آیه 39 سوره رعد
<<38 | آیه 39 سوره الرعد | 40>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
خدا هر چه را خواهد (از احکام یا حوادث عالم) محو و هر چه را خواهد اثبات میکند و اصل کتاب (آفرینش) نزد اوست.
خدا هر چه را بخواهد محو می کند و هر چه را بخواهد ثابت و پابرجا می نماید، و "امّ الکتاب "نزد اوست
خدا آنچه را بخواهد محو يا اثبات مىكند، و اصل كتاب نزد اوست.
خدا هر چه را بخواهد محو يا اثبات مىكند و امالكتاب نزد اوست.
خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات میکند؛ و «امّ الکتاب» [= لوح محفوظ] نزد اوست!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
يمحو: محو: رفتن اثر شىء و بردن اثر شىء. لازم و متعدى آمده است ولى در قرآن فقط متعدى آمده است: «المحو: ازالة الاثر»، مقابل آن اثبات است.
ام الكتاب: ام: ريشه، اصل و پايه. «ام الكتاب»: اصل و پايه كتاب.[۱]
نزول
مجاهد گوید: وقتى که آیه «وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یأْتِی بِآیةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» آیه 38 همین سوره نازل گردید، قریش گفتند: یا محمد ما تو را صاحب ثروت و مالى نمى بینیم و مالک امرى نمى شناسیم. سپس این آیه نازل شد[۲].[۳]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ «39»
خداوند هر چه را بخواهد محو يا اثبات مىكند و ام الكتاب تنها نزد اوست.
جلد 4 - صفحه 371
نکته ها
بحثى پيرامون مقدّرات الهى
مطابق آنچه از آيات و روايات به دست مىآيد مقدرات الهى بر دو نوع است:
1. امورى كه مصلحت دائمى دارد و لذا قانونش هم دائمى است. مثل آياتِ؛ «ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ» «1» در كلام ما تبدّل راه ندارد. «كُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ» «2» هر چيزى در نزد پروردگار داراى حساب و كتاب دقيقى است. اينگونه مقدرات در لوح محفوظ ثبت است «فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» «3» و فقط مقربان الهى با اذن خداوند مىتوانند بر آن آگاه شوند. «كِتابٌ مَرْقُومٌ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» «4»
2. امورى كه غيرحتمى و مصالح آنها تابع اعمال و رفتار مردم است، مثل توبه كردن مردم از گناه كه مصلحت عفو را درپى دارد، و يا دادن صدقه كه مصلحت دفع بلا را به همراه مىآورد و يا ظلم و ستم كه به خاطر مفسدهاش قهر الهى را به دنبال دارد، يعنى خداوند متعال در ادارهى نظام آفرينش دست بسته نيست و با حكمت و علم بىنهايتى كه دارد، مىتواند با تغيير شرايط، تغييراتى در آفرينش و قوانين آن بدهد. بديهى است كه اين تغييرات، نشانهى جهل خداوند متعال و يا تجديد نظر و پشيمانى او نيست، بلكه اين تغييرات بر اساس حكمت و تغيير شرايط و يا پايان دورهى آن امر است.
قرآن مجيد در اين زمينه نمونههاى زيادى دارد كه به چند نمونه اشاره مىكنيم:
الف: «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ» «5» دعا كنيد تا من براى شما مستجاب كنم. انسان با تضرع ودعا مىتواند مصالح خود را بدست آورد و سرنوشت خود را تغيير دهد.
ب: «لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً» «6» قانون الهى در همه جا ثابت نيست، شايد خداوند با پديد آمدن شرايط لازم، برنامه جديدى را بوجود آورد.
ج: «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» «7» خداوند، هر روز در شأن مخصوص همان روز است.
«1». ق، 29.
«2». بقره، 162.
«3». بقره، 162.
«4». مطفّفين، 20- 21.
«5». غافر، 60.
«6». طلاق، 1.
«7». الرحمن، 29.
جلد 4 - صفحه 372
د: «فَلَمَّا زاغُوا، أَزاغَ اللَّهُ» «1» چون راهانحرافى را انتخاب كردند، خدا هم منحرفشان ساخت.
