يا بَنِي إِسرائِيلَ اذكُرُوا نِعمَتِيَ الَّتِي أَنعَمتُ عَلَيكُم وَ أَوفُوا بِعَهدِي أُوفِ بِعَهدِكُم وَ إِيّايَ فَارهَبُونِ (40)
(اي فرزندان يعقوب ياد كنيد نعمت مرا که بر شما انعام نمودم و بعهد من وفا كنيد تا بعهد شما وفا كنم و تنها از من بترسيد) اسرائيل لقب حضرت يعقوب پيغمبر «ع» و مركب از كلمه اسرا بمعني عبد يا صفوة و از كلمه ئيل بمعني اللّه در لغت عبراني است و اسرائيل بمعني عبد اللّه يا صفوة اللّه است (بنا بر مضمون اخباري که در تفسير برهان نقل ميكند) و حضرت يعقوب دوازده پسر داشت چنانچه كافي در باب نصّ بر ائمه حديث مفصلي از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده و در ضمن آن حديث است که:
1» ان عليّا «ع» حضره الذي حضره فدعا ولده و كانوا اثني عشر ذكرا فقال لهم يا بنيّ انّ اللّه عزّ و جلّ قد أبي الّا ان يجعل في سنّة من يعقوب و ان يعقوب
جلد 2 - صفحه 8
دعا ولده و كانوا اثني عشر ذكرا فاخبرهم بصاحبهم الا و انّي اخبركم بصاحبكم الحديث»«.
«
و نسب بني اسرائيل باين دوازده پسر يعقوب منتهي ميشود و حضرت موسي بزرگترين پيغمبران بني اسرائيل بوده نسبش بچهار واسطه به يعقوب ميرسد (موسي بن عمران بن يصهر بن قاهث إبن لاوي بن يعقوب) اذكُرُوا نِعمَتِيَ الَّتِي أَنعَمتُ عَلَيكُم مراد از نعمت الهي که ببني اسرائيل عنايت فرموده نعمتهايي است که در آيات بعد ذكر ميفرمايد، و اينکه جمله بر وجوب شكر منعم دلالت دارد چنانچه بحكم عقل شكر منعم واجب است و براي شكر نعمت شش مورد ذكر نمودهاند:
1- هر وقت خداوند نعمتي بانسان عنايت فرمايد 2- هنگامي که بلائي از انسان دفع نمايد 3- هر موقع متذكر نعمتي از نعم الهي بشود 4- هر موقع که متذكر دفع بلائي بشود 5- هر وقت موفق بعبادت و عمل خيري گردد 6- هر وقت از گناه و فعل قبيحي حفظ شود ولي ميتوان گفت شكر بحسب مفهوم آن که «صرف الشيء فيما خلق لاجله» باشد در همه حال و در هر مورد ثابت است.
وَ أَوفُوا بِعَهدِي أُوفِ بِعَهدِكُم وفاي بعهد از صفات بسيار ستوده، و حسن و مدح و لزوم آن بادله اربعه ثابت است.
در قرآن كريم در صفات نيكوكاران ميفرمايد:
1- مجلد اول صفحه 291 (هنگامي که حضرت علي «ع» محتضر شد پسران خود را خواست و آنها دوازده پسر بودند پس بآنها فرمود خداي عز و جل سنتي از يعقوب در من قرار داد و بدرستي که يعقوب پسران خود را خواند و آنها دوازده پسر بودند پس خبر داد آنان را بصاحب و پيشوايشان و آگاه باشيد که من شما را از صاحب و پيشوايتان خبر ميدهم تا آخر حديث)
[.....]
جلد 2 - صفحه 9
وَ المُوفُونَ بِعَهدِهِم إِذا عاهَدُوا«1» و در مدح اسماعيل پيغمبر ميفرمايد: إِنَّهُ كانَ صادِقَ الوَعدِ«2» و نيز ميفرمايد وَ أَوفُوا بِالعَهدِ إِنَّ العَهدَ كانَ مَسؤُلًا«3» و در صفات مؤمنين ميفرمايد: وَ الَّذِينَ هُم لِأَماناتِهِم وَ عَهدِهِم راعُونَ«4» و از ابي مالك است که ميگويد خدمت علي بن الحسين عليه السّلام عرض كردم:
5» اخبرني بجميع شرايع الدين قال قول الحق و الحكم بالعدل و الوفاء بالعهد»«
«
و از حسين بن مصيب روايت شده که گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم که فرمود «
6» ثلاثة لا عذر لاحد فيها اداء الامانة الي البر و الفاجر و الوفاء بالعهد للبرّ و الفاجر و برّ الوالدين برّين كانا او فاجرين»«
و غير اينها از اخبار ديگر که در عاشر بحار صفحه 143 نقل فرموده است.
و لزوم وفاء بعهد بحكم عقل نيز ثابت است زيرا هر عاقلي وفاي بعهد را حسن و پسنديده و نقض عهد را قبيح و زشت ميشمارد، و اجماع مسلمين و ضرورت دين بلكه جميع اديان نيز بر حسن آن و لزوم رعايت آن قائم است.
