آیه 4 سوره اخلاص
<<3 | آیه 4 سوره اخلاص | 4>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و نه هیچ کس مثل و مانند و همتای اوست.
و هیچ کس [در ذات و صفات] همانند و همتا و شبیه او نمی باشد.
و هيچ كس او را همتا نيست.»
و نه هيچ كس همتاى اوست.
و برای او هیچگاه شبیه و مانندی نبوده است!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- كفوا: (بر وزن عنق): مثل، همتا، نظير.[۱]
نزول
شأن نزول آیات 1 تا 4:
محمد بن یعقوب کلینى بعد از چهار واسطه از محمد بن مسلم و او از امام صادق علیهالسلام و نیز ابن بابویه بعد از شش واسطه از محمد بن مسلم و او از امام صادق علیهالسلام روایت کنند که یهود از پیامبر خواستند که نسب خداوند را براى آنها بیان نماید. پیامبر سه روز در جواب آنها تأمل فرمود سپس این سوره نازل گردید.[۲]
و نیز محمد بن یعقوب کلینى بعد از چهار واسطه از عاصم بن حمید نقل نماید که گفت: از امام سجاد علیهالسلام درباره توحید سؤال گردید. فرمود: خداوند میدانست که در آخرالزمان مردم متفکر و متعمق در امور، وجود خواهند داشت لذا این سوره و آیاتى چند از سوره حدید را به پیامبر خود نازل نمود.[۳]
أبی بن کعب و جابر بن عبدالله انصارى گویند: مشرکین به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم گفتند: خداى خود را از براى ما تعریف کن که از چه نسب و حسبى است سپس این سوره نازل شد و این سوره مکیه است.[۴]
ابن عباس گوید: عامر بن طفیل و اربد بن ربیعه برادر لبید نزد پیامبر آمدند. عامر گفت: یا محمد به چه چیز ما را میخوانى و دعوت میکنى. پیامبر فرمود: شما را به سوى خداى خود میخوانم سپس گفت: براى ما بگو که این خداى تو از طلا است یا از نقره و یا از آهن است یا چوب؟ سپس این سوره نازل شد و چون اربد از روى مسخره و استهزاء این سؤالات را تکرار مینمود لذا صاعقه اى آمد و او را سوزانید و عامر نیز از ترس دیدن آن منظره قالب تهى کرد و مرد.
ضحاک و قتاده و مقاتل گویند: عده اى از دانشمندان یهود نزد پیامبر آمدند و گفتند: خداى خود را براى ما توصیف کن، شاید به او ایمان بیاوریم زیرا خداوند صفت و نعمت خود را در تورات آورده است سپس این سوره نازل گردید.[۵]
عبدالله بن سلام که از دانشمندان یهود بود به مکه رفت تا پیامبر اسلام را ببیند وقتى که نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد. پیامبر از او سؤال کرد و او را به خداوند قسم داد که آیا وصف وى را در تورات دیده است یا نه؟ عبدالله بن سلام گفت: اول تو خداى خود را براى من توصیف و تعریف بنماى تا من آنچه خواستى به تو بگویم سپس این سوره نازل گردید و پیامبر آن را براى عبدالله بن سلام قرائت فرمود و سبب اسلام آوردن عبدالله بن سلام هم همین سوره گردید ولى او تا مدتى ایمان و اسلام خود را از یهودیان پوشیده میداشت تا این که پیامبر از مکه به مدینه مهاجرت فرمود پس از مهاجرت پیامبر عبدالله اسلام خود را آشکار ساخت.[۶]
ابن عباس گوید: یهود که از آن جمله کعب بن اشرف و حى بن اخطب بودند نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: خداى خود را براى ما تعریف کن سپس این سوره نازل گردید.[۷]
چنان که قتادة و سعید بن جبیر نیز موضوع آمدن ابن اشرف و ابن اخطب را روایت نموده اند و این خود میرساند که این سوره مدنى است.[۸] از طریق ابان از انس روایت شده که یهود خیبر نزد پیامبر آمدند و گفتند: یا اباالقاسم خداوند فرشتگان را از نور خلق کرده و آدم را از حمأمسنون آفریده و ابلیس را از زبانه آتش به وجود آورده و آسمان را از دود خلق کرده و زمین را از کف آب به وجود آورده پس به ما خبر بده از پروردگار خود که از چه چیزى به وجود آمده است؟
پیامبر جوابى نداد تا این که جبرئیل این سوره را نازل نمود.[۹] ابن عباس گوید: مسیحیان نجران با عاقب و سید که از سران آنها بودند نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: خداى خود را براى ما تعریف کن که از چه جنسى است؟ سپس این سوره نازل گردید و از این جهت به این سوره (نسب الرّب) نیز مى گویند.[۱۰]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ «4»
و هيچ همتايى براى او نباشد.
نکته ها
«كفو» به معناى شبيه و نظير و مانند است. «1» چنانكه در بحث ازدواج، توصيه شده همسرى انتخاب كنيد كه «كفو» شما باشد. يعنى در دين و اخلاق شبيه و مانند شما باشد.
خدا صمد است، يعنى او از ديگران بىنياز و همه به او نيازمندند. بنابراين نمىتواند همتايى داشته باشد، زيرا همتاى او بايد بىنياز از او باشد كه اين با صمد بودن خدا سازگار نيست.
آيه قبل، فرزند بودن و فرزند داشتن را از خدا نفى كرد، اين آيه وجود هرگونه همسر را از او نفى مىكند. چنانكه در آيهاى ديگر مىفرمايد: «مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً» «2» او نه همسرى انتخاب كرده و نه فرزندى دارد.
پیام ها
1- نه در ذات، نه در صفات و نه در افعال، هيچ كس و هيچ چيز شبيه و مانند خداوند نيست. «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ»
2- خداوند شبيه ندارد تا بتواند شريك او در امور هستى گردد. «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ»
«والحمد للّه ربّ العالمين»
«1». نهاية ابن اثير.
«2». جنّ، 3.
جلد 10 - صفحه 644
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ «4»
«1» التوحيد (چ 1398 تهران) ص 91- 90 روايت 5.
جلد 14 - صفحه 385
وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ: و نيست و نبوده و نخواهد بود براى ذات يگانه، كُفُواً أَحَدٌ:
همتا و مماثل، يعنى او را مثلى و نظيرى و شبهى در ذات و صفات نيست.
نكته- تكرار لفظ جلاله اشعار مىباشد به اينكه هر كه متصف به صفت صمديت نباشد، مستحق و سزاوار الوهيت نيست. از حضرت صادق عليه السّلام مروى است فرمود: جماعتى از فلسطين نزد پدرم حضرت باقر عليه السّلام آمدند و مسئلهاى چند پرسيدند. جواب شنيدند. بعد از آن «الصمد» را پرسيدند. پدرم فرمود پنج حرف مىباشد:
الف- دليل برانيت او سبحانه.
لام- دليل است بر الهيت او.
صاد- دليل است بر آنكه او سبحانه صادق است و قول و كلام او صدق و داعى بندگان به اتباع صدق و واعد ايشان است به صدق در دار صدق.
ميم- دليل است بر ملك او و بر آنكه او مالك مطلق است و ملك او سبحانه لم يزل و لا يزال است و مكوّن همه كائنات، او مىباشد نه غير.
دال- دليل است بر دوام ملك او و بر آنكه او دائم الوجود و از كون و زوال مبرى و منزه مىباشد. «1» تحقيق- چون الف و لام «الصمد» در قرائت بر لسان ظاهر و همچنين به گوش شنونده مسموع نمىگردد اما در كتابت آشكار و هويدا شود، پس خفاى آن بر زبان و گوش دلالت مىكند بر آنكه الهيت او مخفى است و به حواس مدرك نمىشود و در زبان هيچ واصفى واقع نشود و در گوش هيچ سامعى در نيايد. و ظهور «الف و لام» در كتابت دليل است بر آنكه او سبحانه و تعالى اظهار ربوبيت خود فرموده در ايجاد مخلوقات و تركيب ارواح لطيفه در اجساد كثيفه. پس چون بنده نظر به نفس خود مىكند، روح خود را نمىبيند، چنانچه الف و لام الصمد مبين نمىشود و در حاسهاى از حواس خمس در نميايد. اما به كتابت ظهور يابد آنچه مخفى است در قول و شنيدن. اين دو اشاره است به آنكه
«1» معانى الاخبار (چ حيدرى 1379) ص 8- 7 «باب معنى الصمد».
جلد 14 - صفحه 386
هر گاه بنده تفكر در الوهيت كند، فكر او به جائى نرسد و حيران گردد. زيرا او خالق جميع صور باشد. لكن وقتى نظر به خلق او نمايد، واضح و ثابت گردد كه اوست خالق اشياء و مركب ارواح در اجساد.
بعد از آن حضرت باقر عليه السّلام فرمود اگر هر آينه مىيافتم حاملين علمى را كه خداى تعالى به من كرامت فرموده، هر آينه نشر توحيد و دين اسلام و احكام و شرايع مىكردم از لفظ «الصمد» و چگونه حمله علم را توان يافت و حال آنكه جدم امير المؤمنين عليه السّلام حمله علم خود را نمىيافت و به اين جهت آه سرد كشيد، فرمود: سلونى قبل ان تفقدونى فانّ بين الجوانح منّى علما جمّا. از من بپرسيد پيش از آنكه مرا نيابيد، چه ميان پهلوهاى من پر است از علم بسيار و حكم بىشمار. چه دورند حاملان علم و طالبان آن. «1» تتمه- اين سوره مباركه محتوى است بر جميع صفات كمال او سبحانه تعالى، بدين بيان.
1- «هو اللّه» اشاره است به آنكه او خالق و فاطر جميع اشياء است از جماد و نبات و حيوان و ملك و ملكوت و اين متضمن اتصاف است به قادريت و عالميت، به جهت آنكه خلق موجودات در غايت احكام و اتساق و انتظام است و فعل محكم متقن جز از قادر و عالم بوجود نيايد.
2- خالقيت متضمن وصف اوست به حياة و سمع و بصر، يعنى سميع و بصير.
3- «احد» وصف خداى متعال است به وحدانيت و نفى شركاء از او.
4- «صمد» وصف او مىباشد به آنكه همه كائنات محتاج به اويند و او محتاج هيچ كس نيست. پس ذات او غنى على الاطلاق است.
5- علم و غنا موجب عدالت او است. زيرا هر كه متصف به اين دو صفت باشد، فاعل قبايح نخواهد بود، به جهت علم او به قبح قبيح و غناى او از آن، و مسلم است ظلم فعل قبيح و خداى تعالى از آن منزه و مبرى خواهد بود.
«1» مدرك سابق و كتاب التوحيد (مكتبة الصدوق، 1398 هج) ص 93- 92 روايت 6.
جلد 14 - صفحه 387
6- «لَمْ يَلِدْ» صفتى است كه نفى شرك و مجالست را از او نمايد.
7- «وَ لَمْ يُولَدْ» وصف ذات سبحانى است به قدم و اوليت ذات يگانه او.
8- «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» تقرير و بيان نفى شبه است. پس اين سوره دليل باشد بر سلب جسميت و جوهريت و عرضيت و تحيز در مكان از او سبحانه. چنانچه حديث عرض دين حضرت عبد العظيم عليه السّلام فرمايد:
و انّه ليس بجسم و لا صورة و لا عرض و لا جوهر بل هو مجسّم الاجسام و مصوّر الصّور و خالق الأعراض و الجواهر و ربّ كلّ شىء «1». بعضى از اهل تحقيق فرمودهاند نزد طايفه معطله عالم را صانعى نيست. فلاسفه را عقيده آنكه صانع نام و وصف ندارد. مذهب ثنويان آنكه شريك دارد. اعتقاد مشبهه آنكه شبيه به خلق است. يهود و نصارا گويند او را زن و فرزند است. اعتقاد مجوس آنكه كفو و همسر دارد. حال چون بنده مؤمن گفت (هو) از تعطيل بيزار شد، چون گفت (اللّه) از گفتار فلاسفه تبرى نمود، به گفتن (احد) از طريقه بتپرستان و ثنويه تبرا نمود، به گفتن (اللَّهُ الصَّمَدُ) از مذهب مشبهه دور شد، به گفتن (لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ) از يهود و نصارا بيزارى جست. به گفتن (وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ) از مجوس مبرا گرديد.
در اين سوره، بزرگان، نكاتى و اشاراتى بيان نمودهاند [كه] بحثى طولانى است.
«1» كمال الدين (چ دوم، 1395)، ج 2، باب 37، ص 379.
جلد 14 - صفحه 388
ج14، ص389
سوره يكصد و سيزدهم « (الفلق)»
سورة الفلق- نزد اكثر علما مدنى و نزد بعضى مكى است.
عدد آيات- پنج آيه.
عدد كلمات- بيست و سه.
عدد حروف- هفتاد و سه.
ثواب تلاوت- ابن بابويه (رحمه اللّه) «1» از حضرت باقر عليه السّلام: من اوتر بالمعوّذتين و قل هو اللّه احد قيل له يا عبد اللّه ابشر فقد قبل اللّه و ترك. فرمود هر كه در نماز وتر، «قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس و قل هو اللّه احد» بخواند، گفته شود به او: اى بنده خدا قبول فرمود خدا وتر تو را.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ «1» اللَّهُ الصَّمَدُ «2» لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ «3» وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ «4»
ترجمه
بگو او خداى يگانه است
خداوند بىنياز و همه به او نيازمندند
توليد ننموده و تولّد نميشود
و نبوده است براى او همسر و همتا احدى.
تفسير
در كافى و توحيد از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه يهود از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خواستند كه نسبت و نژاد پروردگار خود را براى آنها بيان فرمايد و حضرت سه روز تأمل فرمود و بعد از آن اين سوره نازل شد و قمّى ره هم اين مسئلت را از يهود در سبب نزول اين سوره نقل نموده و مستفاد از حديث مفصلى كه در توحيد از امام باقر عليه السّلام در تفسير اين سوره نقل نموده آنست كه خداوند امر فرموده پيغمبر خود را كه بيان فرمايد براى هدايت مردم آنچه را وحى شده باو از الفاظ در اين سوره مباركه و كلمه هو كنايه از غايب است كه هاء آن تنبيه بر معناى ثابت و واو آن اشاره بغايب از حواس است چنانچه هذا اشاره است بحاضر نزد حواس و كفار بكلمه هذه اشاره بخدايان خود مينمودند و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خواستند كه او هم اشاره بخداى خود نمايد تا بشناسند او را و خداوند دستور فرمود كه او اشاره نمايد بكلمه هو براى تثبيت ثابت و اشاره بغايب از درك ابصار و لمس حواس چون او برتر و بالاتر از اين معانى است و اللّه معناى آن معبودى است كه كسى بحقيقت او پىنميبرد و احاطه بچگونگى او پيدا نميكند و اله بمستور از حواس و آنكه موجب تحيّر خلق است و ادراك نميشود اطلاق شده در كلام عرب و احد فرد متفرّد است و با واحد يك معنى دارد و او متفرّدى است كه نظير ندارد و توحيد اقرار بوحدت است و آن انفراد است و واحد منبعث نميشود از چيزى و متّحد نميشود با چيزى و براى اين گفتهاند
جلد 5 صفحه 453
واحد مبدء عدد است و عدد نيست چون واحد معدود نميشود پس معناى قول خداوند اللّه احد معبود بحق است كه ادراك نميشود و فرد است به الوهيّت و متعالى است از صفات خلق و آن حضرت از امام حسين عليه السّلام بتوسط پدر بزرگوار خود نقل نموده كه صمد آنست كه جوف ندارد و بزرگى باو منتهى شده و نميخورد و نميآشامد و نميخوابد و دائم و لم يزل و لا يزال بوده و خواهد بود و خود فرموده كه صمد سيّد مطاع است كه فوق او آمر و ناهى نيست و در حديث ديگرى كه امام صادق عليه السّلام از امام حسين عليه السّلام نقل نموده مذكور است كه خداوند خودش صمد را تفسير فرموده بلم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد و مراد از لم يلد آنست كه هيچ چيز كثيفى مانند ولد و هيچ چيز لطيفى مانند نفس از او بيرون نيامده و مراد از لم يولد آنست كه او از چيزى بيرون نيامده مانند اشياء كثيفه كه از عناصر بيرون ميآيند از قبيل گياه از زمين و ميوه از درخت و اشياء لطيفه كه از مراكز خودشان خارج ميشوند مانند سخن از زبان و آتش از سنگ و او صمد است كه از چيزى و بر چيزى و در چيزى نيست و خالق آنها است و چون حديث مفصل بود بنقل اجمالى از آن اكتفا شد و بنابر آنچه نقل شد خداوند متعال بحبيب خود ميفرمايد كه در جواب آنها بگو آن موجود ثابت غائبى كه شما از اصل و نسب او سؤال نموديد آن معبود بحق مجهول الكنه جامع صفات كمال و جلال است كه يگانه و فرد است و گفته شده اينكه خداوند احد فرموده و واحد نفرموده براى آنست كه واحد داخل در حساب ميشود و جائز است كه براى آن ثانى قرار داده شود واحد تجزيه و تقسيم نميگردد و جائز نيست كه براى آن ثانى قرار داد چون آن مستوعب جنس خود است بر خلاف واحد و لذا اگر در مقام توصيف كسى بگويند واحدى تاب مقاومت با او را ندارد ميشود دو نفر تاب مقاومت داشته باشند و اگر بگويند احدى تاب مقاومت با او را ندارد نميشود دو نفر يا بيشتر تاب مقاومت داشته باشند و بنظر حقير اگر اين فرق بين احد و واحد درست هم باشد اينجا منظور نيست بلى چون احد غالبا در يگانه و فرد استعمال ميشود و واحد در يكى ممكن است اينجا منظور اين باشد كه خدا يگانه و فرد است يعنى قرابت و
جلد 5 صفحه 454
نسبتى با كسى ندارد تا جواب از سؤال يهود شود و اگر واحد ميفرمود اين معنى از آن استفاده نميشد بلكه ظاهر در اين بود كه خدا يك است و دو نيست و منطبق بر سؤال آنها نميشد و اين معنى منافات با دلالت احد بر تفرّد حقّ بوجوب وجود و صفات و افعال و استحقاق ستايش و پرستش هم كه گفتهاند ندارد و معانى متعدّدهاى كه براى صمد در روايات ذكر شد همه بجاى خود صحيح است و در لغت هم به بزرگ قوم و پاينده و بلند و بىنياز و محكم و متين ترجمه شده ولى ظاهرا معناى حقيقى آن مقصد و مقصود خلق باشد كه اينجا مناسب است چون همه دست نياز بجانب او دراز نموده و او بىنياز و مستغنى از خلق است اگر چه ساير معانى هم نا مناسب نيست و اخيرا تصريح بجواب آنها شده كه ميفرمايد خداوند توليد نفرموده ولدى را كه كسى يا جمعى نسبت باو پيدا كنند و نه توليد شده از والدى كه خود باو منتسب شود چون او با خلق سنخيّت ندارد و از آنها احدى همسر و همتا و مثل و مانند او نيست و نبوده و نخواهد بود در كافى از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه فرمود كسى كه قرائت كند قل هو اللّه احد را و ايمان بياورد بآن توحيد را شناخته عرض شد چگونه قرائت نمايد آنرا فرمود همانطور كه مردم قرائت ميكنند و زياد نمايد در آن كذالك اللّه ربّى را دو مرتبه و كفؤا بسكون فاء و ضمّ آن با همزه نيز قرائت شده است و از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه قل هو اللّه احد ثلث قرآن است و شايد براى آن باشد كه ثلث قرآن در توحيد است كه اين سوره كافى است براى آن و در اكمال از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه يك مرتبه قرائت نمايد قل هو اللّه احد را مانند آنست كه ثلث قرآن را قرائت نموده و كسى كه دو مرتبه قرائت نمايد آن را مانند آنست كه دو ثلث قرآن را قرائت نموده و كسى كه سه مرتبه قرائت نمايد آن را مانند آنست كه تمام قرآن را قرائت نموده باشد و در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه يكروز بر او بگذرد و نمازهاى پنجگانه را بخواند و در هيچ يك قل هو اللّه احد را نخواند باو گفته ميشود اى بنده خدا از نماز گزاران نيستى و فقهاء حكم بكراهت آن نمودهاند و نيز حكم فرمودهاند بكراهت يك سوره در دو ركعت از نماز مگر سوره توحيد و آنكه بيك نفس خوانده شود و فضيلت و شرف و امتيازات اين سوره مباركه بسيار است كه در محلّ خود ذكر شده است و الحمد للّه رب العالمين.
جلد 5 صفحه 455
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لَم يَكُن لَهُ كُفُواً أَحَدٌ «4»
اينکه كلمه چهار نحوه قرائت شده بضم فاء و جزم فاء بواو و بهمزه لكن در مقدمه اينکه تفسير گفتيم که سياهي قرآن معتبر است که قرائت حفص باشد از عاصم و اينهم نه اينكه سياهي را بر طبق قرائت حفص نوشتهاند بلكه حفص مطابق سياهي قرائت كرده و سياهي معتبر است و متواتر و شاهد بر اينکه که در بعض صحائف که خواستند مراعات قرائت سبع كنند ساير قرائات را بخط قرمز نوشتهاند که در سياهي قرآن هيچ تصرفي نشود: و كفوا بر طبق قرائت حفص بضم فا و بواو است چنانچه سياهي قرآن همين است، و كفو بمعني جفت و مثل و شبيه است که العياذ خدا جفت داشته باشد که با او جمع شود يا خداي ديگري باشد مثل او يا شبيه باو يا در صفاتش مثل او باشد يا در افعالش شبيه او باشد که خلق كند يا رزق دهد يا عبادت شود: لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ شوري آيه 11، و ميفرمايد: لَو كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللّهُ لَفَسَدَتا انبياء آيه 22. و مراد از فيهما يعني في السماء و الارض: لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرتُ وَ أَنَا أَوَّلُ المُسلِمِينَ انعام آيه 163. و مكرر اقسام شرك ذكر شده شرك ذاتي صفاتي افعالي عبادتي نظري هيچ قسم در مقابل توحيد ذاتي صفاتي و افعالي و عبادتي و نظري تا اينکه مقدار بفهم اينکه حقير رسيده ما زاد بر اينکه از مراتب بالاتر پيدا كنيد و السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته.
جلد 18 - صفحه 268
سورة الفلق
اما فضلها- از كليني باسناده از حضرت ابي الحسن موسي بن جعفر عليهما السلام فرمود:
(ما من احد في حد الصبي يتعهد في کل ليلة قراءة قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب النّاس کل واحدة ثلاث مرات و قل هو اللّه احد مائة مرة و ان لم يقدر فخمسين الا صرف اللّه عز و جل عنه کل لمم او عرض من اعراض الصبيان و العطاش و فساد المعده و بدور الدم ابدا ما دام تعهد بهذا حتي يبلغه المشيب فان تعهد بنفسه بذلك او تعوهد کان محفوظا الي يوم يقبض اللّه عز و جل نفسه)
و از شيخ طوسي در تهذيب از آن حضرت سؤال كردند که بعضي گفتند در وتر که مراد سه ركعت آخر نماز شب است در هر سه ركعت قل هو اللّه احد، و بعضي گفتند در دو ركعت اولي وتر که نماز شفع باشد معوذتين و در سوم توحيد!- حضرت فرمود:
(اعملن بالمعوذتين و قل هو اللّه احد)
و از صدوق مسندا از حضرت باقر (ع) فرمود:
(من اوتر بالمعوذتين و قل هو اللّه احد قيل له: يا عبد اللّه ابشر فقد قبل اللّه و ترك).
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 4)- و بالاخره در آخرین آیه این سوره مطلب را در باره اوصاف خدا به مرحله کمال رسانده، میفرماید: «و برای او هیچ گاه شبیه و مانندی نبوده است» (و لم یکن له کفوا احد).
«کفو» در اصل به معنی همطراز در مقام و منزلت و قدر است، و سپس به هرگونه شبیه و مانند اطلاق میشود.
مطابق این آیه تمام عوارض مخلوقین، و صفات موجودات، و هرگونه نقص و محدودیت از ذات پاک او منتفی است، این همان توحید ذاتی و صفاتی است، در مقابل توحید عددی و نوعی.
بنابر این، او نه شبیهی در ذات دارد، نه مانندی در صفات، و نه مثلی در افعال، و از هر نظر بینظیر و بیمانند است.
امیر مؤمنان علی علیه السّلام در خطبه 186 نهج البلاغه میفرماید: «او کسی را نزاد که خود نیز مولود باشد، و از کسی زاده نشد تا محدود گردد، ... مانندی ندارد تا با او همتا گردد، و شبیهی برای او تصور نمیشود تا با او مساوی باشد».
ج5، ص619
و این تفسیر جالبی است که عالیترین دقایق توحید را بازگو میکند (سلام اللّه علیک یا امیر المؤمنین).
نکتهها:
1-دلائل توحید:
اشاره
توحید، یعنی یگانگی ذات خداوند و عدم وجود هرگونه همتا و شبیه برای او، گذشته از دلائل نقلی و آیات قرآن مجید، با دلائل عقلی فراوان نیز قابل اثبات است که در اینجا قسمتی از آن را به صورت فشرده میآوریم:
الف) برهان صرف الوجود
و خلاصهاش این است که خداوند وجود مطلق است، و هیچ قید و شرط و حدّی برای او نیست، چنین وجودی مسلما نامحدود خواهد بود، چرا که اگر محدودیتی پیدا کند باید آلوده به عدم گردد، و ذات مقدسی که هستی از آن میجوشد هرگز مقتضی عدم و نیستی نخواهد بود و چیزی در خارج نیست که عدم را بر او تحمیل کند بنابر این، محدود به هیچ حدی نمیباشد.
از سوی دیگر دو هستی نامحدود در عالم تصور نمیشود، زیرا اگر دو موجود پیدا شود حتما هر یک از آنها فاقد کمالات دیگری است، یعنی کمالات او را ندارد، و بنابر این هر دو محدود میشوند، و این خود دلیل روشنی است بر یگانگی ذات واجب الوجود- دقت کنید.
ب) برهان علمی
هنگامی که به این جهان پهناور نگاه میکنیم در ابتدا عالم را به صورت موجوداتی پراکنده میبینیم، زمین و آسمان و خورشید و ماه و ستارگان و انواع گیاهان و حیوانات، اما هر چه بیشتر دقت کنیم میبینیم اجزاء و ذرات این عالم چنان به هم مربوط و پیوسته است که مجموعا یک واحد منسجم را تشکیل میدهد، و یک سلسله قوانین معین بر سراسر این جهان حکومت میکند.
این وحدت نظام هستی، و قوانین حاکم بر آن، و انسجام و یکپارچگی در میان اجزای آن نشان میدهد که خالق آن یکتا و یگانه است.
ج) برهان تمانع
(دلیل علمی فلسفی)- دلیل دیگری که برای اثبات یگانگی ذات خداوند ذکر کردهاند و قرآن در آیه 22 سوره انبیاء الهام بخش آن است برهان
ج5، ص620
تمانع است، میفرماید: «اگر در زمین و آسمان خدایانی جز خداوند یگانه بود زمین و آسمان به فساد کشیده میشد و نظام جهان به هم میخورد، پس منزه است خداوندی که پروردگار عرش است از آنچه آنها توصیف میکنند»
د) دعوت عمومی انبیا به خداوند یگانه
این دلیل دیگری برای اثبات توحید است، چرا که اگر دو واجب الوجود در عالم بود هر دو باید منبع فیض باشند، چرا که یک وجود بینهایت کامل ممکن نیست در نور افشانی بخل ورزد، زیرا عدم فیض برای وجود کامل نقص است، و حکیم بودن او ایجاب میکند که همگان را مشمول فیض خود قرار دهد.
حضرت علی علیه السّلام در وصیت نامهاش به امام مجتبی علیه السّلام میفرماید: «بدان فرزندم! اگر پروردگارت همتائی داشت فرستادگان او به سراغ تو میآمدند و آثار ملک و سلطان او را مشاهده میکردی، و به افعال و صفاتش آشنا میشدی ولی او معبود یکتاست همان گونه که خودش توصیف کرده است»
2- شاخههای پربار توحید:
اشاره
معمولا برای توحید چهار شاخه ذکر میکنند:
الف) توحید ذات
(آنچه در بالا شرح داده شده).
ب) توحید صفات
یعنی خداوند نه صفاتش زائد بر ذات اوست، و نه جدا از یکدیگرند، بلکه وجودی است تمامش علم، تمامش قدرت، تمامش ازلیت و ابدیت.
اگر غیر از این باشد لازمهاش ترکیب است، و اگر مرکب باشد محتاج به اجزا میشود و شیء محتاج هرگز واجب الوجود نخواهد بود.
ج) توحید افعالی
یعنی هر وجودی، هر حرکتی، هر فعلی در عالم است به ذات پاک خدا بر میگردد حتی افعالی که از ما سر میزند به یک معنی از اوست، او به ما قدرت و اختیار و آزادی اراده داده، بنابر این در عین حال که ما فاعل افعال خود هستیم، و در مقابل آن مسؤولیم، از یک نظر فاعل خداوند است، زیرا همه آنچه داریم به او باز میگردد.
د) توحید در عبادت:
یعنی تنها باید او را پرستش کرد و غیر او شایسته
ج5، ص621
عبودیت نیست، چرا که عبادت باید برای کسی باشد که کمال مطلق و مطلق کمال است، کسی که از همگان بینیاز است، و بخشنده تمام نعمتها، و آفریننده همه موجودات، و این صفات جز در ذات پاک او جمع نمیشود.
شاخههای توحید افعالی
اشاره
توحید افعالی نیز به نوبه خود شاخههای زیادی دارد که در اینجا به شش قسمت از مهمترین فروع آن اشاره میکنیم
1-توحید خالقیت
همانگونه که قرآن میگوید: «بگو: خداوند آفریدگار همه چیز است» (رعد/ 16).
دلیل آن هم روشن است وقتی با دلائل گذشته ثابت شد واجب الوجود یکی است، و همه چیز غیر از او ممکن الوجود است، بنابر این خالق همه موجودات نیز یکی خواهد بود
2- توحید ربوبیت
یعنی مدبّر و مدیر و مربّی و نظام بخش عالم هستی تنها خداست، چنانکه قرآن میگوید: «آیا غیر خدا را پروردگار خود بطلبم در حالی که او پروردگار همه چیز است»؟ (انعام/ 164).
دلیل آن نیز وحدت واجب الوجود و توحید خالق در عالم هستی است
3- توحید در قانونگذاری و تشریع
چنانکه قرآن میگوید: «هر کس که به آنچه خدا نازل کرده است حکم نکند کافر است» (مائده/ 44).
زیرا وقتی ثابت کردیم مدیر و مدبّر اوست، مسلما غیر او صلاحیت قانونگذاری نخواهد داشت، چون غیر او در تدبیر جهان سهمی ندارد تا قوانینی هماهنگ با نظام تکوین وضع کند.
4- توحید در مالکیت
خواه «مالکیت حقیقی» یعنی سلطه تکوینی بر چیزی باشد، یا «مالکیت حقوقی» یعنی سلطه قانونی بر چیزی اینها همه از اوست.
چنانکه قرآن میگوید: «مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین مخصوص خداست» (آل عمران/ 189).
و نیز میفرماید: «انفاق کنید از اموالی که خداوند شما را نماینده خود در آن قرار داده» (حدید/ 7).