ه: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ» «2» با ايمان و تقوا، مسير قهر الهى به لطف و بركت تغيير مىيابد.
و: «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» «3» خداوند سرنوشت هيچ قومى را تغيير نمىدهد، مگر آنكه آنها خودشان را تغيير دهند.
ز: «إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» «4» كسانىكه توبه كنند، ايمان آورند و عمل نيكو انجام دهند، خداوند بدىهاى آنان را به خوبى و حسنه تبديل مىكند.
ح: «إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا» «5» اگر شما برگرديد، ما هم برمىگرديم.
سؤال: اگر علم خدا عين ذات اوست و قابل تغيير نيست، پس هر چه در علم او گذشته بايد به مرحله عمل برسد وگرنه جهل خواهد بود.
پاسخ: علم خدا بر اساس نظام علل واسباب است، بدين صورت كه او علم دارد كه اگر از اين وسيله استفاده شود، اين نتيجه و اگر از وسيلهاى ديگر بهرهبردارى شود، سرانجام ديگرى را درپى خواهد داشت و علم او جداى از علم بر اسباب و علل نيست.
بداء چيست؟
يكى از ايراداتى كه اهل سنّت بر شيعه وارد مىكنند اين است كه مىگويند: شيعه براى خداوند «بداء» قائل مىشوند و به گمان آنها «بداء» يعنى تغيير در علم الهى و كشف خلافبراى خداوند، در حالىكه منظور شيعه از بداء ظاهر شدن چيزى است كه ما انسانها خلاف آن را گمان مىكرديم.
«بداء» در آفرينش، نظير نسخ در قانون است، مثل آنكه از ظاهر قانون و يا حكمى تصوّر كنيم كه دائمى است، ولى بعد مدّتى ببينيم كه عوض شده است؛ البتّه اين به معناى پشيمانى و يا جهل قانونگذار نيست، بلكه شرايط باعث بوجود آمدن اين تغيير در قانون شده
«1». صفّ، 5.
«2». اعراف، 69.
«3». رعد، 11.
«4». فرقان، 70.
«5». اسراء، 8.
جلد 4 - صفحه 373
است، درست مانند نسخهاى كه پزشك با توجّه به شرايط فعلى بيمار آن را مىنويسد، امّا به محض تغيير حال او، نسخه جديدى تجويز مىكند، لذا همانگونه كه نسخ در آيات را كه در واقع يك نوع بداء است، همه فرق اسلامى از شيعه و سنى قبول كردهاند، مىبايست «بداء» را با همين معنا و بيانى كه آمد پذيرا باشند. پس بداء به معناى جهل ماست نه جهل خداوند.
نمونههاى از بداء:
1. ما گمان مىكرديم خداوند كه به حضرت ابراهيم عليه السلام فرمان ذبح فرزندش را داده است، مىخواسته اسماعيل عليه السلام كشته و خونش بر زمين ريخته شود، امّا بعداً ظاهر شد كه ارادهى الهى از اين امر، آزمايش پدر بوده است نه كشته شدن پسر.
2. ما از وعده خداوند با حضرت موسى عليه السلام تصوّر مىكرديم كه دورهى مناجات سى شب است، «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً» «1» امّا بعداً ظاهر شد كه از اول برنامه چهل شب بوده است، ولى خداوند به جهت آزمايش، آن را در دو مرحله اعلام فرموده است، ابتدا سى شب و سپس ده شب.
3. ما فكر مىكرديم كه قبلهى مسلمانان براى هميشه بيتالمقدس است، ولى آيات تغيير قبله براى ما ظاهر كرد كه قبلهى دائمى، كعبه بوده است.
4. وقتى نشانههاى قهر خدا پديد آمد، حتّى حضرت يونس عليه السلام هم مطمئن شد كه عذاب الهى نازل و قوم كافرش نابود خواهند شد، لذا از ميان مردم بيرون رفت، امّا مردم ايمان آوردند و قهر الهى برطرف گرديد. «إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ» «2»
به هر صورت معناى بداء جهل خداوند و عوض شدن علم او نيست، زيرا خداوند از ابتدا مىدانست كه خون اسماعيل ريخته نخواهد شد، مدّت مناجات موسى چهل شب است، قبله دائمى مسلمانان، كعبه خواهد بود و قوم يونس اهل نجات هستند، ولى ظاهر دستورات و حوادث به نحوى بود كه انسان تصوّر ديگرى داشت. پس تغييرى در علم خداوند پيدانشده و اين ما هستيم كه داراى ديد تازهاى شدهايم.
«1». اعراف، 142.
«2». يونس، 98.
جلد 4 - صفحه 374
بداء به اين معنا داراى اثرات تربيتى بسيارى است، از جمله اينكه انسان تا آخرين لحظهى عمر، به تغيير شرايط اميدوار مىماند، روحيّهى توكّل در او زنده مىگردد، اسير ظواهر نمىشود، ايمان انسان به غيب و قدرت خداوند متعال بيشتر مىشود. با توبه، صدقه، مناجات و دعا تلاش مىكند تا مسير حوادث و قهر الهى را تغيير دهد.
امام صادق عليه السلام فرمودند: خداوند از همه انبيا همراه با توحيد، ايمان به بداء را نيز پيمان گرفته است.
در حديث ديگر مىخوانيم: هر كس گمان كند براى خداوند مسئله جديدى روشن شده كه قبلًا آن را نمىدانسته، از او تبرّى بجوييد. «1»
پیام ها
1- دست خدا براى تغيير در نظام تكوين يا تشريع باز است. «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ»
2- خداوند، آفرينش را به حال خود رها نكرده است. «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ»
3- محو يا اثبات قوانين حاكم بر جهان هستى، به دست خداست. يَمْحُوا اللَّهُ ...
4- محو و اثبات الهى بر اساس، حكمت و علم است. «وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ»
5- جهان آفرينش دفترى دارد كه تمام حوادث در آن ثبت است. «الْكِتابِ»
«1». تفسير نمونه.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ (39)
يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ: مىفرمايد خداوند تعالى آنچه را مىخواهد، يعنى صواب مىداند نسخ آن را. وَ يُثْبِتُ: و اثبات مىنمايد آنچه مىخواهد و مقتضى حكمت او است. وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ: و نزد او است اصل كتاب كه
جلد 6 - صفحه 401
لوح محفوظ باشد از محو و تبديل، و آن جامع است تمام را.
تنبيه: در اين آيه شريفه اقوالى است:
1- مراد محو و اثبات، نسخ حكم متقدم و اثبات حكم ديگر بدل آن.
2- محود فرمايد از ديوان حفظه مباح را و ثبت نمايد حسنه را.
3- ثبت كند گناه عاصى را و محو نمايد وقتى توبه نمايد.
4- محو فرمايد آنكه اجلش رسيده و ثابت دارد آنكه نرسيده.
5- ثبت فرمايد در اول سال، وقتى سال تمام شود محو نمايد.
6- محو فرمايد نور قمر را و ثابت داشته نور شمس را.
7- محو فرمايد دنيا را و ثابت بدارد آخرت را.
8- ارزاق و محن و مصائب را ثبت نمايد در لوح محو و اثبات، بعد زايل فرمايد آن را به دعا و صدقه.
تبصره: آيات و اخبار دلالت دارد بر آنكه خداى تعالى دو لوح خلق، و در آن اثبات و اخبار فرموده آنچه حادث شود از كائنات را: يكى لوح محفوظ كه تغير و تبدل در آن نيست و مطابق است با علم سبحانى؛ و ديگر لوح محو و اثبات كه اخبار نمايد در آن چيزى را بعد محو فرمايد آن را بواسطه حكمتهاى بسيار كه بعض آن بر اهل بصيرت مخفى نباشد.
مثلا اخبار فرمايد در آن عمر زيد پنجاه سال است، يعنى مقتضى حكمت آنكه عمرش پنجاه سال باشد، هرگاه بجا نياورد آنچه مقتضى كوتاهى يا درازى عمر او شود. پس هرگاه صله رحم نمود، مثلا محو شود به امر الهى پنجاه سال و نوشته شود شصت سال؛ و هرگاه قطع رحم نمود، نوشته شود چهل سال، و حال آنكه در لوح محفوظ چنين است كه زيد صله رحم نمايد و عمرش هم شصت سال.
تشبيه: طبيب حاذق، وقتى مطلع شود بر مزاج شخصى، حكم كند به اينكه عمرش به حسب مزاج شصت سال است، وقتى سم خورد و مرد، عمرش كم يا به استعمال دواى مقوى عمرش زياد گردد، خلاف قول طبيب نشده باشد.
و تفسير اين لوح را به بدا نمايد، يعنى اظهار و اخبار آنچه مخفى بود. تحقق
جلد 6 - صفحه 402
اين دو لوح استبعادى ندارد و از محو و اثبات آن، محالى لازم نيايد.
ايضاح: در عدة الداعى- حضرت عيسى عليه السّلام اول روزى به موضعى نشسته بود با حواريين، و هيزمكشى گذر نمود، نانى چند با خود داشت و نشاط مىكرد. جبرئيل عليه السّلام حاضر بود گفت: يا روح الله عجب از اين مرد كه خوشحالى به اينطور نمايد و حال آنكه يك ساعت ديگر بيشتر عمر ندارد. عيسى عليه السّلام بر وجه تعجب حواريين را خبر داد. آخر روز ديدند آن مرد، هيزم به دوش بسته مىآيد.
حواريين گفتند: يا روح الله اول روز خبر دادى يك ساعت از عمر اين مرد بيشتر نمانده، اكنون به سلامت پشته بر دوش مىآيد. عيسى عليه السّلام فرمود كه: جبرئيل اينطور خبر داد. گفتند: از جبرئيل سؤال فرما. چون پرسيدم، گفت: يا روح الله در آن وقت كه نزد تو مىآمد در لوح نگاه كردم يك ساعت از عمر او باقى مانده. از نزد ما كه گذشت سائلى از او نان طلبيد، آنچه در دست داشت به او داد. حق تعالى امر فرمود كه انقضاى اجل او را از لوح محو و پنجاه سال به عمر او افزودند؛ و چنان مقرر بود كه موت او به گزيدن مار قتال سياه باشد كه در ميان پشته او است، اكنون به دوش دارد. آن نان را تصدق نمود، حق تعالى منع آن مار فرمود. عيسى عليه السّلام مرد را طلبيد، پشته او را باز، مار سياهى بيرون آمد، سنگى به دهان او مانده. عيسى عليه السّلام فرمود: حق تعالى آن پاره نان را سنگى گردانيده. حواريون متعجب، و آن مرد را در اثر صدقه عمر افزود و مال و نعمت او بركت يافت. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّيَّةً وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ (38) يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ (39) وَ إِنْ ما نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسابُ (40)
ترجمه
- و بتحقيق فرستاديم پيغمبرانى را پيش از تو و قرار داديم از براى ايشان زنان و فرزندانى و نشايد براى پيغمبرى كه بياورد آيتى را مگر بدستور خدا از براى هر وقتى نوشتهاى است
محو ميكند خدا آنچه را ميخواهد و ثابت ميدارد و نزد او است اصل كتاب
و اگر بنمايانيم بتو بعضى از آنچه را كه وعده ميدهيم بآنها يا بميرانيم تو را پس جز اين نيست كه بر تو است رساندن و بر ما است حساب نمودن.
تفسير
كفّار ظاهرا در اطراف نبوّت حضرت ختمى مرتبت اشكالاتى داشتند كه در اين آيات اشاره بجواب آنها شده از آن جمله آنكه مقام نبوّت بايد منزّه باشد از شهوت رانى و عيش و عشرت با زنان و آنچه مشاهده ميشود از اين شخص كه زياد زن اختيار مينمايد و شايق بعشرت با آنها است منافى با مقام روحانيّت او است چه رسد به نبوّت و جواب آنستكه اين شخص اوّل پيغمبرى نيست كه در دنيا قدم نهاده باشد قبل از او هم پيغمبرانى بودند كه بمراتب از او زيادتر زن گرفتند مانند حضرت سليمان و داود عليهما السلام يا زوجات متعدده داشتند و از آنها ذريّاتى بعمل آمد مانند حضرت يعقوب عليه السّلام و امثال اين بزرگان كه شما آنها را به نبوّت شناختهايد و كسى از
جلد 3 صفحه 213
اين جهت اشكالى در نبوّت ايشان ننموده است چون از جمله شرائط نبوّت ترك ازدواج يا تقليل آن نيست اشكالات ديگر آنكه ما هر معجزهاى كه از او طلب نمائيم نمىكند و هر حكمى را بخواهيم وضع يا رفع كند قبول نمىنمايد با آنكه خودش هر چندى يكبار حكمى را رفع و بجاى آن حكم ديگرى را وضع مينمايد و از روزى كه دعوى نبوّت نموده وعده فتح و ظفر خود را داده و خبرى نشده و وعده عذاب ما را ميدهد و اثرى ظاهر نيست اينها همه دليل است بر آنكه اين شخص پيغمبر نيست و بصرف ادّعاء ميخواهد بر ما حكومت كند و جواب آنستكه مگر خدا پيغمبر را فرستاده كه هر روز مردم معجزى از او طلب نمايند و او بنمايد و موجب سرگرمى و تماشاى مردم باشد و اسباب عادى مختل گردد يك يا چند معجز در موقع لزوم بقدر كافى بدستور الهى بايد از پيغمبر صادر شود كه موجب اطمينان مردم بصدق ادّعاء او شود و از پيغمبر خاتم زيادتر از مقدار لازم بروز نمود ديگر هر روز يك تقاضاى بيجا قابل پذيرفتن نيست و مگر خدا پيغمبر فرستاده است كه بميل شما جعل حكم يا رفع آنرا نمايد پيغمبر خودش هم نميتواند آيهاى بياورد كه دلالت بر وضع يا رفع حكمى داشته باشد مگر بدستور خدا خلاصه آنكه اتيان بمعجزه و اثبات حكم و نسخ آن تماما منوط و مربوط بفرمان الهى است و پيغمبر از پيش خود نمىتواند اقدامى نمايد و از براى هر وقتى كه بايد در آن امرى انجام يابد اعم از معجز يا فتح و ظفر پيغمبر يا هلاكت و عذاب كفّار يا اثبات حكمى يا نسخ آن نوشتهاى است كه در آن تعيين شده است كه آن وقت چه اقتضاء دارد و اختيار محو و اثبات و تغيير و تبديل و وضع و نسخ آن با خدا است و اصل آن نوشته كه جامع احكام و امورى است كه قابل نسخ و تغيير نيست و هست و در چه صورت نيست و در چه صورت هست نزد خداوند است و كسى بر آن اطلاع ندارد و آن لوح محفوظ از محو و نسخ و تغيير و تبديل است كه بنظر حقير صفحه علم نامحدود الهى است و هر علمى غير از آن خواه از ملائكه باشد خواه از انبياء و اولياء خواه نفوس منطبعه فلكيّه باصطلاح حكماء محدود است و احاطه محدود بر نامحدود محال است لذا گاه باشد كه بعلل و اسباب و معدّات آگاهند و از شرطى يا مانعى بىخبرند و باين جهت حكم ميكنند بوقوع امرى و واقع نميشود براى فقد شرطش يا وجود مانعش مثلا ميگويند امروز يا امشب اين شخص ميميرد و نميميرد و معلوم ميشود موجبات فوتش
جلد 3 صفحه 214
موجود بوده نهايت آنكه صدقه داده و رفع بلا شده يا ميگويند ده سال ديگر فلانى عمر ميكند و نميكند و معلوم ميشود قطع رحم نموده و عمرش كم شده يا نام كسيرا در زمره اشقياء مشاهده مينمايند و خبر ميدهند و بوسيله تضرّع و دعاء در شب قدرى خداوند او را مىآمرزد و نامش را در دفتر سعداء ثبت ميفرمايد يا توبه ميكند و سعيد ميشود يا ميگويند چنان حكمى نسخ شد و بجاى آن حكم ديگرى وضع گرديد در صورتى كه آن حكم از ابتدا مدّت داشت و مدتش تمام شد و اوّل زمان حكم ديگر رسيد اينها همه محو و اثبات و نسخ و بداء و تغييراتى است كه در علم محدود و عالم كون و فساد روى ميدهد و در علم الهى بهيچ وجه اختلافى نيست ولى نه باين معنى كه خداوند علل و اسبابى براى كائنات ايجاد فرموده و ديگر كارى ندارد چنانچه از بعضى اقوال فلاسفه ظاهر ميشود بلكه باين معنى كه تمام علل و اسبابى كه ايجاد فرموده بحول و قوّه او مؤثر است و هر آن اراده فرمايد اثر را از مؤثر ميگيرد و ثانيا عطا ميفرمايد ولى خودش ميداند كه نميگيرد يا ميگيرد و كى ميگيرد و كجا عطا ميكند لذا امام عليه السّلام فرموده تعظيم نشده است خدا بچيزى مانند بداء چون مناط خوف و رجاء و رغبت و رهبت و دعا و اجابت بر بداء است كه شيعه قائل بآن شدهاند يعنى اختيار محو و اثبات و تغيير و تبديل در مقدرات با خدا است و تعجّب در آنستكه اين اختيار و تصرّف كه صريحا در قرآن ذكر شده كه با خدا است همان بداء است كه شيعه قائل شدهاند و اهل سنّت آنرا منكر شمردهاند چنانچه در كافى و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده در اين آيه كه آيا محو ميكند مگر چيزيرا كه ثابت باشد و آيا ثابت مينمايد مگر چيزيرا كه نباشد يعنى اين همان بدائى است كه ما قائليم و مخالفين انكار بر ما نمودند خلاصه آنكه لوح محفوظ كتاب علم الهى است كه نسخه اصل است و لوح محو و اثبات علوم نازله است كه در صفحاتى بقدر وسع و گنجايش آنها نقش بسته و در عالم حس و شهود خارجى بطور محو و اثبات تحقّق و بروز پيدا ميكند و باين مناسبت اين كتاب را نيز نسبت بخدا دادهاند كه جلوهاى از نور او است و در ملك وجود عينى كه از مراتب علم او است تحقّق پيدا ميكند ولى چون ام الكتاب مخصوص بذات احديّت است ببودن نزد او در كلام خدا اختصاص يافته و انصاف آنستكه اين تحقيق رشيق از مواهب الهيّه و قابل تأمّل است كه اشكالات قضاء و قدر و محو و اثبات
جلد 3 صفحه 215
و بداء و نسخ بدقت در آن رفع ميشود انشاء اللّه تعالى و ديگر احتياجى بذكر اقوال مفسّرين كه در مجمع و غيره در تفسير اين آيه نقل نمودهاند نيست چون بيشتر آنها راجع بيكى از فروع اين معنى است و پارهاى از آنها خلاف ظاهر و منافى با ذوق سليم است و اخبار مختلفه اين باب هم ناظر باين معنى است يا بايد حمل بر آن شود خلاصه آنكه اين معنى جامع بين معانى و وجه جمع بين اخبار است و در آيه اخيره به بيان معجز نشانى اشاره شده است بجواب ديگرى از اشكال اخير كفّار كه ميگفتند چرا وعده نصرت پيغمبر و عذاب ما عملى نميشود باين تقريب كه وعده نصرت تو و عذاب آنها بموقع مقتضى انجاز خواهد شد و تخلف پذير نيست و اگر تو بعض مراتب آنرا در زمان حيات خود مشاهده نمائى يا تمام مراتب آن بعد از وفات تو تحقّق پيدا كند تفاوتى در انجام وظيفه تو ندارد چون تكليف تو ابلاغ احكام است و وظيفه ما پاداش مطيع و عاصى بمقتضاى عدل و حساب دقيق، تقديم و تأخير وعده ما بآنها نبايد موجب نگرانى و فتور تو در انجام وظيفه خودت گردد و انصاف آنستكه از آيه استفاده ميشود كه بعضى از مراتب وعده الهى در زمان حيات پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم محقّق خواهد شد و مرتبه كاملهاش بعد از وفات آنحضرت است با آنكه در آيه تصريح باين معنى نشده است و اين يكى از اخبار غيبيّه قرآن است كه بايد موجب عبرت عالميان گردد و اين نكته هم ناگفته نماند كه اگر خداوند علمى را بملائكه يا انبياء عطا فرمود براى آنكه بمردم اظهار شود بايد تخلّف نداشته باشد چون اگر خلاف آن مشهود شود موجب سلب اطمينان از اخبار انبياء گردد مگر مكشوف شود كه تخلّف براى فقد شرط يا وجود مانعى بوده كه اخيرا روى داده و ساحت انبياء منزه از خطا و خلاف واقع بوده است و در بعضى اخبار باب اشاره باين معنى شده است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يَمحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الكِتابِ (39)
محو ميفرمايد خداوند آنچه مشيتش تعلق بگيرد و اثبات ميكند و نزد او است اصل كتاب.
