيرى نمايد و برطرف كند آنها را يا ظاهر سازد و برپا كند قيامترا و تأنيث كاشفه يا باعتبار نفس است كه مؤنّث مجازى است يا براى آنكه مصدر است مانند عاقبت و عافيت يعنى نيست براى آن از غير خدا كشفى و نزديكى قيامت باعتبار تحقّق وقوع آنست در آتيهاى كه دوام ندارد و بزودى تمام ميشود اينها بيانات مفسرين است ولى بنظر حقير مراد همان انتقامات الهى و عذابهاى دنيوى است كه بآنها واصل شد از قتل و اسارت و ذلّت و غيرها بقرينه آيات سابقه و اينكه اخيرا فرموده آيا از اين
جلد 5 صفحه 97
خبر تعجّب ميكنيد از روى انكار و استهزاء مينمائيد از باب استكبار و گريه نميكنيد از فرط حزن و انزجار و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از آنحديث اخبار سابقه است و از آن معلوم ميشود كه اينخبر اخير هم از قبيل همان اخبار و از سنخ همان انذار است و محتمل است مراد از قيامت كه قمّى ره نقل فرموده قيامت صغرى باشد يعنى اجل شما نزديك شده و كسى جز خدا نميتواند از آن جلوگيرى نمايد و شما هنوز مشغول لهو و لعب يا غافل از ذكر خدا و در انكار و استكباريد پس روى نياز بدرگاه كارساز آوريد و سجده كنيد خدا را و بندگى و اطاعت نمائيد او را و دست از پرستش بتها برداريد تا مشمول رحمت الهى شويد و چون امر ظاهر در وجوب است در آخر اين سوره واجب است سجده نمودن چنانچه قبلا بيان شد و اللّه تعالى و اوليائه اعلم بمراده در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه مداومت نمايد بر قرائت سوره النّجم در هر روز يا در هر شب به نيك نامى و محبوبيّت در ميان مردم زندگانى كند و آمرزيده از دنيا رود و الحمد للّه رب العالمين.
جلد 5 صفحه 98
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ أَنَّهُ هُوَ أَضحَكَ وَ أَبكي (43) وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحيا (44)
و بدرستي که خداوند او است ميخنداند بندگان را و ميگرياند و محققا او ميميراند و زنده ميكند.
وَ أَنَّهُ هُوَ أَضحَكَ وَ أَبكي اما در دنيا به نعمتهايي که به بنده عنايت ميكند که باعث سرور و فرح بنده ميشود و در قيامت در بهشت و سعادت مورث ضحك آنها ميشود و در دنيا ببليّات و مصائب محزون و غمناك ميشوند و گريه ميكنند و در آخرت بعذاب و آتش دچار ميشوند و گريه ميكنند، و اينکه دو دو نقطه مقابل است خنده دنيا گريه آخرت است و بالعكس گريه دنيا خنده آخرت است
حلاوة الدنيا مرارة الاخرة و مرارة الدنيا حلاوة الاخرة
و گريه ممدوح سه گريه است.
1- از خوف خدا مخصوصا در دل شب وقت سحر.
2- گريه بر كوتاهي در عبادت و ارتكاب معاصي باظهار توبه و استغفار.
3- بر مصائب وارده بر انبياء و ائمّه و مؤمنين و علماء اعلام بالاخص بر مصائب ابي عبد اللّه الحسين (ع) که در چند مورد تقاضا فرموده در وداع با زين العابدين گفتند: فرمود:
(اذا رجعت الي المدينة بلغ شيعتي منّي السّلام و قل ان ابي مات غريبا فاندبوه و مضي شهيدا فابكوه)
و سكينه ميفرمايد: شنيدم از حلقوم بريده
ازشيعتي مهما شربتم عذب ماء فاذكروني او سمعتم بغريب او شهيد فاندبوني
و در حديث است
(من بكي او ابكي او تباكي علي الحسين وجبت له الجنّة)
آدم و جبرائيل براي حسين (ع)
(بكيا بكاء الثكلي)
نوح ابراهيم موسي براي حسين گريه كردند پيغمبر (ص) امير المؤمنين صدّيقه طاهره حضرت مجتبي قبل از شهادت گريه كردند ملائكه گريه كردند ائمّه اطهار تمام چه گريههايي داشتند بخصوص ايّام عاشورا حتي از حضرت بقيّة اللّه است
(لاندبن لك صباحا و مساء و لأبكينّ عليك بدل الدّمدع دما)
حتي دارد صديقه طاهره در قيامت که عرض ميكند
(رب ارني الحسن و الحسين)
خطاب ميرسد
(انظري الي قلب المحشر)
چون نظر ميكند
جلد 16 - صفحه 341
نعره ميزند و روي زمين ميأفتد بقول محتشم (سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است يا رب چه ماتم چه عزاء چه ماتم است اينکه رستخيز عام که نامش محرّم) باري گريه بر هر درد بيدرمان دوا است چشم گريان چشمه فيض خدا است) امير المؤمنين (ع) آن قدر گريه ميكرد که روي زمين ميافتاد زين العابدين را تاج البكائين گفتند:
وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحيا ميميراند كُلُّ نَفسٍ ذائِقَةُ المَوتِ آل عمران آيه 182 انبياء آيه 36 كُلُّ مَن عَلَيها فانٍ وَ يَبقي وَجهُ رَبِّكَ ذُو الجَلالِ وَ الإِكرامِ الرحمن آيه 26 و 27 و تمام روز قيامت زنده ميشوند. ثُمَّ إِنَّكُم بَعدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ ثُمَّ إِنَّكُم يَومَ القِيامَةِ تُبعَثُونَ مؤمنون آيه 15 و 16 ان اهل السماء يموتون و اهل الارض لا يبقون.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 43)- سپس برای روشن ساختن حاکمیت او در امر ربوبیت، و منتهی شدن همه امور این جهان به ذات پاک او، میافزاید: و نیز آمده است «اوست که خنداند و گریاند» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکی).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم