آیه 42 سوره نجم

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

وَأَنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ الْمُنْتَهَىٰ

مشاهده آیه در سوره


<<41 آیه 42 سوره نجم 43>>
سوره : سوره نجم (53)
جزء : 27
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

و اینکه کار خلق عالم به سوی خدا منتهی می‌شود.

و اینکه پایان [همه امور] به سوی پروردگارتوست؛

و اينكه پايان [كار] به سوى پروردگار توست.

و پايان راه همه، پروردگار توست.

(و آیا از کتب پیشین انبیا به او نرسیده است) که همه امور به پروردگارت منتهی می‌گردد؟!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

that the terminus is toward your Lord,

And that to your Lord is the goal-

And that thy Lord, He is the goal;

That to thy Lord is the final Goal;

معانی کلمات آیه

  • منتهى: نهايت و آخر، در اقرب الموارد گويد: «المنتهى: النهاية» طبرسى فرموده: منتهى و آخر يكى است. انتهاء: رسيدن به آخر.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ أَنَّ إِلى‌ رَبِّكَ الْمُنْتَهى‌ «42» وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى‌ «43» وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا «44»

و پايان و بازگشت همگان به سوى پروردگار توست. و اوست كه به خنداند و بگرياند. و اوست كه به ميراند و زنده كند.

نکته ها

گرچه كارهاى الهى، با واسطه است ولى در حقيقت، همه كاره خود اوست. تكرار ضمير «هُوَ»، نشانه آن است كه همه كاره فقط خداست.

تضادّ ميان مرگ و حيات يا گريه و خنده، در نظر بشر است، امّا در نزد خداوند اينها همه‌

جلد 9 - صفحه 336

خير است و تضادّى ميان آنها نيست.

پیام ها

1- نه مؤمنان خسته شوند و نه كافران مغرور، پايان همه كس و همه چيز به دست اوست كه به حساب همه خواهد رسيد. «إِلى‌ رَبِّكَ الْمُنْتَهى‌»

2- هستى، در حركت به سوى اوست. «إِلى‌ رَبِّكَ الْمُنْتَهى‌»

3- هم كيفر و پاداش به دست اوست، «سَوْفَ يُرى‌» و هم حالات و روحيات و غم و شادى. «أَضْحَكَ وَ أَبْكى‌»

4- خنده و گريه، هر دو لازم است و نبايد در حالات عاطفى و احساسى، مانع خنده و گريه شد. «أَضْحَكَ وَ أَبْكى‌»

5- قدرت خداوند، نسبت به كار متضادّ يكسان است. «أَضْحَكَ وَ أَبْكى‌، أَماتَ وَ أَحْيا»

6- قيامت، روز خنده گروهى و گريه گروهى ديگر از مردم است. ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى‌ ... أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى‌

7- مرگ و حيات، جلوه‌اى از ربوبيّت الهى است. رَبِّكَ الْمُنْتَهى‌ ... هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا

8- شيوه تربيت قرآن به گونه‌اى است كه در مسائل متضاد، جهت توحيدى را دنبال مى‌كند. هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى‌ ... هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ أَنَّ إِلى‌ رَبِّكَ الْمُنْتَهى‌ (42)

وَ أَنَّ إِلى‌ رَبِّكَ الْمُنْتَهى‌: 1- از آنچه در صحف حضرت ابراهيم و موسى عليهما السّلام (بوده است): و بدرستى كه بسوى حكم پروردگار توست نهايت‌

«1» منهج الصادقين، ج 9، ص 90.

جلد 12 - صفحه 354

كار رجوع همه خلايق بعد از انقطاع عمل، تا هر يك را بر وفق عمل خير و شر جزا و سزا دهد. 2- همچنانكه ابتداى خلقت و مدت همه از اوست، نهايت آجال نيز بدو است. 3- آنكه نهايت فكرت بسوى اوست، يعنى قوه متفكره قدرت دارد بر تفكر نمودن در جميع مكونات؛ اما چون به ساحت كبريائى رسد متحير شود و بايستد و نهى از آن وارد شده.

1- از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «لا فكرة فى الرّبّ» «1».

2- نيز فرمود: تفكّروا فى الاء اللّه و لا تفكّروا فى ذات اللّه‌ «2»: تفكر نمائيد در نعمتهاى الهى و تفكر مكنيد در ذات خداوندى.