ج5، ص622
دلیل آن هم همان توحید در خالقیت است، وقتی خالق همه اشیا اوست طبعا مالک همه اشیا نیز ذات مقدس اوست بنابر این هر ملکیتی باید از مالکیت او سر چشمه گیرد.
5- توحید مالکیت
مسلما جامعه بشری نیاز به حکومت دارد، چون زندگی دسته جمعی بدون حکومت ممکن نیست، تقسیم مسؤولیتها، تنظیم برنامهها، اجرای مدیریتها و جلوگیری از تعدیات و تجاوزها، تنها به وسیله حکومت میسر است.
از طرفی اصل آزادی انسانها میگوید هیچ کس بر دیگری حق حکومت ندارد، مگر آنکه مالک اصلی و صاحب حقیقی اجازه دهد، و از همین جاست که ما هر حکومتی را که به حکومت الهی منتهی نشود مردود میدانیم، و نیز از همین جاست که مشروعیت حکومت را از آن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سپس امامان معصوم علیهم السّلام و بعد از آن برای فقیه جامع الشرائط میدانیم.
البته ممکن است مردم به کسی اجازه دهند که بر آنها حکومت کند، ولی چون انفاق تمام افراد جامعه عادتا غیر ممکن است چنین حکومتی عملا ممکن نیست «1».
6- توحید اطاعت
یعنی تنها مقام «واجب الاطاعه» در جهان، ذات پاک خداست، و مشروعیت اطاعت از هر مقام دیگری باید از همین جا سر چشمه گیرد، یعنی اطاعت او اطاعت خدا محسوب میشود.
زیرا وقتی حاکمیت مخصوص اوست مطاع بودن هم مخصوص اوست، و لذا ما اطاعت انبیا علیهم السّلام و ائمه معصومین و جانشینان آنها را پرتوی از اطاعت خدا میشمریم، قرآن میگوید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا و رسول او و صاحبان امر (امامان معصوم) را» (نساء/ 59).
و نیز میفرماید: «هر کس رسول خدا را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است» (نساء/ 80).
«پایان سوره اخلاص»
(1) لذا اگر حکومت از طریق آراء عمومی و اکثریت تعیین شود باید از طریق فقیه جامع الشرائط تنفیذ گردد تا مشروعیت الهیه پیدا کند.
ج5، ص623
سوره فلق [113]
اشاره
این سوره در «مکّه» نازل شده و دارای 5 آیه است
محتوا و فضیلت سوره:]
محتوای این سوره تعلیماتی است که خداوند به پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله خصوصا و به سایر مسلمانان عموما، در زمینه پناه بردن به ذات پاک او از شرّ همه اشرار میدهد، تا خود را به او بسپارند، و در پناه او از شرّ هر موجود صاحب شر در امان بدارند.
در فضیلت تلاوت این سوره از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله نقل شده است، که فرمود:
«آیاتی بر من نازل شده که همانند آنها نازل نشده و آن دو سوره «فلق» و «ناس» است.
و در حدیث دیگری از امام باقر علیه السّلام میخوانیم: «کسی که در نماز «وتر» سوره «فلق» و «ناس» و «قل هو اللّه احد» را بخواند به او گفته میشود: ای بنده خدا! بشارت باد بر تو خدا نماز وتر تو را قبول کرد».
و باز در روایت دیگری از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله میخوانیم که به یکی از یارانش فرمود: «میخواهی دو سوره به تو تعلیم کنم که برترین سورههای قرآن است»! عرض کرد: آری ای رسول خدا! حضرت معوذتان (سوره فلق و سوره ناس) را به او تعلیم کرد، سپس آن دو را در نماز صبح قرائت نمود و به او فرمود: «هر گاه بر میخیزی و میخوابی آنها را بخوان».
ج5، ص624
روشن است اینها برای کسانی است که روح و جان و عقیده و عمل خود را با محتوای آن هماهنگ سازند.
بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج12، ص403
- ↑ تفاسیر برهان و على بن ابراهیم.
- ↑ البرهان فی تفسیر القرآن.
- ↑ تفاسیر مجمع البیان از خاصه و جامع البیان و طبرانى و قاضى عبدالجبار و صحیح ترمذى و حاکم و ابن خزیمه از عامه.
- ↑ تفسیر مجمع البیان.
- ↑ تفسیر قاضى عبدالجبار معتزلى.
- ↑ تفسیر ابن ابى حاتم.
- ↑ تفاسیر جامع البیان و ابن المنذر.
- ↑ کتاب العظمة از ابوالشیخ.
- ↑ تفسیر کشف الاسرار.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.