در اينکه آيه شريفه مفسرين اقوال زيادي دارند 1- بعضي گفتند راجع بناسخ و منسوخ است در احكام 2- بعضي گفتند راجع بارزاق است در ضيق و توسعه 3- بعضي گفتند راجع بآجال است در قصر و طول 4- بعضي گفتند راجع بمباحات و محرمات و واجبات است 5- بعضي گفتند راجع بذنوب است در مغفرت و عذاب 6- بعضي گفتند راجع بدفع بليات و مصائب است بصدقه و دعاء 7- بعضي گفتند راجع بتوبه است در محو سيّئات و تبديل بحسنات 8- بعضي گفتند راجع بقرون است قرني از بين ميرود و قرن ديگري ميآيد ولي آنچه از اخبار استفاده ميشود اينكه اموري که خداوند در ازل تقدير فرموده الي الابد دو قسم است يك قسم مصلحتش دائميه است و قابل تغيير نيست اينها در لوح محفوظ ثبت شده و ممكن است ملائكه و انبياء و ائمه عليهم السلام بر آنها اطلاع پيدا كنند چنانچه ميفرمايد كِتابٌ مَرقُومٌ يَشهَدُهُ المُقَرَّبُونَ مطففين آيه 20 و نيز ميفرمايد بَل هُوَ قُرآنٌ مَجِيدٌ فِي لَوحٍ مَحفُوظٍ بروج آيه 21. و محفوظ گفتند براي اينست که قابل تغيير نيست.
و يك قسم مصلحتش قابل تغيير است در لوح محو و اثبات ثبت شده واحدي جز ذات اقدس او مطلع نيست مثل احكام و شرايع که قابل نسخ است و مثل تعجيل و تأخير در ظهور حضرت بقيّة اللّه [عج] و توسعه و تضييق و طول و قصر اعمار و امثال اينها که بسا بدعا و صدقه و توبه با بعكس بظلم و فسق و فجور تغيير ناپذير است فقط خداوند ميداند تغيير ميكند لذا ميفرمايد يَمحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثبِتُ
جلد 11 - صفحه 350
چون مصلحتش تغيير كرده.
وَ عِندَهُ أُمُّ الكِتابِ که ميداند تغيير ميكند يا نميكند از امير المؤمنين عليه السّلام منقول است که فرمود اگر اينکه آيه نبود خبر ميدادم از آنچه واقع ميشود تا قيامت چون محو و اثبات بدست او است.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 39)- این آیه به منزله تأکید و استدلالی است بر آنچه در ذیل آیه قبل گفته شد و آن این که هر حادثه و هر حکم و فرمانی، زمان معینی دارد و اگر میبینی بعضی از کتاب آسمانی جای بعض دیگر را میگیرند به خاطر آن است که «خداوند هر چیزی را بخواهد محو میکند (همان گونه که به مقتضای اراده و حکمت خویش) اموری را اثبات مینماید، و کتاب اصلی و ام الکتاب نزد اوست» (یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
- ↑ تفسیر ابن ابىحاتم.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص469.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.