3- از حضرت صادق عليه السّلام تفسير آيه را پرسيدند فرمود: اذا انتهى الكلام الى اللّه فامسكوا «3». فرمود: وقتى كلام منتهى شود به خدا، پس باز ايستيد و از آن بگذريد، بعد فرمود: يابن ادم لو اكل قلبك طائر ما اشبعه و بصرك لو وضع عليه خرق ابرة لغطاه، نريد ان تعرف بها ملكوت السّموات و الارض‌ «4»: اى فرزند آدم، اگر بخورد مرغى دل تو را، سير نشود، و اگر چيزى مقدار سوراخ سوزنى بر چشم تو واقع شود باصره تو را بپوشاند از ديدن؛ و تو مى‌خواهى به اين دل و ديده، ملكوت آسمان و زمين را بشناسى؟! پس هرگاه تفكر در كنه مخلوقات الهى متعذر باشد، پس در ذات سبحانى به طريق اولى.

4- شهر بن حوشب نقل نموده روزى حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله به مسجد آمد، اصحاب را فرمود در چه كاريد. گفتند: فكر در خدا نمائيم. فرمود:

تفكّروا فى الخلق و لا تتفكّروا فى الخالق فانّ الفكر لا يحيط به‌ «5»: تفكر در مخلوقات كنيد نه در خالق، زيرا فكر احاطه ننمايد به ذات الهى، و چه بسيار اشخاص در

«1» منهج الصادقين، ج 9، ص 91.

«2» مدرك ياد شده.

«3» كتاب التوحيد، باب 67 ص 456 روايت 9.

«4» همان مدرك ص 455 روايت 5.

«5» منهج الصادقين ج 9 ص 91. و جهت تحقيق بيشتر به روايات 13 و 14 از باب 67 كتاب التوحيد مراجعه كنيد.

جلد 12 - صفحه 355

اين درياى محيط هلاك شده‌اند:

در اين ورطه كشتى فرو شد هزار

كه پيدا نشد تخته‌اى بر كنار


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ أَنَّ إِلى‌ رَبِّكَ الْمُنْتَهى‌ (42) وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى‌ (43) وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا (44) وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى‌ (45) مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى‌ (46)

وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى‌ (47) وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى‌ وَ أَقْنى‌ (48) وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى‌ (49) وَ أَنَّهُ أَهْلَكَ عاداً الْأُولى‌ (50) وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى‌ (51)

وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى‌ (52) وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى‌ (53) فَغَشَّاها ما غَشَّى (54) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكَ تَتَمارى‌ (55) هذا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى‌ (56)

أَزِفَتِ الْآزِفَةُ (57) لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ كاشِفَةٌ (58) أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ (59) وَ تَضْحَكُونَ وَ لا تَبْكُونَ (60) وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ (61)

فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا (62)

ترجمه‌

و بدرستيكه بسوى پروردگار تو است پايان هر امر

و بدرستيكه او خنداند و گرياند

و بدرستيكه او ميراند و زنده گرداند

و بدرستيكه او آفريد دو صنف حيوان را كه ذكور و اناث است‌

از نطفه‌اى وقتى كه مقدّر و ريخته ميشود

و بدرستيكه بر او است آفريدن ديگر

و بدرستيكه او توانگر ساخت و سرمايه داد

و بدرستيكه او پروردگار ستاره شعرى است‌

و بدرستيكه او هلاك نمود قوم عاد نخستين را

و ثمود را پس باقى نگذارد

و قوم نوح را پيشتر همانا آنها بودند ستمكارتر و سركش‌تر

و سرزمين زير و زبر شده را سرنگون ساخت‌

پس فرا گرفت آنرا آنچه فرا گرفت‌

پس بكدام نعمت پروردگارت شك ميآورى‌

اين بيم دهنده‌ايست از بيم دهندگان پيشين‌

نزديك شد نزديك شونده‌

نيست مر آنرا جز خدا ظاهر سازنده‌اى‌

آيا پس از اين سخن تعجّب ميكنيد

و مى‌خنديد و نمى‌گرييد

و شما مشغول بلهو و لعبيد

پس سجده كنيد مر خدايرا و بندگى كنيد او را.