و مراد از عهد که در آيه شريفه است ممكن است عهد و ميثاق خداوند با جميع اولاد آدم باشد چنانچه در آيات قرآني است مانند آيه أَ لَم أَعهَد إِلَيكُم يا بَنِي آدَمَ أَن لا تَعبُدُوا الشَّيطانَ إِنَّهُ لَكُم عَدُوٌّ مُبِينٌ وَ أَنِ اعبُدُونِي هذا صِراطٌ مُستَقِيمٌ«7» و آيه شريفه أَ لَستُ بِرَبِّكُم قالُوا بَلي«8» و ممكن است عهد و ميثاقي باشد که در همين سوره پس از چند آيه ديگر ميفرمايد:
وَ إِذ أَخَذنا مِيثاقَ بَنِي إِسرائِيلَ لا تَعبُدُونَ إِلَّا اللّهَ وَ بِالوالِدَينِ إِحساناً
1- سوره بقره آيه 172
(2- سوره مريم آيه 55
(3- سوره اسري آيه 36
4- سوره مؤمنون آيه 8
(5- مجلد عاشر بحار صفحه 143
(6- مجلد عاشر بحار صفحه 143
(7- سوره يس آيه 60
(8- سوره اعراف آيه 171
جلد 2 - صفحه 10
وَ ذِي القُربي وَ اليَتامي وَ المَساكِينِ وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسناً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ الاية«1» و ممكن است عهد و ميثاقي که همه انبياء از امتهاي خود بر تصديق بنبوت حضرت خاتم و امامت اوصياي او گرفتند چنانچه مفاد بسياري از اخبار است که در كافي شريف ذكر شده و في الجمله از آيات شريفه قرآن نيز استفاده ميشود.
مانند آيه: وَ إِذ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيتُكُم مِن كِتابٍ وَ حِكمَةٍ ثُمَّ جاءَكُم رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُم لَتُؤمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ«2» (و ياد كن زماني را که خدا ميثاق پيغمبران را گرفت که آن كتاب و حكمت که شما را دادم و سپس پيغمبري آيد و تصديق كند آنچه را که با شماست باو ايمان آريد و او را ياري كنيد).
و آيه: وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأتِي مِن بَعدِي اسمُهُ أَحمَدُ«3» (و بشارت دهندهام به پيغمبري که بعد از من ميآيد و اسم او احمد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم است).
و مراد از عهد الهي با بندگانش در جمله أُوفِ بِعَهدِكُم وعدههايي است که خداوند به بندگان داده از اعطاء و ازدياد نعمت دنيوي و دفع بليات آن و ايتاء نعم اخروي و نجات از مهالك آن در اثر ايمان و اخلاق فاضله و اعمال صالحه، و معلوم است که خداوند خلف وعده نميفرمايد زيرا خلف وعده قبيح است و فعل قبيح محال است از خداوند صادر شود و اينکه جمله دلالت بر موضوع رجاء دارد چنانچه جمله بعد إِيّايَ فَارهَبُونِ بر موضوع خوف دلالت دارد و ما در مجلد سوم كلم الطيب در خاتمه كتاب ادلّه رجاء را در تحت دوازده عنوان متعرض شدهايم.
وَ إِيّايَ فَارهَبُونِ رهب بمعني خوف و خشية است و راهب كسي را گويند
1- آيه 82 و 83
2- سوره آل عمران آيه 57
3- سوره صف آيه 6
جلد 2 - صفحه 11
که لباس خوف پوشيده و از لذائذ دنيوي چشم بسته و در جاي خلوتي بعبادت نشسته باشد چنانچه در ميان نصاري معمول بوده و دين اسلام از رهبانيت منع فرموده و بمعاشرت و مراوده امر نموده و متنعّم شدن بنعم الهي و در عين حال ترك معاصي را دستور داده است و مؤمن بايد هميشه بين خوف و رجاء باشد و اخبار در اينکه باره دو دسته است:
يك دسته دلالت دارد بر اينكه خوف و رجاء بايد مساوي باشد و هيچكدام بر ديگري ترجيح نداشته باشد.
و يك دسته دلالت ميكند بر اينكه رجاء بايد بيشتر از خوف باشد و وجوهي در جمع بين اينکه دو دسته اخبار گفتهاند که بنظر تمام نيست و آنچه بنظر درست ميرسد اينست که دسته اول راجع بنظر عبد نسبت بخودش ميباشد که بايد نه مأيوس از رحمت نه مأمون از عذاب باشد که هر دو از گناهان كبيره است، و دسته دوم راجع بنظر عبد نسبت بخدا است که رحمت او بر غضبش سبقت دارد يا من سبقت رحمته غضبه و تفصيل اينکه مطلب را انشاء اللّه در محل مناسبتر متذكر خواهيم شد«1».
و كسره نون فارهبون دليل برياء محذوف متكلم است که در اصل فارهبوني بوده.
1- و در كلم الطيب مجلد سيم در خاتمه بيان كردهايم.
12