تفسير

خداوند متعال در آيات سابقه چند جمله از صحف موسى و ابراهيم‌

جلد 5 صفحه 95

عليهما السلام نقل فرموده بود و در اين آيات متعرّض بقيّه مطالب آن دو كتاب آسمانى شده ميفرمايد و آنكه بسوى پروردگار عالم است بازگشت تمام امور از فصل خصومات و جزاى اعمال و غيرها و در روايات ائمه اطهار بانتهاء تكلّم و حسن سكوت وقتى منجرّ بگفتگو در ذات خدا شود تفسير شده و موجبات سرور و حزن بندگانرا خداوند فراهم ميفرمايد پس او ميخنداند و ميگرياند و قمّى ره نقل فرموده كه خدا آسمانرا ميگرياند بباران و زمين را ميخنداند بگل و گياه و خداوند ميميراند بندگانرا در دنيا برسيدن اجل مقدّر و زنده ميكند آنها را در قبر و قيامت براى مجازات اعمالشان و خداوند خلق فرموده انسان و حيوان را دو صنف ذكور و اناث نر و ماده از نطفه و منى مرد و زن وقتى كه از محلّ خود خارج و ريخته شود در رحم زن و قرار گيرد در آن و بعضى تمنى را بتقدير تفسير نموده‌اند و بنابراين شايد مراد تبديل صورت آن از خون و تغيير رنگ آن بسفيدى باشد در مسير خود از اصلاب آباء بأرحام امّهات چنانچه در نقل قمّى ره اشاره بآن شده است و بر خدا است كه خلق ديگرى بفرمايد و مردم را در وقت معيّنى زنده فرمايد و داد مظلوم را از ظالم بستاند چون وسائل ظلم را بظالم داده و وسائل دفاع را بمظلوم نداده و وعده انتقام را باو و پاداش اعمال خوب و بد بندگانرا بآنها داده و بايد بوعده خود وفا كند و او بى‌نياز فرموده است مردم را باداره معاش آنها و زائد بر آن از اموال براى مزيد نعمت و مكنت و در معانى و قمّى ره از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه مراد بى‌نياز نمودن هر انسانى است بمعاش او و خوشنود نمودن او است بكسب بازوى خود و قمّى ره نقل فرموده كه شعرى نام ستاره‌اى است در آسمان كه آخر شب طلوع ميكند و قريش و قومى از عرب او را عبادت مينمودند و بنابراين تخصيص آن بذكر براى اثبات مخلوقيّت است كه با خالقيت منافات دارد و خداوند هلاك فرمود قوم عاد را كه از پيشينيان بودند و پيغمبر آنها هود بود و گفته شده جمعى از آنها در وقت هلاك آن قوم در مكّه بودند و بعدا ظاهر شدند و بعاد اخرى معروف گشتند و نيز هلاك فرمود قوم ثمود را كه پيغمبر آنها حضرت صالح بود و احدى از آنها يا از هر دو قوم را

جلد 5 صفحه 96

خداوند در زمين باقى نگذارد و نيز هلاك فرمود قوم نوح عليه السّلام را كه قبل از آن دو قوم و ستمكارتر بخلق و طاغى و ياغى‌تر با خدا بودند چون آنحضرت را بسيار آزار مينمودند و نميگذاردند كسى نزد او برود و بقدرى او را ميزدند كه توانائى حركت برايش نمى‌ماند و نيز خداوند ساقط فرمود اهل قراء لوط را كه زير و زبر شد وقتى جبرئيل آنرا بآسمان برد و سرنگون بزمين افكند پس احاطه نمود بر آن قراء عذاب الهى بطوريكه بوصف در نيايد و قمّى ره نقل فرموده كه مراد از مؤتفكه بصره است بدليل آنكه امير المؤمنين عليه السّلام آنرا باين اسم خوانده و تكذيب زيادى از آن و اهلش فرموده و نقل فرموده كه تاكنون دو مرتبه زير و زبر شده و دفعه سوم در رجعت خواهد شد و خداوند بعد از ذكر اين قضايا اجمالا كه تفصيل آنها در سور سابقه گذشته است چون اينها الطافى بوده كه نسبت باهل ايمان شده ميفرمايد پس بكدام يك از نعم و الطاف پروردگارت اى بنده حق‌شناس شك مى‌آورى و از آن بتوحيد او پى نميبرى با آنكه همه دلالت بر آن دارد يا در كدام يك از اين ادلّه توحيد خدا مجادله مينمائيد چون اينها همه انتقامات الهيّه بوده كه از ستمكاران بر انبياء و اهل ايمان كشيده شده و موجب عبرت و انذار خلق گشته لذا بعدا ميفرمايد اين پيغمبر منذر هم يكى از آن انبياء و منذرين سابق است همان عذابها كه براى ستمكاران بآنها نازل شد بر اهل شرك و عناد مكّه مترقب است نزديك شد آن حادثه كه بايد نزديك شود يا اكنون نزديك شده نيست جز خدا كسى قادر بر دفع و رفع آن و قمّى ره نقل فرموده كه مراد قيامت است و جمعى از مفسرين هم بآن تفسير نموده‌اند و هيچ نفسى نميتواند از شدائد و اهوال آن جلوگيرى نمايد و برطرف كند آنها را يا ظاهر سازد و برپا كند قيامترا و تأنيث كاشفه يا باعتبار نفس است كه مؤنّث مجازى است يا براى آنكه مصدر است مانند عاقبت و عافيت يعنى نيست براى آن از غير خدا كشفى و نزديكى قيامت باعتبار تحقّق وقوع آنست در آتيه‌اى كه دوام ندارد و بزودى تمام ميشود اينها بيانات مفسرين است ولى بنظر حقير مراد همان انتقامات الهى و عذابهاى دنيوى است كه بآنها واصل شد از قتل و اسارت و ذلّت و غيرها بقرينه آيات سابقه و اينكه اخيرا فرموده آيا از اين‌

جلد 5 صفحه 97

خبر تعجّب ميكنيد از روى انكار و استهزاء مينمائيد از باب استكبار و گريه نميكنيد از فرط حزن و انزجار و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از آنحديث اخبار سابقه است و از آن معلوم ميشود كه اينخبر اخير هم از قبيل همان اخبار و از سنخ همان انذار است و محتمل است مراد از قيامت كه قمّى ره نقل فرموده قيامت صغرى باشد يعنى اجل شما نزديك شده و كسى جز خدا نميتواند از آن جلوگيرى نمايد و شما هنوز مشغول لهو و لعب يا غافل از ذكر خدا و در انكار و استكباريد پس روى نياز بدرگاه كارساز آوريد و سجده كنيد خدا را و بندگى و اطاعت نمائيد او را و دست از پرستش بتها برداريد تا مشمول رحمت الهى شويد و چون امر ظاهر در وجوب است در آخر اين سوره واجب است سجده نمودن چنانچه قبلا بيان شد و اللّه تعالى و اوليائه اعلم بمراده در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه مداومت نمايد بر قرائت سوره النّجم در هر روز يا در هر شب به نيك نامى و محبوبيّت در ميان مردم زندگانى كند و آمرزيده از دنيا رود و الحمد للّه رب العالمين.

جلد 5 صفحه 98

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ أَن‌َّ إِلي‌ رَبِّك‌َ المُنتَهي‌ (42)

و محققا بسوي‌ پروردگار تو ‌است‌ منتهي‌ مسير بندگان‌ ‌که‌ ‌در‌ قيامت‌ باز گشت‌ همه‌ بسوي‌ ‌او‌ ‌است‌ ‌که‌ مي‌فرمايد: فَكَيف‌َ إِذا جَمَعناهُم‌ لِيَوم‌ٍ لا رَيب‌َ فِيه‌ِ وَ وُفِّيَت‌ كُل‌ُّ نَفس‌ٍ ما كَسَبَت‌ وَ هُم‌ لا يُظلَمُون‌َ آل‌ عمران‌ آيه 24 و مي‌فرمايد: هذا يَوم‌ُ الفَصل‌ِ جَمَعناكُم‌ وَ الأَوَّلِين‌َ مرسلات‌ آيه 38 و مي‌فرمايد: ثُم‌َّ إِنَّكُم‌ يَوم‌َ القِيامَةِ تُبعَثُون‌َ

جلد 16 - صفحه 340

مؤمنون‌ آيه 16 و آيات‌ بسيار ديگر ‌که‌ آخرين‌ سير بندگان‌ بهشت‌ ‌است‌ ‌ يا ‌ جهنّم‌ ديگر آنجا بار مياندازند و منزل‌ ابدي‌ و هميشه‌گي‌ ‌آنها‌ ‌است‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 42)- تمام خطوط به او منتهی می‌شود! قرآن در ادامه بحثهای گذشته پیرامون مسأله جزای اعمال می‌فرماید: آیا انسان خبر ندارد که در صحف موسی و ابراهیم آمده است «که همه امور به پروردگارت منتهی می‌گردد» (وَ أَنَّ إِلی رَبِّکَ الْمُنْتَهی).

نه تنها حساب و ثواب و جزا و کیفر در آخرت به دست قدرت اوست که در این جهان نیز سلسله اسباب و علل به ذات پاک او منتهی می‌گردد، تمام تدبیرات این جهان از تدبیر او نشأت می‌گیرد، و بالاخره تکیه‌گاه عالم هستی و ابتدا و انتهای آن ذات پاک خداست.

در بعضی از روایات در تفسیر این آیه از امام صادق علیه السّلام چنین می‌خوانیم:

«هنگامی که سخن به ذات خدا می‌رسد سکوت کنید».

یعنی در باره ذات او سخن نگوئید که عقلها در آنجا حیران است و به جائی نمی‌رسد، و اندیشه در ذات نامحدود برای عقول محدود غیر ممکن است، چرا که

ج4، ص595

هر چه در اندیشه گنجد محدود است و خداوند محال است محدود گردد.

این تفسیر با آنچه گفتیم منافات ندارد و هر دو می‌تواند در معنی آیه جمع باشد.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج10، ص424

منابع